نتایج جستجو برای عبارت :

او احمقانه نگاه خواهد کرد

حماقت؟! حماقت چیست؟! بگمان من ما انسانها گاهی دست به کارهای احمقانه‌ای میزنیم که خودمان هم میدانیم احمقانه است. این یعنی ما احمقیم؟! شاید اینکه میدانیم یعنی عاقلیم و میتوانیم تشخیص بدهیم چه کاری احمقانه است یا نیست؛ پس عقل فقط قوه تشخیصیه است؟ یا تنها توانایی ارشاد دارد و به کار این می‌آید که چراغ قوه بگیرد و همه چیز را به ما نشان بدهد؟ اصلا چه کسی گفته هر چه عقل میگوید یا گمان میکنیم عقلمان میگوید عاقلانه است؟! میفهمی منظورم از عاقلانه چیس
دیدن عکس جدید پری که رو پروفایل اش گذاشته میتواند حال زار اول صبحم را خوب کند ، شاید هم خودم میخواهم به چنین احمقانه هایی حال خودم را خوب کنم . 
اما سوال اینجاست چرا میگذاریم احمقانه های زیادی که قد ارزنی ارزش ندارند حال مان را زار کنند ؟! 
مروری بر احمقانه ترین پیوندهای شویی دنیا !
به گزارش ایران ناز دو زوج نیویورکی در شرایط صفر جاذبه مراسم ازدواج بر پا نمودند.خانم ارین فینیگان به همراه همسرش نوح فولمور در حالی که در شرایط صفر جاذبه و معلق در هوا هستند به تبادل بوسه های اغاز زندگی مشترک خود می پردازند.ازدواج عجیب انها به عنوان اولین مراسم ازدواج در شرایط صفر جاذبه به شمار می اید.
 
 
ادامه مطلب
دلنوشته های بهنام زرگر رامهرمزی:ماهمگان سیاه لشکر این قافله ایم!آنانی که باید بروند خواهند رفت چرا که صندلی ریاست رابا ت ارث اجدادیشان کرده اند .ودرآخرتنهاما میمانیم باهمان تفکرات احمقانه ویک دنیا خرافاتِ احمقانه تر از تفکراتمان.۱۲۷/Behnamzargar
آدم تلاش احمقانه» کم ندارد در زندگی اش. از آن تلاش ها که غالبا هیچ منفعت و اجری ندارند، یا در کوتاه مدّت ندارند. امّا همین تلاش ها شبیه تکیه گاه زندگی شان است در هیاهو و سیلاب زندگی . چرا گفتم سیلاب؟ چون زندگی راحت ما را با خود می برد به جاهایی که نمی خواهیم و ول می کندمان به امان خدا. هر کسی از این رها شدن و ول شدن در دست اتفاقات می ترسد. هر کس به طریقی از آن می گریزد و تلاش های احمقانه» همان راه های گریز از این ول شدن است. همان پیدا کردن شکافی یا
احمقانه‌ترین کار دنیا اینه که  بخوای قرنطینه‌تو جایی جز خونه خودت بگذرونی.
از اون احمقانه‌تر اینه که حرف یه احمقو بدون تحقیق باور کنی و فک کنی وقتی نه به داره نه به باره درای بوشهرو بستن و نمیتونی برگردی.
دارم دیوونه میشم اینجا. یه ماااهه هی گفتن یه هفته بشینین، تا شنبه بشینین. شد یه ماه. بقیه‌شو چجوری تاب بیارم اینحا؟
مقدمه
برتراند آرتور ویلیام راسل (زاده‌ی ۱۸ می ۱۸۷۲ – درگذشته‌ی ۲ فوریه ۱۹۷۰). ریاضیدان، منطق‌دان و فیلسوف بریتانیایی بود که آثارش در مورد تحلیل منطقی، فسلفه‌ی قرن بیستم را تحت تاثیر قرار داد. برتراند راسل که موفق به کسب جایزه‌ی نوبل نیز شد، در گفتاری کوتاه با عنوان چگونه از عقاید احمقانه بپرهیزیم؟»، به روشنی به آسیب شناسی آفات تعصب، جزم و جمود، پیش‌داوری و …. در باورهای آدمی می‌پردازد. برای پرهیز از انواع عقاید احمقانه‌ای که نوع بشر
مقدمه
برتراند آرتور ویلیام راسل (زاده‌ی ۱۸ می ۱۸۷۲ – درگذشته‌ی ۲ فوریه ۱۹۷۰). ریاضیدان، منطق‌دان و فیلسوف بریتانیایی بود که آثارش در مورد تحلیل منطقی، فسلفه‌ی قرن بیستم را تحت تاثیر قرار داد. برتراند راسل که موفق به کسب جایزه‌ی نوبل نیز شد، در گفتاری کوتاه با عنوان چگونه از عقاید احمقانه بپرهیزیم؟»، به روشنی به آسیب شناسی آفات تعصب، جزم و جمود، پیش‌داوری و …. در باورهای آدمی می‌پردازد. برای پرهیز از انواع عقاید احمقانه‌ای که نوع بشر
مقدمه
برتراند آرتور ویلیام راسل (زاده‌ی ۱۸ می ۱۸۷۲ – درگذشته‌ی ۲ فوریه ۱۹۷۰). ریاضیدان، منطق‌دان و فیلسوف بریتانیایی بود که آثارش در مورد تحلیل منطقی، فسلفه‌ی قرن بیستم را تحت تاثیر قرار داد. برتراند راسل که موفق به کسب جایزه‌ی نوبل نیز شد، در گفتاری کوتاه با عنوان چگونه از عقاید احمقانه بپرهیزیم؟»، به روشنی به آسیب شناسی آفات تعصب، جزم و جمود، پیش‌داوری و …. در باورهای آدمی می‌پردازد. برای پرهیز از انواع عقاید احمقانه‌ای که نوع بشر
اوکی دختره خیلی جذاب بود، هودی تنش بود و عاشق حلقه تو دستش شدم و وسایلی که همراهش بود همه از فروشگاهای فانتزی بود که من میشناختم.اولش کلی این پا و اون پا کردم بعد دیدم داره میره تقریبا دنبالش یه طبقه دویدم چون هندزفری داشت و صدام رو نمیشنوید‌. زدم رو شونه اش و گفتم: ببخشید اگه احمقانه ست ولی من از دور دیدمت و خیلی برام جذاب بودی میشه دوست شیم؟‌اول چشمشو تو حدقه چرخوند، گفتم: خیلی برات پیش میاد؟گفت: واقعا احمقانه است! نیشم جمع شد کاملا. گفتم: ب
" و موجب می شود که مردان از تن دادن به ازدواج بترسند، حال آن که سعادت جنس زن در کل بر پایه ی این پیمان استوار است!"
 
+حوصله نداشتم کل متن کتاب رو بنویسم ولی فک کنم مفهوم رو برسونه همین تیکه ش! نمیفهمم! چرا انقدر بی منطق شد یهو نویسنده؟ سعادت زن بر ازدواجه! زن نیازای زیادی داره ولی مرد فقط نیاز جنسی داره! من هیچکدوم ازینا رو قبول ندارم! احمقانه ست. همه ی این تفکرات و مرز چیدنایی که میبینم حتی خود بعضی  دخترا هم قبولش کردن ، احمقانه ست. کاش حداقل توج
مدتها پیش، فیلمی دیدم که در پایان داستان، به مخاطب می‌گفت تمام اتفاقاتی که شاهدشان بودیم، صرفا ساخته و پرداختۀ ذهن یک پسربچۀ 8 ساله بودند.
امروز به این فکر می‌کردم که در روزهای اخیر، انقدر مسائل احمقانه با راه حل‌های احمقانه‌تر مطرح شده‌اند که آدم شک می‌کند که نکند من هم دارم در ذهن یک بچه زندگی می‌کنم؟ یک بچۀ لوس که وقتی که نمی‌تواند رضایت اطرافیانش را به دست بیاورد، لج می‌کند و سعی می‌کند یک چیزی که برایشان مهم است را از آنها بگیرد ت
فیلم سوفی و دیوانه رو دیدم و به این فکر کردم که آدم ها حق دارن از آخرین ها خبر داشته باشن. حق دارن که حداقل بتونن به چشمای کسی که خبر دارن قراره هیچ وقت نبیننش برای آخرین بار نگاه کنن یا حتی بغلش کنن.
یادمه یه نفر بهم گفته بود بازیگر خوبیم. خیلی خوب بلدم وانمود کنم آدما واسم مهم نیستن.بدم اومده بود از حرفش ولی راستش من بازیگر خوبیم. 
یه بازیگر که نقش اصلیش از الان شروع میشه.
 آغاز وانمود کردن.
+ ابتدای رقص با آهنگ های غمگین بود. باید روی ریتم حر
لورد کالون یکی از مشهورترین فیزیکدانان تاریخ بریتانیا گفته است:
"دلایلی قاطع و قوی مبنی بر وجود طراحی هوشمند و هدفمند پیرامون خود مشاهده می‌کنیم بر همین اساس، اندیشه الحادی تا حدی احمقانه است که نمی‌توان این حماقت را با واژه‌ها توصیف کرد".
منبع: Journal of Victoria Institute, vol. 124, p. 267
کاش چشمامو باز می‌کردم و می‌فهمیدم زندگی تو ایران فقط یه کابوس بوده.
پ.ن: این آدما برای ما تصمیم می‌گیرن. به چهره کریه‌ش، جای مهر روی پیشونی‌ش، و ساده‌لوحی و کثافتی که توی جملات احمقانه‌ش موج می‌زنه نگاه کنید.
پ.ن دو: دیگه هیچ شکی ندارم که باید از اینجا برم. دوستانی که یه روزی گلو پاره می‌کردم براتون که باید بمونیم و بسازیم؛ غلط کردم.
امشب مادرم با پدر بر سر "اکسیدان" بحث شان شد . نمیتوان نامش را جر و بحث گذاشت حتی خوده واژه بحث نیز برایش ثقیل است . اما همان مکالمه ی بحث گونه که آن دو در نهایت به راحتی از کنارش گذشتند ، آتشی مهار نشدنی در قلبم به راه انداخته . در لحظه ی آن بحث بغض گلویم را چنگ می انداخت و گرمی اشک چشمانم را آتش میزد . با خود گفتم اگر جای مادر بودم حتما از پدر جدا میشدم . دوم شخصه همیشگی ذهنم نهیب زد که : احمق ،اگر قرار باشد زوجین برای احمقانه هایی چون این جدا شوند ک
گاهی نگاه یه نگاه نیست!!
گاه قاب میشه و میچسبه به دیوار چشمانت!
گاه یه نگاه میشه فکر وخیال لحظه به لحظه ی زندگیت!
گاه یه نگاه میشه فرمانروای جوانح و جوارحت!
گاه یه نگاه یعنی یه عمر تمام!
گاه یه نگاه یعنی ابدیت!
به نگاه اینقدر ساده نگاه کردن، از سادگی ما انسانهاست!!
تموم لذت‌ها رو به بعد موکول کردیم. دور خودمون دیوار کشیدیم تا یه‌وقت پامون نلغزه.ما می‌خواستیم خوب باشیم. می‌خواستیم متعادل باشیم و هیچ کار احمقانه‌ای نکنیم. ولی حالا که فردا معلوم نیست هرکدوممون زنده باشیم یا مرده بیا ببینیم می‌ارزید واقعا؟ این‌همه عاقل بودن به کدوم درد خورد؟ اگه همین فردا چیزیمون بشه چه لذتی بردیم؟ کل پنج سال گذشته چی‌کار کردیم برای خودمون؟ما تو رعایت کردن زیاده روی کردیم. بدون انجام هیچ کار احمقانه‌ای چطور می‌خو
تموم لذت‌ها رو به بعد موکول کردیم. دور خودمون دیوار کشیدیم تا یه وقت پامون نلغزه. ما می‌خواستیم خوب باشیم. می‌خواستیم متعادل باشیم و هیچ کار احمقانه‌ای نکنیم. ولی حالا که فردا معلوم نیست کدوممون زنده باشیم یا مرده بیا ببینیم می‌ارزید واقعا؟ این‌همه عاقل بودن به کدوم درد خورد؟ اگه همین فردا چیزیمون بشه چه لذتی بردیم؟ کل پنج سال گذشته چی‌کار کردیم برای خودمون؟ 
ما تو رعایت کردن زیاده روی کردیم. بدون انجام  هیچ کار احمقانه چطور می‌خواس
دانلود بازی راه های احمقانه مردن (DUMB WAYS TO DIE 2) برای اندروید
بازی اندرویدی Dumb Ways to Die 2 در سبک بازی های اکشن و آرکید است که توسط  General bug and performance fixes ارائه شده است.
در بازی پرطرفدار Dumb Ways to Die 2 شما باید بمیرید؛ بله درست متوجه شدید در این بازی شما باید تلاش کنید تا راه های رسیدن به مرگ را بیابید و در آخر بمیرید.
در بازی فان و جالب راه های احمقانه مردن” شما در هر مرحله صحنه های مرگ مختص به خود را تجربه خواهید کرد که این صحنه ها قطعا لبخند و خنده را به چ
شاید بهتر باشد که به رزومه همه‌مان یک دارای تجربه زیست» اضافه شود. تجربه زیست، تجربه‌ایست یکتا. این یکتایی، به اندازه تجربه مرگ یکتا خواهد بود، اگر کمی از جزء زندگی فاصله گرفته، به زندگی به مثابه یک کل نگاه شود. تجربه زیست ای بسا شگفت‌انگیزتر از تجربه مرگ باشد،حدود یک قرن، آمیخته با رنج، آمیخته با نقصان، به قول آن شیرپاک‌خورده یک جهان نقصان به یک ارزن کمال آمیخته»، تجربه زندگی را بدون آنکه به خودآگاهی حقیقی از وجود» رسیده باشیم پشت سر
تا اینجای زندگی فهمیدم ک بزرگترین درس زندگی اینه که رو هیچی نمبشه حساب کرد! و سرنوشت چیز عجیبیه!
آدمیزاد عادت داره ب آرزوهای دور و دراز و برنامه ریزی های بلند مدت. وابسته س ب پیش بینی های خودش از آینده و رسیدن ب اونچه که میخواد. غافل از اینکه نقش زندگی دقیقا همینجاس ک نذاره هیچ چیز طبق اون روال عادی پیش بره! همیشه مسائلی پیش میاد ک این مسیر صاف رو پیچ در پیچ میکنه!
البته فکر میکنم انتخاب خیلی از این مسیر ها با خود آدمه! شایدم همش!!
بهرحال آدمی زاد
هیچ مجموعه تاریخی خنده‌داری بدون ماجرای جنگ ایمو یا شترمرغ کامل نمی‌شود. در آغاز جنگ جهانی اول، استرالیا کوشید تا جمعیت شترمرغ‌هایش را با مسلسل کنترل کند. اما شرایط آن گونه که انتظار داشتند پیش نرفت، شترمرغ‌ها سریع و زیرک بودند و بعد از چند روز نقشه‌کشی و شلیک هزاران گلوله تعداد ناچیزی از آن‌ها کشته شدند.  نهایتا ارتش استرالیا ناتوانی خود در کاهش جمعیت شترمرغ‌ها را قبول و عقب‌نشینی کرد.
ماراتن مردان در المپیک ۱۹۰۴
 
احمقانه‌ترین اتف
او می گوید که دوستم دارد و می گوید که به دیگران حسودی اش می شود. او این ها را می گوید اما این ها همه شان تنها کلماتی هستند که او برایم پشت سر هم می چیند. در عمل، او هیچ گاه سراغم نمی آید. در عمل، او به قول هایش وفا نمی کند. در عمل، او مانند حرف هایش نیست. او کسی نیست که بخواهم دوستش داشته باشم. او کسی نیست که بتوانم به او تکیه کنم. او کسی نیست که بخواهم باقی عمرم را با او باشم. نمی توانم به او اعتماد کنم و باید جلوی این صحبت های مسخره که اعصابم را خورد
سلام.
امروز میخوام چندتا از لذتهام را تووبلاگم بنویس فقط چندتاشا
شاید بااین کاربتونم به لذتهای زندگیت اضافه کنم
البته ازسعی میکنم هرهفته تعدادبهش اضافه کنم البته اون لذتهایی که قابله نوشتن باشه
نگاه کردن به بچه هام وقتی به خواب عمیق فرورفتن
نگاه به چشمها ودستهای همسرم
نگاه به عکسهای یادگاری 
نگاه به تلاش وپشتکار مورچه ها
نگاه به دریا
نگاه به ماه روزاولش وچهاردهم
نگاه به طلوع وغروب خورشید
نگاه به دریا 
نگاه به حرم ایمه
وخیلی نگاههای دیگه.
‏با نگاه به داخل برجام امضا شد
با نگاه به داخل دلار ۴ برابر شد
با نگاه به داخل طلا ۵ برابر شد
با نگاه به داخل بنزین ۳ برابر شد
با نگاه به داخل تورم ۴ برابر شد
با نگاه به داخل پراید ۳ برابر شد
با نگاه به داخل قیمت چیزا ۳ برابر شد
البته با نگاه به داخل امریکا و اروپا
#من_بلد_نیستم  
با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند.با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می کند.از حسود دوری کنم چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز از من بیزار خواهد بود.وتنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهمو سه چیز را هرگز فراموش نمیکنم :1 . به همه نمی توانم کمک کنم2 . همه چیز را نمی توانم عوض کنم3 . همه من را دوست نخواهند داشت !!
هر روز فکر می‌کنم این وبلاگ بیهوده است،خودم بیهوده هستم،زندگی بیهوده است.
هر روز دلم می‌خواهد فرار کنم و بروم جایی دور که حداقل بدانم آدمی نیست و امید بیهوده نبندم.
دلیل این غم بزرگ شاید احمقانه باشد اما برای من واقعیت زندگی است که هر چند یک‌بار محکم می‌خورد توی صورتم و راستش این‌بار کم آوردم، این بار نمی‌کشم و کاری نمی‌توانم بکنم.
دارم فرار می‌کنم به ناکجا
به قول صادق هدایت: اصلا چه کار احمقانه‌ای کرده. چرا وصیت‌نامه نوشته؟ آدمی که خودش را می‌ترکاند [خودکشی می‌کند] دیگر به چس‌ناله و وراجی احتیاج ندارد. به او چه که بعدش چه خواهد شد که مردم را پند و نصیحت بدهد؟ همین ترکیدی و رفتی، دیگر تمام شده است، بعدش دیگر به تو مربوط نمی‌شود.»
| آشنایی با صادق هدایت _ مصطفی فرزانه |
 
چه فراز و نشیبی دارد نگاه‌ها.آن هنگام که به شب نگاه می کنی و جز سیاهی نمی‌بینی.آن هنگام که به آسمان نگاه می کنی و جز قفس نمی‌بینی.آن هنگام که به زندگی نگاه می کنی و جز حسرت نمی‌بینی.آن هنگام که به شعر نگاه می کنی و جز غم نمی‌بینیآن هنگام که به تاریخ نگاه می کنی و جز خون نمی‌بینی.آن هنگام که به خدا نگاه می کنی و جز شرم نمی‌بینیچه فراز و نشیبی دارد نگاه‌هاآن هنگام که به قلب‌اش نگاه می کنی و جز نفرت نمی‌بینی.آن هنگام که به چشم‌
اومده تو جلوی رزیدنته بهش اشاره میکنه میگه حلقه ی دختره رو ببین انقد بلد که برگشت نگاه کردبهش میگم چرا این مدلی میگی حداقل جلوش نگو ،جلوشم میگی حداقل اروم بگو حداقل اشاره نکن!!مگه ندیدی برگشت نگاهمون کردمیگه چرا انقد سخت میگیری،چرا همه چی رو به خودت میگیری!!میگم ک من فقط ترجیح میدم با ملاحضه نسبت به ادما رفتار کنم!!ناراحت میشه فک میکنه من حساسم!!حالم از این رفتارای احمقانه و گندش بهم میخوره!!فک میکنه فقط خودش درست میگه:/احمق:/
کشتنِ تنها شخصیتِ دوست داشتنی یه سریال، بدترین و مزخرف ترین فکریه که ممکنه به ذهن یه نویسنده؟! برسه!
:(((((
+ یادم نمیاد برای یه شخصیت از سریال های ایرانی این همه بغض کرده باشم :(
بذارید پیمانِ احمق اعدام شه تا این همه آدم بی گناه به خاطرش کشته نشن! اَه!
 مثلا الان پیمان آخرش آزاد می شه! که چی بشه؟! 
+ سه تا نویسنده‌ای که هی دارن . می زنن به کل سریال! احمقانه تر اینکه تمام اتفاقات مهم، پشتِ شیشه ی پنجره های بی پرده اتفاق میفته که یا آدم بدای فیلم بفهم
نمیدونم تاوان چی رو دارم پس میدم؛ واقعاً نمیدونم چوب چی رو دارم میخورم؛ چوب سادگی و احمق بودنم؟
ده ماه تمامه که همه زندگیم شده یه دختر، خودمو به آب و آتیش زدم که اونو واسه خودم نگه دارم، خودمو کشتم که از بودن با من خوشحال باشه، آخر سر خودم با دستای خودم دلشو میشکنم، اعتمادشو خدشه دار میکنم و اشک خودم و خودشو درمیارم.
باور کردنی نیست بگم من تا به حال توی زندگیم نه دوست دختری داشتم و نه دنبال برنامه ای بودم و نه عاشق شدم تا اینکه پ» را دیدم و یک
 نگاه مکعبی یا شش جهتی یک اصطلاح است.
یعنی آدم هر عملی را که می‌خواهد انجام بدهد، از چند جهت به آن نگاه کند.
ما آدم‌ها معمولا از همان یک جهتی که اول به ذهنمان میاید، کاری را انجام می‌دهیم یا نمی‌دهیم.
ولی در نگاه مکعبی سعی می‌کنیم از چند زاویه‌ی دیگر هم به قضیه نگاه کنیم.
مثلا دوست دارم فلان چیز را به دوستم بگویم.
نگاه مکعبی می‌گوید: اثراتش را هم بررسی کن!
اگر بگویی، اثراتش و عواقب آن چیست؟
شاد می‌کند یا ناراحت؟
یا مثلا رفتار یکی ناراحتم می
راستش رو بخوای فکر میکردم هیچوقت به عکساش نگاه نمیکنم چون من آدم نگاه کردن به عکسا نیستم و هیچوقت هم جز نگاه گذرا به عکسایی که قبلا ازش داشتم بهشون نگاه نمیکردم.ولی حالا که خیلی شده روزی چند بار و هر بار چند دقیقه بهشون نگاه میکنم یه هععییی میگم؛)
پیش نوشت: داشتم فکر میکردم که اگر من خدا بودم یا حداقل مسئول این زندگی‌ها بودم آنقدر حوصله‌ام از دست آدم هایی مثل خودم سر میرفت که برایشان یک نامه می‌فرستادم یا هر چیزی مثل آن:
هر چه قدر هم که  با خودتان فکر کنید خاص هستید نیستید. می‌نشینید فکر میکنید و جمله‌های عارفانه و به خیال خودتان بامعنا می‌سازید. در تنهایی مینشینید و برای تنهایی‌تان دلیل می آورید. من خاص هستم. احساس عمیق بودن بهتان دست میدهد. ولی شما هیچ چیز نیستید.این ها همه توجیه
باز شبی طولانی در راه است.
شبی بی تو ، شبی سرد و شبی پر از اشک. گاهی میگویم حتما اونم مثل‌منه ولی  بعدش میگم چطور امکان داره اخه اون خودش رفت
گاهی میگویم حتما مانند من عکسایم را چک میکند و بعدش میگم چطور امکان داره اخه اون خودش رفت
میگم حتما مثل‌من همیشه به فکرمه ولی‌  بعدش میگم چطور امکان داره اخه اون خودش رفت
 بعدش میگم چطور امکان داره اخه اون خودش رفت
 بعدش میگم چطور امکان داره اخه اون خودش رفت
از این جمله متنفرم.
متنفرم.
و متنفر‌م
چرا با
آدمی وقتی حالش خوب نیست، فکرهای احمقانه می‌کند: زندگی چه بی‌معنا و بی‌هوده است، داخل باتلاق گیر افتاده‌ام، حالا که به ته خط رسیده‌ام بگذار بروم حرف‌های نگفته‌ام را به فلانی بزنم، اصلا می‌روم خودم را می‌کشم، چرا همه از من بهترند، این چه چرندیاتی است که این مردم احمق پفیوز سرهم می‌کنند و. هیچ هم یادش نمی‌آید که دو روز پیش برای اینکه یک نفر در صف نانوایی جایش را به او تعارف کرده تا ابرها رفته و برگشته است.
بعد می‌رود می‌خوابد یا چیزی می
دنیا یکسان باقی خواهد ماند.می توانی شروع به رقصیدن کنیو تمام دنیا همراه تو می رقصدوقتی غمگین هستی، به ماه نگاه کن.به نظر غمگین می آید.به ستارگان نگاه کن.به نظر بسیار بدبین می رسند.به رودخانه نگاه کن.به نظر جریانی در آن نیست. گرفته و تاریک است.وقتی خوشحالی، آن وقت به همان ماه نگاه کن.لبخند می‌زند. و همان ستارگان می رقصند و همان رودخانه با ترانه ای جاری ست.تمام گرفتگی ها از بین رفته اند.وقتی درونت پر از بهشت باشد، دنیا آن را بازتاب می‌دهد.وقتی
احمقانه‌ست که روزانه چنددقیقه‌ای به دست‌خطِ کسی و سادگی جمله‌ای که از فردِ بی‌احساسی تراوش شده، خیره شوی. احمقانه‌ست و من احمق‌ترینم. گویا چیزی در این دست‌خط نهفته باشد، یک صداقت، جمله‌ای در نهایتِ سادگی که با دست‌هایی نوشته شده که به دکمه‌های کیبرد آشناترند تا به قلمی که بخواهد چیزی برای محبوبش بنویسد. 
تو حقیقتا که احمقی فاطمه.
 
 
 
پ.ن: که من چقدر حتی در لحظاتی که از تو بیزار بوده‌ام، دوستت داشته‌ام و این قلب درحالِ انفجارِ مرا ف
هنوز سعی میکنم فراموشت کنم
اما تو جزئی از منی .
جدانشدنیچسبیده به روح .
خیلی ازار دهنده ست این تلاش .
با وجود هر نوع رابطه و ادمی توی زندگیم ، باز هم هیچی شبیه تو نیست و نمیخوام باشه .
حتی اگه یه روز تصمیم احمقانه ای بگیرم .
 
نگرانم که این فرصت کم را بکشی.
از گروه‌ خانوادگی‌ای که توش حرفایی میزدن که به عنوآن یه بچه ۱۷ ساله اذیت میشدم اومدم بیرون و دختر عمم هنوز قهره.عه خب به من چه میخواستین حرفای ناراحت‌کننده نزنین.حالا به‌طرز احمقانه‌ای عذاب وجدان گرفتم.کاش پاکش نمی‌کردم.
بیا بخندیم غم دار، با نون اضافه و پنیر زیاد تا بر غم حاکم غلبه کنه.بیا بخندیم، (خنده های پوشش داده شده)خوشحالی های کوچک با احساسی آکنده از، اگه الان نخندم دیگه گیرم نمیاد.بیا ما هم احساس خوشبختی کنیم (خودِ خودِ خودمان) به دور از تعلقات ژنی، به دور از حماقت های بی سروتهبیا منطقی احمق باشیم.بیا احمقانه بخندیم و دست بزنیم و هورااا گویان به نگاه های مرد های جوان سرانه ی ماهانه بدهیم، و احساس خوشبختی کنیم (خوشبختی های دیزاین شده)
بیا بخندیم، ب
چشم‌هایم را باز می‌کنم. احساس خفگی دارم. خبرها را چک می‌کنم. مطالبی که از قبل ذخیره کرده بودم را برای برادر و پدرم می‌فرستم. شاید کمی نظرشان درباره‌ی این حکومت عوض شود. احمقانه است! هنوز امید دارم به تغییر آدم‌ها! آهنگ آهای خبردار» همایون شجریان را پخش می‌کنم. حتی دلم اجرای جدید هری استای را نمی‌خواهد. با این حال برای بار نمی‌دانم چندم تماشا می‌کنم. دم پنجره می‌ایستم. هوا سرد است. بعد از دو هفته بالاخره خورشید در آسمان می‌درخشد. می‌خ
1.کی قراره این نگاه احمقانه ی جهانی که شرق و غرب هم نداره، برداشته بشه که پدر و مادر هر غلطی کردن چون پدر و مادرن بی خیال؟ 
2. آدم ها در برابر کارهاشون مسئولن. در برابر آسیب هایی که به دیگران میزنن مسئولن و این که ما رو چقدر دوست دارن یا بعدا چقدر پشیمونن هیچی رو عوض نمی کنه. مسئله آسیب زده شده ست
3. این چرندیات هالیوودی، بالیوودی، صدا و سیمایی که بچه ها پدر و مادر احمقشون رو می بخشند و خوشحال و شاد زندگی می کنن یه دروغ خوش آب و رنگ مسخره ست.
4. دندون
 
خشونت / پنج نگاه زیرچشمی#اسلاوی_ژیژک
 
نیل گیمن نویسنده داستان بی پرده مرد ماسه ای» در قالب عباراتی به یاد ماندنی نوشته است:
آیا هرگز عاشق شده اید؟ آیا وحشتناک نیست؟ عشق شما را بسیار آسیب پذیر می سازد. سینه تان را می شکافد و قلب تان را باز می کند و این یعنی کسی می تواند وارد وجودتان شود و شما را به هم بریزد. شما همه این دیوارهای دفاعی را به پا می کنید، یک زره تمام قد می سازید تا هیچ چیز نتواند به شما صدمه برساند. سپس احمقی که فرقی با دیگر احمق ه
اگر پشت تریبون ایستاده اید فقط کافیست زیر چشمی نگاه کنید که چند درصد سالن به شما نگاه می کنند و خیره شده اند . یک نگاه کلی بصورت غریضی به شما خواهد گفت که جریان از چه قرار است . پس از پایان برنامه ، بدون هیچ ترس و خجالتی از مردم نظرسنجی کنید ، مثلا بگویید : اگر از اجرای برنامه امروز/امشب خسته نشدید خواهش می کنم تشویق کنید برگزار کنندگان این برنامه رو . جملاتی از این گونه ، می تواند شما را در دل مخاطب جا بیاندازد .
هزار بار پیش اومده که به خودم گفتم دیگه واقعا امشب صبح نمیشه این دفعه حتما دق می‌کنم.
+ به شکل احمقانه‌ای زندگیم مزه آدم‌های بی‌خود و بی‌خیال و بی‌هدف رو میده در حالی که واقعا نیستم. گمان کنم فقط بیمارم، البته که جسم نه.
+ پُک: پست کوتاه.
وقتی مشکلاتم خیلی زیاد میشه یه چی یادم میفته. 
خیلی ازت دور شدم.
یاد هفت سال پیش افتادم. شبی که مشکلات خیلی بهم فشار اورد و اون کار احمقانه رو انجام دادم تگر لطف تو نبود الان تو برزخ بودم و پوستم کنده شده بود
نذار اون تصمیم احمقانه به مغزم خطور کنه 
من و بغل کن. 
کتاب قشنگت و تو دستم میگیرم و حرفات و میشنوم. 
تو هم حرفای من و میشنوی؟ اللهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعا
تحبس الدعا شدم. 
خودت میدونی پوستم کنده شد تا پیدات کنم تا عاشقت بشم تا
وقتی یک موضوعی توی اینستاگرام ترند می شود، همه دربارش حرف میزنند.فرقی نمیکند،همه
دیروز دوتا متن خواندم که چرا باید روز دختر داشته باشی؟ چرا روز دختر از روز زن متفاوت است؟
دلم میخواهد اینجا فریاد بزنم که:
از نظر علمی.از نظر جنسیتیاز نظر فیزیکاز هر نظری که بخواهی بهش فکر کنی دختر با زن فرق دارد.و این فرق داشتن آن فرق
داشتن به معنای تبعیض و اسارت نیست.نوشته بود دخترها توی شهر در امنیت نیستند، از نگاه مردها،از حرفهایشان ،از رفتارهایشان
و من
گوشیمو گرفت. اهنگای Most played رو دید. لبخند زد گفت اینا رو که همه رو من فرستادم :) غرور احمقانه‌ای که آدما وقت ابراز علاقه دارن رو من ندارم. با احساساتم و خودم روراستم و تایید میکنم که آهنگایی که برام فرستاده رو بیشتر از بقیه‌ی آهنگا گوش دادم. خیلی قشنگه که. چرا مغرور باشیم.
این روزها در برخورد با بعضی همکلاسی‌هایم متوجه شدم آدمی هرچقدر عمیق‌ و با اصالت‌تر، ساده‌تر و بدون شوآف است.هرچیز ساده‌ای از نظر آن‌ها بی‌کلاس و از مد افتاده و هرچه شلوغ‌تر با رنگ و لعاب بیشتر، با کلاس‌ و فاخر است؛ لذا طبق نظر اساتید نان و پنیر برای افطار بی‌کلاس است، خرما قدیمی شده و هر خوراکی عجیب غریب قشنگ ‌‌‌‌تر است.
خلاصه که روزی هزار بار به روی ما می‌آورند که آن‌ها خدای کلاس و شخصیت هستند و ما از قوم بربر ها.
تحمل جماعت تازه به
خواب بدی دیدم
از خواب که بیدار شدم فقط میدانستم باید کاری کنم. شاید هم نمیتوانستم کاری کنم که آن قطعا کنترل کردن خودم بود. پس اجازه دادم همراه نفس نفس زدن هایم، اشک های شور و ج هم بیرون بیایند. من باید به جایی میرسیدم. تلوتلو و سکندری خوران خودم را رساندم. لباسم خیس بود. نشستم کنارش. تکانش دادم. گفتممامان خوبی؟
فقط توانستم سرم را روی سینه اش بگذارم و آن حس آرامش را ببلعم.
لعنت به من این احمقانه ترین کار ممکن بود؛ اما خوشحالنبودم، حس شعفی بود
خواب بدی دیدم
از خواب که بیدار شدم فقط میدانستم باید کاری کنم. شاید هم نمیتوانستم کاری کنم که آن قطعا کنترل کردن خودم بود. پس اجازه دادم همراه نفس نفس زدن هایم، اشک های شور و لجز هم بیرون بیایند. من باید به جایی میرسیدم. تلوتلو و سکندری خوران خودم را رساندم. لباسم خیس بود. نشستم کنارش. تکانش دادم. گفتممامان خوبی؟
فقط توانستم سرم را روی سینه اش بگذارم و آن حس آرامش را ببلعم.
لعنت به من این احمقانه ترین کار ممکن بود؛ اما خوشحالنبودم، حس شعفی بود
لحظه‌ی آخر با بی طاقتی، اما برگشت و براشون دست ت داد.
از بی خداحافظی کردن متنفر بود.صبر نکرد تا بتونن سوال هاشون رو بپرسن، 
میترسید از سر غصه حرفی بزنه که بعدا پشیمون بشه.
سریع پله ها رو طی کرد و سعی کرد به حرف هایی که قلبش رو به درد میاوردن فکر نکنه.احساس میکرد تمام وزن دنیا توی سرش جمع شدهو زانوهاش زیر این بار دارن خم میشن.
همین که اتفاقای زندگی باعث نوسان احساسات میشن، همین که گاهی زندگی رو با تمام وجود لمس میکنی و گاهی به کل ناامید میشی از همه چی، کافی نیست تا بفهمیم تو یه جریان مسخره گیر افتادیم؟
ته دلم میدونم همش تلاش برای زنده بودنه، همش تلاشه، تقلا کردن. نه انتخاب، نه لذت واقعی.! انگار چاره ای نداریم جز زندگی کردن؛ و حالا هر چقدر قشنگ تر زندگی کنیم، بهتره! فقط مثل جریان یک ساختنه، در نهایت میتونی از نتیجه لذت ببری.! شاید پرسیدن سوالایی مثل "خب که چی" هم ا
این روزها در برخورد با بعضی همکلاسی‌هایم متوجه شدم آدمی هرچقدر عمیق‌ و با اصالت‌تر، ساده‌تر و بدون شوآف است.هرچیز ساده‌ای از نظر آن‌ها بی‌کلاس و از مد افتاده و هرچه شلوغ‌تر با رنگ و لعاب بیشتر، با کلاس‌ و فاخر است؛ لذا طبق نظر اساتید نان و پنیر برای افطار بی‌کلاس است، خرما قدیمی شده و هر خوراکی عجیب غریب قشنگ ‌‌‌‌تر است.
خلاصه که روزی هزار بار به روی ما می‌آورند که آن‌ها خدای کلاس و شخصیت هستند و ما از قوم بربر ها.
تحمل جماعت تازه به
 
 
قربانیان ویروس کرونا افزایش یافت؛ آخرین آمار مبتلایان: 2922 نفر
تاریخ خبر 98/12/14
 کیانوش جهانپور، سخنگوی وزارت بهداشت اظهار داشت: تعداد مبتلایان به ویروس کرونا در ایران به  2922 نفر افزایش یافت و همچنین تعداد قربانیان کرونا در سطح کشور به ۹۲ نفر افزایش یافت.

 
قربانیان ویروس کرونا افزایش یافت؛ آخرین آمار مبتلایان: 2922 نفر
تاریخ خبر 98/12/14
 کیانوش جهانپور، سخنگوی وزارت بهداشت اظهار داشت: تعداد مبتلایان به ویروس کرونا در ایران به  2922 نفر افزایش یافت و همچنین تعداد قربانیان کرونا در سطح کشور به ۹۲ نفر افزایش یافت.
اگر جنگی هم باشد هدف اسرائیل هست نه اعراب
امارات قربانی و بهانه  صهیونیسم عبری عربی و غربی برای حمله به ایران!!! اقدامی ناشیانه و احمقانه. جنگ را شروع کنید تا تمام پاسخ در سرزمین های اشغالی داده شود.
هر کی درگیر بشه ما اسرائیل رو میزنیم
برای من تنهایی قدم زدن بهترین لذت دنیاست؛ درسکوت راه می‌روم و نگاه می‌کنم و قصه‌های اطراف را گوش می‌کنم. 
در تنهایی محله‌های جدید و کنج‌های خاص و دلنشین را کشف می‌کنم و توی ذهنم قصه خلق می‌کنم.
خیابان کوالالامپور را یک روز تابستان موقع قدم زدن پیدا کردم و تا امروز هروقت غم داشتم، خوشحال بودم، عصبانی بودم یا عاشق به این‌جا پناه آورده بودم و می‌نوشتم.
امروز دوباره هوای کوالالامپور به سرم زده اما دلم تنهایی قدم زدن نمی‌خواهد، دلم قدم زد
امروز کنارم توی اتوبوس دختری نشسته بود که تو بودی. بوی عطر دخترانه‌ی احمقانه‌ی تو رو می‌داد. منو یاد اون موقع انداخت که دور بودیم از هم ولی سرتو تو دامنم می‌ذاشتی و زار می‌زدی. یاد اون روز که واسم مداحی محبوبت رو گذاشتی و من از تعجب چشمام افتاد جلوی پاهام. یاد اون شلوار نو که بد وایمیساد تو تنت. چه خاطرات قشنگ خوبی دارم باهات :) چه دوری ازم. چه خوبه که نیستی.
کاش کمی واقعی بودین.
کاش فقط وقتی کارتون گیر میوفته یادمون نیوفتین، مهربون نشین.
ای کاش.
ای کاش میشد تو تمام لحظه های زندگی که مهربونین و خوب ،ثبتتون کرد و نگهتون داشت
کاش.
چقدر دلم میخواست احمق بودم
که هستم.
دلم میخواست احمق تر باشم.
سرم زیر برف باشد و نفهمم. خیلی چیزهارا نفهمم و نبینم. 
از اینکه صرفا احمقانه به روی خودم نمیاورم بدم می اید. ای کاش نمیفهمیدم. 
ای کاش نبودین. یا بودید ، ولی واقعی. بودن و 
دیشب خواب تو را دیدم.میان مزرعه کوچک و سبزت نشسته بودی و تند تند حرف می‌زدی، با همان لهجه بامزه و شیرینت. از رویاها و آرزوها و آینده و تلاش.توی خواب مدام می‌پرسیدی و جواب نمی‌دادم ،فقط لبخند احمقانه‌ای می‌زدم.دهانم را باز می‌کردم تا جواب بدهم اما صدایی خارج نمی‌شد و نمی‌توانستم بگویم چقدر دلم می‌خواهد حرف بزنم.
میم نازنین
تمام دیشب توی خواب دلم می‌خواست حرف بزنم، از روزمرگی‌ها و دلتنگی‌ها و ترس‌ها.از اینکه شبیه همان آدم‌های احمقی ش
از نوشته های آرسام »
خب همه چیز تمام شد ، برگردیم به کار و زندگی مان برسیم ‌. شما هم برگردید و به زندگی عادی تان ادامه دهید . 
این احمقانه ترین چیزی است که کسی ممکن است در این برهه به مردم بگوید  که فرض عادی بودن حال مردم وهم است حال هیچ کدامِ ما اصلا خوب نیست .
از روزی که شناختمش تا روزی که هنوز فکر یکی شدن نپرورانده بودیم ، وسط آن بحث های جدی و غیر قابل انعطاف ، نمیدانم چطور اما میدانم که با تاکید بسیار بارها گفته بودم از مرد های کچل بیزارم ، هرچند او ، آن زمان با کچل شدن فاصله ها داشت .
از روزی که رویای یکی شدن پرورش میدهیم ، بارها به او یادآوردی کرده ام که دیگر با کچلی مرد مشکلی ندارم اگر آن مرد تو باشی . آنقدر گفتم تا انگار ته دلش کمی خیالش راحت شد ، اما نتوانستم صداقت رابطه ی مان را خدشه دار کنم ،
مفصلند زمستان ها.
و برف نسخه خوبی نیست.
برای سرفه گلدان ها
گلی نمانده .
خودت گل باش!
.
برف کل شکوفه های زرد آلو رو نشوند رو زمین
نیمی رو هفته پیش و نیمی رو امروز .و من هیچ کاری از دستم برنیومد.
و این شکوفه ها .
انرژی مثبت جهان من بود این روزا.
این احمقانه است که یکی تصمیم بگیره روی سر درخت خونشون چتر بذاره.
آنقدر می نویسم و پاک می کنم و می نویسم و پاک می کنم و نتیجه ای نمی دهد و هر روز روی این ها تلنبار می شود و این صدای لعنتی هم هر روز بیشتر از دیروز بی استفاده می ماند که آخرش رودل می کنم. این خط این هم نشان. در حال حاضر تنها چیزی که مرا از منفجر کردن وبلاگ با پست های احمقانه باز می دارد روز های مرده» است و این امید که فردا باشگاه دارم و آنجا ناخواسته خالی می شوم .
به تو گفتم: گنجشک کوچک من باش
تا در بهار تو من درختی پرشکوفه شوم».
و برف آب شد، شکوفه رقصید، آفتاب درآمد.
من به خوبی ها نگاه کردم و عوض شدم
من به خوبی ها نگاه کردم
چرا که تو خوبی و این همه اقرارهاست،
بزرگ ترین اقرارهاست.
من به اقرارهایم نگاه کردم
سال بد رفت و من زنده شدم
تو لبخندی زدی و من برخاستم
دلم می خواهد خوب باشم
دلم می خواهد تو باشم و
برای همین راست می گویم
نگاه کن
با من بمان.
احمد شاملو
هر چقدر که از وقتی The handmaids tale رو دانلود کردم بهم گفت تو اینو نبین اذیت میشی میدونم ولی خب گوش من بدهکار نبود. تعریفشو شنیده بودم و باید تجربه ش میکردم. فصل اولش یعنی ده قسمت رو توی دو روز دیدم و با وجود قرمز شدن چشمام بازم دست بردار نبودم. توی چند روز دو فصل رو تموم کردم و با وجود اینکه حتی یه تیکه هاش صورتمو کج میکردم تا تصویرو مستقیم نبینم و دردم نیاد ولی به دیدنش می ارزید.مخصوصا الانی که گیج بودم. برای من فراتر از یک سریال بود وقتی میشد درک کرد
هر چقدر که از وقتی The handmaids tale رو دانلود کردم بهم گفت تو اینو نبین اذیت میشی میدونم ولی خب گوش من بدهکار نبود. تعریفشو شنیده بودم و باید تجربه ش میکردم. فصل اولش یعنی ده قسمت رو توی دو روز دیدم و با وجود قرمز شدن چشمام بازم دست بردار نبودم. توی چند روز دو فصل رو تموم کردم و با وجود اینکه حتی یه تیکه هاش صورتمو کج میکردم تا تصویرو مستقیم نبینم و دردم نیاد ولی به دیدنش می ارزید.مخصوصا الانی که گیج بودم. برای من فراتر از یک سریال بود وقتی میشد درک کرد
واژه سانتیمانتالیسم من را یاد آن قسمت از جنایت مکافات می اندازد که صاجب خانه کاترینا ایوانونا ماجرای تصادف پدرش با گاری را تعریف می کند و کاترینا آهسته به راسکلنیکوف می گوید: زنک فکر می کند ماجرای خیلی تاثیر گذاری ست. درحالی که لازم بود پدرش فقط کمی هوش به خرج بدهد.
عکس میرحسین وقتی منتشر شد، من مجبور بودم استوری های زیادی را نگاه کنم. پست های زیادی را رد کنم. توییت های زیاد را هی بزنم که بیاید پایین. همه آن آدم ها لازم بود کمی عقب بروند و
دوباره فصل برف رسید.
میخواهم در عمیق ترین نقطه ذهنم برای یکبار هم که شده
دست هایت را بگیرم و زیر این برف با تو قدم بزنم
به مقصد هیچ.
احمقانه ترین فریبی که میشود با آن خوش بود.
زمستان تنها فصلیست که تنها نیستم
رد پاهایت تا اخر این فصل سرد
با من میمانند .
و چه روزگار خوبیست جای رد .پاهایت
خطت بی‌قید و غیرتقلیدی‌ست. کلمات در خطت دوباره متولد می‌شوند. شکل دیگری می‌گیرند، می‌میرند و باز از ابتدا. من خطم را از روی خط خاله‌ام ساخته‎ام. یک دفتر شعر به من داده بود و من یک بار تابستان نشستم آنقدر از روی شعرهایش شبیه او نوشتم تا اینکه خطم زیبا شد. حتی وقتی تند می‌نویسم خطم زیباست. قبل از آن خطم احمقانه بود. خط من هیچوقت شخصیت نداشته. هیچوقت فردیتی در خطم نبوده. هیچوقت خطم انعکاس چیزی از درونم نبوده. شاید من مریضم که بیشتر شب‌ها کتاب
این دیگر یکی از آن دلخوشی های کوچک» زندگی نیست که همیشه حرفشان را می زنم. این حقیقتا یکی از بزرگ ترین دلخوشی هایی است که می تواند در زندگی کسی پیش بیایید! مثلا دیدار یک انسان فوق العاده بعد از یک سال دوری. دور هم جمع شدن خانواده ی زیادی کوچکتان بعد از یک سال. و به طَبَعیت لبخندهای گرم و ژرفی که صورت همهههه را زینت داده. شوخی های احمقانه و خنده هایی که برای آن شوخی ها زیادی اند. بوی عطرش که تقریبا داشت فراموشت می شد. و می دانید کجایش از همه ب
کمدی احمقانه هوشمند 
smart dumb comedy
این زیر ژانر فیلم های کمدی دقیقا چیست؟ خب، فیلمسازان که احمق نیستند که اینقدر اتفاقات و دیالوگ  های بی منطق بنویسند (کافیه ملانصرالدین خودمون رو تصور کنید) . آنها فقط می‌خواهند  مخاطبان بدانند که فیلم‌نامه‌نویس‌ها روی تک تک کلماتشان فکر کرده اند و زحمت کشیده‌اند تا حرف‌های احمقانه» بنویسند. آنها به طور هدفمند مسخره هستند و سزاوار احترام بیشتری نسبت به کمدی های پر ایرادی هستند که ضعیف و بد نوشته شده اند.
یک بار با توشیهیکو سکو، دونده‌ی المپیک، مصاحبه می‌کردم و از او پرسیدم: تا به حال پیش آمده دونده‌ای در سطحِ شما روزی نخواهد بدود و به جایش دوست داشته باشد در خانه بخوابد؟لحظاتی خیره نگاهم کرد و سپس با صدایی که از طنین‌ش پیدا بود چه سوالِ احمقانه‌ای را باید جواب دهد، گفت: مسلما. هرروز!•#هاروکی_موراکامی
همه چیز این دانشکده عجیب و غریب و کاملا غیرقابل پیش بینی است. هر لحظه منتظرم که کل مجموعه فرو بریزد ولی بسیار برایم جالب است که همچنان به کار خودش ادامه میدهد. دانشکده ای که ادعا میکند در آن برنامه ریزی برای تسک های غیرقطعی را تدریس میکند حالا برای قطعی ترین و بیسیک ترین کارها هیچ پروتکل مشخصی ندارد. اینجا سیستم درس گرفتن شبیه فیلم hunger game میماند و همه چیز براساس شایعات پیش میرود. آنهایی که 4سال در اینجا بوده اند حالا خوب میدانند که پیچ و مهره ه
 
.عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
إِذَا أَحَبَ‏ أَحَدُکُمْ‏ أَخَاهُ‏ الْمُسْلِمَ فَلْیَسْأَلْهُ عَنِ اسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِیهِ وَ اسْمِ قَبِیلَتِهِ وَ عَشِیرَتِهِ فَإِنَّ مِنْ حَقِّهِ الْوَاجِبِ وَ صِدْقِ الْإِخَاءِ أَنْ یَسْأَلَهُ عَنْ ذَلِکَ وَ إِلَّا فَإِنَّهَا مَعْرِفَةُ حُمْقٍ.»
 الکافی، ج‏۲، ص۶۷۱
 
از امام صادق از رسول خدا (صلوات‌الله‌علیهما) نقل شده است:
هرگاه یکی از شما،
خب اومدم که خدافظی کنم.بالاخره.وبلاگمو منتقل کردم به وردپرس با وجود اینکه اینجا رو خیلی دوست داشتم و امیدوارم که بیان منو ببخشه:)خیلی چرت و پرت گفتم اینجا.غر زدم و بچگی کردم.نظرات احمقانه و خودخواهانه دادم و سرتونو دردآوردم.ببخشید دیگه خلاصه:)امیدوارم اینجا بمونه برای وقتی که بزرگ شدم برگردم و نگاه کنم و یکم بخندم.آینده روشنه و منم امیدوار.و امیدوارم که اگه واسه شما روشنه؛ بمونه و اگه نیست، بشه
خوشحال میشم که اینجا دوباره ببینمتون:)وخداحاف
واقعا اسم همسرانِ مومن و کافر حضرت نوح به چه دردِ یه بچه هفت هشت ساله [حتی یه آدم بالغ] می خوره که تو کلاس بهش یاد می دن و بعد ازش سوال می پرسن؟!! اینم از نظام آموزشی ما! تازه وقتی همچین سوالی رو از معلمِ؟! گرامی؟! می پرسن، جواب می ده خوبه که به گوششون بخوره!
که چی بشه مثلا؟!! واقعا که چی بشه؟! به شدت احمقانه و مضحکه!!! 
+ خدایا از نادونی ما به شگفت بیا!!!!   
روی خاک ها نشسته بودیم.داشتیم خاک بازی می‌کردیم.من کامیون پلاستیکی قرمز رنگم را آورده بودم.او هم بیلچه ی کوچک اسباب بازیش را.خاک ها را با بیلچه اش جع می‌کرد،می‌ریخت پشت کامیون.من هم کامیون را حرکت می‌دادم و به چند متر آن طرف تر می‌بردم.خاک ها را خالی می‌کردم و بر می‌گشتم.با همین بازی ساده و حتی احمقانه،یکی دو ساعتی مشغول می‌شدیم.چقدر می‌خندیدیم.با بی مزه ترین اتفاق ها.مثل وقتی  که چرخ جلوی سمت راست کامیونم که لق لق می‌زد از جایش در می‌آ
باید کاری کنی که کار باشد، کاری که اقلا یک صفحه از تاریخ را سیاه کند. تفنگ را بردار و برو کنار نرده‌های باغ و یکی را که از آن طرف رد می‌شود، نشانه بگیر و بزن. بعد هم بایست و جان کندنش را نگاه کن. اما اگر از کسی بدت آمد، اگر دیدی که طرف دارد یک بیت شعر را غلط می‌خواند و یا بینی‌اش را می‌گیرد و یا حتی پایش را گذاشته است روی سکوی خانه‌ی تو تا بند کفشش را ببندد، مأذون نیستی سرش را نشانه بگیری. انتخاب طرف هرچه بی‌دلیل‌تر باشد بهتر است. کسی که برای ک
چشم، دریچه دل و اندیشه انسان است، اگر چگونه نگریستن را یاد بگیریم و چگونه دیدن را تجربه کنیم، چشم، چشمه امید و ایمان می شود و نگاه ما، عبادت و سبب رشد و تکامل خواهد شد، و اگر آن را رها کنیم، زیانهای متعددی متوجه انسان خواهد شد، و به گناهان ناخواسته ای دچار خواهد شد، مگر فاصله نگاه تا گناه چه قدر است؟ از نگاه تا گناه، به فاصله یک پلک!. ادامه مطلب».
ادامه مطلب
نگاه مکعبی یا شش جهتی یک اصطلاحه؛ یعنی آدم هر عملی رو میخواد انجام بده، از چند جهت بهش نگاه کنه.
ما آدما معمولا از همون یک جهتی که اول به ذهنمون میاد کاری رو انجام میدیم یا نمیدیم، ولی در نگاه مکعبی سعی میکنیم از چند زاویه ی دیگه هم به قضیه نگاه کنیم.
مثلا دوست دارم فلان چیز رو به دوستم بگم،
نگاه مکعبی میگه:
اثراتش رو هم بررسی کن، اگه بگی، اثراتش و عواقبشش چیه؟ 
شاد میکنه یا ناراحت؟ 
یا مثلا رفتار یکی ناراحتم میکنه‌، تو ذهنم اول میگم: 
قطع راب
شب بود و از بالای مُبل چشمم افتاد به برادرم که غرق دنیای خودش توی موبایلش سیر میکرد.ویرم گرفت که تمام قلقلک هاش رو جبران کنم و فورا دست بردم زیر گلوش.از جا پرید و خواست به شوخی جبران کنه و انقدر قلقلکم داد تا گریه کردم.
میدونه چقدر این کار برام دردناکه و بارها بهش گفتم به بدن من دست نزنه و بارها بهم گفته تو آدم سرد و بی احساسی.دیشب ناخواسته اشکهام ریختن و بُهت زده بهم نگاه کرد.بغلم کرد و بوسیدم و عذر خواهی کرد و انقدر نگاهم کرد تا مطمئن بشه ن
ا بسم الله الرحمن الرحیم
یا ابوالفضل ادرکنی
احمقانه است اگر فکر کنیم
مردم به اختیار خود
کسی را که برده جنسی بود و آرزوی مدفوع شدن داشت و در بی احترامی به پیامبر سنگ تمام گذاشت و تمام احادیث پیامبر را آتش زد را رهبر خود قرار دهند
 
 
نشسته‌ام به تماشای چشم چون پری‌اتکه سهم من بشود یک نگاه سرسری‌اتکه سهم من بشود سرزمین موهایتاگر اجازه دهد مرزهای روسری‌اتزمان عرضه‌ی لبخندها حواست نیستکه کشته می‌دهد این خنده‌های دلبری‌اتنگاه کن که دوباره به خود بگویم کاشکه این نگاه نباشد نگاه آخری‌اتمگر چه کرده دل بی‌گناه من خانمکه دل نمی‌کنی از شیوه‌ی ستمگری‌ات؟!چه قدر مثل تو باشم، تو هم کمی من باشکه در معامله ثابت شود برادری‌ات!مصطفی الوندی سطوت
روند بدین شرح است:
یک فرضی می‌کنی
طبق اون فرض خیال‌بافی می‌کنی و خیال‌بافی و خیال‌بافی
نتیجتا تلقین و تلقین و تلقین
و از خیالش، رویاش، توهمش لذت می‌بری
و بعد می‌فهمی که فرض اشتباه بوده
و حالا لحظات خوبی رو برات آرزومندم
ترامپ شهید را با مرده یکی میدانست
که احمقانه خیال کرد 
جسمت را که بگیرد;متوقف میشوی!!!!
نمیدانست که شهیدسلیمانی
ذبح عظیم است برای رسیدن به هدفِ نهایی.
خونِ شهید سلیمانی; اسرائیل را نابود خواهدکرد ;
و ظهور حضرت حجت را خیلی خیلی نزدیک.
سربازانِ امام عصر بندِ پوتین هایتان را محکم ببندید
خبری در راه است.
این روزها پر از ابهام و بلاتکلیفیه و این دقیقا بدترین چیزهایی هست که من باهاشون کنار نمیام.
من آدم صبر و انتظار نبودم، هنوز هم نیستم ولی راه دیگه ای هم جلو پام نیست. 
دیگه واقعا نمیتونم امید و انرژی بدم به بابا و مامان
هرروز پا شدم و دویدم 
هرروز پا شدم و رفتم تو دل هر راهی که جلو پام بوده
حالا اما خسته ام و به هیچ دستاوردی نرسیدم و انتظار داره ذره ذره از پا درم میاره
من نسبت به دوستانم و همکارام حسودی میکنم، 
من نسبت به حتی بیمارهای دیگه تو بیم
نمیدونم نمیدونم نمیدونم !
+ کاش یکی باهام حرف بزنه و براش درد دل کنم و بهم راهی نشون بده و تهش نگه چقدر عوض شدی ! حالم از این جمله بهم میخوره !
چرا چپ و راست به ادم میگید چقدر عوض شدی !؟ خب ادم عوض میشه بدیهیه ! عوض نشه و تو همون حالت بمونه جای تعجب داره ! پ انقدر با یه لبخند احمقانه خشک شده رو لبتون نیاید به ادم بگید چقدر عوض شدی ! باشه ؟
+ من عصبانی نیستم :)
اواخر مهر بود.
با حس سرماخوردگی و البته همه علائم ناشی از کرونا، بخاطر مشکل قلبی همکارم، رفتم تست دادم که اگر کروناست، خودمو قرنطینه کنم.
وقتی بعد از دو هفته برگشتم محل کار، به محض اینکه منو دید گفت: بهتری؟ مگه تو واکسن نزده بودی؟
 
 
و این اولین برخورد غیر رسمی ما و البته به طرز احمقانه ای، اتفاق مورد علاقه منه :)))
تو میخواهی
کور باشم و نبینمت
کر باشم و چیزی از تو و راجب تو را نشنوم
احمقانه فکر کنم که هیچوقت عاشق نشدی
تصمیم جاهلانه ای هم ندارم
سوالی از این که چرا نیستی و نمیخواهی باشی و .   ندارم.
قانعم کردی که بیش ازین نخواستی و نمیخواهی باشی چون حتی توانش را هم در خود نمیبینی!
 
و اما سوال من اینست:
تو را چه کسی قانع کرد که اینگونه باشی!؟
 
سلام
امروز با توجه به این که تو فرجه‌ایم از لحاظ درسی بازده‌ام زیر ده درصد بود فک کنم! با دوستم یه سر به نمایشگاه ایران هلث و اینوتکس زدیم و فهمیدیم چیزی برا ما نداره :)) حتی یه شکلاتم تعارف نکرد کسی بهمون :| برگشتن‌مون با کمی گم شدن تو همون محوطه و دور قمری زدن همراه بود و بعد هم اتوبوسی که وسط اتوبان پیاده‌مون کرد، چون همون تازگی راهو بسته بودن و جای ایستگاهو عوض کرده بودن و راننده نمی‌دونست :/
بعد از ناهار (که اونم فهمیدم رزرو نداشتم!) رفتم پ
صبح کردیم توی اتاق ما سه چهار تا زن  و حرف از توی جوب حوادث گذشت و به مسائل اجتماعی رسید. این گفت بچه هه را این طوری یده اند و آن گفت اینجا و آنجا می رویم و پول جمع می کنیم برای گوشت و مرغ و به مردمان می دهیم و آن یکی گفت زنگ زدم به موسسه خیریه و گفتند قاب عکس کهنه تان را هم می گیریم تعمیر می کنیم و به نیاز مند می رسانیم . 
گرسنگی موج می زند و صفها طولانی شده اند و گوشت یخی نایاب است اگر گوشت الاغ هم باشد 
آب دهنم را قورت می دهم اول صبحی صبحانه به ا
شاید یکسری چیزها اصلا سختی نیستند! ما سختشان کردیم. سختی اش از جنس این است که مدام نگران باشیم نکند چوب زیر آب برود! یا اگر این توپ را پرت کنم پایین نیفتد! یا نکند فردا خورشید در نیاید ! یا هزار و یک فکر احمقانه ی دیگر
یک کلام از خودمان بپرسیم، "نکند خدا حواسش نباشد" عامل خیلی از فشارهای روزگار ما نیست ؟
حواسش از همه جمع  تر است او
که یکی هست و هیچ نیست جز او
یک بار با توشیهیکو سکو، دونده‌ی المپیک، مصاحبه می‌کردم و از او پرسیدم: تا به حال پیش آمده دونده‌ای در سطحِ شما روزی نخواهد بدود و به جایش دوست داشته باشد در خانه بخوابد؟لحظاتی خیره نگاهم کرد و سپس با صدایی که از طنینش پیدا بود چه سوالِ احمقانه‌ای را باید جواب دهد، گفت: مسلما؛ هرروز!•#هاروکی_موراکامی
یک بار با توشیهیکو سکو، دونده‌ی المپیک، مصاحبه می‌کردم و از او پرسیدم: تا به حال پیش آمده دونده‌ای در سطحِ شما روزی نخواهد بدود و به جایش دوست داشته باشد در خانه بخوابد؟لحظاتی خیره نگاهم کرد و سپس با صدایی که از طنین‌ش پیدا بود چه سوالِ احمقانه‌ای را باید جواب دهد، گفت: مسلما. هرروز!•#هاروکی_موراکامی
هیچی دیگه، خودمم سوختم امروز .
دو ساعت و نیم سوختم، اما قشنگ سوووووووختم هاااااااااااا، 9 روز دیگه هم باید بسوزم بعدش تموم میشه ان شاء الله.
و اگر خدا بخواد سزای عمل احمقانه ام رو همین دنیا پس میدم!
تمام 

بغضِ بعدِ رگبار نوشت:
1-اهل دلاش میفهمن چی میگم.
2-سوالی پاسح داده نمیشه.
یه حالی که در عرض چند دقیقه سرشار از استرس میشم 
یه حالی که انگاری همین الان قلبم وامیسه
یه حالی که مغزم کار نمیکنه و فقط استرس متصاعد میشه
یه حالی که در انکار کننده ترین حالت ممکن میشم
. میم میگه قشنگ معلومه هول کردی ولی نمیدونم چرا انقدر ادای این ادم مسلط ها رو درمیاری ! بهش میگم ، بابا میم ! تو که دیگه استراتژی های زندگیمو میدونی ! 
بگذریم 
اره دوباره هول کردم 
فقط عذر خواهی میکردم 
در این حالت ها حتی اگرم حق با من باشه و مقصر یکی دیگه باشه ه
یک انسان از کجا آغاز می‌شود؟ یا بهتر است بگویم از چه زمانی آغاز می‌شود؟
آغاز هر انسان لحظه‌ای است که به خود بیاید که زندگی علیرغم اینکه می‌دهد و می‌گیرد ولی در نهایت همه چیز را ازت می‌گیرد. ما اساساً چیزی در زندگی به دست نمی‌آوریم، که همه چیز را از دست می‌دهیم. زندگی بازی‌ای که انجام می‌دهی تا برنده‌تر باشی نیست. زندگی فقط عشقی است که نثار می‌کنی. خواه این عشق به تو برگردد یا نه.
نمی‌خواهم وارد بحث احمقانه فرق دوست داشتن با عشق ورزیدن ش
یک انسان از کجا آغاز می‌شود؟ یا بهتر است بگویم از چه زمانی آغاز می‌شود؟
آغاز هر انسان لحظه‌ای است که به خود بیاید که زندگی علیرغم اینکه می‌دهد و می‌گیرد ولی در نهایت همه چیز را ازت می‌گیرد. ما اساساً چیزی در زندگی به دست نمی‌آوریم، که همه چیز را از دست می‌دهیم. زندگی بازی‌ای که انجام می‌دهی تا برنده‌تر باشی نیست. زندگی فقط عشقی است که نثار می‌کنی. خواه این عشق به تو برگردد یا نه.
نمی‌خواهم وارد بحث احمقانه فرق دوست داشتن با عشق ورزیدن ش
این ۶ روز که نت نبودبرای با خبر شدن از اوضاع اخبار سایت های ایرانی مثل ایستا رو می خوندم . اخر اخبار جا برای ارسال نظر داشت .احمقانه ترین چیز می دونید چی بود؟همه درخواست وصل شدن اینترنت رو داشتن . یکی برای پایان نامش ، یکی برای کسب و کارش ، یکی برای خبر گرفتن از عزیزش.و این وسط ، یکی می گفت که من که اعتراضی ندارم !!! کاری هم با بنزین ندارم ! تورو خدا نت رو وصل کنید من می خوام ادامه بازیم رو انجام بدم ||||::::
نگاه تو ، برای من تمام عاشقانه هاستو حال من ، حال خوش ترانه هاستتو آمدی به این تنم ، چو جان تازه آمدیهوای تو برده مرا ، چه بی بهانه آمدینگاه کن ببین که من ، چگونه بی قرار توپرسه به کوچه ها زدم ، به شوق خاطرات تونفس درون سینه ام ، حبس شد و تو میرسیمنم که چشم می شوم ، خیره به قاب اطلسی

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها