نتایج جستجو برای عبارت :

آب توم وقتی که میریزی چهاتفقی میافتدgo

ایندفعه دیگه یادم موند که عکسشو بگیرم D: 
راحت هم بود پختنش. پیاز و گوشت و زردچوبه رو مثل هر خورش دیگه‌ای تفت میدی، بعد یکی دو قاشق رب رو با گوشت تفت میدی و بعدش هم به‌ها رو یه کوچولو تفت میدی با بقیه و روشون آب ميريزي. ادویه‌شم فلفل سیاه و دارچین و زردچوبه. آلو بخارا رو میتونی از همون اول اضافه کنی و یا بعدتر. در آخر هم یکم آبلیمو ميريزي که ترش‌مزه تر بشه. فقط من یه ربعی ازش سر نزدم یکم ته گرفته بود. ولی در کل خورش راحتیه. لازم هم نیست پوست به گرف
وقتي بعده یه روز عجیب و نسبتا خوب نصف شب یادش میوفتی و مث سگ اشک ميريزي و نمیدونی باید چیکار کنی و پناه میاری به وبلاگ :))))
نقش بازی نکن دختر چرا نمیتونی خودت باشی!
حاجی،من ضعف میکنم واسه داشتنت.
من مثل یه قوطی خالی اب معدنیم که انتظار داشتم با چایی داغ پرم کنن.
همینقد مفلوک.
شیطان بر آدمی سجده کرد و گفت اوستا دمت گرم حقا که شیطونو درس میدی !
پول زد روی گرده ی تنگ شراب و گفت کور خوندی دادا این تو نیستی که درون آدما رو ميريزي رو دایره این منم .
میگی نه ؟به دور و برت نگاه کن . ببین آدمایی که یه روز هشت شون گرو نه شون بود وقتي دست شون به مال و منال رسید چطور ذات خودشون را نشون دادن !
از این به بعد نگین می صافی . بگین پول صافی !
روح وحشی
+اشرف مخلوقات در خدمت اسکناس 
آدمای مختلف رو میبینی و باهاشون حرف میزنی، بینتون یچیزی هست که از قبل وجود داشته . برای غریبه ها اشک ميريزي چون به خاطر میاری که قانون ثابت دنیا از دست دادنه. یادت میوفته که باید خدافظی کنی یه روز و دیگه هیچوقت نمی‌بینیش . دیگه نمیتونه صدات کنه . دیگه هیچوقت صداشو نمیشنوی. هیچوقت ازش خبری نداری. نمیدونم این همه خشونت برای چیه وقتي توی یه لحظه همه چی میتونه تموم بشه. بدون اینکه آمادگیشو داشته باشی . 
نمیدونم این غرور بشر برای چیه وقتي یه لحظه هس
عصبانی ام 
خیلی زیاد این قدر عصبانی ام که اگر ننویسم سرم منفجر می شه .
گرچه که الان هم اینقدر عصبانی ام که سرم داره از درد می ترکه
امروز مامانم قرار گذاشت بریم دیدن کربلایی ، نمی دونم این مامان من وقتي میخواد کاری بکنه راحتی همه رو در نظر می گیره به جز ما برای اینکه صاحب خونه گفته تو این هفته بیاین که من دیگه اذیت نشم خونه رو مرتب کنم مامانم نکرده، برنامه رو کنسل کنه و ما هفت رفتیم خونشون که دیگه ۸ به جلسه ی روضه برسیم .
اما یهو دیدم بابا بی خ
در مقوله استرس و مدیتیشن برای کنترل استرس باید یادآوری کنم که مدیتیشن و بقیه روش ها فقط برای استرسی کاربرد داره که اومده و رفته وگرنه شما یه غولی به نام استرس جلوت نشسته باشه و شما چشاتو ببندی و نفس عمیق بکشی وقتي باز کنی چشماتو دوباره همون غول رو میبینی که جلوته و دوباره بهم ميريزي. در نتیجه این متد جواب نمیده اصلا و شما باید اون غول رو از سره راهتون بردارین و الا میشینه جلوت و نگات میکنه تا از پا دربیای.
 
 
+ هنوزم زل زده بهم و داره نگام میک
6
در اینکه باید بیانیه ی آقا حفظه الله تعالی را مباحثه کرد که شکی نیست. اما آن حس که چیزی به من اضافه شده یا چیزی به شما اضافه شده بعد از مباحثه باید منتقل شود. وقتي من و شما اهل عمل نباشیم، و چیزی هم بعد از مباحثه به ما اضافه نشده است، و ما را به حرکت وادار نکرده است، انرژی نداده است، یعنی این مباحثه فایده ای ندارد. چرا که شما می آیی سرِ بحث، و همان چیزهایی که در ذهن داری (همانهایی که با آن فکر ها اینگونه منفعل هستی) را در متن ميريزي! همان برداشت های
وقتاییم هست که هی برنامه ميريزي که چه کارایی رو انجام بدی و چه جوری انجام بدی و کی انجام بدی مینویسی و خلاصه با همه ی وجودت تلاش میکنی. یهو همه ی وجودت در مقابلت میایسته و مجبورت میکنه چند روز بی حال و دراز کش و خزنده به زندگیت ادامه بدی 
فکر میکنم اینجور مواقع بعضی از اعضای بدنت باهم قهر میکنن و هرکی ساز خودشو میزنه توام نمیدونی با کدوم یکی برقصی
 
‏یه بسته خرما گرفتم داخلش زنبور بود 
 
بردم پس بدم 
 
یارو گفت این اصل و خالصه دیگه
 
 
گفتم اون عسله، باید داخل این شتر باشه
 
۶ سالگی اولین بار میخواستم تنهایی برم حموم هنوز نشده بودم مامان بزرگم داد زد محمد آب جوش ميريزي بسم الله بگو جنا فرار کنن نسوزن
 
 
 
 
 
 
همونجا چنان ریدم تو شلوارم که ۱۲ سالگی تنهایی نمیرفتم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
روز مهندس رو تبریک میگم به همونا که محکوم شدن به مهندس یه چایی ميريزي» ها :)) 
+ دارم اون اهنگه رو گوش میدم که میگه میخوام برسونمت سونمت سونمت سونمت :)))))) 
#اسکل
+ آقا دعا کنید داداشم با شیرینی برگرده خونه :))) 
+ یکی از فانتریام اینه که بیام زیر پستاتون بنویسم مطالب جالبی داری، موفق باشید».
اوایل بهم می گفت آجی
بعد شد مامان
بعد تر آله
فکر می کنین چند وقته چی صدام می زنه؟ نامه!
 
+تو خونه ما، آدم بزرگا هم مثل بچه ها حرف میزنن.حالا گفت و گوی  این چند وقت  اخیر این طوری صورت می گیره:نامه یه چای ميريزي برامون؟ نامه میای بریم بیرون؟ گوشی رو بده به نامه.نامه کجایی؟نامه کجا میری؟!
*نامه صورت دیگری از فاطمه است که خواهرزاده ی دو ساله ام مرا صدا میزند :)
++اون یکی خواهر زاده ام که بزرگتره بهم میگه: خاله فاطمهاما وقتي خیلی دوستم داره و میخواد
سلام!
 
همونطور که احتمالا میدونید رزبری پای وقتي برای اولین بار سیستم عامل رو روی SD کارتش ميريزي و بوت میکنیش بهت اجازه ارتباط از طریق SSH رو نمیده و برای اینکه این دسترسی رو فعال کنی باید مانیتور و ماوس به بردت وصل کنی و اونموقع از تو تنظیمات سیستم این قابلیت رو فعال کنی.خب حالا اومدیم یه بابایی مانیتور و ماوس نداشت در لحظه.تکلیف چیه؟!
 
راهکار سادس.باید SD کارت مذکور رو تو سیستم لبتابت مثلا باز کنی و یه فایل خالی با نام SSH در قسمت boot بسازی.توجه
متن آهنگ حس خوب مسعود مالمیر
 وقتي که تو رویای تو حبسم از فکر آزادی گریزونممن راز این احساس زیبا رو از برکت عشق تو میدونمانقد هوام بند نفس هاته حس میکنم لباتو رو گونه ممن سهم مو میگیرم از دنیا موهاتو ميريزي روی شونه مابری نمیشه حال من با تو عشقت غمو از یاد من بردهداری تصاحب میکنی راحت قلبی رو که صدبار شکست خوردهوقتي نباشی میرم از دنیا دیوونه وار چشماتو دوست دارمپشتت به یه کوهه عزیزم من هرگز تورو تنهات نمیزارمابری نمیشه حال من با تو عشقت غمو
[این یک متن علمی نیست! =))) ]
مغز 12 زوج عصب داره که حس و حرکت اجزای سر رو تامین می‌کنن. مثلا بویایی، شنوایی، لامسه، چشایی، حس عمومی، عضله های جونده و غیره. زوج 8 عصب وستیبولوکوکلئاره. که یه بخشیش برای شنوایی‌ه و یه بخشیش برای تعادل.
یه سری تست وجود داره که صحت هر کدوم از این زوج اعصاب رو بررسی کنیم. یکی از تست هایی که بخش تعادلی زوج 8 رو بررسی می‌کنه اسمش تست کالریک‌ه. این شکلیه که مریض رو میخوابونی، زاویه‌ی 30 درجه میدی به سرش بعد تو گوشش چند قطره
وقتي با کوفتگی از خواب بیدار میشم و میخوام شروع به خوندن کنم دلم گریه میخواد.یک آن هزار فکر وسوسه کننده میاد سراغم که چرا انقدر به خودت سخت میگیری?چرا طرح رو انتخاب نکردی تا یک و نیم سال اینترنی رو با خیال راحت و بدون فشار درس و برنامه ریزی بگذرونی،ورزش کنی،مسافرت بری،کتاب بخونی.چرا به بی پولی خودت و دستت که قرار تا ابد پیش خانواده دراز بمونه فکر نمیکنی.چرا فراغت بهت نیومده.حیف این پولهای زبون بسته نیست انقدر ميريزي توی جیب موسسات و جزوه
دو روزی هست شست دستم پرش داره و خود به خود ت میخوره و رگ های روی دستام درد میکنه یا گاها حس میکنم یه چیزی روی بدنم راه میره (یه جور توهمه درواقع) و شب هام همش کابوس.
کاش بدنم میتونست باهام حرف بزنه.حس میکنم بدنم دیگه تحمل این حجم از فشار عصبی و روح خستم نداره.اینجا خانم دکترهای زیادی دیدم کسی هست بتونه بگه من چم شده؟ 
ازم گله کن شکایت کن شاید سبک شی.توهم مثل روحم همه چیو تو خودت ميريزي و اینطور با دردهای عجیب خودت لو میدی :( 
بدن عزیزم مع
برای من و تو وقتي می‌ترسیم، فرقش اینه که من حرف میزنم. با یکی دو تا از دوستام که همیشه حالمو خوب میکنن حرف میزنم اما تو همه رو ميريزي تو خودت. آخرشم من اینجا رو دارم که همه ی ترسامو بغل کنم بیارم بریزم تو یه پست که حتی شاید هیچوقت منتشرش نکنم. اما تو همه ی اون چیزایی که دلت نمی‌خواسته بشینی برای یه نفر بگی رو با هزار تا خودسانسوری و لفافه میذاری زیر یه عکس خوشگل تو اینستاگرام. بعدم اسمشو تو لوکیشن وسط اسم یه شهر خارجی گم و گور میکنی که کسی نفهم
وقتي خسته ای!
وقتي داری از ظرفیت مازاد بدنت استفاده میکنی که بتونی بیدار بمونی !
وقتي از حجم سوالایی که ذهنت رو درگیر کرده بغض کردی و نزدیکه که بباری !
وقتي دلت بیرون رفتن و آزادی میخواد ولی اون کتابا این اجازه رو بهت نمیدن ! اگر هم ساعتایی رو بری بیرون تماما عذاب وجدان داری که اگر خونه بودی فلان بود!
وقتي دلت پر کشیده برای دیدن فیلم !
وقتي کلی از اخبار روز بی خبری و انگار نه انگار توی همین اجتماع زندگی میکنی !
وقتي کل زندگیت خلاصه شده توی یک اتاق
سلام
میگه می دونی مشکلت کجاست؟
کجا؟
خیلی کمال گرایی! توقعت از آدم های اطرافت درسته امااااا اونچه که باید با اونچه که هست متفاوته، و تو توقع داری باید ها اتفاق بیافته!
می دونم که خیلی وقت ها هم صبر کردی در مورد هست ها! اما وقتي هی صبر می کنی و صبر می کنی و دیگه یه جایی صبرت تمام میشه و اینجور بهم ميريزي! چون دلت می خواد بایدها اتفاق بیافته و نمی افته!
از وقتي زنگ زد، اومد و تا نزدیکای رفتنش نمی تونستم جلوی اشکام رو بگیرم. وقتي پشت گوشی گفت ظهر
بهش میگم تا حالا شده از دستم ناراحت بشی؟
میگه:همینکه هیچی نمیگی و ميريزي تو خودت.همینکه به رومون نمیاری.این همه سکوت ناراحتم میکنهناراحتمون میکنه.!
دستمو محکم میفشاره و من فقط میتونم لبخند بزنم شاید به خاطر اینکه به اندازه سر سوزن در برابر همه اون کارایی که کردن، منم تونستم ناراحتشون کنم و شاید هم برای تاسف.به خاطر اینکه نمیتونم دوباره تغییر کنم.چون خیلی درد کشیدم تا که به این آدم تبدیل بشم.
در آن نقطه که دیگر انسانی برای دلبستن و اصلا دلی برای بستن باقی نمانده شروع میکنی به پناه بردن به اشیاء،گیاهی را  فرزند خود میگماری و برای گوشی قدیمی ات که در ناخوداگاهت حکم یار را دارد اشک ها ميريزي،هدفونت که مشکل پیدا میکند حس میکنی یکی از اندام های حیاتی ات را از دست داده ای،در چشم های صندلی مقابلت زل میزنی و سعی میکنی بغضت را پنهان کنی چون تو اجازه نداری پیش روی دیگران اشک بریزی،شروع میکنی داستان های هیچگاه نگفته ات را برای بار هزارم مرو
هر چیزی یک بار مزه دارد.و به تبع ان هر چیزی فقط یکبار درد دارد؛بعد از آن حس هایمان ضعیف میشود،میخواهد شادی باشد یا غم.
شاید خیلی دیگر از آمپول زدن نترسیم؛میدانیم درد دارد ولی خوب تجربه اش را داشته ایم و فهمیدیم که میتوانیم سر بلند بیرون بیاییم از این قضیه،فهمیدیم که دردش قابل تحمل است.
مگر چقدر میتوان از رفتن ادم ها ناراحت شد ،آرام آرام کمرنگ و عادی میشود،تا جایی که پشت سر کسی که میخواهد برود خودت اب ميريزي و بدرقه اش میکنی
ما خوب بلدیم درد ها
تکست آهنگ رستاک پاییز امسال
ببین پاییز امسالم طلایی کرده موهاتو شده انگیزه ی برگا ببوسن جای پاهاتوبازم هم رنگ شال تو با این برگای پاییزی همین برگا که میبینن تو داری اشک ميريزينگاهمون چقدر سرده نفسهامون چه سنگینه دیگه پاییز سال بعد مارو اینجا نمیبینهنگاهمون چقدر سرده نفسهامون چه سنگینه دیگه پاییز سال بعد مارو باهم نمیبینه.
ادامه مطلب
داشتم فکر میکردم که مثلا هفته پیش این موقع به خودمون میگفتیم هفته بعد تمومه ، اما نشد . میدونی یک روز غصه میخوری ، دو روز آه میکشی ، سه روز به دیوار خیره میشی اما از یه جایی به بعد با خودت میگی دیگه شده و اگر بخوای در کنار همه جنبه های منفی قضیه به چیزای مثبتش فکر کنی ، این که دیگه معلوم نیست حتی تا کی ، همچین تعطیلی گیرت بیاد ، از اونجا بود که تصمیم گرفتم از فردا به بعد رو یه جوری زندگی کنم که انگار آخرین روز تعطیلاتمه ، دارم فکر میکنم به یه کتاب
اینکه یک زخم کار خودش را کرده است در همین حالتهای گاه به گاه درماندگی و غم عجیب معلوم میشود؛ اینکه نمیدانی به چه کاری چنگ بزنی، رو به چه کسی بکنی، چه کنی که اندکی آرام بگیری خودت هستی و خودت، نه، یک آسمان حس غریب مشکوک از سوال و خیال. و نمیشود، نه کسی در دسترس هست و نه تو توان انجام کاری را داری یک غم عجین شده با شیره جانت که نزدیکتر از همه چیز به تو است و هیچ چیز از عظمت و سنگینی و اهمیت آن نمیکاهد هر چه بخواهی بگویی آنچه باید بگویی را نمیگوی
دانشکده‌ی علوم پایه بوعلی. زمینه‌ی پر درختش اون گوشه کنارا ، یه تاریکیِ عمیق و لطیفی درست کرده بود که واسه یه دختر غریبِ تنها که از تنهایی توی پارک نشستن و غذا خوردن ، واهمه‌‌ی نگاه و متلک داره ، مأمن دل‌انگیزی بود.
از پله‌ها رفتم بالا ، از روی پیاده‌روِ خاکی و برگیش رفتم ؛ چهار زانو روی سکوی سیمانی که میدان دیدش هم از بیرون نرده‌ها و هم از پیاده‌روی علوم پایه یه اندازه بود ، نشستم.
آسمون ، سیاهِ کدر بود و دو تا ستاره مات تو دل خودش داشت. ی
دانشکده‌ی علوم پایه بوعلی. زمینه‌ی پر درختش اون گوشه کنارا ، یه تاریکیِ عمیق و لطیفی درست کرده بود که واسه یه دختر غریبِ تنها که از تنهایی توی پارک نشستن و غذا خوردن ، واهمه‌‌ی نگاه و متلک داره ، مأمن دل‌انگیزی بود.
از پله‌ها رفتم بالا ، از روی پیاده‌روِ خاکی و برگیش رفتم ؛ چهار زانو روی سکوی سیمانی که میدان دیدش هم از بیرون نرده‌ها و هم از پیاده‌روی علوم پایه یه اندازه بود ، نشستم.
آسمون ، سیاهِ کدر بود و دو تا ستاره مات تو دل خودش داشت. ی
جای تو گوشه ی دل منه از تو دوره دست همه هرچی یادمه♪ ♥‿♥ ♪با چشات ميريزي شهرو بهم تو کاری کردی با دلم انقد عاشقم♪ ♥‿♥ ♪تو منو دیوونه کردی شیرین تر از عشق چه دردی کارته دیوونه کردن که همه دورت بگردن♪ ♥‿♥ ♪با چشات زل بزن توی چشام دیوونه شو برام با تو خوبه حال و هووام♪ ♥‿♥ ♪دیوونتم میدونی خودتم من که عاشقتم مث پروانه دورتم♪ ♥‿♥ ♪با چشات زل بزن توی چشام دیوونه شو برام با تو خوبه حال و هووام♪ ♥‿♥ ♪دیوونتم میدونی خودتم من که عاشقتم مث
به هیچ کسی رحم نمیکنه!
فقط به فکر پیروزی و انتقامه!
هیچ وقت فکر کنار گذاشتن جنگ نیست!
همیشه باید یک طرف همه جنگ های میدانی باشه!
کوتاه هم نمیاد!
بیچارمون کرده با این جنگ طلبیش!
هر وقت دیدیمش یاد جنگ افتادیم!
بخدا دیگه خسته شدم!
همش یا داره دفاع میکنه یا در حال جنگه!
همیشه یک دشمن برای خودش حاضر و آماده داره!
بسکه کلیک کرد و موشک زد بخدا دیگه من خسته شدم! 
 آخه آروین همیشه تو آزمایشگاه عادت داره بازی های جنگی اینترنتی بکنه! کشته ما رو بخدا!
خدائیش ه
#نگاهش
#چشمهایش
#صدایش
#لبخندش
#دستهایش
#بوی عطرش
#وقتي جدی میشود
#وقتي مزاح میکند
#وقتي بلند بلند میخندد
#وقتي تعجب میکند
#وقتي نگران میشود
#وقتي قهوه‌اش را هم میزند
#وقتي نگاهت میکند
#وقتي نگاهت میکند
#وقتي نگاهت میکند
#وقتي نگاهت میکند
#وقتي نگاهت میکند
.
.
.
 
استاد رائفی پور :
 
هیئتی که ذکر امام مهدی در آن نباشد، باطل است. اصلاً برای امام حسین اشک می ریزی که مردم امام زمانشان را تنها گذاشتند، یاد بگیری امام زمان خودت را تنها نذاری، یعنی در هیئت تو باید تربیت بشوی برای ظهور. برو با دلت کاری بکن که همانطور که برای امام حسین اشک ميريزي، برای امام زمان هم اشک بریزی.
 
 
منبع : واحد مهدویت موسسه مصاف ایرانیان (در شبکه های اجتماعی Mahdiaran@)  ؛ موسسه مصاف masaf.ir
دقیقا همه چی از اون لحظه شروع می‌شه که پاتو از دانشکده میذاری بیرون و عینکتو برمیداری تا کمتر ببینی و هندزفری رو میذاری تو گوشت تا کمتر بشنوی. تا کوهن برات بخونه dance me to the end of love!! 
دقیقا همونجاست که یادت میاد چی شده و تا الان اگه فرونریختی و نپاشیدی صرفا به این خاطر بوده که مهلتش رو نداشتی. همون لحظه است که سوز باد مثل سیلی میخوره تو صورتت و یه بار دیگه میری تو خودت و فرو ميريزي. اونجاست که با خودت میگی حالا چطوری باید این شت رو هندل کنم؟ و اصلا
یه جای سرسبز.خیلی سرسبز. 
پر از درخت. درخت سیب و آلبالو.
 یه حوض. یه حوض با فواره. 
که ده یازده تا ماهی قزل آلای درشت داره.
یه صندلی کنارش. لم دادی روی این صندلی. پاهاتو گذاشتی لب حوض. سرت بالاست. به حرکت سایه ی آب حوض روی برگای درخت بالا سرت نگا میکنی. هی نگا میکنی.
بلند میشی یه لیوان برمیداری برای خودت آلبالو میچینی. آلبالو با شاخه و برگ. میندازی توی لیوانت. وقتي لیوانت پر شد میری اب یخخخخخ ميريزي توی لیوانت.خوب میشوری آلبالو ها رو. ولی دلت نم
نمیدونم چجور خشمی توی وجود بعضی ها هست که میتونه اینقدر مخرب ازشون ساطع بشه.
خشم زیاد با کمی بزدلی به نظرم باعث میشه وقتي بستری فراهم میشه که بتونن پشتش ناشناس بمونن و کسی اونارو نشناسه زشت ترین نقاط وجودشون خودش رو نشون میده.
خیلی ترسناک و کمی گریه داره وقتي توی همچین محیطی میری و حرف زدنشون با هم رو میخونی. کاملا انگار وارد یک دنیای دیگه ای شدی با موجودات دیگه ای چون هیچ شباهتی به هیچ فضای دیگه ای که تاحالا تجربه کرده باشی نداره.
هیچ کس اونج
مقدار مصرف رزین اپوکسی:
یکی از سوالات اغلب که همیشه پرسیده می شود این است که من چه مقدار رزین اپوکسی باید برای محصولات هنری خود و یا نیز تلفیق چوب و رزین باید تهیه کنم.  در این مقاله قصد دارم یک فرمول ساده به شما بدهم تا بتوانید به راحتی میزان حجم مورد نیاز را محاسبه کنید.در ابتدا این نکته را مد نظر قرار دهید که سعی کنید از رزین های اپوکسی دو به یک و یا همان رزین های اپوکسی ۵۰ درصد استفاده کنید این رزین ها با توجه به این که مقاومت بالایی دارند و
بیخوابی بی خوابیه،
حتی اگه زود بخوابی،
یه راهی پیدا میکنه تا خودشو بند کنه به زاویه ی خارجی چشمات.
 مثل ماه که بلده از پنجره یه جوری بتابه به وقت شب
که روشن بشه پوست دستم.
پرسیده بود
صبر چیه و مصداقش چیه.
نشستم خیلی جدی جوابشو بدم که دیوونه پرید وسط،
شروع کرد به حرف زدن،
نصفه شب نیست فقط آدم دیوونه میشه که!
هروقت ماه بلد باشه بتابه از پنجره اتاق،
هروقت بیخوابی راهشو پیدا کنه
دیوونگی نشسته به جای تو!
داشتم میگفتم: صبر ینی حفظ آرامش برای رسیدن
پلنگ صورتی عزیزم!
سلام.
شاید ذوق کنی اگر بگویم حتی قبل از این که دست چپ و راستم را از هم تشخیص بدهم، مجذوب تو و آن رنگ صورتی جیغت و آن معصومیت چهره و نگاهت و آن همه شیطنتها و خرابکاریهایت بوده ام و هنوز هم هستم! شاید هم مثل آن وقتهایی رفتار کنی که همه چیز را به هم ميريزي و بعد شانه بالا می اندازی و طوری که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده میروی پی کارت. نمیدانم. 
به هر حال که من خیلی دوستت دارم و لپتابم پر از انیمیشنهای تو است. حتی در این سن و سال هم، وقت
هوای عجیب خوبیه
ادم دوست‌داره دست‌ خودشو بگیره بره زیر این‌ نم‌نم بارون،خودشو بغل کنه،با خودش بخنده‌شاید یه پک سیگارم بکشه مثلا :)
ولی بجاش لحافو میکشم تو سرم چون برا من ساعت ۱ شب خوابیدن دیر وقت ترین ساعت ممکنه!و فردا کلی کار هست واسه انجام دادنو زندگی‌و تلاش هایی که باید براش بکنم.
میخواستم بگم شاید فردا و فردا ها روزای سختی باشنولی من به روشنی ایمان دارم!
به سپیدی پشت شب های سیاه.
به پاییز بعد از تابستون
و به بهار بعد از زمستون!
م

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها