نتایج جستجو برای عبارت :

آنجا که چشمانت درنگ می کند

جادوی چشمانت مرا سحر کرد.از خانه و شهر اواره کرد.مرا سرگشته رخ زیبای توماه را پیش من بی اعتبارشب را روز و روز را شبهمه فکرم چشمان توهمه ذکرم نام توای که چشمانت دریای نورای که لبخندت باغ گلای که صدایت اواز خوشای که اسمت معنی عشقجادوی چشمانتاریجادوی چشمانت.
حسین.ميم
من درتلاطم چشمانت،خدا را دیدم!شاید او هم،عاشق چشمانت باشد!چشمانی که ميگریزند،از نگاهم،و ای کاشکه من،چون ماهی کوچکی،بهره ای داشتم!نميدانم، که چرا، همچنان سکوت کرده‌ای؟!مگر دریایت متلاطم نیست؟!
 
شاعر: سینا جوادی
عکس از Matthias Oberholzer
آینه چشمانت مرا مسخ خودش ساخت
 
من در آنها چیزی را دیدم که وصف ناشدنی بود
 
من خودی را دید چون تو و توی را دیدم چون من
 
من که بودم گه مسخ در آینه چشمانت به نظاره نشستم
 
و در آنها خدایی را دیدم که مرا مهربانانه دوست ميداشت
 
من خدایی را دیدم که سرای زیبایهایی بی پایان بود
 
من در آنجا ندای را شنیدم که نا گفتنیست
 
من در آنجا بودم و خودی را دیدم
 
آری آن من بودم
 
منی که بی نهایتها را به نظاره نشسته بودم
 
بی نهایت عظمت
 
بی نهایت شکو
 
بی نهایت بزرگ
جادوی چشمانت
به عمق لایه های تاریخ مي برد
روح سرگردان مرا
آن هنگام که
سیب سرخ حوا
معجزه ای رقم زد
"عشق و نافرمانی"
و چه زیباست بوسه های از سر عشق
و ضربانی که در حرارت نفس هایت بالا مي رود
هزاره سال طعم شیرین لبانت را
به وعده بهشت نمي دهم
حوای من
تو ای بهانه شکفتن شکوفه ها
دیار دلواپسی ها
تنها به نقش چشمانت گل مي دهد
بتاب بسان خورشید
و ببار بر این وسعت بی جان
شد رود ستاره راهی چشمانت
قربان نگاه تو که اقیانوسی
افتاده به #تور ماهی چشمانت
جلیل صفربیگی
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
جادوی چشمانت
به عمق لایه های تاریخ مي برد
روح سرگردان مرا
آن هنگام که
سیب سرخ حوا
معجزه ای رقم زد
"عشق و نافرمانی"
و چه زیباست بوسه های از سر عشق
و ضربانی که در حرارت نفس هایت بالا مي رود
هزاره سال طعم شیرین لبانت را
به وعده بهشت نمي دهم
حوای من
تو ای بهانه شکفتن شکوفه ها
دیار دلواپسی ها
تنها به نقش چشمانت گل مي دهد
بتاب بسان خورشید
و ببار بر این وسعت بی جان
.
پ ن: این نیز سرکشی کرد و از فراموشخانه بیرون آمد!
سرت را بالا تر بگیر فرزندم. تو ریشه ات در خاک است اما متعلق به خاک نیستی. نور را ببین هرچند از پشت ابرها. لبخند خورشید را ببین هرچند از فرسنگ ها آن طرف تر. بالا را نگاه کن. چشمانت را پر کن از نور، آری نترس بگذار در چشمانت نور جاری باشد.
محمدحسین سیميار
ادامه مطلب
مي دانی؟ تلاقی چشمانم با سیه فام چشمانت معجزه بود. همان معجزه معروف: عین، شین، قاف. همان که بذرش نایاب است و کشتگاهش آن سوی دشت های دل. همان که وقتی جوانه مي زند و مي روید مي شود تارتنک دلت؛ عصاره جانت را مي فشارد و باده عشق در کام احساست مي ریزد و تو به سلامتی اش، صراحی را لاجرعه سر مي کشی.به سلامتی چشمانت!چشمان تو مرا مي سراید. آرام و عاشقانه مي سراید. زلال چشمان مهربان تو انعکاس تصویر من است در حوض نگاهت. من ساعت ها لب حوض نگاهت مي نشینم و عاشقا
ای همه آرامشم از تو پریشانت نبینم
چون شبِ خاکستری سر در گریبانت نبینم
 
ای تو در چشمانِ من یک پنجره لبخندِ شادی
همچو ابرِ سوگوار این‌گونه گریانت نبینم
 
ای پُر از شوقِ رهایی رفته تا اوجِ ستاره
در ميانِ کوچه‌ها اُفتان و خیزانت نبینم
 
مرغکِ عاشق کجا شد شورِ آوازِ قشنگت
در قفس چون قلبِ خود هر لحظه نالانت نبینم
 
تکیه کن بر شانه‌ام ای شاخه‌ی نیلوفرینم
تا غمِ بی‌تکیه‌گاهی را به چشمانت نبینم
 
قصه دلتنگیت را خوبِ من بگذار و بگذر
گریه‌ی دریاچه
چشمانت در یاد مانده 
همان چشمانی که خنده هایت را معنا ميبخشید 
همان چشمانی که سال ها من را بیتاب تو گردانده
همان چشمانی که آرامش من را گرفته است  
همان چشمانی که آرزوی دیدنش را دارم 
همان چشمانی که با آن ها حرف دارم 
چرا حسرت دیدن دوباره ات به دلم مانده است 
دلم برای نگاهت تنگ شده است 
دگر تا کِی باید با خودم درد و دل کنم 
نگاهم کنای غمزه ی پرخاشمرا از توسن سرکش نگاهت گریز نیست / منکوب توامنگاهم کنای موج کولاکمرا از ژرفای دریای نگاهت پرهیز نیست / مغروق توامنگاهم کنای معبود برملامرا از صلیب امتحان نگاهت گزیر نیست / مصلوب توامنگاهم کنای عشقای شهسوار چشمانت / مردآور شهزادگان فاتحای خمکده ی چشمانت / قبله گاه مستان مردای چشمانت چشم و چراغ ایل / در تاریکخانه ی شبمرا بنگرای سحر نگاهت رعشه ی شعربر باریک اندام واژگانم / ساحر منیمرا بنگرای تغزل نگاهتطلیعه ی الهام بر شب
ای همه آرامشم از تو پریشانت نبینم
چون شبِ خاکستری سر در گریبانت نبینم
 
ای تو در چشمانِ من یک پنجره لبخندِ شادی
همچو ابرِ سوگوار این‌گونه گریانت نبینم
 
ای پُر از شوقِ رهایی رفته تا اوجِ ستاره
در ميانِ کوچه‌ها اُفتان و خیزانت نبینم
 
مرغکِ عاشق کجا شد شورِ آوازِ قشنگت
در قفس چون قلبِ خود هر لحظه نالانت نبینم
 
تکیه کن بر شانه‌ام ای شاخه‌ی نیلوفرینم
تا غمِ بی‌تکیه‌گاهی را به چشمانت نبینم
 
قصه دلتنگیت را خوبِ من بگذار و بگذر
گریه‌ی دریاچه
دانه دانه تسبیح که ميگردانی و ایاک نعبد ميگویی یعنی انتظار انتظار انتظار
صد صلوات در حال سجده یعنی تحمل تحمل تحمل
هفت مرتبه های ذکر رکوع وسجود یعنی درنگ درنگ درنگ
مسجد جمکران که ميای باید رو وقت و حوصله بیای!!
 اونایی امام زمانی اند که اهل استقامت و صبر و تحمل باشن!
پیام جمکران جز این نیست.
من به نوشتن و به شعر محکومم
چشمانتهمانند رودهایی از اندوه و موسیقی استکه مرا به آنسوی زمان بردندرودهایی از موسیقی، بانوی منکه گم شدند، سپس مرا گم کردندچشمانت که اشک سیاه بر روی آن‌هانغمه‌های پیانوی مرا مي‌باراندچشمانت با توتون و شرابدر دهمين جام مرا نابینا ساختنددر حالی که من بر صندلی خویش مي‌سوختمو شعله‌های آتش یکدیگر را مي‌بلعیدند
ماه منبگویم دوستت دارم؟کاش مي‌توانستمچراکه من در دنیا هیچ ندارمبه‌جز چشمانت و اندوهمکشتی‌هایم در
تو زیبایی 
و جنگ در برابر تو درنگ ميکند
صلح برای خرید روزانه
از زیرزمين خانه دقیقه‌ای بیرون مي‌آید
و معنی زندگی روشن مي‌شود
تو زیبایی
و زمان در برابر تو درنگ ميکند
و به یاد مي‌آورد چیزی را که فراموش کرده بود.
شمس لنگرودی
ای همه آرامشم از تو پریشانت نبینم چون شب خاکستری سر در گریبانت نبینم ای تو در چشمان من یک پنجره لبخند شادی همچو ابر سوگوار این گونه گریانت نبینم ای پر از شوق رهایی رفته تا اوج ستاره در ميان کوچه ها افتان و خیزانت نبینم مرغک عاشق کجا شد شور آواز قشنگت در قفس چون قلب خود هر لحظه نالانت نبینم تکیه کن بر شانه ام ای شاخه نیلوفرینم تا غم بی تکیه گاهی را به چشمانت نبینم قصه دلتنگیت را خوب من بگذار و بگذر گریه دریاچه ها را تا به دامانت نبینم کاشکی قسمت
این منم در شب، گمشده ای در این خروار خروار سیاهی که در پی گمشده‌ای‌ست در این خروار خروار سیاهی؛ افسوس اما تو پلک بسته. اگر مي‌دانستی درخشش چشمانت در آسمان زندگی‌ام خورشید را بی‌قرار ميکند، ماه را پشت ابر ها پنهان مي‌‌کند، اگر مي‌دانستی عسلی چشمانت جهان را شیرین ميکندآخ اگر مي‌دانستی خواب برایت معنی نداشت. 
مي‌جنگم در این خروار خروار سیاهی تا پیدا کنم فروغی که اگر نباشد آسمانم تاریک، زندگی ام کور و جهانم تلخ ميشود. اگر باور کنی چشما
دانلود آهنگ جدید غمگین و احساسی چشمانت مرا سپرده دست رویا (هوروش بند) با کیفیت بالا Mp3
Ahang chashmanat mara seporde dase roya az Hoorosh Band
دانلود آهنگ چشمانت مرا سپرده دست رویا (هوروش بند) با کیفیت بالا Mp3
نیست بجز هوای تو در سرم.♪
با تو خوشم ای همه ی باورم
آرام جان من تویی بمان کنار من هميشه.♪.♪
مرا از این شبای نیلوفری.♪
از خواب خوش تا به کجا ميبری.♪
نفس تویی و بس فقط بمان کنار من هميشه
چشمانت مرا سپرده دست رویا.♪
♪♪♪ ♫♫♫ ♪♪♪
نیست بجز هوای تو در سرم.♪
ب
نشسته ام به انتظار ، من سیاهی ميبینم و تو نوری بر‌افراشته ای . من سیاهی ميبنم و تو به من نزدیک ميشوی ، من سیاهی ميبینم و تو کل نور را در برابرم برافروخته ای . دستانت را به روی چشم هایم ميکشی و مي گویی" من اینجام ، هميشه اینجا هستم ؛ برای دیدنم کافیست چشمانت را باز کنی آن هم با تمام قوا ، آن زمان مرا خواهی یافت در روبه روی خود و نورم همه جا را فرا گرفته است ، چشمانت را باز کن ، چشمان دلت را باز کن ، نور را درون قلبت خواهی یافت ؛ درون خانه ی من ، درون خ
مي دانی؟ تلاقی چشمانم با سیه فام چشمانت معجزه بود. همان معجزه معروف: عین، شین، قاف. همان که بذرش نایاب است و کشتگاهش آن سوی دشت های دل. همان که وقتی جوانه مي زند و مي روید مي شود تارتنک دلت؛ عصاره جانت را مي فشارد و باده عشق در کام احساست مي ریزد و تو به سلامتی اش، صراحی را لاجرعه سر مي کشی.
به سلامتی چشمانت!
چشمان تو مرا مي سراید. آرام و عاشقانه مي سراید. زلال چشمان مهربان تو انعکاس تصویر من است در حوض نگاهت. من ساعت ها لب حوض نگاهت مي نشینم و عاشق
Ehaam
Vay Az In Halam
#Ehaam
من عاشق تو لیلا تو ای ماه زیبا 
من اینجا تو آنجا من ابرم تو دریا
تو آن جام شرابی عجب باده ی نابی
منم مست تو ای یار عجب حال خرابی
منم آواره و بیچاره چشمانت 
منم آن در به در گوش به فرمانت
سرمه چشم تو این قلب مرا برده 
چه شود گر بشوم مهمانت
تو آن جام شرابی عجب باده ی نابی 
منم مست تو ای یار عجب حال خرابی
تو آن جام شرابی عجب باده ی نابی 
منم مست تو ای یار عجب حال خرابی
دلبر و دلدار عاشقم ای یار 
تویی مرهم به تن خسته ی این بیمار
وای از ای
ميدانی نبات! امروز خودت متوجه نشدی، اما من بغلت کردم و آرام جوری که فقط خودمان متوجه بشویم، گفتم چقدر دوستت دارم، تو خندیدی، آن لحظه دلم برای چشمانت که مي خندید ضعف رفت! تو چقدر دوست داشتنی هستی دختر!
برق چشمانت عجیب دلبری مي کند. ميدانی دلبر جان، تو هر جوری که باشی، هر کاری که کنی، بابت هر اشتباهت، من باز هم دوستت دارم، من تو را همينجوری که هستی پذیرفته ام و به تو عشق ميورزم، مرسی که هستی، مرسی که حضورت در زندگیم پررنگ ميشود. دوستت دارم نبات :
دنیا شبیه ِ شب‌هایی شده که چراغ‌های خانه را خاموش مي‌کنی و بعد، راه ِ رسیدن به تخت‌خوابت را کورمال کورمال، افتان و خیزان طی مي‌کنی. به هرچه دست‌ات مي‌رسد چنگ مي‌زنی، آهسته و با تردید قدم بر مي‌داری مبادا گرفتار ِ مغلطه ی ششمين حس‌ات شوی که شاید این بار، از مسیر ِ انحرافی راه مي‌برد ات.شاید سرنوشت‌ات را باید جای دیگری پیدا کنی. اسیر ِ دست ِ روزگار. دنیا، دنیای تردیدهاست رفیق! دنیای بی دست و پا طی کردن، بی پا و سر رقصیدن. تو اما به تاریکی خ
کانال ما در سروش  
فَِقـَِـط بَِرَِاَِےَِتَِو
من بی نهایت انتظار چشمانت را ميکشم
انتظار مهربانی هایت را
دل بی تابم عجیب دلتنگ شب نشینی هایمان شده
که
شب تا صبح را با صدای گیتار و صبحت های عاشقانه سپری کنیم
یا نه
  برویم کافه چوپی
پاتوق همشیگی مان
یک فنجان قهوه ترک سفارش دهیم و تلخی اش را با تمام. بند بند وجودمان حس کنیم 
یا من بخوابم و تو برایم کتاب بخوانی 
و موهای بلندم را نوازش کنی
مي بینی.
من بی اندازه انتظار چشمانت را ميکشم
 انتظار عاشق
تو هم انسانی خب!
گاهی طاقتت طاق مي‌شود،
برایت مهم نیست که کجایی،
چشمانت را مي‌بندی،
بغض ته همان کوچه بن‌بست معروف یقه‌ات را مي‌گیرد،
مي‌کوبدت به دیوار،
نیشخند مسخره‌اش را به صورتت مي‌پاشد،
- کجا با این عجله؟! 
مقاومت مي‌کنی؛ اما خوب مي‌دانی که بعد از چند ده باری که از دستش فرار کردی، این‌بار حالا حالاها ول کن یقه‌ات نخواهد بود.
- کجا رو داری بری؟!
ناگهان از موضع قدرتش پایین مي‌آید،
یقه‌ات را رها ميکند،
چند ثانیه‌ای را صرف نفوذی پرق
چرا از در آوردن تیغی که در روح و شخصیتمان فرو رفته، طفره مي‌رویم تی‌تی؟ حتی با علم به اینکه این تیغ است. حتی با اینکه مي‌دانیم محدوده‌ی این تیغ کجاست. از جای دقیقش خبر داریم و از مدل تیغش. کافی‌ست بخواهیم آن را از درونمان بکشیم بیرون. این همه تعلل برای خلاص شدن از شر یک جسم آسیب زننده چیست؟ مرض داریم؟فکر مي‌کنم ما به جاهای خالی حساسیم. حاضریم جای خالی را با تیغ و تیر و کود پر کنیم، اما آنجا را خالی نگذاریم.چشمانت را ببیند تی‌تی. مي‌خواهم ای
آدم است دیگر انقدر به دنبال خوشبختی از اینجا به آنجا و از آنجا به اینجا ميرود که هرکس در آن ساعت از اینجا به آنجا و از آنجا به اینجا برود اورا در حال رفت و آمد از اینجا به آنجا و از آنجا به اینجا ميبیند
+++++
یه زیر خاکیِ دیگه. یه زمانی هم مينی‌مال مينوشتیم. ای تُف به این گذرِ زمان link
برایت مي نویسم ک بخوانی روزی. برایت مي نویسم چون نیست جز تو برایم گوشی. برایت مي نویسم ک هوا بس ناجوانمردانه سرد است. هم اکنون به وقت تنهایی هامان ساعت چند است؟ مي نویسم برایت، چون ک حرف هست، زیادش هم. مي خواهم ببینی خط های روی ساعدم را هم. مي خواهم بدانی ک بعد تو، شب ها فرقی نکرد. با تو هم تنها بودم و بعد تو تنهایی نه، فرقی نکرد. مي خواهم پهن شود لبخند به صورتت، بی قرص. نه زندگی کردن درون شب ها را، بی صبح. از یاد برده است چشمانت روشنایی را، غرق در
لابلای برگ های پاییزی، برگ احساسی را، پیشکش لحظه های پاییزی ام یافتم. حس قشنگش را بوییدم و گوشه طاقچه دل، در صندوقچه خاطرات، به یادگار نگاه مي دارم.سرخی عشق را، نارنجی محبت را، اخرایی دوست داشتن را بی اعتنایی نشاید!پاییز را دوست بدار. دست در دست بانوی احساس، سلانه سلانه کوچه های دلدادگی را قدم بزن. پاییز به افتخارت کوچه ها را مفروش برگ هایش کرده. نارنجی های چشم نواز پاییز را در قاب چشمانت جای بده و بگذار ملکه قلبت رنگین کمان پاییز را در تابلو
چشمانت را ببندی و انتخاب کنی
یا او دستانش را ببند و تو انتخاب کنی
فرقی ندارد
وقتی نميتوانی ببینی
گل یا پوچ که بازی ميکردیم از انتخاب ميترسیدم
ميگفت برای اینکه نترسی تو چشمانت را ببند من دستانم را باز ميکنم
هميشه وقتی چشم هایم را ميبستم انتخاب هایم درست بود
بزرگتر که شدم فهميدم چشم هایم را که ميبستم اگر ميدید دارم اشتباه انتخاب ميکنم جای دست هایش را عوض ميکرد
چشمانت را ببندی و انتخاب کنی
یا او دستانش را ببند و تو انتخاب کنی
فرق دارد عزیز من
دور از چشمان دوست داشتنی اتبه دور از چشمان زیبایت که خواب از من ربودندبه آن مکان باز مي گردمآنجا که نخستین بار نگاه دلفریبت لرزه بر تار و پود من انداختدور از چشمان افسونگرت باز ميگردمدور از هر هیاهو و در سکوت لحظه هاثانیه ها را مي کاوم تا نشانی از تو بیابمتویی که با نگاه و آن غمزه چشمان افسونگرتدل به اسیری بردیمن شادمان که اسیر توامدور از نگاه ساحر و زیبایتبه دور از آتش نگاهتبه آن مکان باز مي گردمآن مکان که نگاههای سرد و بی روحتچون نیزه های ز
عزیز دلم
نور چشمانم
مهرت روز به روز در دلم بیشتر ميشود و دلم روز به روز بزرگتر
شیرین و معصومي مثل تمام بچه‌ها اما برای من شیرین ترین و معصوم ترینی
همين دیروز بود که مشغول بازی خودت بودی. نگاهم به چشمانت افتاد و در یک آن چشمانم پر از اشک شد از دیدن آن حجم از معصوميت. برگشتی نگاهم کردی با تعجب شاید کمي نگرانی. حالا دیگر کم کم معنی اشک ها و لبخندها را ميفهمي.
 
دوست دارم لحظه‌ لحظه کودکی‌ات را در آغوش بگیرم. هر لحظه را به اندازه ساعتی.
و آه از شتاب
جام جهانی فوتبال هر چهار سال یک بار است اما . جام جهانی چشم هایت هر لحظه و هر ثانیه.چشمانِ تو مثال توپ و من؟ فوتبالیست بیچاره ای که انقدر دنبال توپ دویده که دیگر نایی ندارد. یا اصلا من آن تماشاچی خسته ای که با تمام دارایی اش بلیط بازی ها را خریده به اميد آن که بازیکنی توپ را به سمتش شوت کند و بالاخره چشم هایت را برای خود کند.
یا نه، چشم هایت مثال تیله های قهوه ای رنگ دوران کودکی ام و من؟ چشم به آن ها دوخته ام تا مبادا در تیله بازی کودکانِ سر به هوا
قسمت نشد تا در کنار هم بمانیمقسمت نشد تا در هوای هم بميریمتا سرنوشت ما جدایی رو رقم زدای یار عاشق از جدایی ناگزیریمفرصت نشد غمگین ترین آواز خود رادر خلوت معصوم چشمانت بخوانمفرصت نشد غمگین ترین آواز خود رادر خلوت معصوم چشمانت بخوانمصد سوز پنهان مانده در سازم که یک شببا گریه در چشمان گریانت بخوانمآیینه ام چین خرده از رنج جداییاز تو سرودن یعنی فصل آشناییتو رفته ای تا صد بهار ارغوانیبعد از تو دشت و خانه را بر بگیردبعد از تو ای عاشق ترین هر کوچه
 
 
1))
وزیدن گرفت نسیمي شرجی
تب داغ شب را
و اميد روییدن
سار بر صنوبران
علف ها بر زمين
و من در پوست خود
نمي گنجم 
مژده مي دهد دل
باز لبخندی خواهد شکفت
بر اندوه ماه
و ژیبا خواهد شد
در چشم های خورشید
نسیمي خنک
بر پوست داغ تنم
خاطره ی نفس هایت
در داغ ترین شب
هنوز زخم است روحم
و جای دندان هایت خونین
نسیمي ميوزد
عطر تو ميپیچد در اتاق
تکرار ميکند ساعت
تیک تاک را
به همراهی لبانم
که تکرار مي کنند نام تو را
.
 
 
نام ام را بخوان
پاسخی خواهم داد
آرام جانت

 
متن ارسالی کاربران: کرمي
تقدیم به خواهرم و تمام دختران قالی باف سرزمينم 
بزن جا خود زدم دوتا ول ابریشم آبی پیش آمد عنابی پیشرفت با مشکی کور کن هميشه از کناره کناره مي گرفتم در حاشیه ماندن غذابم مي داد تو اما ماندی تو بودی روز به روز رج به رج گره به گره نقش بود و نقش رنگ بود و رنگ از کناره تا حاشیه را با چه ذوقی نقش مي زدی رسیدن به زمينه شادت مي کرد طراوت دستانت را به لطافت گلها دادی و فروغ چشمانت را به نقش ها سپردی چشمانت آنقدر در تار و پود گره خو
این عشق التماسی دارد ،اضطرابی دارد که آدم دلش ميسوزد که طفلکی چه گناهی دارد،چشمهایی که با لرزشی خاص ميگردد و ميدود دنبال ردپای یار، امانت را ميبرد،طوری که هیچ جای دنیا آرام نميگیری ،ساعتها بیدار ميمانی تا یک ثانیه مقابلش بودن را تمرین کنی و یا نه ساعتها را ميشماری و باذوق ميخوابی ، زودتر از ساعت خواب گنجشک ها ،دلت فالح حافظ ميگیرد و دخیل ميبندد که ای کاش دلبر بیاید و شادی را که در دلت انتحاری بسته ،جناب حافظ را هم نشانه ميرود که دستمریزاد ا
 متن آهنگ عماد محمدی به نام خاطره
تکست آهنگ خاطره از عماد محمدی

از خاطره هایم خبری جز تو ندارم
ابری تر از آنم که به تدریج ببارم
ابری تر از آنم که بترسانی ام از سیل
در سوگ تو ميبارم و بارانی ام از سیل
دلواپس دلتنگی و دلواپسی ام باش
هم بستر و هم بغض شب بی کسیم باش
از فاصله گفتی و از این فاصله مردم
جز خاطراتت به کسی دل نسپردم
 بعد از تو پر از خواهش چشمانت شب آرامش
بانو جان دل من‌کو
بعد از تو تلخ و غمگینم سردرگم بی تو من اینم
دل تنگم بی تو بانو 
تو
هميشه زرد اولین رنگی بود که بین مدادرنگی‌هایم کوچک مي‌شد. یک جایی رنگ‌ها برایم ته کشیدند و خودم هم نمي‌دانم کجا. البته مهم نیست چون اصلا قرار نیست که درباره‌ی خودم حرف بزنم. قرار است درباره‌ی تو بنویسم که مرا از نو عاشق رنگ زرد کردی. من با تو دوباره با رنگ‌ها آشتی کردم. حالا آناناس صرفا یک ميوه و کوالا صرفا یک جانور گیاهخوار و کوکاکولا صرفا یک نوشابه‌ی گازدار نیست چون تو به آن‌ها معنا دادی. با تو یونیکورن‌ها را هم دوست دارم. مي‌دانی؟ وجو

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها