نتایج جستجو برای عبارت :

صدایم رو بشنو

نمی توانم از این بغض بی اراده بگویمکه با سواره چه حرفی منِ پیاده بگویم؟به آن که در دلش آبی تکان نخورده، چگونهاز آتشی که نگاهت به جا نهاده بگویم؟چه سود اگر که هوای تو را نداشته باشد؟سرم کم از بدنم باد اگر زیاده بگویمنه طاقتی که از آن چشم تیره، دست بدارمنه فرصتی که از این حال دست داده بگویمپناه می برم از شرّ شهر بی تو به غربتبه گوشه ای که غمم را به گوش جاده بگویمچه سخت منزوی ام کرده است عشق تو، بشنو:"دلم گرفته برایت، سلیس و ساده بگویم"سجاد رشیدی
مفضل گوید امام صادق ع بمن فرمود ای مفضل انچه بتو مبگویم بشنو و  بدانکه میگویم بشنو و بدانکه حق است  انجام ده و به برادران بزرگوارت خبر ده عرضکردم برادران بزرگوارم کیانند  فرمود کسانیکه 9در رواساختن حوایج برادران خود رغبت دارند سپس فرمود هرکس یک حاجت برادرم. مومن. خودرا رواکند خدای عزوجل روز قیامت صد هزار حاجت اورا رواکندکه نخستین انها بهشت باشد دیگرش اینکه خویشان واشنایان وبرادرانش را اگر ناصبی نباشد ببهشت برد و رسم مفضل این بود که چون یک
 گفته بودم شادمانم ؟ بشنو و باور مکن !
گاه می لغزد زبانم ، بشنو و باور مکن !
گفتی آیا در توانت هست از من بگذری؟
گفتم آری می توانم . بشنو و باور مکن !
عشق اگر افسانه  می
سازد که در زندان دل
چند روزی میهمانم ، بشنو و باور مکن !
در جواب نامه فرهاد اگر شیرین نوشت :
"با همه نامهربانم" ، بشنو و باور مکن !
گاه اگر در پاسخ احوال پرسی های تو
گفته بودم شادمانم ، بشنو و باور مکن !
سجاد سامانی
یادت میاد یه روز برات
دوسِت دارم می خوندم
با شوق رویت تا سحر
چشم انتظار می موندم
اما دیگه تموم شد
عمرم به پات حروم شد
از من نصیحت بشنو ای دل
آآآه
آروم بگیر تو سینه
که زندگی همینه
روز از نو روزی از نو ای دل
خسته شدم از بس
که با غریبه ها دیدمت
به راه عشق و عاشقی
چه بی وفا دیدمت
دلتنگیات برای من بود
لطفت برای دیگرون
رنج و غمت تو سینه من
خودت سرای دیگرون
اما دیگه تموم شد
عمرم به پات حروم شد
از من نصیحت بشنو ای دل
آآآه
آروم بگیر تو سینه
که زندگی همینه
رو
گنجور » حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴ حافظ (غزلیات)/زان یار دلنوازم شکریست با شکایت غزل شماره ۹۴: زان یار دلنوازم شکریست با شکایت معنی و تفسیر غزل شماره 94 دیوان حافظ : زان یار دلنوازم . غزل شماره 94 دیوان خواجه حافظ شیرازی راه بی نهایت دیوان حافظ حافظ شیرازی :: زان یار دلنوازم شکریست با شکایت زا. ن یار دلنوازم شکریست با شکایت ‫زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته. زان یار دلنوازم غزل 094 غزل شماره 94 حافظ: زان یار دلنوازم شکریست با شکایت زان یا
 
دارد صدایت می زنم. بشنو صدايم را! 
بیرون بکش از زندگی و مرگ! پایم را 
داری کنار شوهرت از بغض می میری 
شب ها که از درد تو می گیرم کجایم را 
هر بوسه ات یک قسمت از کا/بوس هایم شد 
از ابتدا معلوم بودم انتهایم را 
در هر خیابان گریه کردم، گریه من را کرد! 
شاید ببیند شوهر تو اشک هایم را 
هیچم! ولی دارم عزیزم هیچ» را از تو 
مستیم از نوشابه ی مشکی ست یا از تو؟! 
دارم تلو. دارم تلو. از نیستی» مستم 
حالا دکارت» مسخره ثابت کند هستم»! 
بودم!» بله! مثل ج
گذشته از آنکه بنویسند جزای همۀ را
می سپارند به تو قدر و قضای همۀ را
 
شب قدر هست ولی قدر نمی دانیمت 
که تو باید بدهی اجر و سزای همۀ را
 
ما برای فرجت آمده ایم امشب، کاش
به اجابت برسانند دعای همه ی را
 
هر چه از دامن تو دور شود دستی باز
می کشاند وسط احسان تو پای همه ی را
 
ای گل فاطمه! یابن الحسن! آقاجانم!
بشنو داد همۀ را بشنو صدای همه ی را
 
کربلایی؟ نجفی؟ سامره ای؟ یا مشهد؟
هر کجا هستی خالی کن جای همۀ را
 
زائران حرم جد تو را می بخشند
امشب آقا بده پس
اسمتونو جمع کنید ببینید چه شعری ساخته میشه! 

الفای مهربان یارم
بباعشق تو میمانم 
پپای خسته ای دارم 
تتا هستی منم هستم
ثثابت میکنم هستم
ج.جان من فدای تو
چ.چند وقتی بمان بامن
ح.حال از من نمیپرسی
خ.خوابم با تو شیرینه 
د.در جانم زدی رخنه
ذ.ذره ذره آبم کن
ر.رسوای جهانم کن
ز.زلف خود پریشان کن
ژ.ژنده جامه ای پوشم
س.سر برشانه ام بگذار 
ش.شوق من دو چندا
        سَر میزنم، سرِ کوچه ات گاهی که ساعت قلبم زنگ می زند و  میرسم به طپشْ طپشِآن لحظهکه از پنجره ات می گذرم 
بی مَهاباتَلنگُر می زنم به شیشه اتوتو نمی شنوی مرا که بغض ابر های سنگینم 
بشنو تَصنیفِ چشمان ام را که قطره قطرهقطرهاز سُکوتِ آتشین تو فرو می چکد ِ                              
مرا ببخش ولی مرا زیر بال و پرت بگیر. دنیایت را آنقدر بی رحمانه سمت من پرت نکن. مرا ببخش ولی مرا بشنو. ببین که قصه ی این شب طولانی به درازا کشیده. مرا ببخش و روی صورتم دست بکش،  ببین که جای جایش قطره های اشکی روان اند. مرا ببخش و به یاد آور قصه ی گنجشک های کوچک نشسته در اتوبان را . کمی آسمانت را آرام کن . 
آموزگاری که مشتاق آموختن است، در برهوت چه بگوید؟ شاگردی که مشتاق آموختن است، در برهوت چه بیاموزد؟ لیکن آموزگار حق در برهوت سخن می گوید و شاگرد حق می شنود. من سخن نمی گویم، که برهوت خود سخن می گوید. لبان نمی جنبند و گوشها از بیرون نمی شنوند. آن سخنان پنهانی بشنو!
اینجا هیچ کس نیست. آدمی در شهر سایه هاست. همه در گفتگویند و هیچ کس با هیچ کس سخن نمی گوید. همه با خبرند، امّا همه اخبار سایه هاست. خاموشی، وادی سخن است و آن که خاموش است می گوید و آن که خام
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می پسندی
جانا روا نباشد خون ریز را حمایت
 
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه ای برون آی، ای کوکب هدایت
 
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان واین راه بی نهایت
 
پ. ن:یه چیزی هم میگم و چراغا رو خاموش می‌کنم و می‌ذارم به حال خودتون باشین : کاشکی هنوز مهسو اینجا رو میخوند:) 
هر چه گفتم عیان شود به خدا
پیر ما هم جوان شَود به خدا
در میخانه را گشاد یقین
ساقی عاشقان شود به خدا
هر چه گفتم همه چنان گردید
هر چه گویم همان شود به خدا
از سر ذوق این سخن گفتم
بشنو از من که آن شود به خدا
آینه پیش چشم می آرم
نور آن رو عیان شود به خدا
باز علم بدیع می خوانم
این معانی بیان شود به خدا
گوش کن گفتهٔ خوش سید
این چنین آن چنان شود به خدا
قسم به خالق یکتا،خدای احساسات
قسم به حس غزل،به رنگ احوالات
قسم به چشم تو که مهد اشعار است
بدون عشق تو کار عاشقی زار است
قسم به صورت تو،به بازی ابیات
قسم به حال دلم،به این همه آیات
قسم به سرخی خونم به حمله اشرار
قسم به بی محلی تو،قسم به این اصرار
قسم به دلربایی تو،به غربت منِ زار
قسم به فاصله ها،بشنو این تکرار
ماه هم از شوق تو شب روشن است
در نگاهت عطر یاس و سوسن است
وصف چشمانت خودش یک مثنوی
تو دلیل شعر من،من هم برایت مولوی
خنده ی زیبای تو قلب حزی
بوی خون آید ز سیب و هم انار و توت تو،
نوحه غم آید از گهواره و تابوت تو.
حاصل باغ انارت میوه نارنجک است،
شد سلح هم مذهب و هم دین و هم معبود تو.
آن قدر بمبی عدو برریخت در بام و درت،
کور سازد چشم بدخواه ترا خاکسترت.
مام افغانم، نبینی چشم گریان مرا،
بی گنه قربان مکن تو طفل ارمان مرا.
ای فلک، بشنو تو آخر آه و افغان مرا،
از جهالت کی رهانی خلق افغان مرا؟
هرچند که هرگز نرسیدم به وصالتعمری که حرامِ تو شد ای عشق، حلالت!طاووسی و حُسنت قفسِ پرزدن توستای مرغِ گرفتار، چه سود از پَروبالت؟!زیباییِ امروزِ تو گنجی ابدی نیستبیچاره تو و دل‌خوشیِ روبه‌زوالت!مانندِ اناری که سرِ شاخه بخشکدافسوس که هرگز نرسیدی به کمالت!پرسیدی‌ام از عشق و جوابی نشنیدیبشنو که سزاوارِ سکوت است سؤالت!یک‌بار به اصرارِ تو عاشق شدم ای دل!این‌بار اگر اصرار کنی، وای به حالت!
صدای من از دهاتی دور که در آن نه هیاهوی دروغ گفتن بود و نه سکوت خیانت کردن سرچشمه می گیرد. بشنو صدای مرا که صدا من، هویت من است. من می نازم به صدای زنگولهِ گوسفندی که برای رفع عطش تنشگی مرا دنبال می کند. من می نازم  به نغمه مادرم که برای برادر کوچکم آرام آرام در گوشش زمزمه می کند. گاهی عشق را سحرگاهان زمانی که با بانگ "الله اکبر" پدرم بر می خزیم می بینم. صدای پیچیده در برگ های سرو که باز نسیم مهمانشان شده است. گاهی هم عاشق میشوم، عاشق شُر شُر آب که ا
صدای من از دهاتی دور که در آن نه هیاهوی دروغ گفتن بود و نه سکوت خیانت کردن سرچشمه می گیرد. بشنو صدای مرا که صدا من، هویت من است. من می نازم به صدای زنگولهِ گوسفندی که برای رفع عطش تنشگی مرا دنبال می کند. من می نازم  به نغمه مادرم که برای برادر کوچکم آرام آرام در گوشش زمزمه می کند. گاهی عشق را سحرگاهان زمانی که با بانگ "الله اکبر" پدرم بر می خزیم می بینم. صدای پیچیده در برگ های سرو که باز نسیم مهمانشان شده است. گاهی هم عاشق میشوم، عاشق شُر شُر آب که ا
 
 
 
این چه شوریست که در دور قمر میبینمهمه آفاق پر از فتنه و شر میبینمهر کس روز بهی می طلبد از ایامعلت آن است که هر روز بدتر میبینمابلهان را همه شربت ز گلاب و قند استقوت دانا همه از خون جگر میبینماسپ تازی شده مجروح به زیر پالانطوق زرین همه بر گردن خر میبینمدختران را همه در جنگ و جدل پسران را همه بد خواه پدر میبینمهیچ رحمی نه برادر به برادر داردهیچ شفقت نه پدر را به پسر میبینمپند حافظ بشنو خواجه برو نیکی کنکه من این پند به از گنج و گوهر م
متن آهنگ صدايم بزن چارتار
هم عاقبت مردم کاشانه به دوشم من گام و گذر را به رسیدن نفروشممن صورت ماتی که به آیینه نیاید شعری که نه دیوانه نه فرزانه درآیدصدايم بزن که شاید زمستان من سرآید مرا زنده کن به تابیدنی که تنها ز رویت برآیدصدايم بزن که بی تو فرو خفته در سکوتم به بال و پری نجاتم بده که من رو به رو با سقوطم
ادامه مطلب
 
 
باسمه تعالیچلچراغپند و اندرزقصیده ۱۲
می سرایم از پدر ، من یک قصیده بهرتانتا که فرزندان کنند اعمال و باشد راهشان
پند و اندرز پدر را بشنو از ما ای پسرتا شود درسی برای نسل ما، در این زمان
راستی را پیشه کن در زندگی و کار خویشتا توانی از دروغ بگریز و دوری کن از آن
گر سخن لهو و لعب  باشد، مگو بهر عمومتا توانی گو کلام اولیا و عارفان
گر بود کاری صلاحت، جستجو در آن مکنگر بدانی عیب این و آن، مگو بر دیگران
چونکه اسراف است تبذیر و بود آن ناثوابحد اوسط
صدايم بزن چارتار
متن آهنگ جدید چارتار به نام صدايم بزن
هم عاقبت مردم کاشانه به دوشم
من‌گام‌و گذر را به رسیدن‌نفروشم
من صورت ماتی که به ایینه نیاید
شعری که نه دیوانه فرزانه دراید
صدايم‌بزن که شاید زمستان من سراید
مرا زنده کن‌به تابیدنی که تنها ز رویت براید
صدايم‌بزن که بی تو فروخفته در سکوتم
به بال و پری نجاتم بده که من روبرو با سقوطم
سرتا سر این بحر پراکنده سراب است
حال قمر و شمس و زمین بی تو خراب است
حتی اگر اندوه تو در سینه بریزم
رسوا تر
عاشقانه ترین عاشقانه های جهان
در برابر قلبم کم میاورند
وقتی که پای "تو" در میان است
.
بشنو!
فریاد عاشقانه ی قلبم را
دستهایم را که میگیری
نگاهم که میکنی
مشتاقانه تر از ثانیه ها.
عشق در وجودم میتپد
آوای بودنت، عاشقانه های جهان را میرقصاند
جهان در برق چشمانم میلرزد
و آغوشت تو گرم میکند تنم را.
با آرامشی از جنس بهشت. :)
.
آغوش تو آرامشی از جنس بهشت است
آرامشت از جنس "تو" در آینه ی "من"
خالیست جهان بی تو و عشقت شهِ قلبم!
بر بوم جهان با تو خوشست عشق کشید
عقبه ها با بیرحمی تمام میکوبند 
به وجود من میکوبند 
سیاه و کبود شده تمام تنم. جای عقربه ها رو دست هایم مانده 
صدای مرا میشنوی؟ 
از ته این چاه ظلمانی بشنو مرا 
سایه من بر تمام جهان می افتد روزی 
روزی می اید که از این پیله رخت ببندم
روزی پروانه ی زیبایی می شوم
روزی بر بلند ترین بلند ترین قله ها می نشینم و به شما نگاه میکنم 
اینجا سرد است و تاریک 
سرد سرد 
صدای جرقه را از درون من میشنوی؟ 
اتش درون من خاموش نمی شود 
رسم دنیا در همین است آنکه آمد رفتنی ستبعدِ رفتن نام نیکت بر زبانها ماندنی ست
 
تا توانی خلق را از خود مرنجان با سخنآنکه بالاتر نشیند ، آخرش افتادنی ست
 
عمر و جانت گرچه عمر نوح هم باشد ولیشیشه ی عمر گرانم عاقبت بشکستنی ست
 
تکیه بر ایمان خود کن هم رهِ شیطان مشوریسمانِ دست شیطان قطعاً پوسیدنی ست
 
ثروتت بند است بر شب شهرتت با یک تبیعاقبت ثروت به دست وارثان بسپردنی ست
 
دل مبند بر مال دنیا ، مالِ دنیا بی وفاستخرقه ی زر هم بپوشی سیم و زر نابردنی ست
⭕️بی حجابان غاصبند و غصب دلها می کنندصاحب آن خانه را از خانه بیران می کنند.
صادق آل محمد گفت: دل عرش خداستبی حجابان عرش حق را لانه ی خود می کنند.
خواهرم گر شیر باشی و دلِ شیرت بودهل مبارز با خدا گفتی و مغلوبت کند
گر طلاقی را که مبغوض است بابش باز شدانتهای غصب دلها بود که کارش زار شد.
آتشی کانداختی در کلبه ی عشقِ کسیدودِ آن آتش به چشمت رفته و کورت کند.
یک نصیحت بشنو از من پا مزن بر بخت خویشچون کسی چون تو دلِ شُویت به تسخیر آورد.
توبه کن، بگرد و مایو
چه زیبا بافتی زلف عروسان شب من را
که از هر زلف، صد شب شد، زمان بی تو و من را
به دستانت گره کردی، شب و شعر و شرابم را
که هر دم آروز کردم، تو بودی جای اینها را
از این دیوار و این سایه، که عمری همدم غم بود
بپرس و راست را بشنو، که هم قصه شوند من را
از این حالی که من دارم، غزل شاید توان گفتن
ولی با تو چه باید گفت؟ از این ما و تو و من را 
لطف حق داد به ما حضرت قاآنی را
.
در میان دو جهان غیر شهیدان حسین
چه کسی درک کند مردن عرفانی را؟
.
خون قاسم که زمین ریخت، فرو می بلعید
هیبت و قدرت آن دولت شیطانی را
.
باتلاقی است که جز دولت منفور ترامپ
عاقبت می شکند کعبه عبرانی را
.
رهبر کفر جهانی که به مستی خفتی!
خیز و بشنو سخن ملت قرآنی را:
.
ضربه ای سوی تو آید که فراموش کنی
چهره رافت اسلامی انسانی را
.
دشمنان وطنم باز همه می بینند
انتقام و غضب خاسته از وحدت ایرانی را
.
بابِ قاسم که شود ساخته در صحن
 العجل آقا که حسین(ع) منتظرست
 

 
مهدیا درد دل سوخته ام را بشنو
                               اندکی از غم پنهانی من را بشنو
اینهمه ظلم و سیاهی به دنیا تا کی
                          خود بگو اینهمه هجران و تطاول تاکی
در غمت بی سر و سامان و حزینم مولا
                           بیکس وبی دل و حیران وغمینم مولا
سوختم،سوختم آقا تو به فریادم رس
                             من گدای توأم آقا،تو به فریادم رس
روزگاریست که من واله و حیران توأم
هیچکس ننشست روشون امشب 
برای ما بود 
برای ما
ما نبودیم 
پس خالی بمونه 
ما.
هیچ چیزی طعم و رنگ نداره 
حتی اگه دلم بتپه براش 
اینکه دیوانه وار بخام فیلمی رو تماشا کنم ولی نباشه و برام ینی هیچ
این ینی ما نتونستیم بریم 
اینو دوس دارم 
این منو زنده میکنه 
میدونی 
من خیلی صدات کردم 
ولی شاید دلم همون شب شکست 
گمونم اون شب شنیدی 
میگم نه اینکه نباشی 
ولی خو همیشه باش 
همیشه بشنو 
من بی کسم بی تو
من هر روز از روزی که خودمو شناختم باهات حرف زدم 
پس بش
سلام      
 
 
                             بسم الله الرحمن الرحیم
مِنَ الَّذِینَ هَادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَیَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا وَاسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ وَرَاعِنَا لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْنًا فِی الدِّینِ ۚ وَلَوْ أَنَّهُمْ قَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانْظُرْنَا لَکَانَ خَیْرًا لَهُمْ وَأَقْوَمَ وَلَٰکِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَلَا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا
بشنو ای محبوب 
که مقصود آفرینش تویی 
نقطه مرکز و محیط کائنات تویی 
آن مشیت و فرمان 
که بین آسمان و زمین در حرکت است تویی 
بسیط و مرکب تویی 
من ادراک را در تو آفریدم 
تا آیینه دیدارمن باشد 
اگر مرا ادراک کنی خود را نیز در خواهی یافت 
اما اگر در سودای خود باشی 
طمع مدار که هرگز با ادراک نفس خود مرا ادراک کنی 
تو به چشم من توانی دید، مرا و خود را 
و به چشم خود نخواهی دید ،مرا و خود را 
ای محبوب 
چه بسیار که تو را خواندم وتو آوای من نشنیدی 
چه بسیار
یکی از بچه های کلاس که از گیلان به دانشگاه ما آمده است در مورد حال و هوای شهرش میگفت. آنطور که شنیدم آنقدر برگ زرد روی زمین میریزد که آدم برای عبور و مرور باید یک تونل بسازد. در یک چشم به هم زدن حجم عظیمی از برگ های پاییزی روی زمین میریزند. با اولین باران پاییزی، قورباغه ها طلبکارانه گوشه مرداب می نشینند و غبغبشان را باد میکنند. اردک ها هم با فیس و شماتت از آب بیرون می آیند و با تبختر راه میروند و خودنمایی میکنند. نمیدانم، اما شنیدم که آنجا گاوها
امام علی(ع):"از زیاد حرف زدن بپرهیز،که آن عیب های پنهان تو را آشکار می ساز و کینه های آرام گرفته دشمنانت را بر ضد تو تحریک می کند."|غرر الحکم،ح۲۷۲۰|
مرتبط:آیت الله سید علی قاضی،۲۶ سال ریگ در دهان می گذاشتند.|منبع|
مرتبط:دادند دو گوش یک زبان از آغاز/یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگو(شاعرش نمی دونم کیه!!!)
 
                       شعر پزشک و فرهنگی
السلام ای خالق آموزگار/ باز با نامت قلم شد ماندگار
روزگاری روزگار آشنا》 / قصه می گویم من از درد و فنا
قصه از فرهنگ بشنو، از هنر / نه ز بی فرهنگی مردان شر
قصه از مکتب، معلم یا کتاب / بشنو ای فرهیخته این اشعار ناب
قصه می گویم من اینک از ادب / از شعور و از شعار، از گفت رب
قصه از قرآن، سعدی، مثنوی / قصه می گویم که تو آدم شوی
قصه می گویم من از روح بشر / تا بسازم در جهان مردان نر 
ای پزشک غرقه در دریای دون / تو چه می دانی
امام به شاه نصحیت می کند که از پدرت عبرت بگیر به کدام واقعه تاریخی اشاره دارد
بخشی از سخنرانی امام در این مورد
روز ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ به مناسبت عاشورای محرم ۱۳۸۳، آیت الله خمینی، در معیت چند تن از روحانیون، درصدد برآمدند به مدرسه فیضیه بروند و برای مردم سخنرانی کنند.کوشش رژیم برای منصرف ساختن ایشان از سخنرانی روز عاشورا به نتیجه نرسید.مقارن عصر، آیت الله خمینی، در حالی که هزاران تن، با فریاد خمینی، خمینی » او را مشایعت می کردند، وارد مدرسه فیضی
صدايم کن
بند _ دلم بند است
به صدایت
وقتی میخوانی ام ماه من
.
تو باشی
و من باشم
و رفتن
من بپرسم کجا می رویم
و تو بگویی 
" داریم میریم کوه ؛ شکار آهو "
و بخندی و چشمک بزنی
و قند در دلم آب شود
و تلخی های زندگی
از یادم برود
و باز زندگی کنم
نزیستن هایم را
در اینهمه مردن  .
روح وحشی
+این زندگی نیست . مرگ تدریجی است زیر شکنجه ی نبودن ها
جواب کاربرگه شماره ۱۱ مطالعات نهم
انگیزه اصلی امام از مخالفت و مبارزه با حکومت شاه چه بوده است؟
علل مخالفت امام خمینی با نظام ی پهلوی را می توان این گونه فهرست کرد: نابودی اعتقادات اسلامی، از بین رفتن استقلال کشور، نقض قانون اسلامی، امتیازات داده شده به غرب، پیوند پنهانی و غیرمستقیم با اسرائیل، هزینه های بیهودۀ تسلیحاتی، فساد رایج در میان بزرگان دولتی،
۲-از نظر امام خمینی چه خطر ها و تهدید هایی از جانب اسرائیل متوجه ایران بود؟
اسرائی
 
خواجه عبدالله انصاری: روزه جوانمردان طریقت ‏به زبان اهل معرفت ‏بشنو و ثمره سر انجام آن بدان، چنانکه تو تن را به روزه داری، و از طعام و شراب باز داری، ایشان دل را به روزه دارند و از جمله مخلوقات باز دارند تو از بامداد تا شبانگاه روزه داری، ایشان از اول عمر تا به آخر روزه دارند.
وقتی میای خونه من میرم داخل اتاقم حبس میشم. فقط هر از گاهی میام بیرون ، که گیر ندی چرا همش داخل اتاقیچرا به خونه نمیرسی.
میدونی، حالم ازت به هم میخوره ، پُر از تنفرم وقتی دارم این متن رو مینویسم. 
هر وقت از اتاق اومدم بیرون سرِ یه چیزی داد زدی سرم، دعوا کردی و هوار هوار داد و بیداد راه انداختی.
میدونی که من هر شب دعا میکنم زودتر از زود مرگت رو ببینم؟
مگه خدا نمیگه موقع بارون باریدن دعاها اجابت میشه؟! من از ته قلبم میخوام زودتر موعد مرگت برسه!
خ
وقتی در ریسرچت کانهو حمار در گل گیر کرده ای و کم مانده که سر به بیابان نهی! و جناب حافظ اینگونه دلداری می دهد: 

ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی
من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی :(  
بوی یک رنگی از این نقش نمی‌آید خیز
دلق آلوده صوفی به می ناب بشوی
سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکن
ای جهان دیده ثبات قدم از سفله مجوی
دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببر
از در عیش درآ و به ره عیب مپوی
شکر آن را که دگربار رسیدی به بهار (حافظ جان اینجا زمستان است و در د
•--• 
موسیٰ علیه‌ السلام وقتی به طور
رفت از‌ خدا‌ خواست که
خودش را نشان بدهد: أرِنی
و خداوند فرمود: لَنْ‌تَرانی
یعنی که من را نمی‌توانی ببینی!
 
•--• 
جنابِ مولوی
عارفانه‌ به‌ قضیه‌ نگاه ‌کرده ‌و ‌گفته:
 
أرِنی» کسی بگوید که تو را ندیده باشد
تو که با منی همیشه، چه تَری»ٰ چه لَنۡ‌تَرانی»
 
•--• 
جنابِ حافظ
عاشقانه به قضیه نگاه کرده و گفته:
 
چو رسی به طور سینا، أرِنی»بگو و بگذر
تو صدای دوست بشنو نه جواب لَنۡ‌تَرانی»
 
•--• 
جنابِ س
 
 
 
امشب از بوی اقاقی؛ سر خوشم
وز شراب چشم ساقی؛ سرخوشم
من خراب چشم مستت؛ ساقیا
می بده ؛ قربان دستت ساقیا
حیرتم ؛ آیینه دارم دلبر است .
مستیم ؛ امشب ز جایی دیگر است من پر از هویم
که هی هی می‌کنم بشنو از نی . بشنو از نی می‌کنم
باز آشوبی به کارم کرده عشق
همچو رگ‌های سه تارم کرده عشق
مست گشتم.چرخ خوردم.کف زدم
نو شدم . برخاستم . بر دف زدم
آه ای دف ها مرا یاری کنید "دل ز دستم می‌رود " کاری کنید
 
" مولانا"
 
ادامه مطلب
- بانو ! آن روز به یادت هست که تو از گرمای طاقت سوز و تشنگی نالیدی و من شعری خواندم و تو به طعنه گفتی که شعر را به نان و آب و سرپناه نمی توان تبدیل کرد ؟ یادت هست ؟
- البته آقا البته
- حال بشنو تا بگویم : تبدیل یک شکل ندارد که آن شکل هم مستقیم باشد . تنها یکی از اشکال تبدیل بی واسطه است . شکل های دیگر تبدیل آنقدر ساده نیست که درک ان به سادگی مقدور شود . عمیق تر از اینکه هستی شو تا هر تبدیلی را به درستی درک کنی . من دشوار ترین لحظه های زندگی ، و در اوج
حافظ، سعدی و مولانا سه برداشت خودشون از صحبت موسی در کوه طور بیان میکنند.
موسی به خدا میگه ارنی (خود را به من نشان بده)
خدا در جواب میفرماید لن ترانی (هرگز مرا نمیبینی)
 
برداشت سعدی:
چو رسی به کوه سینا ارنی مگو و بگذر
که نیرزد این تمنا به جواب لن ترانی
 
برداشت حافظ:
چو رسی به طور سینا ارنی بگو و بگذر
تو صدای دوست بشنو، نه جواب لن ترانی
 
برداشت مولانا
ارنی کسی بگوید که ترا ندیده باشد
تو که با منی همیشه، چه تری چه لن ترانی
 
سه بیت، سه نگاه و سه برد
"علی بن موسی الرضا را باید دید. او امام است و امام به گفتن نمی آید. نه واژه کمک می کند و نه زبان یاری. عقل هم در این بساط، بازیچه است. از من بشنو و باور دار که امام معصوم به تعریف درنمی آید. امام معصوم را باید دید، باید تماشا کرد."
+ اقیانوس مشرق - مجید پورولی کلشتری
تازه دارد فهمم میشود چه بر سرم رفته است. اگر تمام اشعار ابتهاج و منزوی و شهریار را هم در ممزوج کنم، باز هم کفاف دردهایم نمیشود. آنقدر دلگیرم که گویا جهان در برابر دلمرده است، به راستی مرگ واژه باشکوهی است برای اینگونه زیستن نمیدانم، این سکوت، این تحمل، این فریاد، این ناشکیبایی از کجا در وجودم رخنه کرد. هر چه تبر هم بزنم فایده نکند، انگار بعضی چیزها از درون فاسد شده است عزیز من! از من بشنو. آنقدر حیرانم که به جامی هم جمی جهان‌نما را بنگر
تازه دارد فهمم میشود چه بر سرم رفته است. اگر تمام اشعار ابتهاج و منزوی و شهریار را هم ممزوج کنم، باز هم کفاف دردهایم نمیشود. آنقدر دلگیرم که گویا جهان در برابر دلمرده است، به راستی مرگ واژه باشکوهی است برای اینگونه زیستن نمیدانم، این سکوت، این تحمل، این فریاد، این ناشکیبایی از کجا در وجودم رخنه کرد. هر چه تبر هم بزنم فایده نکند، انگار بعضی چیزها از درون فاسد شده است عزیز من! از من بشنو. آنقدر حیرانم که به جامی هم جمی جهان‌نما را بنگرم و
 سه  نفر برداشت خودشون از صحبت موسی در کوه طور رو  بیان میکنند.
موسی به خدا میگه ارنی (خود را به من نشان بده)
خدا در جواب میفرماید لن ترانی (هرگز مرا نمیبینی)
 
برداشت  نفراول:
چو رسی به کوه سینا ارنی مگو و بگذر
که نیرزد این تمنا به جواب لن ترانی
 
برداشت  نفر دوم:
چو رسی به طور سینا ارنی بگو و بگذر
تو صدای دوست بشنو، نه جواب لن ترانی
 
برداشت نفر سوم:
ارنی کسی بگوید که ترا ندیده باشد
تو که با منی همیشه، چه تری چه لن ترانی
 
سه بیت، سه نگاه و سه برداش
البته اینم یه حرف جالبه که ما تمومه حرفامون حق به جانبههه ما از خوبیامون دم زدیم وگرنه منم به خیلیا کم بدی نکردمپول دختر موقعیتم خدایی بد نبوده عمقه نیتمولی بذار بدو بیراه هارو حوالم کنن بلکه خالی شنو منو حلالم کننمنم یاد گرفتم اینارو از اجتمامون پ توجیح نداره کارم اشتباه بوداگه درد دارم بوده حقم .ون لقمیه حساب کتابی بوده که مونده از قبلبگذریم اینم با یه دیده روتینبشنو بگو بسه بس که دیکته خوندی تو هم اگه زندگی مارو دیده بودیتو صدتا ترک سر ت
البته اینم یه حرف جالبه که ما تمومه حرفامون حق به جانبههه ما از خوبیامون دم زدیم وگرنه منم به خیلیا کم بدی نکردمپول دختر موقعیتم خدایی بد نبوده عمقه نیتمولی بذار بدو بیراه هارو حوالم کنن بلکه خالی شنو منو حلالم کننمنم یاد گرفتم اینارو از اجتمامون پ توجیح نداره کارم اشتباه بوداگه درد دارم بوده حقم .ون لقمیه حساب کتابی بوده که مونده از قبلبگذریم اینم با یه دیده روتینبشنو بگو بسه بس که دیکته خوندی تو هم اگه زندگی مارو دیده بودیتو صدتا ترک سر ت
هوالمحبوب
سلام محبوب ازلی و ابدی
امروز را بیشتر از دیروز با یاد تو سپری کردم، داشتم فکر می‌کردم به لطف ماه توست که دردها تسکین یافته‌اند، غم‌ها سبک‌تر شده‌اند. اصلا به قشنگی ماه توست که بیداریم و از بیداری‌مان لذت می‌بریم.
یاد توست که لبخند می‌شود و بر لب‌هایم می‌نشیند، یاد توست که گاه اشک می‌شود و از چشم‌هایم می‌چکد، یاد توست که قلبم را آکنده، یاد توست که در دقایقم جاری است، یاد توست این شعف درونی که می‌جوشد و به غلیان در می‌آید.
از
 
هر انسانی لحظات جهنمی دارد. چشمهایش بی حالت می شود و نمی تواند بر چیزی تمرکز کند. قلبش دردناک می تپد و روحش هزار تکه شده . من از این لحظات کم ندارم و پناهم شنفتنی است.
شنفتنی خلسه مهربانی است که دست مرا می گیرد و در حال موهایم را شانه می زند و میگوید ببین، بشنو، در حال باش.
 
 
 
 
 
​​​​​​
در هر حالی هستی .
با هر هدفی که داری .
اگه میخوای باقی بمونی.
اگه میخوای نجات پیدا کنی.
اگه میخوای ارزشمند باشی.
اگه میخوای متفاوت باشی.
شروع کن به نوشتن. فقط بنویس .
پیامبر بهترین مخلوق خداست ، خدا بهترین هدیه اش را به پیامبر داد . برایش نوشت . و با نوشتن او را متنعم کرد.

اگر کسی اهل نوشتن نبود، اهل نعمت نیست.
می بینی خدا، گاهی با تو صحبت می کنم گاهی با عشقو چقدر شما هر دو به هم نزدیکیدزردی روی مرا می بینی؟تلخی دهان و چشمان کبودم؟هر جا بی شما رفتم در نهایت باز به سمتتان آمدمگاهی به سمت تو و گاهی به سمت عشقبی هیچکدامتان نمی توان بودخدایا دعای مرا بشنوو عشقی که قرب تو را بخشیده از من نگیربر آتش آن بیفزا و اشکهای مرا روان کنکه اشک کلید قرب توستو قرب تو خود عشق برتر از عشق 
موسی (ع) خطاب به خداوند در کوه طورمیگوید:
اَرَنی ( خود را به من نشان بده)
خداوندمیفرماید:
لن ترانی ( هرگز مرا نخواهی دید)
و حالا 
برداشت سعدی:
چو رسی به کوه سینا ارنی مگو و بگذر
که نیرزد این تمنا به جواب "لن ترانی"
برداشت حافظ:
چو رسی به طور سینا ارنی بگو و بگذر
تو صدای دوست بشنو، نه جواب "لن ترانی"
برداشت مولانا:
ارنی کسی بگوید که ترا ندیده باشد
تو که با منی همیشه، چه "تری" چه " لن ترانی
    
سه بیت، سه نگاه، سه برداشت:
همچو سعدی ، عاقلانه
همچو حافظ ، عا
خدایا سلام؛ آدینه بخیر؛ امروز جمعه و تعطیل رسمی کشورم است؛ اما میدانم که تو تنها مدیری هستی که هیچوقت تعطیلی نداری؛ تنها مسئولی هستی که درب اتاقت منشی نداری و بنر هم نزدی که روز ملاقات مشخص شود .خدای تو تنها بزرگی هستی که درب ورودی ملاقات را با آیفون تصویری چک نمی کنی و بندگانت را گل چین نمیکنی؛ خدایا تو تنها مسئولی هستی که بدون حمایت کسی همه را حمایت می کنی؛ خدایا از عزل نمیترسی وکسی را نصب نمی کنی ؛خدایا برای آمدن و دیدنت نیاز نیست به هزارا
بشنو از عاشق دلیل عشق سرخش را هم اکنون
#پرسپولیس و عاشقانش بوده استثنا به مضمون
از همان اوّل که نام نامیش شد نقل مجلس 
اختران بیشماری آمدند از سینه بیرون
#جعفر_کاشانی و #خوردبین و #بهزادی وَ #اصلی
بوده اند بمب اتم ، ماند آن تشعشع تا هم اکنون
می نویسم از #عمو_مهراب و #پروین و #کلانی
می نویسم از زمین و داور و حمله ، شبیخون
#پیروانی، #آشتیانی ، #پنجعلی تا شخص #دائی
کرده فوتبالی که سطح قاره شد از آن دگرگون
#محسن_عاشوری و #شاهرودی و #انصاریان هم
مثل #ایرا
:: ای باران.از غصه ام آگاهی
 
هوالودود
 
پنجره را باز بگذار. باید عطر خاک باران خورده و موسیقی قطره ها اتاق را پر کند. باید کمی به خودت استراحت بدهی، مثلا دراز بکشی و چشمانت را ببندی و به هیچ چیز جز باران نیندیشی. نه در دل شعر بخوانی نه برای خودت فکر و استدلال کنی و نه در خاطرات غوطه ور شوى. 
 
دل بسپار به عطر بهاری این بارش. بهار دارد مى رسد. این را من نمى گویم.تقویم نمی گوید. شکوفه ها نمی گویند.امشب این قطره های معجزه گر، که هر یکی رزق جوانه ای
:: ای باران.از غصه ام آگاهی
 
هوالودود
 
پنجره را باز بگذار. باید عطر خاک باران خورده و موسیقی قطره ها اتاق را پر کند. باید کمی به خودت استراحت بدهی، مثلا دراز بکشی و چشمانت را ببندی و به هیچ چیز جز باران نیندیشی. نه در دل شعر بخوانی نه برای خودت فکر و استدلال کنی و نه در خاطرات غوطه ور شوى. 
 
دل بسپار به عطر بهاری این بارش. بهار دارد مى رسد. این را من نمى گویم.تقویم نمی گوید. شکوفه ها نمی گویند.امشب این قطره های معجزه گر، که هر یکی رزق جوانه ای
نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانیکه به دوستان یک دل سر دست برفشانیدلم از تو چون برنجد که به وهم در نگنجدکه جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانینفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنوکه به تشنگی بمردم بر آب زندگانیغم دل به کس نگویم که بگفت رنگ رویمتو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانیعجبت نیاید از من سخنان سوکمعجب است اگر بسوزم چو بر آتشم نشانی؟دل عارفان ببردند و قرار پارسایانهمه شاهدان به صورت تو به صورت و معانینه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتمهمه بر
حجم وزمان 3,28
خواننده محمد گلریز
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
 وطنم، وطنم، وطنم بشنو ز دلم سخنم اگر از بر جان گذرم نرود وطن از نظرم اگر از بر جان گذرم نرود وطن از نظرم تو چو پرتو جان منی تو سرای امان منی
ادامه مطلب
بوی بهار می آید
کلاغ های شوم
اندوه در قارقارشان فریاد
می روند از روزگارم 
و من دگرباره
 آواز سر خواهم داد
نام ات را
ای بهار من
بهار من
بهار من
و من دگر باره 
خواهم رقصید
بر مزار اندوه ها و رنج ها
به شوق
و چشم هایم خواهند خندید
و چشم هایم زیبا خواهند شد
نام ات را فریاد خواهم زد
با هزاران دوستت دارم
هل هله کنان
بوی بهار می آید
بهار روزگار من .
روح وحشی
+بهار صدايم می کند .
ماه من
بعضی دختر خانما می گن من هر جور دوس دارم می خوام برم توی خیابون و به هیشکی هم ربطی نداره.حجاب اجباری رو دوست ندارم رعایت کنم.
خواهشاً فقط منصفانه به این کلیپ دقت کنید. قبول هم نداری حداقل بشنو:
برای تماشای فیلم کلیک کنیددلیل وجدانی حجاب/قرائتیحجم: 4.66 مگابایت 
مفضل گوید امام صادق ع بمن فرمود. ای مفضل انچه بتو میگویم بشنو وبدانکه خق است انجام ده و به برآدران بزرگوارت خبر ده عرضکردم برادران بزرگوارم کیانندفرمود کسنیکه  درروآساختن حوایج براد ا من خود رغبت دارندسپس فرمودهر کس بک حاجت برادر مومن خودرا روا% کند خدای عروجل روز قیامت صد هزار حاجتاورارواکند که نخستین انهابهشت باشد و دیگرش. انکه خویشان واشنایان وبرادرانش را اگرتاصبی نباشد ببهشت بردو. رسم  مفضل این بود که چون از بکی از براد ر انش در خواست
میدونم یه طوریمه اما تو نپرس،
نپرس چرا تو خودمم،
نپرس چرا از سر شب چشام میره برا خواب اما تا سه صبح از این دنده به اون دنده میشم.
نپرس و به روی خودت نیار که چرا چشام اونقدر لبالب اشکه که حتی با چین خوردن صورتم از خنده قطره ها قل میخورن رو گونم.
من میدونم چمه
اما تو فقط بپرس "خوبی؟"
من میگم :"خداروشکر."
بعد به روم نیار که فهمیدی یه چیزیم هست.
نه که غریبه باشی،فقط خستم برا حرف زدن!
اگه دلتنگ شدی،
منو لابه لای آهنگایی ک زمزمه میکنم پیدا کن.
لابه لای
ناکسان بی‌مایگی دکّان کنندعاشقان گوهر به جان پنهان کنند
گوهر پنهان درخشد از نهانزان فیوضات نهانی آن کنند
جهل دائم خلق را چون چرخ کردگوش خود بر عوعوی گرگان کنند
چون که جان با موسقی بیگانه شدلاجرم عرعر به گوش جان کنند
گرچه با جان خلق دون بیگانه استهرچه را دیوان بگویند آن کنند
تو برو بشنو نوای گونه‌گونورنه در گوش خرابت لان کنند
تو برو گوش خرابت باز کن حلمیا این کار را مستان کنند
موسیقی: Mark Eliyahu - Through Me
آموزش دادن و فرهنگ سازی خیلی کار طاقت فرسایی هست. دلم برای آدم‌هایی که رسالت و دغدغشون آگاهی دادن درباره اشتباهات فرهنگی و اعتقادی ماست می‌سوزه! تصور کن هزاران مقاله، ساعت‌ها بحث علمی، چند صد روانشناس و خبره‌ی فلان موضوع دارن میگن تمام مدت پدر و مادر و جامعه اشتباه به عرضمون رسوندن! بعد‌ یه عده آدم ِ عجیب، هنوز هم‌ معتقدن روشی که پدران و مادرانشون طی می‌کردن خیلی هم درست بوده! این حجم از نشنیدن و ندیدن و نخوندن از چی نشات می‌گیره؟ انگار
دل روشنی دارم ای عشق
صدايم کن از هر کجا میتوانی
صدا کن مرا از صدفهای سرشار باران
صدا کن مرا از گلوگاه سبز شکفتن
صدايم کن از خلوت خاطرات پرستو
بگو پشت پرواز مرغان عاشق چه رازیست
بگو با کدامین نفس میتوان تا کبوتر سفر کرد
بگو با کدامین افق میتوان تا شقایق خطر کرد
*
مرا میشناسی تو ای عشق
من از آشنایان احساس آبم
و همسایه ام مهربانیست
و طوفان یک گل، مرا زیرو رو کرد
پرم از عبورپرستو
صدای صنوبر ، سلام سپیدار
پرم از شکیب و شکوه درختان
و در من طپش های قلب
■ ابتدا این کلیپ را ببنید سپس متن را مطالعه کنید؛
1: پیرمرد کشاورز طبسی در مقابل وزیر کشاورزی ایستاده و بدون ملاحظات اداری در کمال اعتماد به نفس از وضعیت مدیریت کشاورزی و شرایط بازار گوجه فرنگی گلایه می کند!
2: نکته قابل توجه برای شما لحظه خداحافظی است که دستی به شانه وزیر می زند و می گوید: خودتان می دانید و مملکتتان! (احساس "دیگری" بودن) 
3: این کشاورز مهمترین زمان ارائه درد دل خود را به دو بیت اختصاص داد که برای بسیاری نامفهوم است. اما شعری که ا
یا رضا من همانم که تا صدايم کردی 
برگشتم
از همان زمان لبیک گفتم و هرچه صدایت میکنم دیگر تحویلم نمیگیری 
باشد
گدا جوابش چه می ارزد 
اما من گدایی ام را تکرار میکنم 
اما شما که صدايم کردی 
و چیست راز این پاسخ ندادن نمیدانم. 
 این مناجات را که از ابن خالویه روایت شده بخواند؛ به گفته او این مناجات حضرت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) و امامان پس از اوست که در ماه شعبان می‌خواندند:اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاسْمَعْ دُعائِى إِذا دَعَوْتُکَ ، وَاسْمَعْ نِدائِى إِذا نادَیْتُکَ، وَأَقْبِلْ عَلَىَّ إِذا ناجَیْتُکَ ، فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ ، وَوَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ مُسْتَکِیناً لَکَ ، مُتَضَرِّعاً إِلَیْکَ ، راجِیاً لِما لَدَیْکَ ثَوا
دل نوشته ی زیبای کامیلا سلستینو

بانوی تازه مسلمان از کشور برزیل برای پیاده روی اربعین :

-شاید کسی با خودش بگوید:

از خانه هم می توانم به حسین(ع) سلام بدهم؛
از خانه هم می توانم زیارت اربعین بخوانم .

-چرا باید سختی چند روز پیاده روی را به جان بخرم
و مسیری طولانی در گرما و
سرما طی کنم
تا کسی را زیارت کنم که همین لحظه در کنار من است.
پس بشنو سخن حضرت زینب(س) را که به یزید فرمود:
" به خدا که نمی توانی یاد و
خاطره ی ما را محو کنی."
اگر من از خانه ام سلام
باسمه تعالی
جوشن کبیر
غزل(۳)
ذکر رحمان و رحیم، حی وسبحان و کریم   خالق کل وقدیم، بشنو از رب عظیم
قل هو الله احد، از ازل بود و  ابد              
  ذکر حق جویان بود، قل هو الله علیم
قل هو الله   صمد، گفته قرآن بود              
 دورمان کن از حسد، ای خدا وند مقیم
رستگار است در جهان، در دو عالم همزمان      
  هر که آرد بر زبان، ذکر رحمان و رحیم
بی شریک و لا یزال، حی مطلق ذوالجلال     
  دور باشد از زوال، حی و سبحان وکریم
کعبه دلها تویی، هر کجا
بیادت هستم واین شعر گفتن ها بهانه ستغزل گفتن فقط یک گوشه از این حرفهای عاشقانه ستدلم بدجور می گیرد چواز تو دور ومهجورمبخوان حال دلم بنگر که اینها ناله هایی شاعرانه استزدرد دوریت از چشم خونبارم شب وروزموازهجران وغربت شام تارم چون فسانه ستغزلهایم همه مملو زدرد وغربت وعزلتواشعارم همه مرثیه هایی غمگنانه ستسپاهانی ام وعشق وطن دارم چه فرقی می کند من راکه شهرم اردبیل وفارس ، قم یاهگمتانه ستدرآشوبم و بد جوراین  دلم گیر است می دانیواین دلتنگی من
احتمالا با گروه موسیقی چارتار آشنا هستید و آهنگ‌هایش را شنیدید. به نظرم یکی از ویژگی‌های منحصربه‌فرد این گروه ادبیات ترانه‌هایش است. در این ترانه‌ها مثل دیگر اشعار خواننده‌های دیگر از عشق و تنهایی و دوست داشتن دیده می‌شود ولی با ساختار ادبیاتی فاخر و خاص. برای مثال یکی از جدیدترین تراک‌های جدید منتشر شده به نام (صدايم بزن) را در زیر می‌خوانیم. ضمنا تمام اشعار ترانه‌های منتشر شده مختص شاعر همین گروه سراییده شده:
هم عاقبت مردم کاشانه به
دلم مسافرت می‌خواهدبه جایی که نیستبه غاری با پایان باز.که آن‌طرفش به دریا می‌رسد!به ساحلبه آزادیبه صلحبه حیاط امام‌زاده‌ای نامکشوفشهری در کنج آسمانمدینه‌ای که هر روز صبحلاله‌هایشقناری‌هایشبادبادک‌هایشو عروسک‌هایشبه گل نرگس» سلام می‌کنندمن باید پلاک» یک ستاره» راکه هنوز در جبهه جنوب» زندگی می‌کندبه دست مادرش برسانم.و آشتی کنمبا جزر و مد اروندو آن‌همه نخل سرجدامن هنوزدنبال قایق عاشورا» می‌گردمکه در شب حنابندان» گم شد
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است دردا که این معما شرح و بیان ندارد سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن ای ساربان فروکش کاین ره کران ندارد چنگ خمیده قامت می‌خواندت به عشرت بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز مست است و در حق او کس این گمان ندارد احوال گنج قارون کایام داد بر باد در گوش دل فر
♦️شعری بسیار زیبا (#صلح)

تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان‌کن
ندارم جز زبانِ دل، دلی لبریزِ مهر تو
تو ای با دوستی دشمن.
 
زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونریزی ست
زبان قهر چنگیزی ست
بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید
فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید.
برادر گر که می خوانی مرا، بنشین برادروار
تفنگت را زمین بگذار
تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو
این دیو انسان
چگونه باور کنم خبر رفتنت را سردار؟بلند شو مگر نمی‌بینی شامیان دور علی را گرفته‌اند؟بلند شو برادردلم رفته بین‌الحرمین، کنار علقمهبندبند وجودم دم گرفته ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»بلند شو دلمان برای لبخندت، برای بصیرتت، برای آرزوهای شهادتت تنگ می‌شودپاشو امیر لشگر ایرانبلند شو هنوز فتوحات زیادی باقی ماندهبلند شو دلم برای خم ابرویت تنگ شدهبرای اخم‌های پرصلابتتچگونه باور کنم رفتنت را؟!آنقدر در کوه‌ها و بیابان‌ها به دنبال شهادت گش
چگونه باور کنم خبر رفتنت را سردار؟بلند شو مگر نمی‌بینی شامیان دور علی را گرفته‌اند؟بلند شو برادردلم رفته بین‌الحرمین، کنار علقمهبندبند وجودم دم گرفته ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»بلند شو دلمان برای لبخندت، برای بصیرتت، برای آرزوهای شهادتت تنگ می‌شودپاشو امیر لشگر ایرانبلند شو هنوز فتوحات زیادی باقی ماندهبلند شو دلم برای خم ابرویت تنگ شدهبرای اخم‌های پرصلابتتچگونه باور کنم رفتنت را؟!آنقدر در کوه‌ها و بیابان‌ها به دنبال شهادت گش
این مناجات را که از ابن خالویه روایت شده بخواند؛ به گفته او این مناجات حضرت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) و امامان پس از اوست که در ماه شعبان می‌خواندند:

اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاسْمَعْ دُعائِى إِذا دَعَوْتُکَ ، وَاسْمَعْ نِدائِى إِذا نادَیْتُکَ، وَأَقْبِلْ عَلَىَّ إِذا ناجَیْتُکَ ، فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ ، وَوَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ مُسْتَکِیناً لَکَ ، مُتَضَرِّعاً إِلَیْکَ ، راجِیاً لِما لَدَیْکَ ثَوا
جهل و کبر ملّت‌ها را درو می‌کنند، ادّعای خودشناسی، ادّعای خداشناسی، این که من برترم و راه من، دین من، کیش من، فکر من، شیوه‌ی من برترین است. باری زندگی عزم می‌کند تا حقیقت خویش عریان کند. زندگی عزم می‌کند تا بر دهان طفل خام عقیده زند.
 بشنو! ببین! تجربه کن! زندگی چنین می‌گوید. مرده می‌گوید نمی‌خواهم. خودبین می‌گوید من باید دیده شوم. کوتاه می‌گوید من بلندترین‌ام، دیگران باید به من بنگرند. آری دیگران به تو می‌نگرند، لیکن به خردی و نادانی‌
چگونه باور کنیم خبر رفتنت را سردار؟ پاشو مگر نمی بینی شامیان دور علی را گرفته اند؟ پاشو برادر دلم رفته بین الحرمین کنار علقمه بند بند وجودم دم گرفته" ای اهل حرم میر و علمدار نیامد" پاشو دلمان برای لبخندت برای بصیرتت برای آرزوهای شهادتت تنگ‌ می شود پاشو امیر لشگر ایران پاشو هنوز فتوحات زیادی باقی مانده پاشو دلم برای خم ابرویت تنگ شده برای اخم های پرصلابت برای فرماندهی پر صلابتت چگونه باور کنم رفتنت را!؟ آنقدر در کوه ها و بیابان ها به دنبال شه
داشت از خاطراتش می گفت. می گفت دو سه سال پیش وقتی کربلا بوده، به من پیام داده " اینجا بارونه " . می گفت من بهش جواب داده ام : خدا دوسِت داره ! داره صورتت رو با بارونش ، می بوسه .  می گفت از آن موقع به بعد، هر وقت کربلا رفته، به باران هایش به چشم ِ بوسه های ِ خدا نگاه میکرده .  نشسته ام و دارم فکر میکنم لطافتم را کجا جا گذاشته ام که این روز ها زندگی نشاطش را در چشمم باخته ؟ 
نشسته ام و دارم فکر میکنم اتفاقا امروز زیر ِ باران بودم. منتهی به تنها چیزی ک
تطبیق دو شعر فاخر از سعدی و مولاناشاید یکی از بهترین کاربردهای مظاهر طبیعت در ادب فارسی، انتقال معانی والا و انتزاعی از این طریق است. بنگرید به دو شعر فاخر از دو ادیب پرآوازه که هر چند در ظاهر، روش سیر و سلوک ایشان متفاوت است اما اهداف مشترکی داشته اند.قصه جدایی انسان از ملکوت و بهشت اولیه، همواره یکی از موضوعات مشترک شاعران بوده است.حافظ:فاش می گویم و از گفته خود دل شادم     بنده عشقم و از هر دو جهان آزادمطایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق   که د
فکر می کنید مولانا اسم کتابش را چگونه انتخاب کرده است؟ 
برخلاف دیگر شعرا، او در قید و بند اسم نبوده
و اسم کتابش را مثنوی معنوی گذاشته! مثنوی که یک قالب شعریست.
فکر می کنید مولانا اولین بیت کتابش را چگونه آغاز کرد؟ بر خلاف دیگر شعرا که با نام خدا شروع کرده اند.
بشنو این نی چون حکایت می کند   از جدایی ها شکایت میکند
این بیت سرآغاز اشعار مولاناست.
که در آن نی، استعاره از انسان است و مصرع دوم اشاره دارد به جدا افتادن انسان از اصل خویش
و اینکه اگ
سحر برخیز و ذکر یا ربی گو         دعایی ناله ای اندر شبی گو
به درگاه  خدایت  بندگی کن         از اعمال بدت شرمندگی کن
**************************************************بکن   پند   مرا    آویزه   گوش     خدایت  را  مکن   هرگز   فراموش
رضای حق طلب گر می نمایی     به روز و شب به کار مردمان کوش
**************************************************
بیا  بشنو  ز من  ای  یار  جانی       که پندت  می دهم  با  مهربانی
بدی را در  وجودت کن فراموش       ز جان  خوبی نما  تا  می توانی

حمیدرضا ف
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانموین درد نهان سوز نهفتن نتوانم
تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهتمن مست چنانم که شنفتن نتوانم
شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاهگر دامن وصل تو گرفتن نتوانم
با پرتو ماه آیم و، چون سایه دیوارگامی از سر کوی تو رفتن نتوانم
دور از تو من سوخته در دامن شب‌هاچون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم
فریاد ز بی مهریت‌ ای گل که درین باغچون غنچه پاییز شکفتن نتوانم‌
ای چشم سخن گوی تو بشنو ز نگاهمدارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
پس از هزار بار کلنجار رفتن با خودم، تصمیم گرفتم برایت بنویسم تا شاید آدم بشوی یا اگر نشدی، لااقل هیولا نشوی، هندجگرخوار نشوی. نوشتن برایت را انتخاب کردم تا لبخندِ روی لب کسی بشوی و طوری نشود که روزی به خودت بیایی و ببینی اشک گوشه‌ی چشم آدم‌ها و بغض نشسته بر گلویشان شدی.
از من بشنو که هیچ‌وقت، به هنگام تنهایی‌ات شادمهر گوش نکن. وقتی تنها قدم میزنی شادمهر گوش نکن. وقتی تنها در خیابان‌های عجیب تهران قدم می‌زنی، شادمهر گوش نکن. 
در گوشت می‌خو
سلام! امیدوارم سال نو پر از برکت و خبرخوش و موفقیت باشه براتون :)
ده‌ها خط نوشته‌م. از حال خوب این‌روزهام؛ از سیل؛ از دیروز و مرگ‌ جنینی که پدر و مادرش شونزده‌ساله که چشم‌انتظارش بودن و به‌دنیا نیومده، از عزیزترین‌های ما بود. نزدنش رو به زدنش ترجیح دادم. حرف رو می‌گم. چرا؟ نمی‌دونم! به‌جاش صدايم بزن چارتار رو زمزمه کردم . 
هم‌عاقبت مردم کاشانه‌به‌دوشممن گام و گذر را به رسیدن نفروشممن صورت ماتی که به آیینه نیایدشعری که نه دیوانه نه فر
معجزه اخلاص  : داماد بزرگ خانواده جواد روح اللهی که میاندار این ضیافت باشکوه شده از طرف خانواده شهید از رهبر انقلاب درخواستی می کند : "حاج آقا یک خواسته هم از شما داریم. می خواستیم یک قولی از شما بگیریم که فردای قیامت همه ما را که اینجا هستیم شفاعت کنید" آقای ای میگویند : "ما چه کاره ایم که شما را شفاعت کنیم ؟" و بعد با اشاره به پدرومادرشهیدمی گویند : "این خانم بایدمن وشماراشفاعت کند. این آقا و این خانم . "داماد خانواده می پرد وسط حرف رهبر ان
هو الحی
 
خدایا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست،
 و شنوای دعایم باش آنگاه که می‌خوانمت،
 و صدايم را بشنو گاهی که صدایت می کنم،
 و به من توجّه کن هنگامی که با تو مناجات می‌نمایم،
 همانا به سوی تو گریختم،
 و در حال درماندگی و زاری در برابرت ایستادم،
 به پاداشی که نزد توست امیدوارم،
 آنچه را که در درون دارم می‌دانی،
 بر حاجتم خبر داری،
 نهانم را می‌شناسی،
 کار بازگشت به آخرت و خانه ابدی ام بر تو پوشیده نیست،
 و آنچه که می‌خواهم به زبان آرم
بنده به شخصه ، از عالم گرانقدر ، استاد معظم ، حاج اقا پناهیان عذر خواهی می کنم. واقعیت این است که انفعال امثال حقیرباعث شده ، شخصیت بزرگواری چون ایشان به مشکلات واکنش نشان دهد. در حالی که ،ما بایستی کاستی ها را گوشزد کنیم .که شخص حقیر و هتاکی مثل فلاحت پیشه به خود اجازدهد به استادمان اهانت کند. اقای فلاحت پیشه! در شان ایشان نیست ، جواب چون تویی را بدهد چون نجابت ، دیانت و بزرگی ایشان اجازه چنین کاری نمی دهد. اما جواب را از بنده بشنو! پاکتی که به ر
صدای گوش‌خراشِ ناقوسِ کلیسا را با گوش‌های کورت بشنو! صدای شیهه‌ی کلاغ‌های پیر را با چشمانِ پلیدت ببین! دستانی که به سمتِ پروردگارت برای نابودیِ دیگران دَرهَم گِره کرده‌ای، سَرانجام خرخره‌ی بی‌جانِ دیگری را نشانه خواهد رفت. چه چیزی درونِ تاریکی خرخره‌ی نازکِ تو را نوازش خواهد داد؟ من همان سایه‌ی مرگم که همانندِ بختکی ثقیل، درونِ سیاهی، لاشه‌ی بی‌جانِ تو را با چشمانی باز، نشانه خواهد رفت. چشمان پلیدت را بیشتر باز کن تا دریابی چگونه ب
تو بجو کلام پنهان، تو بجو اذانِ در جانتو بجو حروف رقصان، تو بجو شراب جوشان
تو بجو به هر دو سویت، به درون و روبرویتتو بجو به های‌و‌هویت، به سرود و رقص عریان
بِنِشین و نیک بنگر که عمارتیست افتانبِنِشین و نیک بنگر که عمارتیست خیزان
سر آن گرفته این شب که ز قلّه‌ها بخیزددم آن گرفته این تب که کشد مرا ز انسان
برو آدمی چه سانی که سراب عقل خاک استبرو خادمی بیاموز به حروف و رمز رحمان
برو این چنین نپایی، که به ساعتی و جاییبرو بی‌زمان به پا کن سر و سین و
سه‎شنبه شب رفته بودیم خانه‎ی شهید عبد الصالح زارع» مدافعِ اسلام، زیاد گذشت و خوش؛ یک چیزی که می‎خواهم بگویمش این است که به خواب مادرش و حرفی زده: از بس که بابا می‎گفته دارم عباس بزرگ می‌کنم برای حضرت زینب کبری، این‎ جا عباس صدايم می‌کنند.»توی فکرم، بابای من دارد مرا برای چه بزرگ می‎کند و آن جا چه صدايم می‎کنند؟
چقدر برای خود وقت میگذارید؟چقدر از حضور عزیزانت لذت میبرید؟چقدر در روز به آسمان نگاه می‌کنید و از حضور طبیعت مسرور می‌شویدچقدر نعمتهای تان را مرور میکنید؟چقدر اخلاق شکر گزارانه خود را تقویت میکنید؟چقدر  موسیقی و فیلم ها و کتابهای عالی گوش کرده اید و دیده اید و خوانده اید؟چقدر توکل کرده اید و رها بودید؟چقدر علایق و ایده هایتان را دنبال کرده اید؟در چه کاری مهارت داری و چه کاری را عالی انجام میدهی؟در لحظه همان را انجام بده که خوشحالت میکند
حتی اگر صدايم به تو نمی رسد، با تو سخن خواهم گفت. من تمام دردم را در این واژه ها می ریزم. 
برای قلبی که عاشقم نبوده است، برای دستی که هرگز مرا نوازش نکرده است، برای استخوان هایی که در آغوشم فشرده نشده است، تو خوب میدانی که بیش از این نمیتوانم دوستت داشته باشم. 
من تو را در انبوه موشک ها، گرانی ها، گریه ها، خنده ها، دروغ ها و ترس ها دوست خواهم داشت. من در انبوه جمعیت که صدایشان گوش آدم را کر میکند، فریاد میکشم که دوستت دارم. حتی اگر سیلاب بلوچستان
چند سال پیش داشتم تست قرابت میزدم به این شعر سعدی برخوردم
 
سعدی چو اسیر عشق ماندی/ تدبیر تو چیست؟ ترک تدبیر
 
خیلی حال کردم باهاش یادداشتش کردم یه روز اگه روز سعدی یه خبرنگار جلومو گرفت گفت یه بیت از سعدی بگو به جای سعدیا مرد نام و بنی ادم که همه بلدن اینو بگم ضایع نباشه.امروز یادش افتادم دیدم حفظش نیستم:/
رفتم سرچ زدم قبل از اینکه بهش برسم اینو پیدا کردم و واااای باز عنان از کف دادم:
 
موسی خطاب به خداوند در کوه طور:اَرَنی ( خود را به من نشان
یا صاحب امان عجل علی ظهورکچگونه باور کنم خبر رفتنت را سردار؟ پاشو مگر نمی بینی شامیان دور علی را گرفته اند؟پاشو برادردلم رفته بین الحرمینکنار علقمهبند بند وجودم دم گرفته" ای اهل حرم میر و علمدار نیامد"پاشو دلمان برای لبخندتبرای بصیرتتبرای آرزوهای شهادتت تنگ‌ می شودپاشو امیر لشگر ایرانپاشو هنوز فتوحات زیادی باقی ماندهپاشو دلم برای خم ابرویت تنگ شدهبرای اخم های پرصلابتبرای فرماندهی پر صلابتتچگونه باور کنم رفتنت را!؟آنقدر در کوه ها و ب
امسال محرم بعد از اتفاقات سال گذشته حال و هوایی دیگری داشت. 
بعضی ها جرات کردن عنادشان را با امام حسین علنی کردن و بعضی بخاطر مخالفت با نظام به مراسم امام حسین بی احترامی کردن. گرچه اندک بودن ولی نمک بر زخم قلب های محزون و مجروح بچه شیعه ها زدن.
خواستم یک جمله امام حسین قبل از قیام کربلا که به مروان زد را یاد آوری کنم. 
فرمودند از ما دور شو که خدا ما را خانواده طهارت قرار داد و نجسی و نا پاکی را از ما دور کرد. 
دوست من که برای لذت های دنیا جلو
پیام‌های درس: 1- قدر وقت را بدانید 2- وقت از طلا گران‌بهاتر است 3- قدر حال را بدانید 4- افسوس گذشته را نخورید 4- نگران آینده نباشید 5- وقت خود را صرف کارهای خوب کنید 6- به دیگران نیکی کنید 7- مشکل دیگران را حل کنید 8- از دست دادن فرصت غمبار است 9- گردش و بازی‌های مناسب و به جا وقت تلف‌کردن نیست.
با زبان عقربک می‌گفت عمر / می‌روم بشنو صدای پای من
عمر با زبان عقربه‌ها می‌گفت: من می‌روم. صدای پای مرا بشنو
عمر می‌گفت» تشخیص دارد. زبان عقربه» تشبیه دارد.
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.



موسیقی فیلم ان دریایی کارائیب اثر هانس زیمر
نوازنده ی ویولن: taylor davis
اشکای یخی
 سیاوش قمیشی 6/8G                   Am Em  C          Bm                G               Am          C                     Bm اشکای یخی مو پاک کن      درای قلبت و وا کن       صدای قلبمو بشنو       من چه کردم با دل تو
                       [ G (X4) – F#dim7 (X6) – G (X2) – Dsus – D ]
D           G               Am     C         Bm                      G                        Am Em C      Bm            G
کاشکی تو لحظه آخر      عشقو تو نگام می خوندی        قلب تو صدامو نشنید      رفتی با غریبه موندی    

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها