نتایج جستجو برای عبارت :

اهانت به دختر صاحب خانه

شیخی که عاشق دختر کافری شد
شیخ که ناگهان مجذوب دخترک شد، نتوانست نگاهش را از وی بردارد و لحظاتی به طور مداوم به او نگاه کرد. عشق دخترک در دل شیخ افتاد. فورا از مناره پایین آمد و بدون اینکه نماز جماعت را برگزار کند، مسجد را ترک کرد و به در خانه دخترک رفت.
پس از در زدن، پدر دخترک در را باز کرد. شیخ خود را معرفی کرد و ماجرا را گفت و سپس از دخترک صاحب خانه خواستگاری کرد. صاحب خانه هم موافقت خود را اعلام کرد و گفت: با توجه به جایگاه و شهرت شما، بنده هم مو
زمانی‌که شهریار برای خواندن درس پزشکی به تهران آمد، همراه ش در خیابان ناصرخسرو کوچه مروی یک اتاق اجاره می‌کند. آنجا عاشق دختر صاحب خانه می‌شود. صحبتی بین مادران آن‌ها مطرح می‌شود و یک حالت نامزدی بوجود می‌آید. قرار می‌شود که شهریار بعد از ‌اینکه دوره انترنی را گذراند و دکترای پزشکی را گرفت با دختر عروسی کند. 
شهریار رفته بود خارج از تهران تا دوره را بگذراند و وقتی برگشت متوجه شد، پدر دختر او را به یک سرهنگ داده است و آنها با هم از
شیخی که عاشق دختر کافری شد
شیخ که ناگهان مجذوب دخترک شد، نتوانست نگاهش را از وی بردارد و لحظاتی به طور مداوم به او نگاه کرد. عشق دخترک در دل شیخ افتاد. فورا از مناره پایین آمد و بدون اینکه نماز جماعت را برگزار کند، مسجد را ترک کرد و به در خانه دخترک رفت.
پس از در زدن، پدر دخترک در را باز کرد. شیخ خود را معرفی کرد و ماجرا را گفت و سپس از دخترک صاحب خانه خواستگاری کرد. صاحب خانه هم موافقت خود را اعلام کرد و گفت: با توجه به جایگاه و شهرت شما، بنده هم مو
من؟ دختر بی اراده ی این داستانم. اگر پاک شوم، مرا می بخشی؟ فقط لازم است این را بدانم که خیالم راحت باشد که راهی هست. وقت هایی که از کلاس بچه ها دارم می روم سمت دفتر، وقت هایی که در جلسه وقت نماز می شود، وقت هایی که منتظر اسنپ جلوی در خانه ایستاده ام، شب ها که می خواهم بخوابم، از تو می پرسم: آیا هنوز هم می شود کاری برای زندگی ام کرد؟ من؟ من دختر نشانه ها بودم! من دختر آیه ها بودم! من دختر مشهد آذر 97 بودم! من دختر باور داشتن بودم. دختر دانستن اینکه کسی
من؟ دختر بی اراده ی این داستانم. اگر پاک شوم، مرا می بخشی؟ فقط لازم است این را بدانم که خیالم راحت باشد که راهی هست. وقت هایی که از کلاس بچه ها دارم می روم سمت دفتر، وقت هایی که در جلسه وقت نماز می شود، وقت هایی که منتظر اسنپ جلوی در خانه ایستاده ام، شب ها که می خواهم بخوابم، از تو می پرسم: آیا هنوز هم می شود کاری برای زندگی ام کرد؟ من؟ من دختر نشانه ها بودم! من دختر آیه ها بودم! من دختر مشهد آذر 97 بودم! من دختر باور داشتن بودم. دختر دانستن اینکه کسی
.برره یک مناسکی برای خواست‌گاری داشت: دومادکشون و خواست‌گارزنون و عروس‌قاپون و.! آن‌که طنز بود ولی در گذشته هم چیز عجیبی نبود چندسال شخم زدن با گاو زمین‌های پدرزن را و چوپانی و سنگ آوردن از کوه برای خانه ساختن و ده‌ها کار طاقت‌فرسای دیگر فقط به حرمت و احترام این‌که دختری از خانواده‌ای گرفته شده. و در قصه‌های قرآنی شرط چوپانی هشت‌ساله‌ی شعیب برای موسی. ام‌روزه اما دختر چنان بی‌ارج و قیمت کرده خودش را که پسر حتی به خودش زحمت نمی‌دهد ک
بسم الله الرحمن الرحیم
هرکه این سوره را زیاد بخماند روز قیامت در جوار سید ابرار و ازواج اطهار او باشد اگر دختری در خانه مانده باشد این سوره را بر ورق پوست آهو نویسند ودر حلقه نهاده سر آن را محکم کرده در خانه دختر پنهان کنند او را شوهر پیدا شود و دیگر اینکه انا فتحنا را تا عزیزا حکیما با زعفران بر جامعه دختر نویسند و سوره کهیعص را بنویسند و بشویند و آبش را بر سر دختر ریزند مطلب ازدواج حاصل شود
محسن رنانی اقتصاددان:
اگر یک کارگر، قبل از انقلاب با ۲۴ سال قسط دادن می‌توانست صاحب خانه شود، اکنون (در سال ۱۳۹۸) باید ۱۳۷ سال قسط بدهد تا صاحب خانه شود.
اگر در سال ۵۸ با پس‌انداز ۱۳ ماه دستمزدش می‌توانست یک پیکان بخرد اکنون در سال ۹۸ با ۴۶ ماه دستمزدش می‌تواند یک پراید بخرد.
سفره یک خانواده کارگری اکنون حدود یک چهارم سفره او در اوایل انقلاب است. چرا؟ /ایرنا
شنبه، ۱۳ اردیبهشت ۹۹@IrNews_24
مشاهده مطلب در کانال
روزی فقیری به در خانه مردی ثروتمند می‌رود تا پولی را به عنوان صدقه از او بخواهد.
هنوز در خانه را نزده بود که از پشت در شنید که صاحب خانه با افراد خانواده خود بحث و درگیری دارد که چرا فلان چیز کم ارزش را دور ریختید و مال من را این طور هدر دادید؟! 
مرد فقیر که این را می‌شنود قصد رفتن می‌کند و با خود می‌گوید وقتی صاحبخانه بر سر مال خود با اعضای خانواده‌اش این طور دعوا می‌کند، چگونه ممکن است که از مالش به فقیری ببخشد؟!
از قضا در همان زمان در خان
 
 
موشی در منزل شخصی خانه کرده بود و در لانه خود روزهای خوبی را سپری می کرد ،یک روز که داشت از سوراخ لانه، حیاط را تماشا می کرد ،صاحب خانه را دید که با خود تله موشی را به خانه آورده است و فریاد می زند ای زن امشب از دست این موش مزاحم خلاص خواهیم شد ،زن صاحب خانه با خوشحالی به استثبال مرد آمد واز او به خاطر خریدن تله موش تشکر کرد .موش ناراحت به پیش حیوانات خانه رفت و از آنان خواست فکری بکنند . مرغ گفت :تله موش هیچ ربطی به من ندارد . گاو گفت : ما را با ت
قلب ماآتشفشانش مهدی صاحب زمان/جسم ماگشته امانش مهدی صاحب زمان/حضرتش مانند شمس وماه تابش میکند/حجت حق در جهانش مهدی صاحب زمان/کعبه هم درانتظار طلعت زیبای او/حق همیشه درفشانش مهدی صاحب زمان/جمعه هااین اشک چشمان مثل زمزم میشود/آن امام درنهانش مهدی صاحب زمان/گریه ها اندر فراقش حالتش یعقوبی است/ذکر ما فیض بیانش مهدی صاحب زمان/شد امید اهل بیت و حافظ قرآن حق/لطف حق درآسمانش مهدی صاحب زمان/دشمنان راحضرت اوخوار ورسوامیکند/تیرحق اندرکمانش مهدی صاحب
فاجعه در گمرک!

مجلس ما دچار غیرت شد
باز در صحن آن قیامت شد
گفتم "آیا چه اتفاق افتاد؟
بمب ترکید یا جنایت شد؟
داعش آیا دوباره خونی ریخت؟
یا که از ملک، هتک حرمت شد؟
در نهادی مگر زبانم لال
جیب ملت دوباره غارت شد؟
باز هم کودکی در آتش سوخت؟
یا زنی طعمه ی شرارت شد؟
یا به اندک حقوق کارگران
باز در گوشه ای خیانت شد؟
در خیابان مگر به دست فروش
باز هم حمله و جسارت شد؟" 
گفت "این حرف ها که چیزی نیست!
ظلم شد، جور بی نهایت شد
فسقی این بار اتفاق افتاد
که از آن خون ب
دو تا دختر یتیمش را با قالیبافی بزرگ کرده بود تا آخر عمرش با نداری ساخت.بعضی وقتها حتی پول نون هم نداشت اواخر عمرش در خانه تنها بود دخترانش که ازدواج کرده بودند در شهر دیگری زندگی می کردند. میگفت اگر من در خانه ام  بمیرم تا چند روز کسی متوجه نمی شود. خدا دوستش داشت شب بیست و یکم ماه رمضان برای شرکت در مراسم احیا به مسجد نزدیک خانه اش رفت بین نماز مغرب و عشا  آخرین کلامش این بود "قدر جمهوری اسلامی را بدانید" سر بر سجده شکر گذاشت و دیگر برای نماز
نامه ای سر گشاده به جواد آقو!
سلام کاکو،خوبی؟چیطوری؟عامو ای چه کاری بود کِردی؟شمو که اِقَد خوبی،با کمالاتی،ازت بعید بود هِلک هِلک پوشی بری محل کار زیدت و دَعوو را بندازی.نه خدا وکیلی ای رسمش هس؟ببین کاراتِ.حالو رفتی،باید اونجو آبروش جولوی همکاراش ببری و بِکشیش سینه ی فُش؟نه ای دُرُسِشه؟باید آقوی رستگار بنده خدا از همی جو بیخبر فُش کِش کنی؟حالو گیرم ای زیدت رفته با اکیپ همکاراش بیرون و دختر پسری والیبال بازی کِردن و یکم تنگیدن بالو پویین
بنده به شخصه ، از عالم گرانقدر ، استاد معظم ، حاج اقا پناهیان عذر خواهی می کنم. واقعیت این است که انفعال امثال حقیرباعث شده ، شخصیت بزرگواری چون ایشان به مشکلات واکنش نشان دهد. در حالی که ،ما بایستی کاستی ها را گوشزد کنیم .که شخص حقیر و هتاکی مثل فلاحت پیشه به خود اجازدهد به استادمان اهانت کند. اقای فلاحت پیشه! در شان ایشان نیست ، جواب چون تویی را بدهد چون نجابت ، دیانت و بزرگی ایشان اجازه چنین کاری نمی دهد. اما جواب را از بنده بشنو! پاکتی که به ر
یعنی کلِ امروزم با ویدئو کال گذشت :)) به خدا اگه میدونستم انقدر کاربردیُ با حالِ انقدر در برابرش مقاومت نمیکردم D: اول که با همزاد ^^ بعدش هم با دختر عمهُ عمه :* بعدش هم با دافِ تهِ قاآنی O-o بعدش هم با دختر عمه *-* خلاصه که حسابی سرم شلوغ بود :| البته دختر عمهُ دختر داییُ دختر عمه هم جواب ندادن -_- به دختر خاله هم نمیدونم چرا زنگ نزدم :( فردا میرم تو کارِ چهارتاشون ;)
ماه تنهای من ای سرو خرامان و رهاجمله ای نقض بگو حرف تو آیات خدادر پریشانیه احوال منه در ماندهدیدن روی تو جان است و حدیث تو دوا در بر صاحب اسرار به اصرار بگوجان ما در گرو آن رخ زیباست به جامطلع و مقصد شعرم تو یگانه منجیای خدا حفظ کن از شر و بدی صاحب عصر ما را
به زن های خانه دار به شدت حسودی می کنم 
منظورم دخترعمه ها و دختر عموم هستن 
حتی به دختر داییم هم حسودی می کنم اما به دختر عمه هام بیشتر 
۱۵ سال زندگی های لاکچری و جوون موندن هاشون و هر روز زیباتر از دیروز شدنشون بدون اعمال جراحی و حتی آرابیرا کردن 
نفری دو تا بچه 
شوهر ها بانکی و فولادی 
و خودشون دیپلمه 
و خالا خواستگار من یه گوسفندچرون بود که وقتی بهش گفتم الان در دوره آشنایی بیا شهر و یک کار ثابت دست و پا کن برگشت گفت داری ناز میاری و شما که ا
متن حکایت: شخصی خانه به کرایه گرفته بود. چوب های سقف بسیار صدا می داد. به خداوند خانه از بهر مرمّت آن سخن بگشاد. پاسخ داد: چوب های سقف ذکر خدا می کنند. گفت: نیک است؛ اما می ترسم این ذکر به سجود بینجامد.» عبید زاکانی
بازنویسی حکایت: شخصی خانه ایی اجاره گرفته بود. اما چوب های سقف بسیار صدا می داد. مرد به صاحب خانه مراجعه کرد و برای بازسازی سقف خانه با او حرف زد. صاحب خانه در پاسخ به سخن مرد گفت: چوب های سقف، ذکر خداوند می کند. مرد مستاجر گفت: درست است ا
4» مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ نکات این آیهگاهی انسان ملک ( با کسره میم) چیزی را صاحب است مثلا کسی زمینی یا خانه ای را داردآن خانه ملک اوست- گاهی انسان آن خانه یا زمین مال او نیست ولی فعلا ریاست وفرمانرروایی آن مال اوست(ملک با ضمه میم) چون خداوند هم صاحب خود عالم است(ولله آخرت والولی= برای خداست آخرت و دنیا وهمه چیز) هم پادشاهی همه عالم از آن اوست(قل الهم مالک الملک توتی الملک من تشا.= بگو برای خداست پادشاهی همه عالم)پس کلمه مالک یعنی کسی که صاحب م
یه دختر میبینم که مانتو نخی لی پوشیده و باد شال و موهای پیچ و تاب خوردش رو تو صورتش پریشون میکنه.باد تیشرت سفید دختر رو به بدنش میچسبونه و عطر تن دختر رو بو میکشه
دختر ناراحته ؛ آروم و بیصدا گریه میکنه  و بغضشو قورت میده
از پسر کنارش فاصله میگیره
همراه باد قدم میزنه
ده قدم
بیست قدم
پسر صداش میکنه
دختر برمیگرده
باد هو کشان فاصله بینشون رو بیشتر میکنه
دختر رو به پسر فریاد میزنه
" ازت متنفرم"
پسر خشکش میزنه
دختر بر میگرده و راهشو میره
پسر فاصلش
اعتراف ابن تیمیه ناصبی به هجوم به خانه حضرت زهرا علیها السلام و تهمت به اهل بیت علیهم السلام برای توجیه آن
ابن تیمیه بنیانگذار مکتب سلفیت بعد از اعتراف به اصل هجوم، برای توجیه آن دست به دروغگویی و تهمت به اهل بیت علیهم السلام زده و می‌گوید:
وَغَایَةُ مَا یُقَالُ: إِنَّهُ كَبَسَ الْبَیْتَ لِیَنْظُرَ هَلْ فِیهِ شَیْءٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِی یُقَسِّمُهُ، وَأَنْ یُعْطِیَهُ لِمُسْتَحِقِّهِ .
و نهایت چیزی که گفته می‌شود این است که او (ابی
در زمان های قدیم یک دختر از روی اسب می افتد و باسنش ( لگنش ) از جایش درمی‌رود. پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش می‌برد، دختر اجازه نمی‌دهد کسی دست به باسنش بزند ؛ هر چه به دختر میگویند حکیم بخاطر شغل و طبابتی که میکنند محرم بیمارانشان هستند اما دختر زیر بار نمی رود و نمی‌گذارد کسی دست به باسنش بزند.
به ناچار دختر هر روز ضعیف تر و ناتوان‌تر میشود.
ادامه مطلب
[داستان سی‌ و سوم]نام #داستان: #شب_های_روشننویسنده: #فئودور_داستایفسکی.تنهایی، از یک مردْ متروکه ساخته. با جهان کنار نیامده است. در افکارش زندگی می کند. راه ها را همه بن‌بست می پندارد. و در همین زمان است، که در پیاده روی های شبانه اش با دختری آشنا می شود. مردْ زمانه اش را نمی شناسد؛ و خودش را نیز. دختر هم در انتظار کسی مانده است. چهار شب در زمانی مقرر باید در محلی به انتظار معشوقه ی دختر بایستند. و این، تنها از یک مرد مجنون و یک دختر عاشق بر می آید.
دائم چهل منزل بلا بر ما رسیدهخواندم نمازم را نشسته، قد خمیدهجای نوازش کردنِ دستان باباشعله، میان گیسویم شانه کشیده****هجران دلبر، قد کمانی ساخت من رااز ناقه، ضعف و تشنگی انداخت من راطوری کتک خوردم دو چشمم تار گشتهحق داشت عمه، لحظه ای نشناخت من را****درد کف پا، خسته ام کرده حسابیدارم میان پهلویم دردِ حسابیگفتم نکش اینگونه از سر چادرم رادادِ مرا دشمن در آورده حسابی****آخر چرا رحمی به چشمِ تر نداری؟!پایم شکسته، از چه رو باور نداری؟!من دخترم، خیلی
ای معدن ظهور وفا صاحب امانآقا بگیر دست مرا صاحب امان
فَصلُ الخِطاب عِندَکُم، إنّی لَکُم مُطیعآیینه ی صفات خدا صاحب امان
بی لطف و رحمتت به هدایت نمی رسمبی تو شوم اسیر بلا صاحب امان
آلوده ام قبول ولی مُؤمنٌ بِکُمدارم به سینه حب شما صاحب امان
رسوا منم که رحمتت از یاد می برمکردی به من همیشه عطا صاحب امان
هر شب صدات می زنم و گریه می کنمکی می رسی به داد گدا صاحب امان؟
یادی کن از گدای خودت در نوافلتوقت سحر، زمان دعا صاحب امان
دارم ا
شبی دختر مسلمان از نیویورک امریکا از دانشگاه به سمت خانه می رفت که پس از مدتی متوجه شد مردی با ژاکت کلاه دار که سعی در پنهان نمودن چهره اش داشت او را تعقیب می کند.
دختر بسیار وحشت زده شروع کرد به خواندن آیت الکرسی و توکل کرد به خدای سبحان و تعالی.
الحمدالله بخیر گذشت و دختر به سلامتی خانه رسید.
ولی فردای آن شب در اخبار شنید که دیشب دختری در همان محل و همان ساعت به قتل رسیده و جسد دختر را در میان دو ساختمان پیدا کردند.
پلیس از مردم خواست که اگر ک
نام مانهوا : کتاب مقدس و عالیجناب ژانر: #فانتزی ، #عاشقانه ، #کمدیمنتشر شده از #webcomicsوضعیت: #در_حال_انتشار
خلاصه: دختر سی ساله ای که به خاطر اهانت به کتاب مقدس وارد دوره باستان میشه به عنوان یک کتاب تا پرنسی که تمایلی به داشتن فرزند را ندارد مجبور به بچه دار شدن کند که در این صورت می‌تواند به دنیای خود بازگردد و.

ادامه مطلب
ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺯ ﺴﺮ ﺮﺳﺪ : ﺁﺎ ﻣﻦ ﻧﺰ ﻮﻥ ﻣﺎﻩ ﺯﺒﺎﻢ ؟
ﺴﺮ ﻔﺖ : ﻧﻪ ، ﻧﺴﺘ 
ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎ ﻧﺎﻫ ﻣﻀﻄﺮﺏ ﺮﺳﺪ : ﺁﺎ ﺣﺎﺿﺮ ﺗﻪ ﺍ ﺍﺯ ﻗﻠﺒﺖ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻫ ؟
ﺴﺮ ﺧﻨﺪﺪ ﻭ ﻔﺖ : ﻧﻪ ، ﻧﻤﺪﻫﻢ 
ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎ ﺮﻪ ﺮﺳﺪ : ﺁﺎ ﺩﺭ ﻫﻨﺎﻡ ﺟﺪﺍ ﺮﻪ ﺧﻮﺍﻫ ﺮﺩ ؟
ﺴﺮ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻔﺖ : ﻧﻪ ، ﻧﻤﻨﻢ 
ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎ ﺩﻟ ﺷﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺟﺎ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟ ﻪ ﻗﻄﺮﻩ ﻫﺎ ﺍﻟﻤﺎﺱ ﺍﺷ ﺸﻤﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﺮﺩ 
ﺍﻣﺎ ﺴﺮ ﺩﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﺮﻓﺖ ، ﺩﺭ ﺸﻤﺎﻧﺶ ﺧﺮ
       پیشتر ها یک همسر، فرزند دختر، خواهر، لولی، خواهر زاده، برادر زاده، عروس، زن دایی، زن داداش، دختر خاله، دختر عمه، دختر عمو، دختر دایی، پزشک و خانمِ همسایه اینجا می نوشت . من بعد با حفظ تمامی این سمت ها یک خواهرشوهر در اینجا می نویسد.
تعیین جنسیت فرزند با سن مادر و ماه تولد
مشخص کردن جنسیت (دختر یا پسر)
تعیین جنسیت با سن مادر و ماه مقاربت همراه با جدول
جدول تعیین جنسیت با بکارگیری جداولی، احتمال جنسیت جنین نسبت به سن مادر و ماه مقاربت تعیین میشود. بعضی از این جدولها بر مبنای آمار تولد نوزادان در ماه های سال و بعضی بر مبنای عقاید مردمان کهن استوار است. نمونه آن جدول چینی ذیل است . مثلا مادری که در سن  ۳۹ سالگی و در ماه  January نزدیکی داشته باشد صاحب فرزند دختر و یا  ما
دخترزیبای‌چوپان چوپانى دختر زیبائى داشت. پسر پادشاه خواستگار دختر بود. اما هر چه به خواستگارى مى‌رفت دختر مى‌گفت که باید صنعت و حرفه‌اى یاد بگیرد. پسر پادشاه رفت و حرفهٔ فرش‌بافى یاد گرفت. بعد دختر زن او شد. بعد از چند روز دختر و پسر رفتند گردش کنند. سر راه‌شان به قهوه‌خانه‌اى رسیدند، رفتند آنجا غذا بخورند. جلوى در قهوه‌خانه یک فرش انداخته بودند، پسر و دختر تا پایشان را روى فرش گذاشتند افتادند توى یک زیرزمین. نگاه کردند دیدند گوش تا گوش
7 دختر نوجوان پس از اینکه به اردوی دسته جمعی با اولیای مدرسه رفتند پس از بازگشت از اردو باردار به خانه برگشتند. این مدرسه ۲۸ نفر از دانش اموزان دختر را به این اردوی علمی در سارایوو(پایتخت صربستان) میبرد.ولی ۷ نفر از ان ها باردار به شهرشان برمیگردند.
 
۷ دختر بین ۱۳ و ۱۴ ساله بوسنیایی بعد از اردوی ۵ روزه مدرسه باردار به خانه هایشان برگشتند. این مدرسه که در شهر بانجا لوکا قرار دارد دانش اموزان خود را برای بازدید های علمی به مدت ۵ روز به پایتخت می
سلام
به شخصه به روز دختر هیچگونه اعتقادی ندارم، محدودیت، ممنوعیت، اینکارو بکن، اونکار رو نکن، موتور سوار نشو، دوچرخه سوار نشو، حق استادیوم رفتن نداری، حق بدون اجازه ازدواج کردن نداری، حق انتخاب پوشش نداری و تازه  اینا برای جامعه است، جامعه ای که پسری رو تربیت میکنه تا به دخترش به خواهرش بگه حق نداری از خونه بری بیرون، حق نداری با دوستات رفت و آمد داشته باشی، حق نداری دیر بیای خونه . واقعا روز این دختر مبارکه؟ البته که روز دختر برای اونایی
خانه هوشمند چیست؟ویکی پدیا، درباره اینکه خانه هوشمند چیست و اتوماسیون خانگی یعنی چه، اینطور می نویسد که:
خانه هوشمند یک فناوری نوظهور و در حال گسترش است. خانه هوشمند در پایین‌ترین سطح خود می‌تواند به همهٔ خدماتی اشاره داشته باشد که بدون دخالت صاحبخانه عملی را در محیط خانه اجرا می‌کنند»
چیزی متوجه شدید؟!بله، قرارمان سرجای خودش باقی ست. قرار است به زبان ساده با شما درباره هوشمند سازی صحبت کنیم و بگوییم که خانه هوشمند چیست ؟
پس بی خیال وی
 
روزی روزگاری پسرک فقیری برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد. پسرک روزی متوجه شد که تنها یک سکه 10 سنتی برایش باقیمانده است و دیگر پولی ندارد تا با آن غذایی تهیه کند و بخورد. در حالی که به شدت گرسنه بود تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند. بطور اتفاقی درب خانه ای را زد. دختر جوان و زیبائی در را باز کرد. پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و بجای غذا، فقط یک لیوان آب درخواست کرد. دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود ب
دانلود کتاب شرمنده نباش دختر اثر ریچل هالیس PDF
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
دانلود کتاب شرمنده نباش دختر؛ یک برنامه‌ی بدون شرمساری .taaghche.com › . › موفقیت و خودیاریریچل هالیس، نویسنده کتاب پرطرفدار و پرفروش خودت باش دختر»، این بار در کتاب جدیدش . دانلود کتاب شرمنده نباش دختر؛ یک برنامه‌ی بدون شرمساری برای رسیدن به اهداف . رایگان خرید دریافت از طاقچه بی‌نهایت. هدیه به دیگران مطالعه نمونه . رتبه: ۳٫۵ - ‏۲۸ رأی
دانلود کتاب شرمنده نباش دختر ا

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها