نتایج جستجو برای عبارت :

آایمر زودرس گرفته ام. افکار خودکشی دارم. در عوالم وهم اسکیزوفرنی خویش به دنبال افسردگی های تازه می گردم. مشکل دارم در مهارت های روزمره زندگی. در شوک های روانی حمله های عصبی به درجه ممتازی استادی رسیده ام. صدها نوع تنهایی دیوانه وار را تجربه کرده ام. هر رو

لیس فی الدار غیر نفسی دیّار
حال خوبی ندارم، مثل مجنون‌ها مي‌مانم. بدنبال گریزگاهی برای این تنهايی و بی کسی ميگردم. درد و سوزش معده دارم و عاطل و باطل دور خودم ميگردم. 
رو تخت تنم یک رباط مچاله‌ست
درد هنوز کرختم نکرده و به هرچیزی دست مي‌برم تا مسکنی برلی دردم بشه. 
درد دارم. درد جدایی و تنهايی و بی‌کسس.
خودم خواسته بودم. باید طاقت بیارم تا بزرگ بشم
لیس فی الدار غیر نفسی دیّار
حال خوبی ندارم، مثل مجنون‌ها مي‌مانم. بدنبال گریزگاهی برای این تنهايی و بی کسی ميگردم. درد و سوزش معده دارم و عاطل و باطل دور خودم ميگردم. 
رو تخت تنم یک رباط مچاله‌ست
درد هنوز کرختم نکرده و به هرچیزی دست مي‌برم تا مسکنی برای دردم بشه بی‌فایده‌ست.
درد دارم. درد جدایی و تنهايی و بی‌کسی.
خودم خواسته بودم. باید طاقت بیارم تا بزرگ بشم
از اتاق کوچیکمون بیرون اومدیم. حیاط بزرگی جلوی چشم هامه. صدام مي زنه. دلم مي خواد شیرجه بزنم توش. پای راست راحت بلند مي شه و مي خواد تو این بزرگی زمين پرواز کنه. اما همين که بالا مياد، مثل هميشه حس مي کنم روی هوا ول شدم و دارم مي افتم. زودی ميارمش پایین. پای چپ، حالا که نوبت بالا رفتنش شده سنگینه. به سختی، یه کمي بالا مياد و زودتر از اینکه بتونه سنگینی خودش رو تو هوا حس کنه، با زور پای راست به جلو کشیده مي شه.یکی دو قدم همين جور جلو مي رم و وارد حیاط
عطر خوش پیراهنش را دوست دارم
گلهاي روی دامنش را دوست دارم
گفتند: ديوانه، ندیدی شوهرش را؟!
ديوانه هستم، شوهرش را دوست دارم
سیامک کیهانی

سیگارهاي بهمنش را دوست دارم.
بوی بد پیراهنش را دوست دارم
گفتند ديوانه شنیدی زن گرفته؟
ديوانه‌ام حتی زنش را دوست دارم
نفیسه بالی

این عاشقان پیوسته غم را دوست دارند
بی سهم مي مانند و کم را دوست دارند
قانون و حرمت را نمي فهمند انگار
زن ها و شوهرهاي هم را دوست دارند
داوود جمشیدی

کپی شده از eshtebahi.blog.ir
با یه دنیا تلاش، یه عاااالم تلاش، تیکه هاي گم شده و پخش وجودمو  اینور و اونور دارم مي گردم و پیدا مي کنم.
چه هااااا کشیدم تا خودمو پیدا کنم. چه ها کشیدم.! و هنوز هم پیدا نشدم!
.
.
.
هع آه.
 
مي گردم
مي گردم
مي گردم
و باز مي گردم
کار ما تا آخر دنیا جست و جوهاستما آدما پاره هاي گمشده ی وجود هميم؟ :) چه اونچه از چند سال قبل گم کردیم و چه از ازل. تا که خود ازلیمونو یادمون بیاد. یا شاید قبل تر از اون(فک کنم که توی ازل وما یکی نبودیم اما مطمين نیستم). که ه
از این پس قرار است اینجا دفتر جدید روزمره هاي من باشد.  سعی مي کنم تمام افکارم، عقایدم را بنویسم، از لحظاتم بگویم و هر لحظه و هر لحظه حس بهتری را،از،زندگی تجربه کنم.  
دوست دارم دوستان مجازی جدیدی داشته باشم و دریچه ای رو به افکار نو باشم.  
یه اتفاقی برام ميفته .کسی هست اینجا که بگه تجربه کرده یا ميدونه چه مرگمه؟
دارم راه ميرم دارم غذا ميخورم یا دارم یه کار عادی و روزمره ميکنم ودر واقع منظورم اینه که کار خاصی که تداعی کننده ی چیزی باشه نه ! کاملا روزمره 
یهو یه خواب از گذشته هام با تمام جزئیات یادم مياد .ميدونم اون خوابو مثلا زمانی که راهنمایی بودم دیدم .حدودا ميدوتم اون خوابو چند سال پیش دیدم اما نه دقیق 
یهو همش یادم مياد !
چرا باید یه خواب از ده سال پیشم یهو جلوی چشمم ظاهر شه؟ ب
در این مخروبه ی پر از رنج، عیار آدم به نوع دردی ست که توی گنجه ی دلش پنهان کرده. برای من که غم بازم، برای من که چراغ به دست مي گردم دنبال آدمي که دردش از شکم و زیر شکمش بالاتر رفته باشد، تحمل این روزها و آدم هاي اطرافم سخت شده، خیلی سخت. عصبي شده ام. گمان مي کنم دارم مي گندم. 
سلام دوران مجردی.
بعد مدت ها دارم بر مي گردم خونه خودم.
ماکارانی هاي خوشمزه و ته گرفته.
گلدون هاي خشک شده و آب نخورده.
نستعلیق هاي نوشته و شعرهاي خوانده شده.
اشک هاي ریخته و حرف هاي نگفته.
دوست دارم زندگی رو.
_____________________________________
اگه تونستم به گل هام سرو سامان بدهم، امشب حتما عکسشو براتون مي ذارم.
البته اگه دوست داشته باشید ببینید.
این روزا ضعیف ترین و افسرده ترین نسخه از خودم هستم فقط این نیست که حس کنم خیلی پر رنگ و واقعیهحمله هاي لعنتیِ عصبي حمله هاي عصبيِ لعنتیدوست دارم چشمام رو ببندم و تو هیچ "هیچ" دنیای دیگه ای بیدار نشماین هیچِ خیلی برام مهمه خیلی
بعضی روزها با حالِ خیلی خوبی بیدار مي شمصبح زود، هوای خوب، حالِ خوب
سر صبحی تا کارِ دیگه ای پیش نیومده و دغدغه ی خاصی ایجاد نشده، سر به یک کتاب فروشی بزرگ مي زنم
یکی یکی قفسه ها رو با دقت نگاه مي کنم و دنبال شکار مي گردم
مثل بچه هايی که مادرشون رو تو یک بازار شلوغ گم کردن دنبال کتابی مي گردم که حرفی برام داشته باشه
حرفی تازه، حرفی نو، حرفی جدید
حرفی تاثیر گذار، حرفی که دلم رو به لرزه در بیاره
ناگهان
کتابی پیدا مي کنم که همين ویژگی ها رو داره
بلاف
شما چقدر از انواع حملات عصبي اطلاع علائم حمله عصبي در کودکان دارید؟ به شکل کلی علائم حمله عصبي زیاد متفاوت نیستند اما در مواردی  ميتوانند تشخیص را مشکل کند حمله عصبي در خواب یکی از مشکل ساز ترین انواع حملات عصبي ميباشد همچنین حملاه عصبي و تشنج در بزرگ سالان اگر در حالات نا مناسب رخ دهد حتی ممکن است منجر به فوت فرد و یا ایجاد حادثه شود   با این که حمله        هراس  حالات متفاوتی دارد اما ممکن است با رسیدگی به موقع بتوان
ادامه مطلب
من عاشق شدم وگرنه این بی قراریم دلیل دیگری ندارد. من عاشق شده ام وگرنه این هوس ناتمام حرف زدن با محدثه چیست؟! من عاشق شدم وگرنه این دلیل خوشحالی، این ميل بوسیدن برای چیست؟! من عاشق شدم و دیگر نه مي خواهم و نه مي توانم باز گردم به تنهايی خويش، محدثه من، این بینوا عاشقت را در تنهايی خود جا مي دهی؟! از من دور هستی و خداوند در فکر است که تو را چگونه خلق کرده است که بنده سر به راهش را اینچنین از او غافل کرده ای. باز مي گویم: دوستت دارم. با اینکه نوشتنش ه
اختلال اسکیزوافکتیک چیست ؟
 
 
علائم
علل
تشخیص
عوارض
رفتار
چشم انداز
پیشگیری از خودکشي
اختلال اسکیزوافیک چیست؟اختلال اسکیزوفکتوری یک بیماری رواني است. مبتلایان به این بیماری هم روان پریشی و هم اختلالات خلقی را تجربه مي کنند: روان پریشی از بین رفتن تماس با واقعیت است و اختلالات خلقی ممکن است شامل قسمت هاي شیدایی یا افسردگي باشد. اختلال اسکیزوفیکتیو بر اساس نوع اختلال خلقی درگیر به دو زیر گروه تقسیم مي شود:
افسردگي: فقط شامل قسمتهاي افسردگي
چند باری خوره‌ی نوشتن به جانم افتاد اما کوتاهی کردم. دارم با دست‌هاي خودم عمرم را تلف مي‌کنم. توی این گوشی لعنتی دنبال چه چیزی مي‌گردم که مدام توی کوچه پس‌کوچه‌هايش پرسه مي‌زنم؟! آمدم پست دیشبم را تکميل کنم. اما به خودم که نمي‌توانم دروغ بگویم! نمي‌توانم عزیزانم! الان نمي‌توانم درباره‌ی این برف کوفتی بنویسم. باز هم در خوردن قرص‌هايم کوتاهی کردهام. باز هم تپش قلب دارم. باز هم مغز و بدنم دچار شوک مي‌شود. علائم سرماخوردگی دارم. از دست‌
من مشکل دارم 
خیلی هم مشکل دارم 
شخصیتی 
رواني 
خانوادگی 
ارتباطی 
فیزیکی
جسمي 
بیماری دارم 
حالم وخیمه 
ولی تکلیف چیه ؟
باید همينجوری بشینم نگاش نکنم یا بسازمش ؟
دیوار چین هم از قطعات کوچیک اجر ساخته شده 
کوچیک کوچیک برو جلو
استپ بای استپ
عزیزم!
همه مردها خودشون رو به سیگار مي‌بندن، من به نوشتن!
اون‌ها اونجوری آروم مي‌شن، من اینجوری.
اما خب مي‌ترسم! مي‌ترسم وقتی وارد زندگیم بشی، یه روز که خودکار دستمه و دارم مي‌نویسم، یا گوشی دستمه و دارم تایپ مي‌کنم، یا پشت لپ‌تاپ دارم دنبال کلمات مي‌گردم؛ بزنی روی شونه‌ام و بگی "مرد باید سیگاری باشه!"
مظاهر.نوشت: عزیزم! من این‌ها رو برای تو مي‌نویسم، برای تویی که هنوز وارد زندگیم نشدی، ولی یه روز ميای و تنهايی‌هام تموم مي‌شه.
 
اینجا نشسته‌ام و به تمام کارهاي نصفه و نیمه و رها شده‌ام فکر مي‌کنم. حدود یک هفته است که نمي‌توانم بگویم درگیر چه حسی هستم. دیشب دچار حمله عصبي شدم. دومين بار بود که دچار حمله عصبي مي‌شدم. بار اولش را خوب یادم هست: سه سال پیش بود و من در آن شهر سرد به تنهايی پرسه مي‌زدم که دچار حمله عصبي شدم. بار اول، نمي‌دانستم علتش چیست. به اورژانس رفتم و گفتند حمله عصبي بوده و تکرار شدنش ممکناست خطرناک باشد.
بار اولش، فردای روزی بود که رفتی.
بار دومش، یک هف
باران مي‌بارد. همه چیز زرد و سیاه است. آرزو مي‌کنم یک قطره باران باشم. ببارم. بوزم. بیایم پایین. رو تن خشک خیس یک برگ. با او حرف بزنم. حرف بزنم و بشنوم که قطره‌ی زیبایی هستم. تو راهرو دختری مي‌بینم که موهاش آبی‌ست. دوست دارم با تو حرف بزنم. به او مي‌گویم موهاش زیباست. مي‌گردم دنبال اسم آن فیلم که دختر موهاش را آبی کرده که به برگ بگویم آن را ببیند. سُر مي‌خورم. برگ رفته است. دنبال او ميگردم. گم شده است. رفته‌ام. پله‌ها را. سراشیب را. رو به پایین.
ذهنم پر از دیتا و دیتا پذیر و گشنه! اما وقت تنگه 
بین دیتاهاي داده شده جدل دارم و وقتی برای فکر کردن بهش ندارم 
چون کلی تکلیف درسی دارم و باید ترجمه تخصصی رو انجام داده و تایپ کنم تا موعد مقرر:(( وهنوز کاری از پیش نبردم خیلی:/ 
بعد این که دارم رواني ميشم از اینکه نميتونم سرعتمو تو خوندن کتاب دستم بیشتر کنم چون جذاابع واقعا بعد
اومدم و کتاب شبمو از رو گوشی انتخاب کردم و هر وقت خوابم نمياد ميخونمش و اینم اتفاقا جذابه:| 
و بدتر خودمو تو مخمصه ان
نميدانم از کجا شروع کنم. چندساعت پیش عصبي و ناراحت بودم و الان حس خوبی دارم. زندگی را دوست دارم. خانه ام را دوست دارم و این تنها چیز خوبی است که قرنطینه کردن برایم داشت. خانه ام را با تمام جزییاتش دوست دارم. البته هیچوقت متوجه این زیبایی ها نشده بودم تا اینکه دوستم از همه ی زیبایی هاي خانه ام استوری گذاشت. دیوارهاي خانه ام را دوست دارم. نقاشی هاي روی دیوار را دوست دارم. اینه ی سورریالم را دوست دارم. بخاری را دوست دارم. قوری و کتری و پوست پرتقال رو
باران مي‌بارد. همه چیز زرد و سیاه است. آرزو مي‌کنم یک قطره باران باشم. ببارم. بوزم. بیایم پایین. رو تن خشک خیس یک برگ. با او حرف بزنم. حرف بزنم و بشنوم که قطره‌ی زیبایی هستم. تو راهرو دختری مي‌بینم که موهاش آبی‌ست. دوست دارم با تو حرف بزنم. به او مي‌گویم موهاش زیباست. مي‌گردم دنبال اسم آن فیلم که دختر موهاش را آبی کرده که به برگ بگویم آن را ببیند. سُر مي‌خورم. برگ رفته است. دنبال او ميگردم. گم شده است. رفته‌ام. پله‌ها را. سراشیب را. رو به پایین.
حواست هست؟ تمام راهها رو دارم خودم تنها ميرم‌
خودم تنها دارم بزرگ ميشم.
جاهايی که ميتونستیم با هم پیش بریم رو خودم تنها دارم تجربه مي‌کنم.
مگه نه اینکه گفتن زن و مرد در کنار هم تکميل ميشن؟
پس چرا من تنها دارم تکميل ميشم.
هميشه از خدا خواستم بهترین باشم تا بعدا به مشکل نخورم.
ولی نه اینکه من کوله باری از تجربه بشم و بعدا تو بیای.
دارم تمام سعی‌م رو ميکنم که حتی اسمش رو هم سرچ نکنم و افسار افکار و احساسات‌م رو ندم دستش. به هرحال هميشه باید برای بدترین چیزها آماده بود.انتظارِ کشنده‌ای‌یه رو دارم تجربه ميکنم.ميدونم آخرش هم چیزی ميشه که تو ميخوای اما کمکم کن. خیلی.
من مي خواهم زندگی ام بگذرد .من زندگی مي کنم برای این که زودتر این بار را به مقصد برسانمنه برای این که زندگی را دوست دارم ."پرویز "حرف هاي من نباید تو را ناراحت کند .امشب خیلی ديوانه هستم .مدت زیادی گریه کردم .نمي دانم چرا فقط یادم هست که گریه کردم و اگر گریه نمي کردم خفه مي شدم .تنهايی روح مرا هیچ چیز جبران نمي کند .مثل یک ظرف خالی هستم و توی مرداب ها دنبال جواهر مي گردم .پرویز نمي دانم برایت چه بنویسمکاش مي توانستم مثل ادم هاي دیگر خودم را در ابتذا
امکان نداره بمونم
ولى برمى گردم شاىد بعده عید
مراقب خودتون باشید
عیدتونم پیشاپیش مبارکککک
اگه مامان بابام بدنن وب دارم تبلتو ازم ميگیرنننن
فقط یه نفر بهم بگه چطور کلااا حذف کنم؟ 
مرسى
 
❌❌❌❌❌❌❌❌❌
هشدار
شما حق ندارید برىد تا من برمى گردم
وگرنه همتونو ميکشممممم
پرسش
 
در کتاب هاي فلسفی و عرفانی و کتاب هاي مشابه در حین بحث از عوالم وجود و تقسیمات آن مثلا عالم لاهوت و جبروت و ملکوت، ملک و ناسوت یا تقسیم هاي دیگر مانند عالم عقل و عالم مثال، یا به زبان شرع؛ عالم آخرت و عالم برزخ و عالم دنیا و این گونه از تقسیمات. در حقیقت من معنای عالم آخرت و برزخ و دنیا را چون در آیات و روایات توضیح و تبین شده است را مي فهم، اما اکنون دوست دارم بر طبق یک استدلال روشن و آسان و متین چگونگی تقسیم عوالم و استدلال بر وجود خارجی آ
*معاد ( آخرت ) کے بارے ميں تحلیلی، فلسفی اور معرفتی مباحث ( 4) 
کیا اس عالم دنیا کے علاوہ دوسرے عوالم ممکن ہیں ؟
کیا جدید سائنس دوسرے عوالم کا انکار کرتی ہے ؟
اصلا ماورای مادہ عوالم کو سائنس کے ذریعے اثبات کیا جاسکتا ہے ؟
شیخ اشراق کے مختصر حالات اور انکے بعض نظریات کا بیان 
موت اختیاری کیا ہے ؟
دوسرے عوالم اگر ہیں تو وہ کہاں ہیں ۔۔آج تک ہم ان تک کیوں نہیں پہنچ پائے
۱. دندونم خیلی وقته اذیتم مي کنه اما چند روزه درد داره. بعد از این جریان حتما مي رم دندان پزشکی. البته اگه بتونم ترجیح مي دم با انبر دست بکشمش
۲. یه مانتو و روسری لازم دارم. حتما مي رم خرید.
۳. یه کار در منزل بود که حق ثبت نامشو دی ماه پرداخت کردم و نشد که پی شو بگیرم. سراغ اون هم مي رم.
۴. آزمون نظام رو به سرانجام مي رسونم که از شرش خلاص بشم.
۵. انتشارات گمان کتاب هاي خوبی داره. تو کتاب فروشی ها دنبال کتاباشون مي گردم.
۶. مي رم بانک. یه حساب برای دادامون
 صرف فعل گیلکی فگنسن/ فارسی حمله گردن
 
¤ ماضی ساده (حمله کردم، .)
 مثبت : فگنسم /fəgənəsəm/، فگنسی، فگنس، فگنسیم، فگنسین، فگنسن
 منفی : فنگنسم /fənəgənəsəm/، فنگنسی، فنگنس، فنگنسیم، فنگنسین، فنگنسن
 ---------------------------------
 ¤ ماضی نقلی (حمله کرده) » فگنسه /fəgənəse/
 ---------------------------------
¤ ماضی بعید (حمله کرده بودم، .)
ؤ (o)
 مثبت : فگنسه‌بؤم، فگنسه‌بی، فگنسه‌بؤ، فگنسه‌بیم، فگنسه‌بین، فگنسه‌بؤن
 منفی : فنگنسه‌بؤم، فنگنسه‌بی، فنگنسه‌بؤ، فنگنسه‌بیم، ف
آنقدر فکر کرده‌ام که ذهنم کوری گرفته است. کوری از مدلِ کوریِ ژوزه ساراماگو؛ ذهنم سفید سفید است. مثل یک بوم نو و پاک. مثل یک دشت برفی سفید. شاید فکر کنید چقدر خوب که یکدست است و بدون پریشانی و آشفتگی. ولی این سفیدی آزاردهنده است. مثل برف که چشم آدم را مي‌زند، سفیدی فکر هم، چنان آزاردهنده است که هیچ عینک آفتابی یا طبی برای ذهنم کارکرد مناسب ندارد و جان به لبم کرده است. نمي دانم چطور شد که این سفید پهن شد روی ذهنم. شاید چون افکار و داستان‌هايی که د
در آخرین ماه هاي بیست و شش سالگی و بعد از چندماه مادری؛
حس کسی را دارم که صدها سال عمر کرده و در پایان راه قرار دارد و دنیا تمام بازی هايی که داشته را برایش رو کرده.
خسته از راهِ طی کرده در انتهاي مسیر در انتظار ایستاده تا روز موعود.
این روزها حالی دارم که نمي دانم به مناسبت افزایش سن است و گذر عمر یا معلمي کردن و کسب تجربه.چقدر نیاموخته دارم و چقدر بیهوده و کم عمق است آنچه که خیال ميکردم آموخته ام و در دست دارم.کاش آن زمان که خام بودم و بی تجربه و به دنبال بطالت و لذت، ميفهميدم و ميدانستم آنچه امروز ميدانم و ميفهمم را.آن زمان دلسوز خودم نبودم و امروز هم.آن زمان سر به هوا بودم و امروز هم.درس زندگی باید آموخت. درسی برای تمام عمر و تمام ابعاد زندگی، که غیر ازین بی حاصلی و بی خبر
دوستت دارم.
به سان یک ديوانه، به سان یک سرباز 
به سان یک ستاره سینما 
دوستت دارم، به سان یک گرگ، به سان یک پادشاه 
به سان انسانی که من نیستم 
ميدانی من اینگونه دوستت دارم
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست مي دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب مي شود دوست مي دارم
تو را برای دوست داشتن دوست مي دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست مي دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست مي دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخند
چند وقت است که مدام به این فکر ميکنم که بالاخره چه‌کار که بکنم بهتر است؟به دنبال یک ایده باشم برای راه اندازی یک استارت آپ ؟
پروژهايی که از مدت ها پیش روی دستم مونده و هنوز تموم نشده رو تموم کنم ؟
برم سراغ کسب مهارت جدید؟
مهارت هايی که دارم رو ارتقا بدم؟
ساعت کاریم رو بیشتر کنم؟
به شغل هاي دیگه و پیشنهادات دیگران فکر کنم یا تمرکز کنم روی شغل فعلی و اصلیم؟
اصلا ول کنم برم کتاب بخونم ؟
همشو باهم انجام بدم؟

این همه سوال و بسیاری دیگه که ننوشتم هر
تازه به یک مسئله مهم از زندگیم پی بردم
اون همه احساس تنهايی که ميکردم
تازه پی بردم من مشکل تنهايی اگزیستانسیال دارم
و چقدر وقتی مطلب راجع بهش ميخوندم خوده خود خود بودم.
و چقدر برام شوکه کننده بود
و چقدر چقدر چقدر خوشحالم که متوجه شدم این درد تنهايی چیه
حالا که فهميدم ميتونم رو خودم کار کنم
ميتونم درستش کنم
و باید درستش کنم
دوست ندارم دیگه مانتوهاي رسمي بپوشم و مقنعه سر کنم 
دوست ندارم 
دوست دارم رنگی باشم دقیقا شبیه اون زنی که توی رویاهاي دختربچگیم بود
دوست دارم بخندم و کاری که دوست دارم انجام بدم 
دوست دارم کار هاي قشنگم دیگرانو خوشحال کنه 
دوست دارم . دوست دارم 
دوست دارم قلبم زنده باشه . پیروز باشم 
دوست دارم آسمونو ببینم 
دوست دارم ستاره ها رو بشمرم 
دوست دارم دور از هیاهو بقیه عمرمو زندگی کنم .

+ البته نه اون رنگی رنگی شکل اینفلوئنسرهاي خز و بی معنی ای
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل هاي صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمي باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهاي رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه مي باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.




















دریافتمدت زمان: 5 دقیقه 59 ثانیه 

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها