نتایج جستجو برای عبارت :

صدا ناله زنgo

همه پیمانه شکستند،دلم ناله کند
درِمیخانه ببستند،دلم ناله کند
زخجالت نرسدباده به مستان،سرِشب
همچودیوانه بخندند،دلم ناله کند
نشتابندبه پروازکه مرغان هوا
همچومن لانه پسندند،دلم ناله کند
ماهیان ازدلِ دریا به سواحل زغمت
همه ازحال برفتند،دلم ناله کند
مه وخورشیدوفلک،غم بسرایندبه هم
رختِ چون سایه بپوشند،دلم ناله کند
شمع وپروانه به هم چشم بدوزندزشوق
به جدائی،چوتوسوزند،دلم ناله کند
گل وگارببازند،چنان غنچه ی خود
همه ازریشه بپوسند،دلم نال
ناله
ز داغ عشق تو خون شد دل چو لاله ی من
فغان که در دل تو ره نیافت ناله ی من
مرا چو ابر بهاری به گریه آر و بخند
که آبروی تو ای گل بود ز ژاله ی من
شراب خون دلم می خوری و نوشت باد
دگر به سنگ چرا می زنی پیاله ی من
چو بشنوی غزل سایه چنگ و نی بشکن
که نیست ساز تو را زهره سوز ناله ی من
بعد آسمان ملک سلیمانم آشناست    آسوده‌ام که خلعت یارانم آشناستبه حال عاشقانم کسی داند              میخانه کجاست که جانانم آشناستاز ناله‌ها ناله ستانم نمانده‌ای            دیوانه‌ام که ناله مستانم آشناستناتوانیهای من در کوی دوست            بیشتر از داغ هجرانم آشناستاین صد هزار ساعت عشق               در آتش و پیمانم آشناست
 ناله ی گربه ها روشنیدین چطوریه ؟ اینطوریه که اولش یه صدا در میارن بعد که نگاهشون میکنی هیچ گونه بازخوردی ندارن بعد بیشتر توجه میکنی دیگه شروع میکنن هی ناله ناله بعد یه جیغم میزنن از یک نواختی در بیان بعد باز ناله ناله در اخرم که میبینن هیچ بخاری ازت بلند نمیشه جوری به زمینو زمان میزنن خودشو وحشی بازی در میارن که میگی باششششه خیل خب اصلا هرچی تو بگی ://  پشت رلم تو بشین :// فقط غنچه مبارکتو ببند ://
بعضی آدم هام همینطوری ان تا میتونید ازشون دوری
بسم الله
 
من دعا کردن را شاید خوب بلد نباشم ولی هر چه حاجت گرفته‌ام از ناله و زاریِ هنگام دعا کردنم است. ناله‌هایم عمیق است. تهِ جانم را می‌خراشد و می‌آید بالا. بالا و بالاتر. به حلقم. به چشم‌هایم. شُرشُر. حالا هم حاجتی دارم ولی ناله‌ام ساکت شده است. جریان ندارد. راکد شده. مثل یک ه‌ی خون. دوباره می‌خواهم زار بزنم. آیا در محیط خوابگاه می‌شود؟ آیا کنار آدم‌ها می‌شود؟ خلوتِ اسرارآمیزی می‌خواهم. من و شب و آسمان و ستاره‌ها.
 
قلبش.
قلبم.
با دیدن بچه‌های زخمی و شهید غزه، دادها و ناله‌های پسرک مریض دیگه داغونم نمیکنه‌. با شنیدنشون اشک شدم، اما نه برای پسر خودم پسر من تو یه جای امن و تمیز کنار پدر و مادرش داره یه سِرُم بیست دقیقه‌ای میزنه و تمام.
آخه این غصه داره؟
کوچولوهای غزه، شما منو خیلی بزرگم کردید. ممنونم ازتون بهشتیای زیبارو❤️‍
خدای من
گویند پدر و پسر را نزد حاکم بردند که چوب بزنند اول پدر را بر زمین انداخته و صد چوب زدند آه نکرد و دم نزد. 
بعد از آن پسرش را انداخته و چون یک چوب زدند پدرش آغاز ناله و فریاد کرد حاکم گفت : تو صد چوب خوردی و دم نزدی به یک چوب که پسرت خورد این ناله و فریاد چیست؟» 
گفت: آن چوبها که بر تن می‌ آمد تحمل میکردم اکنون که بر جگرم می‌آید تحمل ندارم»
دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو نهان مکنچون خمشان بی‌گنه روی بر آسمان مکن
باده خاص خورده‌ای نقل خلاص خورده‌ایبوی شراب می زند خربزه در دهان مکن
روز الست جان تو خورد میی ز خوان توخواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
دوش شراب ریختی وز بر ما گریختیبار دگر گرفتمت بار دگر چنان مکن
ای دل پاره پاره‌ام دیدن او است چاره‌اماو است پناه و پشت من تکیه بر این جهان مکن
ای همه خلق نای تو پر شده از نوای توگر نه سماع باره‌ای دست به نای جان مکن
نفخ نفخت کرده‌ای در ه
این زندگی خودته
درسته زندگی سختی داری و تحملش سخته
ولی این بهرحال زندگی خودته
میتونی پاشی و تغییرش بدی
میتونی بشینی صب تا شب ناله کنی و غصه بخوری
دوروبرتم ک ببینی از این نوع دومیا زیادن که همش در حال ناله ان
انتخاب با خودته
پاشو تغییرش بده تا زندگیی داشته باشی ک خیلیا ندارن✌
همان جا که صدای خفقان گرفته ی سه تارش بند دلم را پاره می کند. همان جا که فریاد می زند "زلف بر باد مده" و روزگارش چون زلف یار پریشان و درهم است. همان جا که از اعماق وجود ناله می کند که "شهره ی شهر مشو" و بیستون بر سر راه است و خبر از شیرین. همان جا که مدهوش و شیدا به التماس می گوید که "می مخور با همه کس" و دلش را سیراب خون می کند. همان جا که از اعماق وجود ناله می کند که "شهره ی شهر مشو" از همان جا تا جنون فاصله ای نیست.
شاید همه ناله های تارِ صدایم همان پودهای نبافتهِ کیسوی توست که بدست باد بی اعتبارِ صداقت گاه بالا وگاه پائین . . . گاه دور و گاه نزدیک می شود کاش میان این تن و آن تو خطی فاصله نبود به پهنایِ دیواری از چنس مـــــن ، از جنس تـــو
امشب از محدثه چیزی پرسیدم و او جوابم را داد. اگر از خود جواب که خوشحالم کرد بگذریم، از نحوه جواب محدثه بیشتر به وجه آمدم. شبیه مادری بود که می دانست ناله های کودک اش چه علتی دارد.این روزها با خودم درگیرم. که به محدثه کی زنگ بزنم؟ بزرگترین تردید زنگ زدنم این هست که با زدنم ناراحت شود و دوم، جذاب نباشم. در واقع تماس یعنی صدا، و صدا تنها ضعف من در زندگیم هست که نمی توانم درستش کنم.
​​​​​​
آخرای سوم راهنمایی که بودم با نسیم قرار گذاشتیم که یه وبلاگی بزنیم و یه سری بخش‌ها داشته باشه و یه سری مطالب بنویسیم توش. یه روزی بعد نماز صبح نشستم یه مطلبی نوشتم و خیلی خوب دراومد. از اون به بعد هر وقت می‌خواستم چیزی بنویسم و هی خوب نمی‌شد می‌ذاشتمش صبح‌ها بعد نماز می‌نوشتمش و خوب می‌شد.امروز صبح اتفاقی نوشتنم اومد. این بود که پست قبلی خیلی حماسی و پر از ناله شد. :)) در حالت عادی شاید انقدر ناله نداشته باشم برای کردن. عذرخواهی می‌کنم خلاص
-
حس میکنم بااین حجم از چس ناله یک درصد نمیتونم فردا سر ازمون حتی بشینم ولی خب باید گفت توضیح چس ناله و حال بدم اینقد غیرقابل درک هست که باید فردا ساعت هشت بلند شم و مثل یه دختر خوب سر ازمون چرت بزنم تاساعت دوازده با ده تا سوال جواب داده بلند شم برم خونه و به خودم اصرار بورزم که به هیچ وجه حق ندارم ترازمو نگاه کنم چون حوصله یه جمعه مزخرف دیگه رو ندارم .
مردی به دربار خان زند می رود و با ناله و فریاد می خواهد تا کریمخان را ملاقات کند. سربازان مانع ورودش می شوند. خان زند در حال کشیدن قلیان ، ناله و فریاد مردی را می شنود و می پرسد ماجرا چیست؟ پس از گزارش سربازان به خان وی دستور می دهد که مرد را به حضورش ببرند.مرد به حضور خان زند می رسد. خان از وی می پرسد که چه شده است ؟ این چنین ناله و فریاد می کنی؟
مرد با درشتی می گوید همه ی اموالم را برده و الان هیچ چیزی در بساط ندارم.
خان می پرسد وقتی اموالت به س
من بی خیال ناله ایران نمیشوم
بسم الله الرحمن الرحیم
من بی خیال ناله ایران نمی‌شوم
من بی خیال ناله مادر نمی شوم
من بی خیال مرگ وقفس درحصار قبر
من بی خیال حبس نفس ها نمی شوم
از من رسید هرچه رسید از فشار در
من بی خیال مدفن زهرا نمی‌شوم
افسانه نیست قصه سیلی به کوچه ها
من‌بی خیال پهلوی مادر نمی‌شوم
از من بخواه
سر بنهم زیر پای دوست
من بی خیال آنچه تو خواهی نمی‌شوم
در بندگی توست عشق و سروری
من بی خیال قنبر مولا نمی‌شوم
من باغبان غرورم درین دیار
من
دریافت
متن:
ای ناله به جایی نرسیدن تا کی؟     وز باغ حضور، گل نچیدن تا کی؟
آه ای گل سرخِ مانده در خیمۀ سبز      دیدن همه را، تو را ندیدن تا کی؟
بله قسمتی از اول طرح مشکل داره و طرح خیلی جالبی نشده.(شاید بشه گفت:حیفِ شعر)(ن1)
پی‌نوشت: اگه می‌خواستم از خودم و حالم بگم واقعا نمی‌دونم از کجا و چطور باید شروع می‌کردم و ادامه‌ش می‌دادم.(ن2)
پی‌نوشت2: اره وقتایی هم هست که غم میاد، ولی دیگه اصلا برام جالب نیست که بیام اینجا بروز بدم. حس می‌کنم یه جور مظلو
اونقدر آدمها قبل من و تو غصه خوردن، لب پنجره سیگار کشیدن، عاشق شدن، فارغ شدن، فحش دادناونقدر آدمها قبل من و تو بردن، باختن، گذاشتن رفتن، گم و گور شدن
اونقدر آدمها قبل من و تو به گذشتشون فکر کردن، حسرت خوردن، بغض کردنحالا کجان؟
رها کن رفیق رها کن بره
گله ها را بگذار !ناله ها را بس کن !
روزگار گوش ندارد که تو هی شِکوه کنی !
زندگی چشم ندارد که ببیند اخم دلتنگِ تو را !
فرصتی نیست که صرف گله و ناله شود !
تا بجنبیم تمام است تمام !
روزها  رو  دیدی که
قبول کنیم که بعضی از ما از غصه‌دار بودن خوشمان می‌آید. از اینکه اگر دردی هست، هرچند کوچک، به آن بال و پر دهیم و بزرگش کنیم. حس می‌کنم این جریان در ما جماعت وبلاگ‌نویس-چه آنهایی که هنوز در وبلاگ می‌نویسند و چه آنهایی که به سایر فضاهای اجتماعی روی آوردند-  پررنگتر بوده و شکل اختلال به خود گرفته است. بارها دیدم و شنیدم و خواندم از رنج‌هایی که کلمات عمیق و اسف‌بار توصیفشان کردند، اما کمی بعد فهمیدم که چیزی بیشتر از ناله‌ای خفیف نبودند. من هم و
خلاصه کتاب شب های روشن
سروش حبیبی – مترجم کتاب – می‌نویسد: شب‌های روشن دو فریاد اشتیاق است که طی چند شب در هم بافته شده است. پژواک ناله‌ی دو جان مهرجوست که در کنار هم روی نیمکتی به ناله درآمده‌اند و راهی به‌سوی هم می‌جویند و درِ گشوده‌ی بهشت خدا را به خود نزدیک‌تر می‌یابند.
داستان کتاب شب های روشن در مورد جوان رویاپردازی است که تنهایی را به خوبی درک می‌کند. کسی که سال‌هاست تنها زندگی می‌کند و مانند دیگر شخصیت‌های اصلی داستایفسکی با م
ای خدااین ناله های زارکیست


 ای خدااین ناله های زارکیست                      این فغان وگریهءغمبارکیستزینب امشب سوگوارمرتضی ست          غرق درسوگ علی ارض وسماستای یتیمان باز بی  باباشدید                         بازهم بیکس دراین دنیاشدیدتیغ زهرآگین جهل منجلی                          عاقبت شدقاتل مولاعلیکوفه امشب بوی زهرامیدهد                      بازمجنون سوی لیلامیرودپرگشوده روح عالم ازتنش                    
خلاصه روز نهمشکرگزاری یعنی ثروت و آه وناله یعنی تهیدستی. این قانون طلایی کل زندگی است، در زمینه سلامت، شغل‍♂، روابط و پول.هر چه بیشتر برای پولی که الان داری خدارا شکر کنی، هر قدر هم پول کمی داشته باشی، پول بیشتری گیرت می آید و هر چه بیشتر در مورد پول آه و ناله کنی، فقیرتر میشوی.با شکرگذاری به گونه ای معجزه آسا ثروت را به سوی خودت جذب میکنی.تصور بیشتر مردم این است که در مورد پول آه و ناله نمیکنند.اما اگر در زندگیتان فقدان مالی وجود دارد، بدون
ماه در آن شب تار وهول انگیز، لب فرو بسته بود و مرتب به اطرافش نگاه می کرد.‌تا چشم کار می کرد ، سیاهی بود و ظلمت. ماه ، در حالی که ناگفته های حزن آلودی را در دلش تلمبار کرده بود، بی صدا، رازهایش را بر ریل شب، حرکت می داد.خورشید ، مغرورانه به دنیا چشمک زد و با ناز و ادای خاص نه اش، به تماشای جهان مشغول شد. خورشید مغرور، مرا یواشکی می پایید. ( این تنها جمله ایست که ماه ناخدآگاه، از جریان سیال ذهنش به بیرون پرتاب کرد) بخوبی پیدا بود که خورشید، پی به
داشتم بلاگ مجید گروسی رو میخوندم یه پست داشت که میگفت دوباره دارم زیاد پست میزارم یعنی که احتمالا از دوستام دور شدم اینو من به شدت تو خودم حس میکنم یعنی مثل اینکه مقداره ثابتی روابط اجتماعی توم وجود داره که باید خالی شه و اگه نتونم رو دوستام خالیش کنم میام روی بلاگ میریزمش که شامل چس ناله و اینا میشه 
خلاصه این که پست نیزارم از نظر خودم خیلی خوبه و همش به خواطر دوست های جدیدیه که پیدا کردم
 بلاگ مجید هم اینه  magaroo.blog.ir بعد خیلی ادم خفنیه ولی خو
 
گیرم نشاط و شادی دنیا را     
یک سر به دامن دل من ریزند
آیا در آن زمان که بخندم شاد     
لرزان لبی ز ناله نخواهد سوخت؟
طفلی درون کلبه تنگی سرد     
ی گرسنه نمی لرزد؟
آخر کنار حسرت و رنج ای دوست     
فارغ کجا توان شد و خوش خندید؟
آن اشک را چگونه نباید دید؟     
وان ناله را چگونه توان نشنید؟؟؟؟؟
می‌خواستم این روزها آه و ناله نکنم. متأسفانه چیز دیگری جز ناله ندارم. نه، حتما دارم. چند روز پیش با خودم گفتم حتما دیگران هم سهم دردشان را می‌کشند. مگر فقط من در این عالم درد دارم؟ بعد اجازه دادم جهان دورم بپیچد. کمی درد آرام شده بود. که چیزهایی جز ناله هم دارم؟ حتما. می‌دانید از کجا فهمیده بودم درد آرام شده؟ از شدت درد از خواب بیدار شدم. تا وقتی درد شدید است خواب نمی‌بردم. وقتی از خواب بیدار شدم، همه جا تاریک بود و فقط اتاق من روشن مانده بود. م
دیوار آجری بود و سوراخ‌های بسیار داشت و سگ، آلت خود را حریصانه در سوراخ‌های سیمانیِ بین آجرها فرو می‌کرد و از درد، ناله می‌زد و از لذت، نفس‌نفس می‌زد. درد و لذت، ناله و اصرار. با خود گفتم که بیش از این نمی‌تواند دوام بیاورد، نفس‌های پر از هوسش صدای خس‌خسِ دلهره‌آوری به خود گرفته بود.ترسیدم،گفتم سگ.با پوزه‌ای باز و پاهایی لرزان سوی من نگاه کرد آلتش آخته و خونین در سوراخ پنهان بودگفتم سگ. تو را چه شده است؟ دمی آرام‌گیر. سگ‌ با چشم‌
دیوار آجری بود و سوراخ‌های بسیار داشت و سگ، آلت خود را حریصانه در سوراخ‌های سیمانیِ بین آجرها فرو می‌کرد و از درد، ناله می‌زد و از لذت، نفس‌نفس می‌زد. درد و لذت، ناله و اصرار. با خود گفتم که بیش از این نمی‌تواند دوام بیاورد، نفس‌های پر از هوسش صدای خس‌خسِ دلهره‌آوری به خود گرفته بود.ترسیدم،گفتم سگ.با پوزه‌ای باز و پاهایی لرزان سوی من نگاه کرد آلتش آخته و خونین در سوراخ پنهان بودگفتم سگ. تو را چه شده است؟ دمی آرام‌گیر. سگ‌ با چشم‌
ناله شیطان لعین در روز عید غدیر و مبعث
 
شیخ عبد الله بن جعفر حمیری رضوان الله علیه عالم بزرگ شیعه روایت کرده است:
✍ ٣٠ ـ قال : وحدثنی مسعدة بن صدقة قال : حدثنی جعفر بن محمد ، عن أبیه : إن إبلیس عدو الله رنّ أربع رنات : یوم لُعن ، ویوم اُهبط إلى الارض ، ویوم بعث النبی صلى الله علیه وآله ، ویوم الغدیر » 
امام باقر سلام الله علیه فرمودند: دشمن خداوند شیطان، چهار مرتبه ناله ای با صدای بلند و محزون زد: روزی که لعن شد؛ روزی که به زمین آمد؛ روز بعثت پیا
گله ها را بگذار!
ناله ها را بَس کن!
روزگار گوش ندارد که تو هی شِکوه کنی!
زندگی چشم نداردکه ببیند
اخم دلتنگ تو را.
فرصتی نیست که صرف گله و ناله شود!
تا بجنبیم تمام است تمام.!
مهر دیدی که به برهم زدن چشم گذشت؟!
یا همین سال جدید ؟
بازکم مانده به عید.
این شتاب عُمر است.
من و تو باورمان نیست که نیست!
| فخرالدین سوادکوهی |
ای دلا دل بزومه شه دل ره نارمه لیلا خانم
ای عمارت دکشیمها منزل ره نارمه لیلادخانم
عمارت دکشیما چوی خلیلی لیلا خانم
همه در وطن و من در غریبی لیلا خانم 
 
ای عزیزم ناله نکن ناله نکن لیلا خانم
منه بسوته دل ره پاره نکن لیلا خانم
منه بسوته دل گلاب شیشه لیلا خانم
گلاب شیشه ره ته ضایع نکن لیلا خانم
 
هی های برو های نشو بهار بلبل لیلا خانم
ته وسه خونما منزل به منزل لیلا خانم
 چندته اصطلاح گیلان ٚ گیلکی دل که بۊرمه» مفهۊم ٚ وأسه استفاده بۊنن:
اۊشماره | اۊرۊشواره (اِ.)(فارسی: شیون ؤ ناله کردن) جۊمله دل:➖ زنهٰ‌کان قبر ٚ سر اۊشماره گۊدن.(=زن‌ها بر رۊی قبر ناله می‌کردن.)
 
فنار فنار (ق.)(فارسی: گریه زاری کردن) جۊمله دل:➖ وچهٰ‌کان فنار فنار بۊرمه گۊدن.(=بچه‌ها زار زار گریه می‌کردن.)
 
ونگ (اِ.)(فارسی: با صدای بلند گریه کردن) جۊمله دل:➖ زأک ٚ مۊرسؤن ونگ زئن.(=مثل بچه‌ها شیون می‌زدن.)
 
یه پسر خاله دارم،
 
عین هومن جعفری هست (همون که داداش کامرانه که خواننده ن)، یعنی این بشر کپی این ابلهه. و عین اون ابله هم ناله میکنه وقتی حرف میزنه، انگار داره رابطه جنسی برقرار میکنه همون لحظه. یعنی حالت به هم میخوره از صدای این نکبت.
هی این زنگ میزد هی صداش میرفت روی اعصابم. خیلی هم چرت و پرت میگفت (ما عین خواهر و برادر بزرگ شدیم، یعنی از بچگی با زدن به سر و کله هم بزرگ شدیم البته بعد از چهارم ابتدایی برای سالهای سال از هم جدا شدیم). یه مدته دیگه
 "شعر کودکانه جوجه من"جوجه پر طلاییزرد و سرخ و حنایی
پرهات رنگا رنگهراه رفتنت قشنگه
ای جوجه قشنگمجوجه رنگارنگم
حناییه سر توچه خوشگله پر تو
   بیشتر بخوانید: "شعر کوتاه برای کودک 2 ساله"
 
**********اشعار کودکانه**********
 
"جوجه نافرمان"
گفت با جوجه مرغکی هشیارکه ز پهلوی من مَرو به کنار
گربه را بین که دُم عَلم کردهگوش ها تیز و پشت خم کرده
چشم خود تا به هم زنی بردتتا کُله چرخ داده ای خوردت
جوجه گفتا که مادرم ترسوستبه خیالش که گربه هم لولوست
گربه حیوان خو
این روزها دارم فرندز رو می بینم. شاید این فقط سریال باشه با یه سری داستان های فانتزی اما من مطمینم همه اونهایی که یه بار این سریال رو دیدن دلشون می خواسته اون موقعیت (زندگی با پنج تا دوست خوب) رو تجربه کنند. یا شاید در لحظه ای خودشون رو به یکی از اونها نزدیک دیدند یا حتی در قلبشون یکی از اونها رو دوست داشتند. می بینید ما کمترین چیزها رو هم هیچوقت نداشتیم. همیشه در جایی زندگی کردیم که از ترس قضاوت شدن حتی تخیل هم نکردیم. از ترس آینده مبهم مستقل نشد
تا چشم سوی دیدن داشت بی برگی بود و عریانی. طبیعت به بهایی اندک طراوتش را به پیشکشی پاییز برده بود؛ بی تردید بهای ناچیزی است تماشای رقص باله زنی نارنجی پوش با رخی زرد، گیسوانی سرخ و آوازی که گویی ناله برگی ست در حال جان دادن، زیر گام های مردی با کفش های براق.
طبیعت، مخمور از شراب کهنه پاییز به تماشای تن رنجور خویش نشسته بود. زن نارنجی پوش همچنان می چرخید و می رقصید و آواز بی برگی سر می داد. بادی سرد و منحوس زوزه می کشید. ابرهای تیره و هولناک مجال ن
سه ویژگی افراد ناموفق و ضعیف‌النفس: به هم بافتن آرزوها، آه و ناله زیاد، در فکر چاره و اصلاح نبودن
معمولًا افرادی که از لحاظ روح و روان، سالم و با نشاط‌اند و انحرافی پیدا نکرده‌اند، کمتر به تخیل و به‌هم بافتن آرزوهای دور و دراز و نامعقول می‏‌پردازند؛ همیشه عملی فکر می‌کنند و عملی آرزو می‌کنند، یعنی آرزوهای آنها در جهت همان مداری است که در زندگی دارند، روی بال و پر خیال نمی‌‏نشینند و آرزوی امور ناشدنی را نمی‌کنند. 
ولی افراد ضعیف که مب
اولش برای خودش خوشحال شدم. اما بعدش که صدای ناله از شش گوشه جهان بلند شد از زینبیون پاکستان و فاطمیون افغانستان و عصایب و حشد الشعبی عراق وفاق الوطنی سوریه و جمعیتهایی از آفریقا صدای ناله در آمد وقتی از شادشدگان به دشمنی سوت جشن و تحسین برای پایان دادن به یک استراتژیست قوی به پا خاست فهمیدم دنیا بعد از این خیلی هم جای خوشی نخواهد بود.  دانستم میشود طوری زندگی کرد یعنی طوری از آسایش و تمام حقوق زندگی خانوادگی و انسانی مایه گذاشت که همه مردم گر
مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید
 
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید
 
زآتش وادی ایمن نه منم خرم و بس
موسی آنجا به امید قبسی* می‌آید
 
هیچ کس نیست که درکوی تواش کاری نیست
هرکس آنجا به طریق هوسی می‌آید
 
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
این قدر هست که بانگ جرسی می‌آید
 
جرعه‌ای ده که به میخانهٔ ارباب کرم
هر حریفی ز پی ملتمسی می‌آید
 
دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است
گو بران خوش که هن
در قلبم آتش است. می فهمم کسانی را که بر سر مزار عزیزی محکم بر سر و سینه می کوبند و ناله سر می دهنددرون من هم کسانی هر روز بر سر و سینه می کوبندناله های جگر خراش سر می دهنددلم آشوبی دارد که فرو نمی نشیندبگذریم از دلتنگی که اسبش را لگام زدم تا کی طاقت بیاورم این غم را ؟تا کی صبر کنم این دوری را؟ای همه جان و جهانم تو
بسم الله الرحمن الرحیم
من بی خیال ناله ایران نمی‌شوم
من بی خیال ناله مادر نمی شوم
من بی خیال مرگ وقفس درحصار قبر
من بی خیال حبس نفس ها نمی شوم
از من رسید هرچه رسید از فشار در
من بی خیال مدفن زهرا نمی‌شوم
افسانه نیست قصه سیلی به کوچه ها
من‌بی خیال پهلوی مادر نمی‌شوم
از من بخواه
سر بنهم زیر پای دوست
من بی خیال آنچه تو خواهی نمی‌شوم
در بندگی توست عشق و سروری
من بی خیال قنبر مولا نمی‌شوم
من باغبان غرورم درین دیار
من بی خیال داغ شقایق نمی‌شوم
نا
نماشون یکی از پرکاربردترین کلمه های شعر مازندرانی است، چون همه اتفاقات غمگین و تلخ احتمالاً در نماشون اتفاق میافتند.
نماشون در لغت به معنای غروب است وقتی که خورشید شیفتشو تموم میکنه و به ماه تحویل میده. به نظر خودم بازی زیبایی داره با کلمات، نماشون یعنی وقتی که نما میره.
نماشون آنقدر در شعر مازندرانی غمگین است که شاید ده ها شعر با آن شروع میشود، یکجا شاعر با آمدن غروب دلتنگ میشود و ناله میکند
نماشون صحرا مه ونگ ونگه
غروب شد و در صحرا صدای نا
امام جمعه موقت تهران: شیطان ممکن است قاضی را گول بزند
آیت الله محمدعلی موحدی کرمانی، امام جمعه موقت تهران در خطبه های امروز خطاب به مسئولان گفت باید امانت دار باشید، به امانت خیانت نکنید و وظیفه خود را انجام بدهید.
امام جمعه موقت تهران همچنین گفت: "الحمدالله در کشور قضات پاک دست زیادی داریم، اما بالاخره شیطان ممکن است قاضی را گول بزند. قاضی جای امیرالمومنین و امام صادق نشسته، مبادا به کسی ظلمی شود و حکمی به ناحق صادر شود که ناله مظلوم درآید."
۱.از هفت و نیم صبح که مانیا رو رسوند مدرسه راه افتادهیه ربع پیش زنگ زدم گفت: ده دقیقه ی دیگه می رسم!
#خدای بزرگ هر جا که هست سلامت دارش :)
 
۲.من و بابام و یکی از خواهرم اگه در حد مرگ هم مریض باشیم یه ناله ام نمی کنیم .هر چی درد و مریضیمون بیشتر باشه ساکت تر میشیم دقیقا برعممامانم از سیصد و شصت و پنج روز سال سرجمع سیصد روزشو مریضه و  هر روز انقدر صدا میزنه و ناله می کنه و به ائمه پناه میبره که  قشنگ چهارده معصومو میاره جلو چشمونهمشون خون
تا چشم سوی دیدن داشت بی برگی بود و عریانی. طبیعت به بهایی اندک طراوتش را به پیشکشی پاییز برده بود؛ بی تردید بهای ناچیزی است تماشای رقص باله زنی نارنجی پوش با رخی زرد، گیسوانی سرخ و آوازی که گویی ناله برگی ست در حال جان دادن، زیر گام های مردی با کفش های براق.
طبیعت، مخمور از شراب کهنه پاییز به تماشای تن رنجور خویش نشسته بود. زن نارنجی پوش همچنان می چرخید و می رقصید و آواز بی برگی سر می داد. بادی سرد و منحوس زوزه می کشید. ابرهای تیره و هولناک مجال ن
تا چشم سوی دیدن داشت بی برگی بود و عریانی. طبیعت به بهایی اندک طراوت ش را به پیشکشی پاییز برده بود؛ بی تردید بهای ناچیزی است تماشای رقص باله زنی نارنجی پوش با رخی زرد، گیسوانی سرخ و آوازی که گویی ناله برگی ست در حال جان دادن، زیر گام های مردی با کفش های براق.
طبیعت، مخمور از شراب کهنه پاییز به تماشای تن رنجور خویش نشسته بود. زن نارنجی پوش همچنان می چرخید و می رقصید و آواز بی برگی سر می داد. بادی سرد و منحوس زوزه می کشید. ابرهای تیره و هولناک مجال
از کوچه ی من صداهای زیادی بلند می شود ، صداهایی که به در و دیوار می خورند و در هم می پیچند، آمیزشی بی هیجان ، کش و قوس هایی که فقط برای تبلیغ یه کرم موبر ارزان خوب است و بس. در کوچه ی من ن بسیاری زندگی می کنند. خاموش و ساکت. پیچیده در موهای سیاه و قهوه ای و آبی و سبز و سیاه و قهوه ای مایل به سبز آبی و زرد. زن هایی که هیچ اند. زن هایی که همه چیزند. هیچ اند از بس نیستند و همه چیزند چون من بی آن ها هیچ م. شاید یک جاهایی یک زن موقرمز هم باشد. راستش من زن
اندیشه ام خشکید دراین ناکجا آباد
این ناله ها هرگز نمی گنجد دراین فریاد
تا در کف تو رشته تقدیرهای ماست
پروردگارا داد خواهم من از این بیداد
من بنده سرکش نبودم نیستم شاید
این بار از دستت عنان بنده ای افتاد
تو سوزها در سینه خواهی ناله ها در دل
من یک خدای شاد می خواهم خدای شاد
من شعرهای تازه می خواهم زبانی نو
من دشت خواهم سبزه خواهم سایه شمشاد
من دامن یک کوه سرکش در بغل خواهم
من بید می خواهم که رقصد با صفای باد
یک چشم پر می خواهم از احساس دیدن ها
یک گ
به همه بیابونا ک توشون تنهایی سیگار کشیدی و دال بند گوش دادیبه همه شلوار مشکی گشادابه همه درختایی دوسشون داشتیم و قطع شدنباید بری،باید اعتراف کنی ک میخای بری،موندن شبیه چشات نیسروحت دچار استاز میشه اینجا،باید بری ک آمبولی نکنی یه وقتتو مث ابرایی واسه موندن نیستی،واسه یه نفر نیستی،واسه خودت نیستیپ.نون:میگه ک تو خیلی استعداد داری و از این تعریفا ک ادم فکر میکنه میخان خرش کنن:/حال ندارم حال خیلی چیزا روپ.نون: یه روز از یکی خوشت میاد و حتی ممکن
شهید آوینی میگه یه زمانی واسه اینکه خودم رو روشن فکر جلوه بودم، کتاب های فلسفی غربی میزدم زیر بغل و می چرخیدم. اون روزا نشانه ی روشن فکر بودن دور دور کردن با کتاب فلسفی بود. امروز اما نشانه ی روشن فکر بودن یه مریضی خطرناک هست یعنی نق زدن، آه و ناله کردن، غر زدن، داد و بیداد کردن، آه و فغان و واویلا گفتن از دست تمام مخلوقات.

خواستم بگم این روشن فکری نیست، این یه مریضیه که اول از همه دودش تو چشم خودت میره و خودت از لحاظ روحی زندگی تلخ تری رو تجربه
بزرگ شدیم زنده ایم نفس میکشیم 
بهمن ماه 1398 اینجا تهران. 
ماه دی پراز حاشیه گذشت ،فریاد های بی اثر گذشت،هیچ خیری ندیدیم تا الان.
هرسال لاله زاری داریم،در گوشه های شهرها گریه زاری و آه ناله داریم.
مردم غمگین به ظاهرشادیم،به کی بگیم این درد سنگینو ،هرماه هرسال ما سیاهی داریم.
خودمون زدیم به کوری
بعد پاییز تلخ،سوز سرمای زمستان آمد ولی از بخت بد، گریه زاری آه ناله داشتیم.
کاش ماهم توی خواب ناز میرفتیم راحت میخوابیدیم.
حرف درد و غم زیاده اما
بزرگ شدیم زنده ایم نفس میکشیم 
بهمن ماه 1398 اینجا تهران. 
ماه دی پراز حاشیه گذشت ،فریاد های بی اثر گذشت،هیچ خیری ندیدیم تا الان.
هرسال لاله زاری داریم،در گوشه و کنار شهرها گریه زاری و آه ناله داریم.
مردم غمگین به ظاهرشادیم،به کی بگیم این درد سنگینو ،هرماه هرسال ما سیاهی داریم.
خودمون زدیم به کوری
بعد پاییز تلخ،سوز سرمای زمستان آمد ولی از بخت بد این سرزمین شوم، گریه زاری آه ناله داریم.
کاش ماهم توی خواب ناز میرفتیم 
حرف درد و غم زیاده
بزرگ شدیم زنده ایم نفس میکشیم 
بهمن ماه 1398 اینجا تهران. 
ماه دی پراز حاشیه گذشت ،فریاد های بی اثر گذشت،هیچ خیری ندیدیم تا الان.
هرسال لاله زاری داریم،در گوشه و کنار شهرها گریه زاری و آه ناله داریم.
مردم غمگین به ظاهرشادیم،به کی بگیم این درد سنگینو ،هرماه هرسال ما سیاهی داریم.
خودمون زدیم به کوری
بعد پاییز تلخ،سوز سرمای زمستان آمد ولی از بخت بد، گریه زاری آه ناله داشتیم.
کاش ماهم توی خواب ناز میرفتیم راحت میخوابیدیم.
حرف درد و غم زیاده
متن نوحه هزار و چارصد ساله با صدای محمدحسین پویانفر
السلام السلام ساکن کربلا
السلام السلام روح قالو بلی
ادخلوها بسلام آمنین
اومدم باز اشک چشمم بین
وعده ما ظهر روز اربعین
هزار و چارصد ساله
میاد صدای ناله
هنوزم انگار زهرا
کنار اون گوداله
حبیبی یا ثارالله
حبیبی یا ثارالله
السلام السلام ساکن کربلا
السلام السلام روح قالوا بلی
ادخلوها بسلام آمنین
اومدم باز اشک چشممُ ببین
وعده ما ظهر روز اربعین
هزار و چارصد ساله میاد صدای ناله
هنوزم انگار زهرا
به‌یادِ رویِ گُلی در چمن چو ناله کنم،
هزار خون به دلِ داغدارِ لاله کنم
زِ بس که خون به دل‌ام کرده دستِ ساقیِ دهر،
مُدام خون عوضِ باده در پیاله کنم
به جدّ-و-جهد اگر عقده‌هایِ چین شد باز،
من از چه رو به قضا کارِ خود حواله کنم؟
شدم وکیل از آن‌رو که نقد، فی‌المجلس،
برایِ نفعِ خود این خانه را قباله کنم
من ام که طاعتِ هفتادساله‌یِ خود را،
فدایِ غمزه‌یِ ماهِ دو هفت‌ساله کنم
به‌غیرِ توده‌یِ ملّت چو هیچ‌کس کس نیست،
چرا زِ هر کس و ناکس من اس
" بشر مادّی در بیابان ظلمانی مادّه زندگی می نماید و در دریای کثرات غوطه ور است. هر موجی از علائق مادی او را به جایی می افکند. هنوز از صدمات آن موج به خود نیامده،‌ موجی سهمگین تر و هولناک تر از علاقه ی مال و ثروت و منصب و زن و فرزند و غیره،‌ سیلی بر او زده در میان امواج خروشان دیگر پرتابش می کند،‌ به طوری که ناله و فریاد او هم به گوش نمی رسد. به هر طرف می نگرد با حرمان و حسرت رو به رو می شود. در این میان گاه نسیم های روح بخش جذبات الهی او را نوازش می د
خاطرات یادهاست، داستان روزهازهرها و پادهاست، یادمان روزهااز چهل دگر کجا، نام نیک میرود؟اربعین صبر شد، در فغان روزها
آسمانِ روزها بی ستاره مانده استبی ستاره مانده است آسمان روزها
روزها و شام‌ها دور مانده از جهان،کو جهان شام‌ها؟ کو جهان روزها؟
سرخ، گونه ی حیا، ظلم‌های آشنادر هزاره شبند، مردمان روزها
ناله ی فرشته‌ها، نامِ نا نوشته‌هاپشم‌ها و رشته‌ها، دودمان روزها
تا زوال نسل‌ها، انقراض اصل‌هامردها که زاده‌اند، از ن روزها
سرنوشت
بازگویم غم خودعاشقی ام عارکه نیست
دلِ بی کینه ی ماپرشده انبارکه نیست
شده ام عاشق وشیدای دوچشمان سیاه
عاشقی بستنِ لب هاوفقط زارکه نیست
شده پراشک،وجودم زتمنای دلم
رهِ اشکم که فقط ازرخ ورخسارکه نیست
مثل دریاشده دامان وجودم زغمت
هرچه فریادزنم،ساحلِ غمخوارکه نیست
رخ نمابازبیا بشنوی آوازه ی عشق
طی این مرحله هرگز،به تودشوارکه نیست
شده پر ازغم هجران توهرگوشه ی لب
دل بگویدغزلاتی لب گنه کار،که نیست
لبِ (میلاد) نکن فاش تو اسراردلت
پَسِ آن پرده تما
شهادت غم انگیز حضرت رقیه بر اساس 3 منبع
شهادت غم انگیز حضرت فاطمه صغری و یا رقیه علیها سلام، دختر امام حسین(ع) چنین است:
عصر روز سه شنبه در خرابه در کنار حضرت زینب(س) نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند.
پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟ حضرت زینب(س)فرمود: عزیزم این ها به خانه هایشان می روند. پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.
از پنجره‌‌ی پاویون طبقه‌ی ششم بیمارستان فرخی زل زده بودم به نورهای زرد و نارنجی شهر، به گرگ و میش هوا. بعد فکر کردم چند ماه دیگر من هم روی این تخت‌ها و خوشخواب‌های فنری جوری خوابم می‌برد که دخترهای تخت‌های کناری. فکر کردم چند ماه دیگر این شب تا صبح بیدار ماندن‌ها جوری برایم عادی می‌شود که بیدار بودن در طول روز. فکر کردم چند روز دیگر که بگذرد من هم عادت می‌کنم به صدای ناله‌‌ی آدم‌ها، به بوی خون، به رفتارهای ناخوشایند پرسنل بیمارستان، ب
گریه کن گریه که آمد اربعینباز هم رنگ عزا دارد زمین
رنج و درد و ناله و ظلم و ستمتاول و زخم زبان و آه و غم
یک بیابان ناله یک دنیا عزاکودکان و ناله ی واحسرتا
هر چه بادا باد با حالی غمینشرح کوتاهی دهم بر اربعین
اشک و آه و اضطراب کودکانناله ی جانسوز هر پیر و جوان
راه طولانی و درد و رنج وغمسیلی و شلاق و بیداد و ستم
بر سر نیزه سر خورشید و ماهپای نیزه ناله و افغان و آه
عرض حالی با برادر داشتنپرچم اسلام را افراشتن
یک حسین(ع) و یک جهان دل نزد اویک برادر بی نه
✅ گویند روزی ناصر الدین شاه تمام ادیبان را جمع کرد و پرسید حافظ در غزلی گفته است:
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌های زار داشت 
❇اگر این بلبل خوش بوده است، پس چرا ناله‌های زار داشته ؟؟!
اما از پاسخ هیچ یک از ادیبان راضی نشد. بنابراین نامه‌ای برای شاعر بزرگ معاصر خود، وصال شیرازی» نوشت و معنای دقیق این غزل حافظ را جویا شد.نامه زمانی به دست وصال رسید که او عزادار فرزندش بود. وصال، نامه ناصرالدین شاه را در نیمه
باری به عزّتت ای سید و مولای من، به راستی سوگند می خورم، اگر مرا در سخن گفتن آزاد بگذاری، در میان اهل دوزخ به پیشگاهت سخت ناله سر دهم همانند ناله آرزومندان و به درگاهت بانگ بردارم همچون بانگ آنان که خواهان دادرسی هستند و هر آینه به آستانت گریه کنم چونان که مبتلا به فقدان عزیزی می باشند و صدایت می زنم: کجایی ای سرپرست مؤمنان، ای نهایت آرزوی عارفان، ای فریادرس خواهندگان فریادرس، ای محبوب دلهای راستان و ای معبود جهانیان، آیا این چنین است، ای خ
بعضی از افراد نسبت به  بقیه مورد توجه بیشتری قرار دارند و به همین دلیل در مواقع مختلف در صورت نیاز به کمک و یا نیاز به راهنمایی اشخاصی هستند که داوطلبانه این کار را برایشان انجام دهند و گاهی حتی اضافه بر نیاز!
ازین دسته آدمها که مورد توجه بقیه بودند و یا هستند دوری کرده ام.   و فقط زمانی که با اشاره و یا مخاطب مستقیم قرار دادن من،  اقدامی میکنم. در غیر اینصورت بقیه هستند و درد او و نیاز او را همان بقیه پاسخگو خواهند بود.
این موضوع برای غریبه ها
+ دیروز من نرفتم دیگه باهاشون. خودشون جواب بیوپس رو بردن. همون طور ک از اول هم معلوم بود متاستاز بودن اون توده ها. فعلا حرفی در مورد پرتو و اینا نزده. ولی یه سی تی ساده و یه عکس هسته ای برا هفته دیگه باید برم انجام بدم ببرم تا بعد معلوم کنه میخواد چکار کنه. منی که نه میخوام برا اینا دارو بخورم نه میخوم پرتو ببرم این عکس و سی تی رفتن هم بیهوده است دیگه! چه کاریه آخه!؟!
+ خدا جونم. به جون خودت لازم نیست همشو با هم سرازیر کنیا! من هستم تو هم هستی. کسی جای
اسمم داره یادم میره چون تو صدام نمیکنی؟ هوم. ولی میدونی تقدیرش چقدر منو یاد تو میندازه؟ اونجاش که میگه عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی می‌پره. یا اونجا که میگه راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی. هوم.
 
آخرین پست ناله‌ی عشقی. تامام.
دیروز کتاب میشل اوباما رو می‌خوندم و به داستان قابل فکری رسیدم. باراک اوباما زندگی سخت و پر از بی توجهی والدینش داشته؛ ولی هیچوقت درگیر اونها نبوده و در عوض همش به فکر تغییرات مثبت در آینده بوده. بعلاوه انسان خوشحال و رو به رشدی هست.
با یه برآورد حال خودم، دیدم دوست دارم یه تغییرات اساسی تو حال روز خودم بوجود بیاورم.
احساس خوشبختی و نشاط، یک ویژگی درونی هست و برعکس اون هم احساس خراب بودن اوضاع و سخت بودن زندگی و مظلوم بودن و غمگین بودن و خسته
خلاصه روز هفتمدر هنگام بروز اغتشاش در رابطه، فشار مالی، فقدان سلامت یا مشکلات کاری، وضعیت هایی منفی به وجود می آید که دلیل آن فقدان شکرگذاری در طی دوره ای طولانی است. اگر ما برای هر موردی در زندگیمان شاکر نباشیم، ناخودآگاه قدر آن را ندانسته ایم. بی اهمیت دانستن نعمات الهی عامل عمده منفی گرایی است.وقتی قدر نعمات الهی را ندانیم، در عوض شکرگزار نیستیم و رویداد معجزه را در زندگیمان متوقف میکنیم.وقتی قدر چیزی را ندانی، نتیجه ی آن گله و شکایت و اف
(به یاد آدینه هاشم)
تا بر فلک بردی فلک،
ماندی به دلها آشیان.
از قعر قلبت ناله خیست،
درد زمین، درد زمان.
شور دل شوریده را
شور دگر دادی مگر؟
بر رنگ و بوی زندگی
نور دگر دادی مگر.
زخم دلم یابد شفا
از زخمه های تار تو.
شمع شب تار من است
ساز و نوای تار تو.
زخم سخن داری به دل،
داد سخن دادی به دهر،
غمهای افزون خورده ای،
افزون شود شادی به دهر
صدای طبل و زنجیرمی آید از خیابان
غمی نشسته امشببه قلب پیر و جوان
صدای واحسیناپیچیده در هر کجا
زنده شده دوبارهخاطره ی کربلا
گردیده یک عالمیدر سوگ او سیه پوش
مردم همه عزاداربا اشک و غم هم آغوش
آمد محرمُ بازصدای اشک و ناله
روئیده در کربلاگل های سرخ لاله
بسم رب الحسین 
از امروز تصمیم گرفتم برای همیشه ناله کردن و بس کنم
و چیزی از سختی های زندگیم هیچ جایی نه حرفی بزنم نه جایی بنویسم
توکل بر خدا 
معتقدم هرچی بگم و گله کنم نه تنها مشکل حل نمیشه بلکه بیشتر هم میشه
همینجا از هکه حرف هایی که زدم توبه میکنم:-/
واقعا نیتم فقط خالی شدن ذهنم و ارامشم بود اما دریغ از اندکی خالی شدن ذهن
دریغ از آرامش
امشب از رسول مهر و مهربانی کمک میخوام کمی بهم تحمل و صبر بده
باید برای این منظور یکم روابطم و محدودتر کنم!!! 
ف
بیا برو تو م باووو
عوضی.
اینقدر چس ناله کن تا بمیری.
به زنتم بگو براش اون کسشرا  رو میزاری.
لابد زنت الان دو روز ازت دور شده گفتی تنور داغه بچسبونم.
برام مهم نیست اصلا چه گوهی میخوای بخوری.
من زندگی خودمو دارم و اونو حروم یه پیرمرد بکن درو نمیکنم.
سرماخوردگی با سرم و امپول و قرص جوشان خوب نمیشه.
باید غر بزنم و یکی باشه براش ناله کنم نازمو بخره لوس کنم خودمو تا مرضم رفع بشه.
صد البته که این وظیفه خطیر در غیاب مامان بابا به دوش مریم هست و چه کنم که گلی خانم سفر هستن. نبودنش به شدت احساس میشه چون داروی سرماخوردگی قرص و آمپول نیست.
 
گر نخل وفا بر ندهد چشم تری هست 
تا ریشه در آب است امید ثمری هست 
هر چند رسد آیت یاس از در و دیوار 
بر بام و در دوست پریشان نظری هست 
منکر نشوی گر به غلط دم زنم از عشق 
این نشأ مرا گر نبود با دگری هست 
آن دل که پریشان شود از ناله ی بلبل
در دامنش آویز که با وی خبری هست 
هرگز قدم غم ز دلم دور نبودست 
شادیست که او را سر و برگ سفری هست 
تا گفت خموشی به تو راز دل عرفی 
دانست که از ناصیه غمازتری هست     
عرفی شیرازی
هفته بعد سه تا میانترم دارم :/ دوتای اونا تو یه روز برگزار میشه. در وصف یکی از امتحانا، گفتن انقدر سخته که استاد حتی زحمت تصحیح کردن و محاسبه نمره ها رو به خودش نمیده. ضربه نهایی اون‌جا وارد میشه که آخر هفته باید برم مهمونی خانوادگی :(
لعنت به بانیان ویرانی‌ها و نابه‌سامانی‌ها وآه وآه وآه! اصلاً
نه، به‌جان عزیزی شما! اگر پولدار بودم،
چهارشنبه‌سوری به‌سان سندباد می‌رفتم استان دوردست کانادا و از چهل‌ آباد و سه‌سلطانِ. دعوت می‌کردم و
پیش پایشان آتش‌ نوروزی می‌افروختم و . اجازه می‌خواهم بقیه‌ی چس‌ناله‌ها بماند آن
طرف سال. 
بسم الله الرحمن الرحیممدتی ست که سرطان سینه پیچک شده و از تنش بالا رفته اما درد و دارو و .می گوید: "حالم خوش نیست و نایی در بدنم نمونده ولی نمی خوام غر و ناله کنم. می خوام از این دروازه استفاده کنم برای پل زدن به خدا"و الی الله ترجع الامور .*منزوی
از آدمهایی که فقط در حال ناله» هستن خوشم نمیاد !
چون معتقدم‌ #درد_واقعی میمونه درونت 
و #هیچ_وقت نمیتونی به #هیچ_کس بگی ! 
اونی که هِی #میگه 
درد رو دقیقا شدیدا عمیقا لمس نکرده”.
دردی ازت اسطوره میسازه که #عین_بتن تو وجودت حل شه .
بی صدا .
پ ن: به استثنا نویسنده ی این مطلب نیستم ولی نظر شخصیمه
کلا امروز خصوصا این ساعتا تو مود دپرس شدیدم :(اون از آهنگ مزخرف غمگینی که صب اومدنی، راننده تاکسی گذاشته بود و تا الانم داره تو مخم تکرار میشه، 
اونم از فیلمی اعصاب خرد کنب که با دوستان عزیز هم اتاقی توی سینما دیدیم و هنوزم حس بدی دادم.
و اینکه امشب آخرین شبیه که دیگه توی این خوابگاهم و این برام ناراحت کننده تره. خوابگاه کنار همه ی بدی هاش خوبی های خاص خودش رو داره، خصوصا اگه هم اتاقیای راه بیا و خوبی داشته باشی.
اینکه دیگه احتمال دیدن یکی از د
وقتی یه اشتباه و برای بار چندم!! تکرار میکنید!!!! نشینید به خدا غر بزنید و ناله کنید که چرا من؟؟؟ چرا دوباره؟؟؟ چرا چند باره؟؟؟ چرا همش اینجوری میشه؟؟؟ شما اگه همون بار اول درسی و که لازم بود گرفته بودین دوباره خودتونو تو همین چاه نمینداختین!! دروغ میگم؟؟؟
لطفا عاقل باشیم!!! سرسری رد نشیم حتی از مسائل به ظاهر ساده
خلاصه روز هفتمدر هنگام بروز اغتشاش در رابطه، فشار مالی، فقدان سلامت یا مشکلات کاری، وضعیت هایی منفی به وجود می آید که دلیل آن فقدان شکرگذاری در طی دوره ای طولانی است. اگر ما برای هر موردی در زندگیمان شاکر نباشیم، ناخودآگاه قدر آن را ندانسته ایم. بی اهمیت دانستن نعمات الهی عامل عمده منفی گرایی است.وقتی قدر نعمات الهی را ندانیم، در عوض شکرگزار نیستیم و رویداد معجزه را در زندگیمان متوقف میکنیم.وقتی قدر چیزی را ندانی، نتیجه ی آن گله و شکایت و اف
درد علی دو گونه است
یک درد، دردی است که از زخم شمشیر ابن ملجم در فرق سرش احساس می‌کند.  و درد دیگر دردی است که او را تنها در نیمه‌شب‌های خاموش به دل نخلستان‌های اطراف مدینه کشانده. و به ناله در آورده است .
ما تنها بر دردی می‌گرییم که از شمشیر ابن ملجم در فرق‌اش احساس می‌کند. اما، این درد علی نیست . دردی که چنان روح بزرگی را به ناله در آورده است،تنهائی است . که ما آن‌را نمی‌شناسیم !! باید این درد را بشناسیم. نه آن درد را . که علی درد شمشیر را
اگه تو بخندیتابوتم می سازمشبیه یه لالهیه کم خم می سازم***الهی که زهرادیگه غم نبینیشنیدم می گفتیکه فضه خذینی***بیا محسنم رفتببینی که در سوختبیا که تنم سوختهمه بال و پر سوخت***بیا حیدرم رفترو دستاش طنابهکتک خوردن ماکی گفته ثوابه***دلم ناله دارهبرای رقیهتا از راه رسیدضجر ال امیه .
ملغمه. آش درهم‌جوش از هزار چیز منافی و متناقض در یک لحظه، در یک غزل. تماما در حال انکار خویش. ملغمه‌ای از حسِ گناه و سرزنش خود. کنایه به معشوق. ناله از دل از کف‌رفته، نهیب بر ستمگری معشوق. ستایش خود، ستایش معشوق و جسم و کوویش و هرچه که به او مربوط است.
همه مطالب حقیرِ آکنده از خشم و ناله و فغانی که صبح می‌نویسید، میان شما و خلاقیتتان می‌ایستد.دل نگرانی برای کار، شستن لباس، خرابی اتومبیل، نگاه عجیب دوستان، همه این‌ها در ذهن نیمه هوشیارتان می‌چرخد و روزهایمان را آلوده می‌کند.همهٔ این‌ها را بر روی کاغذ بیاورید.
مث دومینو یهو کار رو سرم هوار میشه!منم که ماشالا کم نمیارم.
فقط امیدوارم عمقِ پارگی، به زودیِ زود ترمیم بشه. که اتفاقا در این زمینه تجربه نشون داده که میشه!
 
ولی انصافا بی انصاف نباش آقا یا خانم محترمی که داری باهام حرف میزنی.
هِی میگم نَرههِی میگه بدوش
 
لامصبا منم درک کنین یه ذره.
 
مرسی. عه.
فقط اومده بودم چُس‌ناله. والسلام.
منم اگه یه دختر احمق و کمبود پدر دار گیر میاوردم بعد هر روز مخشو میزدم و میخواستم بکنمش و تازه خودمو هم چس میکردم و بهش میگفتم برو چون نمره هات خوب نیس، بعد دختره میرف فکر میکرد میدید تو چه حماقتی زندگی کرده و کلا بیخیال و متنفر میشد ؛ میرفتم چس ناله میکردم و مینوشتم، یادت یادگاریست!!
دریغا که بار دگر شام شدسراپای گیتی سیه‌فام شد
همه خلق را گاهِ آرام شد
بجز من که درد و غمم شد فزون
جهان را نباشد خوشی در مزاج 
به جز مرگ نَبْوَد غمم را علاج 
ولیکن در آن گوشه در پای کاج 
چکیده ست بر خاک"  سه قطره خون"
امروز دوباره دم غروب دو گربه زیر باران سیل آسا در پناه دیواری که پله های اضطراری ر‌وبه رو به آن چسبیده اند مشغول عشقبازی با ناله های بلند خراشیده بودند .بی اختیار  یاد "سه قطره خون هدایت"  یاد این تصنیفی که در آن داستان توسط"  عباس "خ
آه آه کردن ن هنگام رابطه جنسی
آه و ناله کردن خانم ها در ارگاسم
شدن دختران و صدای آه آه
صدای زن در رابطه جنسی
صدای زن در شدن و ارگاسم
سلام و خسته نباشید.
من یک دختر 28 ساله هستم و چند ماهه که ازدواج کردم.
میخواستم بدونم آیا صدای آه و ناله برای مردان جذاب هست یا نه ؟
چون شوهرم همش میگه صدا بده.
لطفا خانم ها ی با تجربه نظر بدن ، آگاه بشیم.
یه سوال دیگه : چرا آقایون صدا نمیدن موقع رابطه جنسی ؟
بالاخره ما دختر ها هم دوست داریم صدای ارگاسم شوه
از نوشتن برای دیگران خسته شدم. از نوشتن برای تخلیه روحی و نک و ناله هم خسته شدم. دلم یه جور نوشتن برای نوشتن می‌خواد؛ نه به عنوان یه متن آموزنده یا انرژی‌بخش یا پرسوز و گداز یا حتی ادبی و تاثیرگذار. یه نوشته ساده و بی‌شیله پیله و بدون اهن و تولوپم آرزوست.
دیشب به تب و لرز و نفس تنگی و نخوابیدن گذشت. امروز هم به تب و لرز، گریه، بدن درد، سرگیجه و ناله و مرگ گذشت. از دستی که داره کنده میشه هم نگم، خدایا مشکلی ندارم این چیزا رو میدی به آدم، ولی ناموسا چندتا چندتا نه، یکی یکی بده آدم بتونه هندل کنه. سه تا کاپشن، سه تا پتو. 
+ بخاطر کارنامم فلش بهم داد مدرسه و از الان ذوق اینو دارم که خدا جون ینی چی بریزم توش بعد کنکور ؟:))) اسکل :)))
 ❆ نامهربانی:فریاد جانانه مهربانی های مرا انتهایی استو نه بی مهری های تو!. ❆کوچ خنده:ناله ها است در منجای آوازاز لبم کوچ کرده اندخنده هایم. ❆ خدایا:خدایا!!!چگونه،با تنها بودن هایتکنار می آیی!؟ #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_پریسکه@ZanaKORDistani63@mikhanehkolop3https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
شب شهادت حضرت زهراس.
شب شهادت مادره.
قسمت شد بیام‌ حرم امام رضا(س).
شب سختیه.
قلب تمام آل الله از جمله آقا امام زمان (عج) تحت فشار و حزن و اندوهه.
آقا جان!
امشب تنها کاری که می تونم بکنم همراهی با آه و سوز ناله شماست.
لیاقتی نیست که صداتون رو بشنوم .
اما آقا جان!
قلب منم محزونه.
اشک هام جاریه .
دریاب این حقیر رو .
کالبدم بدنم جسمم همون هست که سابق بود. ولی روحم ریزش کرده.
انگار یکی دست و پا داره اما لمس شده  و فلج هست.
یه بخشی از من نیست. احساس پیچکی رو دارم که دیوارش ریخته.
حواسم هست باید به خودم مسلط باشم و از خودم مراقبت کنم اما فرصت دلسوزی و آه و ناله به خودم ندم. 
به قول امیر وضعیت سفید : ( که چقدر شبیه بود احوالاتش به احوالات من) قوی باش مرد! 
اهنگ مریم چرا با ناز متن کیفیت بالا 320 و لینک مستقیم : مریم چرا با ناز و با افسون و لبخندی به جانم شعله افکندی مرا دیوانه کردی امشب چه با ناله غم از هر دیده می بارد دلم در سینه می نالد مرا دیوانه کردی مرا دیوانه .
اهنگ مریم چرا با ناز متن کیفیت بالا 320 و لینک مستقیم 
مریم چرا با ناز و با افسون و لبخندی
به جانم شعله افکندی مرا دیوانه کردی
امشب چه با ناله
غم از هر دیده می بارد
دلم در سینه می نالد
مرا دیوانه کردی مرا دیوانه کردی
رفتی مرا تنها به دست غم
اهنگ مریم چرا با ناز متن کیفیت بالا 320 و لینک مستقیم : مریم چرا با ناز و با افسون و لبخندی به جانم شعله افکندی مرا دیوانه کردی امشب چه با ناله غم از هر دیده می بارد دلم در سینه می نالد مرا دیوانه کردی مرا دیوانه .
اهنگ مریم چرا با ناز متن کیفیت بالا 320 و لینک مستقیم 
مریم چرا با ناز و با افسون و لبخندی
به جانم شعله افکندی مرا دیوانه کردی
امشب چه با ناله
غم از هر دیده می بارد
دلم در سینه می نالد
مرا دیوانه کردی مرا دیوانه کردی
رفتی مرا تنها به دست غم
به حق خدای شب قدرها
بیا ای دعای شب قدرها
 
حضور تو تنها نفس می دهد
به حال و هوای شب قدرها
 
پر از التماس است و آقا بیاست
در عمق صدای شب قدرها
 
الهی نگاهی کن از روی لطف
به آقا بیای شب قدرها
 
برای تمنای روز ظهور
می افتم به پای شب قدرها
 
کمی نقد عشق و عنایت بریز
به دست گدای شب قدرها
 
مریض فراقیم یابن الحسن
تو هستی دوای شب قدرها
 
به حق علی و به حق الحسین
به این ناله های شب قدرها
 
مرا یک سحر کاش مهمان کنی
نجف کربلای شب قدرها
مرگ را درمن بیا فریاد کن ،دارم بزنبی صدا، آرام ،گامی در شب تارم بزنمثل یک برگ جدا از شاخسارانم بیادر خزانِ دل ،تو دستی بهر افکارم بزنفکر مردن از سَرم دور است، من با زندگیگشته ام مأنوس، خطی روی دیوارم بزنرفتنت چندان برایم بد شده پس لااقلجان من برگرد، حَدّی تو به رفتارم  بز سکوتت ناله دارد ،این دل پُر  دردِ منپس بیا حرفی برای این دل زارم بزنپیشتر آ ، نیشتر خون در دلم کرده ببینزخم دل را کن مداوا ،بعد از آن دارم بزن 
یک صداهایی هستند که هم اصالت دارند و هم هویت.
می تونندشبیه صدای یک سه تار باشن یا ضرب های یک دف در موسیقی اصیل سنتی .
شایدهم صدای ناله ی ساز یک ویالونیست ماهر توی یک نیمه شب باشند.
میتونند گل مریم بخونند ومریم هارو عاشق کنند .
حالشون کوک باشه و حال بقیه هم کوک کنند.

ادامه مطلب
دختره ٢٠تا دراز نشست ب زور میره . !!! امتحانای زیر ١٢ ثانیه رو بالای ١٢ ثانیه میره و اون زیر ١ دیقه رو بیشتر اونوقت بیو اینستا زده فیتنس :// سرمو کجا بکوبم دقیقا:)) سر کلاسم که همش اه و ناله از انجام حرکات و تنبلی:)) خلاصه که گول نخورید:دییی
بعد من استادم چقددررر منو تعریف کرد بالاترین نمره کلاسم هم بهم داده باز نمیگم من فیتنسم:دی 
به چشمان خشکم نگاه نکن!
اینها،
اشکشان را
به ابرها سپرده‌اند؛
بغض آسمان
قبل باران را دیده‌ای؟!
دیده‌ای چگونه جار میزند
عاشق است؟!
آن،
بغض من است!
یا که برگ خزان را،
هنگامی که میشکند،
در زیر پایت؟!
و گریه‌اش
که برایت گوش نواز است،
آن،
ناله‌های من است!
شب چه بیرحمانه
در بی‌همدمی عاشقان،
همدمشان است!
ای‌کاش که شب را نمیشناختم!
دانلود اهنگ عزیز جون جیگر جون دل ای دل با کیفیت خوب همراه با متن
دانلود عزیز جون جیگر جون دل ای دل
 متن اهنگ عزیز جون جیگر جون دل ای دل
پریشان سنبلان پُرتاب مَکهِ
خماری نرگسان پُر خواب مَکهِ 
بَرینی تا که دل از مو بُرینی 
بُریده روزگار اِشتاب مَکهِ 
مُوکه افسرده حالُم چون نَنالُم
شکسته پَر و بالُم چون نَنالُم
همه میگن فُلانی ناله کم کن ناله کم کن
توآئی در خیالُم چون ننالُم چون ننالُم
بُلَن بالا به بالات موندیم مُو 
بغل واکن که سرما خوردیوم م
همه خوابند، فقط چند نفر بیدارندچند تن جای همه دلهره و غم دارندداغ سنگین که شود، پیر شدن هم داردخانه بی فاطمه، دلگیر شدن هم داردهر که یک گوشه از این خانه عزادار شده استجای جایِ حرم فاطمه گلدار شده استخانه از بوی گل یاس معطر ماندهروی دستاس رد پنجه ی مادر ماندهسرخ شد پلک علی بس که جراحت می دیدآسمان سوخت دلش وقت غروب خورشیدآب می ریخت ولی آب دگرگون می شدنه فقط آب، دو تا چشم علی خون می شدداغ صدیقه به اندازه ی کافی سخت استوای بر بازوی او رد غلافی سخت
دست به قلمم این اواخر اصلا راضی کننده نیست :-\ 
نوشته های بی سرو تهی که حتی خودمم یه سرسوزن راضی نمیکنن ،بنظرم نوشتن تو بلاگ بیشتر حالت یه رفع تکلیفه که هرچندوقت یبار انجامش میدم فقط .من همون آدمیم که از چس ناله کردن بیزاره و این روزام وبلاگ خودش خیلی داره به اون سمت و سو میره.فکر کنم خوب شه اگه همه پستاشو پاک کنم و از اول شروع کنم به نوشتن اگه نظر بدین خوشحال میشم:-) 
به نام خدا
عزیزی می‌گفت هرچقدر از بدی ها ناله کنی لذتِ چشیدنِ طعمِ شیرینِ خوبی ها را از دست میدهی. فلذا بر آن شدم ناله هایم را بگذارم درِ کوزه و آبش را بخورم و برای دل خودم هم که شده خوبی های سالی که گذشت و گذاشت  را بر شِمُرم.
۱- از کتابخانه ی دانشگاه تماس گرفتند و گفتند مایلند مارا به عنوان نیروی فعال و کاری در خزانه ی کتابخانه بپذیرند. دست گلشان درد نکند.
۲- دریافت کردم اولین پولی را که از عرق جبین خودم در آورده بودم. دروغ چرا ، پول در آوردن کیف

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها