شوگر ددی یعنی چی و به چه فردی گفته ميشود؟ خب، شوگر ددی (که به انگلیسی نوشته مي شود sugar daddy) مرد ميانسالی است که در ازای رابطه جنسی و البته با رضایت، به زن ها و مردان جوان، هدایا و کمک هزینه مي دهد و با آنها سفر و گردش ميرود. در ادامه این مطلب ویکی روان بیشتر به معنی کلمه شوگر ددی مي پردازیم.
منبع مقاله : شوگر ددی یعنی چی ویکی روان
ادامه مطلب
منم مي خوام ، مي خوام داد بزنم بلکه صدام به یه جایی برسه
منم ميخوام دیده بشم جذاب باشم یکی باشه
هه حتی نوشتن این چیزا اینجا داره خردم ميکنه، شاید دیره شاید عشق یه چیز بچگونس، شاید برا ۲۰ ساله هاس
شاید برا این حرفا دیگه بزرگ شدم اما من دلم خیلی چیزا ميخواد که به موقعش نداشته مشون هنوزم ندارمشون
ميخوام حواسم یکم به خودم باشه. چای رو دم گذاشتم و چراغا رو روشن کردم. به صداهای درون و بیرون بیتوجهم. ميخوام کارای عقبافتاده رو کم کم انجام بدم. آهنگای قشنگ و شاد ميخوام گوش بدم. ميخوام وقتی بهت فک ميکنم فقط لبخند محوی بزنم و رد بشم. حس بد این روزا رو ميخوام بریزم دور. نميخوام کسی که جلوی موفقیتمو ميگیره خودم باشم. که از ازل تا ابد خودم بودم. چراغا رو روشن بذار هاجر. چای دم کشیده و نون بربری و پنیر و گردو منتظرتن.
مي خوام برم جایی که کسی نشناسه منو. مي خوام برم جایی که اولین چیزی که ازم مي پرسن اسمم باشه. مي خوام برم جایی که پر از آدمای تازه باشه و من بعد از آشنا شدن باهاشون ذوق زده شم و شبا به این فکر کنم که یه روزی شاید بتونیم بهترین ها برای همدیگه باشیم. من مي خوام برم جایی که آدمایی که مي شناسمشون اونجا نیستن و من دیگه لازم نیست کل شب بی خوابی بکشم و بهشون فکر کنم و فکر کنم و آخرش به این نتیجه برسم که جایی که هستم رو دوست ندارم. من مي خوام برم جایی که اولی
واقعا گاهی نميتونم تشخیص بدم که چیزی که ميخوام چیزیه که واقعا ميخوام یا فقط چون ميترسم چیز دیگهای رو بخوام اون رو ميخوام یا چون راه رسیدن به اون یکی سختتره این رو ميخوام یا این قد هميشه محدود شدم باورم شده این رو ميخوام یا چی.
دوست ندارم اینو.
سلام این یه پست موقت که ازتون راهنمایی مي خوام
من ميخوام یه mp3 player خوب بخرم مشخصاتی که ازش مي خوام اینکه صفحه نمایش داشته باشه،شارژ رو به مدت بالایی نگه داری کنه و کیفیت صدا ی متوسط به بالایی داشته باشه و قیمت اون برای من خیلی مهمه قیمتش از ۱۰۰ هزار تومن پایین تر باشه.
وقتی ميای صدای پات از همه جاده ها ميادانگار نه از یه شهر دور که از همه دنيا ميادتا وقتی که در وا مي شه لحظه ی دیدن مي رسههر چی که جاده ست رو زمين به سینه ی من مي رسه آهای که تویی همه کسم بی تو مي گیره نفسماگه تو رو داشته باشم به هر چی مي خوام مي رسمبه هر چی مي خوام مي رسموقتی تو نیستی قلبمو واسه کی تکرار بکنمگلهای خواب آلوده رو واسه کی بیدار بکنمدست کبوترهای عشق واسه کی دونه بپاشهمگه تن من مي تونه بدون تو زنده باشهای که تویی همه کسم بی تو مي گیره
مادرم تو بیست و سوم مرداد، وقتی که بیست و سه ساله بود من رو به دنيا آورد و بیست و سوم مرداد امسال، من بیست و سه ساله شدم. قشنگ نیست آخه؟
ميدونی چیه، من از بیست و سه سالگیم خیلی توقعها داشتم. مگه بیست و سه سالگی سن پخته شدن و تثبیت شدن نباید باشه؟ بیست و سه زیاده، دیگه کم نیست، بیست و سه عین بزرگ شدنه. نیست مگه؟ فکر ميکردم وارد بیست و سه که ميشم اول راه موقعیتهایی هستم که ميخواستمشون ولی حالا نه، نیستم، اصلا هم معلوم نیست کی تو اون موقعی
بعضی وقتها بی جهت از همه چیز خسته ميشم.مثلا امشب داشتم به این فکر ميکردم کی ميشه همه چیز تمام بشه و بگذره برسم به اونچه که ميخوام .بعد هر چی فکر کردم نتونستم بفهمم ميخوام به چی برسم.یعتی اینقدر عجله دارم که این لحظه ها بگذره تا برسم به یه آینده خیالی که فکر ميکنم خوبه،ولی نميدانم اون موقع چی ميخوام چه شکلیه و اصلا چرا الان باید الان تمام بشه.چرا نميشه الآنم خوب باشه.یا اصلا چکار ميشه انجام داد که همين الآنم بشه از زندگی لذت برد.از کجا معل
بعضی وقتها بی جهت از همه چیز خسته ميشم.مثلا امشب داشتم به این فکر ميکردم کی ميشه همه چیز تمام بشه و بگذره برسم به اونچه که ميخوام .بعد هر چی فکر کردم نتونستم بفهمم ميخوام به چی برسم.یعتی اینقدر عجله دارم که این لحظه ها بگذره تا برسم به یه آینده خیالی که فکر ميکنم خوبه،ولی نميدانم اون موقع چی ميخوام چه شکلیه و اصلا چرا الان باید الان تمام بشه.چرا نميشه الآنم خوب باشه.یا اصلا چکار ميشه انجام داد که همين الآنم بشه از زندگی لذت برد.از کجا معل
هميشه اینجوریه:
دانشگاه تهران حتما کیفیت دانشجوهاش بالاتره.
درسته؟
خب اینجا ملت کس و ميدن که بتونن کار نکنن و از پس هزینه مخارج بربیان.
اینو بخونین.
دانشگاه تورنتو بیشترین تعداد شوگر بیبی ها رو در کانادا داره.
آخه جالبه طبق این امار مثلا مک گیل و اتاوا و یو بی سی هم رتبه هاشون بالاست!!!
یعنی مثلا دخترای 20 ساله با مردای شصت ساله دوست ميشن (اماری که این سایت داده مزخرفه، شوگر بیبی ها معمولا اندرگرد هستن و بین 18 تا 22 سن دارن یا حالا بیشتر، دیگ
ميخوام معلم زبانی باشم که شاگردش توی یکی از خونههای قدیمي خیابونهای مرکز شهر زندگی ميکنه. ميخوام عصرها پالتو قدیميام رو بپوشم و رژلب تیره بزنم. ميخوام از پارک وی تا باغ فردوس رو پیاده بریم و مهم نباشه که داریم یخ ميزنیم. ميخوام مثل فروردین هزار سال پیش، موقع رد شدن از خیابون بهت بگم من پر از ترسهای عجیبم. بعد دستم رو بگیری و وقتی تقریبا داریم وسط خیابون ميدویم صدات بین شلوغی ماشینها گم بشه و هیچ وقت نفهمم که چی گفتی.
نه ای
هر چی با خودم فکر مي کنم بیشتر به این نتیجه ميرسم :اون هیچ وقت منو دوست نداشت
چون تنها بود و کاری نداشت سرشو با من گرم ميکرد .ولی الان سر کار ميره و وقت سرخاروندن نداره
هعییییییییییی باشه تو دروغ گفتی و من احمق باور کردم
یه تلگرام و واتساپ دیگه نصب کردم. مي خوام هیچ جا نباشم.مي خوام همه فکر کنن من مردم
واقعا من مردم
نمي خوام کسی به من فکر کنه نمي خوام کسی نگرانم بشه.همه دروغ ميگن حتی دوستام فک و فاميل
همه دروغگو هستن
حوصله هیشکیو ندارم من قطع را
از غیب به ما برگ و براتی بفرستتلخی ذائقه را شهد و نباتی بفرستتو هم ای بنده، اگر شکر گزاری به خدابه خود آل محمد صلواتی بفرستهر شب ميخونم با شور و نواکربلا مي خوام ابالفضلذکر سجود نمازم شدهکربلا مي خوام ابالفضلجدایی هم حدی داره آقاکربلا مي خوام ابالفضل""" ابالفضل کربلاییم کنابالفضل نینواییم کن"""نفس نفسم ذکر کربلاستکربلا مي خوام ابالفضلعشق من فقط گنبد طلاکربلا مي خوام ابالفضلقسمتم بکن تا بیام حرمکربلا مي خوام ابالفضلجون و زندگیم نذر روضه ها
سلام
من آقایی سی ساله و مجرد هستم ، 3-4 ماهی هست به دنبال سرپرستی از یک کودک خردسال به عنوان فرزند خواندگی تا آخر عمر هستم. از لحاظ مادی و اجتماعی و شخصی حاضر به انجام همه گونه تستی هستم تا شرایط صحت و سلامتم احراز بشه.
ادامه مطلب
این کشور برا هر روزش یه روز واسه تبریک داره پسباباها، شوهرها، داداشا، شوگر ددی ها، دوست پسرا روزتون مبارک. مرسی انقد خوبین که دست و بال ما رو جمع کردید.شما نبودید جنس دوم ام نبودیم شانس مياوردیم جنس دست چندم چینی مي شدیم شاید! به هر حال هر چی نداریم یا اضافی داریم صدقه سر شماس.لطفا بار و بندیل غیرت و من بیشتر مي فهمم و اجازه نميدم و من مردم چون شمبول طلام و عقلم بیشتره رو ببندید و بندازید دور .
دنيا با برابری قشنگ تره .
خانوما روز شمام مبا
یه جایی خوندم که زندگی آدم ها مثل کتاب مي مونه و خیلی ها ترجیح مي دن بعضی از فصل هاشو با صدای بلند نخونن!
این یه واقعیته که من هم پذیرفتمش. همه ما در طول زندگیمون اشتباهاتی داشتیم که ممکنه از بیان اونها شرمگین، خجالت زده و حتی پشیمان باشیم. حتی اگر هیچ کدام از این حس ها را هم نداشته باشیم دلیلی برای عدم بازگو کردن آن داریم.
حتی صادق هدایت در کتاب (بوف کور) مي گوید:
حرف هایی هست نمي شود گفت
نمي شود به دیگری فهماند
آدم را مسخره مي کنند.!
هميشه سعی
هزاربار بهش گفتهبودم که از بیماراش عکس نگیره و هیچکدوم از این هزاربار هم اثربخش نبود. امروز بعد از اینکه به صدای ریهم به بهانهی اینکه مدتیست به صدای ریهی سالم گوشنکرده، گوش کرد؛ عکسی از یک بیمار رو نشون دادم. یک پسر [ برای بهکاربردن کلمهی مرد» مرددم.] سیساله که بیمار ایبی بود. بهش نميخورد سیسالهش باشه. نميخوام از شرایط پوستش و زخمهاش حرف بزنم. گقت پدرش اجازه نميده بهش دستبزنن و از پانسمان مخصوص براش اس
باور کنید ميخوام بنویسم ولی همش وقت نمي شه . تو بیکاری غرق شدم . کلیچیزا هستن که مي خوام بنویسم ولی بیکاری وقتشو بهم نميدهد. ولی حداقلش مي خوامبگم امروز روز جهانی آتئیست هاست . مي خوام خودم به خودم بگم روزم مبارک !
پ.ن : این پست ادامه دارد.
این بار اما دلم مي خواد چشمام رو روی اشتباهاتم ببندم و به خودم اجازه ارامش بدم. این بار مي خوام به کودک درونم بگم تنهات ميذارم اروم شی.
مي خوام توی لحظه زندگی کنم. مي خوام راهی که نتونستم تمومش کنم رو تموم کنم. مي خوام ارزوهایی که انجام ندادم رو انجام بدم. این بار مي خوام خودم باشم و خودم.
+بابت اشتباهاتم اما تو ببخشم. بابت بد حرف زدنم تو ببخشم.
فیالواقع حالم خوب نیست و واقعا نیاز دارم یکی باشه که منو دوست داشته باشه و باهام حرف بزنه و بهم بگه کافی هستم.
ولی خب نیست هیچکس. و من دارم سعی ميکنم گریه نکنم هنوز.
اونیم که هميشه بهش ازش ميپرسیدم که بقیه وقتی ناراحتن و فلان تو ميری نازشون رو ميکشی و بهشون خوبی ميکنی که حالشون خوب بشه. من که حالم بد باشه کی ناز منو بکشه؟ ميگفت من. همون!! الان بهم گفت "لطفا ول کن" همون که هميشه ميگه ميخوام پیشرفت کنی و بهترین خودت باشی چند هفته ست
مي خوام بگم حواستون به دو رو بری هاتون باشه ، خواستون به خودتون باشه . چند روزه مي خوام بیام راجب خودکشی اتیکا (یوتیوبر و استریمر معروف) بنویسم ولی راستش نمي دونم چی بگم . خواستم از سلامت ذهن و روان بگم ولی راستش خودمم هیچ اطلاعی راجب موضوع ندارم . ولی الان که ساعت ۴ و یک ساعت و نیمه که دارم تو تختم اینور اونور ميشم و خوابم نميبره حداقل این دوخط رو بنویسم . یادتونه گفتم همهمون یه گوشه زندگیمون ریدیم ؟ ميخوام بگم ربطی نداره یه نفر چقدر خوش
-مي خوام یه چیزی را پیشت امانت بذارم. امانت دار خوبی هستی یا نه؟
-معلومه که هستم. خیالت راحت
-باشه. ولی پیش از اون، این جعبه را بگیر و یه مدت نگهش دار. مواظب باش که داخل این، آبروی من قرار داره. مبادا جعبه را باز کنی وگرنه آبروی من به باد ميره.
-خیالت راحت
-بعد که اومدم و جعبه آبروم رو ازت پس گرفتم، اون موردی که گفتم، پیشت امانت مي ذارم
-باشه
ادامه مطلب
من محمدامين ربیعی نژاد هستم ۱۶ ساله از خوزستان :)
طراح گرافیک رایانه و طراح وب :)
کار من دیزاین/طراحی هست. لوگو ،پوستر،قالب وب،وب،کارت ویزیت و.
من چندین سال هست در این کار هستم و خود را به یک دوستار هنر گرافیک
معرفی ميکنم ، من مدیر یه آکادمي مجازی هستم به نام آکادمي مارن شما ميتوانید
آکادمي من رو داخل فضای مجازی دنبال کنید ،
کار های گرافیکی من و. در فضای مجازی انتشار داده ميشن و ميتوانید آن هارو نگاه کنید و اميد کار هستم لذت ببرید :)
من مد
پووووف
به این گندی نمي تونست باشه. دارم مالی ح رو مي کنم برگرده. که چی بشه؟ چی داره برام؟ جز رنج؟
لعنت به این زندگی گه من .
لعنت به من
لعنت به زندگی.
حالم بده و خستهام از اینهمه خواستن و نداشتن و نرسیدن
چی ميخوام؟ هیچی
ميخوام هیچی نخوام
سلام دوستان
من عاشق سرچ و جستجو درباره هر موضوعی هستم که توجهم بهش جلب مي شه.
از غذا پختن تا خرید لباس و کتاب یا تربیت کودک. در مورد هر چیزی کلی جستجو مي کنم و اونوقت خرید مي کنم یا حتی مي پزم.
مي خوام تجاربم را در هر موردی که مفید و مثبت بود اینجا براتون به اشتراک بگذارم.
شاید برای شما هم مفید باشه.
از بین آدمهایی که ميتونم بهشون تبدیل بشم، چرا اون دختر با پشتکاری نباشم که صبحها زود بیدار ميشه و انقدر تلاش ميکنه تا کمکاریهای دوران کارشناسی رو جبران کنه، هر روز 3 تا زبان ميخونه، انقدر با اعتماد به نفس و باسواد شده که لبمرزی نیست و راحت پستهایی که ميخواد رو به دست مياره. اون وقت دیگه کسی نیست که بخواد شک داشته باشه من برای استخدام خوب هستم یا نه.
تا حالا بهت نگفتم ولی حالا ميخوام بگم
بی تو ميميرم
ميخوام بگم تو دنيای منی
ميخوام بگم با تو بودن چه لذتی داره
ميخوام بگم دوستت دارم فقط به خاطر خودت !!
ميخوام بگم شدی لیلی عشقم …
ميخوام بگم اگه یه روز نبینمت چقدر دلم برات تنگ ميشه !!
ميخوام بگم نبودنت برام پایان زندگیه !!
ميخوام بگم به بلندی قله اورست و پهناوری اقیانوس اطلس دوستت دارم …
ميخوام بگم یه گوشه چشاتو به همه دنيا نميدم …
ميخوام بگم هیچ وقت طاقت هجرتو ندارم …
مي
چند روزی ميشه که با مح آشنا شدم یه بچهی ۲۱ ساله و البته از این تریپای غمگین و پیرطور. اولش با موسیقی شروع شد. اون برام موسیقی ميفرستاد شبا و گوش ميدادیم. یه روز بهش گفتم موسیقی برام خسته کنندهست، کمي ناراحت شد، شبش خوابیدم و نصف شب که بیدار شدم دیدم نوشته موسیقی که تعطیل ولی خب همينجوری شببخیر خالی، دلم خوش شد به حرفش و ازش خوشم اومد تا اون روزا فکر ميکردم دوروبره ۲۵ سالش باشه، یه شب پیاماس فشار اورد و گفتم ميخوام باهام حرف بزنی بعد
تمام عصر بارون ميبارید. پرده رو جمع کردم و پنجره رو باز گذاشتم. هوای اتاق خنک شده بود. ترکیب بوی چمن و برگ بارون خورده، اپیزود how emotions are made و آفتاب که کم کم غروب ميکرد توی اون لحظه احتمالا تمام چیزی بود که از زندگی ميخواستم.
هوا تاریک شده بود که با صدای در خونه و برگشتن بابا بیدار شدم. ۱۸:۱۸. باید متنی که ميم فرستاده بود رو تصحیح ميکردم. ذهنم دنبال زندگی ميگشت. زندگی واقعی. صبح زود. دویدن. درختهای پاییز. طبیعت. کاری که براش حس زنده بودن داش
وقتهایی که ميگن تو و داداشت شبیه همين، ميخوام یه آتش گنده درست کنم، و قدمرو، آروم، تنها و با سری پایین از شرمندگی برم وسطش، چهارزانو بشینم و منتظر بشم کامل بسوزم تا دیگه اثری ازم توی این دنيا نَمونه! یعنی ميخوام بگم اینقدر از خودم بدم مياد توی این شرایط، حتی اگر این حرفشون در جهت یک تعریف ازم بوده باشه!
پ.ن: به طبیعت هم فکر کردم، قبل از این که برم یک روبات آتشنشان با سنسوری، چیزی ميسازم که آتش رو خاموش کنه. مزاحم آتشنشانهای
یه کاری یادم داده بود، ميگفت قرآن باز کن ببین چی ميآره برات. ميگفت هر چی اومد، حس اون موقعت رو نسبت به اون چیزی که اومده بنویس. اون قرآنم پر بود از چیزایی که با دست لرزون و ریز، گوشهی صفحههاش نوشته بودم. یه باری، خیلی دلم ميخواست یه اتفاقی بیفته، یه اتفاقی که بنظرم دور از ذهن بود افتادنش. برداشتم قرآنه رو، اولش نوشتم، قول ميدم آدم خوبه باشم، حواسم به کارام باشه، فلان کار و فلان کار رو نکنم، بعد فلان اتفاق بیفته عوضش. فکر کنم به دو
احساس خشم زیادی نسبت به یه نفر دارم، چند دور ماجرا رو با خودم دوره کردم، همچنان نميدونم کی مقصره؟ اصلا شاید مقصری وجود نداشته باشه واقعاهمش ميخوام دنبال مقصر نباشم
ولی وقتی عواقب کارش احساس و زندگی ام رو تحت تاثیر قرار داده ، هر چند کم!! عصبانی ميشم
دوست دارم نسبت به قضیه بی تفاوت باشم تا اینقدر در عذاب نباشم دوست دارم خودم رو جای طرف بذارم و بهش حق! بدم
یه مدت دعا ميکردم که آروم شم ، بعد یه مدت خشمم غلبه کرد و پر شدم از نفرت
ميخوام ب
آدم باید از خودش راضی باشه؟ / یعنی به خودش بگه ببین چه موقعیت خوبی داری، ببین چه شرایط مناسبی پیدا کردی، ببین سالمي، زندهای، نفس ميکشی، کار داری، پول درمياری، سواد داری، خانواده داری / که نیمهی پر لیوان رو ببینه و خدا رو شکر کنه و از ادامهی زندگیش لذت ببره؟یا باید از خودش ناراضی باشه همش؟ / که پیشرفت کنه. که ایدهآلگرایی رو در خودش تقویت کنه. که بگه من که هنوز چیزی نیستم، به جایی نرسیدم، کاری نکردم، باری برنداشتم، پولی ندارم، شرایط
امشب قراره تولدم باشه، چون فردا بابا نیست.امروز دو تا از مشکلات فکریم حل شد.
تو رو خدا نیاین خونه مون افطاری+ شام طور.باید همه تمرکزم رو درس باشه. ميخوام ۳۳ روز دیگه بترم!!
رزرو هتل رو نباید فراموش کنم.
من در راهم، تو رسیدهای یا تو هم در راهی؟
سلام
به نظرتون دختر خانمي که یه بار طلاق گرفته باشه و خونه داشته باشه یا کارمند باشه حاضر ميشه با من ازدواج کنه؟ (سن خانم از ۲۳ تا ۲۷ سال باشه).
سی ساله هستم، لیسانس مکانیک، ماشین دارم، خونه ندارم، شغلم مکانیکیه و دآرمدم یک و پونصد، سربازی رو رفتم و خانواده و ظاهر خوبی دارم. تا حالا ازدواج نکردم و اهل هیچ رابطه خارج از چهارچوب خانواده نبودم.
دلیلم برای این ازدواج هم اینه که چندین مورد خواستگاری دخترانی که ازدواج نکردن رفتم، ولی به علت نداشتن خ
من غرق دریای شما هستم
محو تماشای شما هستم
هرکس در این دنيا پیِ چیزیست
من در تمنای شما هستم
در سر خیال خام مي سازم
مبهوت رویای شما هستم
آینده ای با عشق مي خواهم
در فکر فردای شما هستم
اما ، اگر، شاید، نميدانم.!
درگیر حاشای شما هستم
سجاد نوبختی
****
پیونشت :
یک روز اگر بی عشق سر کردم
دل را فقط درمانده تر کردم
سلام
دختر نوجوونی هستم که یه موضوعی واقعاً منو بهم ریخته و دلم داره ميترکه، واقعاً دلم مي خواد بنویسم!
من دانشجوی رشته پزشکی هستم و به گفته دیگران خدا رو شکر قیافه خوبی دارم، چیزی که هست نمي دونم چرا همه از من بدشون مياد! من سر این موضوع داغون شدم . از یه دختر خیلی سر حال و اجتماعی شدم یه دختر درونگرا و منزوی که ميترسم حتی توی یه جمع صحبت کنم!
حس ميکنم هیچ کسی نمي خواد حتی صدام رو بشنوه واقعاً با تموم وجودم دلم مي خواد بدونم اشتباه من چیه؟
درباره این سایت