نتایج جستجو برای عبارت :

همینجا قبر من باشد

همينجا می مانم 
 
برای بیانی ها می نویسم. البته یک سرویس دیگه اکانت زدم و انتقال می‌کنم ولی اگه اوضاع خوب پیش بره همينجا هستم. 
هیچ مساله‌ای هم نبوده ، اگه پیام کسی رو جواب ندادم ، کمی مریضم. 
 
از الان تا صبح فردا بیمارستانم. 
 
برگردم اگه کامنتی بود در خدمتم. فعلا ببخشید که نشده پاسخ بدم. 
سه روز آینده رو تعطیلم.
و لعنت بر من اگر این سه روز را به باد دهم!
همينجا نوشتم و همينجا قول میدم و همينجا هم خواهم آدم گفت که به  بهترین نحو گذراندمش :)
با وجود سرماخوردگی و بدحالی به نحو خوبی پیش رفت :)
سه تا پاورپوینت درست کردم، یک کتاب خواندم و انسان خردمند را شروع کردم. فیلم "Groundhog day" رو که خیلی وقت بود به خاطر بی زیرنویسی نگاه نمیکردم، بی زیرنویس نگاه کردم و حقیقتا خیلی خوب بود. دو تا داستان نوشتم. دو تا رایتینگ کلاس زبانم که پشت گوششان می‌ند
یو نو میفهمم اگه میخوای تنها باشی یا میخوای همه روابطو قطع کنی یا هر چی
فقط اینکه خواهشا بلایی سر خودت نیار.کار غیر منطقی نکن.همین که بدونم حالت خوبه کافیه( البته میدونم خوب نیست ولی خب میفهمی منظورمو دیگه)
اگه یه روزی خواستی برگردی یا هر چی نمیدونم حتی ده سال بعد خیالت راحت که جات همينجا اماده ست اگه هم نه که خواهشا فقط سالم بمون
بوس
 
+احتمالا چند وقت پست نزارم.اگه خواستید در ارتباط باشید تگلرام و اینستا هستن.اگه ندارید و دوست دارید داشته ب
ساعت ۹۸رسید دیگه یه حرکتی واسه خودت بزنیسری چیزارو تو همون ۹۷ ولشون کن اصلا نذار بیان تو ۹۸
ببین تو خیلی چیزا نوشتی که عملیشون نکردی و اگه عملی میکردیشون الان اوضاعت این نبود
از این به بعد هرچیزی که بخوای رو همينجا مینویسی
به هیچکسی هم هیچ ربطی نداره، همه ی تجربه های جدیدتو مینویسی
هما باید ثبت شه
حرفای دلتم همينجا باید خالی شه
فک کنم واسه پست اول اوکی باشه دیگه
نیمرومو بخورم برم سر درسم
این هم آخرین بوالهوسی امسال.نشسته ام روبروی یک حوض پر ز آب. چه قدر سیگار جلوی این حوض کشیده ام. افتخاری نیست، یک رکورد هم نیست. نشانه ایی شده از سالهایی که رفت. جلوی همین حوض سیگار کشیدم و مصمم شدم بنویسم. جلوی این حوض سیگار کشیدم و شجریان گوش دادم. همينجا از یادبودهایی خداحافظی کردم که باید. همينجا بهار، تابستان، پاییز و چند باری زمستان آمدم و نشستم. حوض گاهی آدم را یاد خودش می اندازد. یاد همه ی خواستخواستن ها، رویاها، آرزوها. آدم یادش میرود کج
وقتی که آووکادو منو به عنوان نویسنده ی "اعترافات یک درخت" اضافه کرد، هیچ وقت فکر نمیکردم دلم بخواد اینجا موندگار بشم. اما حالا بعد از چند ماه دلم میخواد بمونم. نوشتن اینجا حس خوبی بهم میده. حسی بهتر از توییتر و اینستاگرام. آووکادو اینجا دوستای خوبی داره که میتونن دوستای خوب من هم باشن. حالا به نظرتون همينجا ادامه بدم یا وبلاگ جداگانه بسازم؟ آووکادو که میگه همينجا تحت برند خودش بمونم! شما چه دلیلی میارید که بمونم یا جدا بشم!؟
گفت : اگه یه ماشین زمان داشتیباهاش میرفتی گذشته یا آینده ؟دستامو دور لیوان چایسفت حلقه کرده بودم، نگاش کردم،گفتم : هیچکدومگفت : د بگو دیگه؟ یکیشو انتخاب کن!گفتم : اگه ماشین زمان داشتم ،نه میرفتم گذشته نه میرفتم آینده.گفت : پس چیکار میکردی دیوونه ؟گفتم : زمان رو همينجا متوقف میکردم وُتا ابد به بهونه ی سرد شدن این فنجون چایهمينجا پیش تو میموندم .[ بابک زمانی ]
وقتی از ۹ سالگی وبلاگ نویس بودم یاد نگرفتم بدون اینجا خوشحال باشم. تو دنیای واقعی آدمای واقعی چرا نمیبینن منو.؟ واسه شکوایه نیمدم . دوست دارم بنویسم. دوست دارم دوست پیدا کنم. همينجا دقیقا همينجا. ولی به خودتون بیاید خودتونو تبدیل کردید به یه قهرمان توی توییتر توی فیش بوک وبلاگ تلگرام اینستاگرام همه جا فقط یه عده دیده میشن. نمیگم لیاقتشو ندارن دارن قلم خوبی دارن فوق العاده . ولی دوست نمیشن انقد دورتون شلوغه که ما معمولیارو نمیبینید. خیلی ازتو
وقتی بلاگفا از بین رفت و به زور به اینجا کوچ کردم ابتدا خیلی غمگین بودم. اما بعد که احساس کردم فصل جدیدی از زندگیم شروع شده(کار و درس)، این رو به فال نیک گرفتم و همينجا آروم گرفتم.
چندین روزه همه چیز بهم یاداوری می کنه که دوباره فصل جدیدی شروع شده و باید تغییر بدم چیزایی رو؛ هر چند هنوز مطمئن نیستم. بعضی اوقات گذشته مسمومه. باید ازش جدا شد.
شاید فردا روزی با اسم دیگه ای بنویسم؛ شایدم دیگه نخواستم که بنویسم. شایدم دوباره برگشتم به خونه اولم یعنی ه
-چرا انسولین های حاج خانم رو ننوشتی؟
+توی دفترچه نوشتم دیگه. باید برید از بیرون بگیرید.
-نه خانم من همیشه انسولین هاش رو اینجا میگرفتم. از همین داروخونه.
+نه اون آمپول ها خارجی ان. اصلا اینجا نداره. هیچ وقت نداشته. همیشه همه از بیرون میگیرن.
-نه حاج خانم والا من همیشه از همينجا میگیرم.
+اصلا اینجا نداره! میخواین برین از داروخونه بپرسین. اصلا شاید من اشتباه میکنم ها؟
-من همیشه ی همیشه از همينجا میگرفتم آخه. میگم من آایمر هم دارم.ممکنه یادم رفت
مـادربزرگ من آدم مذهبی بود .هر وقت دلش واسه امام رضا تنگ می شد می گفتم مادربزرگ حالا حتما لازم نیست بری مشهد از همينجا یه سلام بده، اما من واسه تفریح میرفتم شمال اون به من نمیگفت حتما لازم نیست بری شمال همينجا تفریح کن،
ادامه مطلب
مردم جمع شده بودند. نمی‌دانم جشن بود، اسنقبال بود، افتتاحیه بود، هرچه بود همه چیز آرام و خوب بود. دست می‌زدیم، شاد بودیم. یک‌هو یک ماشین وسط جمعیت نگهداشت، جوانی پیاده شد، رویش را با شال پوشانده بود؛ بی مقدمه شروع کرد به خواندن. شعر تند انتقادی بود. دلم تاپ تاپ می‌زد که نکند الان بیایند ببرندش. ولی مطمئن بودم همه‌ی ما همراه و همدلش هستیم. رسید به آنجا که فریاد می زد : 
شیعه را تو کشتی، شیعه را تو کشتی
منتظر همينجا بودم. همينجا که همه با هم فری
تا حالا کجا بودی تو ؟!  :))))
 
+دلم میخواد یک روز خیلی زود این جمله را استفاده کنم !
با شوق بخونید .
مخاطب چه کسی خواهد بود؟!
فکر کنم فهمیدم .
مطمئن که شدم همينجا مینویسم .
به امید دیدار عزیزممممم تا بهت بگم که اینهمه مدت کجا بودی ؟!
 
Imss.ir
برای دانلود ورژن۲۰ کتاب جامع ازمون صلاحیت بالینی دکتر حسین زاده همينجا کیلیک کنید و سپس روی دریافت لینک دانلود  همينجا روی همین نوشته کیلیک کنید مخصوص گوشی هایی مثل هواووی 
مخصوص اندروید و شبیه ساز می توانید پس از دانلود بکشید و داخل شبیه ساز بندازید تا فعالش کنیدیه فایل با پسوند apk هستش که مخصوص گوشی های اندرویدی هواوی هستش پایینی مخصوص سامسونگ است
 
 
 
 دانلود ورژن 20 آزمون صلاحیت بالینی مخصوص گوشی های اندرویدی که با ایمیل فعال شده
مــــادربزرگ من آدم مذهبی بود.
 
هر وقت دلش واسه "امام رضا" تنگ 
می شد می گفتم:
 
مادربزرگ حالا حتما لازم نیست بری "مشهد"
از همينجا یه "سلام" بده، 
 
اما من واسه تفریح میرفتم شمال اون به من نمیگفت حتما لازم نیست بری شمال همينجا "تفریح کن،"
 
وقتی سفره میگرفت وقتی "محرم" میشد به ﻫﻴﺎت محل برنج و روغن میداد بهش میگفتم:
 
اینا همه سیرن پولشو ببر بده به چهارتا "آدم محتاج،"
 
اما وقتی من با دوستام "مهمونی" میگرفتم اون فقط میگفت؛
"مادر مراقب خودت باش،"
 
س
اگر می گویم یا لیتنا کنا معکم
قطعا همينجا که حق را سر می برند را می بینم و سکوت می کنم.
بلاشک دروغ می گویم. 

ای کاش کسی بود. لحظاتی سر بر دوشش می گذاشتم 
و درد دلم را می گفتم.
اما چه کنم. 
امان از تنهایی و امان از نارفیق. 
فردا مجبورم کمی دروغ بهم ببافم .
امیدوارم اولین . آخرین دروغ های امسالم باشه :(
فردا رو مجبورم اگر نگم برای همیشه توبیخ میشم و یکی از نگران کننده ترین وضعیت رو دارم 
دلم به حال خودم میسوزه . 
درستش میکنم 
همه چیو درستش میکنم انقدر میزون که یه روز میام و میگم تونستم
اره منم تونستم همه چیو درست کنم . 
بالاخره تونستم .
همه چیو برمیگردونم سرجاش . همه چیو . 
به خودم همین الان و همينجا قول میدم .
خودمو میشم . اما نمیزارم خراب بشه .
درست
 آنچه
پنهان
 در میانِ سینه باشد
عشـــــــق نیست
عاشقان با رسم رسوایی به 
میدان می روند.
+ من اینجا چه می کنم؟
شاید همينجا میدان جنگ من باشد
کنار این کتابها وجزوه ها و.
ولی خدا نکند میدان جهاد جای دیگری باشد
و نفسم بدینجا کشانده باشدم!!!
جناب محسن ببخشید که حوصلم نمیشه بیام وبلاگتون جوابتون رو بدم لذا همينجا میگم؛ من نمیدونم چرا جدیدا وبلاگ ها رمز دارن ولی وبلاگ خودم
اگر که رمز دار هست چون نمیخوام کسی بخونتش، برای خودم مینویسم
و عذرتقصیر اومدین حوصلتون سر رفت .خخخ 
بله درباره من هم نداره اینجا :))
به سلام خدمت همه رفقا
در این بلاگ اطلاعات کلاس ها و تکالیف و گاهی برگه‌ها رو قرار خواهیم داد. تنها مرجع شما برای اطلاع از اتفاقات کلاستون و تاریخ تحویل تکالیف همينجا هست و در پنجره کلاسی خودتون.
ممنون و موفق باشید.
علی اکبر محمدی
خبر خوب اینکه با تلاش پیوسته یکی از پنج هدف برای مرداد ماه رسیدم و تکمیل کردم!
بعد از N بار برنامه ریزی بالاخره گویا قلق کمی دستم آمده!
جا داره از سید جواد هم تشکر کنم ؛ چت های نصف شب کمک بزرگی بود برام:))
 
خبر چهارتای دیگه بزودی همينجا ان شاالله:)))
به نظرم شاعر صاحبدل، این کلام نغز را خاص شبهای امتحان سروده: من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود!!
پ. ن: هم کلاسی جان همينجا خوابیده. هر یک ساعت از شدت استرس امتحان بیدار می‌شود می‌گوید: این چه زندگی سگیه ما داریم؟!
ولی من همین زندگی که اون بهش میگه سگی، خیلی دوست دارم. 
سلام بچه ها
آدرس وبلاگمون رو به همه دوستاتون بدید.
در مواقع اضطراری، اخبار و احتمالا جزوات رو از اینجا میتونید پیگیری کنید. اگه نیاز به بله نباشه دیگه سمت بله نمیریم و کلا همينجا اطلاع رسانی میکنیم
 
خب اینم از روز آخر. برخلاف توصیه های بقیه روز آخری رو درس خوندم اما خیلی سبک. بیشتر با مامانم گپ زدیم و کلی خاطره بازی کردیم و همین باعث شد از استرسم یکم کم بشه. همچنین یک دست PES زدم باشد که رستگار شومD: پرونده مطالعه برای کنکور سراسری 98 رو همينجا می بندم و امیدوارم همگی موفق بشیم! اهالی بلاگر دعام کنیدا((:
مادر بزرگ من خدا بیامرز آدم مذهبی بود . هر وقت دلش واسه امام رضا تنگ میشدمیگفتم مادربزرگ حالا حتما لازم نیست بری مشهد از همينجا یه سلام بده .اما من واسه تفریح میرفتم شمال اون به من نمیگفت حتما لازم نیست بریشمال همينجا تفریح کن .وقتی سفره میگرفت ، وقتی محرم میشد به ﻫﻴﺎت محل برنج و روغن میداد بهش میگفتم اینا همه سیرن پولشو ببر بدهبه چهارتا آدم محتاج اما وقتی من با دوستام مهمونی میگرفتم اون فقط میگفت مادر مراقب خودت باش .
سالها گذشت تا من فهمید
اشتباهی دستم خورد و چنل رو حذف کردم!و نمیدونم چرا حس میکنم این پس گردنی پروردگار بود بابت سه ساعت وقتی که امروز هدر دادم و از این چنل به اون یکی دور دور کردم.انی وی اشکال نداره فقط حیف شد چون به بچه های نیو استاجر و نیو اینترن قول داده بودم ویس بذارم در مورد جزوه ها و غیره
یه راهی واسش پیدا میکنیم سر فرصت بعد امتحان.یا همينجا،یا چنلی دیگر:)
فکر کنم امشب دقیقا همه چی تموم شد.
منو از تلگرام بلاک کرد! هه:)
لابد بعدها هم میخواد بگه من تو رو نشناختم. لابد شمارمم تو گوشیش نداشته!!
منم از همينجا بهش میگم: عذر میخوام آقای دکتر. امروز مزاحم شما و سرکار خانم شدم! ببخشید خاطرتون مکدر شد!
اگر اینکارو عمدا کرده باشه؛ همينجا ۹۰ درصد همه چیز تمومه و نهایتا بیشتر از اسکایپ نمیتونه با من ارتباط داشته باشه.
اگرم نه که بهش میگم اسکل منو بلاک کردی!
و اگر حدس اولم درست باشه واقعا همه چیز تمومه! و اونوقت ر
سلام 
دوستان لطفا کسانی که با من و وبم مشکل دارند همينجا بگوئید حل کنم برا تون؟ 
دلخور نمی شوم  ولی اینکه یه هویی همه تون دارید رد میزنید ناراحتم تو یه هفته ۱۰ تا رد زدید می خوام خودم اصلاح کنم . لطفا بهم بگید اشکال کارم کجاست 
ممنونم
پ.ن : ناشناس فعاله 
با عرض سلام
مطالب موجود در وبلاگ پس از مدتی از وبلاگ حذف می‌شوند، منتها لیست مطالب در همین پست قرار داده خواهد شد و چنانچه نیاز به مراجعه‌ی مجدد بود در قسمت نظرات اعلام کنید، لینک مطلب در همينجا به اشتراک گذاشته می‌شود ان‌شاء‌الله.
این گوشه کنجی که توی یکی از اتاق های خونه متعلق به منه به نظرم با بهشت برابری میکنه
وقتی که میام و اینجا میشینم یه ارامش عجیبی میگیرم و دلم میخواد ساعتهای طولانی همينجا و کنار قلم و خودکار و دفتر و کاغذ و کتابهام بشینم و خلوت کنم
بدور از هر دغدغه فکری
و اینجا بهشت منه
کیا دارن از این گوشه های دنج و با من همدردن؟ 
یه قرص دکتر واسم تجویز کردهعوارض جانبیش رو که میخونی نوشته :  تهوع ، میگرن ، سردرد ، افزایش فشار خون ، افسردگی و
تا همينجا رو من تمااامش رو با هم دارم :| خب این چه درمانیه که یه جاتو درمان میکنه بقیه جاهاتو نابود میکنه دقیقا؟ :/ 
کاش اصن از خیر خوب شدن بگذرم؟ همونطوری حالم بهتر بود
درمان هم نکرده البته ://
١. خاله ی پدرم دیروز صبح فوت شد. :|||||||||| جا داره از واژه ی سخیف بیگانه ی "شت" استفاده کنم! چرا خب؟ :|
٢. جمعه آزمون دارم و به اندازه ی یک دونه برنج هم درس نخوندم. کتاب هام البته پس از تلاش فراوان خشک شدن. خیلی جدی دارم به غیبت در آزمون فکر میکنم ولی شما یه درصد فکر کنید مامانم اجازه بده. توی این چهارسال یکبار هم غایب نشدم.
٣. سهمیه مناطق سیل زده به ما تعلق نمیگیره عایا؟ خب پارسال به زله زده ها سهمیه دادن! :|
٤. در راستای پست قبلی نه قبلیش. دایی کوچیکه ای
 
 نمیدونم چی شد یه دفعه به ذهنم‌ خیلی شفّاف جرقّه زد تصویرم از خونه‌ای (خانه‌ای) که مدّ نظرمه. البتّه بیشتر به یک سوییت میاد، یک جای نقلی برای خودم با تمام امکاناتی که باید باشه و حذف زوایدی که نباید باشه و نیازی به بودنشون نیست. قشنگ در حد یک نقشه کش و معمار و مهندس و طراح دکوراسیون داخلی دقیق تمام خصوصیّات و جاگیری وسایل و تعبیه امکانات و رنگ و جنس دیوار و وسایل اومد تو ذهنم باید با دقّت بکشمش برای خودم، واقعا جای زیبا و دلگشایی‌ه، باور
میخوام از همينجا سال نوی میلادی رو به تمامی کسانی که خارجی هستن و من واقعا دوسشون دارم تبریک بگم!❤
مخصوصا کسایی که لندن زندگی میکنن.چون من به این شهر ارادت قلبی دارم واقعا :دی
میدونم نمیخونن ولی خب بعدا که رفتم لندن نشونشون میدم که من سال نوی 2019 رو تبریک گفتم❤
وی ساعت ٧ صبح چشمهارا از هم گشوده و با دو کاسه خون به صفحه گوشی زل میزند
وی آدم بسیار بیچاره ای ست که در این ساعت به جای اینکه از باران بهاری لذت ببرد به اجبار پشت میز نشسته، گردن مبارکش خشک میشود با چنین صحنه های وحشتناکی دمادم روبه رو میشود: BORED
این فرد احوالات لاطائل و ژاژ خود را با حضار به اشتراک می گذارد و از همينجا اعلام میکند که تا یک ربع ساعت دیگر باید به گروه عربی نقل مکان کرده و در آنجا به ویس ترجمه گوش سپارد
باشد که رستگار شود :))))
در خطبه های نماز عید فطر: افطاری های ساده که توصیه شده بود، بحمدالله مردم اقبال کردند. در یکجایی فراخوان افطار داده شد و میلیاردها برای افطار جمع شد/ کمک رمضانی مردم به سیل زده ها چشمگیر بود؛ من همينجا عرض بکنم، هم به همه آحاد برادران و خواهرانمان و هم بخصوص به مسئولین محترم، که مبادا مسئله سیل زده ها را به دست فراموشی بسپرید/ بخصوص در مناطقی مثل خوزستان که هوا رو به گرمی است.
یه دوست جدید چهل ساله پیدا کردم.هم دکتر روانشناسه ، هم مربی ایروبیکه ،  هم سه تار میزنه ، هم مترجم زبانه ، هم خیلی قشنگ و مهربون و پرانرژیه .
فکر کن اگه چهل سالگیم انقد جذاب باشه دیگه واقعا چی میخوام از زندگی
کاش همیشه همينجا اتاق بغلیه ما بمونه وگرنه باز اینجا مثل قبل سرد و پر از غرای اون یکی اتاق بغلی میشه .
ساعت خونه همسایه ازین دیواری های پاندول داره. ساعت دوازده شب که میشه واقعا دوازده ضربه میزنه و من که تو هال میخوابم صداش رو میشنوم. حس میکنم داره جادوم باطل میشه. 
_ عه ببین کالسکه ام، کدو حلوایی شد. بدووو
+ کفشتو جا بذار.
_ ندارم.
قصه همينجا تموم میشه. 
تمام مسیر پر از چاله های وهم انگیز غریبی است که دهان گشوده اند تا من را ببلعند و من هی چنگ بزنم بر دیواره های غم اندود شده شان که باور کن میدانم راهی نیست ، میدانم رهایی افسانه ای بود که بیخ ریش مغزمان بستند و هوایی اش کردند . هوایی اش کردند که جایی بیرون از این زندان هست ، که جایی از زمین تو را ، فکرت را ، هنرت را ، عشقت را لگدمال نمی کنند . چند استعداد خود ساخته نمی بندند بیخ ریشت و تو را به کارِ برآورده کردن آرزوهایشان نمی گیرند و جایی هست که تو

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها