این دومین داستان من است که به زودی منتشر می کنم.نام این داستان جنگ جهانی سوم است که بین چین و آمریکا اتفاق می افتد.در حقیقت من طبق پیش بینی هایی که از این جنگ شده سعی کردم داستان مهیج یک ژنرال چینی را به تصویر بکشم.حالا بریم یه پیش داستان از این داستان رو داشته باشیم:
چشمم به کاغذی خورد که در جیب یکی از سرباز های سوخته بود.روش نوشته بود اگه من مردم به همسر و دخترم بگین که خیلی دوستشان داشتم.
اسمش را خواندم:تاکاشی ایزاما.
با خودم گفتم اگر همسر و
می دونی چرا عاشق داستانم چون دقیقا بايد یه کاری بکنی بايد یه هدفی داشته باشی بايد تغییر کنی وگرنه داستان نگفتی
با حاله مگه نه
بعد از چند ماه دوباره داستان در من زنده شد احساس می کنم هدفم از زندگی فقط داستانه
ولی نمی دونم چرا تنبلی می کنم اه می ترسم لعنتی
مگه چند روز زنده می مونم که می ترسم سه ساله که شمع فوت می کنم به خودم می گم امسال کتابت رو می نویسی
برای زنده ماندن چی کار می کنی؟. گل می کشم و موهامو ناهموار چتری می زنم.
برای زنده ماندن چی کار می کنی؟. یک بسته سیگار وینستون در کیف، نمی دانم کی ولی دور انداختمش.
برای زنده ماندن چی کار می کنی؟. ساس در اتاق، شب ها خودم را می زنم.
برای زنده ماندن چی کار می کنی؟. دو و پونصد حقوق را یک هفته ای می خورم.
برای زنده ماندن چی کار می کنی؟. با رفیقم گه می خوریم، هر وقت بشه.
برای زنده ماندن چی کار می کنی؟. لاک می زنم، مشکی.
برای زنده ماندن چی کار می کنی؟. گریه می
بعضی وقتها برای آنکه دلم آرام شود قرآن باز میکنم.
باز کردم و سوره یوسف آمد. آنجا که حضرت یعقوب در فراق یوسف چنان اشک ریخت که چشمانش نابینا شد.
به حال دلم اثر نکرد! گفتم خدایا باز آدرس اشتباه دادی!
حال من کجا و داستان حضرت یوسف کجا؟!
چند روز بعدش نشستم به آواز حافظ خواندن.
پدر گفت فال میگیری؟ گفتم نه. گفت حالا که کتاب دستت هست فاتحهای بخوان و فالی بگیر!
حافظ گفت یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور.
دیروز دوباره قرآن را برداشتم.
شاید آیه
خنـده ملائـک
آیتالله مجتهدی تهرانی(ع) فرمودند:
در روایت است وقتی تلقین به بعضی مردگان خوانده می شود و او را تکان می دهند و می گویند: "اِسمَع!اِفهَم!" ملایکه میخندند که این زنده بود نفهمید الان چگونه بفهمد؟! خدا کند ما از این دسته نباشیم که ملائکه به ما بخندند. إن شاءالله تا زنده هستیم، بشنویم و بفهمیم.
یک جای دیگر که ملائکه می خندند، زن بی حجابی است که رویش را از نامحرم نمی گرفته و حالا مرده است. وقتی او را دفن می کنند، بايد روی او ر ا باز ک
سال 96 مرده بودم
چند نفری از دوستانم در مرگم گریه کردند ولی خانواده ام را نیافتم
بعد از n سال زنده شدم و دوستانم را دوسال بزرگتر از ان زمان دیدم
دوسال بعد از مرگم تکنولوژی عمر بلند یا جاوید پیدا شده بود
و حالا بعد از اینهمه سال مرا از گور زنده کرده بودند!
کجا؟
ادامه مطلب
نیمه داستان، صفحه ۶۴.
همان تار مویی که لابلای داستان خواندن برایت، غنیمت گرفتم و لای کتاب گذاشته بودم دلم را لرزاند و آیا اینکه دلم را لرزاند، تعبیر درستی است وقتی جای ادامه دادن داستان حالا دراز کشیدهام توی تراس و نشستهام به خیال؟
دانلود فیلم خوردن بچه موش های زنده
تا حالا درباره مردم چین چیزهای زیادی شنیده اید .یکی اینکه مردم چین هر چیزی را می خورند در اینجا فیلم خوردن بچه موش های زنده را در چین می بینید
برای دانلود فیلم اینجا را کلیک کنید
منبع : مجله اینترنتی هلو www.holoo1.ir
شاید باورتون نشه ولی از آخرین پستی که منتشر کردم . یعنی اسفند ۹۸ تا حالا یه جورایی مشغول دیدن این انیمه بودم . حالا به صورت پاره وقت :)) .
سوالی که اینجا پیش میاد اینه که : مگه میشه آدم حدود ۴ ماه مشغول دیدن یه انیمه باشه؟ » . در پاسخ بايد بگم که: بله، چرا که نه؟ » . انیمه وانپیس - one piece از اون دست انیمه هاست که با داستان فوقالعادش شما رو میخکوب میکنه . این انیمه تا حدود دو دهه هست که ادامه داره و امروز به قسمت ۸۹۰ ام خودش رسید. این داستا
شاید باورتون نشه ولی از آخرین پستی که منتشر کردم . یعنی اسفند ۹۸ تا حالا یه جورایی مشغول دیدن این انیمه بودم . حالا به صورت پاره وقت :)) .
سوالی که اینجا پیش میاد اینه که : مگه میشه آدم حدود ۴ ماه مشغول دیدن یه انیمه باشه؟ » . در پاسخ بايد بگم که: بله، چرا که نه؟ » . انیمه وانپیس - one piece از اون دست انیمه هاست که با داستان فوقالعادش شما رو میخکوب میکنه . این انیمه تا حدود دو دهه هست که ادامه داره و امروز به قسمت ۸۹۰ ام خودش رسید. این داستا
انیمه وانپیس - one piece از اون دست انیمه هاست که با داستان فوقالعادش شما رو میخکوب میکنه . این انیمه تا حدود دو دهه هست که ادامه داره و امروز به قسمت ۸۹۰ ام خودش رسید. این داستان بر اساس مانگایی به همین نامِ، نوشتهی ایچیرو اودا ست که حالا به هرشکل
ادامه مطلب
سلامسلام دوستان عزیز.به جای داستان گاردین کت یک داستان سه فصله دیگه ای میزارم به نام کاراگاه.خب بریم توضیحات رو ببینیم.نام:کاراگاهنویسنده:خودماوپننیگ*:دارهپوستر:دارهزمان انتشار پارت اول:۱۸اردیبهشت ۱۳۹۹توضیحات:لیدی باگ و کت نوار حالا یک تیم کاراگاه هستند.آیا میتوانند موریارتی را شکست بدهند؟(موریارتی شخصیت منفیه)برگرفته از مجموعه داستان های شرلوک هلمز(موریارتی اینجا با موریارتی اونجا فرق میکنه فقط اسمش موریارتیه.)شخصیت ها:آدرین آگراست،
داستان ناموس پشت قفس ، نگی انسان است که طی نوشتنش کشف خواهم کرد حوا به همراه فرشته رانده به دنیای مادی باز می گردد و شاهد چندین داستان از نی ایست که.
سلام
حالم من خوب است اما اگر وقت کشی اینستا و خواب های بیست چهار ساعته روزانه بگذارند می توانم بیشتر بنویسم شاید هم کتاب بخوانم یادم نمی اید اخرین بار کی بود که داستان خواندم اما خوب این نیز بگذرد به خودم قول می دهم روزی برسد که به جای علاف گردی در اینستا و افکار منحوس مزخرف کتاب دستم
خب این چنوقت بشدت دارم كتاب میخونم و اینكار فوق العاده خوشحالم میكنه چون چند ماهى اصلا فرصت نداشتم كه به این سرعت كتابامو بخونم! دو تا از بهتریناشو معرفى میكنم كه حتما بايد خوند ١) تونل - ارنستو ساباتو ٢) زندگى دومت زمانى آغاز میشود كه میفهمى فقط یك زندگى دارى - رافائل ژیئوردانو (این واقعا فوق العادست و بنظرم هركسى بايد بخونتش) ta deuxième vie commence quand tu comprends que tu n'en as qu'une (فرانسویه
پدر بغض کرده و ناراحت دست های مادر را لای انگشتانش گرفته بود و می گفت: ای کاش من جای تو بودم . بر خلاف پدر، مادر تبسم کرد و گفت: این حرفها چیه مرد؟ دکترها گاهی وقتها اشتباه می کنند . مطمئن باش من، بر خلاف تشخیص دکترها که گفتند فقط شش ماه زنده ای، تا شصت سال دیگه می مانم. پدر با لحنی غمگین گفت: اگر برای تو اتفاقی بیفته، من یک ثانیه هم زنده نمی مانم. پسر یازده ساله که اینها را می شنید، اگر چه برای مادرش ناراحت بود، اما از با وفا بودن پدرش شادمان بود
اصلا من ذهنم به طور پیش فرض نمیتونه ساده ترین راه ها رو انتخاب کنه و حتما بايد طرف رو اذیت کنه بعد بهش بگه داستان چیه ، حالا من که نقشه ام رو عملی کردم اما خدا به دادم برسه ، پیشاپیش از همین تریبون میگم غلط کردم ، تو نمی دونی چرا اما من که میدونمانشاء الله اگر عمری باقی موند و زنده موندم و همه اتفاقات رو به خیر و خوشی پشت سر گذاشتم شاید اومدم و گفتم :)))( این پست رو دیروز نوشتم که منتشر کنم اما نشد الان دیدم فهمیددددده، از همین تریبون میگم غلط کر
یکی از سریال هایی که هر طرفدار فیلم های علمی و ماجراجویی بايد آنرا تماشا کند the 100 نام دارد. این سریال که از سال ۲۰۱۴ تا کنون از شبکه cw پخش میشود و ۶ فصل از آن به نمایش در آمده آنقدر داستان مهیجی دارد که بیننده را پای تلویزیون میخکوب می کند.
داستان فیلم در مورد گروهی از انسان هایی است که از جنگ هسته ای که توسط هوش مصنوعی یک قرن پیش، علیه بشریت راه افتاده جان سالم به در برده اند. حالا این گروه های باقی مانده برای بقا بايد باهم بجنگند.
عده ای از انسا
بسم الله الرحمن الرحیم . #آموزش_آنلاین #محتوا_سازی #کلاس_مجازی حالا که راجع به پیامبر ص و آشنا کردن بچه ها با ایشون گفتیم در ادامه یک داستان کوتاه درباره مهربانی پیامبر ص و یک شعر زیبای کودکانه هم در مورد ایشون براتون مینویسم. این داستان رو برای بچه ها به سادگی همراه با رنگامیزی و کاردستی میتونید گفتنش رو انجام بدید و از شعر هم برای تقویت حافظه و پرورش مهارت های گفتاری در بچه ها استفاده کنید . .
سلامسلام دوستان عزیز.به جای داستان گاردین کت یک داستان سه فصله دیگه ای میزارم به نام کاراگاه.خب بریم توضیحات رو ببینیم.نام:کاراگاهنویسنده:خودماوپننیگ*:دارهپوستر:دارهزمان انتشار پارت اول:۱۸اردیبهشت ۱۳۹۹توضیحات:لیدی باگ و کت نوار حالا یک تیم کاراگاه هستند.آیا میتوانند موریارتی را شکست بدهند؟(موریارتی شخصیت منفیه)برگرفته از مجموعه داستان های شرلوک هلمز(موریارتی اینجا با موریارتی اونجا فرق میکنه فقط اسمش موریارتیه.)شخصیت ها:آدرین آگراست،
سلام.بابت اینکه یه مدت کارم تعطیل شده بود یه عذر خواهی به شما بدهکارم.اما به دلیل یه مشکلات خب نتونستم داستان بنویسم اما بازم کارمو شروع کردم و داستان زامبی ها قسمت دوم رو خیلی زود از همین سایت منتشر می کنم.توضیحی نیست بریم پیش داستان:
.اما ما انها را به بچه ها نمیدادیم،بلکه برای زنده ماندن شیر خشک میخوردیم.خیلی ناراحت کننده بود اما در اردوگاه قانونی وضع شده بود که اگر غذا کم آمد غذا را از افراد بالای ۶۰ سال بگیریم و به جوانتر ها بدیم و پیر مر
{پرسش و پاسخ مهدوی - شماره 37}
مفهوم رجعت چیست و چه زمانی اتفاق می افتد؟
پاسخ :
رجعت به معنای بازگشت است. یعنی خدا گروهی از مردگان را با همان شکل خود به دنیا باز میگرداند. از نظر شیعه و طبق روایات فراوان، در زمان ظهور، برخی از مردم که از دنیا رفته اند دوباره زنده می شوند. اصل رجعت یک امر مسلّم قرآنی است.
خداوند در آیات متعددی به زنده شدن برخی مردگان اشاره دارد. مانند زنده شدن عزیر، گروهی از بنی اسرائیل، هزاران نفر، مقتول بنی اسرائیل، زنده شدن پ
(من در تصویر قایقی خواستم ساخت، که کاش با همان دور شده بودم)
الف.
نوشتن را از یاد نبرده باشم خوب است. بعد از الف، ب میآمد به گمانم.
مضحکترین اتّفاقی زمانی که برای آدم میافتد دیر گذشتن در عین "چه زود گذشت"ست. حالا که به یاد میآرم تمام روزهای گذشته را، روزهایی که قرار بود نوزدهسالهگی سال رشد باشد، روزهایی که قرار بود به هولناکیِ سال قبلش نشود، روزهایی که قرار بود هم کار کنم و هم درس بخوانم، قرار بود استاپموشنم تمام بشود، قرار
سلامما قراره توی داستان هامون یه چیزی داشته باشیم به نام catblog world (دنیای کت بلاگ)
حالا یعنی چی؟
یعنی اینکه ما یه سری نکات داریم که مخصوص داستان های خودمونه
مثلا یه کوامی خلق میکنیم تا تو داستانامون استفاده کنیم
شما هم اگه اجازه بگیرید میتونید داستان هاتون رو وارد کت بلاگ ورلد کنید
مجموعه داستان حسن محمودی داستان محکوم به اعدام تبرئه شده ای است که بارها تا پای چوبه دار رفت و سر آخر بخت با او یار بود که زنده بماند اما همچنان نگران چهارده سالگی دختران دیگر است. سومین مجموعه داستان حسن محمودی با عنوان از چهارده سالگی می ترسم» که داستان های آن را در فاصله سال های 81 به این سو نوشته شده است از سوی نشر چشمه منتشر شد.
مجموعه داستان از چهارده سالگی می ترسم» شامل داستان های با نام های قول و قرار»، صبر ایوب»، ناخن ها و آوازها»
مجموعه داستان حسن محمودی داستان محکوم به اعدام تبرئه شده ای است که بارها تا پای چوبه دار رفت و سر آخر بخت با او یار بود که زنده بماند اما همچنان نگران چهارده سالگی دختران دیگر است. سومین مجموعه داستان حسن محمودی با عنوان از چهارده سالگی می ترسم» که داستان های آن را در فاصله سال های 81 به این سو نوشته شده است از سوی نشر چشمه منتشر شد.
مجموعه داستان از چهارده سالگی می ترسم» شامل داستان های با نام های قول و قرار»، صبر ایوب»، ناخن ها و آوازها»
مجموعه داستان حسن محمودی داستان محکوم به اعدام تبرئه شده ای است که بارها تا پای چوبه دار رفت و سر آخر بخت با او یار بود که زنده بماند اما همچنان نگران چهارده سالگی دختران دیگر است. سومین مجموعه داستان حسن محمودی با عنوان از چهارده سالگی می ترسم» که داستان های آن را در فاصله سال های 81 به این سو نوشته شده است از سوی نشر چشمه منتشر شد.
مجموعه داستان از چهارده سالگی می ترسم» شامل داستان های با نام های قول و قرار»، صبر ایوب»، ناخن ها و آوازها»
تاحالا به این موضوع فک کردی که ۵۰ سال دیگه ، داستان عشق مجازی تو چه طوری برا نوه ات تعریف میکنی ؟ اگه نمیدونی، حتما این مطلبو بخون.
این یادداشت رو خیلی وقت پیش نوشتم، یادم میاد زمانیکه تازه سایتمو زده بودم نوشتمش. خیلی فی البداهه و خودمونی.
قدیما، پدربزرگ ها و مادربزرگ ها پیش نوه ها می نشستن، گل میگفتن و گل میشنیدن ! و از خاطرات شیرین سال های قدیم تعریف میکردن و اگه جاش بود، نحوه آشناییشون باهمدیگه رو هم میگفتن .
اما حالا چی ! بزرگتر ها خص
تاحالا به این موضوع فک کردی که ۵۰ سال دیگه ، داستان عشق مجازی تو چه طوری برا نوه ات تعریف میکنی ؟ اگه نمیدونی، حتما این مطلبو بخون.
این یادداشت رو خیلی وقت پیش نوشتم، یادم میاد زمانیکه تازه سایتمو زده بودم نوشتمش. خیلی فی البداهه و خودمونی.
قدیما، پدربزرگ ها و مادربزرگ ها پیش نوه ها می نشستن، گل میگفتن و گل میشنیدن ! و از خاطرات شیرین سال های قدیم تعریف میکردن و اگه جاش بود، نحوه آشناییشون باهمدیگه رو هم میگفتن .
اما حالا چی ! بزرگتر ها خص
پدر بغض کرده و ناراحت دست های مادر را لای انگشتانش گرفته بود و می گفت: ای کاش من جای تو بودم . بر خلاف پدر، مادر تبسم کرد و گفت: این حرفها چیه مرد؟ دکترها گاهی وقتها اشتباه می کنند . مطمئن باش من، بر خلاف تشخیص دکترها که گفتند فقط شش ماه زنده ای، تا شصت سال دیگه می مانم. پدر با لحنی غمگین گفت: اگر برای تو اتفاقی بیفته، من یک ثانیه هم زنده نمی مانم. پسر یازده ساله که اینها را می شنید، اگر چه برای مادرش ناراحت بود، اما از با وفا بودن پدرش شادمان بود
یه تکنیکی هست تو این سازمانا و تشکیلاتا، برای وقتایی که نمی تونن باهم ارتباط مستقیم داشته باشن، همو ببینن یا باهم صحبت کنن به هر نحوی.
من تو فیلم نفس دیدمش برای اولین بار. فکر کنم عضو مجاهدین خلق بودن اونا، نمی دونم. ندیدیش احتمالا، بعید می دونم.
ولی حالا، می دونی اون تکنیک برای چیه؟
برای اینه که تو همین شرایطی که گفتم از حال هم خبردار بشن.
یه نشونه که می گه: "من زنده ام."
فکر کنم تو کتاب من زنده ام هم همین جوری بود، نمی دونم نخوندمش. یه کلیپی بود
اخبار بازی
گیم پلی و داستان بازی the last of us part 2 لو رفت
در روز های اخیر بخش های زیادی از گیم پلی و داستان بازی the last of us part 2 لو رفته است و حالا استودیو ناتی داگ به این اتفاقات واکنش نشان داده:
ما میدانیم روزهای اخر برای شما بسیار سخت است. ماهم همین حس را داریم. بسیار نا امید کننده است که می بینیم تصاویر ناقصی قبل از عرضه بازی منتشر و دست به دست می شوند. بهترین راه را از شما میخواهیم که از لودهندگان فاصله بگیرید و برای دیگران هم لو ندهید.
ادامه مط
الف. سلام. دلم تنگ شده. دلیلِ دلتنگیم را هم داشتم شرح میدادم، امّا دیدم هرچه که مینویسم، آب در هاون کوبیدنست، چرا که دیگر همان خرده نوشتنی را هم که بلد بودم برای بیان تمیز افکارم، فراموش کردهام. حالم این روزها خوش نیست. خستهام و دلزده. راستش طاقت این دنیا را نیاوردم و دست به خودکشی زدم. حالا نه، چند هفتهی پیش. و از خود بیمارستان تا به حالا مدام فکر میکنم که چه میشد اگر میمردم؟ چه فرقی داشت؟ حالا چهقدر حالم بهترست
حضرت آیت الله ای:یکی از سناتورهای غربی در همین چند روز گفته بود که غربِ وحشی زنده شده؛ این حرف آنها است. وقتی که ما میگوییم در غرب یک روح وحشیگری وجود دارد که با ظاهر آراسته و ادکلنزده و کراواتبستهاش منافاتی ندارد، بعضیها تعجّب میکنند و انکار میکنند؛ این را حالا خودشان میگویند که این، نماد زنده شدن غربِ وحشی است.
گوسفند زنده، باکیفیت و قیمت مناسب
گوسفندهای سالم و باکیفیت، همیشه در دسترس شما
نژادهای برتر: تنوع نژاد، با بهترین کیفیت گوشت
مشاوره رایگان: انتخاب بهترین گوسفند، با کمک مشاوران مجرب
همیشه در کنار شما هستیم!
همین حالا با ما تماس بگیرید:
شماره تماس: 09035347640
ادامه مطلب
دو اردک بعد از دعوایی که هیچوقت زیاد طول نمیکشد، از هم جدا میشوند و در جهت مخالف هم شنا میکنند.
بعد هر یک از اردکها چند بار بالهایش را به شدت به هم میزند و انرژی مازادی را که در طول دعوا در او جمع شده، آزاد میکند.
؛
آنها بعد از به هم زدن بالهایشان با آرامش روی آب شناور میشوند، مثل این که هیچ اتفاقی نیفتاده است.
؛
اگر اردک ذهن انسان را داشت، این درگیری را با فکر کردن و داستانسازی دربارهی آن زنده نگه میداشت. داستان اردک احتما
بسم الله الرحمن الرحیم
داستان های عجیبی از میزان مهربانی و رأفت شما شنیده ام
از داستان تهمت هایی که به شما زدند و خیانت هاوجسارت هایی که کردند ولی شما مظلومانه تر از پدرمان علی ع مواد غذایی به صورت شبانه و مخفیانه برایشان آن هم کسانی که بنی هاشم بودند( ودرد اینجاست)میفرستادید . حالا بماند چرا!
از داستان نهایت غریبی تان ولی غریب نوازی بدون وصفتان
از داستان آن حرزی که مانع ورود گناهکار به حرمتان شود و رأفت شما نگذاشت
از داستان آن شاعری که فق
داستان خوانی:
دانش آموز می تواند به انتخاب خود و خانواده و با کمک معلم یک کتاب داستان را بخواند و خلاصه آن را با دستخط خود بنویسد مشخصات کتاب حتما در صفحه اول گزارش دانش آموز نوشته شود. دانش آموزان میتوانند از کتایخانه یا دوستان خود، کتاب را به امانت بگیرند.
داستان نویسی :
دانش آموز می تواند با توجه به علاقه و رغبت خود در هر موضوع دلخواه داستانی را با دستخط خود بنویسد ودر صورت علاقه و متناسب با آن نقاشی هایی را هم ترسیم نماید. همچنین دانش آم
دانلود داستان عاشق کم رو
این داستان, داستانی عاشقانه که توسط بنده نوشته شده است.این رمان ,ماجرای عاشق شدن پسری نوجوان به نام حسین است. او کم رو و خجالتی است و می خواهد به عشقش برسد و.
برای دانلود داستان به ادامه مطلب بروید
ادامه مطلب
قیمت دام زنده در سال 1402 چقدر خواهد شد؟ اگر شما یک دامدار هستید شاید بتوانید نظر تخصصی تری داشته باشید. از طرفی دیگر افراد بر اساس تجربه و دانش عمومی خود می توانند در رابطه با پیش بی نی قیمت دام زنده نظرات خود را در زیر این مقاله با ما به اشتراک بگذارند. تمام سعی خود را کرده ایم در این بخش اطلاعاتی در رابطه با انواع دام زنده همچون گوسفند زنده، بره زنده، گاو و گوساله و . را مورد بحث و بررسی قرار دهیم.
چندی پیش در ویرگول مقالات زیادی منتشر می کرد
روزی گاندی در حین سوار شدن به قطار یک لنگه کفشش درآمد و روی خط آهن افتاد. او به خاطر حرکت قطار نتوانست پیاده شده و آن را بردارد. در همان لحظه گاندی با خونسردی لنگه دیگر کفشش را از پای درآورد و آن را در مقابل دیدگان حیرتزده اطرافیان طوری به عقب پرتاب کرد که نزدیک لنگه کفش قبلی افتاد.
یکی از همسفرانش علت امر را پرسید.گاندی خندید و در جواب گفت: مرد بینوائی که لنگه کفش قبلی را پیدا کند، حالا میتواند لنگه دیگر آن را نیز برداشته و از آن استفاده نم
بالای سرش که رسیدم، چشمانش بسته بود و صورت زیبایش زیر بارش خون، به سفیدی ماه می زد. یعنی در تمام این لحظات او بود که به فاصله یک شیشه از من، خنجر می خورد و مظلومانه ناله می زد؟
حرکت قلبم را در قفسه سینه حس می کردم که به خودش می پیچید و با هر تپش از خدا تمنا می کرد که او زنده بماند.
ادامه داستان در ادامه مطلب.
متن کامل داستان در پیام رسان های اجتماعی تقدیم حضورتان
https://eitaa.com/dastanhaye_mamnooe
https://sapp.ir/dastanhaye_mamnooe
https://t.me/dastanhaye_mamnooe
ادامه مطلب
از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت، عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی.
الان برای خودم یه دفعه عجیب اومد که هنوز زندهام هنوز؟ زندهام؟! چه کلمات عجیب و غریبی! زنده بودن هم چیز عجیبیه ها، معنای غریبیست. چون متضاد زنده بودن خیلی قابل فهم نیست.
ژانر فیلم : درام | فانتزی
امتیاز فیلم : --
رده سنی : --
کارگردان : Stéphane Batut
نویسنده : Stéphane Batut, Christine Dory, Frédéric Videau
بازیگران : Thimotée Robart, Judith Chemla, Saadia Bentaeb
محصول کشور : --
تاریخ اکران : --
زمان فیلم : فرانسوی
زبان فیلم : --
خلاصه داستان : در خیابان های پاریس جاسته » که یک شبح است، پیش از آنکه مردم به دنیای پس از مرگ بروند، آخرین خاطراتشان را که فقط او میتواند ببینید جمع میکند. اما در یکی از روزها آگاته » که زن جوانی است او را می بیند و او را از زمانی
ژانر فیلم : درام | فانتزی
امتیاز فیلم : --
رده سنی : --
کارگردان : Stéphane Batut
نویسنده : Stéphane Batut, Christine Dory, Frédéric Videau
بازیگران : Thimotée Robart, Judith Chemla, Saadia Bentaeb
محصول کشور : --
تاریخ اکران : --
زمان فیلم : فرانسوی
زبان فیلم : --
خلاصه داستان : در خیابان های پاریس جاسته » که یک شبح است، پیش از آنکه مردم به دنیای پس از مرگ بروند، آخرین خاطراتشان را که فقط او میتواند ببینید جمع میکند. اما در یکی از روزها آگاته » که زن جوانی است او را می بیند و او را از زمانی
دستهایم بسته استزیرا پاهایم بسته استانگار میانه زمینی هستم که فقط توپ را میگردانمتمام یارانم را اما حریف گرفته استکسی نیست که به اوپاس بدهمبايد گل بزنم امابايد زنده بمانمبايد توپ را حفظ کنمزمان لازم استبايد صبرکنمبازهم دوام بیاورمبلاخره یاری خالی خواهد شد و به او پاس خواهم دادچقدر طول می کشد،نمیدانمچگونه حتی با این حریفهای تا دندان مسلح،بازهمنمیدانمفقط میدانم که بايد توپ را حفظ کنمو ملال اور دور خودم بگردمبه خستگی عادت کرده امبه
(من در تصویر قایقی خواستم ساخت، که کاش با همان دور شده بودم)
الف.
نوشتن را از یاد نبرده باشم خوب است. بعد از الف، ب میآمد به گمانم.
مضحکترین اتّفاقِ زمانی که برای آدم میافتد دیر گذشتن در عین "چه زود گذشت"ست. حالا که به یاد میآرم تمام روزهای گذشته را، روزهایی که قرار بود نوزدهسالهگی سال رشد باشد، روزهایی که قرار بود به هولناکیِ سال قبلش نشود، روزهایی که قرار بود هم کار کنم و هم درس بخوانم، قرار بود استاپموشنم تمام بشود، قرار
در تاریخ 4 آبان 98 - نام داستان کوتاه : شیدایی یک بمب
1. داستانم برنده گواهی رسمی جشنواره شد
2. داستانم به عنوان داستان شایسته تقدیر در کتاب مجموعه داستان "مشق عشق" چاپ شد
برشی از داستان:
به نظرم گاهی وقتها رفاقت یعنی رفیقت رو بکشی، قبل از اون که غم نامردی روزگار اون رو بکشه!- بازپرس: پس شما قاتل زنجیرهای هستی؟ زنجیرهای تر از همسایهتون.- من؟! نه! حقیقت اینه که من قاتل نیستم ولی کشتن آدمها رو دوست دارم! تا حالا 33 نفر رو کشتم. با طناب، چاقو، اس
+به نظرم صمد» کم لطفی کرد. حقیقت این است که حق این آدم ضایع شده. آن موقعی که هیچ کس درزمینه ادبیات کودکان وجود نداشت، او شروع کننده داستان های کودکان بود. ما در واقع با کارهای یمینی شریف» بزرگ شده ایم. هم در زمینه داستان و هم شعر. به نظر من بايد از این آدم تجلیل و حقش ادا شود.
به نظر من بعضی تفکرات ی صمد» قابل دفاع تیست. با همه حرمتی که برای صمد قائلم، این را می گویم. مثلا اینکه او بالای یکی از داستان هایش می نویسد: بچه هایی که با ماشین ش
شخصی به نام جان هورتون کانوی که یک ریاضی دان هم بوده سال 1970 در محیط شطرنجی یک بازی اختراع کرده که مردم بعد ها اونو به نام بازی زندگی خودش میشناسن. تنها جای بازی که دست کسی که میخواد این بازی رو شروع بکنه هست قسمت اولشه یعنی یه تعداد مربع کنار هم به شکل سیاه رنگ می کنید و دکمه شروع رو میزندید. همین دیگه بعدش دست شما نیست هرچی هست بازی و قوانینشه که اون مربع هارو تکامل میده. حالا قوانین بازی چیه ویکی پدیا قوانین رو اینجوری نوشته:
هر سلول زنده با ک
هر نشانهای از انسان معاصر ایرانی آزارم میده. هشت ماهه که اوضاع همینه. داستان ایرانی نمیتونم بخونم، فیلم ایرانی نمیتونم ببینم و.
نتیجه اینکه اکثر کتابهایی که میخونم غیرداستانیه. و الان هم دارم داستانهای ایرانی با فضای قبل از انقلاب میخونم یا گلستان و بوستان سعدی گوش میدم. اینا بهم اجازه زنده موندن میدن.
عجیبه!
بعضی وقتا یه هدف داری، یه هدف بزرگ که کل زندگیت شاید دنبالش بودی، کلی تلاش کردی براش کلی کار کردی کلی از زندگیت زدی از تفریحت تا بهش برسی، حالا دو حالت پیش میاد در نهایت یا بهش میرسی که خیلی حال میکنی با خودت فک کن برا یه هفته ماکسیمم ، حالت دیگه اینه که نمیرسی، همین.ولی میدونی داستان چیه؟ داستان اینه که تو هر دو حالت تو برنده ی زندگیتی، باور نداری؟ برگرد نگاه کن به مسیرت. واقعیت زندگی اون مسیرس یکم که دقت کنی خودش تفریحه خودش مشکله خودش صورت م
سوال: در ده سال آینده خودت را کجا میبینی؟
جواب:من نمیدانم. اما شاید من بداند.
پ.ن:نوشتن این یکی از همه سخت تر، و شاید اعصاب خورد کن تر بود. فکر کنم از همه این چهار تا که تاحالا نوشتم بدتر شد. هرچه باشد، داستان ن.ر داستان جالبی نیست. نه خیلی تراژیک است، نه خیلی شاد و امیدبخش. داستانچه پردردسر» گونه ای است.
ادامه مطلب
اینو شنیدین هر انسانی یه داستانی برای زندگیش داره؟؟؟
من زیاد شنیدم!!!
ولی دوست دارم ازشون بپرسم.
واقعا!!!
داستان داریم تا داستان
بعضی داستان ها ارزش شنیدن نداره
بعضی ها هم اصلا ارزش گفتن هم نداره
ولی خوش بحال اونی که یه داستان جذاب برای خودش داره
از اون داستان ها که فیلم ها رو از اون می سازن
مثله خیلی از شهدای انقلاب اسلامی
از این داستان ها هم آرزوست
,موریانه ,موریانه های خوش نفس ,مورچهها دوستان مجروح خود را نجات میدهند ,موریانه ها قادرند تا ۲ روز زیر آب زنده بمانند فیل ,2 ﻣﻮرﻳﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﻗﺎدرﻧﺪ ﺗﺎ روز زﻳﺮ آب زﻧﺪه . ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ,تصاویر برای موریانه چند روز زیر آب زنده بمانند,؟ ﻣﻴﺪﺍﻧﺴﺘﻲ ﺁﻳﺎ,نشانه وجود موریانه و 13 راه عالی برای از بین بردن موریانه” در ,دانستنی هایی شگفت آور درباره مورچه ها ,آیا میدانستید که در تایوان بشقابهای گندمی درست میشود ,جستجوهای مربوط به موریانه چند
این افراد بهدلیل تشخیصهای نادرست پزشکی یا دیگر موارد، مرده اعلام شده اند و از آنجایی که علایم حیاتی نداشتهاند روانه قبرستان شدهاند، اما با زندهشدن در قبر، یکی از وحشتناکترین اتفاقهای دنیا را تجربهکردهاند. به همین دلیل در ادامه برای شما داستانهای واقعی از افرادی را میگوییم که در داخل قبر یا تابوت، زنده شدهاند.
مجله اینترنتی چشمک: مرگ، رمزآلودترین واقعیت دنیا است و انسان همیشه از چیزهایی که پس از مرگ انتظارش را میک
شاید باورتون نشه ولی از آخرین پستی که منتشر کردم . یعنی اسفند ۹۸ تا حالا یه جورایی مشغول دیدن این انیمه بودم . حالا به صورت پاره وقت :)) .
سوالی که اینجا پیش میاد اینه که : مگه میشه آدم حدود ۴ ماه مشغول دیدن یه انیمه باشه؟ » . در پاسخ بايد بگم که: بله، چرا که نه؟ » . انیمه وانپیس - one piece از اون دست انیمه هاست که با داستان فوقالعادش شما رو میخکوب میکنه . این انیمه تا حدود دو دهه هست که ادامه داره و امروز به قسمت ۸۹۰ ام خودش رسید. این داستا
شاید باورتون نشه ولی از آخرین پستی که منتشر کردم . یعنی اسفند ۹۸ تا حالا یه جورایی مشغول دیدن این انیمه بودم . حالا به صورت پاره وقت :)) .
سوالی که اینجا پیش میاد اینه که : مگه میشه آدم حدود ۴ ماه مشغول دیدن یه انیمه باشه؟ » . در پاسخ بايد بگم که: بله، چرا که نه؟ » . انیمه وانپیس - one piece از اون دست انیمه هاست که با داستان فوقالعادش شما رو میخکوب میکنه . این انیمه تا حدود دو دهه هست که ادامه داره و امروز به قسمت ۸۹۰ ام خودش رسید. این داستا
میدونم که یه کم عجیبه، ولی من امسال از مامانم یه شیشه آبغوره عیدی گرفتم! (توضیحش یه کم طولانیه!)
یه جورایی برگشتیم به دوره ی پارینه سنگیِ مبادلات کالا به کالا.(حالا درسته که گفتن پول نقد عیدی ندین، ولی این به معنای این نیست که آبغوره بدین.)
حالا سختیِ کار اینه که من بايد آبغوره رو بفروشم به حضرت آقا، و پول عیدیم رو زنده کنم!
انگار گِل وجودِ ما رو با وصول مطالبات سرشته اند.
داستان بازی Far Cry 3 در جزیره ای استوایی واقع در میان اقیانوس های هند و
آرام رخ می دهد،
شخصیت اصلی داستان Jason Brody نام دارد و بایستی دوستانش
را که توسط ان دریایی
ربوده شده و حال در جزیره مزبور به سر می برند،
نجات دهد. مردمان این جزیره با اصول خشونت
زندگی می کنند. آنجا جایی است که
شما خودتان را پیدا می کنید! تشخیص درست را از نادرست
فرموش کرده اید.
بايد از محیط زیست برای زنده ماندن استفاده کنید. برای دانلود به ادامه ی
مطلب
مراجعه نمایید.
ادامه
عصر که میشود، خانواده ام میروند پیاده روی. قبلا من هم میرفتم، ولی حالا از رفتن احساس بدی پیدا میکنم. وقتی چیزهایی میبینم که قبلا از ذوق مرا می لرزاند، و الان برایم به سان دیوار سفید و ساده شده اند، اعصابم خورد می شود. ترجیح میدهم در خانه بمانم، و زمانیکه خانواده ام در خیابان قدم میزنند، در داستان ها قدم بزنم.
سوال:در کودکی دوست داشتی چه کاره شوی؟
جواب: من نمی دانم، اما شاید او بداند.
ادامه مطلب
اشکم را پاک کردم و با نگاه بیرمقم پیامش را خواندم :حتماً تا حالا خبر سقوط موصل رو شنیدی! این تازه اولشه، ما داریم میایم سراغتون! قسم میخورم خبر سقوط آمرلی رو خودم بهت بدم؛ اونوقت تو مال خودمی!»
نگاهم در زمین فرو میرفت و دلم را تا اعماق چاه وحشتناکی که عدنان برایم تدارک دیده بود، میبُرد. حالا میفهمیدم چرا پس از یک ماه، دوباره دورم چنبره زده که اینبار تنها نبود و میخواست با لشگر داعش به سراغم بیاید!
اما من شوهر داشتم و لابد فکر
زنی که توسط برادرانش شکنجه و سپس در یک قبرستانی زنده به گور شده بود توانست با بیرون آمدن از قبر جانش را نجات دهد.
زن میانسال اکراینی که در یک قبر زنده به گور شده بود با خوش شانسی از این حادثه جان سالم بدر برد. " نینا رُدچِنکو " ۵۷ ساله که توسط دو برادر ۲۷ و ۳۰ ساله اش مورد شکنجه
ادامه مطلب
احساس میکنم نشسته ام به انتظار اتفاقی که رخ دهد اما امان آن اتفاق هرگز نخواهد رسید، سرم از تمام افکار پریشانی که درون دهنم در انتشارن در حال انفجار است.
شب 25 سالگی را حس میکنم اما احساس زنده بودن ندارم. بايد زنده شوم بايد دوباره زنده شوم.
با توجه به مسائل و ظرفیتهایی که در ایدۂ شما موجود است، حال بايد برای نحوۂ روایت داستان خود به استراتژیای کلی برسید. این استراتژی کلی داستانی که در یک خط بیان میشود قاعدۂ طراحی داستان شما است. این قاعده به شما کمک میکند فرضیه۱ٔ خود را در ساختاری بسیار قوی بگسترانید.
نکتهٔ کلیدی: قاعدۂ طراحی همان چیزی است که داستان را یکپارچه میسازد. این قاعده منطق درونی داستان و چیزی است که بخشهای داستان را به طرز سازمانیافتهای در کنار هم حفظ می
همیشه از این کلمه فرار میکردم. حتی از ۴ سال پیش.
مامان و جدی عوضی چند کلمه با هم چت کرده بودن.
مامان گفته که از ۴ سال پیش که مثلا بابا مرده ؛ ما مشکل مالی نداریم ولی دختر خیلی احساس مسئولیت میکنه همش میگه میخوام انصراف بدم میخواد کار کنه.
جدی هم گفته این بهانه شه!!
نمیدونم اون عوضی تا حالا شده سر سفره نتونه غذا بخوره که اینجوری میگه؟؟
اونم وقتی که تو سن بلوغه و بدنش غذا نیاز داره؟
تا حالا شده عذاب وجدان داشته باشه برا خرجایی که براش میشه و برا زن
طبقهی دوم کتابخانهام چیدمشان؛ تا هروقت کسی میآید توی اتاق اولین چیزی که میبیند همشهریداستانهایم باشد؛ که مرا با آنها تعریف کند. بداند اگر ذرهای خواندن، نوشتن و حرفزدن بلدم، از صدقهسری شمارهبهشمارهی آن است. من شاید شاگرد خوبی نبودهام؛ ولی او در همهی اینسالها معلم بینظیری بود. معلمی که دنیا را در ذهنش جا داده بود و جهان ذهن مرا، بهقدر دنیا وسعت داد. حالا او هم اسیر رانت و مدیر بیکفایت و آقازادگی و از ایند
عدنان بود که با شمارهای دیگر تهدیدم کرده و اینبار نه فقط برای من که #خنجرش را روی حنجره حیدرم گذاشته بود :خبر دارم امشب #عروسیات عزا شده! قسم میخورم فردا وارد آمرلی بشیم! یه نفر از مرداتون رو زنده نمیذاریم! همه دخترای آمرلی #غنیمت ما هستن و شک نکن سهم من تویی! قول میدم به زودی سر پسرعموت رو برات بیارم! تو فقط عروس خودمی!».
ادامه داستان در ادامه مطلب.
متن کامل داستان در پیام رسان های اجتماعی تقدیم حضورتان
https://eitaa.com/dastanhaye_mamnooe
https://sapp.
بازم هفت سالم بود ! نه دقیقا ولی نزدیک به هفت سالگیم، آره بچه بودم ! یادم نیست من از سید (پسرخالم که اون موقع تقریبا بیست و پنج، سی سالش بود) درخواست کردم تا برام داستان بگه یا سید خودش برام داستان گفت، ولی هرچی بود واقعا حوصلم سر رفته بود و به این داستان نیاز داشتم !
ادامه مطلب
تا حالا شده بخواین متون خودتون رو زیبا تر کنید تا بیشتر جلب توجه کنه؟این ابزار مثل این میمونه که شما یه لامپ رنگی به متون مورد نظرتون وصل کرده باشید با این تفاوت که این لامپ نیست، نور نئون هست:) که شامل 6 نور هست (قرمز،آبی،سبز،زرد،نارنجی،بنفش) امیدوارم نهایت استفاده رو ببرید.
در ضمن نحوه استفاده هم توضیح داده شده پس نگران نحوه استفاده از اون نباشید:)
پیش نمایش به صورت زنده؟ادامه مطلب!
ادامه مطلب
داستان ذره ناشناخته، داستانی کوتاه و علمی تخیلی تألیف شده در کانون نشر علم رازا است.
مقدمه داستان:
جملاتی رو که دارم میخونم باورم نمیشه دست نوشته های فردی است که تحقیقاتش سفر به مریخ را ممکن کرد .
لینک دانلود PDF داستان در ادامه
دانلودعنوان: داستان علمی تخیلی ذره ناشناخته حجم: 212 کیلوبایت
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها
دو نفر با هم حرف می زدند، یکی خدا بود و یکی بنده. بنده در میدان نبرد بود و خدا میان او و قلبش! بنده میخواست بداند در این معرکه چه کار بايد کرد.
ابلیس گفت به قلبت رجوع کن اگر قرار باشد زنده باشی یا زنده کنی، قلبت بايد بتپد!
خدا گفت من از قلبت به تو نزدیکترم آن را سپر کن و خودت فقط شمشیر رسول باش تا زنده شوی و زنده کنی.
بنده استجابت کرد و به ایمان حقیقی زنده شد.
ابلیس و لشگریانش ترسی
من داستان رسول رو خوندم خب داستان رسول خیلی به رفاقت اش پرداخته بود خب منم دلم میخواست همچین رفیقی داشته باشم به خود شهدا متوسل شدم گفتم یه رفیق شهدایی میخوام اگرهم اشتباه نکنم گفتم که منو به خدا نزدیک کنه ( حالا فکر نکنید آدم خوبیما گندای خودم رو دارم سپردم دست امامان و شهدا هدایتم کنن) انقلابیم باشه از اون خوباشون نه. یه چند روز گذشت خب یکی از بچه در جاهایی مثلا وسط کلاس ، حیاط و میزنه زیر مداحی من یه مدت بچه ها رو زیر نظر گرفتم
ادامه مط
عباس سری تکان داد و در جواب دلنگرانی حیدر حرفی زد که چهارچوب بدنم لرزید :داعش داره میره سمت تلعفر. هر چی هم زنگ میزنیم جواب نمیدن.»
گریه زنعمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه کرد :این حرومزادهها به تلعفر برسن یه #شیعه رو زنده نمیذارن!» حیدر مثل اینکه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت.
ادامه داستان در ادامه مطلب.
متن کامل داستان در پیام رسان های اجتماعی تقدیم حضورتان
https://eitaa.com/dastanhaye_mamnooe
https://sa
چه چیزی را بايد دوست داشت. آیا خود را بايد همیشه دوست داشت؟! آیا لیوانی که در آن قهوه می نوشید، بايد دوست داشت؟! آیا مرگ را بايد دوست داشت؟! آیا خدا را بايد دوست داشت؟! بنظرم ما همیشه محکوم به دوست داشتن می شویم، برداشت بد نکنید ولی ما مجبوریم خانواده مان را دوست داشته باشیم. آیا می شود خدا را دوست نداشت و ما را بیامرزد؟!من محدثه را دوست دارم و بايدی برای دوست داشتن نبود. اینجور دوست داشتن ها حسی دیگری دارند. تا حالا کسی را دوست داشته اید؟! می خوا
کتابی خوندم که شخصیت داستان یک روز صبح بیدار میشه و میبینه که دورش ی دیوار نامرئی کشیده شده و هر چیزی که خارج از این دیوار است خشک شده مثل سنگ و انگار تنها ادم زنده روی زمین است و
چند روزیه میگم اگر یک روز صبح بیدار بشم و ببینم تنهاترین هستم چقدر میتونم برای زنده موندن دوام بیارم!تمام اهداف مادی پوچ میشن تمام دلخوشی های زمینی پوچ میشن.فقط میل غریزی زنده موندن میمونه که نمیدونم تا کجا همراهه.
چقدر فکر نچسبیه این خیال پردازی.
آدنا
کتابی خوندم که شخصیت داستان یک روز صبح بیدار میشه و میبینه که دورش ی دیوار نامرئی کشیده شده و هر چیزی که خارج از این دیوار است خشک شده مثل سنگ و انگار تنها ادم زنده روی زمین است و
چند روزیه میگم اگر یک روز صبح بیدار بشم و ببینم تنهاترین هستم چقدر میتونم برای زنده موندن دوام بیارم!تمام اهداف مادی پوچ میشن تمام دلخوشی های زمینی پوچ میشن.فقط میل غریزی زنده موندن میمونه که نمیدونم تا کجا همراهه.
چقدر فکر نچسبیه این خیال پردازی.
آدنا
با سلام. به دخواست دوستان گل نصمیم به گذاشتن این مطلب گذاشتم در ادامه مطلب با ما همراه باشید!
فقط در عرض هفت ماه بازی فورتنایت بتل رویال» (Fortnite: Battle Royale) توانسته به یکی از داغترین و پرطرفدارترین بازیهای جهان تبدیل شود. بازی Fortnite مجانی است و تقریبا در هر کنسول و پلتفرمی از جمله مکاواس، پلیاستیشن ۴، ایکسباکس وان و آیاواس میشود آن را بازی کرد. کمی اگر صبر کنید حتی با سیستم عامل اندروید هم میتوانید روی موبایل بازی Fortnite بزنید.
ا
پارسال به علی الف میگفتم دارم کاسهام را آماده میکنم برای باران، او میگفت دیر شده. حالا دارم نشانههایش را میبینم. تشدید وضعیت امنیتی درباره ظاهریترین مصادیق اسلامی، خفهکردنِ هر صدایی که اعتراضی در بر داشته باشد، شروعِ موجِ جدید پروپاگانداها برای توجیه خشونتها، تربیت احمقهای تازه برای دستگرفتنِ فضای مجازی(؟)؛ چراکه با مرگِ آقای خ حفظ وضعیت بسیار سختتر از حالا خواهد شد، بايد خط و نشان بکشند، بايد بترسانند، بايد تحکم بور
پخش زنده شبکه نسیم خندوانه از سایت ایندکس وار دریافت کنید.
پخش زنده
پخش زنده شبکه باد را در این بخش مشاهده خندوانه و بچه شو پربیننده ترین نقشه قرارمون نوروز٩٨ شبکه نسیم برق شبکه باد در. پخش موجود گروه ۱ تماشای آنلاین تلویزیون اینترنتی تلوبیون پخش موجود گروه 1 پخش آنلاین گروه ۱ پخش گروه یک سیما در تلوبیون پخش موجود نظر .
ادامه مطلب
خلاصه داستان:چند سال از انتقامی که کریتوس از خدایان المپنشین گرفت میگذرد. کریتوس در آخرین مبارزه با پدرش زئوس زنده ماند و حالا با پسر جوانش آترئوس در دنیای خدایان نورس زندگی میکند، سرزمینی وحشی که پر از هیولاها و جنگجویان مختلف است. کریتوس برای آموزش پسرش و این که چطور در چنین دنیایی زنده بماند، بايد بر خشمش غلبه کند. خشمی که سالها با او بود اما حالا در نقش یک پدر و استاد، از میزان آن کاسته شده است.
فی، مادر آترئوس مرده است و کریتوس و
مردم شهر نمرده ان.
بر خلاف اصطلاح رایج امروز که "ما همه مرده های متحرکیم".
هر کی جسماً "زنده" است، هنوز "زنده" است!
زیر پوست مرده ی شهر، آدمهای زنده هنوز هم هستن. فقط اون شمعک هسته ایشونو مخفی کردن و منتظرن.
حالا هر کی با یه لحن، یه لباس، یه جور سکوت
اون روزی که تو توقع داری هر روز باشه، نیک، همه براش آماده ان. فقط فکر نمیکنن پیش بیاد!
دفاع جزئى از هویت یک ملت زنده است، هر ملتى که نتواند از خود دفاع بکند زنده نیست، هر ملتى هم که به فکر دفاع از خود نباشد و خود را آماده نکند، در واقع زنده نیست، هر ملتى هم که اهمیت دفاع را درک نکند به یک معنا زنده نیست .
ادامه مطلب
کتاب سونات کرویستر و چند داستان دیگر ، نوشتهٔ لیو تالستوی ، ترجمهٔ سروش حبیبی ، نشر چشمه
این اولین کتابی هست که از تولستوی میخونم. اصلا هیچ پیش زمینه ای ازش ندارم زیاد. زندگی نامشم با این که کتابشو دارم ولی نخوندمش هنوز گذاشتم بعد از خوندن کتاباش بخونمش. کلا شش تا داستان. دیگه این که همین. الان میخوام بخوابم فردا صبح زود بیدار شمو شروعش کنم. از عصری تا حالا فقط وقتو گذروندم.
شاید بتونی به همه دروغ بگی اما به خودت نه! پس بهتره با خودت روراست باشی.
تو اونقدر قوی نیستی که بتونی جلوی یک سری اتفاقات را بگیری پس بهتره چشماتو باز کنی و باورشون کنی.
تو هم گند میزنی، مثل خیلی دیگه از آدمها پس بهتره به خودت سخت نگیری.
پایان قصه یعنی مردن، اگه میخوای زنده باشی بهتره یک داستان جدید را شروع کنی یک داستان قشنگتر.
------------------------------------------------
آخرین سنگر سکوت نیست، آخرین سنگر بلاگه :)
من بیشتر از اینکه نیاز داشته باشم این وضعیت تموم بشه، نیاز دارم که بعد از تموم شدنش وارد یکی از زندگیهای موازیای بشم که این سالها در کنار زندگی خودم همیشه توی ذهنم زنده بودند و ادامه داشتند. وقتی که با یک تصمیم، تو پرت میشدی به یک زندگی دیگه و هزار و یک داستان متفاوت خودش.
سلاماز شب یلدا تا حالا کلی حرف نزده مونده
از شب یلدا تا حالا کلی اتفاق افتاده
از شب یلدا تا حالا پر از حرف بودم که گاهاً تو دفتر و اینستا و توییتر و. خالی شده
از شب یلدا تا حالا بايد اینجا پر میشده ولی هیچ اتفاقی نیافتاده
هیچ متنی نوشته نشده
هیچ کسی حتی به اینجا سر نزده
ادامه مطلب
سلام از امشب داستان اه دومم که اتاق شیشه ای نام داره رو به صورت قسمتی و یک روز در میان براتون می گذارم
امیدوارم دوست داشته باشید
نکته:داستان دوم من به نظر خودم یک رشد خیلی چشم گیری نسبت به داستان اولی داشته و تعلیق خوبی داره علاوه بر اینکه نوع پردازش قصه یا همون پیرنگ داستان هم به نوع خودش جالب شده بهتون قول می دم این داستان، داستان خوبیه و می تونید با لذت اون رو دنبال کنید (البته گاهی هم با غصه!)
قسمت های داستان رو از اینجا دنبال کنید
این داستان یک قهرمان نیست
داستان یک انسان عادی هم نیست
داستان کسی است که در بیشتر کارهای زندگی شکست میخورد، فرصت و توان بلند شدن پیدا نمیکند و مانند همه ی ما غرق میشود
ولی او ضد قهرمان هم نیست
یک انسان خوب با تصمیمات و اقبالی بد
درست مثل بعضی از کسانی که هر روزه در کنارمان زندگی میکنند.
ادامه مطلب
اول بگم ک خیلی دلم میخواد با وردپرس برای خودم ی وبلاگ درست کنم ک سر و تهش مال خودم باشه
اونجوری خیلی طول میکشه تا یکی پیدا بشه و مطالب منو بخونه
حالا بگذریم
یادمه از 5ام ابتدایی ب بعد یعنی دوره ی راهنمایی همه غم ها شرو شد ، تا 5ام ابتدایی غرق بچگی ولذت از دنیا بودم ، اما از وقتی ک فهمیدم درد و غم یعنی چی و از وقتی ک بلوغ در من شروع شد و ب جاهای باریک تر رسید ، من دیگ شادی کردن یادم رفت ، ای کاش شور و نشاط دوران کودکیم رو داشتم ، همون شوری ک با این
شاید باورتون نشه ولی از آخرین پستی که منتشر کردم . یعنی اسفند ۹۸ تا حالا یه جورایی مشغول دیدن این انیمه بودم . حالا به صورت پاره وقت :)) .
سوالی که اینجا پیش میاد اینه که : مگه میشه آدم حدود ۴ ماه مشغول دیدن یه انیمه باشه؟ » . در پاسخ بايد بگم که: بله، چرا که نه؟ » . انیمه وانپیس - one piece از اون دست انیمه هاست که با داستان فوقالعادش شما رو میخکوب میکنه . این انیمه تا حدود دو دهه هست که ادامه داره و امروز به قسمت ۸۹۰ ام خودش رسید. این داستا
بدونید که این داستان در دو بخش منتشر میشه چون مطالب زیاد هست و خب هم حوصله ی کاربر سر میره هم حجم داستان زیاد میشه پس اگه قسمت اول منتشر شد منتظر قسمت دوم هم باشید.ما تو این داستان سعی کردیم همه جوانب رو در نظر بگیریم.البته این داستان از زبان اول شخصه که تو پبش داستان میشه به این پی برد.
انسان ها به مناسبت های مختلف گوسفند زنده را خریداری می کنند و آن را قربانی می کنند بنابراین همیشه این نکته مد نظر آن هاست که کجا بهترین قیمت و کیفیت را ارائه می دهد .
قیمت گوسفند زنده فراز و نشیب هایی دارد و گاه روند صعودی در پیش دارد و گاه روند نزولی . افراد برای خرید دام زنده بايد حتما به مراکز معتبر مراجعه نمایند و گول افرادی که در گوشه و خیابان به فروش دام زنده می پردازند را نخورند .
قیمت گوسفند زنده در شهر تهران با سایر شهرها بین 1 تا 4 هزار ت
سلام عزیزم این نامه رو برای تو مینویسم، امیدوارم هرکسی این نامه رو دید به دستت برسونه. آدرس رو رو نامه مینوسیم. من یواشکی سوار قطار شدم که بیام خونه اما اشتباهی وارد واگن یخچال شدم. ساعت ۱۷:۳۰ است. دارم از سرما یخ میزنم. مرگ رو در اطراف خودم حس میکنم و میدونم که زنده نمیمونم.فقط میخواستم بگم که خیلی دوستت دارم.
اما مشکل اینجا بود که یخچال هیچوقت روشن نبود و دمای داخل با بیرون یخچال یکسان بود، اما اون تلقین کرد و پذیرفت.شاید داستان اکثر ماها هم
آدم شاید از یک جایی به بعد تصمیم بگیرد زندگی کند، اما اینکه بخواهد زندگی نکند دستِ خودش نیست. گاهی مسیر زندگی طوری می رود و جایی می رود که به خودت می آیی می بینی با قیدِ زمان دیگر زنده نبوده ای، نه از این تعابیر فلسفی و عاشقانه و درام، تو از یک جایی به بعد واقعا زنده نبوده ای و فقط زیست نباتی داشته ای، مثل یک گیاه. اما اینکه تصمیم بگیری باشی و زندگی کنی بحثش فرق می کند.
حالا بايد جان بکنی، مثل جان کندنِ بیرون آمدن از سوراخِ تنگ و راهِ تاریکِ رحم
✨﷽✨
✅ جبران گناه
✍️ عالم ربانی مرحوم ملا علی
معصومی همدانی رحمةاللهعلیه میفرمود:
وقتی با پای خود معصیتی انجام دادی،
با رفتن به مسجد و مجالس حسینی(ع)،
گناه آن را جبران کن.
اگر با چشم خود گناهی کردی ، با قرآن خواندن
و گریه از خوف الهی ، و یا گریه بر مصائب
اهل بیت (ع)، آن گناه را جبران کن.
اگر با گوش خود گناهی کردی، با شنیدن
فضائل ائمه اطهار مخصوصا فضائل
امیرالمومنین علیهم السلام گناه آن را جبران کن.
آیت الله مجتهدی تهرانی
یه روز مسؤول فروش، منشی دفتر و مدیر شرکت برای ناهار به سمت سلف قدم می زدند. یهو یه چراغ جادو روی زمین پیدا می کنن و روی اون رو مالش میدن و غول چراغ ظاهر می شه. غول میگه: من برای هر کدوم از شما یک آرزو برآورده می کنم… منشی می پره جلو و میگه: اول من ، اول من!… من می خوام که توی باهاماس باشم، سوار یه قایق بادبانی شیک باشم و هیچ نگرانی و غمی از دنیا نداشته باشم … پوووف! منشی ناپدید می شه… بعد مسؤول فروش می پره جلو و میگه: حالا من ، حالا من! … من می خوام
بازم سلام.اینم یکی دیگه از داستان نوشته هام.همین اول بگم که این داستان نوشته پر از جزئیاته.حتی اسمی که برای این داستان نوشته انتخاب کردم خطر لو رفتن ادامه ی داستان رو داره.ولی گفتم این طوری بامزه تره.خب دیگه.لطفا برید ادامه ی مطلب. :)
ادامه مطلب
بازم سلام.اینم یکی دیگه از داستان نوشته هام.همین اول بگم که این داستان نوشته پر از جزئیاته.حتی اسمی که برای این داستان نوشته انتخاب کردم خطر لو رفتن ادامه ی داستان رو داره.ولی گفتم این طوری بامزه تره.خب دیگه.لطفا برید ادامه ی مطلب. :)
ادامه مطلب
دنبال چاره بود که یک جای خالی بزرگی که مثل یه سیاهچالهی بزرگ توی زندگیش بود رو پر نه ولی تسلی بده. به کتابها و قصهها پناه برد و ماری رو دید که وسط اون داستانها زندهس. تصمیم گرفت هر روز یک کتاب بخونه و براش یادداشت بنویسه و این تصمیم جهادی، لایف استایل زندگیشو متحول کرد و یک سال بعد، دیگه اون آدمی نبود که بود.
قصهها، برای سیاهچاله لالایی گفته بودن و اون حالا آروم خاطرات قشنگش رو با ماری مرور میکرد چون که یاد گرفته بود تا وقتی که کسی
سنگ فیروزه مرده
سنگ فیروزه از با ارزش ترین سنگ های معدنی در جهان است. بقایای به جا مانده از حفاری ها نشان می دهد که بشر از دوران باستان تا به امروز به قدرت درمانی این سنگ شفابخش پی برده است. سنگ فیروزه از کانی های زنده با خواص درمانی است. ارزش مادی و نیروی درمانی این سنگ تا زمانی که هنوز فیروزه زنده است، حفظ می شود. سنگ فیروزه مرده دیگر سنگ قدرت نیست و از نظر مادی نیز دچار افت قیمت زیادی می شود. برای اینکه این سنگ فوق العاده زیبایی و نیروی خود را
برای اولین بار بعد از چندین ماه عطر زدم! ابروهامو رنگ کردم. سشوار کردم. از خودم عکس انداختم. منظورم این بود که زنده م. یاد آوری به خودم که هنوز زنده م. اما می دونم که این فقط ماکت زنده بودنه ؛ دور از تو. دلم برای گذشته و آینده م تنگ شده.
زیر لب عذرخواهی کردم، اما انگار شیرینی شربتی که به سرش ریخته بودم، بینهایت به کامش چسبیده بود که چشمانش اینهمه میدرخشید و همچنان سر به زیر میخندید.
انگار همه تلخیهای این چند روز فراموشش شده و با تهمتی که به عدنان زده بود، ماجرا را خاتمه داده و حالا با خیال راحت میخندید.
ادامه داستان در ادامه مطلب.
متن کامل داستان در پیام رسان های اجتماعی تقدیم حضورتان
https://eitaa.com/dastanhaye_mamnooe
https://sapp.ir/dastanhaye_mamnooe
https://t.me/dastanhaye_mamnooe
ادامه مطلب
اینها رو که میگم جواب میدن جلوی بقیه نگو، فکر میکنن دیوونه شدم.میگم اگر معجزه بشه چی؟ اون زیر زنده بشه با اون همه سنگ که چیدین و گلی که روش ریختین و اون حجم خاک نمیتونه بیاد بیرون. میگن فاطمه عاقل باش. بفهم. امکان نداره. قوم نوح هم اعجازش رو باور نداشتن.ولی طوفان اومد. حالا من هربار که بهشت زهرا میرم منتظرم یه قبر خالی ببینم. مگه یونس از تاریکی شکم نهنگ رها نشد؟ مگه نیل نشکافت؟ عیسی مرده زنده میکرد.خدای عیسی هم اگر بخواد میشه. ولی خوب هنوز که خ
اولین کتابی که امسال خوندم یا بهتره بگم امسال تمومش کردم "کجا ممکن است پیدایش کنم"بود،عکس رو زمانی گرفتم که خیلی سردم بود و اون گل رو جوجه رنگی بهم داد،شاید بعدا بیشتر راجبش حرف زدم اما الان نه.کتاب مجموعه داستان بود(پنج داستان)و من سه تا از داستان هارو پارسال خونده بود و دیروز هم یکی و امروز هم یکی دیگه،و کتاب همین حالا تموم شد.قلم موراکامی برام آشنا و در عین حال ناشناخته و عجیب غریبه،همونطور که داری میخونی کلی به فکر فرو میری و عمیقا توی داس
آیا می دانید داستان سرایی در عکاسی چیست؟ در این مقاله، برخی از حقایقی که در درک آن به شما کمک می کنند، و چند نکته در مورد نحوه بهبود داستان سرایی در عکاسیتان با شما به اشتراک خواهم گذاشت. با من همراه شوید.
الف-داستان سرایی در عکاسی چیست؟
من تعاریف زیادی از داستان سرایی در عکاسی شنیده ام، از توضیحی که آن را با یک کاسه بستنی مقایسه کرده است، تا تعریف کلاسیک یک تصویر به اندازه هزاران کلمه ارزش دارد». چیزی که من از تمام آن تعاریف متوجه شدم این است
درباره این سایت