دلم مي خواد پنج سال بخوابم. دلم مي خواد همه چی رو بذارم پست سرم و برم یه جایی که هیچ کس من رو نمي شناسه، اسمم رو نمي دونه و منتظرم نیست. دلم مي خواد سوار قطار شم و برم تبریز. مي خواد وقتی موسیقی مي شنوم؛ گوشهام درد نگیره. دلم مي خواد یکی برام شعر بگه، برام نامه بنویسه. یکی باشکوه دوستم داشته باشه؛ جوری که بپذیرم همين جوری هم خوبم و از جهان نترسم. دلم مي خواد برم بالای کوه داد بزنم، اونقدر داد بزنم که صدام دیگه بالا نیاد. دلم مي خواد با اینکه گوشها
دلم مي خواد پنج سال بخوابم. دلم مي خواد همه چی رو بذارم پست سرم و برم یه جایی که هیچ کس من رو نمي شناسه، اسمم رو نمي دونه و منتظرم نیست. دلم مي خواد سوار قطار شم و برم تبریز. مي خواد وقتی موسیقی مي شنوم؛ گوشهام درد نگیره. دلم مي خواد یکی برام شعر بگه، برام نامه بنویسه. یکی باشکوه دوستم داشته باشه؛ جوری که بپذیرم همين جوری هم خوبم و از جهان نترسم. دلم مي خواد برم بالای کوه داد بزنم، اونقدر داد بزنم که صدام دیگه بالا نیاد. دلم مي خواد با اینکه گوشها
یک بخشی از ذهنم دلش ميخواد کارهای نو انجام بده. دلش ميخواد ایدهاش رو اجرا کنه. دلش ميخواد پوستری که ساخته رو از در چوبی اتاق زیراکس آویزون کنه و اون دانشکده خاک گرفته رو تبدیل به جایی کنه که بتونه ذرهای بیشتر دوستش داشته باشه. دلش ميخواد هر روزش با روز قبل فرق کنه. دلش ميخواد از جلسه دو ساعته و شلوغی سردرد نگیره. دلش ميخواد بتونه بیشتر به چشمهای آدمها نگاه کنه و از صحبت کردن توی جمع ناآشنا نترسه. دلش ميخواد خودش باشه و ذهنی که
مادرعباس الگوی فضیلت گشته است/حضرت ام البنین شورشهادت گشته است/دررکاب مرتضی او جانفشان فاطمي/چون مرید ویاوری بهرولایت گشته است/دامن پاک چنین مادردهد عباس را/برمسلمانان سپهرصبرورحمت گشته است/گریه کن اندروفاتش تابقیع اهل بیت/او که بر ام شهیدان تاج عزت گشته است/دربقیع از هیبت اودشمنان پرواکنند/مادرعباس چون روح شجاعت گشته است/همسر حیدر مرید فاطمه درعالم است/خادم درگاه اوالگوی امت گشته است/گریه کن چون فاطميه ازبر ام البنین/بعدزهرا اسوه ای سو
ای دوست رقصان گشته ای فرمانبر جان گشته ای
در سوی طفلان بوده ایدر کوی جانان گشته ای
از بند خویشان رسته ایآزاد و خندان گشته ای
صد تن بُدی و تک شدیبا عشق همسان گشته ای
بی باک و تازان همچو شیرجفت عقابان گشته ای
از کفتری و کوتهیرستی و تابان گشته ای
بودای اغما بوده ایبیدار و غرّان گشته ای
صوفی دنیا بوده ایحالی به عرفان گشته ای
زهد و نما و رنگ را کشتی و پنهان گشته ای
از حلقه های عقل دونجستی به ایوان گشته ای
برپا شدی صد مرحباآنسوی کیهان گشته ای
رقصان ش
آدم باید خوشحال باشه؟ آدم باید تو زندگیش لذت ببره؟ آدم باید چهجوری باشه دقیقا؟ چی درسته؟
من الان لذت یک غمي رو ميخوام که بشینه تو دلم و درام کنه تو خیال و زندگی رو رنگ بزنه. من الان دلم لذت عشق ميخواد، آره همون که جز هورمون نیست. من الان دلم نوشتن ميخواد از این زندگی از منی که دلم حواسش داره پرت ميشه. اما کجا؟ من که کسی رو نميبینم بشه باهاش عاشقی کرد. کاش س کمي وا ميداد. اما همون بهتر که عاقله. من دلم ميخواد کسی به عشق و دوست داشتن من احت
این روزا خسته ام و دلم سکوت و آرامش مي خواد . دوست دارم بیشتر فیلم ببینم و کتاب بخونم و به کارای خودم برسم . دلم نمي خواد زیاد با کسی حرف بزنم . دلم نمي خواد توی فضای مجازی باشم و با آدمایی حرف بزنم که هر کسی توی یه حال و هواییه . دلم مي خواد با خودم حرف بزنم . دلم مي خواد غرق بشم توی دنیا خودم . سعی مي کنم اینجا بیشتر بنویسم . اینجا خلوت دل انگیز منه .
چقدر دلم ميخواد یکی بود ميتونستم باهاش درد و دل ميکردم
چقدر دلم ميخواد ميشد برم بغل مامانم و چند دقیقهای آروم ميشدم
چقدر دلم ميخواد راحت تصميمم رو بگیرم بدون عذاب وجدان بدون حس تنها گذاشتن تو اوضاع نسبتا نامناسب
چقدر دلم ميخواد ميتونستم واسه چند ماه هم که شده واسه خودم زندگی کنم بدون دغدغهی بقیه رو داشتن.
سلام ! سلام به تو! سلام به تو که باید باشی و نیستی. یا حداقل الان دلم مي خواد بودی. کلی حرف دارم. حرفهای بی سر و ته که نميشه گفت هر جا یا برای هر کسی. اگه تو بودی ميشد برای تو گفت. چند لحظه فکر مي کنم ببینم دلم مي خواد با کی حرف بزنم؟ چه کسی در دسترسه؟ کسی هست که بشه باهاش رفت بیرون و کنج کافه ی دنجی نشست و یه قهوه خورد؟ کسی هست که از اون جنسی باشه که مي خوای ؟ کسی هست که حرفهات را بفهمه؟ کسی هست که محرم باشه و راحت بشه از هر دری حرف زد؟ هر چی
دوشنبه شد منور در نظرها،
ز خشت همدلی بنیاد گشته.
ز آب دیده و آب جبینها،
ز مهر سینه ها آباد گشته.
دوشنبه از اميد آباد گشته،
گلستان گشته است از عشق و ارمان.
دوشنبه گشته بس زیبا و دلکش،
دوشنبه مرکز علم است و عرفان.
به آواز فلک، هم ششمقامش
دوشنبه تا فلک آوازه دارد.
ندیده گر کسی درواز ه هایش،
درون سین هها دروازه دارد.
دوشنبه جوهر ارمان دلها،
دوشنبه گوهر دنیای تاجیک.
به روی مردم دلجوی عالم
گشاده هر در دلهای تاجیک.
فکر کنم دچار یه اختلال روانی حاد و نادرم.
نميدونم دارم تو حال زندگی ميکنم، یا تو گذشته.
دلم ميخواد حرف بزنم، ولی نميدونم چی بگم.
دلم ميخواد گریه کنم، ولی نميتونم.
دلم یه چیزی رو ميخواد که نميدونم چیه.
دلم تنگ چیزاییه که هرگز نداشتم.
دلم، دلم، دلم.
تو فیلم زاپاس اون پسره ميگفت همه چی به دل ربط داره.
انگاری راست ميگفت.
دلم بدجوری داره اذیتم ميکنه.
تو شیمي یه مفهوم بود وقتی یه چیزی ميخواد به یه چیز دیگه تبدیل بشه به بالاترین حد انرژی ميرسه که تمام اجزا و مولکولها از هم جدا ميشن. بهش ميگن حالت گذار. بعد از اون تغییر حالت ميدن و انرژیشون کم ميشه.
ما تو حالت گذاریم! اجزامون از هم جدان، دردشم واسه همونه…
+ اومدم ذخیره و انتشار» رو بزنم، چشمم افتاد به تاریخ و یادم اومد که من هنوز هم دانشجو نیستم! :(
روزتون مبارک. :)
سلاماز شب یلدا تا حالا کلی حرف نزده مونده
از شب یلدا تا حالا کلی اتفاق افتاده
از شب یلدا تا حالا پر از حرف بودم که گاهاً تو دفتر و اینستا و توییتر و. خالی شده
از شب یلدا تا حالا باید اینجا پر ميشده ولی هیچ اتفاقی نیافتاده
هیچ متنی نوشته نشده
هیچ کسی حتی به اینجا سر نزده
و همچنان اینجا خانه امن من برای صحبت کردن با خودمه
آخه دیگه نااميد شدم از پیدا شدن کسی که هم صحبتم بشه
که بفهمه دردم چیه
که از سر شب شروع کنیم حرف زدن و یهو سرمونو سمت پنجره بگی
امشب ناخود آگاه دلم حج خواست
دلم مي خواد برای یه بار هم شده سفر حج برم
خانه حق را طواف کنم.
دور خانه خدا بچرخم.
ای جانم اگه بشه.
آرزوی دومم عین هميشه شهادته
این برای اولین باره که دارم این آرزومو بیان مي کنم.
وآرزو سومم یه همسر هم کف خودم. یکی که یه زندگی آروم وعاشقانه بتونیم داشته باشیم. زندگی پر برکت و نگاه حق
پ. ن:امروز سالگرد شهادت حاج حسین خرازیه
شاید به همين دلیل دلم حج مي خواد. داشتم فکر مي کردم که واقعا ایشون حج رفته یا لفظا
تو اونکسی هستی که صبحانه درست ميکنه ميذاره جلوم.《 یا من هواه اعزه و اذلنی》 رو قطع ميکنی و بغلم ميکنی گریه کنم. من از خجالت آب ميشم. زخمام درمانشدنی بنظر نميان. دلم ميخواد باور کنم عاشقمي. دلم ميخواد باور کنم واقعیه. نميتونم. نميتونم. بیشتر گریه ميکنم. 《 لطیف است شب》 رو پرت ميکنم تو دیوار. دلم ميخواد باور کنم نميتونی باهام دعوا کنی. دلم ميخواد باور کنم یه روز از پیش بابات نميای و بگی 《 جان کلامشون درسته》. دلم ميخو
شونههای کوچیکم خستهس.
گرفتارم و دلم زار زار گریه کردن ميخواد و اعتراف به هیچی بودنم.
شونههای کوچیکم خستهس.
دلم ميخواد زار بزنم.
دلم یک گریهی آسمانی تر از فکرهای مشوش این روزها ميخواد.
ميخوام موقع خواب دنیام رو و عزیزانم رو به تو بسپارم.
شونههای کوچیکم خستهس.
خدا رو شکر که ماه رجبِ عزیز هست این ایام.
بلهیادگیری.
صبر مي خواد
حوصله مي خواد
حفظ ارامش درونی مي خواد
زمان مي خواد
ولی
اگه ادامه پیدا کرد
ناگهان خودش رو نشون ميده
و عظمت خودش رو در زندگی به رخ ما مي کشه
.
چگونه یاد بگیریم؟
۱. مطالعه کتاب، متن
۲. شنیدن فایل های صوتی
۳. تماشای فیلم های آموزشی
.
راستش برای یادگیری باید برای خودمون ترکیبی از متن، صوت و فیلم رو بچینیم
مثلا
ساعات خلوت و تنهایی رو متن بخونیم، کتاب بخونیم
ساعات رانندگی و طول روز رو صوت گوش بدیم
در زمان هایی که رفت و امد بیش
ح خیلی بزرگتر از سن خودش هست. یه آدم فهميده و بالغ و جا افتاده. امروز ازم خواست تا دو هفته ازش دور بشم. نميدونم چیکار کنم. کاش. فقط کاش پشیمون بشه
عین چند روز دیگه مياد اما من اصلا آمادگیش رو ندارم و دلم ح رو ميخواد.
صادقانه نگاه ميکنم اونم هیچی برام نداره جز هورمون. لعنت به من که اینقدر ذلیل هورمون شدم. دلم ميخواد پشیمون شه و بگه بدون تو نميتونم. دلم ميخواد دوسم داشته باشه. لعنتی خیلی بزرگتر و جاافتادهتر از این حرفهاست. م هم که
گم گشته ام به شوق؛ که پیدا کنی مرا !.دیوانه گشته ام که مداوا کنی مرا !.پوشانده ام تمام خودم را زِ عالمي ؛با این خیال خوش که تماشا کنی مرا .جانا چه مي شود که تمنا کنی مرا ؟!.من قطره ام تو برکه نه دریاچه ی منی !خورشیدِ من بدون تو سرده زندگی .آماده ام که باز تو شیدا کنی مرا !.گم گشته ام به شوق که پیدا کنی مرا !. : ) ❤#نرگس_صرافیان_طوفان
بعد از ثبت نام ارشد احساس کردم قبولی یا عدم قبولی من دیگه موضوعیت نداره. فقط تلاش من موضوعیت داره. الان فقط دلم ميخواد تلاش کنم. دلم ميخواد یه قدم برای انقلابم بردارم. حرکت. تلاش. اميد.
و اگر قبول نشم هم دیگه ناراحت نیستم. فقط هر روز صبح از خواب بیدار ميشم. صبحانه ميخورم. ورزش ميکنم. شرح نهایه رو ميخونم. به بچهها رسیدگی ميکنم. روزهایی که مامان مياد، کیف مضاعف ميکنم وقتی ميبینمش. عشقم به مامان رو دوبرابر ميکنم. ناهار درست مي
از وقتی علی معلم چند روز قبل از منتشر شدن پیام تبریک سال نوش فوت شد ، من یه جورایی از پیش پیش فکر کردن به سالِ جدید مي ترسم. راستش کلن از اسفند مي ترسم. اسفند که مي شه، انگار صدای نفسای مرگو دمِ گوشم مي شنوم. از مردن مي ترسم.اما یواشکی از این حسا ؛ چند روزه دارم به این فکر مي کنم که واسه سال جدید چی دلم مي خواد؟ دلم مي خواد نميرم.دلم مي خواد نترسم. دلم قرص باشه. احساس امنیت کنم. خودم و هیچ کدوم از وسایلم مریض نشیم و اگر شدیم بیمه هزینه ی درمانمونو پر
عید و نوروز هم تموم شد. همه ی روزها در خانه ماندیم. آنقدر که دیگر حساب روز و هفته از دستم در رفته است. هنوز هم معلوم نیست مدرسه بچه ها چه مي شود. از همه چیز دارم خسته ميشم . دلم سکوت و آرامش مي خواد که هر کاری دلم خواست بکنم. ولی حاصل نميشه. همش صدای تلوزیون . همش پختن و شستن و خوردن. همش دخترم با گوشی من مي خواد به گروه های کلاسی و درسی سر بزنه . خلاصه هیچ وقت سکوت و آرامشی برای خودم ندارم. ولی باز هم باید خداراشکر کرد که مریض نیستیم . خداراشک
این موی سفیدم همه از غصه عشق است عشقی که شده یک طرفه آفت جانم این آفت جان گشته مراآب حیاتی هم گشته نفس هم شده است سفرهٔ نانم این عشق که جاری شده در خونُ رگ من اکنون هویداست دز شعرُ زبانم این عشق مرا پیر کندمثل زلیخا یاآخرازاین عشق بميرم نمانم رسوای جهان.
بازم هوای خونمون عطر نفس هاتو ميخوادصد تا سبد ترانه و قصه شبهاتو ميخواد
اشکای دونه دونتون گوشه چشماتون رٙوونخونه هنوز تو رو ميخواد مادربزرگ مهربون
چادر نماز گُل گُلی سر بُکنی توی حیاطواسه تموم بچهها کلوچه رو کنی بساط
سماورت تموم روز خنده کنون قل ميزنهعطر چاییت به دلهامون یواشکی پل ميزنه
بازم صلوة ظهر شده تسبیح و مُهرتو بیارتٙهِ نمازت واسه ما کمي دعا بزار کنار
شنگول و منگول تو رو هنوز به یادم ميارمشب هنوزم با قصتون سر روی بالش م
چو احسان آمد از مسجد سلیمان . مهیا کردمش من چای و قلیان
نشستیم و بگفتیم از گذشته . همان هایی که گشته عهد و پیمان
امير پارسا که گویی رونوشتی ست . ز خلق و خوی آن دوران احسان
دلا هم گشته از خواهر تنی تر . به سولمازی که ميچسبد چو سیمان
ز حامد هم مکرر یاد کردیم همان طوری که کردیم یاد هامان
بگفتیم از پیام و گه ز پویا دمي هم از حدیث و گه ز ایمان
دمادم گفتمش جانم عوض کن بلیتی را که گشته گاه پایان
مرا اميد باشد تا
فهم بَینه و دلایل واضح و روشن در امری، و خارج شدن از ابهام و پیچیدگی آن، منوط به فعالیت قوه تعقل و حاکميت آن بر دو قوه وهم و خیال است و در مقابل آن، ابهام و بلاتکلیفی در امور مربوط به عدم حاکميت قوه تعقل است.
+ جای تأمل داره این دو خط نوشته
همت مي خواد اراده مي خواد سعی مي خواد کسی نابرده رنج، به گنج عقل نمي رسه
الهی یاری کن منو برای بیدار کردن این نعمت بزرگی که برای من قرار دادی
و از ابهام و پیچیدگی من آزاد کن
تا به یقین و ایمان برسم
تو ای یا رب تو ای جانم
بیا جانم
بیا جانم که تن خسته
دیر زمانیست
ره گم گشته
چراغ ره به افروزم
نشان گیری ره کلبه؟
تو را در من
انتظاریست
که باز آیی، که باز آیی
تو کردی گُم ره خانه
تو ای اکنون گم گشته
اما تو نمي یابی
نمي خواهی
که باز گردی
ره رفته
*جا گذاری متفاوت جملات صرفا بخاطر زیبایی نیست.
دلم ميخواد باهات حرف بزنم.قد یه عمر حرف روی دلم سنگینی ميکنه!دلم ميخواد باهات حرف بزنماما نميدونم چجوری شروع کنم؟از کجا بگم؟چطور بگم؟ که تو دلخور نشی ازمدلگیر نشی.کاش ميشد حرفامو بریزم توی چشمامتا از چشمام بخونی.کاش.یه کوه حرف روی دلم سنگینی ميکنه.
عالمخدا، یکتا تویی، آدمخدا گشته فزون،
ای همزبان من، چرا حال زبان گشته زبون؟
دین دشمن من گشته است یارم بت زیبای دهر،
بیگانه مزهب های غیر جان آشنا با من کنون.
خواهم، که بینی روی شید در عالم هر تیره دل،
روشن طلوعی بی غوروب، دنیای دل، دنیای دون.
ملّا خورد خون جگر، بدخو شود شاگرد او،
طفل دبستان زمان دلهای ما را کرد خون.
در مرز و بوم هستیت بیم مریضی بد ترا،
تا بام نفتد بر سرت باید زنی زیرش ستون.
دنیا همه دو نپرور است، دون یا ز ما بالاتر است،
گردون بچرخ
خوب دیدید ميگن کسی که روزست جلوش چیزی نخورید. دلش مي خواد. اها قضبه همينه. جوونای مجردم تشنن جلوشون قر و فر نیاید که دلشون مي خواد بعد از اونجایی که مجردن صد در صد به گناه مياقتن پس نکنید.
پ ن: انگاری برا مهد کودک نوشتم
پ ن2 با زوج های جون هم هستم انقدر با هم عشق بازی نکنید وسط خیابون عه.
خوب از اونجایی که همي متاهل ها یه روزی مجرد بودن مطلب رو خوب مي گیرن.
فکر کنم عشق یعنی بعد از یه گند بزرگی که زده و تو رو تا حد آتشفشان عصبانی کرده و اومده اون قدر عذر خواهی کرده که تو آشتی کنی و آشتی کردی، دلت مي خواد بری ازش تشکر کنی که اومده و اصرار کرده و نذاشته قهر بخوابین :)
پ.ن: البته فقط دلت مي خواد ، نمي کنی این کارو چون پر رو ميشه
دلم ميخواد گریه کنم!امشب خیلی خوب بودیم، خیییلییی
خیلی خوب جنگیدیم،
جوون ایرانی اگه بخواد ميتونه! بله!
جام جهانی ایران رو از دست داد!
دلم ميخواد یاد بگیرم از بچههای تیم ملی. اونا شغلشون بازی فوتباله و خیلی عالی بودن.
سعی کن قوی باشی مثل تیم ملی، قوی باش دختر ایرانی. از بیرانوند یاد بگیر و سرت بالا باشه هميشه. تو باید بتونی
ای دل بیقرارم. ای دل بیقرارم. بیتو
ميدونی دلم ميخواد که یه آهنگ برات بنوازم. شاید اگه جامون عوض ميشد من. از این که یه نفر حتی ميخواد یه آهنگ برات بسراید، توی آسمونها ميپرید و از خوشی پرواااااااااز ميکرد
تو هم اسمم رو سرچ ميکنی تا عکسم بیاد و بفهمي Online ام یا نه؟
ای عششششق ای دل تو خریداری نداری. عاشق شدی و یاری نداری
دل ای دل
دل ای دل
دل ای دل
دل ای دل
آهاااااااا هاها اااااا ی
اگه خودم خودم رو چشم نزنم داره این روند ترک به خوبی پیش ميره. هنوز اميدوارم یا دلم ميخواد ح برگرده ننتها دارم بدون مراسم سوگواری زندگی ميکنم. اميدوارم همينجور خوب پیش بره.
دلم ميخواد برگردم به روزهای تنهایی و لذت بی کسی و با خود بودن. کاش بلد شوم خودم را بغل کنم و درس بخوانم و مطالعه کنم و به خودم بپردازم و بهرهام را از زندگی افزون کنم بجای آن رمانتیک بازیها
بسما.
نوشین لبم در خواب خوش،بی تاب رویش گشته امآذین زدم شب رابه دل، مدهوش مویش گشته امدانم که درخوابست ومن عاقل ترین دیوانه ام بی تاب او، بی خواب او، آواره ميخانه اممن با شراب چشم او، ساغرترین مستانه امبربستر تاریک شب امشب غزل را زاده ام
شاعر: اکرم احمدی(قلمدون)
فجرپیروزی ایران عزت اسلام ودین/برده است اونااميدی از دل مستضعفین/تاامام آمدبه کشوررفت طاغوت ستم/گشته الگوی زمانه ازبرای مسلمين/باولایت گشته برپااین نظام عاشقی/برشهیدانش فراوان صددرودوآفرین/هست دست رهبرمابابصیرت ذوالفقار/ملت مادررکابش بهردشمن درکمين/گشته دستاورد ایران بس فراوان وبزرگ/انقلاب بافضیلت هست اسوه درزمين/درروایات زیادی هست آهنگ ظهور/ميرسد پرچم به دست آن امام آخرین/
یکی از علت هایی که دلم ميخواد به خاطرش زودتر برم سر خونه زندگیم اینه که قفسه های کتاب خونه م دیگه جا نداره و داره ازش کتاب نشتی ميکنه!
فکر کنم در حقیقت دلم ميخواد برم سرِ کتابخونه و زندگیم! :)
پ.ن: نه کتاب نه هیچ چیز دیگه ای به مثابه هوو نیست! ☺
بعد از رفتنتهمدم و هم غم شب و روزم خانه بودخانه ای که.خاطراتت را برایم زنده مي کرد،خنده هایت تکراری نمي شدند،خاطراتت دوباره عشق رقم ميزداما،تو نبودیتاریکی بودو من.در خانه ای بی خانمان گشته
رفته بودی خاطراتم از تو مي دادند خبر/بی تو در ایهام رویاها مي کردم سفردرهمان باغ پر از نرگس یا گار یار/در پی عشق تو بودم ناگهان بشکست کمرقلب بشکسته بود از روی هجر و دوریت/بی وفا برگرد و کز ما دل مبربعد یک عمر باتو بودن اینبار از ترس تو/دل زدم بر دشت و کو
خیلی وقت بود تصميم داشتم بنویسم از اول تا آخرش رو که شاید اینجوری یه خورده دلم آروم بگیره و از این بی قراری ها کم بشه ولی تا به حال چیزی ننوشتم اگرم نوشتم از یه روز و یه لحطه های خاصی نوشتم ولی اینبار ميخوام از اولینه اولین بار بنویسم تا آخرش نميدونم قراره چی درست بشه یا خراب ولی ميخوام بنویسم.
اولین بار یه وبلاگ زده بودم که آدرس وبلاگو یادم نیست چون کساییکه منو بشناسن ميدونن من خیلی وبلاگ عوض کردم ولی اسمش یا همون عنوانش مامن بود.اون موقع حدو
درباره این سایت