نتایج جستجو برای عبارت :

با دامادمون

امام کاظم (ع): بوسه بر لب جز برای همسر و فرزند (جایز) نیست. [تحف العقول عن آل الرسول صلی ال، ج ۲، ص ۴۰۹]
از پنجم فروردین آبجی هم با من میاد سرکار و سهیل رو میاره خونه ی ما که مامان نگهش داره. آبجی تعریف میکرد که چند روز پیش تو خونشون دامادمون که میخواسته لُپ سهیل رو ببوسه، سهیل هی صورتشو به طرف اون برمیگردونده که لب هاشو ببوسه، بعد دامادمون (به شوخی) به آبجی میگه ببین مامانت چی به سهیل یاد داده، آبجی هم میگه این کار رو مامان بهش یاد نداده که. از خا
به علت فوت سپهباد سلیمانی امتحان امروز و فردا لغو  شد .
من که امروز در خانه هستم برای امتحان چهار شنبه یک مروری می کنم و فرست دارم چند کلامی در سایت بنویسم .
اولین فکر تاسیس سایت در سال 1397 توسط استادم به فکر من افتاد اما بیخیال فکرم شدم تا چند روز پیش که با شوهر دختر عمم این سایت رو تاسیس کردیم و به من یا داد چطور یک سایت ایجاد کنم.
ممنون از استاد بزرگوارم جناب آقای فصیحی و دامادمون جناب آقای سهیل رنجبر دوست 
به علت فوت سپهبد سلیمانی امتحان امروز و فردا لغو  شد .
من که امروز در خانه هستم برای امتحان چهار شنبه یک مروری می کنم و فرصت دارم چند کلامی در سایت بنویسم .
اولین فکر تاسیس سایت در سال 1397 توسط استادم به فکر من افتاد اما بیخیال فکرم شدم تا چند روز پیش که با شوهر دختر عمم این سایت رو تاسیس کردیم و به من یا داد چطور یک سایت ایجاد کنم.
ممنون از استاد بزرگوارم جناب آقای فصیحی و دامادمون جناب آقای سهیل رنجبر دوست 
به علت فوت سپهباد سلیمانی امتحان امروز و فردا لغو  شد .
من که امروز در خانه هستم برای امتحان چهار شنبه یک مروری می کنم و فرصت دارم چند کلامی در سایت بنویسم .
اولین فکر تاسیس سایت در سال 1397 توسط استادم به فکر من افتاد اما بیخیال فکرم شدم تا چند روز پیش که با شوهر دختر عمم این سایت رو تاسیس کردیم و به من یا داد چطور یک سایت ایجاد کنم.
ممنون از استاد بزرگوارم جناب آقای فصیحی و دامادمون جناب آقای سهیل رنجبر دوست 
۱. به نظرتون خانم و آقایی که ۳ ساله ازدواج کردن 
اگه خانم نتونه رو نظرات آقا تاثیر بذاره بی هنری دختره؟ تقصیر دختره؟ 
اگه مادرزن یه چیزی بگه و دختر انجام نده، چیزی که مربوط به زن و شوهر باشه، تقصیر دختر و بی عرضگیشه؟ 
۲. خونه چه کسانی اگر چندبار برید و نیان دیگه نمیرید؟ 
دایی و عمو و خاله جزوشون محسوب میشن؟ 
۳. به نظرتون اگه بخوایم یه چیزیو به دخترمون و دامادمون بگیم با تاکید و باید و اصرار بگیم امکان تاثیرش میره بالا؟ 
مادرم میگه برو پیش فلانی اون خوب میدونه یه لپ تاپ خوب چجوریه. حتما میتونه راهنماییت کنه.
بندۀ خدا نمیدونه من درست همونی ام که همون فلانی چند وقت پیش اومد پیشم برای مشاورۀ خرید لپ تاپ.
همین اتفاق قبلا هم بارها و بارها افتاده. زمانی که من گفتم میتونم آبگرمکن رو درست کنم و قبول نکرد و دامادمون زیر نظر من و با مِ من درستش کرد و اگر من نمیبودم نمیتونست درستش کنه.
یا وقتی که کل سیستم برق کشی خونه رو میخواستم عوض کنم قبول نکرد و بعد کلی پول داد به ا
به اقای کسی که از طرف خانواده دامادمون معرفی شده بود جواب رد دادم دلیلشو راستشو بخای خودمم نمیدونم حتی از اینکه بهش فرصت آشنایی بیشتر بدم ترسیدم ترسیدم که خوشم بیاد
هروقت به یه خاستگار جواب رد میدم بعدش بیشتر احساس تنهایی میکنم 
این اولین باریه که همون لحظه که میگم نه پشیمونمولی بازم گفتم نه
احساس میکنم من از مردا میترسم
دوباره باید با احساس تنهاییم چیکار کنم تنها چیزی که آرومم میکنه شاید بلوراون نشه ولی نمازه 
نماز رو خیلی دوس دارم
من یه دختر بیست و پنج ساله هستم و مدتی هست که احساس میکنم کاملا از پدرم متنفرم. به طوری که واقعا زندگی کردن با اون در یک خونه برام غیر قابل تحمل شدهاز وقتی یادم میاد به خاطر وجود پدرم از همه چی محروم بودم. حتی وقتی پنج شش ساله بودم به خاطر بازی تو کوچه ازش کتک می‌خوردیم. با تسبیح اش . میزدمونو میآورد خونه. از وقتی یادم میاد با مادرم اختلاف داشت. یه آدم بد دل. که از هیچ تهمتی به زنش دریع نمیکنه .حتی به مادرم تهمت ارتباط با دامادمون رو میزد.
ادامه مط
در ادامه ی ماجراجوهای نفس گیر و هیجان انگیز من ، امروز صبح با این خبر از خواب پا شدم که عموی دامادمون فوت کرده . البته از اونجایی که سنش خیلی زیاد و داشت با سرطان مبارزه می کرد و حالش خیلی بد بود ، خانواده خیلی از فوتش سوپرایز نشده بودن . راستش اولین فکری که به ذهن بی احساس و بی شعور من رسید ای بود که (( ای بابا ، شانس ما دو روز اومدیم حال و هوامون عوض شه !)) . اولش گفتم شاید به طور نا محسوس بتونم مراسم ها رو بپیچونم ، نه فقط برای اینکه مسافرت عزیزم خر
دامادمون تعریف کرد که دیروز تو یکی از روستاهای اطراف دو ماشین با وسایل فیلم برداری(دوربین و وسایل نورپردازی و.)میرن سراغ یه پیرمرده که گله اش رو برده زمین های اطراف  و به پیرمردِ می گن می خوان از خودش و گوسفنداش مستند بسازن.
اول یه سری گوسفند بار میزنن تو ماشین و به پیرمرده می گن نگا کن .یه سری دیگه بار می زنن (همچنان فیلم گرفته میشه)و سری آخر میگن حالا برای ماشین دست ت بده بای بای کن:/ :/
و اینطوری میشه که برای آخرین بار روبروی دوربین با گوسف
ممکنه آدمی واقعا خنگ باشه؟، یا بر اثر خودیی زیاد خنگ بشه؟، خودم همین حس رو نسبت به خودم شدیدا دارم و همین ویژگیم باعث عذاب زیادی تو زندگیم شده دلم پره . ، یا خودیی باعث زشتی و لاغر شدن میشه؟
راجع به سوال اولم دنبال خیلی از شغل ها رفتم، ولی میخوام یاد بگیرم یاد نمیگیرم انگار تو کله م مغز ندارم، میترسم دنبال کاری برم چون بهم یاد میدن، یاد نمیگیرم، مشکل دارم تو یادگیری، 55 روزه تو ترکم، امیدم فقط به اینه که خوب بشه، ولی همین که تا حالا خو
همون قدر که برگزار کردن عروسی سخته کنسل کردنش هم سخته.قرار بود فردا
عروسی خواهرم باشه که یکی از فامیل های دامادمون فوت کرد و مامان تلفن دست گرفت و
به مدت دو روز زنگ زد به تمام مهمون های راه دور و بعد نزدیک و با تکرار یه جمله
به اندازه ی سی صد بار اطلاع داد که عروسی کنسله.نوازنده ای که چند ماه عروسی رو
به خاطرش عقب انداختن تا اونو بیارن کنسل شد و بهش خسارت پرداخت شد.آرایشگاه کنسل
شد و لباسش رو هم دوخته وگرنه باید اونو هم کنسل می کردن.حالا باید دوب
یا مجیب الدعوه المضطرین
 
 
+دختر آنچنان حال ندارم که میتونم مثل یه کوالای اصیل بگیرم بخوابم و هیچ کار نکنم.
فردا میان ترم یکی از درسا رو امتحان دارم. و حتی شروع نکردم به خوندنش! فک کن. نه چهارشنبه کلاس داشتم نه پنجش نبه و نه امروز. و با این حال شروعش هم نکردم.
 
+خواهر هام اومدن اینجا.
و من بسی از خوشی های دور همیمون خوشم میاد.
اما از اون طرف موجب میشه خونه به حد زیااادی شه و نامنظم بشه. خواهر زاده همه چی و بهم بریزه و اصلا براش مهم نباشه که این
همیشه ی خدا ، بار ها و بارها تجربه اینو داشتم که سوء ظن هام اشتباه از کار در اومده . اما باز هم عبرت نمی گیرم و به همین منوال ادامه میدم . گاهی فکر می کنم در عنفوان جوانی پیر شدم و تغییر ناپذیر .
۱- خواهر خانم با دوستان قدیمیش تو یه رستوران که از خونه دور بود برای افطار قرار گذاشته بود . بچه هاشو گذاشت خونه مامان و رفت . افطار کردیم و من با خودم فکر می کردم چرا دامادمون نمیاد اینجا ؟ چرا تنها مونده خونه ؟ چرا با ما سرسنگین شده ؟! دیر وقت شد . مامانم ه
بچه ها سلام.
 
خوب واقعیت واقعیتش اینه اومدم این پست رو ثبت کنم که فاصله ام با پست بعدی خیلی زیاد نشه.وگرنه حالم یه چیزی ورای افتضاحه.
 
خوب این مدت یه جلسه رفتم کلاس سنتور و دیدم چقدر دور شدم از اونچه میخواستم.الان فیلم های آخرین قطعه هایی که نواختم رو میبینم باورم نمیشه خودم بودم.
پیشرفتم خوب بود. حیف که اینهمه وقفه افتاد و منم که یه مدت مریض شدم و بعدشم تنبلی کردم و بعدشم کوک سنتورم رفت و اوووه کلی داستان دست به دست هم دادن و من الان انگار ا
بسم رب الشهدا و الصدیقین
مشروح مصاحبه
۱۔لطفا خودتون معرفی کنید❓
✅بنده نظری هستم
همسر شهید مدافع حرم 
طلبه بسیجی مداح اهل بیت حجت اسدی
۲.لطفا شهید بزرگوار معرفی کنید❓
✅شهید حجت متولد سال ۱۳۶۲ قزوین 
دیپلم نقشه کشی صنعتی و بعد وارد حوزه علمیه شدند و تا پایه سه در تهران و بعد تا پایه ششم قزوین و بعد وارد حوزه علمیه قم شدند و تا پایه ده در قم تحصیل کردند
۳.لطفا بفرمایید ازدواج شما و شهید بزرگوار چگونه رقم خورد ❓
✅یک روز پدرم که هستند و
 
من و همسر تصمیم گرفته بودیم این سفر و دوتایی بریم
اولین بارمون نبود، میدونستیم این سفر چقدر سختی داره
گم شدن داره، خستگی داره، معطلی داره
افراد بیشتر دست و پا گیرن! و اینکه یه سفر معنویِ اگر روحیاتت با طرف مقابل مج نباشه قوز بالا قوز میشه
از طرفی حرف های حاج آقا پناهیان که میگفت ما تو کار تیمی ضعیفیم و هیئتی و جمعی برید زیارت!!!! ولی باز ترجیحمون به سفر دونفره بود
القصه ما قصد سفر کرده بودیم و هرکس میگفت بیاید با ما بریم یجور میپیچوندیم
چند
برنامه
گروه معارف و مناسبتهای رادیو ایران تقدیم میکند.
*************************************************
به افق آفتاب
*******************************************
به نام ِ خدایی که عزیزه و جاش توی ِ دل ِ بنده هاشه.
*******************************************
با آرزوی ِ قبولی طاعات و عبادات ، خدمت ِ همه شما عرض سلام و وقت بخیر داریم.
********************************************
 
این چند روزه گذشته از ماه ِ رمضون رُ چطور گذروندین؟
ماه رمضون ِ امسال بهتون خوش گذشته؟
حال ِ دل و روحتون خوب شده؟
*************************************
اصلا جدای ِ این

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها