نتایج جستجو برای عبارت :

قاطی گرم گردطلاباوازلین

داشتیم با صبا راجب موضوعاتی حرف میزدیمبعد من داشتم روده بر میشدم از خنده وسطای خنده یاد باران میفتادم دلم تنگ میشد اشک تو چشام حلقه میزد بعد باز میخندیدمخواهرم میگه سیمات قاطي شدن
خدایااا یکی دو تا دوست مث فاطی و صبا قسمت همه بکننن
همیشه فکر می کردمکه قات زدن با "ط" است یعنی قاط زدن و لفظ لاتی است و به معنای قاطي کردن. یعنی فلانی قاطي کرده میزنه همه چیزو درب و داغون میکنه. حالا فهمیدم که نخیر، معنیش این نیست بلکه.
خودتون بخونین:
قاتاز ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد 

ادامه مطلب
سال نو مبارک
مشخصه که تا الان داشتیم قاطي پاتی در اینجا می نوشتیم. دوستان فعلا در استراحتیم. هنوز سال ما شروع نشده واقعا
شرکتمون رو هواست و معلوم هم نیست بیاد زمین. پس فعلا صرفا برای اینکه چیزی نوشته باشیم اینو آپدیت کردم
سال بارانی خوبی داشته باشید
توی یه قالب یخ، به جای پالت ، چند رنگ مختلف ریختم و رقیق کردم. می خواستم به برادرزاده ی چهار ساله م ترکیب رنگ یاد بدم. 
- ببین عزیزم!  یه کم رنگ زرد ، یه کم آبی. حالا با هم قاطي بشن، چه رنگی شد؟
+ سبز
- آفرین! حالا یه کم زرد بردار، یه کمم قرمز .قاطي کن ببین چه رنگی شد؟ 
+ ناااارنجی 
- خب حالا تو رنگ جدید بساز.
+ اول زرد ،بعد قرمز، آبی، سبز، نارنجی. 
- اه! کثیف کاری نکن دیگه.
+ نیگا عمه جان! همه رنگا رو با هم قاطي کنی، سیاه میشه.
[ توی سکوت به سیاهی لحظه هام ف
اینقدر داری زود می‌گذری که حساب همه چیز را گم کرده ام. این روزها نه شب و روز دارم ، نه هیچ چیز دیگر. پرنده ی آسایش هم که دیری است پر زده  و رفته .نه میدانم ساعت چند است ، نه میدانم چه روزی است ، نه میدانم کی وقت غذاست  ،نه کی وقت خواب است کی بیداری؛حتی اینکه چه ماهی از سال کوفتی ست را نمیدانم. اگر لطف باد و باران و تغییر آب و هوا نبود، فصل را هم گم میکردم . 
این روز ها قاطي ام. از هر نظر که بخواهی قاطي ام.حتی حضور هم ندارم .چپیده در گوشه ی اتاقی تاریک،
هوالرئوف الرحیم
امشب برداشت به مامانش گفت.
کلی قاطي کردم.
نگاهمم نمی کرد که لیچار بارش کنم.
گفت: "لازمه".
بعد که دید حسابی قاطي کردم به مامانش گفت که به کسی نگن.
اومدیم خونه و هیچی بهش نمی گفتم. فهمیده بود دیگه! چی بگم؟
در گوشم گفت: "به مامان گفتم به کسی نگن".
گفتم: "نمی دونم چرا انقدر فراموشکار شدی. 
اگه ماشین ترکید مشهد بخاطر دونستنشون بود اگر سفر قبلی خوش گذشت از ندونستنشون بود.
سفر کیش اون سال، رفتار فلانی تا وقتی نرفت و پاراسل سوار نشد، باهام چ
داشتیم توی خوابگاه میوه میخوردیم؛ بچه ها گفتند چرا خیار نمیخوری، گفتم خیار سبز دوست ندارم
یهووو یکی از بچه ها زد زیر خنده که خیار مگه رنگ دیگه ای هم داره، که تو سبزش رو دوست نداری.
 گفتم ما به اینا میگیم خیارسبز.
گفت پس به چی میگید خیار
گفتم به خربزه میگیم خیار
گفت پس به چی میگید خربزه
گفتم به خیار میگیم خربزه
گفت پس چرا به خیار میگید خیار سبز.
میگم خب آخه چون ما به خربزه میگیم خیار
یهووو قاطي کرد گفت نفهمیدم به چی میگید خیار به
دانلود اهنگ اهای بارون تو خودت شاهدی من چه حالیم با اون mp3 کیفیت 320
دانلود اهنگ اهای بارون تو خودت شاهدی من چه حالیم
دانلود اهنگ اهای بارون تو خودت شاهدی من چه حالیم
هر بار منو میبینی اخمات تو همه آخه هر روز دیدنت واسم بازم کمه
دوست دارم میدونی عذابم نده قهرای طولانی واسه هر دومون بده
آهای بارون تو خودت شاهدی من چه حالیم با اون
شب من و تو خیابون نم بارون زده دل به هیشکی به غیر از من عاشق نده
نه حساب منو با همه قاطي نکن نه منو به یه لحظه دیدنت راضی
واقعا نمی‌دونم برای چی باید بجنگم(!) و برای چی نه. نمی‌دونم چی ارزشش رو داره.
حالا جنگ نگم بهتره شاید. تلاش. بعد این جوریه که نگاه می‌کنی واسه یه چیزایی باید تلاش کنی که آلردی یه عالمه آدم دارنش بدون هیچ تلاشی. نمی‌دونم. ناعادلانه؟. حالا خیلی کاری ندارم به عادلانه بودن یا نبودنش ولی ناامید می‌کنه آدم رو. و خب این جوریه که مثلا از دید اونا بیای نگاه کنی مشکلت رو بدیهی و مسخره‌ست و حس خوبی نمی‌ده این.
نمی‌دونم این تلاشه مرز داره یا نه؟
تجربه ی گشتن توی دنیای تاریکی و بی پناهی، به من یاد داد که این دنیا پر از ناخوشایندیه. آدمایی که در معرض بدی، روحشان خط خطی شده و با این روح خط خطی توی دنیا قدم می زنن.
وقتی که آدم قوی باشه، مشکلی نیست. اما وقتی نباشه هست که می بینه چقدر دنیا آشفته ست. چقدر قلبا رو تاریکی گرفته.
خوبه مهربون بود، ولی مهمه مهربون عاقلی بود. لازمه که قاطي نشد با آدما تا قوی و قوی تر شد. تا قلبتو محافظت کنی  و بتونی مهربون تر باشه. مثل مهسای قبل. مهربونی توی دله. قرار
آقا تا ما حرفی میزنیم ، می گویند :
دین را قاطي این ها نکن . دین حسابش جداست .
من نمیدانم ایرانی که داشت زندگی اش را میکرد. شما دین را قاطي همه چی کردید.گفتید دین گفته لباس و پوششت اینگونه باشد.گفتید خورد و خوراکت باید طبق احکام دینی باشد. دین گفته با این پا بیا بیرون .عقلت را زیاد به کار نگیر تا کفر علیه دین نگویی. با بقیه چون کافرند دشمن باش.با دگر دین ها هم مثل کافر ها برخورد کن.مشروب نخور دین گفته است.به حجاب اجباری اعتراض کردیم گفتید خودت لا خوا
حموم رفتم و نشستم سر کارم. نگران نباش قاطي کردنم تموم شد. و دارم سعی میکنم که کارامو انجام بدم. ادم بعضی وقتها واقعا قاطي میکنه و نمیدونم چی میشه اما اتفاق میفته. انگار باید منتظر بمونی تا خودش راست و ریست بشه. ساعت یک هست و من چهار ساعت وقت دارم تا کار کنم بعدش کلاس زبان که تا هشت هست بعدشم که دوباره کار میکنم. مهام میره تهران و من میمونمو من. فردا کلی کار دارم. باید تنها صبحونه بخورم. ناهارمو باید درست کنم بیرون برم حتی. احتمالا. و کارامم انجام ب
سلام
دیروز یه لحظه سلیقه ام گل کرد و نون حجیم درست کردم. این عکسه که گزاشتم دیروز نیست ولی خب چیز مشابهی بود.
یکم مرغ هم برداشتم و سرخ کردمش و یکم طعم دارش کردم. 
تقریبا نونه آماده بود و مرغه و مخلفات هم بودن.
بعد که همه چیز رو سر هم کردم گفتم یکم سس تند هم بزنم. سس تنده سرش ازین پیچی ها بود. چند وقت بود استفاده نکرده بودمش و و حس کردم یکم باد کرده داخلش. درش پیچوندم و پیشتتت. یه مقدار سس تند همه جا پاچید 
از جمله
چشمم:)))
نمیدونم چرا فکر کردم اگه پلک
چه سانی دل؟ خوشی با روزگارت؟به راه دل چه پوچی شد هزارت
خوشی با درد و خونی با دل خوشمیان دشمنان پرشمارت
برو ای دل مباش این سان پریشانبه سر آید شبان انتظارت
حریفی طعنه ای زد پشتِ سر دوششنیدم، حال پندِ آشکارت:  
مزن صوفی دم از عشق و خمش باشکه بوی نم دهد حرف قصارت
جهان نو گشت و حق نو گشت و حقدارو لیکن تو خوشی با خشکبارت
ز بس قاطي زدی هر کهنه و نوکه قاطي شد نوار هشت و چارت
چون نو آمد دگر هر کهنه نسخ استسخن نو گفتمت، این نو نثارت
زبان از صحبت حق آتشین ا
اصولا شستشوی فرش دستباف کاری حرفه ای است و نیاز به تجربه
دارد. گاهی ریختن آب یا مایعات روی فرش دستباف، باعث مخلوط شدن رنگ نخ فرش
شده و طرح فرش را خراب کند. قالیشویی های مجاز برای جلوگیری از قاطي شدن
رنگ فرش دستباف از مواد شیمیایی استفاده نمی کنند و اغلب از مواد طبیعی از
جمله آب سرد و کمی مایع پاک کننده معمولی استفاده می نمایند. یکی از ترفند
های قالیشویی برای قاطي نشدن رنگ فرش دستباف استفاده از روش تخصصی قلم زنی
است. این روش که نام دیگر آن رن
اینکه میگن یه احمق رو آدم ها هستن که بهش بها میدن و بزرگش میکنن رو این روزا به چشم میبینم و جالب اینجاست که همون آدم پشت سر اون احمق بدش رو میگه و میناله ولی در مقابل تاییدش میکنه!!! آدم از این همه تناقض آب روغن قاطي نکنه چیکار کنه؟!
با این اوضاع فعلی هر روز یه خبری بهت میرسه. خوب یا بد. درست یا غلط. این پدیده نسبتاً نوظهوریه و شاید، شاید که نه، حتماً در سال های آینده، درباره این عصر و انفجار اطلاعاتش و تغییراتی که بر سر مغز آدم های این عصر آورد خواهند نوشت.
امّا اگر تو بخوای فراتر از عصرت زندگی کنی باید فکر کنی و راهتو خودت انتخاب کنی و نه سوار بر موج ها بشی. 
بنظر من باید راه رو معلوم و جدا کنی. از چی؟ از حواشی. از چیزهایی که بهت تلقین میشه که باید باهاشون درگیر باشی ولی در وا
یه هم مهدکودکی داشتم. الان داره پزشکی شهید بهشتی میخونه، و رفته قاطي کنکورا:/ از این ویدئو انگیزشی ها می ذاره و فلان:///
شت!
.
ولی جدا معادل فارسی فاکینگ چیه؟!!
.
و هیهات از زمانی که ۶ نره غول بریزن خونه تون ،و تو تنها دختر خونه باشی
سخته ها ،خیلی سخت.!!
بعد ازظهر بود، علی یهو قاطي کرد، قاطي کردنش نشونه ی اینه که یا گشنشه، یا خوابش میاد، یا هردو (یعنی خوابش میاد ولی از گشنگی خوابش نمیبره، که دراینصورت دیگه هفت تیر کش میشه!)
رفتم کنار اجاق گاز که براش غذا بکشم، یهو حس کردم یه سوزن رفت تو انگشت بغلی شست پام.
ولی دیدم انگار سوزشش بیش از یه سوزن معمولیه، زیر پامو نگاه کردم دیدم یه زنبور انگار زیر چرخ کامیون هیجده چرخ له شده و داره دست و پا میزنه و أشهدشو میخونه!
زنبوره رو کشتم و انگشت پامو تو دست گر
در آینده و توی زندگی مستقلی خودم،هیچ وقت گشنه نمی مونم.ولی آخر سر بر اثر یک بیماری که سر و تهش به معده بر میگردد خواهم مُرد-_-
پی نوشت:درسته از آشپزی متنفرم ولی دیگه قاطي کردن چهارتا چیز که آخرش خیلی بدمزه میشه ولی از گشنگی داری میمیری و مجبوری بخوریش که کاری نداره‍♀️
چگونه فرق بین برنج خالص و مخلوط را تشخیص دهیم - آموزش خرید برنج مرغوب و ارزان

نکته
مهم هنگام خرید برنج حتی از نوع مرغوبش این است که محصول از یک نوع باشد و
به اصطلاح قاطي نداشته باشد. اگر برنج قاطي داشته باشد، پخت آن هم سخت
می‌شود و تا خانم‌های خانه‌دار روش پخت آن به دستشان بیاید، برنج به ته
کیسه رسیده است! برای تشخیص برنج خوب و اصیل کافی است مقداری از آن را کف
دست بگیرید و با دقت برنج‌ها را ببینید که یک اندازه و یک رنگ باشند. اگر
جنس برنج با
یه جمله‌ایی که همیشه من رو به وجد میاره اینه که،  علی / اعجاز بیا چای‌ت رو بخور» و من خوشحال و پراز انرژی برمیگردم طرف استکانم!
اما همین جمله نیز گاها چنان توی ذوقم می‌زند که حداقل در همون لحظه حالم مساعد‌ بودن رو از دست میده، و این زمانی است که بعدِ این جمله برمیگردم و میبینم چای‌ام یک سیاهِ پررنگ است!
این چای قرار بود که اول با شیر قاطي شده باشد و شیرین شیرین هم چنین.  اما وقتی بدون شیر است باید کم‌رنگ، شیرین و بازهم شیرین باشد. کم رنگ با ل
شاید آدما رو با هم قاطي کنم و ها رو تو شب تاریک تشخیص ندم، اما اموال سرقتیم رو خوب می شناسم.
فرق بزرگی هست بین نوشته ها و ایده ها با شخصیت و هویت- آرامش و امنیت روانی. خلوت و تنهایی و حریم خصوصی. انسانیت و وجود من. حقیقت. سنگ پرانندهء به جان و روانم. تلف کنندهء اوقات عمرم.
آدمش مهم نیست کی باشه. فعلش مهمه. 
 
گاهی به خودم میگم فاطمه .بیدار شو زندگی تو رمان های مزخرفی که میخونی نیس یا تو شخصیت اصلی همه داستانای دوقرونیت نیستی!و چه خوب که نیس و نیستی.ولی به قول اون آهنگ که میگفت:قلب سرد منطقیم حالا خرافاتی شده.گریه هام و خنده هام دیگه باهم قاطي شده!
ادامه مطلب
گاهی نمیدونم از بارون خوشحال باشم یا نه!
هوای رشت دوسه روزه که خیلی قاطي کرده و اعصابمون رو با بارون های وقت و بی وقتش خورد!
البته خوب همیشه که قاطي داره! اما این چند روزه احساس می کنم تو روند زندگیم داره تاثیر منفی میذاره!
نمی دونم عاشق بارون باشم یا متنفر ازش!
دو سه روزه راهه 15 دقیقه ای رو به خاطر بارون حتی 1 ساعت هم طول میکشه برسم و شهر پر شده از دود و بوق ماشین و آدم های فراری از بارون! خداروشکر مسافر الان پیدا نمیشه وگرنه من می رفتم خودم رو تی
اوضاع قر و قاطي
بسم الله الرحمن الرحیمپیرامون بحث برنامه ریزی چند شبی یود با استادم صحبت می کردم خلاصه کلی فکرم را مشغول کرده بود روز ها یه چیز مثل باد از تو ذهنم رد می شد که ( زمان بندی یا تثبیت) خیلی زود به کل فراموش می کردم یه شب خیلی بحث جدی شد
ادامه مطلب
نمی دونم چرا ولی نشستم نگاه کردم حرف های این دو نفر رو
یه لایو دو نفره داشتن و حدود 50 دقیقه حرف زدن
تنها حرفی که می شه زد اینه که حق و باطل قاطي می شه و خیلی شیک و مجلسی و در یه بسته بندی با برند حق و حق طلبی به ما تحویل داده می شه
خدا رو شکر که احلام به سید حسن احترام گذاشت و روسری سر کرد
امروز به مامانم گفتم امشب می خوایم با پسر خالم و دوستاش بریم بولینگ
گفت : نه ! نمی خواد از الان عادت کنی با پسرای غریبه بری بیرون .
 
می خوام مامانم بدونه اگه اینقدر الکی بهم فشار بیاره یهو قاطي میکنم بعد کارایی که نباید رو میکنم و دیگه همه چی بهم میریزه کلا .
‍♀️
پنجره ی اتاقم تا ته بازه.پرده ها با وزش باد بالا و پایین میرن .قطرات بارون رو بروی صورتم حس میکنم.هوا بی نهایت خنک و دلچسبه.عطر گلهای یاسى که تو اتاقمه با عطر بارون قاطي شده و هوش از سرم میبره.یه مصرعى داره تو سرم مدام تکرار میشه:
دل تو را می طلبد
دیده تو را می جوید
دل تو را می طلبد
دیده تو را میجوید
آسمون رو نگاه کردی؟ برف و بارون قاطي شده،سرت رو بالا بگیری و خیره بشی به اسمون میبینی از اولِ اول همه دونه ها برف هستن اما وسط راه بعضیاشون طاقتشون کمتره و آب میشن،بیا فکر کنیم از خجالت آب میشن!از شرمِ لمس کردنِ هوای ماست،دو دو تا چار تا هم بخوای حساب کنی،اونا از اون بالا بالاها اومدن،هوا و شرایط اونجا پاک هست از شرمِ بی خبری آب میشن!البته که خدای ما هم بزرگه!نعمت خدا که فرقی نداره،برف و بارونش مهم نیست،مهم اینه که خدا هنوز ما رو فراموش نکرده
چگونه فرق بین برنج خالص و مخلوط را تشخیص دهیم - آموزش خرید برنج مرغوب و ارزان

نکته
مهم هنگام خرید برنج حتی از نوع مرغوبش این است که محصول از یک نوع باشد و
به اصطلاح قاطي نداشته باشد. اگر برنج قاطي داشته باشد، پخت آن هم سخت
می‌شود و تا خانم‌های خانه‌دار روش پخت آن به دستشان بیاید، برنج به ته
کیسه رسیده است! برای تشخیص برنج خوب و اصیل کافی است مقداری از آن را کف
دست بگیرید و با دقت برنج‌ها را ببینید که یک اندازه و یک رنگ باشند. اگر
جنس برنج با
بعضی وقتها استرس و فشار کاری آنچنان به آدم حمله می کنه که صدای شکستن استخوانهایت را هم میشنوی. خیلی جالبه که آدم یادش میره که هیچ چیزی ارزش سلامتی را نداره
شرایط وقتی بد میشه انگار آدم هم قاطي می کنه و دیگه نمی تونه عاقلانه فکر بکنه
ادامه مطلب
امشب لیلامون میگه :
فاطمه چرا انقدر کم رنگی؟
منظورش اینه رنگم پریده.!
خخخخ
میگم از صبح تا شب تو دانشگاه با غذای به درد نخور سلف .باید چه جوری باشم؟
دیکه افتادم به هزیون و قاطي و پاتی گویی.
لیلا رو صدا میزنم زهرا.
زهرا رو صدا میزنم لیلا
 
 
پیاز هرچقدر گرون بشه نمیره قاطي میوه ها

درست مثل آدم بی شخصیتی که هرچقدر پولدار بشه باز بی شخصیته.

یارو تو خیابون بدو بدو اومد سمتم یقه مو گرفت گفت: مرتیکه با زن من چیکار داری؟
منم هنگ کرده بودم گفتم هیچی به خدا



گفت: نمی تونی هم کاری داشته باشی! چون من اصلا زن ندارم!
بعد یه کم مثل اسب خندید رفت
بعد میگن تحریم ها هیچ اثری رو مردم نداشته
بعضیا تا وقتی باهاشون خیلی قاطي نشدی، باهات خوبن
بعضیام تا وقتی باهاشون قاطي نشی باهات خوب نیستن
منم که عاشق کشف شخصیت ها و این رفتارام.عاشق این پیچیدگی ها و تفاوت ها. 
الان داشتم به یکی از دوستام فک میکردم که قبل از اینکه ما صمیمی بشیم چه قدر رفتار خاکی داشت چه قدر خیر خواه بود ولی بعدش که صمیمی شد و مقایسه هاش شروع شد، اون حسادت درونش روشن شدو فقط ضربه زد. دیگه هیچ خبری از اون دختر با محبتو خیرخواه نبود.واسه بقیه بود، همون بقیه ای که باهاشون
آقایون محترم!لطفا تا مدتی پس از سیگار کشیدن که احتمال میدین رایحه دلپذیرش! همراهتونه در مجامع عمومی حاضر نشید! یا حدفاصل کمی بیش از استاندارد رو با مخاطبتون رعایت کنید!
الان که احتمالا! به این موارد عمل میکنید این موردم رعایت کنید که دیگه ادکلن نزنید، قاطي شدن دو رایحه حقیقتا دل انگیز نیست:(((
نتیجه اینکه اگر جمعشون بکنی اون دوتای اول خنثی میشن ولی مورد اخر میمونهو وقتی از کسی عصبانی باشم ترجیح میدم ازش دور باشم.تا ب خودم فرصت بدم این خزعبلاتی که گفتی فراموش کنم آروم شم و در آرامش فکر کنم که مرض داری ومریم آزاری و هزارتا توجیه دیگه.پس این فرصتو ب خودم میدم - الان قاطي کردم؟ - دقیقا درسته
عادت به فکر کردن را با هر مکافاتی که بود مدت‌هاست از سرم انداخته‌ام.برای همین انقدر فکر کردن و مرور اتفاقات برایم عجیب شده که از پس گذشتن این دو روز، باید مغزم را دربیاورم، فیوزهای سوخته‌اش را عوض کنم بعد.چند روزی به گمانم بیرون باشد بهتر است.تقویم که گذرش به برخی عددها می‌خورد، خیالم آب روغن قاطي می‌کندمیشود همین بلبشو.
خب یه جدول کشیدم شیه جداول بولت ژورنال اما همه فاکتور های لازمه رو توش اعمال کردم طوری که همه باهم رصد میشه و پیگیری میشه 
و تاریخ شروع رو زدم برای اول اذر 
تقریبا یه چیز کاملیه ولی میتونه مشکل ساز هم بشه
همیشه هماهنگیم برای شروع خوب نبوده 
و میترسم که از یک اذر شروع نکنم و کلا از سرم بپره
و اینکه ممکنه خیلی اطلاعات توش زیاد بشه و همه با هم قاطي بشه
بله، مسئله دقیقا همین ست. شدن یه درده، نشدن هم یه درد دیگه ست!
شایدم چون کلی روز پشت سر هم روزه گرفتم بدنم قاطي کرده و داره تلافی می‌کنه.
اون روزایی که توو عربستان از درد می‌پیچیدم به خودم و گریه می‌کردم و کلی هم ناراحت بودم، واقعا فکر نمی‌کردم یه روز اینجوری بدبختانه منتظرش بشینم و هی دعا کنم دردش شروع بشه!
 
من حدودا دو سال و نیمه که این‌جا می‌نویسم؛ هنوزم دوستش دارم. اما دلم می‌خواد برم یک جای دیگه بنویسم؛ از اول، یک جور دیگه. از یه طرف دلم نمیاد این‌جا رو ول کنم و برم و از قدیمی بودنش، از تار پودی که زمان قاطي این صفحات کرده خوشم می‌آد؛ از یه طرف هم دیگه شبیه این‌جا نیستم. می‌تونم از اول بسازم، قبلی‌ها رو آرشیو کنم، قالبش رو، اسمش رو، آدرسش رو و همه چی رو مثل خود الانم تغییر بدم اما پس روزهایی که گذروندم چی می‌شن؟ حقیقتا نمی‌دونم.
۱. رفتیم خونه خاله جان هم کادوشو دادیم کلی ذوق کرد هم براش شروع کردم کلاهشو بافتم چق رنگای کاموائه قشنگ بود + دایی جانم بعد مدتها دیدم
۲. انار شیراز + لوبیا پلو [من عااااشق قاطي پلو ـام] + قرمه سبزی
۳. مهیار یواشکی هی حرف میزد میگم چی میگی جوجه میگه میگم دوست دارم:دی♥ + باهم نقاشی کشیدیم رنگ زدیم بعد خاله جان ورداش زدش به در یخچالش ^_^
خواهر زاده م ۹ سالشه و خدا حفظش کنه خیلییی خوشکل و سر و زبون داره 
طوری که حتی اونایی که خودشون دختر همسن و سالش رو دارن عاشقشن 
پریشب اومد خونه مون ، از چند تا پله افتاده بود پاش کبود شده بود 
اولش کلی ناراحت شدم بعدش یه دفعه قاطي کردم گفتم مگه دست پاچلفتی هستی نمی تونستی رو پله اول متوقف بشی و خودتو جم کنی تا آخرین پله باید می افتادی و این بلا سرت می اومد
الان که فکر می کنم حس می کنم مث قدیمی ها رفتار کردم خخخ
جددیا رفتم تو کار دیدن و گوش دادن ویدئوهای تد! دوس دارم. 
این که زبان رو قاطي زندگی روزمره ام بکنم دوس دارم. مطمئنا وقتی توش پیشرفت بکنم و هر فیلم و سریال و اهنگ و کلیپ انگلیسی با لهجه های بریتیش و امریکن ببینم رو بفهمم بیشتر هم دوسش خواهم داشت. اولش یه کم سخته ولی با ممارست قطعا بهتر میشم. 
من میتونم 
این بار دیگه میتونم
من الان ارکان "مسئولیت "مدنی و "مسئولیت" قراردادی و "مسئولیت" بین المللی و به تبع اون مسئولین سازمان های بین المللی رو قاطي کردم."مسئولین "چرا پاسخگو نیستن؟
کدوم "مسئول" ذی صلاحه در پاسخگویی؟
کدوم مسئول مسئول پاسخگویه!
هی هی هی.
.
مغزم سیماش قاتی شده بهم!
چند دقیقه یه بار همه ی اتاقم روشن میشه و پشت بندش صدای رعد میادرفتم پشت پنجره. اون بیرون ماشین ها سفید پوش شدن. زمین ولی هنوز نه.
مسج فرستادم به آرزو که: صبح بابا نوبت جراحی داره. براش دعا کن.و اضافه کردم که: آدم خجالت میکشه تو این روزا به غم خودش فکر کنه.
دلم بیتابه. نفسم سنگینه.غم و خشم با هم قاطي شدن.یه جا دیدم نوشته بود: جمعه ی سیاه.به جا گفته بود. جمعه، سیزدهم دی ماه نود و هشت،  قلب انسان های بسیاری به درد اومد.بزرگ مردی به آرزوش رسید.
×× باید برم عطاری.
از بین پیشنهاداتی که برای خوابیدن خوندم، یسریاش خیلی سخته، میدونم که اهلش نیستم. قاطي کردن یسری گیاهایی که کلا تو مود استفاده شون نیستم و این جور چیزا. اما چند تا چیز بود که میتونستم انجام بدم.
ادامه مطلب
فکر کنم دارم از اون سرماها می خورم که دندونای دکترا هم می ریزه. میریم که داشته باشیم :))
+ نتیجه اخلاقی: با موی خیس و بدون پتو نخسبید.
 
+ احتمالا طی یک تصمیم انقلابی یا همههه اهنگامو حذف کنم یا هندزفریمو گم و گور کنم. #اعتیاد :| اعتیاد به اهنگ باعث شده نه گوش برام بمونه (رسماً درصد زیادی از شنواییمو از دست دادم :| ) و نه همینطور وقت. دعا کنید از این امتحان الهی سربلند بیرون بیام :))
+ قاطي کردم امروز تولد داداشمه یا هشتم؟ :| دو یو نو؟ :|
طبعا خیلی منتظرم که طرحم تموم شه که خیلی معلومه چون شما رو م برای اینکه چرا من تموم نمیشم و اطرافیانم رو هزاران برابرتر. اما. خیلی خلوت داشتم اینجا. خیلی زیاد و خیلی با این حال میکنم. مثلا. چجوری ممکنه که پیش بیاد که من بی وقفه با اهنگ James Blunt-1973 برقصم و بپرم و بجهم و بخندم مثل الان؟
       
                                                                        
امروز بعد ۴ و نیم سال زندگی مشترک فهمیدم نه من کشمش قاطي عدس پلو دوست دارم و نه همسر
تا الان من فکر میکردم همسر دوست داره برای همین میریختم تو غذا
امروز فهمیدم همسر هم دوست نداره و فکر کرده من دوست دارم چیزی نمیگفته
 
 
از من به شما نصیحت با هم راحت باشید تا مجبور نشید ۴ سال طعم کشمش رو تحمل کنید
تو یه خدای دست یافتنی هستی برای من
جمعه شب که دستات به صورت تب دارم خورد.که هول هولکی ترین سوپ دنیا رو درست کردی. 
تو آخرین رشته اتصال من و مذهبی . من تو رو خدای تو رو دوست دارم. تو رو خدا قاطي حرفهای دیگران نشو و خدای من بمون. گفتم هیچ کاری نکن. گفت پس به چه درد تو میخورم؟ گفتم: تو فقط باش همه ی دردهام درمون میشه. 
من به تو مومنم و ایمانم همه ی داراییم هست. به ایمانی که بهت دارم رحم کن و نگذار با خودم بگم به درد پرستیدن نمیخورد و درباره ش اشتباه کر
سال اول که تولد براش گرفتم تاریخ شمسی و میلادی قاطي کرده بودم و روزی که باش قرار گذاشته بودم این فهمیدم
بخاطر همین از اون موقع به بعد استرس تاریخ تولدش دارم.
امسال تصمیم گرتم براش هدست بخرم. مارک معروفی خریدم. خیلی خفن بود اما دوست نداشت. و اینکه کسی کادووی براش بخرم و مفید نباشه بیشتر هرچیز اذیتم میکنه 
 
دانلود آهنگ محسن ابراهیم زاده من و تو
آهنگ محسن ابراهیم زاده من و تو
دانلود آهنگ جدید محسن ابراهیم زاده من و تو با کیفیت اورجینال
Download New Music Mohsen Ebrahimzadeh Mn O To
متن آهنگ من و تو محسن ابراهیم زاده
هر بار منو میبینی اخمات تو همه آخه هر روز دیدنت واسم بازم کمه دوست دارم میدونی عذابم نده قهرای طولانی واسه هردومون بده آهای بارون تو خودت شاهدی من چه حالیم با اون آهای بارون دونه دونه تو بریز رو آرزوهامون شب من و تو خیابون نم بارون زده دل به هیشکی به غیر ا
فامیلای من به جز ناراحت کردن ادم نقشی نداشتن واسه من 
از وقتی یادم میاد همین بوده اصلا از اولشم من از یه جهان دیگه اومدم قاطي اینا شدم
آقا من بد.
بابا ولم کنین بخدا ولم کنین مگه پا رو پای شما گذاشتم چرا عذاب میدیی ادمو
با این سوالای مسخرتون
چیکار میکنی تو خونه
چرا فلان
چرا بهمان 
چرا بیکاری 
هزار تا چرای دیگه
الان تنها هدفم اینه  برم جایی که نبینم هیچ کدومتونو
اگر ترموستات را از خودرو حذف کنیم چه مشکلاتی پیش می آید؟
هنگامیکه خودرو در سربالایی درحال حرکت است موتور خودرو داغ شده و در حرکت در  سرپایینی یکمرتبه و دفعتا سرد شده که احتمال تاب برداشتن سرسیلندر و ترک برداشتن سرسیلندر و بلوکه سیلندر و یا ب اصطلاح قاطي کردن آب روغن زیاد است 
مشکل بعدی این است که.
ادامه در لینک
http://ravankaransanat.ir/category/weblog  
سلام
دیروز یکی از فالورهای اینستام چند تا استوری گذاشته بود از بولت ژورنالی که درست کرده. (من فعلا تو تیر بیخیالش شدم.) از صفحه‌ی جدول دنبال کردن عادت‌هاش هم عکس گرفته بود و یکی از مواردش سعه‌ی صدر» بود. رفتم باهاش صحبت کردم که خود من مثلا کتاب و زبان خوندن رو مثل شما داشتم چون می‌شد یه معیار دقیق گذاشت برای انجام شدنش. ولی شما یه همچین عادت رفتاری رو چطور می‌خوای بگی توی یه روز انجام دادی که علامتش بزنی؟ [اینو چی میگی؟ :دی]
جوابی که بهم داد
یه مدت زیادی بود ندیده بودمتون، یه مدت زیادی بود نبودید. یه مدت زیادی بود گذاشته بودمتون کنار، چون بلد نبودم باهاتون تا کنم. حالا، دیشب باز برگشتین. باز دیدمتون. باز دیدم نمی‌تونم کاریتون کنم. باز توی یه تابع تانژانتی، به شدت امیدوار و به شدت ناامید شدم. باز خسته شدم. باز گذاشتمتون کنار. ولی لطفا، برای همیشه نرید. یه وقتی بیایید که کاری از دستم بربیاد. ولی حتما بیایید. من خیلی خوشبختم که بهم سر می‌زنید، ولی بلد نیستم باهاتون کنار بیام، همین. ب
سلام.
امروز من اول صبح زدم بیرون واسه کاری. مامان هم بیدار شد اومد باهام. دیشب سردرد بود امروزم همینطور 
نمیدونم چی شد جنون بهش دست داد از صبح ساعتای10 دیوانه شد. قاطي کرده. هرچی ساکت شدم بهتر نشد الانم بدتر شده. 
خیلی دلم گرفته هست. کیو  دارم الان باهتش حرف بزنم؟
این از خانواده ی نصفه نیمه .   
از شانس خوبم همسر و بچه و خواهر هم ندارم که بخوام این غم ها رو با اونها قسمت کنم. یا شادی اون ها را قسمت کنم تا غم های خودم یادم بره 
خدا رو شکر. باز ا
دیشب در حالی که بغض کرده بود بهم گفت بهم قول بده ، بعدش آروم  _ مثل اکثر اوقاتی که موقع حس گریه کردن چشماش قرمز میشد و سریع پر از حلقه های اشک میشد _ بهم گفت که بعدا همه ی اینا رو بنویسی ، همه ی این اتفاقات رو برام بنویسی ؛ مثل یه داستان کوتاه و بهم بدی بخونمش. نگاش کردم ؛ با خنده به چشمای پر از اشکش نگاه کردم و گفتم اینکه چه حسی رو داشتم و اینکه چه اتفاق هایی افتاده رو برات بنویسم ؟! بعدش خندش با گریه ش قاطي شد و گفت آره
هم من تنها بودم، هم اون.
هر کدوم یه طوری ب هم نشون دادیم اینو ک چقد از دیدن هم خوشحالیم.بااینکه قاعدتا ن من و ن اون نمیفهمیم زبون همو!!
سعی میکردم با رعایت فاصله نوازشش کنم :)
یه طوری ک بدونه دووسش دارم.
با اینکه میدونم قبل از من خیلیا بودن و بعد از منم با خیلیاس، ولی دلخور نمیشم و حتی پشیمون! چون میدونم و اینو مطئنم همون چند ساعتشو واقعا با تمام وجود متعلق به من بود
وقتی دنبالم میدوید یا وقتی جلوی در نشسته بود و نمیذاش برم توو.واقعا میخواست
حال عجیبی دارم، حس میکنم تمام احساساتم باهم قاطي شده؛ نمیدونم تلقین داروئه یا خودم خواستم قوی باشم یا نمیدونم.
احساساتم درهم یرهم شده. خیلی درهم.
نمیدونم چی بگم یا چطور توصیفش کنم.
نمیدونم دلم چی میخواد؛ ولی میدونم دلم میخواد دور باشم؛ از هرچیزی و هرکسی. دلم میخواد نمیدونم؛ این نمیدونم یعنی قادر به توصیف کردنش نیستم.
میخوام درهم برهم بنویسم. خیلی درهم.
متن و تکست آهنگ رسممونه تی ام بکس TM Bax
TM Bax Rasmemooneh Lyrics
[پُل]
پاتوقمون کوچمونو ماشینمونه
رسممونه رسممونه
توو خیابون مگه ما ولیم امشبو نه
رسممونه رسممونه
أ دنیا لذت میبریم یه سره
تا دنیا ما رو با لذت ببره
[کروس]
رسممون میگه
معرفت معرفت لاتیه
هدفا عادیه عشقمون لاتیه
اینا رسممونه رسممونه
دردامون قاطيه
قاطي با شادیه
واسمون عادیه
اینا رسممونه رسممونه
معرفت لاتیه هر دفعه عادیه
عشقمون لاتیه
اینا رسممونه رسممونه
دردامون قاطيه
قاطي با شادیه واسمون ع
چرا نشد؟ دلم میگیره از نشدنش. کاش نمیذاشتی برم. به دلم موند که نذاری برم. بگی غلط کردی بری. کجا بری. به این دلم موند. دوست داشتنت به دلم موند. دوباره بوسیدنت. بو کشیدنت به دلم موند. زبری ریشت به دلم موند. دلم تنگه برات. برای یه حرف زدن ساده تنگه. برای بغل کردنت هم نه، که زیاده. برای اینکه بنویسم امیر و بگی جانم. کجا دنبالت بگردم؟ نکنه به دلم بمونه همه‌ی اینا و پاک نشه؟ نکنه قسی القلبیم بمونه و سیمان قاطي عواطفم شده باشه. دیدی چی شد؟ دیدی نشد؟ چرا آخ
شرکت کنندگان: 16
پاسخ های درست:
سوال 1: 93.8% درست گفتن
یه نفر گفته روباه و کفشودزک
(واقعا براش متاسفام :/)
سوال دو 81.4% درست
12.5% گفتن جولیکا
7.7% گفتن میلن
(احتمالا اسمارو قاطي کردن)
سوال سه: 93.8% درست
1 نفر گفته 6 فصل
(واقعا چه فکری کردی؟)
سوال 4:   92.3% درست
7.7% گفتن ادرین
(ادرین بهترین دوستش نیست عشقشه)
سوال اخر:100% درست
(باریکلا)
.
.
.
تست دوم منتشر شده که شروع مسابقه ی اصلیه
هورااااااااا
می خوام‌بگم‌امروز بالاخره اولین قدم رو برداشتم ! تصمیم گرفتم‌شروع کنم به نخوردن‌گوشت مرغ ! و اینکه در اقدامی عجیب و انقلابی امروز نه تنها مرغ نخوردم ، بلکه برای اولین بار‌ کنگر خوردم . راستش از ترس یه خورده کنگر رو لابه لای کلی برنج قاطي می کردم که مزه‌ش زیر زبونم‌نیاد ! ولی می تونم‌بگم از اون‌چیزی که فکر می‌کردم خیلی بهتر بود . خلاصه از امروز رسما نخوردن گوشت مرغ و پروژه ی رستگاری قدم به قدم تا نخوردن گیاه خواری کامل شروع شد .
نباید اینطوری بگم ولی میگم به جهنم،کود طبیعی تو این کار گروهی واقعا!!یعنی دو هفته تمامه برای من بدبخت اعصاب نزاشتن باشه بابا فهمیدیم یه کارو نمیتونید درست انجام بدید،مسائلو قاطي میکنید و از هر جا شاکی اید سر هم گروهتون خالی میکنید میخواید بیشتر از این جنبه های زیبای شخصیتیتونو نشونم ندید؟بخاطر از بین رفتن ظاهر شما نمیگما واقعا الان اعصاب خودم برام مهمه که داره منفجر میشه،آره خودخواهی رو از خودتون یاد گرفتم:)
امروز بازم مثل همیشه این ۲ تا مدرسه بغلیای ما ۱ ساعت و ربع استراحت میکنن یه ربع توی کلاس استراحت میکنن
بعد توی یکی از زنگای درسیمون این ناظم احمقشون یدونه میکروفن دادن دستش ۴ تا از این بلندگو هایی که رو وانت میزارن دمپایی پاره میخرن از اونا هم وصل کردن هی داد میزد آقا در دستشویی رو نزن
پیرهن سبز در دستشویی رو نزن
آقا نزن
که در این لحظه معلم قاطي میکنه و داد میزنه
-کره خر بهت میگه نزن نزن دیگه ۱ ساعته هی زر زر زر زر، گند زدی تو کلاسمون
و اینگونه ب
در  قاطي پاتی همراه ما باشید.
این مقدار خمیر برای دوتا رول به اندازه رولهای توی تصویر و یا یک رول بزرگ میده، مقدارش برای ۴ نفر هست. علت اینکه سینامون رول نامگذاری شده به دلیل استفاده دارچین در مواد گوشتیه که میتونید کلا مواد میانی رو به دلخواه عوض کنید.
ادامه مطلب
صبح که هوای خنک و مطبوع شهریوری میخورد تو صورتم یه پست پیامکی فرستادم ولی بازم بیان
ثبتش نکرد . نمیدونم مشکلش چیه واقعا . اون از کامنت هایی که واسم میفرستن ولی تو صفحه
من نمیاد اینم از پستهای پیامکی که ثبت نمیشن.
 
فکر میکنید استاد کارورزی اطفالم کی بود ؟؟ یه دختری که دقیقا 10 سال پیش باهاش همکلاس تو
کلاس زبان بودم :) صبح که دیدمش خیلی ذوق کردم .
 
برنامه ی کارورزی ها باز قاطي شده ، البته خودمم کم دخیل نبودم تو این اوضاع . اگه خدا خواست و
جور ش
وقتی که مجردی 
سعی می کنی ارتباطاتت رو وسیع کنی 
غافل از اینکه بقیه این طور برداشت می کنن که میخوای خودتو بچسبونی! 
مگه اینکه هی از غمهات بگی و اونام برات سر ت بدن! یا برات نسخه بپیچن یا بگن مجردی برو حالشو ببر! 
متاهل ها هیچ وقت تو رو آدم بزرگ فرض نمی کنن 
هیچ وقت 
تو اگه بزرگ بودی قاطي اونها میشدی 
پس بزرگ نیستی 
کامل نشدی که انتخابت کنن 
ناقص موندی 
برای همین اونها فکر می کنن که باید همیشه لطف کنن و تو رو طفیلی بدونن و هی دستتو بگیرن 
یا ب
دلم تنگ بود. زنگ زدم علیرضا و خاموش بود. سعید را گرفتم. طبق معمول از خواب بیدارش کردم. قطع که میکردیم حال جفتمان بهتر بود. باید با بردیا هم تماس بگیرم. پنج شنبه صبح وقت ام ار ای دارم و این یعنی رنگ مو فنا شد. فقط امیدوارم بعد ان بتوانم بروم پیش بچه ها. دلم تنگ است. نیاز به تفریح و حضور در جمع دارم. احساس خستگی مزمن روحی میکنم. امروز که با بچه ها رفته بودیم باغ، رفتم نشستم زیر درخت و نگاهشان کردم که برگ و بلوط جمع میکردند. گفتم ازم عکس بگیرند برای وبل
مدتی بود این ایده را در سر داشتم،ولی کف اتاق شلوغ ذهنم، قاطي دیگر ایده ها شده بود!تا این که اواخر اسفند سال نود و هشت این بنده را در یکی از کتاب های درسی خواندم:
" ایجاد پایگاه های اینترنتی و شبکه های اجتماعی در فضای مجازی به منظور اشاعه فرهنگ و معارف اسلامی و مقابله با اندیشه های کفر آمیز و ابتذال اخلاقی، مستحب است و در مواردی واجب؛ افرادی که توانایی علمی، فنی و مالی آن را دارند باید به ایجاد آن مبادرت ورزند"
همین بند کوتاه سکوی پرتابی شد تا چن
این ایلان ماسک فوق العاده اس!!! اگه تو دنیا ده تا آدم به درد بخور باشه، قطعا یکیش این ایلان ماسکه
اینم وانت تسلا موتورز که ایلان ماسک ازش رونمایی کرد. چند روز قبل هم اسپیس ایکس ( شرکت فضایی که ایلان ماسک بنیانش گذاشته) با یه موشک همزمان 60 ماهواره رو تو مدار قرار داد.
ما آدما خیلی خوشانسیم که وقتی میگن تو دنیا 7 میلیارد آدم زندگی میکنه، ایلان ماسک رو قاطي بقیه آدما میکنن و میشمرن!!!
غلط نکنم آمارگیر بیان قاطي کرده :| جدن دیروز 90 و خردی بازدید خورده اینجا؟ :| سیریسلی؟ :| یا حتی امروز هم :| یخده زیاده حس میکنم؛ حس کمی غیر امن بودن میده انگار. نمیدونم بهرحال. 
+ کم دلبری و دوست داشتنی و قلب، که دعوتمم میکنی خونت تا ببینم چقدر خوشتیپ و خوش لباس و خوش اندام و زیبایی و برات بیشتر لا حول و لا قوه الا با ا. بخونم عزیز جان؟ چه کنم من با اینهمه مهربونی شما؟ باور کنید قول میدم پایان نامه خوبی ارائه بدم عزیزم :( لطفا بیشتر مراقب خودت باش که
ضد واقعیتی، مخرب و وحشتناک همچون "توجیه" وجود ندارد. شب مجال اندیشه هاست، یا کوری بی نوری؟ هر مقدار خیال و شاعرانگی قاطي واقعیت کردن، از غلظت آن می کاهد _ زهرش و زجرش را، تخفیف می دهد، ولی در واقعیتِ واقعیت، بی اثر است. توجیه مضرترین، مخرب ترین، دشمن واقعیت. 
طرف سرش تا گردن تاس شده، بعد نوشته: مهم دل زیباست نه سر کچل! 
فیلم رو ببنید کتاب رو بخونید و با اشک و لبخند قاطي بشید، تا یادمون باشه، یادم باشه همین چند روز پیش نویسنده ی کتاب رو جایی ملاقات کردم و وقتی ظرف شکلات رو جلوش گرفتم"دخترم" خطابم کرد. ما هم بچه های هموناییم، یادمون باشه یادم باشه امروز یکی دیگه از اون بیست و سه نفر گفت ما هنوزم بیست و سه نفریم! "ما"

پ.ن: زودتر از موعد اکران و خارج از جشنواره دیدم و باید بگم فیلم خوبی بود، جدای از کلیشه سازی های موجود! تا قبل از اکران کتابش رو بخونید تا بفهمید حق مط
بچه ها حس حالت تهوعی دارم ب وبلاگ و نوشته ها
حوصلم نمیکشه متن بزارم یا نوشته هاتون رو بخونم
خواهشا بهتون بر نخوره فقط صرفا وبلاگاتونو باز میکنم ک اون ستاره اون بالا از بین بره
الآن بزور اومدم بگم من زنده ام.قرصامو میخورم و دارم ادامه میدم
ی مدت نیستم واسه همین ک حوصله وبلاگو ندارم
ب شدت حوصلم رفته ددر هوا خوری
حتی حوصلم نمیکشه الان ک ساعت دو بامداده بخوابم
هرجا هستین خوب و شاد و سلامت باشید
فیلمای خوشمل ببینید برام اسماشونو بفرستید ک دانلود
یه روزایی دلبر حال و حوصله نداره حرف بزنه. منم خوشبختانه می‌فهمم سر موقع! نباید خیلی سر به سرش گذاشت وگرنه عصبی می‌شه.
به خودش نگیدا! وگرنه قاطي می‌کنه.
یه روزایی هم من اینطوری‌ام. حال ندارم ولی باید حرف بزنم. الان دارما! بعدا داستان نشه!
باید لبخند بزنی.
ادامه مطلب
 
علت کلی مرگ جوجه ها:
 
یکی از دلایل مرگ جوجه ها این عفونت روده هست.جفت وقتی جوجشو ببینه که عفونت داره،بعلت بوی بد دهان جوجه ب اون غذا نمیده.یا از لونه پرتش میکنه بیرون یا میزنتش.
بخاطر همینه که خیلیا میگن چرا جوجه دوروزمون مُرد
 
حالا عواملی که باعث ورم و عفونت روده میشه⬅️⬅️⬅️⬇️⬇️⬇️⏬
 
⬅️پاکسازی نکردن جفت 
.حالا یا تازه خریدین یا اگه داشتین هم ۶ماه یکدفعه 
 
⬅نون دادن ب طوطی
⬅بیسکوبیت مادر به طوطی دادن یا درست کردن سرلاک با اون.
⬅ا
بسم الله الرحمن الرحیم 
مریم رو توی اردوی یک روزه دیدم! 
از قدیمی های قدیمی های بسیجی دانشگاه خودمون بود! 
هرجا می نشست شروع میکرد آروم آروم به قول خودمون دم گرفتن! 
" منم باید برم " 
" جان آقام سن قوربان آقام" 
" آقا روضه هات آبروی منه." 
دم آخر خسته و کوفته نشسته بودیم که بیان و ختم اردو رو اعلام کنن! دیدم نشسته یه گوشه قاطي بچه های علوم پزشکی و بازم دم گرفته! 
گفتم: 
+ سمیه، مریم چقدر دلش هواییه.چقدر بی قراره انگار. تا میشینه شروع میکنه.
- ه
دستامو روی گوشام میزارم تا صداشون رو نشنوم ولی بطور ناخودآگاهی همه ی صداها واضح تر میشن و صداهای اضافی پنکه و یخچال متکه مکانیکی بیرون حذف میشن،صدای بحث کردنشون بلند میشه واضح میشه و میپیچه تو گوشم میپیچه توی مغزم می خوره به همه ی جمجمه ام.سرم گیج میره دنیا شروع میکنه به تپیدن انضباض و انبساط همه ی رنگا انقدر قاطي میشن تا همه جا رو پر میکنن همه جا داره تاریک و روشن میشه-فضای ضربان دارِ سیاه و سفید-سرم سنگین میشه انگار که خوبم میاد ، دلم میخا
دیروز دفاع کردم.
تازه به خانه برگشته ایم.
حال عجیب و غریبی دارم.
به شدت تشنه نوشتن و تعریف کردنم.
دنبال فرصتی می گردم که سر حوصله بنویسم.
 
پ.ن: پست را نوشتم و رفتم یک دل سیر گریه کردم:)
دیشب که به علی گفتم بعد از خواندن پستت گریه کردم می گفت شما دخترها چرا اینجوری هستید؟:) حالا بیاید ببیند امشب هم گریه کردم فکر کنم حسابی به من بخندد:)) اینطوری است دیگر! ما دخترها خوشحال شویم گریه می کنیم، ناراحت شویم گریه می کنیم، ندانیم چه مرگمان است هم گریه می کنی
 من جمع نقیضینم البته که رامتینم من جمع نقیضینم البته که رامتینمهم بددهن و لاتم هم با ادب و مومن همجنسگرا تا ته زنباره و بی دینم من جمع نقیضینم البته که رامتینم هم قاتل و هم م هم فاسد و عیاشم هم قاطي و جوگیرم هم بزدل و کلاشمهم خار به چشمان یک عده قرمساقمهم عاشق و روشنفکر هم سطحی و فحاشممن جمع نقیضینم البته که رامتینم هم ضدزن و لمپن هم کول و فمینیستم هم در پی سرمایه هم شر و آنارشیستمهم در پی تحریک اذهان عمومی امهم دشمن مردم هم عامی و پوپول
غروب روز قبل اربعین پارسال، تو یه موکب نزدیکای عمود ۱۲۰۰ خوابیدیم.
صبح بعد نماز صبح به پیاده رویمون ادامه دادیم تا حدودای ه‍شت صبح رسیدیم کربلا.
شهر آنقدر شلوغ بود که حرکتمون خیلی کند شده بود و بالاخره ساعت ده ۱۱ رسیدیم بین الحرمین.
دیدم اون وسط طناب کشیدن و یک مسیری درست شده که مردم دارن هروله کنان می دوند، کفشامو دادم به همسفرم، خودمو رسوندم اون وسط، از طناب رد شدم و منم هروله کنان قاطي موج دریا شدم.
:)نگین بانو می بینی؟عشقا همه کشک شدن.ینی تو هم وقتی میرفتی همین احساسو داشتی نفسم؟همین چیزا رو به بقیه میگفتی؟اصلا مگه ممکنه؟دارن یه کاری میکنن باورم شه اون حرفا رو از ته دلت میزدی.به لیسا گفتی منو نمیخوای.خدای من:)))چجوری همچین خیانتی ممکنه.آره من بهش میگم خیانت.و تو یه خیانتکاری.که بهت ابراز علاقه کرد.وقتی هنوز با هم بودیم این کارو کرد!و تو بهم نگفتی!!!چرا؟!من میگم چرا.چون اون برات مهم تر بود.اون.نانای عوضی که از پشت بهم خنجر زد!!!!هه.
باز شهریور و باد های مخصوصش و حس رخوت و بی حوصلگی که هرسال برام به ارمغان میاره و باز هم مغز من و درگیری هاش سراینکه این بی میلی من به شهریور از کجا نشات میگیره؟ و صدایی که نخود آش گونه جفت پا وسط این درگیریا میپره: این پاییز با پاییزای دیگه فرق داره حواست هست؟ هر سال شهریورو به امید پاییز و اومدن فصل جدید و اتفاقای جدید سپری میکردی اما امسال اونم نداریدوباره فکرام قاطي میشه و وجدان تو سری ن میگه: باید امسال ارشد شرکت میکردی؟
ادامه مطلب
بعد از یه روز وحشتناک پر مشغله و البته پر از جر و بحث با آدمای گنده زورگوووو در هوایی به شدت گرم .یه متن انگلیسی آروم توی گوشت گذاشتی و سرتو به شیشه اتوبوس تکیه دادی و دوست نداری برای اولین بار به نصیحت های مادربزرگ به نوه اش توی اتوبوس راجع به ازدواجش و ارتباط شوهرش گوش بدی و داره کم کم خوابت میبره که یهو مهدی جهانی توی گوشت داد میزنه :تو چشات فرق داره باهمه .!
اون موقع است که دو تا از شیشه پنجره میخوری و سه تا از عینکتو و یکی از انگشتر عقیق
۹۷ خوب شروع شد!بابرنامه ریزی و امید!اما وسطاش آب و روغن قاطي کردم و آخراشم رفتم تعمیرگاه!
تو ۹۷ خیلی هارو دلم میخواست بغل کنم
مثل جواد
یا پیرمردِ همسایه ی برج
میوه فروش بهمنیار
یا حتی پسرِ خوشتیپ و جنتلمن همسایمون
بغل کنم و فشار بدم
همچین که نفسشون بند بیاد
ولی خب نتوستم
زیاد زار زدم و زیاد ترتر کردم
زیاد حماقت کردم
زیاد رویا بافتم
و زیاد غصه خوردم و زیاد پول ریختم تو جوب
هیچکار خاصی نکردم و هیچ گوهی نشدم
خیلی کارا دلم خواست انجام بدم ولی یا جر
دیشب واسه اولین بار در عمرم چهارشنبه سوری داشتم! البته از نوع خانوادگی و سالمش بود! کلی خوش گذشت ^_^
روز مرد رو به آقایون داداشا تبریک میگم و آرزو میکنم اگه پدر نیستید ایشالا بشید :)
وای که چقدر همه جا پر از حس خوبه!! انرررررژیه که از سر و روی شهر و آدما میباره! خیلی عید امسال برام شیرین و هیجان انگیزه! الهی هوای دلمون همیشه مثل عید، بهاری و تازه باشه و همه سرحال و سر کیف باشن ^__^
نه به آجیل!
نه به ماهی!
نه به سبزه!
این شعار رو امسال ما عملی کردیم و هیچ
موقع امتحانا .
شعر خوندن و گشتن دنبال بیتی که دلت رو تو خودش حل کرده باشه .
کار خوبی نیس!
درس بخونین !

بازم به امید چشمات.
بازم گذشتن از هر چی که مردم بهش میگن "خستگی"بهش میگن سردرد
اینروزا مستم انگار .سرم سنگینه انگار .
یه مته میخواد که ت بده مغزمو محکم .
باورت میشه این روزا دیگه برای ازتو نوشتن که هیچ .برای حرف زدن کلمه پیدا نمیشه تو سرم؟
مثلا "دم کنی"میشه: اون لامصبی نمیذاره بخار از این لامصب بیاد بیرون!
مامان میگه قاطي کردی .نمیخ
متاسفانه نمیتونم نقد و نظر کارشناسانه‌ای داشته باشم نسبت به کتابایی که میخونم یا فیلم‌هایی که میبینم، فقط می‌تونم بگم دوستش داشتم یا نه.
در همین راستا، بالاخره بعد از چیزی حدود دو ماه طلسم شکسته شد و کتاب "مرد ۱۰۰ ساله‌ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد" نوشته‌ی یوناس یوناسن و انتشارات نیلوفر رو به سختی تموم کردم. برخلاف تعریف‌های زیادی که شنیده بودم، واسه من جذاب نبود. فقط دوسه تا نکته، اول اینکه واقعیت و حوادث تاریخی رو با سیر داستان ق
حالم خوبه. دیشب سر یه موضوعی قاطي کردم :( و به خاطرش هنوز ناراحتم تا نصف شب گریه میکردم تا بالاخره خوابم برد.اینم یجورشه دیگه شانس منه. اما من یه راه نجات دارم. تنها یه راه نجات. باید سخت کار کنم تا از این وضعیت بیام بیرون. فقط به این امید زندگی میکنم تا بتونم از پسش بر بیام. من باید خودم زندگیمو تغییر بدم چون هیچکسو ندارم که به فکرم باشه. این شرایط مزخرف تنها راه نجات ازش کارکردنو کار کردنو کار کردنه. من فقط همه ی امیدم به همینه. هیچ راه نجات دیگه
از در دفتر خوابگاه که امدم بیرون پر بغض بودم. چند لحظه توی کنجی دیوار اجری ایستادم. یاد خودم انداختم که بچه ها به خاطر من قطار را از دست داده اند و منتظرند. اشک هایم را پاک کردم و به خودم مسلط شدم. دم در شکوفه گفت امروز دوبار دیدمت ولی تو منو ندیدی و من قبل اینکه بغضم بترکد از گیت رد شدم. کوی خوابگاه را رد کرده بودیم که به صدای بلند گریه گفتم خسته شدم. کمی طول کشید تا باز جمع و جور شوم. نزدیک های در خروج بودیم که گفتم: وای! حالا باز مامانم با یه سینی
پیدا شد
رفتم سر کمدا
هر کارتونی که با یه حرکت مثل آدم باز می شد رو باز کردم
بقیه رو جر دادم
هر وسیله ای هم سر راهم بود از اون بالا با حرص پرت می کردم پایین
فرقی هم نمی کرد وسیله خودم باشه یا دیگری
آخرم تو انباری پیداش کردم
نمیدونم چم شده بود یهو انقدر قاطي کردم
یعنی می دونم ها
از بس که هر دفعه من رفتم و خبر مرگم برگشتم دیدم کمد و قفسه و میز و هر کوفتی که دارم زیر و رو شده
هرچی هم میگم به وسایل من دس نزنید یاسین خوندنه
این بارم که دیگه قشنگ کمدم رو در
امروز خیلی حس بدی داشتم سر کار. روح و روان‌مون قاطي شده دیگه، هر چی هم بخوایم به رو خودمون نیاریم نمیشه باز. خلاصه که تو اوج بی حس و حالی یه دفعه همکاران کوچولوی ما رخ نمودن! :/
دو تا بودن!!! وسط جیغ جیغ کردنام توجهم به دم‌شون جلب شد!!!! :))) بدو بدو از زیر در رفتن بیرون. وقتی رفتن بیرون من تازه پریدم رو صندلی!!! با کلی ترس هی میگفتم سنجاب بودن! سنجاب بودن!
ولی خب همسر اعتقاد داره موش خرما بودن! به هر حال من همیشه خدا زیستم ضعیف بوده! :/
 
میخواستم عکسشو
طعم شربت گلودرد با آبمیوه آناناس تو دهنم قاطي شده ، دراز میکشم که از این هفته و هفته پیش بنویسم ، من اشتباه هفته ی گذشتم رو پذیرفته بود ، برام عجیب اینه که اشتباه های من دیده میشه تا اطرافیانم . شیم هم همین حرکت رو زد اما کسی از اشتباهش بویی نبرد اما من همه فهمیدن . بیخیال جدا . من سر این اشتباه یا همون ناراحت کردن دوستم سه تا چهار روز کامل گیج میزدم هرجا بودم و میرفتم شده بودم آدمی که حرف نمیزنه ، آخر چهار روزم تب کردم افتادم تو جام ، مامانم گفت ه
بسم رب الرفیقدر "ملت عشق" از "چهل قاعده شمس" در خلال قاعده پنج، میگوید:عقل به آسانی خراب نمی‌شود. عشق اما خودش را ویران می کند. گنج‌ها و خزانه‌ها هم در دل ویرانه‌ها یافت می‌شود، پس هرچه هست در دل خراب است.»پ.نفکر مُلک دل ما کنکه خراب استخراب!سعدیپ.ن.2خب حالا که شب و روزم قاطي شده و بیداری شب ها ورود به محدوده عشاق تلقّی میشه.پست های سریالی رو با همین قواعد شروع کنم تا با هم عشق کنیم.
مردم همه از خواب و من از فکر تو مست
یعنی یه بارم نشد من وقتی با قطار میام تهران دلم شوررر نزنه کوفتتون بشه چی گذاشتین اونجا وقتی قطار میرسه ایستگاه راه آهن تهران دلم شوررر میزنه تا وقتی که از قطار خارج بشم . آخرین باری که رفتم تهران برای خرید بود وقتی سوار مترو شدم حالم بهم خورد از  قاطي پاتی بودن مردم بیزارم از این که کرد و لر و فارس و هر نژاد دیگه ای کنار هم زندگی میکنن خوشم نمیاد براشون هم دلیل دارم .  یکی از دلایلی که هست هر قومی برای خودشون رسم و رسومات خاصی دارن کافی یکی مشک
پیرو پست قبلی
تا دیدم ی نفر بهش برخورده دویدم برم  تخمه ژاپنی ها رو هم قایم کنم خخخ
که سر راه دیدم پدر جان داشت به مادر جان میگفت:مریم یادت باشه بریم ی خورده پسته بخریم قاطي این تخمه ها کنیم(:
هیچی دیگه برگشتم نشست سر جام.مثل اینکه از کمپین لفت دادن رسما(:
از صبح تا به حال هوا صد مرتبه عوض شده. از پنجره آفیس بیرون را نگاه می‌کنم و ابرها را که با سرعت حرکت می‌کنند. همزمان موسیقی بی‌کلام توی هدفونم می‌شود آهنگ زمینه‌ی رقص ابرها. پرواز پرنده‌ها. تکان خوردن شاخه‌های درختان مقابل پنجره و تک و توک برگ خشکیده‌ی باقی‌مانده روی آن‌ها. آسمان آبی می‌شود. ابرها سفید. نور آفتاب می‌تابد روی ساختمان‌های سفید آن‌طرف پارک. لحظه‌ای بعد رگبار می‌شود. شیشه‌های پنجره‌ها خیس می‌شوند. بعد قطع می‌شود. ابر
مدت زیادی بود که نمی نوشتم،
 فکر می‌کنم تمام حس‌هایم قاطي شده بود
این طوری که فکر می‌کردم نوشتن سودی ندارد یا اینکه مطالبی را که اینجا قرار می‌دهم را می‌توان به سادگی در جایی یافت
امروز یک وبلاگ خوب خوب پیدا کردم و برخی از نوشته‌هایش را خواندم 
بعضی از نوشته‌هایش قسمتی از فکر بدون نظمم را نظام‌مند کرد.
حال دارم فکر می‌کنم نوشتن برخی فکرها و در معرض نمایش گذاشتن شاید برای یک نفر یک جای عالم بتواند خوب باشد
البته می‌دانم اصلا من در حد نو
نسخه صبح های امتحان:
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.


می‌ فرماید: غصه نخور اگر هنوز جزوه ات را تمام نکرده ای، اگر چیزی یادت نمی آید، اگر همه اسم ها قاطي شده اند. دنیا دو روز است. تهش همه مون میخوابیم توی دو متر جا!
نشسته بود توی تخت آبی و مطابق معمول خودزنی میکرد .شصت سال از عمرش میگذشت و هنوز موهای جوگندمیش نریخته بود.پرستار جوان آمد و روی تخت نشست. به پیرمرد باباحاجی میگفتند درست قبل از اینکه دیوانه شود توی بازار حجره داشت .آجیل و خشکبار میفروخت به خاطر وضع مزاجش هیچوقت ازدواج نکرده بود .
میگفتند دعایست و هیچکس حاضر نبود دخترش را عروس او کند .میگفتند هر چند صباحی یک بار سیمهایش قاطي میکند .اما باباحاجی مهربان بود با یک قلب بزرگ. پرنده ها و گربه ها دم حج
این پست
امروز دوباره اومد شرکت
از صبح ۲تا لیوان چایی
یکی بابونه
ویکی هم گاوزبون و بابونه قاطي به زورواجبارو قسم ریخت تو‌حلقم
دیگه از دشویی نگم براتون
میگفت بخور برای چشات خوبه!
تو همشم انگشتشو فرو برد
منم که با تف تو رابطم همشو خوردم که ناراحت نشه
کل‌امروز رو فکرکردم و باید بگم بلاخره فهمیدم چراییشو
وقتی دستشو فرو میبره تو یکی از فنجون ها چون داغه و انگشتش میسوزه میبره تو دهنش و دوباره میره استکان بعدی
یه جور وسواس داره روی داغ بودن یا نبو
یکی از نگرانی‌های من این است که وقتی شما همراه من این فیش‌های ظاهرا قاطي پاطی را تعقیب می‌کنید چه بر سر روح و روان تان می‌آید؟ در انتها با خودم می‌گویم خب شاید اگر در جایی دیگر شک و شبهه ای مطرح شود شما یادتان بیاید که این بحث در فیشنگار هم مطرح شده بود و اگر لازم شد می‌آیید و از پاسخ‌های کامنت‌گذاران عزیز فیشنگار استفاده می‌کنید. (مرسی که هستید 2)

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها