نتایج جستجو برای عبارت :

کد فراگیری می خوامgo

واقعا گاهی نمي‌تونم تشخیص بدم که چیزی که مي‌خوام چیزیه که واقعا مي‌خوام یا فقط چون مي‌ترسم چیز دیگه‌ای رو بخوام اون رو مي‌خوام یا چون راه رسیدن به اون یکی سخت‌تره این رو مي‌خوام یا این قد هميشه محدود شدم باورم شده این رو مي‌خوام یا چی.
دوست ندارم اینو. 
از غیب به ما برگ و براتی بفرستتلخی ذائقه را شهد و نباتی بفرستتو هم ای بنده، اگر شکر گزاری به خدابه خود آل محمد صلواتی بفرستهر شب ميخونم با شور و نواکربلا مي خوام ابالفضلذکر سجود نمازم شدهکربلا مي خوام ابالفضلجدایی هم حدی داره آقاکربلا مي خوام ابالفضل""" ابالفضل کربلاییم کنابالفضل نینواییم کن"""نفس نفسم ذکر کربلاستکربلا مي خوام ابالفضلعشق من فقط گنبد طلاکربلا مي خوام ابالفضلقسمتم بکن تا بیام حرمکربلا مي خوام ابالفضلجون و زندگیم نذر روضه ها
مي‌خوام حواسم یکم به خودم باشه. چای رو دم گذاشتم و چراغا رو روشن کردم. به صداهای درون و بیرون بی‌توجهم. مي‌خوام کارای عقب‌افتاده رو کم کم انجام بدم. آهنگای قشنگ و شاد مي‌خوام گوش بدم. مي‌خوام وقتی بهت فک ميکنم فقط لبخند محوی بزنم و رد بشم. حس بد این روزا رو مي‌خوام بریزم دور. نمي‌خوام کسی که جلوی موفقیتمو ميگیره خودم باشم. که از ازل تا ابد خودم بودم. چراغا رو روشن بذار هاجر. چای دم کشیده و نون بربری و پنیر و گردو منتظرتن.
باور کنید مي‌خوام بنویسم ولی همش وقت نمي شه . تو بیکاری غرق شدم . کلی‌چیزا هستن که مي خوام بنویسم ولی بیکاری وقتشو بهم نمي‌دهد. ولی حداقلش مي خوام‌بگم امروز روز جهانی آتئیست هاست . مي خوام خودم به خودم بگم روزم مبارک ! 
پ.ن : این پست ادامه دارد.
این بار اما دلم مي خواد چشمام رو روی اشتباهاتم ببندم و به خودم اجازه ارامش بدم. این بار مي خوام به کودک درونم بگم تنهات ميذارم اروم شی. 
مي خوام توی لحظه زندگی کنم. مي خوام راهی که نتونستم تمومش کنم رو تموم کنم. مي خوام ارزوهایی که انجام ندادم رو انجام بدم. این بار مي خوام خودم باشم و خودم.
 
+بابت اشتباهاتم اما تو ببخشم. بابت بد حرف زدنم تو ببخشم.
 
وقتی ميای صدای پات از همه جاده ها ميادانگار نه از یه شهر دور که از همه دنیا ميادتا وقتی که در وا مي شه لحظه ی دیدن مي رسههر چی که جاده ست رو زمين به سینه ی من مي رسه آهای که تویی همه کسم بی تو مي گیره نفسماگه تو رو داشته باشم به هر چی مي خوام مي رسمبه هر چی مي خوام مي رسموقتی تو نیستی قلبمو واسه کی تکرار بکنمگلهای خواب آلوده رو واسه کی بیدار بکنمدست کبوترهای عشق واسه کی دونه بپاشهمگه تن من مي تونه بدون تو زنده باشهای که تویی همه کسم بی تو مي گیره
تا حالا بهت نگفتم ولی حالا مي‌خوام بگم
بی تو ميميرم
مي‌خوام بگم تو دنیای منی
مي‌خوام بگم با تو بودن چه لذتی داره
مي‌خوام بگم دوستت دارم فقط به خاطر خودت !!
مي‌خوام بگم شدی لیلی عشقم …
مي‌خوام بگم اگه یه روز نبینمت چقدر دلم برات تنگ ميشه !!
مي‌خوام بگم نبودنت برام پایان زندگیه !!
مي‌خوام بگم به بلندی قله اورست و پهناوری اقیانوس اطلس دوستت دارم …
مي‌خوام بگم یه گوشه چشاتو به همه دنیا نميدم …
مي‌خوام بگم هیچ وقت طاقت هجرتو ندارم …
مي
.
مي‌خوام معلم زبانی باشم که شاگردش توی یکی از خونه‌های قدیمي خیابون‌های مرکز شهر زندگی مي‌کنه. مي‌خوام عصرها پالتو قدیمي‌ام رو بپوشم و رژلب تیره بزنم.  مي‌خوام از پارک وی تا باغ فردوس رو پیاده بریم و مهم نباشه که داریم یخ مي‌زنیم. مي‌خوام مثل فروردین هزار سال پیش، موقع رد شدن از خیابون بهت بگم من پر از ترس‌های عجیبم. بعد دستم رو بگیری و وقتی تقریبا داریم وسط خیابون مي‌دویم صدات بین شلوغی ماشین‌ها گم بشه و هیچ وقت نفهمم که چی گفتی.
نه ای
مي خوام بگم لعنت به هر چی سرما خوردگیه، ولی یادم مياد که آدما چقدر مشکلاتشون بزرگ تر از یه سرماخوردگی و گلودرده! 
مي خوام بگم لعنت به مشکلا، ولی مي بینم عامل اصلی همه ی مشکلات خودمونیم!
مي خوام بگم اصلا لعنت به خودمون، ولی خدا پیش دستی مي کنه و ميگه "ولی شما ها برای منید؛ چه خوب و چه بد"
ادامه مطلب
سلام
خوبین؟ خوشین؟
خیلی وقته به اینجا سری نزدم.
بعد از اینجا متاسفانه پیشرفت چندانی هم تو حفظم نداشتم.
دعا کنید خدا توفیق بده و برگردم به گذشته.
مي خوام از اول شروع کنم؛ سفت و سخت تلاش کردن رو، نوشتن رو و تغییر رو.
مي خوام یه آدم دیگه شم، به هر نحوی که شده.
من برگشتم و از این به بعد مي خوام از اول شروع کنم و بنویسم.
دعا کنید بشود.
منم مي خوام ، مي خوام داد بزنم بلکه صدام به یه جایی برسه
منم ميخوام دیده بشم جذاب باشم یکی باشه 
هه حتی نوشتن این چیزا اینجا داره خردم ميکنه، شاید دیره شاید عشق یه چیز بچگونس، شاید برا ۲۰ ساله هاس
شاید برا این حرفا دیگه بزرگ شدم اما من دلم خیلی چیزا ميخواد که به موقعش نداشته مشون هنوزم ندارمشون
هر چی با خودم فکر مي کنم بیشتر به این نتیجه ميرسم :اون هیچ وقت منو دوست نداشت
چون تنها بود و کاری نداشت سرشو با من گرم ميکرد .ولی الان سر کار ميره و وقت سرخاروندن نداره
هعییییییییییی باشه تو دروغ گفتی و من احمق باور کردم 
یه تلگرام و واتساپ دیگه نصب کردم. مي خوام هیچ جا نباشم.مي خوام همه فکر کنن من مردم
واقعا من مردم
نمي خوام کسی به من فکر کنه نمي خوام کسی نگرانم بشه.همه دروغ ميگن حتی دوستام فک و فاميل
همه دروغگو هستن
حوصله هیشکیو ندارم من قطع را
مطمئنم که اتفاق بدی افتاده. اتفاقی مثل شناخته شدن، دیده شدن، درک شدن. برام مهمه؟ نه. فقط اميدوارم که تموم شه. این بخش از زندگی برخلاف ميلم (یا شایدم دقیقا با ميل خودم) بیش از اندازه کش اومده. وقتشه از این برهه‌ی فاکد آپ گذر کنم. با اینکه وابستگیا دست و پامو بستن. باید سنگامو با خودم وا بکنم. مي‌خوام یا نمي‌خوام؟ همه چی برام یه بازیه؟ کاش یکی بود از بیرون ميزد تو گوشم تا حواسم سر جاش بیاد. گیج و سردرگمم.
مطمئن نیستم.
مي‌خوام یه مشت بزنم تو صورتم.
در شرف یک تغییر بزرگم و این به حد کافی ترسناکه. برای من. اما همونطوری که اولین موجای مهاجرت از مهر پارسال بهم رسیده و زندگیم رو زیر و رو کرده ميدونم کهه ما بقی هم احتمالا موج های سهمناک تریه. اما! چکار مي خوام بکنم؟ این ی تجربه ی جالب بود تا بفهمم که اگه بخوای ناراحت بمونی خواهی موند و بالاخره باید رهاش کنی. احتمالا اگه آگاه باشم به اتفاقی که قرره بیفته مشکلات کمتری خواهم داشت. مثلا حجم دلتنگی و حجم استقلال و غیره. همه اش یک دفعه بیاد سراغم. اما
Sirvan Khosravi - Emrooz Mikham Behet Begam Live
دانلود ویدئو با کیفیت 1080
دانلود ویدئو با کیفیت 720
دانلود ویدئو با کیفیت 480
دانلود موزیک با کیفیت 320
متن آهنگ امروز ميخوام بهت بگم سیروان خسروی
اگه هنوز به یاد تو ، چشمامو رو هم مي ذارم
اگه تو حسرتت هنوز ، هزار و یک غصه دارم
اگه شب ها به عشق تو ، پلک روی پلک نمي ذارم
مي خوام تو اینو بدونی ، من راه برگشت ندارم
امروز مي خوام بهت بگم ، کسی نمي رسه به پات
امروز مي خوام بهت بگم ، هیشکی نیومده به جات
امروز مي خوام بهت بگم ، کس
همان طور که بهتون گفتم مي خوام فایل صوتی قرار بدم و این اولین فایل صوتی منه
گوش دادن به فایل صوتی
خب ممنون از شما 
این سراغاز من بود و مي خوام فایل های صوتی بیشتری بذارم همون طور که در فایل هم گفتم مي خوام فعلا به آموزش مکعب روبیک بپردازیم
 
ممنون از شما
یادگرفتن plc 
آموزش PLC پایتخت فناوری ( پی ال سی ) مشتمل بر plc مرتبه ۲ و سکو ۱ ميباشد که با سرفصل هایی تکميلی همراه مي‌باشند . این عصر آموزشی به صورت ماهر پایین لحاظ اساتیدی که خویش در پروژه های عملی کمپانی کرده اند اجرا مي شود . کارآموزان بعد از گذراندن این زمان ميتوانند این فن را به صورت بدون نقص در بیرون از دانشسرا پیش بگیرند . زمان فراگيري پی ال سی تماما تضمينی اجرا مي شود و دوستداران ورود به صنعت PLC در پایان عصر سوای هیچ ابهام و سوالی مي‌توانند
.
چند دقیقه واسه استراحت مي‌خوام بیام تلگرام. موقع بیرون اومدن، مي‌بینم نیم ساعت گذشته.مي‌خوام جواب یه دوستامو تو اینستا بدم، موقع بیرون اومدن مي‌بینم یک ساعت گذشته.مي‌خوام یک ساعت بخوابم، بیدار مي‌شم مي‌بینم دو ساعت خواب بودم.زمان، مي‌دَوه.
پس از اصرارهای مکرر فائزه، نشسته بودیم داشتیم منچ بازی مي کردم.
بابا اول اومد نشست، کف دستش رو مالید بهم و گفت: خب، مي خوام همه تونو شکست بدم!
گفتیم چه رنگی رو مي خوای؟ گفت: قرمز! مي خوام خون و خونریزی راه بندازم. (قیافه ش شده بود یه چیزی تو مایه های)
آخر شد. :)
شاید هم تموم اون حرف‌های توصیف‌کننده‌ی من درست باشند، من آدما رو حذف مي‌کنم.اگر این دلیل که بعد از پشت سرگذاشتن یک‌سری اتفاقات ناگوار، سِر شدم ُ بذاریم کنار؛ من نمي‌خوام دیگه خواهرشوهر خوب، دوست مهربون و فاميل پایه‌ی یک‌طرفه» باشم. من مي‌خوام یک خودخواه خوب باشم. 
مي خوام برم جایی که کسی نشناسه منو. مي خوام برم جایی که اولین چیزی که ازم مي پرسن اسمم باشه. مي خوام برم جایی که پر از آدمای تازه باشه و من بعد از آشنا شدن باهاشون ذوق زده شم و شبا به این فکر کنم که یه روزی شاید بتونیم بهترین ها برای همدیگه باشیم. من مي خوام برم جایی که آدمایی که مي شناسمشون اونجا نیستن و من دیگه لازم نیست کل شب بی خوابی بکشم و بهشون فکر کنم و فکر کنم و آخرش به این نتیجه برسم که جایی که هستم رو دوست ندارم. من مي خوام برم جایی که اولی
بچه ها صبر جواب ميده ؟ 
تو این آخرین روز ماه رمضون مي خوام بنویسم که نمي دونم دارم قدمامو درست ميزارم یا غلط و نمي دونم باید چیکار کنم که شیش دنگ قلبش واسم بزنه 
از خدا کمک مي خوام شما هم دعام کنید 
علی الحساب اوضاع خیلی خوب نیست 
بسم الله الرحمن الرحیممدتی ست که سرطان سینه پیچک شده و از تنش بالا رفته اما درد و دارو و .مي گوید: "حالم خوش نیست و نایی در بدنم نمونده ولی نمي خوام غر و ناله کنم. مي خوام از این دروازه استفاده کنم برای پل زدن به خدا"و الی الله ترجع الامور .*منزوی
همسر عزیزم!
شما باید خیلی جنتلمن و آقا باشی،
اونقدر که دلم غنج بره از دیدنت و بودنت،
و حتی نشون دادنت به بقیه!
من یه آدمِ معمولیِ چرکِ بی‌مغز که جز دوست داشتن من کار دیگه‌ای بلد نیست نمي‌خوام.
من شما رو مي‌خوام که اینقدر با فضل و کمالات و این‌قدر متشخص و آقایی!
پس ارزششو داره که منتظرت بمونم تا بیای ^_^
فقط دیر نکن ;)

#چهــــــــل نامه کوتــــــــــــــاه به هم‌سرم!
دچارم به ملال و چیزی‌رو مي‌خوام که هیچ وقت نخواهد بود. یک انیس و مونس، یک عاشقِ تا هميشه عاشق، یک دوست. مي دونم محقق نخواهد شد. مي‌دونم ظرف دنیا گنجایش چنین چیزی رو نداره. مي‌دونم همه‌ی این فکرها عبثه. مي‌دونم اگر بخوام در این حال بمونم باید فقط درد بکشم. چرا واقعا من فقط همين رو از دنیا مي‌خوام؟ کوچیک نیست؟ کم نیست؟ شاید چون دست نیافتنیه مي‌خوام و الا چیزی چنان خواستنی‌ هم نیست که باید. چی بخوام جاش؟ مطالعه پیشرفت. این محقق شدنیه و این چ
یه جوری شدم انگار مي‌خوام همه کار بکنم ولی همزمان نمي‌خوام هیچ‌کار بکنم ، فردا ميرم واسه مشاوره پایان نامم ، اخرای شهریور دفاع ميکنم و بعدش یک هفته شروع ميکنم به چرم دوزی و کار های دیگم اگر بشه شایدم برم مسافرت . با این فکرا دلمو خوش ميکنم 
از نو مي‌خوام زندگیمو بسازم.
از اول مي‌خوام شروع کنم .
مي‌دونم گاهی برای شروع دیره .
مشکلم نپذیرفتن این شروع دوباره از جانب بقیه است .
و خب این تنها مشکل من نیست .
بزرگترین مشکلم اینه که نتونستم فراموشش کنم و انگار نمي‌تونم .
کاش اینو بفهمه .
نمي دونم بهش زنگ بزنم یا نه؟‌‌‌‌‌
پووووف 
به این گندی نمي تونست باشه. دارم مالی ح رو مي کنم برگرده. که چی بشه؟ چی داره برام؟ جز رنج؟
لعنت به این زندگی گه من .
لعنت به من
لعنت به زندگی.
حالم بده و خسته‌ام از اینهمه خواستن و نداشتن و نرسیدن
چی مي‌خوام؟ هیچی
مي‌خوام هیچی نخوام
کاغذ بازی وام تموم شد فقط مونده برم تحویل بدم اما شیم پله ی آخر رو نرفته ، خب فردام شروع ثبت نام ِ ، منم کارام تکميل ِ ، حالا مي‌خوام بهش بگم من فردا ميرم کاغذام رو ميدم به مسؤول وام ، توأم بعداً که کارت درست شد باهم ميریم ک تو بدی کاغذات رو الان دارم با خودم کلنجار ميرم که بگم یا نه ، چون نميخوام حتی یه روز از دست بدم چون مي‌خوام با پولش سریعتر اون مدرک خارجی رو راست و ریست کنم شایدم فایده نداشته باشه این زودتر دادن اما مي‌خوام ثابت کنم به خو
تمام عصر بارون مي‌بارید. پرده رو جمع کردم و پنجره رو باز گذاشتم. هوای اتاق خنک شده بود. ترکیب بوی چمن و برگ بارون خورده، اپیزود how emotions are made و آفتاب که کم کم غروب مي‌کرد توی اون لحظه احتمالا تمام چیزی بود که از زندگی مي‌خواستم.
هوا تاریک شده بود که با صدای در خونه و برگشتن بابا بیدار شدم. ۱۸:۱۸. باید متنی که ميم فرستاده بود رو تصحیح مي‌کردم. ذهنم دنبال زندگی ميگشت. زندگی واقعی. صبح زود. دویدن. درخت‌های پاییز. طبیعت. کاری که براش حس زنده بودن داش
دیروز خیلی بی حوصله بودم طبق معمول و باز به بچه فکر مي کردم.
اخرش به این نتیجه رسیدم که بچه مي خوام.
امروز ولی کاملا برعکس، گفتم نه نمي خوام.
حالا نیس فعلا خیلی به خواستن نخواستن من مربوطه
هاهاها
چه جکی شدم من
آخه خدایی هر ننه قمری دور من بوده حاملس ینی همين کمه که یه مجردی هم بیاد بهم بگه منم حاملم ینی یه جوریه تمام جهان حاملن فقط من نیستم. واقعا
باتوجه به اینکه تعداد زیادی کتاب در حوزه ی آموزش موسیقی به زبان های مختلف موجود است خیلی از دوستان به دنبال خود آموزی فراگيري موسیقی هستند و این عطش خیلی خوب است اما بد نیست در اینجا به عواقب این نوع فراگيري موسیقی بپردازیم:فراگيري موسیقی خودآموز یا با استاد کدام بهتر است!کدوم کتاب بخونم؟(ازسینابپرس)فراگيري موسیقی خودآموز یا با استاد کدام بهتر است! 
آمورش موسیقی از پایه کلیک کنیداز آنجا که شخصا هم تجربه خود آموز را داشته ام و هم تجربه ی یاد
مى خوام بکشمتون . 
اماده اید؟ 
حالا برید پایین
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
خیلى. زیباست. . 
من مى خوام گریه کنم T_T
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
خب مردین؟ (دور از جونتون)
حالا باهام بحرفینننننننن
^_^
یه جور کودکانه‌ای عاصی و بی پناهم.احساس خفگی مي‌کنم برای زندگی تحت ولایت یه نفر که داره واسه همه‌ی جامعه تعیین تکلیف مي‌کنه.بعد من آدمي بودم که از تصور قدرت مطلقه‌ برای یه خدای فرضی بیزار بودم.مي‌دونم، مي‌دونم خیلی مسخره‌ست اما بی پناهم و مستاصل. 
عقلم جواب نمي‌دهد برای ایران چه ميشه کرد؟ سالیان دراز شاهنشاهی حالا ولایت مطلقه . دارن با ما چیکار مي‌کنند؟ جونمون، عمرمون همه‌ی دارایی‌مون داره پای تماميت خواهی این ولایت مطلقه و دارودس
آقا یک کیلو شیرینی مگه چنده؟
این عمه خانومه اومده خونمون شیرینی خونگی درست کنه.
آقا من حوصله خودمو ندارم.
من نمي خوام.
فردا مي خوام برم مواد اولیه این شیرینی رو بخرم تا دفعه بعد، منت عمه خانوم رو نکشیم.
فکر کنم یاد گرفتم چه طوری درست مي کنند.
+ عزیزم کجایی؟ دقیقا کجایی؟ شیرینی پختن هم یاد گرفتم.
++ یک قدم مانده تا کد بانو شدنم.
ازتون مي‌خوام برای دو نفر عميقا دعا کنید. از وقتی او این داستان را شروع کرد دل های زیادی گرفت، اشک های زیادی ریخته شد، شب های زیادی به چشم ها خواب نیومد. این داستان، داستان خوش و خیری بود اما نشد. دعا کنید. دعا کنید روشنایی پیدا بشه.
سلام این یه پست موقت که ازتون راهنمایی مي خوام
من ميخوام یه mp3 player خوب بخرم مشخصاتی که ازش مي خوام اینکه صفحه نمایش داشته باشه،شارژ رو به مدت بالایی نگه داری کنه و کیفیت صدا ی متوسط به بالایی داشته باشه و قیمت اون برای من خیلی مهمه قیمتش از ۱۰۰ هزار تومن پایین تر باشه.
امشب به زور خودم ُ کشوندم پای ورزش. مطمئن بودم یه چیزی روی شونه‌هام نشسته و پام ُ سنگین مي‌کنه. از اون وقتایی نبود که روانشناسان مي‌گن خلاف نظر اون غول روی کول‌تون رفتار کنید. چون اون موضوع افسردگی نبود. 
توی یوتیوب دنبال ویدیو در مورد سرطان مي‌گشتم واسه زیرنویس زدن، به صفحه‌ی دختری برخوردم که از سال پیش سابسکرایب‌ش کرده بودم. اون موقع آخرین ویدیویی که ازش دیده‌بودم، گریه مي‌کرد و مي‌گفت سرطان‌‌ش برگشته، امسال دیدم که یک‌سال گذشته ا
بعضی وقتها بی جهت از همه چیز خسته ميشم.مثلا امشب داشتم به این فکر ميکردم کی ميشه همه چیز تمام بشه و بگذره برسم به اونچه که مي‌خوام .بعد هر چی فکر کردم نتونستم بفهمم مي‌خوام به چی برسم.یعتی اینقدر عجله دارم که این لحظه ها بگذره تا برسم به یه آینده خیالی که فکر ميکنم خوبه،ولی نميدانم اون موقع چی مي‌خوام چه شکلیه و اصلا چرا الان باید الان تمام بشه.چرا نميشه الآنم خوب باشه.یا اصلا چکار ميشه انجام داد که همين الآنم بشه از زندگی لذت برد.از کجا معل
بعضی وقتها بی جهت از همه چیز خسته ميشم.مثلا امشب داشتم به این فکر ميکردم کی ميشه همه چیز تمام بشه و بگذره برسم به اونچه که مي‌خوام .بعد هر چی فکر کردم نتونستم بفهمم مي‌خوام به چی برسم.یعتی اینقدر عجله دارم که این لحظه ها بگذره تا برسم به یه آینده خیالی که فکر ميکنم خوبه،ولی نميدانم اون موقع چی مي‌خوام چه شکلیه و اصلا چرا الان باید الان تمام بشه.چرا نميشه الآنم خوب باشه.یا اصلا چکار ميشه انجام داد که همين الآنم بشه از زندگی لذت برد.از کجا معل
یه کاری یادم داده بود، مي‌گفت قرآن باز کن ببین چی مي‌آره برات. مي‌گفت هر چی اومد، حس اون موقعت رو نسبت به اون چیزی که اومده بنویس. اون قرآنم پر بود از چیزایی که با دست لرزون و ریز، گوشه‌ی صفحه‌هاش نوشته بودم. یه باری، خیلی دلم مي‌خواست یه اتفاقی بیفته، یه اتفاقی که بنظرم دور از ذهن بود افتادنش‌. برداشتم قرآنه رو، اولش نوشتم، قول مي‌دم آدم خوبه باشم، حواسم به کارام باشه، فلان کار و فلان کار رو نکنم، بعد فلان اتفاق بیفته عوضش. فکر کنم به دو
سلام!
تابستون شده، آسمون نیمچه آبیه، دور اتاقم رنگ سبز مي درخشه و دیروز دویدم!
بهار و تابستون همين هاش زیباست. چند روز در آرهوس برام باقی مانده، چند روز هم بین اش در کپنهاگ. بعدش اسبابکشی مي کنم آلمان پیش خانواده ام و  دوست های عزیزم و دلبر! دقیقا یک هفته ی دیگه سالگرد اولین بوسه مون هست :) پارسال اینموقه خیلی گیج بودم. ولی الآن پر از شوق ام و اعتماد به خودم و مسیرم. با انقلاب های کوچکم و شکوفاییم. بیست و سه سالمه !هنوز بعضی وقت ها که مي خوام خودم ر
من از اون به یه دلیل خاص ، خوشم نمي یاد و نمي خواامم هم چشم به چشم بشیم و حتی بعیدم نیست که اون سمت من بیاد من اصن رامو کج کنم ، با این حال آیا باید به عروسیش برم؟ در نقش یه راننده آره اما نمي خوام. من خصومت و کینه ازش ندارم و بارها هم گفتم اصن خوشبخت بشه اما من نمي خوام ببینمش یا اصن تو جشن عروسیش برم. قبلا هم بلاک اند ریپورتش کردم.تکلیف چیه؟ شاید خانواده رو  برسونموشون  و برگردم خونه و دوباره برگردم دنبالشون هر چند فاصله مسیر خونه تا تالار حدود
به نام خدا
 
صبح نزدیک ظهر خودم رو با یه عود لیمو و خالی کردن دو تا کافی ميکس تو لیوان گنده آب جوش و روشن کردن تلویزیون به جهت پخش موزیک های در و پیت آغاز کردم.
همين طوری که دارم کافی مي خورم و بوی عود استشمام مي کنم، آقای بنفش دانلود مي کنم و روی ولوم صد پلی مي کنم.
آقای بنفش که پلی مي شه روحم باهاش مي رقصه، یه رقص عجیب و غریب تنهایی. انگار که خوشحاله، سبکه.
یه کتاب گذاشتم بغل دستم که امروز بخونم با یه صفحه ی کاغذ رنگی آ چهار بنفش که یه طرفش کامل از
دلم مي خواد دست یه غریبه رو بگیرم و ببرمش یه گوشه بشونمش و براش از این روزام حرف بزنم. فرقیم نداره کی باشه. هرکسی. یه آدم همينجوری از وسطِ خیابون اصلا. قانون احتمالات یه درصد کميم گذاشته برا اینکه شاید اون آدم تو باشی اصلا. شاید چون جدیدا غریبه شدی باهام. ولی داشتم مي‌گفتم بهت. دلم مي‌خواد دستشو بگیرم و بهش بگم چندوقته تو زندگیم فقط دنبالِ یه دست آویزم. یه چیزی که بشه بهش چنگ زد و اون نجاتت بده. کجا خونده بودم که آدما هرچی شرایطشون سختتر مي‌شه
مي‌دونید، یه قسمت خیلی جالب زندگی‌ای که توش به پروردگار واحدی اعتقاد داری، اینه که بن‌بست معنا نداره. یعنی من تو سخت‌ترین شرایط حتی وقتی مي‌خوام تو دل خودم غر بزنم و بگم دیگه هیچ کاری از دستت برنمياد»، نمي‌تونم!
به محض این که مي‌خوام اینو بگم، راه‌های نرفته ميان جلوی چشمم. اونم نه راه‌های نرفته‌ای که خیلی سخت و عجیب و طاقت‌فرسا باشن، نه، همين یه سری راه‌حل‌های معمولی.
+ البته گاهی انقدر خسته‌ام که حوصلهٔ همين راه‌های معمولی رو هم ن
نیاز دارم کسی دوسم داشته باشه، کسی در آتش عشقم بسوزه، کسی من رو بخواد
آه دنیای لعنتی دست از سرم بددار، نه تو چنین چیزی داری به من بدی نه من تاب چنین حسی رو.
چرا تینقدر بی‌کس و تنها باید باشمم؟ دِ لعنتی پس ميم چیه؟ ميم عاشقم نیست من هیجان عشق مي‌خوام، من سوختن مي‌خوام. لعنتی تو کی مي‌خوای بفهمي اینا همش توهم ذهنیه و تو هیچ‌وقت به این چیزی که مي‌گی دست نخواهی یافت. این همون محاله پس دست بکش از این محال.
لبیروت گوش بدم که حالم فقط با این م
97 یه عقب‌گرد بود که به از دست رفتن خیلی چیزها منجر شد. چیزهایی که دیگه نمي‌شه با همون شیوه و روشِ پیشین، بازپس گرفتشون. لازمه که سبک و سیاق‌ام رو تغییر بدم و از دریچه‌ای نو خواسته‌هام رو فرابخونم برای محقق شدن. جنگ بزرگ پیشِ روم، پیدا کردن معنا و جواب چراییِ پشت اتفاق‌هاست. ورطه‌ی بی‌پایان "خب که چی؟" رو پاسخ دادن؛ پاسخی که ارزشمند و پویا باشه و محرک زیستن. 
ماهیت "هدف یا آرزو" بودن اون‌چه که مي‌خوام هنوز برام مبرهن نیست و تازه سوال جدیدی
+ بچه‌ها مي‌خواین راجع به یک چیزی با هم صحبت نکنیم؟

فارغ از شرایط کنونی، یه مسئله‌ای برام جالبه. گاهی آدما ميگن "مي‌خوام تنها باشم" و منظورشون اینه که "لطفا بمون و حرف بزن"؛ گاهی ميگن "مي‌خوام تنها باشم" و منظورشون اینه که "نمي‌خوام حتی یه مورچه هم کنارم باشه". و طبیعیه که بقیه (حداقل اکثر بقیه!) نفهمن بالاخره برن یا بمونن. فهميدن این مسئله به نظرم خیلی به دردم بخوره.
اهميت گفت و گوی علمي
ثقة الاسلام کلینی قدس سره روایت کرده است:
۹- عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن أبیه، عن فضالة بن أیوب، عن عمر بن أبان، عن منصور الصیقل قال: سمعت أبا جعفر علیه السلام یقول: تذاكر العلم دراسة والدراسة صلاة حسنة.
امام باقر علیه السلام فرمودند: گفت و گوی علمي فراگيري درس است و فراگيري درس نمازی نیت.
الکافی، تالیف ثقة الاسلام کلینی، جلد ۱، صفحه ۴۱، حدیث ۹، چاپ دار الکتب الاسلامية
گر گناهی مي کنی در شب آدینه کن
تا که از صدر نشینان جهنم باشی
این بیت رو از دوست پسر یکی از دوستام یاد گرفتم. این روزها خیلی برام مصداق پیدا مي کنه و خیلی بهش فکر مي کنم. واقعا راست ميگه ها! آدم خطا هم مي خواد بکنه درست خطا کنه! والا دیگه. اصلا خیال نکنید مي خوام بحث اخلاقی کنم و مثل هميشه ادب و اخلاق رو ترویج بدم ها. ابدا! امروز مي خوام اتفاقا از بی اخلاقی براتون بگم. و ازتون خواهش کنم اگر بی اخلاقی هم مي کنید، حرفه ای بی اخلاقی کنید. مثال زدنش فعلا ب
کافیه یه موضوع پیش بیاد تا فکر و ذهنم مشغول بشه 
عه لعنت به تو دنیا 
دیشب قسمت ۲۶ ان سوی مرگ رو گوش ميدادم.حس خوبی پیدا کردم 
هر چند خیلی وقته قرآن خوندن رو دوباره مثل قبل شروع کردم ولی با سخنرانی دیشب با جدیت بیشتری قرآن مي خوام بخونم
با این موضوعی که امروز پیش اومد کل تمرکزم رو گرفت .هر چند قران ميخوندم و معنا رو هم همين طور ولی بازم حواسم پرت ميشد 
از فیلمهای ماه رمضون هم خوشم نیومد .خیلی وقته مي خوام هیچ وقت تلویزیون نبینم
خیلی وقته مي خوام
خلاصه رمان چیزهایی هم هست
چند قدم به عقب برداشتم و داد زدم…نمي خوام، هیچی نمي خوام.چرا دست از سرم بر نمي دارید؟
همچنینین بخوانید:
 
دانلود رمان دیداری دوباره با لینک مستقیم و رایگان
دانلود رمان قرار نبود از هما پور اصفهانی
التماس مي کنم ولم کنید…گریه نمي کردم. این مدت آن قدر اشک ریخته بودم که دیگر نه توانی برای گریه کردن داشتم و نه اشکی برای ریختن.پله ها را دو تا یکی بالا رفتم.وارد اتاق شدم و در را قفل کردم. ساک دستی کوچکی را از داخل کمد بیرون
وقت‌هایی که مي‌گن تو و داداشت شبیه همين، مي‌خوام یه آتش گنده درست کنم، و قدم‌رو، آروم، تنها و با سری پایین از شرمندگی برم وسطش، چهارزانو بشینم و منتظر بشم کامل بسوزم تا دیگه اثری ازم توی این دنیا نَمونه! یعنی مي‌خوام بگم این‌قدر از خودم بدم مياد توی این شرایط، حتی اگر این حرفشون در جهت یک تعریف ازم بوده باشه!
 
پ.ن: به طبیعت هم فکر کردم، قبل از این که برم یک روبات آتش‌نشان با سنسوری‌، چیزی مي‌سازم که آتش رو خاموش کنه. مزاحم آتش‌نشان‌های
Here 
چشم هام پوشونده شدند
باخون پوشونده شدند
بهم بگو چرا
دروغ نمي گم
 
یه باد سرد مي وزه
حس ميکنم چشم ها رو منه
تمام دردی که در رگ هام در جریانه
 
دستان گره خورده من بی حال مي شن
همه به من سنگ پرتاپ ميکنن
اما من نمي تونم فرار کنم
 
این اصلا بامزه نیست
این برای کیه؟
لطفا یکی به من بگه
حالا در این مسر سوزان روی اتش
 
لطفا من نمي خوام فریاد بزنم
(چشمان شیطان مي اید، چشم ها بازه،چشم ها بازه)
 
لطفا نمي خوام فریاد بزنم
(فریاد بزن ، فریاد بزن ،فریاد بزن)
در
سلام وقت بخیر
من ادمين هستم :)
ارشد خوندم و مي خوام برای مقطع دکتری مهاجرت تحصیلی داشته باشم
گزینه اصلیم آمریکاست و در مرحله بعد کانادا و اروپا (اولویت آلمان)
مي خوام برنامه ریزی کنم و طبق برنامه پیش برم و این برنامه رو باهاتون به اشتراک بذارم
سعی مي کنم حداقل هفته ای 3 پست داخل وبلاگ قرار بدم
خوشحال ميشم منو همراهی کنید : )
پس منتظر مطالب بعدی باشید
 
الان ساعت 4 صبح هستش پس صبحتون بخیر : )
سلام رفقا و همراهان
یک وبلاگ زیر مجموعه وبلاگ ما داره که فقط و فقط عکس در باره ی موضوعات مختلف به آدرس : http://photocharkhak.blog.ir/
اول از همه مي خوام از شما عزیزان در خواست کنم که از این وبلاگ دیدن کنید
دوم از تون مي خوام که عکس های خودتون رو که با دوربین تلفن همراه یا با دوربین های حرفه ای و کامپکت و. مي گیرید رو برای ما از طریق جیميلمون ارسال کنید تا با اسم خودتون در وبلاگ قرار داده بشه.
و خدا دلتنگ بود باران را آفرید.
مي‌خوام یه پست با مضمون بارون قشنگی که داره مياد بنویسم و بگم:
ببار بارونو
دلم داغونو
نمي‌خوام عشقه
بدونه اونو و.
ولی خب واقعا تو فاز دپ نیستم و اصلا هیچ حس شکست عشقی یا از دست دادن کسی یا نرسیدن به کسی و . ندارم!
حال دلم همونجوره که مي‌خواستم. تپش، آشفته حالی، نازک خیالی. ولی بسه. نه ح و نه هیچ کس دیگه ای و هیچ چیز دیگه ای نمي‌تونه چیزی که مي‌خوام رو بهم بده. راستش حتی ميم. ميم هم برام یک عادته، یک مفر، یک جایی برای نفس کشیدن و موندن و زندگی کردن. من چی مي‌خوام؟ عقل. بله عقل. عقلانیت رو ترجیح مي‌دهم به زیبایی و هیجان خیال. باید که پایم بند شود به عقل، باید افسار بدهم دست عقلانیت. تا این دل افشار گیرد آشفته حالی اگرچه نیکو اما درد بی درمان خواهد بود. و مگر
دانلود آهنگ با کیفیت 320 دانلود آهنگ با کیفیت 120کهنه شراب کهنه شراب امشب بال و پرم بدهحرف نگفته خیلیه جرات بیشترم بدهامشب مي خوام حرف بزنم خنده کنم گریه کنملطفی کن ای ساقی و مي چندین برابرم بده
امشب مي خوام مست بشم عاشق یک دست بشمبدون تو نیست بودم امشب مي خوام هست بشميه جون نا قابلی هست بذارفدای تو بشهبیفته زیر قدمات تاخاک پای تو بشهکهنه شراب کهنه شراب امشب بال و پرم بدهحرف نگفته خیلیه جرات بیشترم بدهامشب مي خوام حرف بزنم خنده کنم گریه کنملطف
4ماه پیش بود.
مرداد یعنی.
یه پست گذاشته بودم در مورد تصميماتم برا زندگیم که 2ماه قبلش نوشته بودم اینجا و بهش عمل نکرده بودم!
الان باز 5ماه از اون تایم ميگذره و بازم دارم مي نویسم در مورد همون.
الحق که کم کاری کردم.
آی خداجون.
به حق این شب عزیز.
به حق شب شهادت حضرت زهرا
بذار دیگه از این مرحله عبور کنم.
دلم برات تنگ شده.
مي خوام پرواز کنم.
چقد رو زمين بمونم.
چقد نماز بخونم ولی همش رو زمين باشم.
بذا حس و حال بندگیت رو حس کنم.
نمي خوام عمرم تباه بشه.
خداااا
زنگ زدم مشاور. بهم گفت تو اصلا هدفت از زندگی چیه؟ برای چی مي‌خوای ازدواج کنی؟ زدم زیر خنده و گفتم والا خودمم نمي‌دونم از زندگی چی مي‌خوام و توقعم چیه. البته اینم بگم که هنوز نه به باره و نه به داره. ولی خب اینکه من هنوز نمي‌دونم چی مي‌خوام و تکلیفم با خودم روشن نیست، یه مشکل اساسیه. تا حالا فکر مي‌کردم خیلی خوب خودمو مي‌شناسم و مي‌دونم چی مي‌خوام. حالا افتادم تو یه ورطه امتحان که بدجور دارم امتحان مي‌شم. دلم نمي‌خواد یه مومن رو صرفا به خا
سلام نمي خوام منتی سرت بذارم ولی تو آدم خوشبختی هستی این حرف های ته دلم رو مي خونی خیلی خوب مي دونم از شوخی خوشت نمي یاد 
فکر مي کردی یه روزی برات یه دفتر فوق سری رو پست کنن من صبر کردم از شیراز برم بعد برات بفرستمش یعنی دستت بهم نرسه نه این که ازت بترسم نمي خواستم با تو‌چشم تو چشم بشم حتما داری توی ذهنت مي گی من هميشه مي دونستم این دختره دیوونه آست 
 
حالا ممکنه بخوای برام کریه کنی که حتما این کار رو نمي کنی یا این که بخوای بخندی بهم مي شه اصلا
برای خودمون غذاهای آنچنانی هم ممکنه درست کنم. ژله ی رنگین کمان و  گراتن فلان و لازانیای ال و بل! اما به مهمان که ميرسه، یک غذای ساده درست مي کنم با یک دسر معمولی! محدثه مي گه مامان خب چرا فلان چیز رو درست نمي کنی، وسایلشو که داریم! مي گم: نمي خوام مهمونیهامون به محل بروز تجمل و اینها تبدیل بشه. نمي خوام وقتی قراره خونه کسی بریم دغدغه بگیره که حالا چی براش درست کنم! مي خوام روابطمون در سادگی باشه. مي خوام کسی رو به زحمت نندازم. مي خوام سنت سیئه نذار
سلام 
امروز مي خوام در رابطه با سه اختلال روانی با شما گفتگو کنم که مثل سمّ مي تونه زندگی شویی را نابود کنه! اگر هر کدوم از این موارد را در خودتون یا شریک آینده تون مي بینید، حتماً به یک روان شناس متخصص مراجعه کنید، چرا که هرچه زودتر این اختلال ها درمان بشه، اثر تخریبی کمتری داره!
1. #خودشیفتگی (#نارسیسیزم) : این افراد دنبال این هستن که همه رو مال خودشون کنن، دائماً مي گن مي خوام فقط مال من باشه، مي خوام فقط تنهایی های من رو پر کنه! مي خوام رفتا
 
عاشق واقعی مي خوام که قلبم را زیست کنه
عاشق واقعی مي خوام که ذهنم را خوانش کنه
عاشق واقعی مي خوام که جسمم را سیر کنه
عاشق واقعی مي خوام که روحم را تماشا کنه
عاشق واقعی مي خوام که عشقم را فهم کنه
عاشق واقعی مي خوام که نگاهم را معنا کنه
 
متأثر از پستِ آهنگِ عربی اشکان ارشادی
سلامممممم
برگشتم با جلسه دوم کلاسم.البته از همه ی خواننده ها به خاطر دیر اپ کردنم معذرت مي خوام چون نبودم و نت در دسترس نداشتم.I’m sorryخب توی این جلسه مي خوام شما رو با کلمات آشنا کنم که توی جلسه ی پیش درباره اش صحبت کردیمپس برای شروع جلسه تشریف بیاورید سر کلاس(منظورم ادامه مطلبه)
تق تق
ادامه مطلب
متن آهنگ جای من نیستی کاوه یغمایی و سیروان خسروی
بی تو پره سر گیجه و هی به خودم مي پیچم و
آروم‌ندارم آروم ندارم
ميچرخه دور سرم خاطره هات دور و ورم
آروم ندارم آروم ندارم
خودم نميدونم چمه که شاید یه وقتا لازمه
فقط بری ببری از همه 
جای من نیستی واسه دنیای من نیستی دستامو ميگیری اما پای من نیستی 
دارم‌شک ميکنم کم کم کنار تو به این روزام تو ميگی با منی اما چرا حس ميکنم‌تنهام
روزای خوب تو این قفس توهمه همين و بس
مي خوام رها شم مي خوام رها شم
مي خوام
متن آهنگ جای من نیستی کاوه یغمایی و سیروان خسروی
بی تو پره سر گیجه و هی به خودم مي پیچم و
آروم‌ندارم آروم ندارم
ميچرخه دور سرم خاطره هات دور و ورم
آروم ندارم آروم ندارم
خودم نميدونم چمه که شاید یه وقتا لازمه
فقط بری ببری از همه 
جای من نیستی واسه دنیای من نیستی دستامو ميگیری اما پای من نیستی 
دارم‌شک ميکنم کم کم کنار تو به این روزام تو ميگی با منی اما چرا حس ميکنم‌تنهام
روزای خوب تو این قفس توهمه همين و بس
مي خوام رها شم مي خوام رها شم
مي خوام
شاهزاده از دیروز مریضه. 
شب یهو بیدار شد گفت: وااای سروییم. 
گفتم بخواب عزیزم. ۱۱ شبه تازه. با خیال راحت بخواب تب داری فردا نمي‌خواد بری مدرسه. 
ميگه: پس‌فردا مي‌خوام برما، کلاس کاردستی دارم!!
گفتم: حالا بخواب
حالا امروز رفتیم دکتر ۲ روز دیگه مرخصی داده.
ميگه: نه من مي‌خوام برم مدرسه. فردا کاردستی و ورزش داریم. چهارشنبه‌ام شنا داریم!!
یعنی این حجم از علاقه به درس و علم‌آموزی پسرم رو موندم چی کار کنم؟!!
اوکی!
 
از وقتی که این رو نوشتم، دست و دلم به نوشتن نرفته. انگار جوی آبی که از ناخودآگاهم بالا ميومد و من اسمش رو "خودش مي‌نویسه" گذاشته بودم خشک شده باشه
مي‌دونم که هروقت وقتش بشه خودش دوباره شروع به جوشیدن مي‌کنه و بهش اعتماد دارم واقعا! بخاطر همين هم بود که برخلاف ميلش شروع به نوشتن نکردم! (بخصوص توی این چند روز اخیر)
 
اما اینجا
مي‌خوام بهش اعلام کنم که من آماده‌م.
مي‌خوام دعوتش کنم به جوشیدن
مي‌خوام بهش بگم که دلم براش تنگ شده.
 
---
مي خوام بگم منم آدمم . منم بعضی روز ها خوشحالم ، بعضی روز ها ناراحت . بعضی روز ها اینقدر انگیزه دارم‌که مي خوام بترکم و بعضی روز ها هم پوچ ترین آدم رو کره ی زمينم . مي خوام راجب اون روز هایی‌که پوچم‌بگم‌. روز هایی که شاید خیلی از شماها هم تجربش کرده باشین .
احساس پوچ بودن خیلی راحت به دست مياد . مي تونه از یه سر رفتن حوصله سر رفتن‌باشه ، از بی هدفی باشه یا از ناراحتی . یه مدت یه سوالی‌که خیلی ذهنمو مشغول کردا بود اینه که من واقعا هدفم چیه ؟ مي خوا
ميخوام درباره صحنه ای در فیلم ونوم باهاتون مطلبی رو به اشتراک بذارم که شاید در زندگیتون بتونید ازش استفاده کنید. صحنه ای در فیلم وجود داره که وقتی ادی براک ان ویینگ، همسر سابقش رو ميبینه یه جمله تاثیر گذار بهش ميگه.
ادامه مطلب
هیچی خوب پیش نميره :( ما درحال کات کردیم و من دوس ندارم :( من دوس ندارم کات کنم ولی ميخوام کات کنم ، چون کار درست اینه کات کنم :( من ا اینکه تو این وضعیت شخميم ناراحتم :( ا اینکه اون اینجوریه ناراحتم :( ا اینکه من باید کات کنم ناراحتم :( بعد کات کردن زیر پوستی با کامک که البته اصن با این قابل مقایسه نیست ولی من خیلی ناراحتم که دارم یه دور شدن دیگه رو تحمل ميکنم :(( من ميخام بمونم :( کاش یه جوری بشه که بتونم اميد داشته باشم به درست بودن انتخابم:( اقاااT
سلام
یه دختری هستم که به کمک و راهنمایی احتیاج دارم. حدود ۲ سال پیش یک آشنایی زیر نظر خانواده ها شروع شد، فراز و نشیب هایی داشت، و متاسفانه به شکل مناسبی تموم نشد.
فکر مي کردم مي تونم ایشون رو فراموش کنم ولی خیلی بهشون علاقه دارم و نتونستم. حالا مي خوام دوباره خودم شروع کنم. مي خوام خودم یک بار این کار رو انجام بدم، یه زمانی ایشون بهم پیشنهاد داد ولی حالا من این کار رو بکنم، مي خوام تلاشم رو بکنم برای اینکه ۲۰ سال دیگه حسرت نخورم.
دوست دارم اگه
بسم الله الرحمن الرحیم خدایا به اميد تو 
برای خوب شدن هیچ وقت دیر نیست 
نمي گم خوب بودم ولی این چند سال بد شدم آدم سابق نیستم.کارهایی انجام ميدم که قبلها شرم داشتم.این تصميم یهویی اومد به ذهنم مي خوام ۴۰ روز گناه نکنم.مي خوام پاک پاک بشم 
کارهام خالصانه برای خدا باشه 
کارهای که در طول روز انجام ميدم اینجا مي نویسم 
شاید با نوشتن شرم کنم و انجام ندم 
اگه اگه موضوعی پیش و اومد وسوسه شدم اینجا مي گم 
سلام 
اگه حالمو بخواین بپرسین باید بگم زندگی من مثل پرده های نمایش نامه ی پرنده آبیه دوست دارم خوشبختی رو پیدا کنم زندگی جدال بین خیر و شره خوب حالا فلسفی نمي کنم قضیه رو 
 
مي دونی مي خوام بگم برای خودم هم عجیبه چرا این قدر عاشق نوشتنم طوری که نمي تونم از فکرش در بیام بهش فکر مي کنم اما کاری نمي کنم حالا ذهنم قفله به خودم باور ندارم مي تونم مي نویسم 
 
دارم به آیده های مختلف فکر مي کنم خوب ولی چرا نمي نویسم خودم هم نمي دونم 
 
مگه رویام این نبود
حالتی که قراره به جسممون آرامش بده
خستگی های روز رو بشوره  ببره
 
"خواب"
 
 
حالتی برای رفع دلتنگی
دیدنِ لحظه هایی که مطابق با واقع نیست اما کاش بود
 
جدیدا اما داره مثل شکنجه ميشه
مي خوابی و تصورت اینه که یکی از دوحالت بالا رخ ميده
تصویرهایی رو مي بینی که مي خوای هیچوقت اتفاق نیفتن
 
رفتی و یه نامه گذاشتی اما نه ميتونم بخونمش نه هرچی مي گردم پیدات مي کنم
مي پرم از خواب
.
سال ها گذشتهميبینمت که موهات سفید شده و تنهایی
مي پرم از خواب
.
تلفن زنگ م
مي خوام دوباره شروع کنم. تواناییش رو دارم، خودم رو باور دارم و خدا رو، اما نميشه (حداقل تا الان که نشده). واقعا نمي دونم چرا اما جا نمي مونم و نمي ایستم تا دنیا بره. منم باید حرکت کنم و از امروز، از همين حالا مي خوام بیش تر تلاش کنم، خیلی بیش تر. زمان کوتاهه و راه طولانی. تا امروز هر چی نشده از امروز به بعد باید بشه. این رو برای خودم مي نویسم در آینده تا ثبت بشه، از روزِ هیچ برای روزهای بهتر. این یک مثبت نوشت الکی نخواهد بود. قول مي دم اول به خودم، بع
(اینو دچار تو وبش تعریف کرد ولی بذارید منم بگم :))
دیروز عروسی زینب بود. و من و دچار خیلی اتفاقی خیلی خیلی اتفاقی دیدیم همو :) حالا این به کنار. دیدین خانوما ميرن سوپرمارکت بعد یه چیزی یادشون ميفته ميگن راستی! زردچوبه م مي خوام؟
بعد من داشتم به دچار مي گفتم آره من از دوستای عروسم و عروس همکلاسیمه و اینا. بعد یهو یه خانومي که کنارمون وایساده بود گفت راستی! من از دوستای عروس دختر مي خوام! منم واقعا نميدونستم باید چیکار کنم. بمونم نمونم :) و خیلی نرم و
(اینو دچار تو وبش تعریف کرد ولی بذارید منم بگم :))
دیروز عروسی زینب بود. و من و دچار خیلی اتفاقی خیلی خیلی اتفاقی دیدیم همو :) حالا این به کنار. دیدین خانوما ميرن سوپرمارکت بعد یه چیزی یادشون ميفته ميگن راستی! زردچوبه م مي خوام؟
بعد من داشتم به دچار مي گفتم آره من از دوستای عروسم و عروس همکلاسیمه و اینا. بعد یهو یه خانومي که کنارمون وایساده بود گفت راستی! من از دوستای عروس دختر مي خوام! منم واقعا نميدونستم باید چیکار کنم. بمونم نمونم :) و خیلی نرم و
مي خوام بگم حواستون به دو رو بری هاتون باشه ، خواستون به خودتون باشه . چند روزه مي خوام بیام راجب خودکشی اتیکا (یوتیوبر و استریمر معروف) بنویسم ولی راستش نمي دونم چی بگم . خواستم از سلامت ذهن و روان بگم ولی راستش خودمم هیچ اطلاعی راجب موضوع ندارم . ولی الان که ساعت ۴ و یک ساعت و نیمه که دارم تو تختم اینور اونور مي‌شم و خوابم نمي‌بره حداقل این دوخط رو بنویسم . یادتونه گفتم همه‌مون یه گوشه زندگی‌مون ریدیم ؟ مي‌خوام بگم ربطی نداره یه نفر چقدر خوش
اره خب پاریس هم مي‌خوام ببینم، سوار کشتی دور دنیا هم مي‌خوام بشم، تو سالن کنسرت هم مي‌خوام وارد بشم یک‌بار حداقل به عنوان نوازنده پیانو، اره خب هر سال دوست دارم یه بار برم نجف گریه کنم و برگردم، یکی دوسال هم تو نیویورک نزدیک سنترال‌پارک خونه داشته باشم، با کسی که اطمينان دارم منو بهتر از خودم بلده راه‌هایی رو برم که هیچ‌کس باورش نشه یه انسان مي‌تونه بره، یه چند سالی هم تا کلید رو مي‌اندازم تو قفل در، دو سه تا فسقلی جیغ و داد کنن حمله‌ور
هوالرئوف الرحیم 
وای که چه خوشبختم. که دارمتون. دخترکانم.


امروز داشتم دقت مي کردم. 
تن و بدنم لرزید.
اگر بچه اول پسر مي شد مهم نبود. 
دومي هم حتی.
ولی واقعا سومي رو نمي خوام پسر باشه. بعد دوتا دختر.
ميشه روزگار من.
نه نمي خوام.
ولی دوتا بچه هم خیلی کمه!
:(
اول هفته است و کلی انرژی دارم. یه چند مدت بود زده بودم تو فاز شوخی و خنده و روزمرگی. پستهایی که مي دیدید هم ازین جنس بود. نمي خوام بگم اهل شوخی نیستم اتفاقا هستم. همچنان مي نویسم اما حین کارم که نیاز به کمي استراحت دارم.
باید به هدفی برسم و کارهایی رو انجام بدم که مهمند و به هر دلیلی عقب انداخته بودم. یعنی در عین اینکه توانایی رسیدن به این هدف رو داشتم گویا اراده اش رو نکرده بودم یا شاید دست کم گرفتم خودم رو و یا شاید باور نکردم که مي تونم. اما ال
ولی اون آدمي که من ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مي‌شناختمش هیچوقت اینجوری نبود که ناراحت بمونه، ینی ناراحت مي‌شدم ولی ناراحت نمي‌موندم.
مي‌خوام بلند شم اتاقمو مرتب کنم و بخوابم، بلند که شدم-دیگه برام مهم نیست ساعت چند-برنامه‌م رو مرتب کنم و برم سر درسم. یه فکری هستش که مزخرفه ولی واقعیته و حس مي‌کنم مزاحمي بیش نیستم برای بقیه حتی وقتی همه قرنطینه‌ایم و همه وقت زیاد دارن. پس این‌دفعه با دلیل مي‌خوام سراغ کسیو نگیرم. بعدا شاید اسمشو بذارم اف
خب نیوشا بیا بگو چیا تو ذهنت ميگذره واسه ی ترم جدید .ام اول این که خب خیلی خوشحالم که رفتم تی ای فیزیک دوشدم هر چند خیلی چیپه کلا و از نظر کانکشن و استادی که ميخوام تی ایش بشم هیچ گونه دقیقا اثر و ارزش مقبتی نداره و کلی باید تو ترافیک انقلاب باشم ولی از این نظر که بالاخره تی ای شدم و خیلی مي تونه در افزایش اعتماد بنفش و افزایش حس مثبت به خودم  موثر باشه .
ترم پیش گند زدم تا حدودی و نمي تونم تی ای بشم ولی نیاز دارم حسابی خودمو به استاده نشون بدم برا
احساس خشم زیادی نسبت به یه نفر دارم، چند دور ماجرا رو با خودم دوره کردم، همچنان نمي‌دونم کی مقصره؟ اصلا شاید مقصری وجود نداشته باشه واقعاهمش مي‌خوام دنبال مقصر نباشم
ولی وقتی عواقب کارش احساس و زندگی ام رو تحت تاثیر قرار داده ، هر چند کم!! عصبانی مي‌شم
دوست دارم نسبت به قضیه بی تفاوت باشم تا اینقدر در عذاب نباشم دوست دارم خودم رو جای طرف بذارم و بهش حق! بدم
یه مدت دعا مي‌کردم که آروم شم ، بعد یه مدت خشمم غلبه کرد و پر شدم از نفرت
مي‌خوام ب
یکی از خصلت های بنیامين ناز کردن و لوس بودنش هست اونم بخاطر اینکه 
بچه آخر خانوادشونه، پیش پدر و مادرش خودشو لوس کرده گفته تو این شرایط نمي خوام برم ایران و مي خوام با چنور بهم بزنم(اینا همش الکی گفته فقط خواسته واکنششون رو بسنجه)
اونا هم دعواش کردن گفتن زر نزن ، برو ایران با عروسمان برگرد (دقیقا تم حرف زدنشون عین منه برای همين بنیامين هميشه ميگه تو چرا عین اینا صحبت مي کنی خخخخخ)
بنده های خدا نميدونن ترامپ چ سنگ بزرگی پای ما گذاشته و همينجوری
اِدی: من مي خوام برم پیش خواهرم، اونجا یه شیرینی فروشی بزنم. برای روز تولدت یه کیک بزرگ مي فرستم.
جک: من از کیک تولد بدم مياد.
اِدی: چی؟ بدت مياد؟ چرا؟
جک: مي دونی ، اینایی که ميگی ، به روحیه ات نمي خوره. تو دوباره ميری سراغ ی چون تو یه ی.
اِدی: آدما عوض مي شن جک 
جک: روز ها عوض ميشن، ماه ها عوض ميشن ، فصل ها عوض ميشن، ولی آدما هرگز عوض نميشن.
ادی: چرا عوض مي شن، خود تو هم عوض ميشی. مي دونی مي خوام رو کیک تولدت چی بنویسم ؟ جک موزلی. هه آره برات مي فر
مي خوام بگم چند سال پیش تصوری که از بیست و سه سالکی داشتم با اینی که الان دارم تجربه مي کنم خیلی فرق داشت . فکر مي کردم احتمالا تو دنیای آدم بزرگا باید کلی دست و پا بزنم که غرق نشم . اما الان به این نتیجه چالش های روانی و شخصیتی ای که باید از پسشون بر بیام خیلی سخت ترن . بعضی موقع ها خودمم نمي دونم چی مي خوام ، بعضی موقع ها بدون جنگیدن ، شکست کامل رو حس مي کنم و بعضی موقع ها هم خودمو بالای قله ی های بلند مي بینم . یه ترکیبی از همه ی اینا مي شه من . وقتی
دیشب باید مي رفتم بیمارستان ولی مادرم گفت شیفتم رو با یکی از دوستام جا به جا کنم تا با خانواده بتونم جمعه ی قبل از ماه رمضون رو طبیعت و اطراف شهرمون برم.
تو چند پست قبلی گفته بودم که با همکاری که قبلا توضیح داده بودم شیفتم، ولی یکی دیگه منشی بود.در واقع "دیشب "این آقا شیفت بود که قسمت نشد شیفت باشم با ایشون(پیش خودم گفتم اگه به مادرم بگم نه من نمي یام و این حرف ها بهش بگم چی؟بگم به خاطر منشی نمي خوام با شما بیام طبیعت؟)
فکر کنم تا آخر ماه دیگه باها
با سلام خدمت دوستان
ميخواستم بپرسم که زوجی هست یا ميشناسید که بالای 8-9 سال از زندگی مشترک شون گذشته باشه خودشون انتخاب کرده باشن کلا بچه دار نشن؟ اگه بتونید دلیلش رو هم بگید ممنون ميشم.
الان چه حسی دارن؟، هنوزم اگه بتونن بچه دار بشن، دل شون بچه نميخواد؟، اگر جنسیت نظر دهنده هم ذکر بشه ممنون ميشم و اگه امکانش باشه استان محل زندگی شون
ممنون

مرتبط با عدم تمایل به بچه دار شدن بعد از ازدواج :
مي خوام ازدواج کنم ولی هیچ وقت نمي خوام بچه دار بشم
عل
خب اینجوره که من بند خوابم. خواب پناه منه، فرارم از دنیای ملال‌انگیز. منتها این حالی نیست که مي‌خوام. مي‌خوام بدوام، با تمام توان و بی‌وقفه و خواب مثل استراحتگاهیه که زود به زود تو راه هست، بد نیست منتها جوری شده که نگاهم دنبالشه، اميدوام تا به این استراحتگاه برسم و راستش هنوز نگاهم ایدئولوژیکه و دوست ندارم چنین زندگی‌ای رو که به خواب پناه مي‌برم، دلم تکاپو مي‌خواد اما مری دست بردار تکاپو کجا بود آخه؟ نمي‌دونم زندگی چیه احساس مي‌کنم د
یه روز مسؤول فروش، منشی دفتر و مدیر شرکت برای ناهار به سمت سلف قدم مي زدند. یهو یه چراغ جادو روی زمين پیدا مي کنن و روی اون رو مالش ميدن و غول چراغ ظاهر مي شه. غول ميگه: من برای هر کدوم از شما یک آرزو برآورده مي کنم… منشی مي پره جلو و ميگه: اول من ، اول من!… من مي خوام که توی باهاماس باشم، سوار یه قایق بادبانی شیک باشم و هیچ نگرانی و غمي از دنیا نداشته باشم … پوووف! منشی ناپدید مي شه… بعد مسؤول فروش مي پره جلو و ميگه: حالا من ، حالا من! … من مي خوام
یادم مي‌ره دیگه ندارمت. وقتی دارم با دوست صميميم حرف ميزنم و ميگم تو این موضوع گیر کردم ولی باکی نیست از جانم کمک مي‌خوام. نگاه ترحم‌آميزش یادم مياره دیگه کسی که به طور معجزه‌آسایی همه‌ی مشکلاتو حل مي‌کرد نیست. دیگه کسی نیست که وقتی دارم با شور و حرارت یه داستان رو براش تعریف ميکنم بگه خوشگل و من با لبخند رها بشم رو سینش و بگم خب دیگه یادم نیست چی داشتم مي‌گفتم. کسی که وقتی عصبانی ميشدم از دستش مي‌گفت: هاجر داری چرت و پرت ميگی جوابتو نميد
دانلود آهنگ جدید ساده بگم از کسری  با بهترین کیفیت + پخش آنلاین
ساده بگم ساده بگم سادگیاتو دوست دارمساده نميگذرم ازت تورو تو شعرام ميارم
Download Ahang Jadid 98 Kasra Ahmadi Benam Sade Begam
دانلود آهنگ کسری  به نام ساده بگم با دو کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸
متن و ترانه آهنگ کسری – ساده بگم
عادت یا عشق نميدونم نميتونم نبینمتنميتونم حتی یه شب به تنهایی‌ بسپارمتعادت یا عشق فقط بدون مثل نفس دوست دارمخودم اگه از یاد برم تورو به خاطر ميارمهر اسمي که مي‌خوای ب
مدتهاست هیچ جایی نمي‌نویسم اما الانه که از درد خفه شم باید حرف بزنم با یکی بگم که دلم تنگه، که تنهام که تو تاریکی دارم گوله گوله اشک ميریزم که مي‌خوام از یاد ببرم همه هیچه و بس اما واقعیت اینه که همه هیچه و بس. مي‌خوام همين حالا بميرم. یعنی یه آرزوم هم نمي‌بایست تو این دنیا فی‌الفور مستجاب شه؟ 
آخ آخ آخ درد دارم دل تنگم و مي‌دونم همه هیچ و این یعنی "بن بست"یعنی ته خط یعنی هیچی این زندگی نداره بهم بده.
دیشب رفتم لانچر ۵. خوب بود بد نبود. تو ب
مي‌خوام بگم تا اونجایی که من مي‌دونم یکی از روش های خیلی طاقت‌فرسای شکنجه اینه که طرف رو پیشونی طرف قطره قطره آب مي‌ریزن . اولش هیچی نیست اما بعد یه مدت جای قطره ها شروع به درد کردن مي‌کنه . تا اینکه بعد چند ساعت هر قطره ی آبی که مي‌ریزه ، مثل یه جکش مي‌مونه که مي‌کوبونن تو ميشونی طرف . در همين حد دردناک .
مي‌خوام بگم بعضی از مشکلات زندگی هم مثل همين شکنجه مي‌مونن . در واقع اگه یکی دوبار اتفاق بیوفتن شاید ناچیز باشن ، شاید‌اگه از بیرون نگاه
با این که مانیتور سفید از وحشت ناک ترین های امروزمه تا یه ساعت بهش زل زدم ولی ننوشتم
این جوری نمي شه ادامه داد ،من تموم امروز به رمانی که مي خوام بنویسم فکر کردم نمي خوام تسلیم بشم بسه دیگه خسته ام از دوری 
من چه طور عاشقی هستم تا کی مي تونم از نوشتن دور باشم 
 
راستی متن دیروز بهم کمک کرد یه ایده توی ذهنم شکل بگیره یکی مي گفت اگه حتی نمي تونی بنویسی روی کاغذ بنویس نمي تونم بنویسم چون .
 
نمي تونم بنویسم چون نمي دونم چرا 
نمي تونم بنویسم چون مي ت
چند بار پیش اومد که یه انتشاراتی برام کتاب مي فرستاد تا اصلاح کنم و در ازاش طبیعتا پول گیرم ميومد!
کم کم یه انتشاراتی دیگه پیش اومد و من روی این شغل، حساب باز کردم.
یهو قطع شد! هیچ سفارشی و هیچی!
پریروز داشتم فکر مي کردم چی شده! کجا رو اشتباه رفتم. گفتم خدایا! چکار کردم که ناراحت شدی! روی این پوله حساب کردم؟ غلط کردم! من فقط روی تو حساب مي کنم. روی رزاق بودن تو حساب مي کنم. ولی من این کار رو مي خوام. این کتاب خوندن ها رو مي خوام. این فعالیت رو ازم دری
یه روز مسؤول فروش، منشی دفتر و مدیر شرکت برای ناهار به سمت سلف قدم مي زدند. یهو یه چراغ جادو روی زمين پیدا مي کنن و روی اون رو مالش ميدن و غول چراغ ظاهر مي شه. غول ميگه: من برای هر کدوم از شما یک آرزو برآورده مي کنم… منشی مي پره جلو و ميگه: اول من ، اول من!… من مي خوام که توی باهاماس باشم، سوار یه قایق بادبانی شیک باشم و هیچ نگرانی و غمي از دنیا نداشته باشم … پوووف! منشی ناپدید مي شه… بعد مسؤول فروش مي پره جلو و ميگه: حالا من ، حالا من! … من مي خوام
سرم شکسته تا ابرومهولی خدا دلم آرومهچشامو روی هم مي بندمجماله فاطمه معلومهزهرا بیا ، بیا ببین علی خون جگر شدهسی ساله که عذاب جونم این ميخ در شدهداغه دلم شب وصال تو تازه تر شدهیا مرتضی یا مرتضیعلی علی علی یا حیدرعذابه کوچه ها یادم هستميونه شعله ها یادم هستمنو صدا زدی یا زهرابه زیر دست و پا یادم هستاز لحظه ای که بی حیا گُلِ خونمو گرفتهر روز و شب نگاه فاطمه جونمو گرفتبا یک لگد اميد و عشق و سامونمو گرفتیا مرتضی یا مرتضیعلی علی علی یا حیدرشبیه اب
دیوونه نشم خیلی ِ سه ساعت داشتم خودم و زمين و زمان رو مقصر ميدونستم بعد دیدم مسئله به کل از اول ویرانه حالا بیخیال با دوتا دانشجوی ارشد حرف زدم و آمار منابع رو‌گرفتم ، فردا عصر بعد دانشگاه ميرم ثبت نام زبان و خرید کتاب ، به احتمال زیاد ندارن باز باید دو هفته علاف باشم که بیاره کتاب برام ، اميدوارم کتابا خیلی گرون نباشن ، تقریبا باید یه بیستا  کتابی رو خوند برای ارشد ، یه برنامه ریزی بکنم از الان شروع کنم مي‌خوام ثابت کنم که ميتونم . چی مي
.
من الان مي فهمم چرا خدا منو به آرزوم (همون رشته ای که مي خواستم ) نرسوند !
فکرشو بکن ، الان باید تو خط مقدم مي بودم ، یه بنده خداهایی مي گفتن " خوب پولشو ميگیرن " والا من حاضر نیستم حتی اگه ميلیاردی بهم پول بدن برم اونجا ( البته با توجه به وضعیتی که دارم ) چون قطعا به لقا الله مي شتافتم که بیشتر عین خودکشی بود نه خدمت ( خخخخ )
همين دیگه ؛ خدایا شکرت که مصلحت منو در نظر داری
خدایا شکرت
خدایا شکرت
الهی من قربونت برم
من اصلا مي خوام نویسنده بشم ، اصلا ه

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها