نتایج جستجو برای عبارت :

هلو های کوچولوی منgo

انیمیشن Mighty Little Bheem دوبله فارسی,انیمیشن بیم کوچولوي قدرتمند 2019 دوبله فارسی,تماشای آنلاین کارتون,دانلود انیمیشن Mighty Little Bheem 2019,دانلود انیمیشن بیم کوچولوي قدرتمند فصل اول,دانلود رایگان کارتون بیم کوچولوي قدرتمند,دانلود سریال بیم کوچولوي قدرتمند فصل اول,دانلود فصل 1 سریال بیم کوچولوي قدرتمند,دانلود کارتون بیم کوچولوي قدرتمند,دوبله فارسی,سایت دوستی ها,
ادامه مطلب
Mighty Little Bheem S02 1080p BluRay,انیمیشن Mighty Little Bheem فصل دوم,دانلود انیمیشن سریالی بیم کوچولو,دانلود دوبله فارسی Mighty Little Bheem,دانلود کارتون بیم کوچولوي قدرتمند,دانلود کارتون سریالی Mighty Little Bheem Season 2,زیرنویس فارسی Mighty Little Bheem S02,سریال بیم کوچولوي قدرتمند فصل 2,فصل دوم انیمیشن Mighty Little Bheem 2019,فصل دوم بیم کوچولوي قدرتمند,
ادامه مطلب
My Little Pony: Best Gift Ever 2018 1080p BluRay,انیمیشن پونی کوچولوي من: بهترین هدیه تا به حال دوبله فارسی,پونی کوچولوي من,پونی کوچولوي من: بهترین هدیه تا به حال,تارا استرانگ,تماشای آنلاین,دانلود دوبله فارسی Best Gift Ever 2018,دانلود زیرنویس فارسی My Little Pony: Best Gift Ever 2018,دانلود نیم بها,دوبله فارسی,سایت دوستی ها,کارتون سینمایی پونی کوچولوي من 2018 دوبله فارسی,کریسمس,
ادامه مطلب

 
 
انقدر دل تنگم
ببخش که نشد سر ارایه پرنت استنایت کمکت کنم
خیلی خیلی مراقب خودت باش
خوب غذا بخور خوب بخواب که خدایی نکرده این آخر ترمی اذیت نشی
میبوسمت کوچولوي ماه من❤❤❤❤❤
خیلی دوست دارم
امیدوارم زودتر حداقل ایمیل دانشگاه تهران وصل بشه
عجیبه که از دیروز اونم قطع شده
 
مراقب خودت باش
فعلا دردونه کوچولوي ماه من
My Little Pony: The Movie 2017,انیمیشن پونی کوچولوي من دوبله فارسی,انیمیشن مای لیتل پونی 2017,پونی کوچولوي من,دانلود انیمیشن My Little Pony 2017 1080p,دانلود انیمیشن My Little Pony 2017 720p BluRay,دانلود انیمیشن My Little Pony: The Movie 2017,دانلود رایگان فیلم,دانلود زیرنویس فارسی,دانلود مستقیم My Little Pony: The Movie 2017,دوبله فارسی انیمیشن My Little Pony 2017,
ادامه مطلب
می گویی شبیه هم نیستیم. به من بگو چگونه باشم؟ من همان می شوم. بگویی شبنم باش، صبح ها با پرتو خورشید به آسمان پرواز خواهم کرد و نزدیک هاي صبح باز خواهم گشت. بگویی برگ باش، بهاران متولد خواهم شد و زمستان به ارامی بر روی شاخه خواهم مُرد تا بهاری دیگر. بگویی کاکتوس باش، به کویر خواهم رفت و آنجا سکنا خواهم گزید. بگویی سنگ باش، ماگما می شوم تا بر اثر فشار صحفه ای بالا بیایم و سرد شوم. بگویی جسد باش، قبری را می خٓرم و منتظر میشم تا نزدیکانم بر سرم فاتحه
گاهی هوا یه جوریه که انگار بهاره و همون لحظه به هزار دلیل نامعلوم غمگینی تلنبار شنیدن یک واقعیت شرم اور حتی به شوخی، مهمونی هاي ناخوانده و عقب ماندن از برنامه، جا ماندن گوشی همسر جان و رفتنش به ماموریت، به صدا دراومدن زنگ خانه و باز هم عقب ماندن، دلتنگی برای همسر، دلتنگی برای یک دل سیر بازی با بچه ها،  دلتنگی برای یه دل سیر حرف زدن با رفیق جانم، بهانه ها و تزهاي من دراوردی مهد بچه ها و چه و چه و چه جمع میشوند که من همه اشان را با تفت دادن زرشک ت
امروز شنبه پانزدهم دی ماه ۹۷، هرچی به ذهنم فشار میارم کلمات جفت و جور نمیشن و یاری نمیکنن تا اون احساس درونی واقعیم رو بنویسم.امروز دختر کوچولوي نازدونه من چهار سالش تموم میشه و وارد پنجمین سال زندگیش میشه.بهله!امروز تولد خانوم کوچولوي شیرین زبون ماست.خدا رو هزاران مرتبه شاکرم بخاطر نعمتی که از وجود خودش بهمون بخشید.محمد علیزاده قشنگ میخونه که "خدا مهربونی کرد، تو رو سپرد دست خودم، دستتو گرفتم و فهمیدم عاشقت شدم"

+با غمی که امسال از چند روز
خواننده‌هاي جدید فاطمه درسا را نمی‌شناسند. خواننده‌هاي قدیمی هم که تعداد کمی از اونها گاهی به اینجا سر میزنه، اگه یادوشون مانده باشه، فاطمه همون دختر کوچولوي که به خیار می‌گفت کیکار به لوله‌هاي مشتعل گاز  می‌گفت شمع تولد .
فاطمه درسا برادرزاده‌مه
اون اوایل که ماشین خریده بودم اصلا با من جایی نمیامد. می‌ترسید. اما الان پیاده جایی نمیاد. میگه با ماشینت منو ببر.
امسال میره کلاس اول
بدون این کوچولوي دوس داشتنی روزگار که روزگار نمیشه
چند
My Little Pony: Equestria Girls 2013 1080p BluRay,انیمیشن دختران اکواستریا Equestria Girls 2013 با دوبله فارسی,پونی کوچولوي من,تارا استرانگ,خانوادگی,دانلود انیمیشن Equestria Girls 2013 دوبله فارسی,دانلود دوبله فارسی Equestria Girls 2013,دانلود رایگان انیمیشن,دانلود زیرنویس فارسی Equestria Girls 2013,دختران اکواستریا,سایت دوستی ها,کارتون پونی کوچولوي من: دختران اکواستریا با دوبله فارسی,
ادامه مطلب
١- فصل اول طرج آموزش و پرورش رو بازبینی کردم‌
٢- ناهار در نوشان با مهسا و فرانک؛ کلی خوش گذشت
٣- کرم مرطوب کننده و کرم دور چشم گرفتم با ی عطر خوشبوووو؛ ی کرم کوچولوي روز هم بهم اشانتیون داد خیلی عالیه این اشانتیونه پوستمو سفت می‌کنه و پوشش خیلی خوبی داره تموم بشه میرم ی راس راسکیشو میخرم :)
۱. مرغ سرخ کرده هاي کوچولوي ترش + نارگیل و نارنگی 
۲. زود اومدم خونه تونسم بخوابم [بضی وقتا خیلی دلم برا خواب تنگ میشه] + خواهری برام ازین جوراب تا ب تا ها کادو گرفت
۳. هوای پاییزی با بوی بارون + پیشول جغرافیایی واساده بود میگف یکی منو بماله رفتم ماساژش دادم دسمم گاز ملیح گرف 
سال نو رو بهتون تبریک میگم موآ
امیدوارم امسالم مثل سال قبل کنار پسرا شاد و شنگول باشیم
امیدورام امسالم مثل سال قبل پسرا بترن
امیدوارم امسال یونجونی کیوتر تر و جذابتر و مهربونتر از هرسال دیگه ای باشه
امیدورام امسال سوبینی مثل هرسال یه لیدر مهربون و باهوش باشه و همیشه تو همه جا به پسرا کمک کنه خرگوشی کوچولوي گروه
امیدوارم امسال بوم بوم کوچولوي خوشگلمون یه کوچولو عاقل تر بشه و یه کوچولو عقلش پیشرفت کنه
شوخی کردم اما امیدوارم کوچولوي مهربو
۱. رفتیم با مامی اینا خرید بعدم شامو بیرون زدیم که خیلیم چسبید [پیتزا مخصوص پنجره ای هات] + مامان نشدم 
۲. فمیدم شوی لباس Rihanna ترده خوشال شدم به اینجا رسیده کلا دوسش دارم
۳. انار کوچولوي ترش + تمشک ترش [این ویار ی حامله که ترش و ایناس میگن بچه دختره یا پسر؟:-؟]
از آخرین باری که داشتم با ش. راجع به امید داشتن حرف می‌زدم دوسال می‌گذره،اون وقت‌ها هدف مشترکی داشتیم،فکرهاي مشترکی داشتیم ولی هیچ‌وقت بلد نبودیم و نشدیم قدم‌هامونو یکی کنیم،حالا من این‌جا نشستم و روزی رو یادم می‌آد که خورشید داشت غروب می‌کرد و ما هنوز مدرسه بودیم توی همون سالن ته مدرسه با در نیمه‌باز هوا تاریک شده بود،جز لامپ کوچولوي بالای سرمون و چند تا لامپ کوچولوي دیگه توی دو انتهاي سالن چیزی نبود که بخواد تاریکی‌هارو بگیره،در
ادم باید کلی چیز میز از گیاها یاد بگیره. امروز بعدازظهر وقتی از خواب بیدار شدم رفتم تو حیاط و احساس کردم کلی اکسیژن بهم رسیده! بعد خاله رو صدا زدم گفتم بیا نفس بکش!! بعد رفتیم ته حیاط، ته ته تهش، کمتر کسی میره. کلی گل رز. من هیچوقت دقت نکرده بودم، اما یه سری شاخه‌هاي جدید درومده بودن، از تو خاک، یعنی از ریشه، شاخه‌هاي جدید قوی تر و محکم تر و کلفت تر، با رنگ‌ تروتازه‌تر، با برگای بزرگ‌تر و سرزنده‌تر! من چی؟ اگه منو از تو گلدونم دربیارن بذارنم ی
برای دانلود کلیک کنید
 
اگه لینکش خراب  بود از این لینک بدانید
لینک دومکلیک کنید
 
 
Hit me up boy, listen to my heartbeat عزیزم بهم زنگ بزن، به صدای قلبم گوش کن (Hit me up معنی ازم چیزی بخواه هم میده)
I know that you want it میدونم که اینو میخوای
Hurry up, baby show me how your love feels عجله کن، بهم نشون بده که عشقت چه احساسی داره
Oh, oh, come on right now اوه، اوه زودباش (بی خیال) همین الان
Hold, don't tell me how you really love me صبر کن، هنوز بهم نگفتی که چقدر دوسم داری
Oh, oh, come on boy and show me زود باش عزیزم بیا و بهم نشون ب
یه وقت‌هايی هم مثل الان می‌شینم همه‌چیز رو بررسی می‌کنم و متوجه می‌شم انگار وابستگی بابا بهم خیلی بیشتر از مامانه،انگار جدا شدن من ازشون یه ترس پنهان باشه که هرچند وقت یک‌بار سعی می‌کنه با مامان راجع بهش صحبت کنه و بگه احتمالا باید باهاش بریم ولی خب کاش می‌تونستم توی رفتارهام یک‌سری تغییرات ایجاد کنم که بابا متوجه شه من تقریبا از حالت اون دختر کوچولوي نیازمند مراقبتی که بلد نیست هیچ‌کار خاصی انجام بده خارج شدم یا حداقل دلم می‌خواد ا
سال هاست با این کوچولوي بی اعصاب سر و کله میزنم.
نمیدانم!نمیدانم!نمیدانم!
در ذهن کوچک من این کلمه به این ور و آن ور قل میخورد.
سال هاست که تنهايم!
اما پر!
پر از تنهايی و حرف هايی نگفته که همه در پس گلوی من جمع شده!میدانم که آخر سر خفه خواهم شد!
کاش زندگی از آخر به اول بود.
پیر و فرطوط به دنیا میآمدیم آن گاه در رخداد یک عشق جوان میشدیم و سپس کودکی مئسوم در بغل مادر جان میدادیم!
چرا آخر همه جملاتم علامت تعجب است!
آه این را هم نمیدانم!
 
بسم الله الرّحمن الرّحیم»
مطمئن نیستم، اما گمان می‌کنم، مدتی پیش در یکی از وبلاگ‌هاي بیان، معرفی از کتاب کوچولوي اضافی» را خواندم یا شاید هم در نوشته‌ای فقط اشاره‌ای به آن شده بود. از زمانی که کتاب را در کتابراه» گرفتم، فرصتی پیش نیامده بود که سراغ آن بروم، به‌ویژه که کتاب ناخوانده زیاد داشتم و درباره‌ی کتاب‌هاي غیرتخصصی هم اغلب خواندن نسخه‌ی الکترونیک انتخاب اولم نیست.
ادامه مطلب
۱. ابرا توی آسمون نسیم خنک میومد دونه هاي کاج رو زمینو میبرد هوا دور آدم دایره میشدن حس میکردم الا قدرت جادوییمه:دی برگا سبز چمنا سبز هاپوـا سفید. . پیشیا نارنجی گلا زرد همه چی آروم 8)
۲. Bonding time [پکیج نقره ای تو هوای ابری و نم کوچولوي بارون 8)] [باهم تجربه میکنیم♥]
۳. چار ساعت پیاده روی و گشت و گذار و آرایشگاه ی + ساندویچ کراکوف و کوکتل پنیر
پلنگ کوچولوي شیطون
کتاب پلنگ کوچولوي شیطون» از سری کتاب‌هاي شش‌گانه مجموعه نخستین هیجان‌هاي من» است.
کتاب‌هاي نخستین هیجان‌هاي من» مجموعه‌ای از داستان‌هاي جذاب و سرگرم کننده‌ است که به کودکان کمک می‌کند تا احساس‌هاي خود را بهتر بشناسند، آن‌ها را بیان کنند و با دیگران به مشارکت بگذارند. کودکان از این طریق می‌آموزند که داشتن این احساس‌ها طبیعی است و همه انسان‌ها در زندگی با آن‌ها مواجه خواهند شد.
در کتاب پلنگ کوچولوي شیطون»،
شیر کوچولوي عصبانی
کتاب شیر کوچولوي عصبانی» از سری کتاب‌هاي شش‌گانه مجموعه نخستین هیجان‌هاي من» است.
کتاب‌هاي نخستین هیجان‌هاي من» مجموعه‌ای از داستان‌هاي جذاب و سرگرم‌کننده‌ است که به کودکان کمک می‌کند تا احساس‌هاي خود را بهتر بشناسند، آن‌ها را بیان کنند و با دیگران به مشارکت بگذارند. کودکان از این طریق می‌آموزند که داشتن این احساس‌ها طبیعی است و همه انسان‌ها در زندگی با آن‌ها مواجه خواهند شد.
در کتاب شیر کوچولوي عصبانی»،
سوسمار کوچولوي خوش‌حال
کتاب سوسمار کوچولوي خوش‌حال» از سری کتاب‌هاي شش‌گانه مجموعه نخستین هیجان‌هاي من» است.
کتاب‌هاي نخستین هیجان‌هاي من» مجموعه‌ای از داستان‌هاي جذاب و سرگرم‌کننده‌ است که به کودکان کمک می‌کند تا احساس‌هاي خود را بهتر بشناسند، آن‌ها را بیان کنند و با دیگران به مشارکت بگذارند. کودکان از این طریق می‌آموزند که داشتن این احساس‌ها طبیعی است و همه انسان‌ها در زندگی با آن‌ها مواجه خواهند شد. در کتاب سوسمار کوچ
تازه دارم می فهمم چی شده و چه کسی رو از دست دادم.
یک دنیای جدید، یک زندگی جدید.
می خواستم چیدمان اتاقم رو بهم بزنم، یه بخاری کوچولوي دیواری بخرم تا گرم بشه و ساعت هاي کنار هم بودنمون بیشتر توی اتاق من سپری بشه.
حیف.
امان از قسمت.
کم کم باید معنی قسمت رو بفهمم.
دلم میخواد یه گوشه دنج پیدا کنم و تا خود صبح زار بزنم.
کارم از گریه کردن گذشته.
آهو کوچولوي ترسو
کتاب آهو کوچولوي ترسو» از سری کتاب‌هاي شش‌گانه مجموعه نخستین هیجان‌هاي من» است.
کتاب‌هاي نخستین هیجان‌هاي من» مجموعه‌ای از داستان‌هاي جذاب و سرگرم‌کننده‌ است که به کودکان کمک می‌کند تا احساس‌هاي خود را بهتر بشناسند، آن‌ها را بیان کنند و با دیگران به مشارکت بگذارند. کودکان از این طریق می‌آموزند که داشتن این احساس‌ها طبیعی است و همه انسان‌ها در زندگی با آن‌ها مواجه خواهند شد.
در کتاب آهو کوچولوي ترسو»، آهو کو
دخترکوچولوي من امشب تماس گرفت اعتراف کنه.
گفت خانوم اگر عشق نیست چی هست که هروقت به یادشم یا کنارشم دوست دارم سیگار بکشم. 
یه صدای بلند از درون فاطمه به دانش آموز 17 ساله ش میخواست بگه آخه کوچولو؛ تو از زندگی چی میدونی؛ کی از عشق برای شما امامزاده ساخته؟ 
دخترکم، بزرگ میشی و میفهمی عشق چندان هم اتفاق مهمی نیست.
گرچه سیه رو شدم، غلام تو هستم
خواجه مگر بنده ی سیاه ندارد؟؟
 
پ.ن1:اگه تو نبودی، انسان این حجم انبوه از آرامشی که توحرمت هست رو کجای دنیا میتونست تجربه کنه؟؟ ممنونم فقط بخاطر بودنت 
 
پ.ن2: یکی از اعمال خوشمزه حرم امام رضا اینه که بشینی یه گوشه از صحن، و فقط زائراشو تماشا کنی. اصلا لامصب مث مورفین عمل میکنه!
 
پ.ن3: یک عدد علی کوچولوي کیف کرده  در حرم!
What three lessons do you want your children to learn from you
 تو در هر حالت با ارزشی .اشتباهاتت ،رفتار اشتباه هستن و قابل اصلاحن اما اصل وجودت با ارزشه.
خودت رو دوست داشته باش .مهم ترین آدم کل زندگیت خودتی تو تنها حامی خودت توی تمام لحظه هاي دنیایی
خودت رو با کسی مقایسه نکن ،برد و باخت مهم نیس اگه از دیروزت بهتری پس برنده ایی.
این سه تا جمله رو یک ساله هر روز به دختر کوچولوي درونم میگم و امیدوارم یه روز باورشون کنه. و هر روز به دخترمم خواهم گفت
چند روزه دارم فکر میکنم برای کی نامه بنویسم؟ اگه روزای دیگه بود یا برای اروین یالوم مینوشتم یا برای پائولو کوییلو .
اما حالا میخوام برای خودم بنویسم.
برای دختر کوچولوي شش ساله ایی که ترسیده و از هم پاشیده شدن دنیاش رو نگاه میکنه.
دختر کوچولوي عزیزم؛
سلام .این منم مادرت که حالا بزرگ شده.
بیا اینجا و اجازه بده دستهامو دورت حلقه کنم .دوست دارم بدونی میفهمم که ترسیدی  که منم ترسیدم .اینکه میگن آدم بزرگ ها نمیترسن دروغه .ما آدم بزرگ ها فقط قایمش م
خوش اومدی به دنیا نفس من
فرشته کوچولوي بهشتی
یه ماه زودتر زمینی شدی
و حالا دو روزِ کنارت عشق میکنیم
هنوز باورم نمیشه میتونم بغلت کنم نگاهت کنم
زندگی منی
زهراسادات قشنگم
لحظه لحظه خداروشکر میکنم که تا اینجا هوامونو حسابی داشته
دوستت دارم قد تموم دنیا
.
به تاریخ تولدت چهارشنبه.هفده.بهمن.نودوهفت.
زندگی در عصر حاضر دارای مزایای فراوانی است.از جمله این مزایا می توان به وجود انبوهی از اطلاعات و مطالب مختلف درباره موضوع منتخب مان اشاره کرد.البته گاهی همین مزیت ها نیز ممکن است ما را دچار سردرگمی کند.به این گونه که اگر بخواهید اطلاعاتی درباره موضوع خاص به دست آورید،
ادامه مطلب
علی منو به کنه این حدیث رسونده که الانسان حریص علی ما منع»
ازونجایی که پسرم شده عاشق تشت کوچولوي حمام که من گاهی لباسای علی رو میذارم توش
و علی فک میکنه چه رازی نهفته اس در اینکه من این تشتک رو ازش میگیرم!
تا چشم برمیگردونم میبینم یواشکی رفته از تو حمام تشت رو آورده، بغلش کرده،زیر چشمی منو نگاه میکنه 
کرگدن کوچولوي خودخواه
کتاب کرگدن کوچولوي خودخواه» از سری کتاب‌هاي شش‌گانه مجموعه نخستین هیجان‌هاي من است.
کتاب‌هاي نخستین هیجان‌هاي من مجموعه‌ای از داستان‌هاي جذاب و سرگرم‌کننده‌ است که به کودکان کمک می‌کند تا احساس‌هاي خود را بهتر بشناسند، آن‌ها را بیان کنند و با دیگران به مشارکت بگذارند. کودکان از این طریق می‌آموزند که داشتن این احساس‌ها طبیعی است و همه انسان‌ها در زندگی با آن‌ها مواجه خواهند شد. در کتاب کرگدن کوچولوي خودخ
مریم برای ترمه و ترنم لباس عروس خریده و بهشون میده بپوشن بازی کنن کثیفش کن شیطونی کنن. از لباس عروس کوچولوي بچه ها به عنوان لباس مهمونی استفاده نمیکنه. گفتم وقتی به چنین قیمتی خریدی چرا شده لباس بازی بچه ها؟ گفت دوست نداشتم این رویای همه چیز رو در عروس شدن دیدن رو مثل همه ی دختربچه ها در ذهنشون پروش بدن.
جالب بود.
به دنیا اومدن یه بچه .همیشه منو به این نکته امید وار میکنه که دنیا هنوز میتونه جای خوبی واسه زندگی کردن باشه.
امیرعلی که به دنیا اومد اولین بار بود تو زندگیم که ورق خوردن اولین صفحه سفید یه زندگی رو از نزدیک نزدیک دیدم.و وقتی دست روی پرزهاي نرم و بامزه روی سرش میکشیدم همش تو دلم بهش میگفتم این تو و این این دنیات عمه جون.تو رو خدا تو خوشگل بسازش ‌‌.میدونم سخت.میدونم گاهی سیاه.اما نذار این دنیا.دنیای تو رو سیاه کنه.تو دنیای خودتو داری
سلام ماه کوچولو
امروز (۲۹ام) تو یک ساله شدی:)))
یک سالی که گذشت پر ازخنده و گریه، خستگی و بی خوابی، ذوق و نگرانی بود
یک سالی که نمیدونم قبلش چجوری بود قبل اینکه تو بیای دنیامون چه رنگی بود، نمیدونم بدون تو خونه چه شکلی میشد فقط اینو میدونم که تو الان ماه کوچولوي خونه ی کوچیکمونی:)
(این پست و نصفه میذارم تا بعد فعلا تاریخش اینجا محفوظ بمونه)
بالاخره انیمیشن How to train your dragon3 رو دیدم، 
چقدر خوشگل بود، 
هم سناریو تر و تمیز، هم گرافیک انیمیشن درست و جذاب،
چطور انقدر بلدن عالی از آب درآرن، 
قشنگ مبهوتِ ریش و سبیلایِ پرپشتِ وایکینگ‌ها، زشتیِ هر چه تمام‌ترِ اژدهاها، 
چشم‌نوازیِ مناظرِ زیبای درخت‌ها، ابرها، دریاها، زمین و آسمان‌ها شدم.
و این اژدها کوچولوي هیکاپ، خشمِ شب، هم مثل سری ۱ و ۲ بسی از ما دل برد. 
و
این که چه فکر و تخیل‌پردازی و استعدادی پشت این انیمیشن بوده، مثل همیشه منو ش
سلام سلام 
میدونم خیلی وقت هست نیومدم و حسسسسابی سرم شلوغ بود و مشغول 
ینی حتی نمیتونم اون مم روشن کنم پاشم بیام تلگرام !!
برا روز مادر برا مامان و مادر شوهرم ادکلن خریدم و جشنی کوچولوي دور همی گرفتیم که خیلی خوب بود
تو این حال و احوال و وضعیت فک نمیکنم واااقعا کسی حال و هوا و ذوق و شوق عید رو داشته باشه 
جدا کسی هس که خیلی ذوق کنه عید داره میاد یا من وضعم خیلی داغونه؟ 0_o
من چقد امروز بی حوصلم و خوابم میاد و گیج ویجممممم :/
1. دلم برای مادرم تنگ شده. با وجود اینکه دیروز دو بار تلفنی باهاش حرف زدم. هفته‌ی بعد که برگشتم خونه، براش چندتا شاخه گل نرگس می‌گیرم. گل مورد علاقه‌ش.
2. تو اتاقِ هم‌کلاسیم، یه چیزی زیر تختش به چشمم خورد. یه جامدادیِ سیاه بود که روش گل‌هاي رنگی‌رنگی از جنس فوم چسبونده شده بود. خود جامدادی هم با کوک‌هاي ناشیانه دوخته شده بود. خندیدم و ازش پرسیدم که این چیه؟ گفت که اینو خواهر کوچک‌ترش براش درست کرده. 
تاحالا ندیده بودم که اون جامدادی رو با خو
ساعت حدوداً ۱۳:۳۰ بود که داشتم تو پیاده رو و تو گرما به سمت خونه میرفتم/ دیدم که یه مادری داره دخترشو با عصبانیت صدا میکنه که زود بیا/ اول تو دید نبود بعد که کمی جلوتر رفتم/ دیدم یه دختر کوچولوي خوشگل خندان و لبخند به لب داره با پرنده ها بازی میکنه/ بالا و پائین میپره/ و پرنده ها رو میپرونه/ خیلی صحنۀ قشنگی بود/ کاشکی از این صحنه هاهم ما تو زندگی داشته باشیم.
 حرف زدم حرف زدم حرف زدم از گذشته حرف زدم باهاش
از گذشته ی خودم 
از روزی که مامانم منو باردار شد 
از هفت هشت سالگیم 
از دبیرستان 
از دانشگاه 
میون حرف زدن هم خیلی گریه کردم براش روزای بد زیاد بود
ولی سیاره پیش من نبود تا بغلم کنه بگه جوجو کوچولوي من کوچولو 
من ذوق کنم براش بیشتر برم تو بغلش 
اونم محکمتر بغلم کنه 
و من غرق لذت بشم 
#فکم بخاطر حرف زدن درد میکنه 
سرم بخاطر گریه کردن 
#بدون تو مگه میشه اروم گرفت 
بدون درد بود 
به نام خدا
داستان ماهی سیاه کوچولوي صمد بهرنگی را خوانده‌اید؟آنجا که ماهی سیاه کوچولو به همه ی کسانی که داشتند سعی میکردند او را از رفتن به سمت جویبارهاي بزرگتر منع کنند، میگوید: "من میخواهم بدانم که راستی راستی، زندگی یعنی اینکه توی یک تکه جا، هی بروی و برگردی تا پیر بشوی؟ یا اینکه طور دیگری هم می‌شود توی دنیا زندگی کرد؟؟"
ادامه مطلب
یکی از شاعرانه ترین تعبیرها رو از مرگ شازده کوچولوي اگزوپری داره که فکر میکنه قراره جای دیگه ای بره و اونجا به بدنش نیازی نداره( وقتی مار قراره نیشش بزنه) شازده کوچولو هم تعلقات زیبای زمینی داره؛ بائوباب ها که روزه گی هاي ملال آورن شاید و گلش و روباهی که برای ترک تنهايی اهلیش میکنه تا دوستش باشه اما در نهايت به جای دیگه ای سفر میکنه.
فکرشو کن امشب حنابندون برادر زن دوست داداشم و ایضا شوهرم بود ولی من رفتم
جلل الخالق
اونجا عروس عمو جدیده رو دیدم. خیلی هم خوب برخورد کرد تا حالا هم و ندیده بودیم. گفت     عه شما ماهی کوچولوي قرمزی؟ دوست داشتم ببینمت
گفتم    بله. مرسی. چطور؟
گفت زهرا ازت گفته بود
زهرا دختر عمو محترم عست
دیگه روم نشد بگم چی گفته بود
حالا قراره عروسی بازم هم عو ببینیم ببینم چطوری بشه زیر زبون عروس عمو عو بکشم
#خاله_زنک
این مطلب از راهنمای انتخاب اسم درباره انتخاب نامهاي دخترانه مذهبی است. حالا که قرار است منتظر یک دختر ناز باشید حتما در بین اسامی مذهبی به دنبال یک اسم کمتر شنیده شده اما بامسما می گردید تا کوچولوي تان را با آن خطاب کنید. پیشنهادهاي ما برای اسم دخترانه را از دست ندهید.

ادامه مطلب
به بازی بچه ها نگاه میکنم.به بازی رایان کوچولوي خونمون
گوش میکردم به صدای خنده و گریه وجیغ وداد بچه ها
و به رایان.
به کودکانه قهرکردنش و پناه به اغوش مامانش
نگاه کردم به پناه رایان
و نگاه کردم به پناه خودم به وقت قهرکردنم با دنبا
و پناهی نیافتم
و یافتم تنهايم 
ویافتم خودم را ذرانزوای خویش
دیروز دختر عکاس چند ساعتی بعد از ظهر مهمونم بود و من رو از تنهايی درآورد و بهرحال اون همیشه دوست من باقی می مونه :) و من عاشق وقتایی ام که میپرم تو بغلش :)) 
امروز هم با صدای خودش بیدار شدم و بعد رفتم بیرون و بعد از سال ها امیلی رو دیدم. امیلی محبوبم آیا واقعا چشماش کهکشان نیست؟ و مژه هاش شبیه شب نیست؟ اون معصوم ترین دختر کوچولوي دنیاست معصوم ترین دوست داشتنی من چطور میتونم تو رو دوست نداشته باشم وقتی اینقدر نمیدونم. برات کلمه ای ندارم من سر
کتاب "کوچولوي اضافی" یه داستان واقعی و البته جالب.
وقتی این کتاب را می خوندم یادم اومد که برای خاله گرامی ما هم، چنین اتفاقی افتاده بود و البته خدا را شکر به خیر گذشت.امان از این دکترهاي صرفاً آمپول زن!(لبخند)
کتاب خوبیه.پیشنهاد می کنم بخونید.
نصف روزه تموه.
خصوصا برای کسانی که اهل خاطره نویسی هستند، خواندنش خالی از لطف نیست.

از اینجا می تونید دانلود کنید
یک سنگ کوچولو وسط کوچه ای افتاده بود. هرکسی از کوچه رد میشد، لگدی به سنگ میزد و پرتش میکرد یک گوشه ی دیگر. سنگ کوچولو خیلی غمگین بود. تمام بدنش درد میکرد. هرروز از گوشه ای به گوشه ای می افتاد و تکه هايی از بدنش کنده میشد. سنگ کوچولو اصلا حوصله نداشت. دلش می خواست از سر راه مردم کنار برود و در گوشه ای مخفی شود تا کسی او را نبیند و به او لگد نزند.یک روز مردی با یک وانت پر از هندوانه از راه رسید. وانت را کنار کوچه گذاشت و توی بلندگوی دستیش داد زد: هندو
سلام
امروز 19 تیرماه است.
طاها جونم ، مادرت می گفتند دو سه روز است که میل به غذا نداری و بیشتر از قبل اذیت می کنی و دندان گرفتن هايت زیاد شده. با دو دندان تازه ای که روییده و درحال بزرگ شدن است و فشاری که به لثه هايت وارد می شه طبیعی است که احساس درد و خارش می کنه و در کنارش برای کاهش درد دوست داری همه چیز و بیشتر مامان و بابا را دندان ببری . پسرم عاشقانه دوستت داریم و دندان بردنهايت را هم تحمل می کنیم.
عصر دیروز هم با هم رفتیم تو کوچه .کوچه نوردی می
تو رفتی و کسی دیگه با من کاری نداره. من با چه هدف و امیدی نامه‌ی خودکشیتو ببرم نشون بدم؟ باور نمیکنن. حتی منم باور نمی‌کنم. میترسم نامه نتیجه‌ی یکی از اون خلصه‌هاي حضور تو باشه. که خودم نوشته باشمش. من غرق عادت تو شدم. ازم برمیاد نوشتن یه نامه با لحن و دست‌خط خودت.دیشب خواب دیدم اومدی خونه‌ام داری پفک رو از کابینت درمیاری با ماست موسیر میاری میذاری رو میز کوچولوي کنار تختم. میگی واسه بعدش. و تو آغوش هم گم میشیم.صبح که بیدار شدم فقط سه قطره اشک
A letter to someone, anyone
سلام بهار کوچولوي عزیزم ،من بهار بیست سال بعدم میدونم از دیدن این نامه تعجب میکنی شاید حتی بترسی اما نه تعجب کن نه بترس.
میخوام بهت بگم همه ادمایی که بهت آسیب میزنن ،یه سری زخم دارن. اونا میخوان تو هم همون دردی رو بکشی که اونا میکشن ،البته از قصد نیست ها .روش زندگیشون اینه.
میدونی باید چیکار کنی؟ 
بزارشون پشت سرت.
میدونی که دوستت دارم؟ 
خب اگه نمیدونی بدون خیلی دوستت دارم‌.
بهار بیست و چند سال بعد
19مرداد 98ساعت18:16- اصفهان- ابتدای خیابان آمادگاه-روبروی هتل عباسی- کافه کندوحرف زدیم و نشستیم و کیک خوردیم و حرف زدیم و حرف زدیم و حرف زدیم. از همه چیز و همه جا و نگرانی هاي کوچولو کوچولوي هر دومان از آنچه که پیش روی مان است. راه رفتیم و رفتیم و رفتیم دوباره باز گشتیم به همان نقطه اول و گریه کردیم بعد خندیدیم در اخرین لحظات بغلش کردم و رفت احتمالا تا 5 سال آینده که دوباره بتوانم بغلش کنم.تمام شد. تمام آن دو روزی که از ناراحتی این 2 خداحافظی قلبم مچا
با سلام عمل امروز مربوط به کوچولوي دوست داشتنی و عزیزمون که از ناهنجاری هاي مادر زادی رنج می‌برد با ناهنجاری کلاب فوت (دفورمیتی) که هر دو پا ایشون مشکل داشتند با تکنیک الیزاروف درمان شد.
آدرس مطب تهرانسر بلوار اصلی مجتمع سهند طبقه4 واحد 410
تلفنهاي تماس 09382624034 و 02144563178
وبسایت Www.baharteb.blog.ir
حسم شبیه آن دختر کوچولوي خوش آشام در فیلم مصاحبه با خون آشام است، که در سنین پیش از بلوغ تبدیل شده بود، به این معنا که رشد جسمی‌اش تا ابد الآباد متوقف شده بود و دیگر نمی‌توانست حس زیبای تبدیل شدن به یک زن کامل را بچشد. انگار که در مرحله‌ی ناقص بودن برای همیشه ماندگار شده بود. چقدر بی‌خودی خودش را به در و دیوار کوبید که به تدریج این اتفاق تبدیل به خشم و حسدی غیر قابل وصف در درونش شده بود. کعنهو که این مرحله‌ی لعنتی هیچ وقت قرار نیست به پایان بر
هر شب وقتی میخواست بخوابه به آخرین نفری که می دید می گفت: صبح زود بیدارم کنید.
دیشب دیالوگش عوض شد!
فکر کنم این یه ماه هر شب میگه: سحر منم بیدار کنید فردا حتتما روزه ی راسی راسی می گیرم.
و اون یه نفر لبخند میزنه و میگه حتما خیالت راحت بخواب.
چققدر پیگیریش رو دوست دارم. و چقدر محتاج دیدن اخلاصشم!
نا امیدی براش معنا نداره بنده ی کوچولوي خدا
من ترس خیلی زیادی از حیوانات داشتم، از همه حیوانات از هرنوعی. گربه در کوچه می آمد سمتم جیغ می زدم، کسی در تهران با سگش از کنارم رد می شد وحشت می کردم، از پرنده ها می ترسیدم، حتی اتی مثل مورچه یا مگس هم اگر روی دستم راه می رفتند وحشت زده می شدم.
داداش کوچک دوسه هفته ای ست دوتا همستر خریده، از انداختن غذا برایشان شروع شد تا غذا گذاشتن توی دهانشان و امشب بالاخره توانستم نوازششان کنم:) سرشار از حس خوبم:)) مدتها بود دوست داشتم به ترسم از حیوانات غل
BluRay,The Little Drummer Boy 1968,دانلود The Little Drummer Boy,دانلود The Little Drummer Boy 1968 720p,دانلود انیمیشن The Little Drummer Boy 1968,دانلود انیمیشن The Little Drummer Boy با کیفیت 1080p,دانلود انیمیشن پسر کوچولوي طبل زن The Little Drummer Boy 1968,دانلود انیمیشن کوتاه,دانلود رایگان,دانلود زیرنویس فارسی,دانلود مستقیم انیمیشن The Little Drummer Boy 1968,
ادامه مطلب
صرفا اومدم یادآوری کنم ساعت زمینه و اگه دوس دارین با کم کردن روشنایی خونتون و محل کار و استفاده نکردن از وسایل الکترونیکی به مدت یک ساعت -از ساعت هشت و نیم که یه ربع پیش بود تا ساعت نه و نیم- به این رویداد جهانی بپپیوندین.ما لامپ ها رو خاموش کردیم و همین طور فریزر رو،بخاری ها رو هم همین طور.درسته که این رویداد گفته لوازم الکترونیکی رو کم مصرف کنین تو این ساعت اما ماموریت اصلیش توجه و آموزش دادن برای استفاده از انرژی ها و وسایل پایدار و پاکه.پس ه
نام هاي زیبا و اسلامی برای دختر خانم ها
این مطلب از راهنمای انتخاب اسم درباره انتخاب نامهاي دخترانه مذهبی است. حالا که قرار است منتظر یک دختر ناز باشید حتما در بین اسامی مذهبی به دنبال یک اسم کمتر شنیده شده اما بامسما می گردید تا کوچولوي تان را با آن خطاب کنید. پیشنهادهاي ما برای اسم دخترانه را از دست ندهید.

ادامه مطلب
نام هاي زیبا و اسلامی برای دختر خانم ها
این مطلب از راهنمای انتخاب اسم درباره انتخاب نامهاي دخترانه مذهبی است. حالا که قرار است منتظر یک دختر ناز باشید حتما در بین اسامی مذهبی به دنبال یک اسم کمتر شنیده شده اما بامسما می گردید تا کوچولوي تان را با آن خطاب کنید. پیشنهادهاي ما برای اسم دخترانه را از دست ندهید.

ادامه مطلب
نام هاي زیبا و اسلامی برای دختر خانم ها
این مطلب از راهنمای انتخاب اسم درباره انتخاب نامهاي دخترانه مذهبی است. حالا که قرار است منتظر یک دختر ناز باشید حتما در بین اسامی مذهبی به دنبال یک اسم کمتر شنیده شده اما بامسما می گردید تا کوچولوي تان را با آن خطاب کنید. پیشنهادهاي ما برای اسم دخترانه را از دست ندهید.

ادامه مطلب
 در زمانهاي خیلی قدیم دختر خیلی کوچولوي زیبا و مهربانی در خانه ای
نزدیک یک برکه ی قشنگ زندگی می کرد . چون او آنقدر کوچولو بود که به اندازه
ی یک بندانگشت می شد اسمش بندانگشتی شده بود. تخت خوابش یک سبد کوچک بود و
لحافش یک برگ گل.
ادامه مطلب
شبی که گذشت؛ شب خیلی خوبی برام بود. یه دختر کوچولوي خیلی بامزه و خوشگل به اسم الینا منو مجذوب خودش کرد. عالم بچه‌هايی که میتونن صحبت کنن با عالم بچه‌هايی که نمیتونن صحبت کنن خیلی متفاوته. دقیقا نمیدونم الینا می تونست صحبت کنه یا نه اما سه کلمه رو خیلی خوب بلد بود و بارها ازش شنیدم؛ ماما، بابا و نُه :)
واکنش‌هاي بچه‌ها برام همیشه جالب بوده و هست؛ وقتی ظرف شکلات رو جلوی الینا گرفتم، برق چشماش حواسم رو بهش جلب کرد و با اون دستای کوچول موچولو سه
تولد روشا کوچولوي ما، یک عضو شیرین را به گروه سفرهايمان وارد کرد. صد البته که در شکل و فراوانی سفرها تغییراتی رخ داده اما سفرها همچنان ادامه دارند. ولی به دلیل مشغله هاي فراوان فرصتی برای ثبت آنها در وبلاگ دست نداده است. به همین دلیل در حال حاضر تنها به پست عکس هايی از برنامه هاي اجرا شده اکتفا می کنیم.
 
 
 
 در یازدهمین نشست کتابخوان سال 97 کتابهاي پاکیزه با پنج دوست مهربون به نویسندگی عصمت شعبانی زعیم ،پوری دامپزشک می شود به نویسندگی امیل بومون ،هروقت خوک ها پرواز کنند به نویسندگی والری کولمن و گربه کوچولوي سفید و قورباغه به نویسندگی جف ورینگ معرفی شد.
درب اصلی دانشگاه بسته س
اون دو تا در کوچولوي ورود مجزای خواهران و برادران هم ایضا
ی در کوچولو از دیوار کندن و یک سوراخ موش درست کردن که چنتا موش خانوم و آقا توش ساکن هستند
و هر دانشجویی که میاد ی ایرادی بهش می گیرند
حتی مورد داشتیم به دانشجو چادری گفته چادرتو زیادی جمع کردی!!!!
گاهی که حس میکنند سوژه ای از قلمروشون در رفته چادر چارچوق میکنند و میان داخل محوطه دانشگاه گز می کنند و به دانشجوها گیر میدن!
و
همین دانشگاه
با همین ت
با همین درب اصل
سلمان الحلواجی رو می شناسین؟!
یه پسر کوچولوي تپل موفرفری بحرینی!
شعر می خونه انقدر قشنگ.
برید چندتاشو گوش کنید :دی
 
 
 
+انسان هايی که در خانه بی کار هستید،یا دانش آموزان مثل من که پوستتان کنده شده. یا حتی نشده!تو ایام تعطیلات عید/کرونا بروید و پست هاي @maajede را در اینستاگرام بخوانید.یک چیزی بارتان می شود وقتی از پیج در می‌آیید(!).مخصوصا چندتا پست آخرش.
+دوستان علوم انسانی!اگر دهم هستید،در دروس دهم مشکل دارید یا هرچی،مدرسه فائزون»را سرچ کرده و
من اینجا زیاد خاطره نمی نویسم! و البته الان خیلی وقته که کلا زیاد چیزی نمی نویسم اما مگه میشه اینقد ذوق چیزیو بکنم و اینجا ننویسم؟! :دی
نیایش کوچولوي ما تو سن 6 سالگی عینکی شد! 
راستش خودمم نمی دونستم با دیدنش خوشحال باشم یا ناراحت! از یه طرف اونقدر عینک بنفش گردش بهش میومد و گوگولی شده بود که دلم میخواست بخورمش این جوجه فنچ خوشمزه رو از یه طرفم یاد اولین باری افتادم که عینک زدم! راستش خیلی خوشحال نبودم آخه قبلا رویای جامعه بهم القا کرده بود که
نام هاي زیبا و اسلامی برای دختر خانم ها
این مطلب از راهنمای انتخاب اسم درباره انتخاب نامهاي دخترانه مذهبی است. حالا که قرار است منتظر یک دختر ناز باشید حتما در بین اسامی مذهبی به دنبال یک اسم کمتر شنیده شده اما بامسما می گردید تا کوچولوي تان را با آن خطاب کنید. پیشنهادهاي ما برای اسم دخترانه را از دست ندهید.

ادامه مطلب
سلمان الحلواجی رو می شناسین؟!
یه پسر کوچولوي تپل موفرفری بحرینی!
شعر می خونه انقدر قشنگ.
برید چندتاشو گوش کنید :دی
 
 
 
+انسان هايی که در خانه بی کار هستید،یا دانش آموزان مثل من که پوستتان کنده شده. یا حتی نشده!تو ایام تعطیلات عید/کرونا بروید و پست هاي @maajede را در اینستاگرام بخوانید.والله بالله یک چیزی بارتان می شود وقتی از پیج در می‌آیید(!).مخصوصا چندتا پست آخرش.
+دوستان علوم انسانی!اگر دهم هستید،در دروس دهم مشکل دارید یا هرچی،مدرسه فائزون»
تولد امسال هم گذشت.و طبق پیش بینی من اولین تبریک از نرگس کوچولوي عزیزم بود.
و دومین وقتی بود که در تاریکی اتاقم تلفن زنگ خورد و علی و ارغوان بهم تبریک گفتن.
و سومین وقتی بود که در لابلای بدو بدوهاي گرفتن ویزا برای یک سفر کوچک و اعصاب خوردی هاي اداری.فاطمه ناگهان از راه رسید با یک عروسک سفید برقی و لپ صورتی.
و سومین در غروب اخرین جمعه رمضان بود وقتی زینب دستکشی که پارسال گفته بودم دوست دارم را برایم خریده بود با یک عروسک کوچولوي صورتی دوست
 سلااااااااااااام سلااااااااااااام سلااااااااااااام سلااااااااااااام خوبید؟ منم خوبم! جونم براتون بگه که اومدم چندتا عکس از برف اون روز و اون سگ کوچولوي شاد بذارم تا ببینید ایشالا که خوشتون بیاد عکسا مال کوچه خودمونه دوتا دونه اش هم مال پارک سر کوچه مونه 
خب بفرمایید اینم عکسا( ممکنه یه خرده دیر باز بشن یه کوچولو صبر کنید )






 
 
 
پسرم هشتاد و سه روزه شده است. کلی کارهاي جدید یاد گرفته است. در هفتاد و هشت روزگی، هنگامی که در آغوش آقای پدرش بود به تبلیغات کودکانه تلویزیون خیره شد. قهقهه که خوراک هر روزش است. کمی بیشتر از قبل گردن می گیرد. با "هم" گفتن من دهانش را باز می کند تا به او قطره دهم. قطره کولیکش را هم بعضی وقت ها تف می کند. در جهت گوشی می چرخد و لبخند می زند تا از او فیلم بگیرم. با او حرف بزنی با تو حرف می زند. روی شکم که بگذارمش کلی سعی می کند که سینه خیز برود ولی تنها کم
من ترسیده‌ام!  
 از این مواجهه‌ی صریح با "کلاری زاخاریان" درونم! از فکر این‌که من آدمم و به قول شوپنهاور از هیچ یک از مناسبات مختص آدمیان مبرا نیستم.  
 من ترسیده‌ام از آن شبی که آن‌قدر ساده و روشن فهمیدم: "پس منم یه کلاری زاخاریان‌م." بانویی با ظاهری متین، موقر و شکیل با باطنی که هیچ‌وقت رام گردش دنیا و تقدیر و دست تاثیر کردار آدم‌ها روی زندگی‌اش نشد که نشد. اما به جای این، یک عقده‌ی گنده‌ی کنارنَیا با صلح درون خود و خطای بیرون بقیه شد.
فتوکلیپ مینیمال: شاه‌ماهیِ‌سرخِ‌کوچولوي برکه» از داوود خانی‌خلیفه‌محله
مرد، بر سنگ درشت خزه‌پوش زودشکن لب برکه نشسته و خیره است به‌ ابرها و آسمانی که برآب نقش بسته و شاه‌ماهیِ‌سرخِ‌کوچولوای که درآن پی‌درپی، دُم‌و‌سر می‌جنبانَد و واپس می‌خزد و گاهی تیز، بالا می‌آید و طاق برکه را می‌شکانَد و‌آسمانِ آب را می‌آشوبد و بی‌درنگ، ‌کف برکه می‌روَد و ابرها و آسمان برآب، باز، شکل تازه‌ای می‌گیرد.
مرد، برای لحظه‌ای نگاهش را از ماهی
امروز خیلی حس بدی داشتم سر کار. روح و روان‌مون قاطی شده دیگه، هر چی هم بخوایم به رو خودمون نیاریم نمیشه باز. خلاصه که تو اوج بی حس و حالی یه دفعه همکاران کوچولوي ما رخ نمودن! :/
دو تا بودن!!! وسط جیغ جیغ کردنام توجهم به دم‌شون جلب شد!!!! :))) بدو بدو از زیر در رفتن بیرون. وقتی رفتن بیرون من تازه پریدم رو صندلی!!! با کلی ترس هی میگفتم سنجاب بودن! سنجاب بودن!
ولی خب همسر اعتقاد داره موش خرما بودن! به هر حال من همیشه خدا زیستم ضعیف بوده! :/
 
میخواستم عکسشو
ادامه مطلب رو براتون یه بیوگرافی مختصر از ادمایی گذاشتم که توی ذهنم زندگی میکنن~_~
کسایی که من داستان زندگیشون رو رقم زدم>_< هر چند بعضی وقتا قلم از من اطاعت نمیکنه و خودش بدون خواسته من پیش میره و اتفاقاتی میوفته که من انگار اصلا دخالتی درشون نداشتم*_*
 
ایده پست از اجی کوچولوي نویسنده`(*∩_∩*)′ چوی.زینب.دمدمی=)
 
پی نوشت: اون بالارو دیدید تغییرش دادم *_*
دختری از اخترک ب ۶۱۲ ^_^
ادامه مطلب
راستش رو بخوای من همیشه دلم تنگه. فکر میکنم نباید اسم دلتنگی رو بذارم روش. حسرت کلمه‌ی مناسب‌تریه. همیشه حسرت رابطه‌ی نداشته‌امونو می‌خورم. گاهی با منطق و مثل یک زن سی و چند ساله و با لبخند و گاهی مثل یک دختربچه‌ی پنج ساله‌ی لوس که تو شهربازی براش پشمک صورتی نخریدن. اومدی شهربازی دیگه! سوار ترن شدی. اشکالی نداره اگه تمام شهربازی برای تو نباشه دختر کوچولوي من.
می‌خوام یه داستان بگم از کسی که هر روز غرق می‌شد در عدم حضور کسی که دوستش داشت. ا
اون شب سر سفره هفت سین اصلا حواسم نبود که کلی بچه دور سفره ان و شاید منتظر عیدی ان.البته گویا یکی بهشون عیدی داد.چون اخر مراسم دست هر کدوم یه پاکت کوچولوي قرمز بود
دیروز وقتی یه خانوم ایرانی و دخترش رو دیدم.دخترش یه دستبند کوچولو بهم داد و گفت این باشه عیدی تو.
شرمنده شدم و البته به فکر فرو رفتم.
درسته هرگز بچگی فامیل به ما عیدی نمیدادن و ازین رسما نداشتیم.
درسته که حواسم نیست که بزرگ شدم.
اما منم پول گذاشتم توی یه پاکت طلایی رنگ و گذاش
کاش میشد این روزهاي زیبا رو قاب گرفت و زد به دیوار ؛ که همیشه جلوی چشمت باشه.
همین روزهاي شیرینی که پیوند خورده با میهمانی بزرگ خدا
چند وقتیه خانم کوچولوي ما 4دست و پا راه میره و امان از شیرین کاریهاش که قند تو دل من و باباش آب میکنه.
از خواب که بیدار میشه میاد کنج درب اتاق و در رو باز میکنه و سفرهاشو شروع میکنه ؛ اتاق ها رو میگرده ؛ اگه درب حموم باز باشه یه سر هم به حموم میزنه و میشینه همون جا .
نماز که میخونیم ؛ بعد سلام؛ نه سجاده میبینی و نه مهرو
بین مزار دایی و بابا بزرگ نشسته بودم 
یه خانمی با یه سینی  شله زرد اومد  کنارم 
چشمم افتاد به ظرفهاي کوچولوي یه بار مصرف 
یاد یخچال خونمون افتادم (بسه شله زرد :/)
برای اینکه دستشو رد نکنم یه ظرف برداشتم
گفت :چند نفرید
گفتم :سه نفر 
گفت: برای خانواده هم بردار
ده دقیقه گذشت دایی و خاله ها و بقیه هم اومدن.سه تا شله زردها رو دادم پسر دایی.خیالم راحت شد (نفس راحتی کشیدم )
خانمه دوباره با سینی شله زرد اومد برای همه آورد 
همه ظرفهاي شله زرد رو پاس میدادن
*پدرشوهر میگویند امروز مثل همیشه سرحال نیست. طفلک زبون نداره بگه چشه که. چی شده؟ شاید غذایی خوردی سنگین بوده. دلش درد میکنه. یه طوریه بچه م.
خوب میدانم چیست. امروز حال خودم خوب نبود. حال دلم خوب نبود. این بچه ها بیشتر از هرکسی از نگاه آدم، حالش را میفهمند و خودشان هم میشوند عین تو. چه خوشحال باشی چه ناراحت. حالا امروز از آن روزهايی بود که از اول صبحش خوب شروع نشد. کوچولوي ما هم از اول صبح دمغ بود. سرحال نبود. خوشحال نبود.
*به جدول برنامه غذایی هرهفت
همیشه خدا همین بودم !
از بچگی عاشق حفظ غزل هاي حافظ بودمحتی اگ ی جاهايی متوجه منظور دقیق واژه هاي چیده شده نمیشدم
ذوق زدگی سر حفظ فلان شعر و بیت عادت هفتگی ام بود
دفتری داشتم با اسم دفتر شعر هاي حفظ شده!
هنوز هم همینم
عاشق فلسفه و عرفان و عشق! 
بعد از اتمام یک متن نه چندان شاید منطقی انقدر ذوق میکنم که انگار در عرش آسمان در حال پروازم! :)
هنوزم مثل همیشه عاشق شکلات تلخم ب همراه شیر قهوه
هنوز هم عاشقِ دست هاي کوچولوي نرم و لطیف بچه هام
و بوی لپ ه
دیشب خونه ییلاقی بودیم.لذت کنار طبیعت بودن و هوای بسیار خنک و سر سبزی و سکوت و عدم دسترسی به نت و شام ساده خوشمزه مون.دم صبح از سرما لرزیدیم وسط تابستون و دختر کوچولوي ما رو پشه ها بوسه بارون کردن.
و امروز عیدی بزرگی که خدا به واسطه ی بنده هاش رسوند به دستمون.درست وسط روزهاي سختی و درست اونجایی که خسته و ناامید شده بودیم.درست همون موقع و همون جایی که باید!
معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا !کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا !
مُلکی که پریشان
دیشب خونه ییلاقی بودیم.لذت کنار طبیعت بودن و هوای بسیار خنک و سر سبزی و سکوت و عدم دسترسی به نت و شام ساده خوشمزه مون.دم صبح از سرما لرزیدیم وسط تابستون و دختر کوچولوي ما رو پشه ها بوسه بارون کردن.
و امروز عیدی بزرگی که خدا به واسطه ی بنده هاش رسوند به دستمون.درست وسط روزهاي سختی و درست اونجایی که خسته و ناامید شده بودیم.درست همون موقع و همون جایی که باید!
معشوقه به سامان شد تا باد چنین باداکفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
مُلکی که پریشان شد
چهارشنبه21/1/98
امروز شش ماهه شدی،شش ماهگیت مبارک گل نازم
قرار بود که بابا بیاد و با هم بریم آتلیه ولی کار براش پیش اومد،چون کمر درد دارم نتونستم بغلت کنم بریم،برا همین کالسگتو راه انداختم و برا اولین بار سوار شده بودی و متعجب بودی و منم یه کم ناشی بودم و گاهی از مسیر منحرف میشدمنمیدونم چرا ایقد تند میرفتم!!! انگار دنبام کرده بودن،البته من فکر کردم هوا سرده و کابشن تنت کردم وقتی بیرون رفتیم از گرما هلاک شدم و تو اتلیه لباست رو عوض کردم،خلاصه دخت
پای چشامون گود افتاده و حتی نمیرسیم وقتی از خواب پا میشیم صورتمونو بشوریم. غذا اگه گیر بیاریم یا بسازیم، ایستاده و تند تند یا نصفه میخوریم. کارها رو شیفتی کردیم و لنگ خوابیدنیم. 
دلمون برای روزهاي عادی تنگ شده ولی تو یه جور عجیبی ما رو عاشق خودت کردی . یه جور عجیبی ما نگرانتیم . اگه یه نقطه قرمز روی صورتت ببینیم دلمون هری با صدا میریزه زمین و خورد میشه . بس که تو کوچولو و آسیب پذیر و عاشق کننده ای 
هر روز که میگذره چشم هات بیشتر باز میشه و ادا
هوالرئوف الرحیم
سه سال پیش چنین شبی اصفهان بودیم.
تو اون هتل کوچولوي کم ستاره ی جمع و جور.
و له و خسته و داغان حتی نای تلویزیون دیدن نداشتیم و همون سر شب خوابیدیم.
رضوان چند ماهه بود. هشت ماهه دقیقا. و شب در به در دنبال سرلاک موز هم براش گشته بودیم.
امشب خونه مامان بودیم و خوش گذشت. زود کاسه کوزه رو جمع کردیم. رضا بخاطر سرکار. مامان اینها بخاطر سفر.
راستی، فالم رو برای کار جدیدم گرفتم. گفت آخرش پشیمون می شم. ولی فعلا دلم می خواد پیش برم. اگر وقت کنم
مکابیز رو یادتونه؟!
همون که نفرین رو با اندی خوند؟
ای همه بود و نبودم رو میخوند؟
پاهاشو دو متر باز میکرد و افتاب بالانس میزد!؟
همون که نقش شکارچی رو توی کلیپ هاي لیلا فروهر داشت و پسر خوشگله ای بود که میتونست خوب برقصه؟
همون که اگه ابی و شهرام شب پره ازدواج میکردن قطعا بچه شون مکابیز میشد چون کلا در حال چرخوندن سرش و بدنش بود به طرز فجیعی؟
انگار بیش فعالی داشت؟!
من و چند تا دختر کوچولوي هم سن خودم که بین هشت تا ده سال داشتیم
عاشقش بودیم!
به قول ب
نمونه عکس کودک و نوزاد کریسمس
نمونه عکس کودک و نوزاد کریسمس توسط آتلیه کودک سروش گردآوری شده هست تا همکاران و علاقمندان هنر عکاسی بتوانند ایده هاي خوبی را برای اجرا داشته باشند و عکس هاي زیبایی از تم ها و دکورهاي جشن سال نو میلادی برای هموطنان مسیحی ثبت کنند.
کریسمس نزدیک است و برای کسانی که شیفته هنر عکاسی هستند، بهترین فرصت برای گرفتن عکسهاي زیبا از کودکان و دیگر اعضای خانواده است. در اینجا آلبوم عکس کودک و نوزاد ویژه کریسمس را به شما نم
 
نمونه عکس کودک و نوزاد کریسمس
 
نمونه عکس کودک و نوزاد کریسمس توسط آتلیه کودک سروش گردآوری شده هست تا همکاران و علاقمندان هنر عکاسی بتوانند ایده هاي خوبی را برای اجرا داشته باشند و عکس هاي زیبایی از تم ها و دکورهاي جشن سال نو میلادی برای هموطنان مسیحی ثبت کنند.
کریسمس نزدیک است و برای کسانی که شیفته هنر عکاسی هستند، بهترین فرصت برای گرفتن عکسهاي زیبا از کودکان و دیگر اعضای خانواده است. در اینجا آلبوم عکس کودک و نوزاد ویژه کریسمس را به شما
   "کتاب بازی" اومده تا در کنار مامان باباهاي عزیز باشه تا توی تربیت نی نی کوچولوي نازی، یه دوست و همراه باشه!   "کتاب بازی" به صورت تخصصی روی تربیت کودکان 0 تا 6 سال کار می کنه و تلاش می کنه هرچی در این مورد لازمه ( به مرور) در اختیار مامان باباها بذاره.
این مدت همش از درد کمرم شاکی بودم،نمیتونستم بشینم،فقط تو حالت خوابیدن راحت بودم،یادمه وقتی مهره کمرم شکست،داشتیم با ف میخندیدیم،که مامانم زنگ زد،ف رفت بیرون،تا صدای مامانم رو شنیدم زدم زیر گریه،دست خودم نبود،نمیدونم چرا،درک نمیکردم حال مامانمو،چند دقیقه بعدش مامان و بابا اومدن منو بردن بیمارستان،میدونی من هیچوقت مادر نبودم،من مامانمو نفهمیدم،وقتایی که ناخودآگاه از درد جیغ میکشیدم،وقتایی که گریه میکردم،نفهمیدم دردی که مامانم میکشه
چوب لباسی نوزادی طرح حیوانات و کینگ مجموعه ۳ عددی
اگر بدنبال وسیله ای هستید که هم زیبا باشد و هم بتواند لباس هاي کوچولوي کودک شما رو در داخل کمد و یا رگال بخوبی مرتب کرده و جلوه زیبا و جذابی برای کودکتان داشته باشد به شما ست چوب لباسی نوزادی طرح حیوانات را پیشنهاد می کنیم.طراحی این آویز بگونه ایست که می تواند برای لباس هاي سایز صفر تا ۳ سالگی مورد استفاده قرار گیرد.
ادامه مطلب
تصمیم داشتم بیام و از خاطرات سفر کربلا بگم، از ابوجعفر، از دریاچه ی توی حیاطش! از ابوعلی، از خود علی، وقتی سر مرز برای چند ثانیه گم شد!
ولی انگار تقدیر اینجوری رقم خورد که بیام و از دست گچ گرفته ی علی بگم! ازین که چطور بخاطر کنجکاوی برای پیداکردن مهرها، چهارتا کشو چوبی فوق سنگین رو به انضمام چرخ خیاطی و اتو، روی خودش انداخت و فقط خدای حسین بود که بچمونو دوباره بهمون برگردوند و خیلی بهمون رحم کرد که فقط استخون کوچولوي دستش ترک برداشت و به یه گچ
چارشنبه سوریه گویا!!
اصلا حواسم نبود.
حواسم این روزا به هیچی نیس!!
روزا دارن کش میان انگار! در عین حال یهو نگاه میکنی و میبینی دوماه گذشت!!
وقتی دقیق تر به خودم نگاه میکنم، میبینم هیچ کار مفیدی کت دارم انجام نمیدم هیچ، خیلی هم برای زندگی مضر تشریف دارم!!
ولی توو گیر و دار گذروندن همین روزای کشدارِ خاکستری.
بهترین اتفاق و غیر منتظره ترین اتفاق ممکن افتاد!
یه کامنت.
توو وبلاگی که تقریبا میشه گف داره خاک میخوره.
کامنتی که خبر از برگشتنِ رفیقِ هم
 
تابستون امسال با اون گرمای خفه کننده‌اش توی اتوبوس نشسته بودم. یه دختر کوچولوي ۸-۹ ساله هم به خاطر نبود جا دور از مامانش نشسته بود رو صندلی ته اتوبوس.  دختر کوچولو روسری‌اش رو خیلی زیبا با رعایت حجاب همراه چادر عربی سرش کرده بود.
خانوم بدحجابی که پیش دختر کوچولو نشسته بود و خودشو باد می‌زد با افسوس گفت: توی این گرما اینا چیه پوشیدی؟ از دست اجبار این مامان باباهاي خشک مقدس… تو گرمت نمی شه بچه؟».
همون موقع اتوبوس به ایستگاه رسید و ایستاد.
د
امروز به بودنِ سپی و مری و مامان بزرگ گذشت. با وجود گذشتن تولدم برام کادوهاي خفن آوردن :) عکسای قدیما رو دیدیم و من چقد استرس کشیدم که سپی عکسای قبل طلاقو نبینه. تازه یه گل کوشولو هم رو کادوهاشون بود :))
آقا اومدم ادا این خارجکیا رو در آرم با آسودگی به تخت تکیه بدم فهمیدم پشتم خالیه چنان با مغز افتادم  از رو تخت زمین که هرچی نوسان خوندم پرید :))) الان خودم به نوسان افتادم هارهار :)))
گل کوچولوي جذابم رو به همراه حسابان مشاهده میکنید که هرگز توش استعد
پنج شیش سالم که بود یه ماهی کوچولوي نقره ای داشتیم که خیلی شیطون بلا بود. یه بار که خواستن آکواریومش رو تمیز کنن ماهی رو انداختن توی یه تُنگ کوچیک. روی لبه ی سکوی گلخونه تنگ رو گذاشتن و کنارش آکواریومش رو شستن. منم همونجا پایین سکو ایستاده بودم و نگاه میکردم. وقتی آکواریوم خوب شسته شد و از آب تمیز پر شد خواستن ماهی رو بندازن داخلش ولی با تنگ خالی مواجه شدیم. من که در لحظه اول از غیب شدن ماهی به شدت ترسیدم ولی بعدش جیغ بلند کشیدن و بالا پایین پرید
ترسناکه
اینکه نمیدونیم چی میشه
میگیریم!؟ میمیریم؟! میگذره؟!
همه چیز شبیه یه پایان مسخره ست! یه کوچولوي ندیدنی اومد دنیای ما ادمای گنده ی پر مدعا رو بهم زد!
با تموم قوانینش با تموم علم و منطقش با تموم دو دو تا چهارتاهاش
حالا همه چپیدیم تو خونه هامون و خیلیا از ته دل دعا میکنن قبل از عزیزانشون بمیرن
هرچیزی که بهمون نزدیک میشه و منشاش رو نمیدونیم دشمنه! انگار برگشته باشیم به روزای اول دنیا
با این تفاوت که الکل و وایتکس داریم!
نفت! خاورمیانه! بورس!
امروز بعد از کلاس آناتومی خوابیده بودم و بیدار نمیشدم! انقدر خسته بودم که دلم میخواست یه روز کامل بخوابم.
تنها چیزی که میتونست منو از خواب بیدار کنه، شنیدن صدای دختر کوچولوي همسایه بود. اومد، کلی بازی کردم باهاش، فیلمشو گرفتم، لاک زدم به دست و پاهاش، آهنگ باز کردم رقصید و . . تا حد امکان سعی میکردم بخورمش^__^ ولی فشار که میومد به بدنش، فرار میکرد:( . هنوزم مزه ش زیر دندونامه:)) . سر تا پاشو بوسیدم و خوردم:) (زیاد اجازه نمیداد متاسفانه).
شبم رفتیم خ
امشب فهمیدم که دوشنبه هم تعطیله.
یعنی سه روز تعطیلی پشت هم توی ماه رمضون.
امشب بله برون و عقد داییه.
دایی کوچیکی که همیشه تو دست و پای خواهرزاده ها بوده و خیلی ساله پروژه دوماد کردنش کلید خورده بود تا امشب که داره دوماد میشه
من اما این سر دنیا یه ذره افطاری خوردم و نشستم با موبایلم بازی میکنم.
من هیچ وقت از نبودن توی عقد یا عروسی کسی غصه نخوردم.
امشب اما مدام زیر لب میگم پس من چی؟
پس من کجای این دنیام؟
چیزی که این غم رو ایجاد و تشدید میکنه
کارتون پونی کوچولوي من " My Little Pony"همچنان که کارتون هاي قبلی را در کامپیوتر در اختیار کودک قرار داده ایم تا به دلخواه خود تماشا کند. کارتون زیبای دیگری را هم اضافه می کنیم.

تمامی هر 8 فصل را دانلود کنید.
لینک دانلود:  My Little Pony

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها