نتایج جستجو برای عبارت :

اشعارهوشنگ ابتهاج

امیر هوشنگ ابتهاج سمیعی گیلانی در سال ۱۳۰۶ در رشت به دنیا آمد.
ابتهاج متخلص به ه.الف سایه»، شاعر متخلص به سایه است و موسیقی پژوه نیز می‌باشد.
وی دوره دبستان را در رشت و دبیرستان را در تهران تحصیل کرد و در همین دوران اولین دفتر شعر خود را به نام نخستین نغمه‌ها منتشر کرد.
ادامه مطلب
امیر هوشنگ ابتهاج سمیعی گیلانی در سال ۱۳۰۶ در رشت به دنیا آمد.
ابتهاج متخلص به ه.الف سایه»، شاعر متخلص به سایه است و موسیقی پژوه نیز می‌باشد.
وی دوره دبستان را در رشت و دبیرستان را در تهران تحصیل کرد و در همین دوران اولین دفتر شعر خود را به نام نخستین نغمه‌ها منتشر کرد.
ابتهاج مدتی به عنوان مدیر کل شرکت دولتی سیمان تهران به کار اشتغال داشت و از سال1350 تا 1356 برنامه گل‌های تازه و گلچین هفته رادیو ایران را سرپرستی می‌کرد.
ابتهاج با سرودن شعرها
آخ آقای ابتهاج ، آخ از آن فیلم ۳۶ثانیه‌ای که نمی‌دانم مصاحبه‌ی شما با کدام شبکه و با چه کسی‌ست،
من این فیلم را هزار بار دیده‌ام ، شما در گوشه‌ی سمت راست تصویر نشسته‌اید و پشتتان یک کتاب‌خانه پر از کتاب است، با همان صدای دلچسبتان میخوانید : نشسته‌ام به در نگاه میکنم،دریچه آه میکشد ، اینجایش مکث می‌کنید ، یک مکث کوتاه که انگار صدای آه کشیدن دریچه در خاطرتان زنده شده باشد ، بعد ادامه می‌دهید ، تو از کدام راه میرسی ، خیال دیدنت چه دلپذیر بو
بی چاره دل که غارت عشقش به باد دادای دیده خون ببار که این فتنه کار توست
این بیت شعر از هوشنگ ابتهاج رو تو اینستاگرام دیدم گفتم تو گوگل سرچ کنم یه بار دیگه شعرشو کامل بخونم. بعضی وقت‌ها یه شعری رو آدم هزار بار میشنوه و میخونه ولی اونقدر توش عمیق نمی‌شه و درکش نمی‌کنه اما گاهی تو یه روزهایی از زندگی همون بیت شعر رو انقدر خوب می‌‌فهمه که با خودش میگه من این همه این شعر رو شنیدم چرا به معنیش خوب دقت نکرده بودم؟
یه سایتی رو از جستجوی گوگل انتخاب ک
با شوق سرانگشت تو لبریز نواهاست
تا خود به کنارت چه کند چنگ نوایی
******
رندان نبریدند دل از دست درازی
تا زلف تو را این همه کوتاه ندیدند
******
چه ابر تیره ای گرفته سینه تو را
که با هزار سال بارش شبانه روز هم
دل تو وا
نمی‌شود!
******
ای گل در آرزویت جان و جوانیم رفت
ترسم بمیرم و باز باشم در آرزویت
******
چه غریبانه تو با یاد وطن می نالی
من چه گویم که غریب است دلم در وطنم
******
من آن ابرم که می‌خواهد ببارد
دل تنگم هوای گریه دارد
دل تنگم غریب این در و دشت
نمی‌دان
برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست  گویی همه خوابند، کسی را به کسی نیست 
آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک  جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست 
این قافله از قافله سالار خراب است  اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست 
تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش  دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست 
من در پی خویشم، به تو بر می‌خورم اما  آن‌سان شده‌ام گم که به من دسترسی نیست 
آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است  حیثیت این باغ منم، خار و خسی نیست 
امروز که محتاج تو
دیروز یهو به سرم زد برم توییتری جایی، بگم ظاهرا هوشنگ ابتهاج اینستاگرام نصف ایرانیا رو هک کرده، که تو هر پیچی میری یکی این ویدیو رو پست یا استوری گذاشته.
ولی بعد می‌دونی ذهنم چی با خودش خیال‌پردازی کرد؟
گفتم شاید یکی مخصوصا اینو پخش کرده. تیر خلاصشو زده برای رسوندن آخرین پیامش به اونی که رفته. اونی که کتاب‌خونه‌ش پر از کتاب شعر بود. که بلد بود یه لبخند رندانه بزنه و با یه بیت شعر جواب حرفاشو بده. که هر وقت می‌رفت تو فکر و دست‌شو می‌زد زیر چ
 
تو را دارم ای گل، جهان با من است.تو تا با منی، جانِ جان با من است.کنار تو هر لحظه گویم به خویشکه خوشبختیِ بیکران با من است.
 
"فریدون مشیری"
 
پ.ن1:
جان و جهان خواند مرا آن صنم 
تا بزیم جان و جهان من است 
 
"سنایی"
 
پ.ن2:
بیا نگارا
بیا در آغوش من 
 
"هوشنگ ابتهاج"
امیر هوشنگ ابتهاج روز یکشنبه ۶ اسفند ۱۳۰۶ در رشت متولد شد.
***********************
هوشنگ ابتهاج دوره تحصیلات دبستان را در رشت و دبیرستان را در تهران گذراند و در همین دوران اولین دفتر شعر خود را به نام نخستین نغمه‌ها منتشر کرد.
***********************
ابتهاج در جوانی دلباخته دختری ارمنی به نام گالیا شد که در رشت ساکن بود و این عشق دوران جوانی باعث شد که اشعار عاشقانه ای در آن ایام بگوید.
***********************
ابتهاج از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ سرپرست برنامه گل‌ها در رادیوی ایران و
چه غریب ماندی ای دل.نه غمی
نه غم گساری
نه به انتظار یاری.
نه ز یار انتظاری.
#ابتهاج
پر از سه نقطه ام.
پر از مکث
مکث برای زیستن.
و یا نزیستن
میخوام سه نقطه هایم را پرت میکنم از زندگی ام بیرون .
و افسار زمانی که دارم رو به دست بگیرم.
نمیدونم چه قدر به خط پایان مونده.
و یا چه قدرش رو طی کردم.
فقط میخوام همونی بشم که باید باشم.
همونی که واقعا هستم.
امشب به قصه ی دل من گوش می کنی فردا مرا چو قصه فراموش می کنی این در همیشه در صدف روزگار نیست می گویمت ولی توکجا گوش می کنی دستم نمی رسد که در آغوش گیرمت ای ماه با که دست در آغوش می کنی در ساغر تو چیست که با جرعه ی نخست هشیار و مست را همه مدهوش می کنی می جوش می زند به دل خم بیا ببین یادی اگر ز خون سیاووش می کنی گر گوش می کنی سخنی خوش بگویمت بهتر ز گوهری که تو در گوش می کنی جام جهان ز خون دل عاشقان پر است حرمت نگاه دار اگرش نوش می کنیسایه چو شمع ش
تا تو با منی زمانه با من استبخت و کام جاودانه با من استتو بهار دلکشی و من چو باغشور و شوق صد جوانه با من استیاد دلنشینت ای امید جانهر کجا روم روانه با من استناز نوشخند صبح اگر توراستشور گریه ی شبانه با من استبرگ عیش و جام و چنگ اگرچه نیسترقص و مستی و ترانه با من استگفتمش مراد من به خنده گفتلابه از تو و بهانه با من استگفتمش من آن سمند سرکشمخنده زد که تازیانه با من استهر کسش گرفته دامن نیاز چشمش این میانه با من استخواب نازت ای پری ز سر پریدشب خ
جای آذر صنیع به‌عنوان اولین زن بانکدار ایرانی در لابه‌لای تاریخ ایران خالی است. اطلاعات واضح و روشنی از زندگی او تا قبل از ازدواج با ابوالحسن ابتهاج وجود ندارد. بررسی‌های صورت‌گرفته در راستای یافتن هویت آذر صنیع و سبک زندگی، کار و روابط او، مرا به سمت کتاب خاطرات ابوالحسن ابتهاج سوق داد.
 

با کمی پیشروی در این موضوع، دریافتم که آذر با اینکه از نظر شخصیتی زنی قدرتمند بوده، اما تنها در کنار ابوالحسن ابتهاج معنا پیدا می‌کند به‌طوری‌که ر
آه ای بهار عاشقی
ای غریب ناکجا.
آی ای نسبم صبحگاه من
این منم در این غروب بی کسی
(دریچه آه می کشد
تو از کدام راه می رسی.؟)۱
 
آی.
قصه های جز خدا کسی نبود!
غریبه ام در این سرا
نگاه کن به شعر من.
نگاه تو چه مست می کند مرا
 
آی ای طلوع هر پگاه من
در این غروب نا کجا
نیامده چه زود می روی.
آفتاب من.!
 
شاعر : عینک
 
۱: تضمین شده از هوشنگ ابتهاج
گلوی مرغ سحر را بریده اند و
هنوز
در این شط شفق
آواز سرخ او
جاریست.
 
 
*شعر از هوشنگ ابتهاج
 
من اگر کر بشوم، چشمانم تو را خواهد شنید. اگر کور بشوم، تو را در این افسرده حالی ها استشمام میکنم تا زندگی بیابم. جان دوباره در من دمیده ای.
تو چه میدانی که مریض حالی ات چه دردی به جانم انداخته است؟
خانه دلتنگِ غروبی خفه بودمثلِ امروز که تنگ است دلمپدرم گفت چراغو شب از شب پُر شدمن به خود گفتم یک روز گذشتمادرم آه کشید؛زود بر خواهد گشت.»ابری آهسته به چشمم لغزیدو سپس خوابم بردکه گمان داشت که هست این همه درددر کمینِ دلِ آن کودکِ خُردآری، آن روز چو می رفت کسیداشتم آمدنش را باورمن نمی دانستممعنیِ هرگز» راتو چرا بازنگشتی دیگر؟آه ای واژه ی شومخو نکرده ست دلم با تو هنوزمن پس از این همه سالچشم دارم در راهکه بیایند عزیزانم، آههـ الف سایه (هوشنگ
الهى‏
چگونه از عهده شکرت برآیم که روزى با کتاب موش و گربه عبید زاکان فرحان بودم و
امروز به تلاوت آیات قرآن الرحمن.

الهى‏
مصلّى کجا و مناجى کجا تالى فرقان کجا و اهل قرآن کجا. خنک آنکه مصلّى مناجى و تالى
فرقان و اهل قرآنست.

الهى‏
جنّ گفتند سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً یَهْدِی إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا
بِهِ‏ واى بر انسى که از جنّ کمتر است.

الهى‏
ماه مبارک (1390 ه ق) را حرام کردم که نه قدر روزه را دانستم و نه قدر قدر را، نه
قرآن خواندم و نه سحر داشتم
خانه دلتنگِ غروبی خفه بودمثلِ امروز که تنگ است دلمپدرم گفت چراغو شب از شب پُر شدمن به خود گفتم یک روز گذشتمادرم آه کشید؛زود بر خواهد گشت.»ابری آهسته به چشمم لغزیدو سپس خوابم بردکه گمان داشت که هست این همه درددر کمینِ دلِ آن کودکِ خُردآری، آن روز چو می رفت کسیداشتم آمدنش را باورمن نمی دانستممعنیِ هرگز» راتو چرا بازنگشتی دیگر؟آه ای واژه ی شومخو نکرده ست دلم با تو هنوزمن پس از این همه سالچشم دارم در راهکه بیایند عزیزانم، آههـ الف سایه (هوشنگ
دانلود آهنگ نشود فاش کسی آنچه میان من و توست در 2 ورژن سارا نائینی اشارات نظر دانلود آهنگ نشود فاش کسی انچه میان منو توست سارا نائینی دانلود آهنگ سارا نائینی بنام اشارات نظر همراه متن ترانه از نغمه موزیک نشود فاش کسی آنچه میان من و توست – گوشه دانلود آهنگ نشود فاش کسی آنچه میان من و توست (کیفیت اور. جینال . آهنگ نشود فاش کسی آنچه میان من و توست سارا نائینی دانلود آهنگ نشود فاش کسی آنچه میان من و توست نیو موزیکفا . Sara Naeini @saranin آهنگ زیبایی با صد
فاطمه نقاش است. حرفه‌ای نیست اما تا حدودی کارش خوب است. زمستان، بی هوا و بی مناسبت، تابلویی به من هدیه داد. دوستش داشتم. کوباندمش به دیوار اتاقم. اما هر بار که نگاهم به آن افتاد، پیش از دیدنِ طرح روی بوم، آن نوشته ای که پشت ِ بوم برایم نوشته بود در ذهنم نقش می‌بست. برایم کوتاه نوشته بود :
بیرق گلگون بهار، تو برافراشته باش.
 
 
 
حالا. بهار است. ولی .از بهاران خبرم نیست . 
 
 
 
 
پی‌نوشت : 
دوست داشتم یک تکه از شعر ابتهاج را، یک روز، از زبان تو
شاسوسا بودمکنار همان عمارت مخروب، زیر آسمان شگفت انگیز کویرتنهای تنهاتنها صدای وبلن‌سل در فضا پخش بود، قطعه‌ی Empty Skyو مه عمیق، انگار که تمام ابرهای دنیا به زمین آمده بودند
ارغوان ابتهاج می‌خوانم و منتظر 
منتظر تو که از میان ابرها پیدا شوی
قصه ی درد
رفتم و زحمت بیگانگی از کوی تو بردم
آشنای و دلم بود و به دست تو سپردم
اشک دامان مرا گیرد و در پای من افتد
که دل خون شده را هم ز چه همراه نبردم
شومم از آینه ی روی تو می آید اگر نه
ادامه مطلب
صبر کن ای دل پر غصه در این فتنه و شورگرچه از قصه ی ما می ترکد سنگ صبور
از جهان هیچ ندیدیم و عبث عمر گذشتای دریغا که ز گهواره رسیدیم به گور
تو عجب تنگه ی عابرکشی ای معبر عشقکه به جز کشته ی عاشق نکند از تو عبور
در فروبند برین معرکه که کآن طبل تهیگوش گیتی همه کر کرد ز غوغای غرور
تیز برخیز ازین مجلس و بگریز چو بادتا غباری ننشیند به تو از اهل قبور
مرگ می بارد ازین دایره ی عجز و عزاشو به میخانه که آنجا همه سورست و سرور
شعله ای برکش و برخیز ز خاکستر خویشز
توی ذهن گم شدن، از ویژگی هایش بود.
فهم کردن بدون کلمه!
و قطعا که تنهاست اوکه در ذهن زندگی می کند. گرچه، وسیع می شود و می فهمد، و با کلمات، با خودش بیان می کند.
 
تو فهمیدنِ بی کلمه را بلدی؟
 
اما حالا می خواهد تلاش کند، زبان را از بر کند.
وی، 14 سال پیش  تصمیم گرفت کلمه ها را فراموش کند. و فراموش کرد. که از قید کلمه و ساختار فرار کرده باشد. 
حالا اما، باز باید حافظ و ابتهاج خواند. سعدی و فردوسی و حتی مولانا.
باید کلمه را فهمید.
بیا که بار دگر گل به بار می‌آید 
بیار باده که بوی بهار می‌آید 
هزار غم ز تو دارم به دل، بیا ای گل 
که گل شکفته و بانگ هزار می‌آید 
طرب میانه‌ی خوش نیست با منش چه کنم 
خوشا غم تو که با ما کنار می‌آید
نه من ز داغ تو ای گل به خون نشستم و بس
که لاله هم به چمن داغدار می‌آید 
دل چو غنچه‌ی من نشکفد به بوی بهار
بهار من بود آن گه که یار می‌آید 
نسیم زلف تو تا نگذرد به گلشن دل 
کجا نهال امیدم به بار می‌آید
بدین امید شد اشکم روان ز چشمه‌ی چشم 
که سرو من ب
نشستم به انار خوردن(با نوای ابتهاج بخونید که در گفتگو با بی‌بی‌سی فارسی نشسته‌ام به در نگاه می‌کنم رو خوند) و در همین حین به این فکر می‌کنم که کمیت مطالعه‌م پایین اومده و این بر خاطرم گذشت که من شاید به اندازه انگشتان یک دست فقط در تابستون تعطیلی داشتم و ما بقی درحال تحصیل بودم.
تو راه طهران پیرمرد ۷۰ ساله‌ای بود که کتاب حقوقی دستش بود و می‌گفت که تازه شروع کردم به خوندن کارشناسی حقوق و.
قبل از نشستن بر خوان یعنی خوردن انار فکر می‌کردم ک
ابتهاج یه جا توی پیر پرنیان‌اندیش که داره ماجرای قهرش با شهریار رو تعریف می‌کنه می‌گه اون‌ وقتا خیلی حساس بودم و زود بهم برمی‌خورد. اگه به یکی سلام می‌دادم و جواب نمی‌داد یا به نشنیدن می‌زد یا سرد جوابم رو می‌داد، کلا دیگه باهاش حرف نمی‌زدم. بعد می‌زنه زیر خنده و میگه اما حالا دیگه اون‌طوری نیستم. اگه کسی جوابم رو نده، دوباره سلام می‌کنم، سه‌باره سلام می‌‌کنم.
من هنوز توی اون نیمه اول گیر کردم. حالا کو تا به نیمه دوم برسم. تازه اگه ا
ناله
ز داغ عشق تو خون شد دل چو لاله ی من
فغان که در دل تو ره نیافت ناله ی من
مرا چو ابر بهاری به گریه آر و بخند
که آبروی تو ای گل بود ز ژاله ی من
شراب خون دلم می خوری و نوشت باد
دگر به سنگ چرا می زنی پیاله ی من
چو بشنوی غزل سایه چنگ و نی بشکن
که نیست ساز تو را زهره سوز ناله ی من
1398/01/01       01 : 28 : 27
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
 آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی ست هوا؟
یا گرفته است هنوز ؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
 آفتابی به سرم نیست
 از بهاران خبرم نیست
نفسم می گیرد
 که هوا هم اینجا زندانی ست
 هر چه با من اینجاست
 رنگ رخ باخته است
ارغوان
 این چه راز یست که هر بار بهار
با عزای دل ما می آید ؟
 که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است
ارغوان بیرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
 ب
هزار سال پیش 
شبی که ابر اختران دوردست 
می گذشت از فراز بام من 
صدام کرد
چه آشناست این صدا 
همان که از زمان گاهواره می شنیدمش
همان که از درون من صدام می کند 
هزار سال میان جنگل ستاره ها 
پی تو گشته ام .
ستاره ای نگفت کز این سرای بی کسی 
کسی صدات می کند!
هنوز دیر نیست 
هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست 
عزیز هم زبان 
تو در کدام کهکشان نشسته ای . 
 
× هوشنگ ابتهاج - همزاد 
× شعر جدید جناب سایه ، بخش هایی از این شعر باعث می شود نفس آدم بگیرد
× شبی دیگر
بعضی واژه ها هست که معنای کامل رو افاده میکنه. ولی وقتی میخوای در مورد شخص خاصی بکارش ببری، کُمیتش می لنگه.
مثلا زیبا، خودش یعنی زیبا ولی برای هوشنگ ابتهاج کمه، باید بگی زیبای بی بزک.یا برای محمدرضای شجریان باید بگی زیبای بی وجدان.
اما بانودر مورد شما همان زیبا کافیست.به گور پدرش خندیده هرکس بخواهد سر در بیاورد شما تا کجا زیبایید.
#تامام
اشک واپسین
به کویت با دل شاد آمدم با چشم تر رفتم
به دل امیر درمان داشتم درمانده تر رفتم
تو کوته دستی ام می خواستی ورنه من مسکین
به راه عشق اگر از پا در افتادم به سر رفتم
نیامد دامن وصلت به دستم هر چه کوشیدم
ز کویت عاقبت با دامنی خون جگر رفتم
ادامه مطلب
گر جهان را نبودی این آیین،
کِی گمان بردمی زِ دشمن و دوست
خرد و داد از جهان گم شد
ور نه بودی همه جهان من و دوست.

#هوشنگ_ابتهاج (ه‍. ا. سایه)
دوپاره»، کُلن، شهریورِ ۱۳۶۸
از دفترِ سیاه‌مشق (کارنامه،
۱۳۹۳)، ص ۳۵۱.
#قطعه
#معاصر
♬♪♬♪ایران ای سرای امیدبر بامت سپیده دمیدبنگر کزین ره پر خونخورشیدی خجسته رسیداگر چه دلها پر خون استشکوه شادی افزون استسپیده ما گلگون است ،وای گلگون است♬♪♬♪ که دست دشمن در خون استای ایران غمت مرسادجاویدان شکوه تو بادراه ما راه حق راه بهروزی استاتحاد اتحاد رمز پیروزی استصلح و آزادی جاودانه در همه جهان خوش باد یادگار خون عاشقان،ای بهار تازه جاودان در این چمن شکفته ♬♪♬♪ باد……
 
 
شاعر=هوشنگ ابتهاج (سایه)
 
خواننده= محمد رضا شجریان
قلب دیوونه! چرا هر چند وقت یه بار یادت میره که اون هیچوقت اونقدری که ادعا میکرد دوستت نداشت؟ تمومش کن بذار راحت شم.
+نشسته ام به در نگاه میکنم. دریچه آه میکشد. تو از کدام راه میرسی؟ خیال دیدنت چه دلپذیر بود. جوانی ام در این امید پیر شد. نیامدی و دیر شد (هوشنگ ابتهاج)
که من امروز چقدر با همین چند خط شعر اشک ریختم و شکستم و شکستم.
آخر دل است این
دل چون توان بریدن ازو مشکل است این
آهن که نیست جان من آخر دل است این
من می شناسم این دل مجنون خویش را
پندش مگوی که بی حاصل است این
جز بند نیست چاره ی دیوانه و حکیم
پندش دهد هنوز، عجب عاقل است این
گفتم طبیب این دل بیمار آمده ست
ای وای بر من و دل من، قاتل است این
کنت چرا نهیم که بر خاک پای یار
جانی نثار کردم و ناقابل است این
اشک مرا بدید و بخندید مدعی
عیبش مکن که از دل ما غافل است این
پندم دهد که سایه درین غم صبور باش
در بحر غرقه ام من و ب
هوا بد استچه ابرتیره ای گرفته سینه تو راکه با هزار سال بارش شبانه روز هم دل تو وا نمی شودتو از هزاره های دور آمدی
_______
جهان چو ابگینه شکسته ایستکه سرو راست هم در اوشکسته مینمایدچنان نشسته کوهدر کمین این غروب تنگ که راهبسته مینمایدتزمان بیکرانه را تو با شمار گام عمر ما مسنجبه پای او دمی است این درنگ درد و رنجبسان رود که در نشیب دره سر به سنگ میزندرونده باشامید هیچ معجزی ز مرده نیست زنده باش
هوشنگ ابتهاج 
 
 
راه ها و روش های دور زدن شیطان و گناه توسط آقای رائفی پور عزیز:


متاسفانه مرورگر شما قدیمی است و قابلیت پخش آنلاین را ندارد


دانلود سخنرانی استاد رائفی پور ماه رمضان 1393-شب ششم و پایانی -کیفیت متوسط
حجم فایل:12.61 مگابایت

دانلود سخنرانی استاد رائفی پور ماه رمضان 1393-شب ششم و پایانی -کیفیت بالا
حجم فایل:42.09 مگابایت

لینک منبع

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها