میدونی .
خيلي بهت حسودیم میشه
یکی هست نگرانت میشه یکی هست بهت فکر میکنه یکی هست حواسش به همه حالو هوات هست به خندیدنات به ساکت شدنات
یکی دوست داره
یکی ته ته خواستنش اینه باهات هرجایی باشه فقط کنارش باشی
خوش بحالت یکی هست که حس میکنه تا هستی هیچی نمیتونه جلوشو بگیره
یکی همه امید و انگیزه نفس کشیدنش تویی
میدونی
خوش بحالت یکی برات مینویسه یکی دلش برا صدات تنگ میشه
یکی تو رویاهاش داره باهات زندگی میکنه
خوش بحالت .
خوش بحالت یکیو دار
میشه آدم یکیو دوست داشته باشه بعد یهو دوسش نداشته باشه؟؟
میشه ندونی دوسش داری اصلا یا نه؟؟؟
میشه گاهی یه نفرو دوست داشت و گاهی حوصله شو نداشت؟؟
میشه یکیو دوست داشته باشی اما صبح تا شب یا حتی یکی دو روز پشت سر هم هیچ خبری ازش نگیری؟؟
میشه یکیو دوست داشته باشی اما با یه اشتباهش کلا ازش بدت بیاد؟؟؟
به نظرم نه!
اگه اینجوری باشه فقط یه معنی داره
اونم اینه که از اولم اون آدمو دوسش نداشتی!
یکی از دوستام می گفت، هر کسی خيلي خودش را دوست داشته باشه آنگاه سایرین را هم دوست خواهد داشت.
ایده ایشان این بود که دوست داشتن دیگران به دلیل دوست داشتن خود است و هر چه خود را بیشتر دوست داشته باشید آنگاه دیگران را نیز دوست خواهید داشت.
ادامه مطلب
یه پرنده دوست دارهآسمون آبی باشهروزای خوب خداصاف و آفتابی باشه
یه پرنده دوست دارهخوب و مهربون باشهشب پیش ستاره هاروز تو آسمون باشه
یه پرنده دوست دارهتو دلا غم نباشهلبا پرخنده باشهدرد و ماتم نباشه
یه پرنده دوست دارهرو زمین جنگ نباشههمه دل ها شاد باشنهیچ دلی تنگ نباشه
یه پرنده دوست دارهقفسش باز بمونهاز قفس فرار کنهراحت آواز بخونه
فیالواقع حالم خوب نیست و واقعا نیاز دارم یکی باشه که منو دوست داشته باشه و باهام حرف بزنه و بهم بگه کافی هستم.
ولی خب نیست هیچکس. و من دارم سعی میکنم گریه نکنم هنوز.
اونیم که همیشه بهش ازش میپرسیدم که بقیه وقتی ناراحتن و فلان تو میری نازشون رو میکشی و بهشون خوبی میکنی که حالشون خوب بشه. من که حالم بد باشه کی ناز منو بکشه؟ میگفت من. همون!! الان بهم گفت "لطفا ول کن" همون که همیشه میگه میخوام پیشرفت کنی و بهترین خودت باشی چند هفته ست
سلام دوستان لطفاً بهم فيلم پیشنهاد بدین ممنون میشم احساس میکنم فيلم خونم پایین اومده لطفا خارجی باشه و موضوعش رو بگید خيلي دوست دارم یه فيلم جدید و خوب ببینم
پ ن:پیشنهاد خودم به شما هم چهارتا فيلم فوق العاده هست خودم که خيلي دوست داشتم
یکیش delibal (فيلمش عاشقانه هست و ترکیه ای هست ولی شخصیت های فيلمهای رو خيلي دوست داشتم )
یکی دیگشمwe are the night (فيلم خون آشامی هست که واقعا عالیه)
فيلم جوخه انتحار رو هم ببینید حتما در مورد جوکر هست خيلي دوستش دارم
میگم شازده به نظرت یکی رو دوست داشته باشی بهتره یا یکی دوستت داشته باشه؟
میگه یکی رو دوست داشته باشی و نتونی بگی بدتره یا یکی دوستت داشته باشه و نتونه بگه؟
میگم ای منفی باف. نتونی چیه؟ اینا همش اداست، اگه یکی رو بخوای باید بگی.
میگه تو گفتی؟
میگم نه بابا من کسی رو دوست ندارم که. میگه داری.
میگم نه، کو؟
میخنده.
حمید_سلیمی
بله رفقا حقیقتیه
ما دخترا نه مرد لاغر مردنی دوست داریم نه مرد خيلي چاقال.
ما مرد پر و تپلی کپلی مانند میخوایم که حتما شکمش چربی داشته باشه :)
مرد بی شکم مرد زندگی نیست :)
ما توی خوابگاه چه ایران چه خارج همیشه میگفتیم که مرد خوب اونیه که تپلی مانند باشه و شکمش چربی داشته باشه و بزنه بالا و بهش تند تند بگی بده عقب اونو! :))))
بچه ها شاید مشاورم رو عوض کنم.
این کامی دیگه داره یه جوری میشه
دو روزه رفتم تو فکرش
مث کسخول ها دارم همه جا تصورش میکنم.
دارم خل میشم.
میخوام برم یه مشاور خانوم بگیرم.
کامی خيلي بچه خوبیه.
ولی حس میکنم دارم وابسته میشم.
خودشم به بهانه درس و اینا و پیشرفتی که داشتیم جلسات مون رو کرده دیر به دیر.
آقا دوست دارم به عنوان بهترین دوست با هم باشیم ولی نمیخوام دوستش داشته باشم.
چون همه پسرها یه لاشی درون دارن که اصلا قابل اعتماد نیس مخصوصا اگه سن شون با
دیشب با حمید صحبت می کردم.
کلی سوالای تخصصی ازش پرسیدم.
گفت تو هنوز مرد نشدی.
گفت من اگه کسی رو دوست داشته باشم و اونم منو دوست داشته باشه، تمام تلاشم رو میکنم تا دنیا رو به پاش بریزم و این چیزایی که تو می گی اصلا مهم نیست.
گفتم، آخه من هنوز نمیدونم که اونو دوست دارم و اونم منو دوست داره.
گفتم خيلي هنر کنم احساس خودم رو بفهمم، حرف دل اونو چه طوری باید متوجه بشم؟
گفت اگه دوستت داشته باشه قبولت میکنه، به شرطی که با صداقت جلو بری.
واقعا به یکی نیاز دارم که منو دوست داشته باشه. واقعا و فقط دوست داشته باشه همین. فارغ از همه شرایط و فارغ از هر ترحمی یا نگاه خاصی!
یکی به جز ننه بابام.یکی به جز خواهری. یکی به جز دوستم نازنین.
یه دوست داشتن مردونه میخوام. یکی که فارغ از خواسته ها و غریزه های جن*سی دوستم بداره.
میدونم سگ هم به من نگاه نمیکنه! ولی دله و تنهاست و تو بد روزایی! عجیب نیست چیزای محال بخواد.
+ معنی عنوان؟؟
مگه میشه آدم , خدا رو دوست داشته باشه
ولی کارایی کنه که خدا دوست نداره؟!
آره میشه
چرا نشه؟!
من یکیو میشناسم که خيلي رفیقشو دوست داره
اما همش کارایی میکنه که رفیقش دلخور میشه
بعدش ازش معذرت خواهی میکنه
و به شدت هم همدیگه رو دوست دارن!
قبول دارم که
اگه عالم و عاقل برخورد کنه
عزیزتره
اما مییییشه
باور کنید.
اونم خدایی که ستارالعیوبه
خدایی که از مادر مهربون تره
خدایی که درِ توبه رو برا همین باز گذاشته
خدایی که سرزنش خطاهارو به سر بنده اش
لبم ۵ تا تبخال ردیفی کنار هم زده
دو روزه تو حالت تزریق ژل لب ، سوزن سوزن میشه ..
یه داستان غمگین تو اینستا خوندم بچهه مرد .اشکم دم مشکمه
از شما چ پنهون تازگی ها به بچه دار شدن در آینده هم فکر می کنم
به این که یه سفید معمولی میشه مث من یا یه بور بلند بالا مث بنی
حتی به اسمش
به اینکه چقدر حرف دارم براش.
دوست دارم دختر باشه از جنس خودم
نمی خوام پزشک مهندس بشه تا دیپلم بخونه دوسش دارم فقط یاد بگیره شاد شاد زندگی کنه.البته میدونم به من و بنی
باید برم یه وَری، نه یه وری که وما خيلي دور باشه، یه وَری که فقط حال خوب کن باشه، یه فيلم خوب باشه، یه تئاتر خوب باشه، یه بازدید از خونه ی قدیمی قشنگ باشه، یه خیابون گردی توی کوچه پس کوچه های تهرون باشه، یه تاب بازی باشه. باید برم یه وَری که بشوره ببره، که توی این حال بد، حال خوب کن باشه.+ یکی منو ورداره ببره یه وَری.
یه زن نمیتونه
دوستت داشته باشه
بعد دوستت نداشته باشه
بعد دوباره دوستت داشته باشه!
یه زن فقط میتونه
دوستت داشته باشه
دوستت داشته باشه
دوستت داشته باشه
و بعد دیگه
هیچوقت دوستت نداشته باشه!
خداحافظ گری کوپر
رومن گری
+در مورد من که درسته .
وقتی چیزی تموم میشه دیگه هرگز شروع نمیشه .
دلیلش هم خيلي ساده است .
من راههای زیادی را برای حفظ کسانی که دوست شون دارم امتحان میکنم . به زعم خودم چیزی کم نمیذارم .
اما گاهی طرف مقابل تمام راهها را مس
الهــی . . .
إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ
أَعْلَمْتُ أَهلَهــَا أَنِّی أُحِبُّڪَ
خدایا
اگر در آتشم افڪنی
بہ دوزخیان خواهم گفت :
ڪہ تو را دوست دارم
#فرازی_از_مناجات_شعبانیہ
پ ن:
آن شاالله خدا هم ما ها رو دوست داشته باشه
با این که خيلي گناهکاریم
الهی امید به عفو تو دارمخيليییی
اون ابلهی که میگفت :همه ی زندگی به اون چیزایی نیستن که بخوای بدونی . بعضی وقتا به چیزایین که دوست داری ندونی ! حالا بباد جواب بده !! یالا دیگه :) آخه مرد مومن من که تا اون موقع که دوست داشتم خيلي چیزا رو بدونم وضعم اون بود . از اون جاییم که خواستم خيلي چیزارو ندونم شد وضعم این :/ آخه چیارو باید میدونستم و چیارو نباید خب ؟:(یه دوستی بهم گفت برو فعلن شاید سه چهار سال دیگه دوباره باهم دوست شدیم . الان فعلن میخوام باهات قهر باشم . منم با کلی گریه و خ
اگه دوست داشتن هامون همراه با احترام نباشه هیییچ ارزشی نداره.
اگه دوست داشتنمون احساس صرف باشه و همراه با آگاهی و شناخت نباشه هیچ ارزشی نداره.
اگه دوست داشتنمون با در نظر گرفتن سلایق و علایق و احساسات طرف مقابلمون نباشه هیچ ارزشی نداره.
اگه دوست داشتنمون رو نتونیم کنترل کنیم و به وابستگی تبدیل بشه هیچ ارزشی نداره.
اگه دوست داشتنمون این طوری باشه دیگه اسمش دوست داشتن نیست.
اسمش خودخواهیه.
حواسمون به واژه هایی که به کار میبریم باشه.
قداست واژه
دوست ندارم دیگه مانتوهای رسمی بپوشم و مقنعه سر کنم
دوست ندارم
دوست دارم رنگی باشم دقیقا شبیه اون زنی که توی رویاهای دختربچگیم بود
دوست دارم بخندم و کاری که دوست دارم انجام بدم
دوست دارم کار های قشنگم دیگرانو خوشحال کنه
دوست دارم . دوست دارم
دوست دارم قلبم زنده باشه . پیروز باشم
دوست دارم آسمونو ببینم
دوست دارم ستاره ها رو بشمرم
دوست دارم دور از هیاهو بقیه عمرمو زندگی کنم .
+ البته نه اون رنگی رنگی شکل اینفلوئنسرهای خز و بی معنی ای
به نظرم لازمه هر شهری یه مرکز داشته باشه. جایی که رسیدن بهش آسونترین راهها باشه، جایی که از ساکن و مسافر، هرکی توشه، اگه راه گم کنه، اگه خسته باشه، اگه خوشحال باشه، اگه ناراحت باشه، اگه میخواد از خونهش بزنه بیرون، اگه بیجا و مکان باشه، اگه بخواد قرار بذاره، اگه بخواد خلوت کنه، اگه بخواد خوش بگذرونه، اگه بخواد عزاداری کنه، اگه تازه متولد شده یا اگه تازه مرده، در هر حالی بتونه روش حساب کنه. مرکزی که آغوشش باز باز باز باشه، مرکزی که خود
رابطهی کنونیم با مهدی رو اصلا دوست ندارم. کاش یادم باشه که نباید خوب بودن رو به کسی تحمیل کرد. اگر میخواد حالش بد باشه بذار باشه. ربطی به من نداره. این چند روز اخیر که دیدمش فهمیدم دیگه حداقل از طرف من، از اون دوست داشتن طوفانی مخرب خبری نیست و صرفا یه رفلکس از گذشتش. درکش میکنم و میفهمم که دلیل رفتاراش چیه ولی علاقهای به ادامهی اینجوری رابطمون به عنوان دوست عادی ندارم. احتمالا همه چیز طی هفتهی آتی تموم میشه و وقتی میگم همه چیز یعنی همه
یه بارم نشد ورودم به اینجا امن باشه ببینم چه فرقی داره
تعطیلی چیز خوبی نیست
باعث میشه به چیزایی فکرکنی که قرار نبوده
به تمام موندن ها و مطمئنم ها و این چرت و پرت ها
لولی دوست صاد برای تولدم نوشته بود مبارک باشه دوست ترین دوست دوست ترین دوستم
بعد من گفته بودم که چقدر خاص بود تبریکش
بعد، بعد که نه الان
هیچ خبری از صاد ندارم همینطور که از سم و اسپر و بقیه
هیچوقت نمیفهمم این قسمت فرساینده زندگی کی تمام میشه
متنفرم از مرد ها یا پسرایی که میگن دختر باید کوچولو باشه موهاش یه متر باشه لوس باشه فلان :|
من از فضا اومدم که بدون این ملاکا کسیو دوست داشتم
نگفتم قدش بلند باشه یا سیکس پک باشه یا چشم آبی باشه و فلان
اگر واقعا میخواید یه زندگیه ارومو کنار کسی داشته باشید
یا میخواید واقعا کنار یکی بهتون خوش بگذره
اون ملاکا تاثیری نداره :|
مثلا یکی میگه چون دختره موهاش یه متر بود خيلي بهمون خوش گذشت
زندگیمون از بقیه بی دغدغه تره
یا رابطمون پایدار تره
من مید
سلامی مجدد.
عنوان رو نمیدونستم چی بنویسم. تو این دوره و زمونه آدم هر چقدر هم که خوب باشه و نزدیک ایده آل باشه کافی نیست. چون در این شرایط باید علاوه بر نزدیک ایده آلی باید پول نیز داشته باشی. الان در این جامعه فارغ از علم و کار باید پول خوبی داشته باشی تا بهت بها بدن. خيلي دوست دارم نظر شما رو هم بدونم.
تمام سیستم های غیرخطی وجودتون پایدار باشد.
یاعلی
یه دوست لازم دارم. دختر باشه. بیست و شیش هفت ساله. ترجیحا پولدار باشه، نبود هم نبود حالا. مجرد باشه و تنها زندگی کنه، یا فوقش ش مثلا. دختر باخدا و پاکی هم باشه.
آهان، مشکلی هم نداشته باشه که من این سه سال باقیمونده رو برم پیشش زندگی کنم.
قدیمیا یه چیزی حالیشون بوده که گفتن دوری و دوستی.
زلیخا گفت در یک دل دو دوست جای ندارد
من نمیتوانم جز معبود دوست دیگری در دل داشته باشم.
ما تو قلبمون جای چند تا دوسته؟:)
حالا وما واژه ی دوست به آدما اشاره نمیکنه
ماده هم میتونه باشه
دل بستگی های دنیایی
مثلا شخص من اگر لپتاپم رو ازم بگیرن دیوونه میشم:)
به به
یکی از چیزهایی که تو افزایش اعتماد به نفس مهمه اینه که خودمونو دوست داشته باشیم. احساسی که ما نسبت به خودمون داریم خودبخود به دیگران منعکس میشه. اگه حس خوبی به خودمون داشته باشیم، دیگران هم این حس خوب رو به ما خواهند داشت. و اگه حس بدی به خودمون داشته باشیم و اعتماد به نفسمون پایین باشه، هیچوقت یکی دیگه نمیتونه ما رو دوست داشته باشه.
ادامه مطلب
۱- برای یک انتخابِ نسبتا بزرگ به م نیاز داشتم . یادم افتاد از استاد عزیزم . گفتم بهشون پیام بدم ببینم نظرشون چیه . پیامو که دادم یه مقدار طول کشید که جواب دادن و در جواب نوشتن : " . کمی سرم شلوغه. گاهی دیر جواب میدم دلگیر نشید. شما را از صمیم قلب دوست دارم. " اصلا این جمله رو که خوندم یه جور حسِ خوبی توی رگام جریان پیدا کرد .
۲- خانم دلدار و خانم همسایه خيلي با هم رفیقن . این یه هفته ای که نبودیم دلشون برای هم تنگ شده بود . مخصوصا خانم همسایه خيلي
احساس گناه میکنم به خاطر انفعال.ارزششو داره من برای بهتر کردن کشورم تلاش کنم؟!دلم میخواد داشته باشه،زندگی آزادانه دوست دارم،زندگی مرفه دوست دارم ولی بدون ایران انگار برام معنایی نداره.قبلا فکر میکردم برم خارج خيلي همه چیز زندگیم بهتر میشه و این حال بدم درست میشهولی از وقتی حال خوب رو بیشتر پیدا کردم،از وقتی فهمیدم منبعش بیش از خارج در درون خود ما آدماست زرق و برق خارج از ایران برام خيلي کم شده.حس میکنم یکی از بزرگترین دلبستگیهای ز
دوست داشتم باشه .
همه کار میکردم تا بمونه هرکاری . من تموم توانم و گذاشته بودم روی اینکه عاشقش باشم عاشق چشماش صداش لبخندش .
من عاشق بودم براش چیزی کم نمیذاشتم از دوست داشتن .
کی میتونست عین من دوسش داشته باشه .
اما من میخواستم حواسش پیشم باشه نگاش مال من باشه خنده هاش مال من باشه من میخواستم باشه فقط باشه .
ولی نخواست
.
دیگه خودمم خسته شده بودم از این همه حقارت از دوستت دارم گفتنایی که به التماسای من الوده بود
از این عشق یکطرفه از این همه
احساس گناه میکنم به خاطر انفعال.ارزششو داره من برای بهتر کردن کشورم تلاش کنم؟!دلم میخواد داشته باشه،زندگی آزادانه دوست دارم،زندگی مرفه دوست دارم ولی بدون ایران انگار برام معنایی نداره.قبلا فکر میکردم برم خارج خيلي همه چیز زندگیم بهتر میشه و این حال بدم درست میشهولی از وقتی حال خوب رو بیشتر پیدا کردم،از وقتی فهمیدم منبعش بیش از خارج در درون خود ما آدماست زرق و برق خارج از ایران برام خيلي کم شده.حس میکنم یکی از بزرگترین دلبستگیهای ز
فيلم American beauty
درام و سرگرم کننده. اما شاهکار نبود و پایان باز هم داشت تقریبا!
فيلم the help
راجع به خدمتکارهای سیاه پوستی که تصمیم میگیرن علیه نژادپرستی بجنگن
قشنگ بود. اما باز هم به نظرم میتونست پایان بهتری داشته باشه
انیمیشن up
خيليیی وقت بود میخواستم ببینمش و از دیدنش هم لذت بردم.زیبا بود
فيلم A star is born
این که انقدر معروفه که فکر کنم خودتون دیده باشید.
در کنار داستان فيلم ، به نظرم توجه زیادی به موسیقی های متنش داشته باشید که فوق العاده بود.
لذت
همیشه یادمون باشه اگه توی زندگیمون چیز ارزشمندی نصیب ما شد اگه چیزی به دست آوردیم چه علم باشه چه ثروت باشه و چه اتفاقاتی که به صورت معجزه از طرف خداوند پاک در زندگی مان رخ میدهد و از دیدن این گونه اتفاقات خوب بسیار تعجب میکنیم و دوست داریم این گونه اتفاقات جالب را به دوستان و آشنایان و حتی عزیزترین کسی که داریم بگیم اما نه به نظر من هیچوقت نباید کسی خبر داشته باشد فقط و فقط راز دلت را بین خودت و خدات نگهدار.چون همه ی کارهای خداوند پاک و بخشنده
خب از اونجایی که میدونین من زندگی رو خيلي دوست دارم
و کاش بشه قبل مرگم کارایی که میخواستم همیشه انجام بدم رو انجام داده باشم
خب اینم لیست من
1. توی هر زمینه ای که حالا کنکور منو واردش میکنه تلاشمو کرده باشم و آدمی شم که به خودم افتخار کنم
( میخواد زبان باشه میخواد هنر باشه میخواد پیراپزشکی یا . باشه )
2. مستقل شده باشم و خونه ای مطابق سلیقم و ماشین داشته باشم با یه سگ یا گربه خونگی
3. به زبان های انگلیسی و ( آلمانی یا فرانسوی ) و اسپانیایی تسلط داشت
بسم الله الرحمن الرحیمبا سلام.
این روزها بازار فيلم خيلي داغ شده.یعنی از هرکس بپرسی که تو اوقات بیکاریت چیکار میکنی؟؟؟حتما میگه میشینم فيلم نگاه میکنم.
یعنی مردممون بیشتر دوست دارن فيلم نگاه کنن.حالا چه بهتر میشه ماکه داریم وقتمون رو میذاریم،حداقل یه فيلم خوب نگاه کنیم و اون فيلم ارزش دیدن داشته باشه.
حالا شیعه کالا ازاین به بعد میخواد یه بخش خوب برای فيلم های ارزشمند داشته باشه
امیدواریم شما همراهیمون کنید.
باتشکر.گروه شیعه کالا
www.shiehka
دوست دو ساله من، دوست گرمابه و گلستان من.دوست پارک ملت و سینما چارسوی مندوست عدسی و پوره سیب زمینی مندوست من به خاطر اینکه بهش گفتم "شلغم نباش" دیگه با من گرمابه و گلستان نمیاد :(
هرگز باورم نمیشد "شلغم" تاثیری داشته باشه رو آدما.
نتیجه امروز: هیچ کدام از صیفی جات را به دوستتان نسبت ندهید.دیگر دوستتان نخواهد داشت حتی اگر عذرخواهی هم کرده باشید.
اینکه کسیو دوست دارید و کیف میکنید از دم به دیقه محبت کردن بهش، هیچ دلیل نمیشه که طرفتون هم این محبت دیدن هارو دوست داشته باشه و چه بسا چون حسی بهتون نداره، براش عذاب آور و مایه مزاحمت هم باشه! بنابراین اگه جزو این دسته از آدمایید و فکر میکنید چون آدمِ مهربونِ داستان شمایید پس محق هم هستید، سخت در اشتباهید! شما یه آدم خودخواه بیشتر نیستید که برای ی حس مهرورزی خودتون، مدام خلوت و حریم شخصی دیگران رو نادیده میگیرید!
خدایا چه فيلمی بود! همه تنم جرقه جرقه شده از بس هیجان بهم وارد شد!
یه فيلم ترسناک و روحی و مرده ای بود. که با دل نازکی خودم خيلي عجیبه چه جوری از دیدن این فيلم لذت بردم!(این جوری که بازیگری ویجی چی چیک بود!) یه مقداری هم گریه کردم!
نمی دونم این یه اثر ارجینال بوده یا کپی خارجیش بوده ولی از خلاقیت نویسنده ش هر کی که بوده لذت بردم.
خلاصه که به عنوان اولین مواجهه من با فيلم روحی و یه تجربه متفاوت برا من که همه ش کله مو کردم تو فيلمای رمانتیک خوب بود!
ی رفیقی من داشتم دوره کارشناسی که البته هنوز رفاقتمون ادامه داره هرچند خيلي کم همو می بینیم
واقعا دختر خوبی بود و از خانواده مذهبی اصیل با وضعیت مالی توپ
اسم باباش محمد بود و می گفت مامانم میگه مجرد که بودم همیشه به دلم بود که اسم شوهر آینده م محمد هستش
ی خواستگار داشت که از همه نظر مورد تأیید بود
ولی اسمش بود بهنام
دوست ما هم سر همین اسم ردش کرد که این اسمی نیس که به عنوان اسم شوهر آینده تو دل من افتاده باشه!!
ووووووووووووووووووووووووو
بععععع
انار حتی صد سال هم کمه واسه زندگی، ولی آدم ها رو یه جایی، یه اتفاقی نگه می داره، اونقدر ناعادلانه است که دوست داره باز برگرده. ولی احتمالش کمه این فرضیه ی برگشت درست باشه. حتی اگه درست هم باشه ناعادلانه است. چون آدم ها همون جا که بیشتر از همیشه دوست دارن زنده باشن، دوست دارن زندگی کنن در دمِ ناچاری قرار می گیرن و مجبورن قبول کنن نگه داشته شدن. تلاشتو کردی،حتی تو دم ناچاری که همه چیز رو نپذیری. حتی تلاشتم بی فایده است. انار همیشه وقت کمه. همیشه ه
دیدید یه وقتی فيلم یا سریالی به کسی پیشنهاد میدید و بعد میشینید با هم میبینیدش چه حسی داره؟ مدام انگار دوست دارید واکنشش رو بسنجید، دوست دارید خوشش بیاد، ارتباط برقرار کنه باهاش، دوستش داشته باشه؛ حالا، من این حس رو به این سرزمین دارم. وقتی کسی (از هموطنای خودمون) میگه از چیزی تو این خاک خوشش میاد، خوشحال میشم. ذوق میکنم اصلا.دیروز همکارم میگفت سیبای پاییزی رو خریدی؟ امسال سیبا خيلي خوشمزهان» و من تو دلم ذوق کردم که سیبای پایی
همیشه بدترین زخم ها و بدترین درد هارو از کسی میخوری که دوسش داری! نقطه ضعفت رو میدونن و گاهی اوقات تو نقش یه دشمن فرو میرن و بهت ضربه میزنن. شاید اگه اون حرف رو از دشمنت میشنیدی برات ذره ای مهم نبود. ولی شنیدن اون حرف از عزیزت، تو رو زمین میزنه! اونم به بدترین صورت.
تو نه میتونی حرفش رو بی جواب بزاری! و نه دلت میاد که جوابش رو بدی! برای همین تو خودت میشکنی. دلت میگیره از زمین و زمان. با خودت بد میشی. دق دلیت رو سر خودت در میاری و از خودت متنفر میشی!
سلام
الان دوست دارم یه جایی باشم که هیچکس به جز خودم نباشه، تنهای تنها.
مثلا یه کلبه وسط یه دشت، جنگل یا کوهستان.
از آدم ها میترسم، خيلي زیاد.
برم یه جایی سکوت باشه و تنهایی.
فقط کتاب بخونم، فکر کنم و بنویسم.
همین
خواسته زیادیه؟
سهم من از دنیا همین باشه کافیه
خيلي بده که آدم پس از مدتها بشینه یک فيلم سینمایی ببینه اون هم فيلم جاندار» باشه :|یعنی چی آخه؟ چرا اینجوری تموم شد؟ :(( من چقد از اول فيلم این بچه جمال رو دوست داشتم :(( اصلا چرا باباهه زن دوم گرفته بود؟ :|بعد اون یاسر چقدر بی شرف بود آخه؟ وا مگه میشه آدم آنقدر عوضی؟ :||
عصبیام قشنگ یعنی ها ! بعد جالبه مردم اصلا عقل ندارن آخه زن حسابی تو زندگیت به طور کل رو هواست بعد با اون وضعیت میری خونه شوهر بعد فرتی حامله میشی؟؟ مگه داریم؟؟ :/
یعنی از وسطای ف
یه سیاهچالههایی در جهان وجود داره که وقتی به دام گرانششون افتادی، دیگه هرگز نمیتونی ازشون فرار کنی. مثل باور به خدا. اگه کسی فقط یه بار توی زندگیش وجود خدا رو به معنای واقعی کلمه باور کرده باشه، دیگه هرگز نمیتونه خودش رو از این باور خلاص کنه. حتی اگه در تلاش برای انکارش باشه، همین تلاش هم میشه دلیلی بر اثبات بودنش. یا مثل دوست داشتن. اگه کسی تنها یه بار توی زندگیش با کسی روبرو بشه که اون رو بیشتر از خودش دوست داشته باشه، دیگه هرگز نمیتون
امشب خيلي دلم شکستفقط به خاطر اینکه دله پدرم شکست
با اینکه خيلي ازش عصبانیم و شاید عصبانی بمونم
ولی وقتی شکسته شدنه دلشو دیدم انگار بخشی از من شکسته شد
دله من بیشتر شکسته شده ! بخاطر اینکه بلد نیست زندگی کنه، بلد نیست ارامش داشته باشه ، بلد نیست اروم باشه بلد نیست برای خودش امید داشته باشه ، بلد نیست مثبت باشه
و این منو خيلي عصبانی می کنه
شاید من بی وجدانم که اینهارو در اون می بینم ولی بهش نمی گم
معذرت می خوام بابا
بین تمام سگهای دنیا، سگ پودل جزو باهوشترین، بااستعدادترین و خوش اخلاقترین سگهاست. اسم پودل رو توی تمام لیستهای باهوشترین نژادهای جهان در رتبه اول یا دوم قرار داره؛ پس اغراق نکردیم اگه بگیم پودل از نظر خيليها باهوشترین سگ دنیاست!
سگ پودل کاملاً قابل تربیته و تقریباً هر آموزشی که بهش بدین رو خيلي سریع یاد میگیره و از پسش برمیاد. البته این هوش زیاد میتونه گاهی مضر باشه، مثلا پودلهای باهوش زود حوصلشون سر میره و پودلی که که حو
دین رو قبول نداره ولی آیه قرآن رو لایک می کنه .
از همه چی انتخابی یسری از اجزائشو برمیداریم و روشنفکرانه بقیشو میریزیم دور .
یسری آدم بیسواد کتاب نخوان هستیم که درباره همه چی نظر میدیم .
فقط شعار فقط شعار بلدیم بدیم .
من امروز یه چیزی رو که می دونستم با تمام وجودم فهمیدم اونم اینه اگه چیزیو می خوای نباید منتظر بمونی که زمان براش باز شه . زندگی همیشه سخت و کسالت آوره خصوصا شروع یک کار مفید . اینه که کلی کار جذاب و ارزشمند می تونیم بکنیم ها اگر به
میدونی چیه؟ واقعیت اینه که حتی منم از نفرت خسته شدم. مدت زیادیه که از عالم و آدم متنفرم و حس میکنم که دیگه نمی تونم! از خانواده ام، از آمبریج از میم، از لیلا و نوچه هاش از نصف معلمامون از همکلاسیام از عمه هام از عموم از پسرخاله ها و پسرعمه هام از هم شهری هام از خدا از کشورم از خودم و به طور عمومی از 90 درصد مردم دنیا متنفرم.
ولی واقعا چیزی نیست که خودم انتخاب کرده باشم یا ازش راضی باشم! آرزوم اینه که تو سال جدید از نفرت رها بشم، دوست داشته بشم و دو
خاطره راز خط کش ژله ای
خاطره راز خط کش ژله ای
خاطره راز خط کش ژله ایاز جمله ی”دختر خوبی باش” خسته شدم!!!خيلي وقت ها بقیه فکر می کنند که ما دخترای پرانرژی که البته کمی هم شیطنت داریم، دوست نداریم دختر خوبی باشیم!اما حواسشون نیست که خوب بودن برامون تعریف نشده!همیشه دوست داشتم کسی رو داشته باشم که راه و چاه رو یادم بده و مثل یک دوست همراه و همرازم باشه.………………………………بابام میگه مثل دخترخاله ات باشه !!!مامانم میگه از یاد بگیر !!!!ام
اگر که عاشقانه دوست دارید، بسم الله :)
داستان فيلم درباره بازیگر معروف و خواننده قدیمی و تا حدی منفوریه که سرراه هم قرار می گیرن!
سریال خوبی بود اما تنها زیرنویسِ موجودش، افتضاح بود. در مورد بازیگرا هم کاش بازیگر نقش اول مرد یکی دیگه بود یا مثلا گریمش یه شکل دیگه بود. مدل موهاش رو اعصابم بود. صورتشم اوایل فيلم بهتر بود ولی بعد تغییر کرد :(فيلم را ول کرده و به جزئیات گیر می دهد :دی) بازیش خوب بود اما خيلي گیرا نبود!
و اما در مورد گونگ هیو جین نک
قبل از شروع ترم 9، اتوبوسِ شیراز-ناکجاآباد! و طبق معمول توام با لرزشهای مکرر اتوبوس. یه تابستونِ پوچ و بیحال گذشت و دوباره مسیرِ دوستداشتنیِ همیشگیِ این چند سال؛ ناکجاآبادِ عزیز!!!
آخرین باری که این مسیرو طی میکنم، مگه اینکه اتفاقی تو راه باشه که ازش بی خبرم هنوز. دوست نداشتم امروز برسه، ولی عمر گذراست و ما هم ناگذیر به گذر.
یه روز میرسه که کلی از روزای این ترم گذشته و خيلي چیزا تموم شدن، اون روز نمیتونم حدس بزنم، شاید خوب باشه شایدم ب
اگه تو جمعی نباشی که تفریحهایی که دوست داری برای اونها هم جذابیت داشته باشه، و چیزهایی که از نظر اونها فان و تفریح حساب میشه برای تو قابل درک نباشه ، اون وقت دچار یه تناقض میشی ، حس میکنی تو اشتباهی ، تو غلطی، تو شایستهی تنها بودنی ، وقتی هم که تعداد اون جمعیت خيلي زیاد باشه ، اوضاع چند برابر بدتره . مدام خودت رو مقصر میدونی و دنبال دلیل میگردی که چرا نمیتونی از چیزهایی که همه ازش لذت میبرن لذت ببری؟؟ این از باگهای اعصاب خوردکن دنیاست
آدم هر چقدر هم که سرش شلوغ باشه و فکرش مشغول ،کار زیادی داشته باشه و سرگرمِ خودش باشه ،از خاطره ها و آلبوم عکسها که بگذریمبالاخره یه روز گُذرش به کُمُد قدیمی در بسته یا شایدم به طاقچه بالایی اتاقی که مدتها ازش بی خبر مونده خواهد افتاد .با کُلّی فکر و خیال و نگاه کردن به اسباب بازی های قدیمی و گاهی هم تبسُّمی لبخند گونه همبازی های قدیمی را هم می بیند ِ آنجا دیگه کلمات خيلي به کار نمیانیادمون باشهاگر سراغی از خاطره ای میگیریم مواظب باشیم کها
خيلي حرف دارم باهات اما نمی تونم بگم ، شاید عادت کردم به نگفتن حرف هام .
گاهی وقت ها تو خیالم با حرف میزنم ، گل میدیم به هم ، بهم محبت میکنی ، با هم مسافرت می ریم ، اما هیچ کدوم مثل بودن تو در کنارم نیست .
توی قلبم یک جای خالی بزرگ نگه داشتم که برگردی ، اما میترسم .
میترسم دوست نداشته باشی در کنارم باشی ، دوست نداشته باشی دوستت داشته باشم . لیاقت تو بیشت از دوست داشتن منه اما میترسم دوست داشتن منو قبول نکنی .
یعنی میشه واقعاً یک بار دیگه ببینمت ، حر
در فيلم" short term 12" قسمتی از فيلم، داستانی تعریف میشه که این داستان اینه: اختاپوس تنهایی در اقیانوس زندگی میکرد. روزی ه ای به او نزدیک میشه و میگه: دوست داری با هم دوست شیم؟
اختاپوس خوشحال میشه که قراره دوستی داشته باشه و میگه باشه.
ه میگه اما یه شرط دارم.
اختاپوس میگه: چی؟
ه میگه: که یکی از بازوهاتو بدی بخورم.
اختاپوس به بازوهاش نگاه میکنه و میگه من که بازو زیاد دارم خب ایرادی نداره، یکیش مال تو.
ه بازوی اختاپوس رو خورد و دوستی او
سلام دوستان اینم مدل مانتو برای دخترای بلاگرمدل های متنوع گذاشتم که هر کس به سلیقه خودش دوست داشته باشه اکثرا مدل مانتو های برند هستن پس از شیک بودنشون خیالتون راحت باشه پ ن:من هیچوقت از رو مد نمیرم امسالم میخوام مانتو بدم بدوزن و مدل مانتوم تو مدلا هست
امیدوارم دوست داشته باشین
برای دیدن مدلا برید ادامه مطلب
ادامه مطلب
خيلي بیشتر از اونکه فک کنم به دوست وابستهام تمام زندگی من حول محور دوست میچرخه.
من همیشه فکر میکنم یه جور دیگم.ولی در واقع اشتباه فک میکنم.چرا درست خودمو نمیشناسم؟
فک میکنم عاشق تنهاییم در صورتی که تنهای تنهام دووم نمیارم من همیشه به یه نفر نیاز دارم.نه ده نفر ولی یه نفر باید باشه.
مثلا الان که دوستم سرش خلوت نیست حالم خيلي بده.
یعنی همه چیز به خیر میگذره؟
اینو من یاد گرفتم
به شما هم میگم
امیدوارم که به دردتون بخوره
پسری اگه یه دخترو دوست داشته باشه
اگه خودش شخصیت داشته باشه به اون دختره رک و پوست کنده میگه که ازش خوشش میاد
پسری که اینکارو نمیکنه ولی نشون میده غیرمستقیم که به شما توجه میکنه و شما رو دوست داره بیمار هست بیمار
من هر پسر نرمالی که دیدم همه شون حتی میل جنسی شون رو بروز دادن
پسری که شما رو میخواد ولی بروزش نمیده و میره اینور و اونور بر علیه شما یا غیرمستقیم به شما مینویسه بیمار هست، ب
دوستای قدیمی
امروز بعداز مدتها تونستم یکی از دوستای قدیممو ببینم از اون دوستایی که همزمان همکار بود اول قرار بود رقیب هم باشیم تو کار ،اما ما دوتا دوست شدیم وبعد هم بخاطر یه مشکل کلا رابطمون قطع شدوامروز درست وسط کرونا و وسط هزارتا مشکل تصمیم گرفتیم همو ببینیم و.انگار همه چیز فراموش شده بود عین همون روزا کلی حرف واسه گفتن ودردودل ومشاورهچقدر این روزها نیاز داریم حرف بزنیم چقدر دلمون رفیق ناب میخواد رفیقی که واقعی باشه فیک نباشه دورو ن
خدا میگه: ما قرآن را برای ذکر» آفریدیم.هوم. یعنی چی؟ یعنی خدا نشسته فکر کرده، گفته خب، من یه کتابی میخوام بفرستم که موندگار باشه. چی باشه خوبه؟ هوم. ذکر.ذکر یعنی چی؟ احتمالاً بشه معنی کرد به: یاد.خدا دوست داشته به یادش باشیم. یادمون نره که اونم هست.جالبه. انگار با یه داستان عشقی طرفیم. :)
ی چالش رضا صبری عزیز برای شروع سال جدید گذاشته ک دوست ندارم سرسری انجامش بدم، دوست دارم با دقت بنویسمش
امسال کلی کتاب خوندم به نوعی ک حساب تعداد و جملاتشون از دستم رفته ولی احتمالا سه یا چهارتا کتاب معرفی کنم
برای فيلم هم به تازگی فيلم imitation game رو دیدم اما امسال فيلم های بهتری هم دیدم و تصمیم گیری راجع ب اینکه کدومش قراره تو وبلاگم اسکار بهترین فيلم رو بگیره سخته.
فکر کنم اینجوری بهتر باشه ک سه تا پست هر کدوم یک بخش از چالش رو دربر بگیره چون ب
میدونی فهمیدم که هیچ آدمی کامل نیست اونجوری که ما دلمون میخواد. پس برای این که دوسشون داشته باشیم باید همونجوری که هستن بپذیریمشون. این که تو ادمارو همونجوری که هستن دوست داشته باشی خيلي بزرگی میخواد. چون کار سختی. خيلي سخت. چون تو باید سعی کنی یه چیزایی رو یا نادیده بگیری یا سعی کنی نکات مثبت اون آدمو بیشتر ببینی تا نکات منفیشو. شایدم اینا همش چرت باشه. احتمالاهکه چی به دوست داشتن برگرده این که اگه آدمیو واقعا دوست داشته باشی کمتر به خاطر مع
خدمتتون عارضم ک ی سه روز رفتم دریا ن ک مسافرت خ خوبی بوده باشه ها همسفرم همچین خوب نبود اندوخته های مالیم الکی الکی خ جاها تموم شد ولی همین دور بودنه دیدنه دریا رها بودنه خيلي چسبید
میتونس بهتر باشه خيلي ام بهتر باشه ولی خوب من ب همینم راضی ام
هوا عالی دریا تنهایی بی دغدغه
+ آقا از خوبیآی تو ی رابطه نبودن همین بس ک الان اون دو سه نفر در مورد دوست پسرای فعلی و قبلی و خیانتاشون میگن منم نشستم سریال The witcher و میبینم.
ولی بخدا ک س
خدایا چه فيلمی بود! همه تنم جرقه جرقه شده از بس هیجان بهم وارد شد!
یه فيلم ترسناک و روحی و مرده ای بود. که با دل نازکی خودم خيلي عجیبه چه جوری از دیدن این فيلم لذت بردم!(این جوری که بازیگری ویجی چی چیک بود!) یه مقداری هم گریه کردم!
نمی دونم این یه اثر ارجینال بوده یا کپی خارجیش بوده ولی از خلاقیت نویسنده ش هر کی که بوده لذت بردم.
خلاصه که به عنوان اولین مواجهه من با فيلم روحی و یه تجربه متفاوت برا من که همه ش کله مو کردم تو فيلمای رمانتیک خوب بود!
《به نام خدا》
سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه
امشب بعد از چندین روز دوری از وبلاگم و درگیری با زندگی ، دلم هوا کرد بیام یه پست بزارم.
میخوام در مورد دوست مجازی بگم .(دوست همجنس)
واقعا چقدر خوبه یکیو تو مجازی داشته باشی (تاکید میکنم همجنس✋) که عینِ خودت باشه و مورد اطمینان باشه ، و مشکلاتت رو باهاش در میون میزاری.
جدا ازاینکه دلت رو خالی میکنی،مشاوره هم میگیری! باهاش م میکنی و بهترین تصمیم رو برای زندگیت میگیری.واقعا چقدر خوبن اینجور آ
یک جمله می نویسم
بدون هیچ توضیحی
واقعا می فهمم، جهاد المرأة حسن التعبل.
خوب شوهرداری کردن، جهاد زن هست.
جهاد
یعنی سختی کشیدن
یعنی تلاش کردن
یعنی مبارز بودن
یعنی بلند همت بودن
یک مجاهد
باید مخلص باشه
باید سخت کوش باشه
باید منظم باشه
باید زیرک باشه
باید
یک جهاد شیرین
که در تمامی ابعاد زندگی وجود داره.
این حقیقت زندگی و حقیقت ازدواجه
و من این نگاه رو
که همسر رو فرع رابطه با خدا میکنه
خيلي دوست دارم.
من تازه دارم فهم میکنم اونی که همه ی هستی
دیروز کاغذ بی خط رو دیدم. اصلا خوشم نیومد خيليا دوسش دارن خيليا روش غیرت دارن و معتقدند شبیه هامونه اما واقعا فيلمی نبود که من دوست داشته باشم فيلم سیاه و سفیدی بود واقعی نبود یه کاراکتر رو یه جوری نشون میده که تو از ته دلت عاشقش شی مثل رویا خوشگل، خلاق، جذاب، حاضر جواب، مادرخوب، همسرخوب در مقابل یه نفر احمق بیشعور و بی جنبه حسود و با خوی وحشی
کلام خاصی هم ردو بدل نمیشه که مشکل رو عنوان کنه. یعنی دو تا ادم نابالغ 12 سال نشستن به زند
فکر نمیکردم گریه کنم. اما کردم. با خندههای عصبی اشک ریختم بخاطر شایعه مرگ کسی که روزای نوجوونیم رو ساخته و قشنگشون کرده. اگر یه آدم باشه که لیاقت جاودانهبودن رو داشته باشه شجریانه. خوشحالی بعد از شایعه شبیه وقتاییه که بعد از کلی صدازدن مامانت و کلی ترس از زندهنبودنش، بالاخره بیدار میشه. همیشه شایعهسازی برام یه مسئله عادی بوده، هیچوقت فکر نمیکردم که مثلا ممکنه به اونایی که جمشید مشایخی رو دوست داشتن چی گذشته باشه. اما امشب فهمیدم. ب
سلام این یه پست موقت که ازتون راهنمایی می خوام
من میخوام یه mp3 player خوب بخرم مشخصاتی که ازش می خوام اینکه صفحه نمایش داشته باشه،شارژ رو به مدت بالایی نگه داری کنه و کیفیت صدا ی متوسط به بالایی داشته باشه و قیمت اون برای من خيلي مهمه قیمتش از ۱۰۰ هزار تومن پایین تر باشه.
دوستان ازین تفکرا نداشته باشین که وای چه خوب.
نخیر.
بهترین شریک زندگی، شریک زندگی ای هست که یه آدم بالغ باشه.
نه خيلي پیر درون داشته باشه، نه خيلي کودک درونش فعال باشه. یه balance از هر دو رو داشته باشه.
به شخصه، با یه شریک زندگی بالغ راحت تر زندگی و تا میکنم تا کسی که عین پیرمردا میشینه همه رو امر و نهی میکنه و به این و اون میپره و هی گیر میده خودتو درست کن و اصلاح شو و.
آدم بالغ هست، که زندگی باهاش لذت بخشه. نه کسی که ریسک های کودکانه و گاهی حتی احمق
آدم هر چقدر هم که سرش شلوغ باشه و فکرش مشغول ،کار زیادی داشته باشه و سرگرمِ خودش باشه ،از خاطره ها و آلبوم عکسها که بگذریمبالاخره یه روز گُذرش به کُمُد قدیمی در بسته یا شایدم به طاقچه بالایی اتاقی که مدتها ازش بی خبر مونده خواهد افتاد .با کُلّی فکر و خیال و نگاه کردن به اسباب بازی های قدیمی و گاهی هم تبسُّمی لبخند گونه همبازی های قدیمی را هم می بیند ِ آنجا دیگه کلمات خيلي به کار نمیانیادمون باشهاگر سراغی از خاطره ای میگیریم مواظب باشیم کها
بچه ها این کامنت ها رو کی میذاره؟
آخری رو مینویسم:
تنهایی صرفا عدم وجود آدمها نیست (اسم من)
امکان داره خيلي دوست داشته باشی، آدمهایی که اصلا درکت میکنن،
ولی وقتی کسی نباشه نوع دغدغه ذهنی تورو بفهمه، نوع برداشت تو از جهان، نوع خواسته های تو از دنیا، نوع دیدگاه تو به مسائل، اونوقته که تنهایی.
اگه کسی که اینها رو مینویسه خود واقعیش رو معرفی کنه به من، به من لطف میکنه. چه دختر باشه چه پسر چه ترنس. دوست میشم باهاش.
فقط میخوام بدونم کار کی هست.
مت
امروز صبح که از خواب بیدار شدم،
اینقدر شرایط و هوا خوب بود،
که ب این فکر کردم،
(و مطمئن شدم)
که هر جای دنیا که باشی، از کشور اباتز وسط اقیانوس که نصفش رفته زیر اب،
تا ایستر ایلند وسط اقیانوس اون وری هزاران کیلومتر دورتر از خشکی های شیلی
تا ونکورر
تا برلین
ایران
هر جا
اگه اون کسی که دوست داری پیشت باشه، باشه
و اون شرایطی که دوست داری، فراهم باشه، دنیا به کامت هست، و هیچ غمی نداری.
وگرنه،
توی طلا هم که باشی،
بورلی هیم که باشی
سلام
هر چی زمان میگذره، بیشتر به این موضوع پی می برم که کلا در این دنیا تنها هستم. البته منظورم از نظر فیزیکی نیست.
این واقعیت تلخیه ولی خب قرار نیست همه واقعیت ها شیرین باشه.
فکر می کنم کلا تعداد آدم هایی که شبیه من باشن و دوست داشته باشم با اونها ارتباط داشته باشم خيلي کمه. فکر می کنم آدم ها بسیار سطحی و کوته نظر شدن و فکر میکنم این فرایند سطحی و کوته نظر شدن هر روز ادامه داره.
دوست دارم با کسانی در ارتباط باشم که مطالعه می کنن، فيلم می بینن،
حس خوبی بهم دست داده.در دقایق اولیه
سال 98 هر اتفاقی که بگی افتاد.سر هرچی دعوا
می کنیم،بعد آشتی می کنیم.خيلي
ما جالب هستیم.حالا خوب شد تو مهمونی های عید دعوا نشد.ولی این عید رو خوب ارزیابی
می کنم،چون همه کار رو انجام دادم از جمله شیطونی ها. خيلي حال می ده.ولی اگه بهم بگن 98 اولش و آخر 97 چجوری
بود می گم:بره دیگه برنگرده.چون واقعاً حوصله من سر رفته و خيلي بی کارم.در مورد عیدی ها حرف نمی زنم،چون ممکن
هستش یه کسی دلش بخواد انقد داشته باشه. یه
من امشب عمیقا حس کردم که این کار رو دوست دارم! دوست دارم از صبح تا شب و از شب تا صبح برم اینور و اونور و خودمو به آب و آتیش بزنم تا به آدمها کمک کنم. دوست دارم از صبح تا شب به حرف آدمها گوش بدم و تهش دنبال راهحل برای مشکلاتشون باشم. دوست دارم شده حتی یه گرم از سنگینی بار روی دوش آدمها کم کنم. این حس که یه عده امیدشون بعد خدا به من باشه تا بتونم کمکشون کنم و زندگیشونو نجات بدم، تمام وجودمو از شعف پر میکنه. فکر کن یه زندانی منتظر اعدام، هر روز من
یه حس بیحوصلگی عجیبی پیدا کردم. عصبیم ولی نمیدونم چرا.
یه دوست جدید پیدا کردم اینجا. یه دختر بامزه استان فارسی. هر چند خيلي حرف میزنه، هر چند لابهلای حرفاش گاهی پز جهیزیهشو میده! امادوسش داشتم. چند روزه هی پیام میده بیاین بریم بیرون. این روزا که همسر امتحان داره، ولی بعدشم خب من اونقدر وقت آزاد ندارم که بخوام هی برم بیرون. حس میکنم حتی دیگه نمیشه نقش یه دوست رو داشته باشم!
همسر عصبیه از اینکه صد تا دوربین و مراقب گذاشتن واسا امتحاناشو
میخوام یه اعترافی بکنم
من از اینکه آدمها دوستم داشته باشن میترسم احساس میکنم لیاقتشو ندارم ولی عاشق اینم که ادمهارو دوست داشته باشم و بهشون عشق بدم
طبعا وقتی اینکارو میکنم ادمها فکر میکنن من هم قابل دوست داشته شدنم ولی اینطوری نیست درحالی که اینطوری هست
خل شدم ؟ بعید نیست :)))
شاید بخاطر این باشه که من یه دورانی از خودم بدم میومده و متنفر بودم یه دوران طولانی بعد الان دارم خودمو دوست میدارم اما هنوز بخشی از من اون احساسات رو داره و این مسی
■ درونگراها حرف زدن رو دوست ندارن!
□ اشتباه محضه!
واقعیت اینه که درونگراها حرف نمی زنن تا وقتی که چیزی وجود داشته باشه که ارزش مطرح کردن داشته باشه.
اونا از مکالمه های روزمره بی معنی و سلام و احوال پرسی های الکی بیزارن.
درباره چیزایی که بهش علاقه دارن یا موضوعاتی که درباره اش اطلاعات خوبی دارن بپرسین و می بینین که اونا تا چند ساعت یا حتی چند روز آینده ساکت نمی شن!
سلام دوستان
من دختری بیست ساله هستم و حدودا یک سال و هفت ماهه که با یکی از هم کلاسی هایم در ارتباطم به قصد ازدواج، خانواده هامونم مطلع هستند. خيلي همدیگر رو دوست داریم ولی خب این بین یه اتفاقات و حساسیت هایی هم از طرف ایشون وجود داشته که من رو به شک انداخته، ولی شخصیت خيلي خوبی دارند.
واقعا احساس قوی ای هم نسبت به هم داریم اما الان شرایط ازدواج اصلا وجود نداره و چند سالی طول می کشه، چند شب پیش از من پرسیدند که اگر برات یه خواستگار خيلي خوب که از
خب، هنوز خيلي زوده که بخوام از چیزی و از کاری که پیشرفتی به چشم ندیده حرف بزنم ولی
همین الان موجود رو دوست دارم.
همینی که میتونم ببینم برای کوچکترین قدم رو به جلو
تو زمینهای که هیچ موقع هیچ تجربهای ازش نداشتم
اینقدر برام میتونه سخت باشه.
این سختی کلافهکننده رو دوست دارم :)
هربار که یکی علاقه و محبتش رو سعی میکنه بهم نشون بده با شدیدترین و رکترین کلمات ممکن سعی میکنم بهش ثابت کنم اشتباه میکنه. و معمولا هم موفق میشم. تحمل دوست داشته شدن ندارم. یا شایدم یه آزمایش مقاومت مصالح روانی راه میاندازم تا ببینم محبت اون آدم در مقابل چه حد از مخالفت و بیمحبتی و رکی و بیاحساسی مقاومت میکنه و هنوز میتونه من رو دوست داشته باشه. درست مثل آدمای خودشیفتهٔ درونگرا که دقیقا همین رفتار رو هر از چندگاه با کسانی که ا
خب همهی فکرها و دلخوشی ها از بازگشت ح الکی بود. وارد رابطهای شده و من به هیچ جاش نیستم.
درد دارم؟ بله
میخوام چی کار کنم؟ هیچی تموم کنم و برم به خلوتم.
من مثل همیشه بی کم و کاست بازندهام
این هم از ح و این هم سرانجام عاشقی جدید و دلخوشیاش.
باید قبول کنم هیچ دلی حاضر نیست اینجور که من میخواهم خود را ببازد.
همه میخوان برنده و قهرمان داستانشون باشن. منم، منتها با باختن.
اما بهتره ادای عاشق ها رو در نیارم، من فقط مغمومم از دوست داشته شدن
چرا به میم بسنده نمیکنم؟ چرا میخوام دوسم داشته باشه و عاشق و شیفته و دلباختهام باشه؟ جز اینه که کمبود دارم! زورم به اینه که به من میگه همش هورمونه و به خودش میرسه و اون دختره عشقی وجود داره. چه عشقی چه کشکی؟ آخه ح مهربونه و من مهربونیش رو دوست دارم و اون چیزیه که میخوام، مگه میم مهربون نیست؟ مگه دوست نداره؟ چرا ازش دور میشی؟ ح هم حق داره وقتی میبینه تو کسی رو داری که میبوستت چه انتظاری داری آخه؟ باید رها شی رها کن تا رها شی، یاد بگ
صرفا جهت آگاهی برای عموم دوست داشته شده های عالم :
قیافه جذاب و دلنشین مبارکتون باشه ماشاءالله! چشم حسود کور و گوش شیطون کر!
ولی اینو بدونید چیزی که برای یه زندگی خوب در اولویت هست اخلاقه! و این قیافه و جمال میفته بعد اینها اصلا میره اولویت های ته لیست!
اخلاق خوب باشه یعنی زیبا و دلنشینی
اما بلعکس، اخلاق که بد باشه اصلا نه دینت نه قیافت دیگه به چشم نمیاد و مهم نیست. یعنی دیگه هیچی!
سلام دوستان
من واقعا برام سوال شده که چرا بعضی از آقایون بچه دوست دارن؟ چرا بعد از چند وقت که ازدواج کردن دوست دارن فوری بچه دار بشن؟ من یکی که دوست ندارم بچه داشته باشم کلا از بچه ها متنفرم و دست خودم نیست، فقط دعا میکنم اگه قرار باشه ازدواج کنم خدا کسی رو برام قرار بده که بچه دوست نداشته باشه .
تا حالا از خدا هر چی خواستم بهم داده ، من کلا تو خونواده پر جمعیتی بودم و از صدای گریه و جیغ بچه بدم میاد، به خاطر همینه از بچه ها متنفرم .
شاید زندگی بدو بدوها و خستگی علیرضا باشه از کار و سر شلوغی و اینکه وقت برای پیستولک نداره!
شاید زندگی خوشحالی من از بخت و اقبال و اتفاقات قشنگ زندگی باشه و دغدغهی بیکاری و پول نداشتن!
شاید زندگی داستانهای همخونهی دلبر باشه که با هیجان برام تعریف میکنه! شایدم نگرانیهای دلبر که داریم با کیا دور و برمون زندگی میکنیم!
شاید قشنگ نباشه که دوست چند سالت شمارهت رو نداشته باشه!
شاید زندگی اون لحظهای باشه که به علیرضا میگن ویزا از دستت
یه دوستی دارم اسم وبلاگشو گذاشته "پیدای پنهان".
یه دوستی دارم هر وقت نیاز دارم، هست. وقت گریه برام شانه می شه. وقت خنده باهام همراه میشه. تو خوشیام اولین تبریکا از اونه. وقت ناراحتی، اولین تسلیت.
وقتی کاری داشته باشم، دریغ نمی کنه. از خواهر نداشته بهم نزدیک تره. دوستی که هر وقت صفحه ی وبلاگمو باز می کنم با خودم فکر میکنم شاید تنها کسی باشه که اینقدر دقیق متنامو می خونه. باهام همدلی می کنه. منو آروم میکنه.
دوستی دارم که چندین ساله با همیم. نه بر
دختره با دوست پسرش و مادرش اومده دفتر که از دوست پسر قبلی شکایت کند .
هفته دیگه هم نامزدی با دوست پسر جدید بود
یک نسخه وسیع از روانپزشک معروف شهر هم برای حال بد خودش داشت و راستش دختره ته خيلي چیزها بود
فکر کردم چطوری می تونه اینقدر زرنگ باشه .یا شاید چقدر بلده یا شاید چطوری این قدر خوشبخت و دوست داشتنی است که طرف با علم به تمام اتفاقات عجیب گذشته می خواهد باهاش ازدواج کند .
پ ن : قیافه اش معمولی بود
امروز طاهره میگفت یه نفر توی اینستاگرام پرسیده که اگه میخواستن فيلم بسازن از شما، دوست داشتید اسمش چی باشه؟بهم گفت جواب تو چیه؟ درحالی که داشتم نیمچهآرایشی میکردم تا برم سرکار گفتم: نمیدونم، مثلا "مهدیه"گفت جواب بقیه دختر یخی، دختری در تاریکی و از این قبیل بودبنظرتون قشنگه؟ ینی چی آخهاصلا چرا یکی دیگه باید فيلم آدم رو بسازه؟
■ درونگراها حرف زدن رو دوست ندارن!
□ اشتباه محضه! واقعیت اینه که درونگراها حرف نمیزنن تا وقتی که چیزی وجود داشته باشه که ارزش مطرح کردن داشته باشه.اونا از مکالمه های روزمره بی معنی و سلام و احوال پرسی های الکی بیزارن. درباره چیزایی که بهش علاقه دارن یا موضوعاتی که درباره اش اطلاعات خوبی دارن بپرسین و ببینین که اونا تا چند ساعت یا حتی چند روز آینده ساکت نمیشن!
مادر/پدر اگر تو دوران کودکی نتونه به اندازه کافی به بچه محبت کنه، اگر نتونه باهاش حقیقتا دوست باشه طوری که کودک این دوست بودن و کاملا احساس کنه! و حس نکنه یه نفر هست ک مدام زیر نظرش داره که با هر خطا تنبیه یا سرزنشش کنه. تو نوجوانی و جوانی کلا بزرگسالی نباید و نمیتونه ادعای دوست بودن با فرزندش و داشته باشه! چون نتونسته به فرزندش امنیت لازم و بده و بچه یه جایی یاد گرفته که پنهانکاری کنه! یاد گرفته اگر مامان/بابا بفهمه عواقب خوبی نداره پس این مان
+ بچه ها ، اینجا کسی هست که زبان انگلیسیش خوب باشه ؟ یعنی در سطحی که بشه مکاتبات و ارسال کامنت بصورت انگلیسی باشه ؟؟؟
تو پست های مربوط به زبان انگلیسی ، خب من راه های زیادی گذاشتم ، اما واقعیت اینه که ما پارتنر نداریم ، تلگرام و اینا هم که قطعه ، خيلي خوبه که مثلا یه برنامه میان مدت بزاریم و براساس درس های مکالمه نصرت ، مثلا 15 تا درس بریم جلو و هر چی یاد گرفتیم بیایم و شروع به مکاتبه و چت کنیم .
یعنی میخوام بگم سطح پایه باشه 15 درس نصرت که مناب
چرا تو زندگی ما از این آدمایی که براشون مهم باشه دردمون چیه وجود نداره؟ یکی که دلگیر بودنمون رو بفهمه، و بین همه ی مشکلاتش وقت برامون داشته باشه که مرحمی به زخم دلمون باشه! چرا همه نمکن روی زخم های قلب مون؟؟
اینقد بی کسی رو آدم کجا ببره؟؟
سلام
این روزا خيلي داره تند تند میگذره.
البته نه اونقدر که بگم وای چرا یواش تر نمی گذره.
چون از یه طرف ماه رمضان هست از طرفی هم کلاس ها در جریان هست و خلاصه خيلي سرمون شلوغه و نفسی نمی مونه و خودمم دوست دارم تند بگذره.
اما حیف ماش همین جور که میگذره با حلاوت باشه. جوری نباشه نفهمیم چی شد.
مثل جویدن یخ لذت بخش باشه نه قورت دادنش و یخ کردن معده در حد چند ده ثانیه
خلاصه این هم از روزگار ما.
امروز آموزش ماهی گلی رو داریم! خيلي خيلي زیبا هستن و مناسب سفرههای هفتسین. یه کم ممکنه به نسبت بقیه مدلایی که آموزش دادم سختتر باشه اما مرحله به مرحله با دقت و طبق فيلم پیش بیاین، حتما میتونین درست کنین.
برای این اوریگامی به کاغذ مستطیلی نیاز دارین که 2*1 باشه. یعنی طولش دو برابر عرض باشه. اگر کاغذ مربعی دارین، همون نصف کنین و به این سایز میرسین. توی فيلم ماهیای که آموزش میدم 7*14 هست. ماهی کوچکتر 7*3.5 هستن که مناسب ظرف هفتسین یا تنگ ما
تکراریه ولی:
آدم میتونه راننده بد دهنی باشه, یا خوش دهن, که هردوشم دیدیم.
آدم میتونه معلم بد دهن و داش آموز آزاری باشه, یا خوش دهن و مردم دار, هردوشم دیدیم.
این برای همه صنوف ممکنه, مث پزشکا, استاد دانشگاها و وزیرا, رئیس جمهورا و نماینده های مجلس و .
حتی میخام بگم که آدم میتونه یا مسجدیِ بد دهن و مردم آزاری باشه, یا خوشدهن و مردم دوست , که هردوشم دیدیم.
اونچه که باعث میشه آدم, آدم بشه, درس و جایگاه اجتماعی و . نیست!
اون ایمانه, هرچی آدمی مر
اگه دوست داریم با کسی دوست بشیم یا به هر نحو و با هر هدفی وارد زندگیش بشیم ، اینو بدونیم که اون طرف زندگی خودش رو داره اخلاقیات خودش رو داره.
یکسری ویژگی های خوب و بد داره که ما حق نداریم سعی کنیم اونا رو تغییر بدیم!
وقتی وارد زندگیش شدین توقع نداشته باشین زود روال زندگیش رو بخاطرتون تغییر بده.زود باهاتون راحت باشه.
اگه میگیم : امیدوارم دوست خوبی باشم برات ، یعنی تصمیم گرفتیم کم کم با اون طرف دوست بشیم.
وقتی اعتمادش رو جلب می کنیم بهت
من لیاقت ندارم کسی منو دوست داشته باشه.ادم حیوونی ام.جفتک میندازم.بدیخت زنم.چ قدر بدبخته واقعا اونی ک زن من شه.چی فکر میکنه واقعا پیش خودشش؟؟فازش چیه.؟؟من حتی لیاقت مدارم خدا هم دوستم داشته باشه.ی موجودِ گوه و کاملا بی لیاقت.بی لیاقت ب نظرم خيلي خوب منو توصیف میکنه.بی لیاقت،بی مرام،احمق،فرصت نسنج،و باز هم احمق.
حافظ ی سری شعر داره خلاصه میگه تو ب تقصیر خود افتادی از این در محروم.
بدیش اینه از این ب بعد هر چی گیرم بیاد میگم از این بهتر هم میشد.ت
من فکر میکنم دوسداشتن یعنی اینکه باید روزبهروز وضعام از دیروز بدتر بشه و هروقت با همهی این بدیها کنار اومدم، یعنی خودمو دوست دارم. سالها تلاش میکنم تا به یه دستاوردی نزدیک بشم و وقتی که به اندازهی کافی، تایید و تصدیق اطرافیانم رو جلب کردم، رهاش میکنم. میخوام بگم که، من بدون اون دستاورد هم خوبم، من رو ببینید لطفا. از تلاش کردنها فراریم، از خوب شدنها فراریم، میخوام به بدترین شکل ممکن خودمو دوست داشته باشم. فرض که امر
وقتی آدما به هیچ صراطی مستقیم نیستنتو هم یه جوری باشکه نه محبت زیادیت بزنه زیر دلشوننه نامهربونیت بشینه تو ذهنشونیه جوری باش، اونجوری که دلت می خوادعاشق شواما عاشق چیزای قشنگدلتو یه جا اسیر نکنعشق، که فقط عشق زن و مرد نیستدور و برتو خوب نگاه کنیمی بینی خيلي چیزا هست واسه دوست داشتنفقط یادت باشههمیشه مغزتو با دلت تنظیم کنخودتو با خودت نه با هیچ کسکه اگه غیر از این باشه بازم یه جای کار می لنگه
خوشبختیو هیچ کس به هیچ کس نمی ده جز خودتاگه حواست
شده یکی براتون انقد عزیز باشه که دلتون بخواد چند سال از عمرتون کم شه ولی اون خوشحال باشه ؟
خيليا برام عزیز بودن ولی هیچوقت به این فک نکرده بودم که بخاطر خوشحالیشون از عمر من کم شه (زندگیمو دوس دارم و دلم نمیخواد هیچ روزی ازش کم شه)
ولی الان این حسو نسبت به صالح نیا دارم :))
7 ماه بیشتر نیس که میشناسمش ولی این بشر انقددددر ادم خوبیه انقددددر انسان ـه که یادمه فقط به این خاطر دوست داشتم پولدار میبودم که برا تولدش چیزایی که دوست داره رو بتونم براش
سلام
من یک پسر 33 ساله هستم که شرایط ازدواج برام فراهم شده و خوشبختانه وضع مالی خوبی دارم (خونه و ماشین ) و من در زندگیم تنها یک بار عاشق شدم، اونم عاشق یک بازیگر زن مجرد، من تنها اون چهره یا اون آدم به قلبم تپش میده و دختر های دیگه که مادرم پیشنهاد میکنه رو نمیتونم عاشق شون باشم و حس عشقی بهشون ندارم.
تا حالا دختری هم ندیدم شباهتی به ایشون داشته باشه و معلوم نیست بعد ها بتونم ببینم یا نه، انگار رفته تو مغزم که حتما باید با این چهره ازدواج کنم و
فيلم به همین سادگی رو دیدم ، ولی نتونستم ارتباط خوبی باهاش برقرار کنم ، شبیه زندگی ای که من ریتمش رو دوست ندارم. زندگی خانم های خانه داری که زندگیشان پر از تنهایی ، غصه ، پوچی ، افسردگی و روزمرگی هست.
البته موافق این نیستم که فقط خانم های خانه دار اینگونه هستن.
ولی خانم های خانه دار بیشتر گرفتار این زندگی هستن اونم بخاطر اینکه ارتباطشون رو با بیرون خيلي کم میکنن. با جامعه ، با جریان زندگی در بیرون که اتفاقا حال و هوای آدم رو تغییر میده پیوند ب
درباره این سایت