نتایج جستجو برای عبارت :

آیا توانسته ای تجربه ای جدید به خودت اضافه کنی ؟ پرسش های من کماکان دراوج هستند .رفتارهایم مرا به این لحظه کشانده اند. این لحظه چه انعکاساتی را باخود داردgo

در شب کوچک من افسوس باد با برگ درختان میعادی دارد در شب کوچک من دلهره ویرانیست گوش کن وزش ظلمت را میشنوی؟ من غریبانه به اين خوشبختی می نگرم من به نومیدی خود معتادم گوش کن وزش ظلمت را میشنوی ؟ در شب اکنون چیزی می گذرد ماه سرخست و مشوش  و بر اين بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است  ابرها همچون انبوه عزاداران لحظه باریدن را گویی منتظرند لحظه اي و پس از آن هیچ . پشت اين پنجره شب دارد می لرزد و زمین دارد باز میماند از چرخش پشت اين پنجره یک نا معلوم
☺️۱ لحظه تحویل سال!☺️
 
۲ لحظه عاشق شدن!
 
☺️۳ لحظه اي تماس از کسی که دلتون براش تنگ شده…!☺️
 
۴ لحظه دادن آخرین امتحان!
 
☺️۵ لحظه اي که به شخصی که دوسش دارین,
نگاه کنين و ببینین اونم داشته به شما نگاه میکرده…!☺️
 
6 لحظه اي که دوستايه قدیمی و خوبت رو ببینی و بفهمی
هیچی بینتون تغییرنکرده…!!
 
☺️۷ لحظه ی لمس انگشتان نوزاد متولدشده!!☺️
 
۸ لحظه اي از خواب بیدار شی و ببینی که هنوز وقت اضافه
براي خوابیدن داری!!
 
☺️۹ یه شبه قشنگ,,تو خیاب
گفت: بهشت و جهنم . اعتقادی داری ؟ 
گفتم: من فقط به یک لحظه معتقدم ، بهشت و جهنم من همون لحظه هست.
گفت: کدوم لحظه ؟
گفتم: به لحظه اي بینهايت کوتاه ، اپسیلونی پیش از آنکه بمیرم . به لحظه اي که میفهمم دیگه داره کتاب قصه ام بسته میشه  . اون لحظه تنها لحظه اي هست که فقط خودم هستم و خودم ، تنهاي تنها ، اون لحظه بايد به خودم جواب پس بدم . من نمیخوام اون لحظه پیش خودم شرمنده باشم.
گفت: از کجا میدونی همچین لحظه اي وجود داره؟
گفتم: شبیهشو تجربه کردم.
گفت: خب اون ل
و چقدر دلم براي نیمه شب میشداغ تنگ است 
و چقدر دلم براي تو تنگ است 
و چقدر دلم حال خوبت را خریدار است
.
.
.
رفیق 
معلوم است که دست پر برمیگردی
معلوم است که با حال خوب برمیگردی
معلوم است که همه چیز از اينی که هست بهتر میشود
هرچه باشد بايد فرقی میان تو که در هواي انجا نفس میکشی با منی که در میان دود ماشین ها دست و پا میزنم و هر روز غرق و غرق تر میشوم باشد .
و تو هنوز دو روز برايت باقی ست 
لحظه لحظه اش را نفس بکش 
و در لحظه لحظه اش رندگی کن 
و ثانیه به ثا
در یونان باستان سقراط به دلیل خرد و درايت فراوانش مورد ستايش بود.
روزی فیلسوفی که از آشنايان سقراط بود،با هیجان نزد او آمد و گفت: سقراط میدانی درباره ی یکی از شاگردانت چه شنیده ام؟
سقراط پاسخ داد: لحظه اي صبر کن! پیش از اينکه به من چیزی بگویی از تو می خواهم آزمون کوچکی را که نامش " سه پرسش " است پاسخ دهی.
مرد پرسید: سه پرسش؟
سقراط گفت: بله درست است. پیش از اينکه درباره ی شاگردم با من صحبت کني، لحظه اي آنچه را که قصد گفتنش را داری آزمايش می کنيم.
نخست
.
"کاش دست هايت نزدیک تر بودند"
 
+یک حالتی هست، فارغ از شادی و غمگینی و احساساتی که نامشان را میدانیم.یک حالتی هست که تنها نامی که برايش به ذهنم میرسد "سنگینی"ست.آن لحظه ی "ضیق ِ صَدر" ، آن لحظه اي که نفست بند می آید و قلبت اين اندازه اي( . ) میشود.آن لحظه وراي شادی و غمگینی ست.آن لحظه همین لحظه است، و البته خیلی لحظه هاي دیگر .
در یونان باستان سقراط به دلیل خرد و درايت فراوانش مورد ستايش بود.
روزی فیلسوفی که از آشنايان سقراط بود،با هیجان نزد او آمد و گفت: سقراط میدانی درباره ی یکی از شاگردانت چه شنیده ام؟
سقراط پاسخ داد: لحظه اي صبر کن! پیش از اينکه به من چیزی بگویی از تو می خواهم آزمون کوچکی را که نامش " سه پرسش " است پاسخ دهی.
مرد پرسید: سه پرسش؟
سقراط گفت: بله درست است. پیش از اينکه درباره ی شاگردم با من صحبت کني، لحظه اي آنچه را که قصد گفتنش را داری آزمايش می کنيم.
 
 
ا
دیوانه و دلبسته ی اقبال خودت باش!
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش!
یک لحظه نخور حسرت آن را که نداری
راضی به همین چند قلم مال خودت باش!
دنبال کسی باش که دنبال تو باشد!  
اينگونه اگر نیست به دنبال خودت باش!
پرواز قشنگ است ولی بی غم ومنّت
منّت نکش از غیر و پر و بال خودت باش!
صدسال اگر زنده بمانی گذرانی
پس شاکر هر لحظه و هر سال خودت باش!
کماکان دی ماه. 
فردا میریم که پس‌فردا بریم بوشهر.
کماکان در انتظارِ برجِ 12.
کماکان کمی مبهم.
یه سرمايِ نه چندان قوی هم خوردم.
کماکان در حال گذرانِ فصل هاي بی خود.
طراحی سايتم تموم شد، دارم برنامه ریزی هاشو انجام میدم.
کماکان شب زنده دار.
حیف از پايیزی که بی خود گذشت.
حیف از زمستانی که بی خود خواهد گذشت.
بسم الله الرحمن الرحیم شايد یک روز بفهمی که عاقبت ، اين تویی که براي خودت می مانی و آدم ها هرچقدر هم عزیز و هر چقدر هم نزدیک ؛ دنبالِ زندگی و آرزوهاي خودشان می روند . و فرصت تو تمام میشه روزی به خودت می آیی ، تارهاي سفید موهايت در نبرد تن به تن با تارهاي سیاه ، پیروز شده اند ، و تو مانده اي و حسرتِ کارهايی که نکرده اي ، لذتی که نبرده اي وقت براي خودت نگذاشته اي ! تو مانده اي و آرزوهايی که براي رسیدنشان دیر است . شروع کن اول خودت بهتر بشو عالم ترا ال
دیوانه و دلبسته ی اقبال خودت باش
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش
یک لحظه نخور حسرت آن را که نداری
راضی به همین چند قلم مال خودت باش
دنبال کسی باش که دنبال تو باشد
اينگونه اگر نیست به دنبال خودت باش
پرواز قشنگ است ولی بی غم و منت
منت نکش از غیر و پروبال خودت باش
صد سال اگر زنده بمانی گذرانی
پس شاکر هر لحظه و هر سال خودت باش
محمد اقبال لاهوری
متولد 1256
مرگ 1317 در سن 60 سالگی
شاعر، فیلسوف، ت مدار و متفکر
مسلمان اهل پاکستان
کاش در اين لحظه صاحب لذت زودبازدهی بودم. کاش در اين لحظه تسکینی می‌یافتم. کاش فقط براي لحظهاي به فرد خوش‌خیالی تحویل می‌شدم که از چیزهاي ساده‌اي لذت می‌برد. کاش کسی بود که امشب در مصاحبتش می‌گذشت، که بخواهم در مصاحبتش بگذرد. 
نمی‌دانم. کاش فقط کسی بود لحظهاي دستی روی سرم می‌کشید و آرامشی می‌داد، که تنها تا دو-سه‌لحظه، براي چشیدن، می‌پايیدند.
تکرار شد!
چندین بارهم تکرار شد
براي من ، از اونايیش که یادم میاد 10 -20 بار.
براي شما نمی دونم چقد؟
یه مرور ساده.
سالهاي قبل لحظه تحویل سال کجا بودید؟
منزل کنار خانواده؟
مسجد و مشغول دعا؟
زیارت؟
خونه و مشغول خواب و استراحت؟
پاي تلویزیون مشغول شنیدن صحبت مهمان برنامه ها؟
.
کدوم یکی براتون شیرین تر بود؟
کدوم یکی از قبل برنامه ریزی شده بود؟
.
اين لحظه، میتونه فقط یک لحظه شیرین باشه کنار بقیه لحظه هاي شیرینی که در یک سال اتفاق می افته. براي بعضی ها
دیوانه و دلبسته ی اقبال خودت باش
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش
یک لحظه نخور حسرت آن را که نداری
راضی به همین چند قلم مال خودت باش
دنبال کسی باش که دنبال تو باشد
اينگونه اگر نیست به دنبال خودت باش
پرواز قشنگ است ولی بی غم و منت
منت نکش از غیر و پروبال خودت باش
صد سال اگر زنده بمانی گذرانی
پس شاکر هر لحظه و هر سال خودت باش

محمد اقبال لاهوری
متولد 1256
مرگ 1317 در سن 60 سالگی
شاعر، فیلسوف، ت مدار و متفکر
مسلمان اهل پاکستان
می‌فرمود، هر چقدر فقر وجودی خودت را درک کني، الطاف خداوند نسبت به خودت را بیشتر متوجّه می‌شوی و درک می‌کني. بچه پولدارها را دیدی؟ ماشین میلیونی هم برايشان بخری قدرش را نمی‌دانند و به حساب نمی‌آورند. اما به یک آدم فقیر، یک میلیون بده، چه می‌کند؟ چه حسی دارد؟ فقر خودت را که بفهمی، فقیرِ درگاهش که باشی، هر لحظه از شدت توجه و عنايت خداوند به خودت، گریه می‌کني و هر لحظه توجّه داری به اين عنايات.
حاشیه:
انسان‌هاي شادتری باشیم؛ در عین نیاز.
میگفت فکر کن بیان بگن همین ۱۱ تا امام رو داشتیم. امام غائبی در کار نیست. چه تغییری تو زندگیمون پیش میاد؟ 
.
 بخوام صادق باشم بايد بگم هیچی. بجز اون لحظه‌هايی که ظلم زمانه نفسگیر میشه و فقط میشه زیر لب گفت اللهم انا نشکوا الیک غیبه ولینا. دیگه تو بقیه لحظه‌هام اتفاقی نمیفته.
.
بايد تو خط به خط زندگیمون. تو لحظه به لحظه‌اش بذاریم جاری باشه امام زمان.
یه پايه اصلی زندگی باشه. 
خودمو میگما. فاصلم با اين سبک زندگی، زمین تا آسمونه. 
.
ما رو ب
بعد از سالها قسمت شد با هواپیما سفری داشته باشیم و البته از لحظه لحظه سفر عکس هاي هنری هم گرفتم و آلبومی هم ساختم. در عکاسی سفر دو دیدگاه مطرحه یکی اين که آدم بايد در لحظه زندگی کنه و به جاي عکاسی اون لحظه رو لمس کنه و لذت ببره. دیدگاه دوم اينه که آدم بايد از تلاش هاي امروز براي لذت بردن در فردا استفاده کنه مثل دیدن عکس هاي ثبت شده در سفر. متاسفانه دیدگاه دوم با اين که طرفدار کمتری دارد مورد تايیدم است.
در ادامه گر عمری بود حاشیه نامه از سفری راه
خاطراتی که ماندنی شده استشده چون قصّه ، خواندنی شده استسوژه هائی پر از تناقض هاجاده هائی که راندنی شده استسر به راهی که نیست پايانشمیوه ی یأس چیدنی شده استاي خدا جان خودت بخیرش کنغُصّه هائی که خوردنی شده استلحظه ها لحظه هاي غمبار استمثل فیلمهاي دیدنی شده است.
لحظه‌هايی هستند ، که هستیم .چه تنها چه در جمع اما ، با خودمان نیستیم.انگار روحمان میرود همانجا که میخواهدبی صدا ، بی هیاهوهمان لحظه‌هايی که شنیدیم و نفهمیدیمخواندیم و نفهمیدیمدیدیم و نفهمیدیمهوا روشن شد ، تاریک شدچاي سرد شد .یک لحظه سکوت ، براي لحظه‌هايی که با خودمان نیستیم.
- پابلو نرودا
آدم‌ها تنها آن لحظهاي نیستند که تو تازه ملاقات‌شان کرد‌ه‌اي و با اولین واکنشی که ازشان دیده‌اي، صفت‌هايی را توی ذهنت بهشان چسبانده‌اي. آدم‌ها کهکشانی از لحظه‌ها هستند، گاهی به سرعت نور از کنار هم می‌گذرند و در اين گذر، تداعی‌ها و تصویرهاي انتزاعی ردوبدل می‌شود. گاهی اما دو کهکشان از دو آدم، همپوشانی پیدا می‌کنند. آن وقت فرصت داری که لحظه‌هاي خودت را پیدا کني. جلو می‌روی و مثل فضانوردی معلق دنبال‌ کشف تازه‌اي هستی. شايد تو در دیگ
 
دقت کردی همین حالا ، همین لحظه پیرترین سِنی هستی که تا حالا بودی و جوانترین سنی هستی که تا اَبد خواهی بودپس از لحظاتت بی نهايت لذت ببر ، شاد باش ، غمگین مباش ، خلاق باش ، جسارت کن ، بیشتر بخواه ، جلو برو و از خودت مطمئن باش و هر لحظه یادت باشه هم‌ اکنون جوانترین سِن رو داری و هر لحظه بابت اين موهبت الهی شکرگذار باشلحظاتتون پُر از باورهاي مثبت
خوشبختى یک احساس درونیه 
مهم نیست کجايى و چیکار میکنى 
مهم اينه که تو همین لحظه حالت خوب باشه 
خوشبختى یعنى استمرار لحظه هاى خوب 
لحظه هايى که خود ما تصمیم میگیریم چگونه سپریشون کنيم 
وقتى احساس خوب خواهى داشت که :
خودت رو با خط کش آدمها اندازه نگیرى 
فارغ از هر تتیجه اى تلاش کنى 
از ترس هات رد بشى ، یعنى از ترس هات نترسى 
با همین پولى که توى جیبت دارى خوشحال باشى 
 
 
 
ادامه مطلب
یه مرضی هم هست که میری سراغ خاطره هاي قدیمی، بدترین ها رو انتخاب می‌کني و لحظه به لحظه اش رو با خودت مرور می‌کني. عکس ها رو می‌بینی یا حرفاي رد و بدل شده رو مرور می‌کني. انقدر توی خاطرات فرو میری که نمی‌فهمی چند دقیقه است داری گریه می‌کني
یه وقتايی دلم می‌خواست فقط یه لحظه، فقط یه لحظه ناچیز بتونم ذهن آدما رو بخونم. اون وقت دیگه اون لحظه ناچیز نبود برام. باور کن، باور کن همون یه لحظه براي بقیه زندگیم کافی بود. اهمیتی نمی‌دم که چی می‌فهمیدم، فقط لازم بود که یه لحظه بتونم ذهنا رو بخونم. فوقش می‌فهمیدم که توهم زدم. تهش اين بود دیگه! از بلاتکلیفی که بهتر بود. 
برام یه قفس بساز؛بدون پنجره،بدون در،منو بنداز اون تو و خودت بیرون در وايساتو کِ اون بیرون باشی میتونم فقط بِ نشستن تو پشت دیوارِ سرد فکر کنمتو کِ منو محصور کني فقط ذهنم درگیر تویی میشه کِ منو بِ خاطر نجاتِ خودم بِ زنجیر کردیتو منو حبس میکني ولی خودت هم با من داخل قفسِ بی نور نفس می کشی!کنار منی و نمیذاری لحظه اي ذهنم بِ خطا بره،نمیذاری لحظه اي بِ جهنمی ک توش بودم برگردم!تو باش؛پشت دیوار باش.لمس نشدنی باش.باش کِ بودنت اجزاي متلاشی منو کنار ه
دلتنگی هايم را ندید که با یاد جدايی از او در قلبم لحظه به لحظه بیشتر و بیشتر میشدند دلتنگی هايی که مرا تا مرزجنون پیش میبرد دلتنگی هايی که نفس کشیدن را برايم دشوار میساخت دلتنگی هايی که تنها با یاد جدايی مرا به اين حس ها دچار کرده بود حال پس از جدايی چه بر سرم آوردهسخت ترین وتلخ ترین  لحظه برايم لحظه جدايی بود لحظه اي که خود جدايی روح از تن را به چشم دیدم،لحظه اي که پس از آن تمام من خلاصه شد در لبخند هاي تلخی که خود از تلخی آنها خسته ام .من بی
دلتنگی هايم را ندید که با یاد جدايی از او در قلبم لحظه به لحظه بیشتر و بیشتر میشدند دلتنگی هايی که مرا تا مرزجنون پیش میبرد دلتنگی هايی که نفس کشیدن را برايم دشوار میساخت دلتنگی هايی که تنها با یاد جدايی مرا به اين حس ها دچار کرده بود حال پس از جدايی چه بر سرم آوردهسخت ترین وتلخ ترین  لحظه برايم لحظه جدايی بود لحظه اي که خود جدايی روح از تن را به چشم دیدم،لحظه اي که پس از آن تمام من خلاصه شد در لبخند هاي تلخی که خود از تلخی آنها خسته ام .من بی
دور خودت دايره اي بکشدايره اي به وسعتِ بیخیال بودن .دايره اي که قضاوتهاي بی منطقِ دیگران را ، از افکارت تمیز دهد .باور کن هیچ چیز در اين جهان برقرار نمی ماند !اتفاقات براي افتادنند .زبان براي حرف زدن .و لحظه ها براي گذشتن .به همین سادگی !!همه چیز ، مهیاست تا فقط زندگی کني .قضاوت هايشان را بیخیال .اگر زبانی بیهوده چرخیده ؛دلیلی ندارد فکری هم بیهوده مشغولِ چرايی اش باشد .شاد باش و خوبی کن !فرصت زیادی نمانده .لحظه ها دارند تمام می شوند .
زیر اين خورشید تاریک می سوزم
فاصله ام با ماه ، با تو ، یک ارزن نمی ارزد 
سزاي خویش را نزدیک تر از قلب به خود می بینم
سزاي انحراف من از آن رود بلند و سبز
سزاي اين صداي من که از فقر درون می نالد
از فقر تو می نالد
از فقر خدا می نالد
و از ترحم هاي عشق
از نسیم لحظه اي غمگین ، می نالد
لحظه هاي خوب در پی ویرانی
لحظه هاي درد در کنج سکوت ، می شوند معماری
اگر بوسه اي در خواب یک لحظه درون تو شود جاری 
بدان اين را که آن لحظه
بی گناهی بی گناهی بی گناهی
خیره شو 
اتفاقات بزرگ آرام رخ می دهد 
مصل عشق هاي عمیق 
سریع نیستند 
شايد فکر کني همه چیز ساکن است 
اما بايد خیره شوی 
تا لحظه لحظه حرکتش را ببینی و کیفش را کني 
آرام باش 
دوست داشتن صبوری می خواهد 
تمرین اهتسگی می خواهد 
 
 
 
 
 
مثل یک طلوع 
مثل یک غروب 
مثل یک سال نو شدن که از فروردین تا فروردین هر روز هروز ارام ارام اتفاق می افتد و در یک لحظه نتیجه حاصل می شود 
در یک لحظه روز می شود و دیگر شب نیست 
در یک لحظه ماه پشت اببر ها می رود و کم کم پنه
دیوانه و دلبسته ی اقبال خودت باش
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش
یک لحظه نخور حسرت آن را که نداری
راضی به همین چند قلم مال خودت باش
 
دنبال کسی باش که دنبال تو باشد
اينگونه اگر نیست به دنبال خودت باش
پرواز قشنگ است ولی بی غم و منت
منت نکش از غیر و پر و بال خودت باش
 
صد سال اگر زنده بمانی گذرانی
پس شاکر هر لحظه وهر سال خودت باش
اقبال لاهوری(Iqbal Lahori)
دانلود آهنگ جديد آفو به نام خودت باش
Текст песни Khodat Bash Afo
دیوانه و دلبسته ی اقبال خودت باشБудь сумасшедшим и люби сою удачу
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باشВеселитесь с окружением
یک لحظه نخور حسرت عمرو که نداری

ادامه مطلب
عزیز دلم؛ در خلوتم لحظاتی هستند که تصادفاً گریبان‌گیر بودنم می‌شوند؛ ماهی یک بار، هفته‌اي یک بار، روزی یک بار، چند ساعتی یک بار. حالا زمانش مهم نیست، مهم وجودشان است و گریبان‌گیربودنشان. لحظاتی که مرا از گذشته‌ام پشیمان می‌کنند، گذشته که می‌گویم می‌شوند شايد یعنی از همین یکشنبه‌ی چند هفته پیش به قبل از آن. آن‌قدر قبل‌تر که وقتی به تجربه‌ی یک لحظه از گذشته‌ام فکر می‌کنم تهوع می‌گیرم. من نمی‌توانم خود را در هیچ لحظهاي از گذشته‌ی
توی زندگی اکثرمون یه لحظه هايی هست که از اون به بعد همه چیز عوض شده؛ یا چیزی درونمون متوقف شده یا اين که جرقه اي بوده براي شروع (دارم شبیه ادمايی که سیگار رو ترک کردن و یا با یه حرف و کنايه تبدیل شدن به صاحب بزرگ ترین شرکت حرف میزنم :دی). من عاشق اين مدل لحظه هاي زندگیمم. تنها فرصتیه که میتونی به خودت ثابت کني چقدر توانايی. شايد گرون تموم بشه اون لحظه ها و  شبیه به آدمی بشی که از رینگ مسابقه زخمی و خسته بیرون میاد، زخمی و خسته و پیروز! اما ارزشش رو
دلم واسه اون لحظه اي تنگ شده که بهت گفتم واستا میخوام یه چیزی درگوشت بگم.سرتو آوردی پايینو بهم نگاه کردی.گفتم نه روم نمیشه.روبروتو نگاه کن.با خنده رو به رو رو نگاه کردی.همونطور که ايستاده بودیمو تو بغلت بودم سرمو آوردم بالا نزدیک گوشت.واست زمزمه کردم:
گرداب را درون خودت غرق میکني
تو با تمام حادثه ها فرق میکني
و تو خندیدی و گفتی اينجوری حس کردم زله م کهو منو بیشتر به خودت چسبوندی.
اي کاش تموم نمیشد اون لحظه ها‌.
سریال لحظه گرگ و میش قسمت سی هفت  – سی و هفت سریال
لحظه گرگ و میش لحظه گرگ و میش با نام اولیه سوگند یک مجموعه تلویزیونی
.


سریال لحظه گرگ و میش قسمت 37– سی وهفت

ادامه مطلب
از اين پس قرار است اينجا دفتر جديد روزمره هاي من باشد.  سعی می کنم تمام افکارم، عقايدم را بنویسم، از لحظاتم بگویم و هر لحظه و هر لحظه حس بهتری را،از،زندگی تجربه کنم.  
دوست دارم دوستان مجازی جديدی داشته باشم و دریچه اي رو به افکار نو باشم.  
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکني الساعه العجل
دوستان بیايید شعار را کنار بگذاریم و باور کنيم
همین لحظه میتواند،آخرین لحظه عمر و زندگی ما باشد،و هم میتواند لحظه تولد دوباره باشد.
بدون شک و یقین
اگر باور کنيم که اين لحظه میتواند لحظه مرگ ماباشد
کینه و تکبر و غرور را در دل راه نمی‌دهیم نداشتن یا نداشتن را دلیل برتری نمی‌دانیم
واگرباورکنيم
اين لحظه میتواند لحظه تولد دوباره باشد
به هیچ وجه مأیوس وافسرده و ناامید نمی‌شویم
(تو خود ح
سریال لحظه گرگ و میش چند قسمت است | لحظه گرگ و میش کی تموم میشه
تعداد قسمت هاي سریال لحظه گرگ میش، اخرین قسمت سریال گرگ و میش کی هست، سریال لحظه گروگ و میش چند قسمت دارد
سریال لحظه گرگ و میش چند قسمت است
سریال عاشقانه لحظه گروگ و میش به نویسندگی مونا انوری زاده، در ۵۰ قسمت براي شبکه سه سیما تولید شده است.
ادامه مطلب
یکی از چیزهايی که توی کارِ ما (رسانه؛ چه مطبوعات و چه تلویزیون) اذیت‌مون می‌کنه اينه که به هیچ چیز نمیشه دل بست و هر لحظه امکان داره کاری که می‌کني، آخرین کار خودت و مجموعه باشه! یعنی یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی. مثل کار توی نیروهاي نظامی و انتظامی می‌مونه. اولین اشتباه، آخرین اشتباههمن اما بر خلاف خیلی از همکاران رسانه‌اي (که به شدت منعطف‌ند و در لحظه می‌تونن با شرايط جديد ارتباط برقرار کنن)، ثبات دوست دارم؛ که بدونم از کجا اومدم و ال
و من چه بی رحمانه
خود را فداي لحظه­هايی می­کنم که می­دانم چه باشند و چه نباشند من همینم.
و من چه با افسوس در
حسرت لحظه هايی هستم که با دستان خویش به قتل رساندمشان؛
لحظه­هايی کوچک ولی مملو از خوشی، خوشی هايی ناچیز ولی سرشار از شادی.
و اي من؛ خودت را
دریاب؛
خودی که ستايش عاشقانه­ات را می­طلبد؛ خودت را دریاب.
عاشقانه خود را بپرست چرا که تو آفریده شده­اي که عاشق خود باشی؛ عاشق دنیا باشی؛
عاشق هرآنچه خلق شده تا زیبايی­اش را بستايی.
عاشق خودت باش؛
ع
شايد یکی از بهترین لحظه ها براي همه وقتی باشه که همه چیز تموم شده و همه تو صف هستیم تا یکی یکی جواب تمام کارامونو بدیم .لحظه ی قشنگ جايیه که وقتی نوبت تو میرسه . وقتی زانو میزنی .
همشون منتظرن . وقتی ببیننت یه لبخند بزنن و یه پلک آروم بگن آروم برو
چقدر خوب میشه  اين لحظه براي همه باشه
اين لحظه رو براي همه دعا میکنم
+ماه رمضانتون .ماه مهربانی.ماه مهمانیتون تو سفره ی خدا مبارک:)
التماس دعا
پارادوکس عجیبی توی زندگیمون وجود داره
اينکه لحظه اي جنگجو طلب ترین ادم روی زمین هستی و لحظه اي دیگه تبدیل به یک بزدل نا امید میشی البته همه اينا بستگی به دید تو داره
در لحظه زندگی کن مهم نیس تهش برنده اي یا بازنده ، تهش تبدیل به یک گلادیاتور قهرمان میشی یا یک سرباز شکست خورده ، تو قدم بردار از لحظه لحظه زندگیت لذت ببر و در اين حین اهدافت رو فراموش نکن و به سمتش برو و هیچ فکر منفی رو تو دهنت راه اندازه ک خدابا ماست در تک تک اين لحظات و نذاره گر تو
تاحالا کویر رفتی؟ 
یه تیکه‌اي حتما برات پیش اومده که نشسته باشی دست هاتو تا مچ یا بیشتر داخل تل شنی فرو کرده باشی، همون لحظه با خودت میگی: دستمو که مشت کنم و بیارم بالا میتونم همه دونه‌ها را داخل دستم نگهدارم و اونوقت من فرمانرواي شن‌هاي داخل مشتم هستم.
درست همون لحظه مشتت را بالا میاری و با چشمات میبینی که تموم دونه دونه شن ‌هاي تحت فرمانروايی از دستت سُر خوردند و افتادند.
و تو دوباره و دوباره فریب میخوری و دست‌هات را پر از شن می‌کني و بال
امشب که شب بیست و سومه یاد اون روزی افتادم که ساکت نشستم، بلند نشدم بگم چرا داری سخت‌ترین لحظه‌هاي زندگی یک زن رو مسخره می‌کني،چرا تویی که با اين پوشش و اعتقاداتی داری اين‌کار رو می‌کني.بلند نشدم بگم اون شهیدی که مسخره‌ش می‌کني هرچقدر با اعتقادات تو نخونه بالاخره همسر و امید یک زن بوده، یکی هم‌جنس خودت، چطور به خودت اجازه می‌دی اين‌طور باشکوه‌ترین لحظات و در عین حال سخت‌ترین لحظه‌هاش رو مسخره کني.
حرف نزدم سکوت کردم.نمی‌گم رفتم نشس
تو یادت می‌آد؟که اولین روزی که من رو دیدی چه شکلی بودم؟ چی تنم بود؟ چطور نگاهت می‌کردم؟‌ چطور حرف می‌زدم؟
نمی‌دونم.
اما می‌دونم که من یادمه. من یادمه که اولین روزی که دیدمت چه شکلی بودی. چی تنت بود. چطور نگاهم می‌کردی. چطور حرف می‌زدی. کلمه به کلمهٔ حرف‌هات و یادمه. هر پلکی که می‌زدی، هر نگاهی که کردی، هر سری که ت دادی، هرجا که جدی بودی، هرجا که شوخی کردی، من لحظه به لحظه به لحظه به لحظه‌ات و یادمه. نه فقط اولین روز، که از اولین روز تا ه
خود را به خدا بسپار، وقتی که دلت تنگ استوقتی که صداقتها ، آلوده به صد رنگ است خود را به خدا بسپار، چون اوست که بی رنگ استچون وادی عشق است او، چون دور ز نیرنگ استخود را به خدا بسپار ، آن لحظه که تنهايی آن لحظه که دل دارد ،از تو طلب یاری خود را به خدا بسپار ، همراه سراسر اوست دیگر تو چه میخواهی ؟! بهر طلبت از دوستخود را به خدا بسپار، آن لحظه که گریانی آن لحظه که از غمها ، بی تابی و حیرانیخود را به خدا بسپار، چون اوست نوازشگرچون ناز تو میخواهد ، او را
سریال لحظه گرگ و میش قسمت 35سی و پنج ۳۸ – سی و پنجم   سریال
لحظه گرگ و میش لحظه گرگ و میش با نام اولیه سوگند یک مجموعه تلویزیونی
.


سریال لحظه گرگ و میش قسمت 35سی و پنج

ادامه مطلب
همین لحظه ها , گر چه دلگیر ولی زنده ام داشته اند همین لحظه هايی که یادت به جانم بیفتد من از هیچ مطلق به پا خواسته ام و تو از نهايت که ما رو به رو ايم ,, ولی فاصله بین مان مثل یک ثانیه قبل و حالاست در اوج تفاوت , در اوج تقابل #الهام_ملک_محمدی
تو از کدوم قصه اي که خواستنت عادته
نبودنت فاجعه بودنت امنیته
تو از کدوم سرزمین تو از کدوم هوايی
که از قبیله ی من یه آسمون جدايی
اهل هر جا که باشی قاصد شکفتنی
توی بهت و دغدغه ناجی قلب منی
پاکی آبی یا ابر نه خدايا شبنمی
قد آغوش منی نه زیادی نه کمی
منو با خودت ببر اي تو تکیه گاه من
خوبه مثل تن تو با تو همسفر شدن
منو با خودت ببر من به رفتن قانعم
خواستنی هر چی که هست
تو بخواي من قانعم
اي بوی تو گرفته تن پوش کهنه ی من
چه خوبه با تو رفتن رفتن همیشه رفتن
چه
امروز از اون روزاي خیلی جذابه که تا حالا اصن تجربش نکردم
امروز نه تنها میتونم راي بدم خودمم پاي صندوق راي میشینم و در آخر راي میشمارم شايد فکر کنين کجاش جذابه؟!
ولی بنظرم که تجربه هاي خوب همیشه میتونن باحال باشن شايد دیگه اصلا اين موقعیت پیش نیاد 
برا همینم از لحظه لحظه اتفاقاتی که میوفته بايد استفاده کرد 
وحشتناک ترین لحظه ى زندگى، لحظه اي است که انسان را در سرازیرى قبر می گذارند.
شخصى نزدامام صادق(ع) رفت و گفت من از آن لحظه بسیار می ترسم، چه کنم؟
✅ امام صادق(ع) فرمودند:
زیارت عاشورا را زیاد بخوان.
آن مرد گفت چگونه با خواندن زیارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟
امام صادق(ع) فرمود: 
مگر در پايان زیارت عاشورا نمى خوانید اللهم ارزقنى شفاعة الحسین یوم الورود؟
یعنی خدايا شفاعت حسین(ع)را هنگام ورود به قبر روزى من کن.
زیارت عاشورا بخوانید تا امام ح
What three lessons do you want your children to learn from you
 تو در هر حالت با ارزشی .اشتباهاتت ،رفتار اشتباه هستن و قابل اصلاحن اما اصل وجودت با ارزشه.
خودت رو دوست داشته باش .مهم ترین آدم کل زندگیت خودتی تو تنها حامی خودت توی تمام لحظه هاي دنیايی
خودت رو با کسی مقايسه نکن ،برد و باخت مهم نیس اگه از دیروزت بهتری پس برنده ايی.
اين سه تا جمله رو یک ساله هر روز به دختر کوچولوی درونم میگم و امیدوارم یه روز باورشون کنه. و هر روز به دخترمم خواهم گفت
زندگی زیباست ورق بزن زندگیت را نفس بکش لحظه هاي خوشبختی را آرام تر،دوست داشتنی تر.روز دیگری در پیش است در سخت ترین شرايط هم بهترین باش اين خودت هستی که در بدترین حالات روحی هم می توانی به خودت فرمان شادی و لبخند بدهی و در چشم به هم زدنی حال خودت را خوب کني .بی خیال تمام دلواپسی ها،موسیقی دلنواز وجودت را حس کن و بگذار آنقدر حال دلت خوب شود که وجودت انرژی مثبتی باشد براي دیگران

 
برام بگو 
از تک تک لحظه هاي زندگیت بگو تا بدونم 
بگو.
برام از خودت بگو 
مهم نیست چیا کشیدی 
من بازم کنارت میمونم 
مهم نیست فکراي توی مغزت چقدر وحشتناکن 
من درموردت هیچ قضاوتی نمیکنم 
بگو تا بتونم بهت بگم 
برات از تمام زندگیم بگم
بگم چرا گاهی یه دفه اي ساکت میشم
از زندگیم برات بگم 
مطمئن باش اونقدر بد هست که وسطش اشکم در بیاد 
میخوام بغلت کنم و برات بگم 
از تمام اون حس ها 
تمام اون خاطره هاي نفرت انگیزی که داشتم 
تمام اون لحظه هايی که
از اين احساسات سینوسی خسته شدم یه لحظه احساس قدرت میکنم و لحظه اي دیگه احساس ضعف 
کاش یه دکمه تو وجودم داشتم که میتونستم هر لحظه که حالم بده رو درست کنه 
میدونی چی بده اينکه عقب افتادم اينکه مهمترین تصمیمات زندگیمو نابود کردن 
 
امان از عکس هايی که فقط اسلايدهاي خوب زندگی رو به نمايش میذارند
عکسی که ظاهرا همه با مهربان کنار هم ايستادند و هر بی خبری با خودش فکر می کنه چقدر صمیمیت بین اين افراد هست اما اي داد از وقتی که اون لحظه، فقط لحظه ی کوتاهی بین دو لحظه بحث و جدل و ناراحتیه و فقط به اجبار دوربین تغییر قیافه داشته و البته همون تغییر قیافه هم گاهی براش زورکی بوده. کسی که حتی براي نگاه کردن به دوربین هم واهمه داشت یا حتی به اجبار یک مسافرت اجباری اما اي کاش توی
امان از عکس هايی که فقط اسلايدهاي خوب زندگی رو به نمايش میذارند
عکسی که ظاهرا همه با مهربان کنار هم ايستادند و هر بی خبری با خودش فکر می کنه چقدر صمیمیت بین اين افراد هست اما اي داد از وقتی که اون لحظه، فقط لحظه ی کوتاهی بین دو لحظه بحث و جدل و ناراحتیه و فقط به اجبار دوربین تغییر قیافه داشته و البته همون تغییر قیافه هم گاهی براش زورکی بوده. کسی که حتی براي نگاه کردن به دوربین هم واهمه داشت یا حتی به اجبار یک مسافرت اجباری اما اي کاش توی
درست همون لحظه اي که انتظارش رو نداشتم اتفاق افتاد.
همون لحظه که عصبانی گفتم دل ببرم ! ولش کن.
همون لحظه که هزار فکر عجیب و غریب به سرم میزد.
نمیدونم تهش چی میشه.
ته داره اصلا یا نه. 
+ببخشید فرصت نکردم هنوز نظرات رو جواب بدم ! 
یادم می آید از مسافرتی سه ساعته برمیگشتم، توی ماشین نشسته بودم و هیچ تفریحی نداشتم جز آلبوم موسیقی که که تکه تکه چند بار گوش داده بودمش اما اينبار تمام آلبوم را گذاشتم که به ترتیب پخش شود، در آن وسط هاي اين آلبوم یک ساعته حس می کردم که ذهنم به آرامش رسیده است، و من از جریان امور لذت می برم شايد چون همه چیز و همه گرايش ها را رها کرده بودم و با جریان زندگی یا به عبارتی جریان موسیقی در آن لحظه همراه شده بودم.
رها شو
دائما نگران اين یا آن هستی، اينکه
سلام 
خواب هاي خودم کافی نبود.از موقع صوت کتاب آن سوی مرگ گوش میدادم.نور الا نور شده
واقعا هر روز یه هیجان به عااوه خودم تجربه میکنم
جالب تر اينکه قبلا دو سه بار از خواب میپریدم.الان شده لحظه به لحظه
یه مورد بگم.نمیگم.
ايا به صوت ها گوش دادید؟؟
 
یک لحظه هايی هست، آن آخرهاي شب، که چراغ ها را خاموش کرده ام؛ توی سکوت
وسط پذیرايی دراز کشیده ام و صداي یخچال را می شنوم که خاموش و روشن می
شود، صداي باز و بسته شدن دری از واحد هاي طبقه هاي پايین تر، و صداي راه
رفتنشان توی خانه را، از اين شانه به آن شانه می شوم و شايد ماشینی در یکی
از خیابان هاي اطراف با سرعت می گذرد، که پرده ها را کشیده ام . و زل زده
ام به پنجره هاي ساختمان رو به رو و چراغ هاي زردشان، که منتظر می شوم چراغ
را خاموش کنند و بعد بخوا
لحظه ی دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام , مستم باز می لرزد دلم , دستم باز گویی در جهان دیگری هستم هاي بخراشی به غفلت صورتم را تیغ هاي نپریشی صفاي زلفکم را دست و آبرویم را نریزی دل اي نخورده مست لحظه ی دیدار نزدیک است . #مهدی_اخوان_ثالث
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت اقبال لاهوری اين گونه زیبا می سرايند:
سنگ صبور
یک لحظه نخور حسرت آنرا که نداری راضی به همین چند قلم مال خودت باش دنبال کسی باش که دنبال تو باشد اينگونه اگر نیست به دنبال خودت باش پرواز قشنگ است ولی بی غم و محنت محنت نکش از غیر و پروبال خودت باش صد سال اگر زنده بمانی، گذرانیپس شاکر هر لحظه و هر سال خودت باش
Alireza Talischi
Zendegi Joonam
#AlirezaTalischi
درست تویی 
که تونستی منو درست کني 
دیگه هیشکی تو دلم بجز تو نی 
بجز تو نی
تو قلبمی 
عشقه من شدی خودت بخواي نخواي 
عشقه من فقط خودت به من میاي 
به من میاي
خودِ ماه اينقدر ماه نیست 
که تو اينقدر ماهی 
دیگه هیچ وقت با هیشکی نمیشه
میمیرم من بی تو تویه قلبمی تو 
یکی چقدر میتونه زندگی شه
زندگی جونم 
من بدونه تو یه لحظه ام نمیتونم
قبلِ تو یادم نمیادش نمیدونم 
تو منم عینه خودت کردی که دیوونه م 
که دیوونه م
زندگی جونم 
من بدو
تا حالا برايت پیش آمده است که آدمی تو را ناامید کند؟ مثلا به تو قول داده است که برايت کاری انجام دهد، موقعی که شدیدا آن کار سرنوشتت را تعیین می‌‌کند، اما می‌ند زیر همه چیز و آن کار را انجام ندهد. حس ناامید شدن از آن آدم در آن لحظه را حس کرده‌اي؟
تا حالا شده است که آن آدم، خود تو باشی؟ خودت باشی که به خودت قول داده‌اي کاری براي خودت انجام دهی، اما آن قدر آن کار را نمی‌کني که آخر به خودت می‌گویی، بی‌خیال، دیگر اين آدم مهم نیست، دیگر چیزی از او
بودنشون شبیه وزش یه نسیم خنکه شبیه غروباي پايیز وقتی هوا هنوز تاریک روشنه و صداي آرش می‌پیچه تو گوشمون‌.بودنشون شبیه خوردن بستنی تو روز گرم تابستونهبودنشون آدمو آروم می‌کنه آدمو خوشحال می‌کنه.درست‌تر اين‌که نمی‌ذارن غمگین بشی.نمی‌ذارن با خودت روراست نباشینمی‌ذارن به خودت دروغ بگی.
می‌دونی یه غمی هست که بعد از بودن آدما میاد سراغت‌، غم از دست دادن.در عین حال که همه‌ خوشحالن اون‌جايی که همه دارن بلند بلند می‌خندن تو ساکت می‌شی
دانلود اهنگ اهاي بارون تو خودت شاهدی من چه حالیم با اون mp3 کیفیت 320
دانلود اهنگ اهاي بارون تو خودت شاهدی من چه حالیم
دانلود اهنگ اهاي بارون تو خودت شاهدی من چه حالیم
هر بار منو میبینی اخمات تو همه آخه هر روز دیدنت واسم بازم کمه
دوست دارم میدونی عذابم نده قهراي طولانی واسه هر دومون بده
آهاي بارون تو خودت شاهدی من چه حالیم با اون
شب من و تو خیابون نم بارون زده دل به هیشکی به غیر از من عاشق نده
نه حساب منو با همه قاطی نکن نه منو به یه لحظه دیدنت راضی
پیداش کردم. همونی که تو روزاي دلگیر سال 96 گوش میدادم و سعی میکردم خوب باشم. سعی میکردم لحظه به لحظه ی اين آهنگ بیکلامو تو ذهنم حفظ کنم و زندگی خودمو،آینده ی خودمو تصور کنم.
بهش گوش دادم و یاد اين افتاد که چقدر قوی بودم.
اون روز وقتی یهو جلو روم ظاهر شد و دیدمش یهو اشک تو چشام جمع شد، انگار یادم انداخت یادم رفته قوی بودنو. اون شب وقتی کنار ذ نشسته بودم و هندزفریشو تو گوشم گذاشته بود رفتنشو تماشا کردم و گفتم اين آخرین باریه ک ب خودت اجازه میدی اينج
اگر از من بپرسند که دستاورد نیم قرن زیستن ات چیست خواهم گفت :
به تمامی زیستن در لحظه . بی گذشته و بی آینده ! زیستنی سراسر لذت !
شیره ی وجودی زندگی را از روزگار مکیدن !
و چه لذت مشترکی . همچون کودکی که به سینه ی مادر چسبیده و با ولع عصاره ی عشق مادر را به درون می کشد و مادر .
مادر از اين مصرف شدن لذت می برد .

روح وحشی
+لحظه ها تنها المان هاي واقعی زمان هستند و باقی فریب ذهن .
++همین ؛ اين لحظه ؛ امروز . اين همان چیزیست که میخواهم ! 
بگذار در همین لح
اگر از من بپرسند که دستاورد نیم قرن زیستن ات چیست خواهم گفت :
به تمامی زیستن در لحظه . بی گذشته و بی آینده ! زیستنی سراسر لذت !
شیره ی وجودی زندگی را از روزگار مکیدن !
و چه لذت مشترکی . همچون کودکی که به سینه ی مادر چسبیده و با ولع عصاره ی عشق مادر را به درون می کشد و مادر .
مادر از اين مصرف شدن لذت می برد .

روح وحشی
+لحظه ها تنها المان هاي واقعی زمان هستند و باقی فریب ذهن .
++همین ؛ اين لحظه ؛ امروز . اين همان چیزیست که میخواهم ! 
بگذار در همین ل
دیوانه جان. کاش یکروز بفهمی زندگی همین است. همین که شبها نسیم خنکی از پنجره ی اتاق موهايت را بنوازد. همین که با خودت خلوت کني و ساعتها با "من" به نقطه اي خیره شوی و او را قانع کني. همین که کودکی را ببینی و لپش را بکشی. همین که بزنی بیرون و بروی و بروی. تاهرکجا که شد. همین که کز کني گوشه ی تختت و اهنگهايت را گوش کني. همین که تنهايی بخندی و گریه کني و ککت نگزد. زندگی همین لحظه هاست. یاد بگیر وجودت وابسته به وجود دیگران نباشد که اگر باشد؛ همیش
هییت امشب روضه خونی سخنرانش آروم بود. مداحش هم آروم و غیر حرفه اي بود .صداش تعریفی نداشت و فقط آروم و معمولی روضه می خوند شايد معمولی ترین روضه ی دنیا اصلا وارد لحظه هاي سخت و نفس گیر نشد جیغ و داد نزد* حرمت نقاط ممنوعه رو نگه داشت آروم آروم روايت کرد ،میشد خودت رو بذاری وسط روايت ؛وسط آخرین نون پختن هاي حضرت زهرا (س)  برا بچه هاش، وسط آخرین شونه کردن موهاي زینب وسط ِ. بگذریم . خیلی جلو نرفت . جاهاي نفس گیر رو دور زد، روايت نکرد ،پرید رفت جاي دی
❤☁
کاش امسال هیچ چیزش از بهارش پیدا نباشد!
#علی_قاضی_نظام
پی نوشت: تو زندگی لحظه هايی پیش میاد که با خودت میگی اوضاع اون طوری ها هم که به نظر میاد بد نیست، زندگی کردن سخت نیست و میشه با همه ی اين سختی ها کنار اومد. براي لحظاتی امیدواری. به اين دلگرم میشی که اوضاع همان طوری که تصور می کني پیش میره و اگه اين طور باشه جاي هیچ نگرانی نیست. اما در عین حال چند لحظه نگذشته یه حسی بهت میگه نمیشه. میگه نبايد خودت رو گول بزنی. با خودت میگی معلومه که نمیشه. اح
فکر کن همه ی اون لحظه ها رو به کلمه تبدیل کنم؛ انگار پرتقالی باشم که به خودش قول داده تبدیل بشه به یه لیوان آب پرتقال.اين همه درد رو براي چی تحمل میکنم؟ که بشنوم: عزیزم حتما لحظه هاي سختی رو تجربه کردی؛ درکت میکنم! فکر کن چقدر مبتذل! چقدر دم دستی،سطحی و مشمئزکننده.
لطفا زندگی را زندگی کنيد. جوانی کنيد. جلوی اينه با خودتان حرف بزنید. بلند بخندیدو بچرخید.خودتان را بغل کنيد.
به درک که دیگران درمورد تو چه فکری میکنند فکر انها تورا خوشبخت نمیکند:یک لحظه تصور کنيد که پیر و بیمارید که حتما اين لحظه را خواهید داشت. 
ان لحظه تنها ارزویتان یک روز همین روزهاي جوانی شماست که بیهوده برايش غصه می خوردید.
و بی هدف شب و روزهايتان را صبح و شب می کنيد: اين لحظه ها هیچ جوره بر نمیگردند .
خودت به خودت خوشبختی هدیه کن.
خودت هیچ
خود را به خدا بسپار،وقتی که دلت تنگ است؛وقتی که صداقتها آلوده به صد رنگ است
خود را به خدا بسپار،چون اوست که بی رنگ است؛چون وادی عشق است او،چون دور زنیرنگ است
خود دا به خدا بسپار،آن لحظه که تنهايی؛آن لحظه که دل دارد از تو طلب یاری
خود را به خدا بسپار،همراه سراسر اوست؛دیگر تو چه میخواهی ؟!بهر طلبت از دوست
خود را به خدا بسپار آن لحظه که گریانی؛ آن لحظه که از غمها بی تابی و حیرانی
خود را به خدا بسپار،چون اوست نوازشگر؛چون ناز تو می خواهد او را ز درو
چه حماقتی کردم امشب،
یه لحظه فقط یه لحظه بی احتیاط شدم.
وقتی مسیر مسابقه رو مشخص کردم به ذهنم رسید که توی جاده است شايد خطرناک باشه، اما توی یه لحظه اين تهدید رو دست کم گرفتم،
با اينکه هزار بار با اين بچه ها بازی کردم، هزار بار خوشحالشون کردم، با هم خندیدیم و و و
اين دفعه هزار و یکم، اين یک لحظه، اين بی احتیاطی من،
شکر خدا. خدا رو شکر. خدا رو شکر که اتفاقی نیافتاد.
یه لحظه حواسم رفت و بچه ها دویدن و یه ماشین لعنتی با سرعت پیچید توی جاده و آرمانی ک
alireza talischi zendegi joonam با کیفیت خوب همراه با متن و لینک مستقیم
دانلود اهنگ alireza talischi zendegi joonam با کیفیت 128
alireza talischi zendegi joonam
درست تویی که تونستی منو درست کني دیگه هیشکی تو دلم به جز تو نیست به جز تو نیستتو قلبمی عشق من شدی خودت بخواي نخوايعشق من فقط خودت به من میاي به من میايخود ماه انقد ماه نیست که تو انقد ماهی دیگه هیچوقت با هیشکی نمیشهمیمیرم من بی تو توی قلبمی تو یکی چقدر میتونه زندگی شهزندگی جونم من بدون تو یه لحظه ام نمیتونمقبل تو یادم نمیادش نمی
بسم‌الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکني الساعه العجل
بهترین و سریعترین راه درمان وسواس پس از سالها تحقیق
.اگر دقت کنيد اکثر افراد ی که به بیماری وسواس مبتلا هستند ،افرادی هستند که گرايشات معنوی و مذهبی در آنان نسبت به اطرافیانشان بیشتر بوده است
واگر اين افراد باخود خلوت کرده و چند دقیقه در حال خود تفکر کنند به اين نتیجه میرسنم که تمام اين حساسیت هاي شدید بهداشتی و عبادی تحریکی از طرف شیطان است.
براي درمان فرد وسواسی کار زیادی از دست ا
مامان جانم!
تا ساعاتی دیگر معلوم خواهد شد که پسری به دنیا می آید که دنیاي میچکا و تاج سرش را دگرگون خواهد کرد یا دختری. آن لحظه می دانی چه لحظه اي است؟! آن لحظه، لحظه اي است که از شوق دانستن تو تمام شهر را برايت با پاي پیاده خواهم دوید. تمام شهر را برايت زیر و رو خواهم کرد. تمام شهر را خواهم فتح کرد . .
یک روزی یک نفر که عزیز هم بود، برايم از تعامل حرف زد و اينکه بخواهی نخواهی توی تعامل با آدم هاي دیگر یک چیزی دستت را میگیردنه وما اين که حرف گهر باری بشنویهمیشه اينطور نمیشوداما مثلا عکس العمل ها هم خودش کلی حرف براي گفتن داردیا حتی حرف هاي نا درست شايد حتی خیلی نا درست(کسی چه میداند شايد هم درست)یک روز دیگر یک نفر که خیلی عزیز بود پیشنهاد داد امتحانش کنمفعلا تصمیم به تعامل گرفتممدت دار نیست و از اين تصمیم هاي در لحظه در آمدههر لحظه ممکن است
الان ساعت 5 صبحه . و من منتظر طلوع خورشید هستم، بعضی وقتا که دارم به اين لحظه‌ی زیبا فکر می‌کنم، می‌بینم که چقدر لحظات زیبا رو ما از دست می‌دیم . شايد همون یک لحظه‌ی زیبا مسیر جديدی به زندگی ما بده، شايد تغییری ايجاد بشه . همه‌ی ما متولد یک لحظه هستیم. یک لحظه که پدر مادر تصمیم به ازدواج می‌گیرن، یک لحظه که بچه به دنیا میاد و یا یک لحظه که از دنیا میریم.
هر لحظه می‌تونه یک اتفاق جادویی داشته باشه که شايد بتونیم بهش برسیم. من که خیلی از طلوع
یک ماه بیشتر نیست ،
پس بايد لحظه لحظه اش را "قدر" بدانم .
+ اين دفعه همسر سید شهرام شکیبا اومده بود ايوان مقصوره ، خانم ستاره سادات قطبی . خانم دلدار رفت باهش سلام و احوال پرسی کرد :) به نظر زوجِ موفقی میان ماشاالله .
+ خدايا از امروز و از اين لحظه پا گذاشتم در میهمانی با شکوهت ،از همان رزق هاي واسعت به من و همه ی دوستانم و همه ی کسانی که دارم عنايت کن .
از رزق دل گرفته تا رزق هاي مادی
غصه هم میگذرد،
آنچنانی که فقط خاطره اي خواهدماند..
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مـپوشان هرگز.!!
از سهراب شعر و ادب بخوانیم
زندگی ذره کاهیست،
که کوهش کردیم،
زندگی نام نکویی ست،
که خارش کردیم،
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،
زندگی نیست بجز دیدن یار
زندگی نیست بجز عشق،
بجز حرف محبت به کسی،
ورنه هر خاروخسی،
زندگی کرده بسی،
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد،
دوسه تا کوچه و پس کوچه و اندازه یک عمر بیابان دارد.
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد د
بعد از مدت ها تقریباً آروم بودن امروز به شدت عصبی شدم، خیلی زیادانگار که هیچ کنترلی رو خودم نداشتمترسیدم، از برگشتن علائمم و افسردگیم. هر چند در لحظه واکنش شدید و نامناسبی دادم ولی تونستم کم کم احساسم رو مدیریت کنم. بايد هر احساسی که بهم دست میده رو شناسايی و نامگذاری کنم، بعد دلیلش رو پیدا کنم و سعی کنم واکنش مناسبی نسبت بهش نشون بدم.
احساسی که امروز تجربه کردم خشم و پرخاش شدید بود به علت ناامید شدنم و خوب نخوابیدنبراي چند لحظه هم بود احس
هر لحظه امتحان است، پیش من و زمانم،
هر لحظه انقلاب است در قلب خو نچکانم.
هر روز من حساب است از عمر کم حسابم،
هر لحظه در شتاب است ايام گل فشانم.
گر پاي من کنار است از راه بی کنارم،
فرداي من درخشان از نور دیدگانم.
بر دوش من گران است بار گناه یاران،
بار گران دل را تا منزلی رسانم.
در چهره ام نشان است اندوه زندگانی،
در شعر من نهان است پیدا و هم نهانم.
دو روز پیش اولین شیفتم را در بیمارستان جديد شروع کردم. بعد از شیفت شبی که کلی با بچه هاي شیفت گفته بودیم و خندیده بودیم. حالا شیفت صبح بود و بیمارستان جديد. بیخوابی هم به شدت اذیت میکرد. چه پارادوکس‌ و تفاوت فاحشی ناگهان احساس کردم. میان خنده هاي شیفت شب در بیمارستانی که کلی خاطره ی خوب و گلچینی از بهترین ادم ها را کنار خودم داشتم و حالا تصمیم گرفته بودم بخاطر پیشرفت، همه ی آن ها را رها کنم و تا آخر سال علی رغم تمام اصرارهايی که از مدیریت پرستار
دو روز پیش اولین شیفتم را در بیمارستان جديد شروع کردم. بعد از شیفت شبی که کلی با بچه هاي شیفت گفته بودیم و خندیده بودیم. حالا شیفت صبح بود و بیمارستان جديد. بیخوابی هم به شدت اذیت میکرد. چه پارادوکس‌ و تفاوت فاحشی ناگهان احساس کردم. میان خنده هاي شیفت شب در بیمارستانی که کلی خاطره ی خوب و گلچینی از بهترین ادم ها را کنار خودم داشتم و حالا تصمیم گرفته بودم بخاطر پیشرفت، همه ی آن ها را رها کنم و تا آخر سال علی رغم تمام اصرارهايی که از مدیریت پرستار
یه کلبه‌ی سرد و مرطوب، یا حتی یه خونه‌ی نمور ِتاریک که گوشه‌ی شهر افتاده. وقتی عین چی داره بارون می‌آد و همه‌ی جوارح آدم تیر میکشه از درد و اونجاست که خاطره مثه فواره می‌زنه بیرون از همه جاي وجودِ آدم. از همه چیز. خاطره‌ی چیزهاي تموم شده. پری از آرزوهاي نرسیده و لحظه‌هاي نداشته. دردِ ناشی از ادامه دار نبودنِ اون لحظه‌هايی که تجربه کردی. و حسرتِ لحظه‌هايی که هیچ‌وقت نداشتی.‌ همه‌چی تموم می‌شه به یکباره. قبل اينکه بفهمی چی شده و کی اتفاق
آه سرانجام اين لحظه‌ی ناب که جان اوج می‌گیرد و زبان، و زبان با جان یکی می‌شود و هم آن بر قلم جاری می‌کند که هست؛ کلام او. درست در اين لحظه که آفریده با آفریدگار یکی می‌شود و آفرینش جاری می‌گردد. لحظه‌ی ناب ماقبل‌زمان خلقت؛ درست همین لحظه، همین جا.

حلمی | هنر و معنویت
آه سرانجام اين لحظه‌ی ناب که جان اوج می گیرد و زبان، و زبان با جان یکی می‌شود و هم آن بر قلم جاری می‌کند که هست؛ کلام او. درست در اين لحظه که آفریده با آفریدگار یکی می‌شود و آفرینش جاری می‌گردد. لحظه‌ی ناب ماقبل‌زمان خلقت؛ درست همین لحظه، همین جا.

حلمی | هنر و معنویت
ما آدما چقدر عجیبیم. هر کدوم شبیه حافظه هاي بزرگی هستیم که به اندازه سن خودمون لحظاتی رو گذروندیم و خاطره اش توی وجودمون ثبت شده یا حداقل روی رفتارمون تاثیر خودش رو گذاشته. چقدر متفاوتیم، به اندازه ی لحظه لحظه هاي عمرمون. چقد غم انگیزه وقتی اون لحظات دیگه تکرار نشن و فقط یادشون بمونه.
ولی چه راحت در یک لحظه می تونیم همدیگه رو قضاوت کنيم :)
بکی خودم :)
"جنگاور آگاه است که چون از گفت و شنود با خود باز ايستد جهان دگرگون خواهد شد، و بايد براي آن تکان مهیب آماده باشد.
جهان چنین و چنان یا فلان و بهمان است، فقط از اين رو که اين ما هستیم که به خود می گوییم آنچنان است که هست. 
اما اگر از به خود گفتن اين نکته باز ايستیم که جهان چنین و چنان است، جهان هم از چنین و چنان بودن باز می ماند. گمان نکنم که تو اکنون براي چنین تکان پر مهابتی آماده باشی؛ پس، بايد آهسته آهسته جهان را واگردانی."
کتاب حقیقتی دیگر
گذشتن ا
بهم گفت یه لحظه بیا بیرون فکر کردم با نهاله  
باز گفت یه لحظه بیا بیرون اشاره کردم با منی ؟ 
گفت اره 
بهم گفت من ترم بعد مهمانی گرفتم یه جاي دیگه اگر دلخوری اي از طرف من پیش اومده معذرت میخوام
اون لحظه نه دلخوریم مهم بود نه معذرت خواهیش 
فقط رو کلمه مهمانی گرفتن قفل کرده بودم .
دلم گرفت. 
خیلی دلم براي خودم سوخت گناه دارم
بلیط لحظه آخری کیش
بلیط لحظه آخری کیش که همان بلیط چارتر هستند که توسط آژانس هاي هواپیمايی ارائه می شود و به فروش می رسد. به همین دلیل به اين بلیط ها بلیط لحظه آخری کیش می گویند که 24 ساعت قبل از پرواز موجود می باشند و در پايین ترین نرخ ممکن خود قرار دارند.خرید بلیط لحظه آخری کیش که ارزان تر از قیمت بلیط اتوبوس کیش  می باشد شما را شگفت زده خواهد کرد. در واقع شما با خرید یک بلیط لحظه آخری کیش از نظر تفاوت جايگاه و کلاس پروازی هیچ تفاوتی با بلیط هاي
شادی یا غم اگه از حدی بزرگتر بشه نه میتونی به راحتی به کسی بگی و نه اينکه بايد بگی.بهتره شادی و غم هاي خیلی بزرگ رو تو دل خودت و با خداي خودت نگه داری.
آدمها هر چه قدر نزدیک.بهتره تو رو تو حضیض نبینن.
آدمها هر چه قدر نزدیک، نمیدونن توی لحظه هاي بی پايان خورد شدنت مثل یه گندم کوچولو زیر اسیاب زندگی چی گذشته تا بدونن براي یه شادی چه قیمت گزافی پرداختی
و همین طور تعریف و تمجیدهاي از حدی بزگتر.و یا تحقیر و سرزنش هاي از حدی بیشتر و مکررتربهتر
عجیب و باور نکردنی. مسیر تحولات و سمتی که رهسپارش هستم اين گونه است. لحظه اي را به یاد ندارم که فکر اين آینده از ذهنم گذشته باشد. بوی مشئوم افکار آدمیان و از آن گندتر، ظاهر فریبنده و نازیباي آنان حالم را بهم می زند. بنظر می رسد دیگر تلاش براي ساختن فايده اي نداشته باشد. بايد خودم را براي یک موجود ضد اجتماعی شدن آماده کنم. گوش هاي گرفته دیگر رنجی ندارند، چرا که صداي رجاله ها خاموش و نامفهوم می شوند. آرام آرام. گام بر میدارم به میعادگاه. لحظه اي که
نه اينکه ازت بخواهم به خودت سخت بگیری، نه اتفاقا دلم میخواهد تا آنجا که میشود کاری کني که به تو خوش بگذرد! ولی خواسته ی قلبی و واقعی من از تو اين است که با تموم وجود زندگی کني! سعی کن از تک تک لحظه هايت لذت ببری، گذشته را فراموش کني و امروزت را خیلی زیبا نقاشی کني، دلم میخواهد به نداي قلبت گوش کني و دست کودکی را بگیری و به خانوم میانسالی لبخند بزنی، دلم میخواهد همراه با افتادن برگ هاي پايیزی، غرور و خودخواهی را از خودت دور کني و نفس بکشی در آسمان
لذت بخش ترین و غرور افرین ترین اتفاق زندگی هرکسی سفر به ماه، فتح اورست، یه اختراع خفن یا کشف یه چیز شگفت انگیز "نیست"، بی نظیر ترین لحظه زندگی اون لحظه ايه که به قدرت خودت ايمان میاری. به خودت. خودِ خودِ خسته و داغون و لهِ لهت، دقیقا اون لحظه که از خوشحالی ضجه می زنی! اون لحظه که هیچکی نیست، هیچکیو نداری و با اشک شوق دستتو حلقه میکني دور خودت و سفت بغل میکني خودتو، به جاي همه ی ادماي راستکی و الکی، به جاي همه ادمايی که بايد میبودن و نبودن، نبايد
حالمان می‌تواند به لحظهاي بد شود. البته منظورم بدتر است. بگذار اينجوری بگویم:حالمان بد است اما به لحظهاي بدتر می‌شود. مثل خوردن موشکی به بدنه هواپیما. مثل افتادن ترقه‌اي جلوی یک زن حامله. مثل خفه شدن در بین یک جمعیت. مثل پریدن از یک بلندی. مثل افتادن در یک سیاه‌چاله. همه‌شان به آنی اتفاق می‌افتند و حالمان را از بد، بدتر می‌کنند. بدم بدتر شده تی‌تی. به آنی. به لحظهاي. به افتادنی.
نه اينکه ازت بخواهم به خودت سخت بگیری، نه اتفاقا دلم میخواهد تا آنجا که میشود کاری کني که به تو خوش بگذرد! ولی خواسته ی قلبی و واقعی من از تو اين است که با تموم وجود زندگی کني! سعی کن از تک تک لحظه هايت لذت ببری، گذشته را فراموش کني و امروزت را خیلی زیبا نقاشی کني، دلم میخواهد به نداي قلبت گوش کني و دست کودکی را بگیری و به خانوم میانسالی لبخند بزنی، دلم میخواهد همراه با افتادن برگ هاي پايیزی، غرور و خودخواهی را از خودت دور کني و نفس بکشی در آسمان
 
زیبايی هاي نوروز برايم خلاصه میشود در لحظه‌ی تحویل سال.لحظهاي غرق در هیجان،زمزمه و شور و حال! انگار تمام جنونِ تقویم براي تغییر می‌ریزد در یک دَم.انگار تمام آن رفتن‌ و آمدن‌ها نجوايی آرام بودند؛اما با قدم گذاشتن یک لحظه به زندگی،‌بهار ریشه اش را در عمقِ دقايق پیش رو محکم می‌کند.قبل از آمدنش همه چیز سکوت است،اصلا زمستان است؛اما بعدش همه چیز حال است و شور.رنگ است و نگار!
روزها گاهی از ریتمشان خارج می‌شوند.از احساسات، عریان و بی‌حال
– شالت
+متن موزیک آهنگ سالت با صداي راغب
Download Ahang Ragheb – Shalet
 
متن آهنگ شالت راغب
اي که پهلو زده بر قرص قمر چشمانتعالمی محو تماشاي لب خندانتمن نگویم سخنی جزسخن از خنده ی توچه شود سر بگذارم به روی دامانتنکند روزی بگویی سخنی از حالت دلخوشم من به همین چند خبر از احوالتهمه ترسم شده چشمان گنهکار کار رقیب نکند زلف تو بیرون برود از شالتواي از چشم جادوگر تو کاش من بنشینم بر تو اي جان که تو تاج سرمی پیش آ نیمه دیگرمیجانم تو چه خوش نشسته اي به قلب ویران
 
 
،  در تک تک لحظه ها ، لحظه اي خوب و لحظه اي هم شايد بد ، لحظه اي خوش و لحظه اي شايد  ناخوش ، اين لحظه به لحظه ها دست بدست هم میدن و میشن لحظات عمر ما ، اونقدر زندگی کوتاهه و اونقدر آدمها در هیاهوی زندگی غرق میشن که هیچکسی هیچکدوم از دلشوره ها و نگرانی ها و رنج هايی رو که ما کشیدیمو یادش نمیاد ، آدمها رنجهاي گذشته  خودشون رو هم در گذر زمان دیگه فراموش میکنن چه برسه به رنج هايی که ما متحمل شدیم ، آدمها همه فکر میکنن خیلی خوب رفتار کردن و حتی اونم

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها