نتایج جستجو برای عبارت :

سویودلر باشنgo

من کشیدم. می دونم چه دردیه . فکر کن هیچی محلت نده . هیچی ها . اصلا انگاری که تو رو اون خلق نکرده باشه. انگاری فرشته ها خواسته باشن شیطنتی کنن و قاطیِ بقیه ی آدما، تو رو تفریحی ساخته باشن و فرستاده باشن زمین . بی اذن خدا. 
نتیجه اینکه . مهم نیستی براش. میشی عینهوی این بچه هایی که ناخواسته به دنیا میان . هی نگات می کنه و هی میگه تو رو کجا دلم جا بدم آخه؟
هم اکنون یکی از بامزه ترین دعواهای دنیا تو خونه ما در حال اجرا هست
کوثر و علی باهم دعواشون شده که کی گربه باشه. هر دوشون میخوان گربه باشن و اون یکی صاحبش باشه یعنی بازیاشون منو کشته
اخر به این نتیجه رسیدن هر دوتاشون گربه باشن و صاحب نداشته باشن. الانم صدای میو میو خونه رو برداشته
فکرشو بکن! سال دیگه این موقع، همه خانواده دور هم باشن.
 
صداهای جدیدی به خونواده اضافه شده باشه.
 
مجردا به عشقشون رسیده باشن.
 
متاهلا هم که منتظر بچه بودن، بچه دار شده باشن.
 
اون لبخندایی که از خونواده ها، ماه ها، شاید سال ها دور شده بود، بازم به لباشون برگشته باشه
 
بعد همین جور که صدای قهقهه میاد، به آرزوهایی که امسال کردیم
 
فکر کنیم و با خودمون بگیم:دیدی همه چی درست شد؟ دیدی الکی اینقدر حرص خوردی؟
 
امیدوارم همه در سال جدید پیش رو به آ
ایده آل اینه که وقتی عروس یه خانواده میشی اونا دوست داشته باشن
این که وقتی با پسرشون میای یه کشور فوق غربت طور سپاسگزارت باشن
سپاسگزارت باشن که .( خیلی حرف هست واسه نوشتن که از نوشتنش صرف نظر می کنم  واسه آرامش خودم)
اما خب نیست
علاوه بر این که نیست تازه طلبکار تو هم هستن و اذیتت هم می کنند
 
خب حالا که چی؟ تکلیف چیه؟ مگه تو واسه خاطر اونا داری اینجا را تحمل میکنی ؟ مگه واسه خاطر اونه که داری باهاش زندگی میکنی؟ آره؟ اگه آره که اوضاعت داغونه
تو ه
ایده آل اینه که وقتی عروس یه خانواده میشی اونا دوست داشته باشن
این که وقتی با پسرشون میای یه کشور فوق غربت طور سپاسگزارت باشن
سپاسگزارت باشن که . خیلی حرف هست واسه نوشتن که از نوشتنش صرف نظر می کنم هم  واسه آرامش خودم
اما خب نیست
علاوه بر این که نیست تازه طلبکار تو هم هستن و اذیتت هم می کنند
 
خب حالا که چی؟ تکلیف چیه؟ مگه تو واسه خاطر اونا داری اینجا را تحمل میکنی ؟ مگه واسه خاطر اونه که داری باهاش زندگی میکنی؟ آره؟ اگه آره که اوضاعت داغونه
تو
فقط لحظه ای دو تا آدم احساس صمیمیت بین خودشون میکنن که ، هر دو بهم ایمان داشته باشن و هر دو باهم رابطه متقابل داشته باشن .
فرقی هم نداره تو چ شرایطی باشن !!
فقط کنار هم بودن و پشت هم بودن و احساس اعتماد داشتن بین دو نفر که باعث میشه رازهایی که دارن رو به هم انتقال بدن ، نشونه صمیمیته .
در صورت نبودن اعتماد ، صمیمیتی وجود نداره و نخواهد داشت !!!
ناراحت کننده ترین چیز اینه وقتی فوق عصبی هستی و دستتم به هیچ جایی بند نیست
تموم نا آرومی و عصبانیتتو خالی کنی سر عزیزانت.
مخصوصا اگه اون عزیزان  بچه ی نزدیک ترین افراد بهت باشن و بهت بگن خاله.و بزرگتراشون اونا رو به تو سپرده باشن.

د اخه پشتی به اون سنگینی که ادم اگه برش داره دیسک کمر میگیره رو میکوبن تو سر و مغز هم
هر چی فکر میکنم میبینم حقشونه نه؟!
:|
:|
احتمالا موقت!
مدت ها از آخرین باری که صفحه ی بلاگفا رو باز کردم و تایپ کردم میگذره گاهی وقت ها نیازه آدمیزاد تاریخ رو دوباره تکرار کنه و برگرده به چیزها و کسایی که روزی رهاشون کرده و قصه ی اونهارو کامل کنه 
اینجارو ساختم چون همه ی ادمها حق دارن جایی رو داشته باشن که بتونن خیلی راحت خودشون باشن و از خودشون بگن 
پس سلام مزرعه ی آفتاب گردون 
گناه عقل رو زایل می کنه 
دوری از خدا عقل رو زایل می کنه
 
 
مواظب خودت باش اول، که پاک بشی
دوم، مواظب ارتباط با افراد دیگه باش، که آدما به اقتضای حال و باطنشون با تو رفتار می کنن یکی از چالش ها برای کسایی که می خوان در مسیر باشن، اونم مسیر قرب به خدا، اینه شناخت از دوست و دشمن داشته باشن و در ارتباطاتشون گمراه نشن و هر لحظه پناه ببره به خدا  
 
الهی چه پناهی بهتر از تو جستجو کنم بل الله مولئکم و هو خیرالناصرین
 
هروقت یک سال از ازدواج دونفر با همدیگه میگذشت مامانم میگفت خدارو شکر زندگیشون رو قلتک افتاده. یعنی بنظر مامانم و خیلی آدمای دیگه، آدما یک سال اول زندگی مشترکشون رو طبیعیه که با تنش سپری کنن و اگر بتونن اون مرحله رو پشت سر بذارن به یه ثبات نسبی میرسن و احتمال تغییر یا جهش ناگهانی در یکی از طرفین خیلی کمتر میشه. از این تغییرا که یهو یکیشون میگه احساس میکنم دیگه دوستت ندارم یا بدتر از اون، اینکه میگن من خیلی دوستت دارما ولی نمیتونم تحملت کنم و ک
این مطلب پاک شدهیادم نیس چی نوشتم هر چی بود برای اون لحظه و حرف همون ثانیه هابود
من میگم آدما باید یه جای خاص داشته باشن
یه جایی که هروقت خسته شدن یا دلگیر برن داخلش و واسه خود خودشون باشن.
این جای خاص برای من یه خونه اس یه خونه  پاستیلی وسط ابرا 
اینم عکس خونه من
بسم الله
وقتی عاشقی یعنی اینکه اگه دنیا رم بهت بدن ، اگه همه دنیا برات کف بزنن اگه همه مواظبت باشن اگه همه بهت افتخار کنن، اگه همه دوستت داشته باشن ، اگه همه بگن تو بهترینی
ولی اگه اونکه باید، بهت نگاه نکنه ، هیچکدوم از اینها برات ارزش نداره. اخرش اشک تو چشمات جمع میشه و قلبت میشکنه. اخرش تف توی این دنیا :"(
دلم برات تنگه و کم کم بوی فاصله داره به مشامم میرسه.
و مثل همیشه من کاری از دستم برنمیاد.
هو العشق
 
شروع : ساعت تقریبا 11:00 روز دوشنبه، 25 آذر 98، فردا همه مدارس تهران به علت آلودگی هوا تعطیل است.
داستان اسباب بازی 1 :
شاید اونا از من باهوش تر باشن، شاید از من قوی تر باشن، ولی مطمئنم نمی تونن اندازه من تو رو دوست داشته باشن .»
داستان فیلم عالی بود! شخصیت پردازی بی نظیر! واقعا پرداخت اینهمه کاراکترهای خاص که هرکدام انبوهی از حرف را داشته باشند برای زدن! در این دنیایی که شاید دیگر خیلی حرفی برای گفتن وجود ندارد، این انیمیشن اثبات کرد که
سلام
هر وقت صحبت از ازدواج و خواستگاری میشه ذهن ما به سمت این میره که علت رد خواستگار چی بوده در صورتی که در واقع گاهی اوقات خانمها هستن که از طرف پسر و خانواده ایشون پسندیده نمیشن .
من میخوام این بار از این جهت به این مسئله بپردازیم، به هر حال آقایون هم ملاک هایی دارن ، از اونجایی که شاید خیلی از آقایون وبلاگ تا به حال خواستگاری نرفته باشن یا رفته باشن و از طرف دختر رد شده باشن و موضوع پست رو شخصا تجربه نکرده باشن از همگی خواهش میکنم مواردی که
و چنین بود که تمامی وبلاگ های فارسی زبان سطح کشور .پر از ناله نوشته های نتایج کنکور کنکوری های ۹۸ شد .
بیخیال بابا!وارد دانشگاه که بشین .رتبه یکش با رتبه ۱۰ هزارش هییییییییییییییییییییچ فرقی نمیکنن.!
حتی از نظر اساتید .
البته که شاید اونایی که رتبه های بهتری دارن تا چن وقت مغرور باشن جلو خودشون و منفور باشن جلو چشم بقیه‌شایدم امتحان ترم یک رو از همه بهتر بدن اما از ترم دو همه عین چی تو چی گیر میکنین.به راحتی !
تجربه یک رتبه برتری رو جدی ب
از آدمای جسور خوشم میاد 
اونایی که قدرت کافی برای انجام کارهای نیمه تموم دارن 
اونایی که میتونن بیرحم باشن شجاع باشن 
اونایی که پشت ترس پنهان نشدن 
من هیچ وقت نتونستم زیر بارون بزنم 
همیشه وایسادم زیر یه دیوار کج تا بارون بند بیاد 
+هیچ وقت مجبور نبودم با کسایی زندگی کنم که ازشون بدم میاد 
من هیچ وقت از کسی بدم نمیومد
حتی قدرت ترک کردنشون هم ندارم 
حالم حال قبل از استفراغه عق میزنم و چیزی بالا نمیاد .
یکی دو نفر نوشته بودن تو رابطه با ادم‌ها سلسله مراتب دارن، خوان اول و دوم و سوم دارن و تو مرحله‌های اخر بیشترین درجه کریزی بودن خودشون رو نشون میدن. طبیعیه که همه ادم‌هایی که میتونن چهارتا رابطه درست و حسابی داشته باشن همچین مراحلی رو برای صمیمیت با ادم‌های اطرافشون داشته باشن، بعضی‌ها شفاف‌تر و دقیق‌تر، بعضی‌ها محوتر و قاطی‌تر. مسئله اینه که اون مراحل هرچی که باشن، ادم‌ها در اخر و وقتی که مدت زمان‌ زیادی رو تو مرحله اخر گذروندن و حتی
در واقع رابطه دو نفر ربطی نداره که چقدر اون دو نفر شاخ باشن.
به این ربط داره که چقدر برای همدیگه مناسبن و با این حسی که از هم میگیرن هر کدوم چقدر میتونن پیشرفت شخصی داشته باشن.
مثلا دوستم مسگفت فلان خواننده رو دوست دخترش ول کرده رفته. مگه کسی فلانی رو هم میتونه ول کن کنه؟
گفتم اره :/ خیلی هم راحت
 
 
همونطور که اکس من دکتر بود و پولدار و جنتلمن فکر میکردم هست و همه براش سر و دست میشکستن. ولی دید بدردم نمیخوره.
 
میگه 
شاید بعد ها همدیگرو ملاقات کرد
- اگه بخوای با هم بریم بیرون شرطش اینه که بیشتر از ۲ تا عکس نندازم و اگه درخواست عکس بیشتر کردی و گفتم نه، ناراحت نشی چون الوعده وفا!!
- چقد لوسی، آدم چند تا عکس میندازه، یکی، دو تاش خوب میشه خب.این شرطو از کجا آوردی؟
- تازگیا به این نتیجه رسیدم که آدما اگه حرفای مفیدی واسه زدن به هم داشته باشن و بتونن از زمان حالشون با هم لذت ببرن، به موبایلشون و آماده سازی شو اف تو اینستا پناه نمیبرن. 
- حالا چون تو تازگیا به این نتیجه رسیدی دیگه ملت نباید عکس بن
 درخت وار ؟؟ اومدم وطلب بنویسم اول عنوانش اومد. 
اومدم تحت عنوان این عنوان چیزی بنویسم هیچی نیومد! 
این شده کار 90 درصد آدمای امروزی! حرفی رو میزنن یا کاری رو میکنن که اصلا خودشون هم نمیدونن. فقط صرفا برا اینکه حرفی زده باشن یا کاری کرده باشن انجامش دادن. 
مثل الان من که صرفا فقط خواستم مطلبی گذاشته باشم برای تداوم حیات این وب! 
نخند ببینم D:
 من خودم بخندم عب نداره. :)) شما نخند. 
تا حالا دور و برتون آدمهایی را دیدید که توی هر شرایطی که هستن سعی می کنند بهترین باشند.
به نظر من رفتار این افراد قابل ستایش است و به عنوان یک سبک رفتاری الگوهای مفیدی هستند. خیلی خوش شانس که باشید یکی از این نمونه را ببینید و از رفتارش الگو برداری کنید.
این افراد حتی اگر از ریاست به خدمه یک رستوران هم تبدیل شوند باز در آن نقش هم عالی رفتار می کنند.
یک قانون کلی در مورد همه این نوع افراد صادقه:
مهم نیست نقش شون چیه، دوستش دارن یا نه، اگر بتونن عوض
وقتی دلم تنگ می‌شه، دیگه همه‌چی لوس میشه. قربونت برما و دورت بگردما، اون استیکره که بغل میکنه، اون که انگشتش تو دهنشه، اون گیف روباه‌ها. من دلم تنگ شده و سخت و غیرقابل نفوذ شدم، و‌همه باید همینجور باشن. همه باید صبحا مث من جدی وارد دانشگاه شن و با هم‌تیمیاشون حرف بزنن، سر کلاسا سوال بپرسن و تو آسانسورا تا کمر خم شن بگن سلام دکتر. همه باید تو راه برگشتشون به مرطوب‌کننده‌ی تموم شده و اینکه پول جدیدشو ندارن فکر کنن و با راننده تاکسیای بداخلا
مامان نبود گفتم شب زنگ بزنید 
و ته دلم هنوز فکر می کنم که دارم اشتباه می کنم 
مخصوصا اینکه از حسم به دوستم نگفتم 



اومدم بخش
به اون خانمه که شمارمو گرفته بود گفتم پس چی شد و اینا 
گفت قرار بوده بیان 
گفتم نه تماسی هم نگرفتن حالا من دنبال نیستم که حتما بیان ولی خوب چون شماره دادم نیومده باشن اینجا دیده باشن
گفت نه اینجوری نیست و دوست خودمه و گفته نرسیدم به خدا و.
(همین حرف خودمو دوبار گفتم اونم دو بار همین جواب رو داد) 
می دونی موردی که این خانم
دوست نداشتم در این صفحه از دلتنگی بگم اما خب دلتنگی هم بخشی از زندگی ادما ست . خودم را مشغول کردم با پرتره یک زن که به دلتنگی هام فکر نکنم.  گاهی اوقات ادم به بن بست می رسه.  یه روزی یه درویشی بهم گفت اگه به بن بست رسیدی به خدا توکل کن . لطفش همیشه شامل حالت میشه.  منم توکل کردم . امیدوارم لطف خداوند شامل حالم بشه . 
با اینکه توکل کردم اما جلوی احساسم نمی تونم بگیرم . دلتنگی و هزار کوفت و مرض دیگه . دیدین وقتی از یه کاری منع میشین بی اختیار می رین سرا
شاید خیلی از وبلاگ نویس ها ، دوست داشته باشن که قالبی با پهنای بزرگ و رنگ بندی ساده داشته باشن قالب بلاگر یا وبلاگ نویس برای این دسته از افراد توسط نقل بلاگ طراحی شده از ویژگی های این قالب :

واکنش گرا بودن قالب و نمایش صحیح در انواع دستگاه ها
استفاده از فونت وزیر
داشتن قابلیت تصویر مطلب
رنگ بندی ساده و روشن
استفاده از کتابخانه بوت استرپ
ادامه مطلب
آدما اگر تواناییِ حل مسئله رو بخوبی یاد نگیرن،نمی تونن زتدگی کنن!نمی تونن عملکرد درست داشته باشن.نمی تونن موثر باشن.آدمایی که توانایی حل مسئله پیدا نکنن اغلب آدمای تابعی خواهند شد.از تغییری که خودشون بخوان ایجاد کنند می ترسند اما از تغییراتی که منشا بیرونی دارن و تحمیل میشن ابایی ندارن!
ازون طرف آدمایی که بتونن خوب حل مسئله کنن،خوب طرحِ مسئله خواهند کرد.و سیکلی رو راه میندازن که جامعه رو به ایده آل نزدیک میکنه.
و ما داریم هی آدمای تابع تری م
رنگین کمون منتظر بودمنتظر یه نشونه منتظر نشونه هایی که بهش بگن همه چیز همون طوریه که باید باشهرنگین کمون میخواست که نشونه هایی باشن که بهش بگن کیه ؛ بهش بگن که هنوز یه چیزایی هست که بشه بهش امید بست.
 
کسایی هستن که دوستت داشته باشن هنوز همه چیز اونقدرا هم رو دور تکرار نیفتاده اون هنوز منتظر نشونه ها بود و هنوز فکر می کرد برای این کار دیر نیست
 
رنگین کمون منتظرش بودمنتظرش بود تا بیادحداقل قبل بارونحداقل قبل از این که مجبور بشه بر
رنگین کمون منتظر بودمنتظر یه نشونه
منتظر نشونه هایی که بهش بگن همه چیز همون طوریه که باید باشه
رنگین کمون میخواست که نشونه هایی باشن که بهش بگن کیه ؛
بهش بگن که هنوز یه چیزایی هست که بشه بهش امید بست.
 
کسایی هستن که دوستت داشته باشن
هنوز همه چیز اونقدرا هم رو دور تکرار نیفتاده
اون هنوز منتظر نشونه ها بود و هنوز فکر می کرد برای این کار دیر نیست
 
رنگین کمون منتظرش بودمنتظرش بود تا بیاد
حداقل قبل بارون
حداقل قبل از این که مجبور بشه
اول از همه کلی ناراحت شدم که بزرگ شدن و چقد دیدن دوبارشون کیف داد . 
همه چی توی فصل ۳ پخته تر از قبل شده و برعکس دو فصل قبلی تمرکز بیشتری روی شخصیت پردازی ها گذاشتن و هنوز مثل قبل هر طرف و که نگاه میکنی پر از المان های دهه ۸۰ میلادیه .
چون تازه پخش شده نمیخوام بیشتر بگم و لذت دیدنش و از بین ببرم .
فیلم five feet apart 
یه درام عاشقانه نوجوانانه . کلیت فیلم نمیشه گفت چیز جدیدیه و با این سبک و سیاق فیلمهای دیگه‌ای هم هستن و چه بسا از این فیلم بهترم باشن . 
دا
بعضی اوقات احساس میکنم خیلی خودخواهم و خیلی بد مثل الان
وقتی مرور می کنم لحظاتو بعضی کار هامو یا تصمیمامو خیلی خودخواهانه می بینم 
نمیدونم شایدم امپر مغز من مثل ارز زده بالا
کلا الان تو دوره ای هستیم که غیر ممکنه
غیر ممکنه ناراحت نشی نه واسه خودت واسه نزدیکانت یا واسه اطرافیانت
امروز خیلی دلم گرفته ،هم واسه خودم هم واسه بقیه انا به جرئت میتونم بگم درد خودمو با درد دیگران فراموش کردم.
واقعا بعضیا چقدر دردمندن به اون بالایی دلم گرفته و حالم خ
سلام، وقت بخیر
انشاالله خوب و سلامت باشید
میخوام درباره عقایدام در مورد تغییرات روحی و روانی صحبت کنم
تغییرات از انتخابامون بوجود میاد، انتخابامون میتونن درست یا غلط باشن، بد یا خوب باشن و. این انتخاب ها تمومی ندارن و کوچیک و بزرگ دارن. بزرگ مثل انتخاب شریک زندگی برای ازدواج یا.
با هر انتخاب شما تغییر میکنید. اگر تغییرات دنیوی رو ببینیم شما پولدار یا فقیر میشید اگر تغییرات اخروی رو ببینیم شما میرید بهشت یا جهنم
 
زندگی مثل یک امتحان میم
طبق آمار ها در صورت ازدواج مردهای دهه پنجاه و شصت باز هم حدود یک میلیون! دختر دهه شصتی موفق به ازدواج نمیشوند و شاید مجبور باشن تا آخر عمر مجرد بمونن.
پسرای دهه شصتی در یک اقدام غافلگیرانه برای ازدواج سراغ دخترای جوانتر دهه هفتادی رفتن و دخترای دهه شصتی شانس ازدواج رو از دست دادن!
دخترایی که مسن شدن و با اومدن دخترای ترگل ورگل دیگه شاید چندان بختی برای ازدواج نداشته باشن.
 
پ.ن:شاید بگین از لحاظ مالی و جنسی خودشون رو میکنن؛اما هیچکدوم مثل
خونه قبلی‌مون. یعنی قبل از اینکه بکوبیم آپارتمانش کنیم؛ صلات ظهر، ناهار خورده و نخورده، نخ سمت راستی پرده کرکره آبیه رو می‌کشیدیم که اتاق تاریک بشه. بعد همگی می‌خوابیدیم، نفری یه چادر نماز یا ملحفه می‌کشیدیم رومون.
 پنکه رو هم طوری تنظیم می‌کردیم که همینجور که می‌چرخه به همه باد بزنه.حیاط پر از خورشید.پر از مورچه.پر از مگس.دمپایی پلاستیکیا زیر آفتاب شُل و وِل بشن.لباسا رو بند رخت گرمشون بشه.
سکوت مطلق باشه همسایه‌ها همه خواب باشن بچه‌
 
ارزوی موفقیت کنم واسه دوستای کنکوری که تو این یه سال کلی زحمت کشیدن کلی دلشون گرفت  کلی سختیارو تحمل کردن کلی داستان
 
 و کلیات دیگری  که فقط خودشون میدونن و شاید خداشون
 
الانم فک کنم در حال حل کردن تست زیست باشن و امیدوارم که بتونن  موفق باشن و بع ارزوهاشون برسن
واسه  ککنوری های اینده هم  ارزوی موفقیت میکنم از همین تریبون
نصیحت برادرانه  از همین حالا خوب بخونید  که نرید قهوه ای کنید روز کنکور
دنیای مجازی یه دنیای زودگذر  یه دوستایی زود
نه به هر کسی یا گروهی که ،
مردم ایران رو خشمگین تر و پر نفرت تر می خواد
اگر اون ور آبی ها رو یه قطب و داخلی های چند آتیشه قطب دیگه باشن ، هر دوشون مردم ایران رو خشمگین و نفرت زده و هیجان زده و تکانشی و . میخوان 
نه به همشون 
نه به همتون که برای منافعتون و یارکشی هاتون از احساس مردم سواستفاده می کنین. جایی که به نفعتون باشه نفت میریزین رو احساس مردم. جایی که به نفعتون نباشه تحقیرشون می کنین برای احساسشون
ما نیازی نداریم به کسی که ما رو سنگین و آسی
 
■ درونگراها تو اجتماع بودن رو دوست ندارن!
□ درونگراها اطلاعات و تجربه هارو خیلی زود دریافت میکنن و به همین خاطر نیازی ندارن مدت زیادی تو یک جمع حضور داشته باشن تا همه چیز دستشون بیاد!اون ها وقتی تنهان فرصت پردازش اطلاعات و طبقه بندی داده های ذهنیشون رو به دست میارن و همین باعث آرامششون میشه.اینطور نیست که از اجتماع کاملا فراری باشن.فقط تنهایی یا بودن با یه جمع محدود از دوستاشون رو ترجیح میدن.
شاید یه عده هنوز خجالت بکشن از گفتنش. یا یه عده احساس
کنن واقعاً بزرگ شدن. یا یه عده مخالف باشن با این کار یا یه عده واقعا
بزرگ شده باشن!
ولی نمیدونم از کی و از کجا یاد
گرفتم با خودم صادق باشم و طور دیگه ای وانمود کردن، اسمش بزرگ شدن نیست. لااقل برا من. یاد گرفتم اینکه سوزن بزنم به بادکنک دلم و مستقیم سوت بکشم
و خالی شم و بگم که فلان نقطه ضعف رو دارم، خیلی بهتر از اینه که به همون
حالتِ باد کرده، رفتارایی رو نشون بدم که داد میزنن اون نقطه ضعف رو د
یه روزی میرم بهش میگم تو بهترین دوستمی تو این دانشکده‌ی عجیب. کاش همه مثل تو بودن که می‌شد با خیال راحت باهاشون دوست بود و نترسید که چیزی بشه. همشون اندازه‌ی خودت عاقل باشن و با رعایت حدود دوست خوبی باشن. کاش همه مثل خودت انقدر باشعور بودن که بفهمن و وقتی نیاز نیست به روت نیارن. پسر! کاش همه مثل تو بودن و می‌شد باهاشون دوست بود بدون ترس از افتادن هر اتفاقی.
اینکه یک ترم برات  غر زدم و بد حرف زدمو گفتم ببخشید و تو جوابت همیشه همین بوده که به خاط
.
چند روزی میشه که دوتا از بهترین تاریخ های عمرم رو پشت سر گذاشتم.یکم شهریور سالگرد ازدواج،و پنجم تولدم رو.
خدارو شکر میکنم که امسال هم سالگرد ازدواجمون تونستیم دور هم با خانواده هامون باشیم.
حس های مبهمی دارم.تقریبا این حس هرلحظمو باخودش درگیر کرده.دوست دارم نصف بشم و نصفم همیشه پیش مامانم باشه. که دیگه هرروز دور ازم تنها نمونه،تا شب که بابام برگردن خونه.
که نصفم بتونه توی کارها هرروز کمکش کنه. که نصفم بتونه همصحبتش بشه و تنهاییش رو پر کنه. که
‫- سندروم "مونشهاوزن با وکالت" یه بیماری روانی بزرگسالانه.‫مونشهاوزن یعنی وقتی به خودت صدمه می‌زنی تا جلب توجه کنی. خودت رو مریض جلوه میدی، تا همه آماده باش درخدمتت باشن. از طرف دیگه، مونشهاوزن باوکالت، وقتیه که یکی دیگه رو مریض جلوه میدی تا بتونی ازش مراقبت کنی. تا بتونی نجاتش بدی.یا سعی کنیو بقیه ببینن داری تلاش می‌کنی
+‫ یعنی می‌گی اون همچین مشکلی داره؟‫- دارم میگم آدمایی هستن که همچین مشکلی داشته باشن. اکثراً مادرها. مادرهایی که ن
دیدن انسان های فقیر همیشه آزارم می ده.اگه همه ی انسان ها به فکر آدم های فقیر بودند دیگه هیچ فقیری توی جامعه نبود.
دیشب وقتی رفته بودم بیرون پسر بچه ی کوچکی رو که حدود 6 یا 7 ساله بود (شاید هم کم تر.) با یک پسر بچه ی دیگه که حدس می زنم حدود یک یا دو سال ازش بزرگ تر بود در حالی که پشت به یک پیتزا فروشی بزرگ و روی جدول کنار خیابون نشسته بودند دیدم.بعد از گذشت حدود 15 دقیقه هردوشون بلند شدند و در حالی که سعی می کردند یک گاری بزرگ رو هل بدن از اون جا رفتند.
آ
 
انیمه ها اینقدر قدرتمندن که میتونن آدمو به چیزی علاقمند یا از چیزی متنفر کنن توی هر سبکی هم انیمه های خوبی وجود دارن که نباید از دستشون داد خارج از جنبه سرگرمی ممکنه استعداد خفته شما رو بیدار کنن یا جرقه ای باشن برای حرکت شما
با خودم گفتم شاید یه عده هم وجود داشته باشن که از انیمه با ژانر موسیقی خوششون بیاد یه لیستی درست کردم از آثاری که ارزش دیدن دارن امیدوارم خوشتون بیاد

ادامه مطلب
گریه م گرفته. بعد همش فکر میکنم من که اصلا نسبتی با مرحوم ندارم. بچه هاش چقدر غمگینن بنده های خدا :(
شاید خیلی از دوستام(بهتره بگم دوستای سابقم) نسبت به مرگ بی حس باشن. ولی این بی حسی شون صرفا به خاطر اینه که هیچ وقت مرگ عزیزی رو ندیدن. حق هم دارن بی حس باشن خب. 
ولی میدونید حداقل قضیه چیه؟ اینه که آدم از ناراحتی دوستاش ناراحت میشه. نه اینکه بی اعتنا رد بشه. حداقل قضیه اینه که آقا باشه تو اصلا فکر میکنی مرگ حقه و طبیعیه و فلان و بهمان. من میخوام بدو
یک ساعته پیش میخواستم چیز های دیگه ای بنویسم میخواستم خیلی بگم دلم گرفته بود ولی بعدش تصمیم گرفتم یک ساعت درسمو بخونم و بعد بیام همونا رو اینجا بگم یه ساعت درسم که واقعا یه ساعت نبود این وسطا اینستا و تلگرام و پیامم بود ولی خب از هیچی بهتر بود.
و همین بین که با گوشی کار میکردم یه پیام فقط یه پیام هر چی که میخواستم بگم و از سرم پروند.الآن دیگه غمگین نیستم خوشحالم نیستم دلم گرفته نیست ولی خب پر انرژی هم نیستم.
و الان بعد یه ساعت جای همه اون خزع
سال 99 سال جهش تولید مبارک ♥
فکرشو بکن! سال دیگه این موقع، همه خانواده دور هم باشن.
صداهای جدیدی به خونواده اضافه شده باشه.
مجردا به عشقشون رسیده باشن.
متاهلا هم که منتظر بچه بودن، بچه دار شده باشن.
اون لبخندایی که از خونواده ها، ماه ها، شاید سال ها دور شده بود، بازم به لباشون برگشته باشه
بعد همین جور که صدای قهقهه میاد، به آرزوهایی که امسال کردیم
فکر کنیم و با خودمون بگیم:دیدی همه چی درست شد؟ دیدی الکی اینقدر حرص خوردی؟
امیدوارم همه در سال
ما از بچه‌ها انتظار داریم که همیشه شاد و پرتحرک باشن، اما خب! خیلی وقتا هم حوصله شیطنت‌هاشون رو نداریم و اجازه می‌دیم ساعت‌های پای تلویزیون و کامپیوتر بشینن و کاری به کار ما نداشته باشن. اینکه کم تحرکی چه تاثیری روی بدن، روند رشد، اجتماعی شدن، خلق و خو و روحیه بچه می‌ذاره گفتن نداره.اما چطور می‌شه بچه‌ها رو تشویق به ورزش کرد؟ 
 
 
 
 
ادامه مطلب
عمه همه رفتارهاش غیر عادیه !!!!!
برای عروسی دخترش نتونستم برم،سرکار بودم 
البته دلمم نمیخواست برم:)
یه متن بلند بالا نوشت برام فرستاد فکر کردم دعوا داره !!!!
کلی ناراحت شده بود که من نرفتم عروسیشون!!!!!اصلاح میکنم من رفتم اما دیر رفتم!کلی حرفا زد.البته از نظر اون من نرفته به حساب میومدم
منم حرف و زدم و گفتم برام ناراحتی و استرس خوب نیست!
مجبورم به همشون بگم !!!
وقتی خودشون نمیفهمن !!!
اجازه نمیدم کسی رو اعصابم جت اسکی بره 
اگر اقوام رو مخت راه برن و ب
همین الان از تماس با مهدی دارم میام :)
یک ساعت پیش دیدم تلگرام پیام داده: "سلام علیک، خوبی؟ . هیچی! انقد بارندگی زیاده، به گوشیم رطوبت خورده! وایساده گوشیم. رفتم تو شعب".
تا پیامش رو دیدم زنگ زدم و زدم و احوال پرسی و گله که کجایی نامرد؟
بیچاره گفت از روزی که اومدم اصلا نتونستم از خونه برم بیرون. میگفت هیچ وقت تو عمرم انقدر تلویزیون ندیده بودم :) 
 
-----
برادرم ساعت نه شب اون حادثه کذایی برگشت خونه! اولش یه دل سیر کتکش زدیم که دیگه از این غلطا نکنه :)))
دیشب از دستم در رفت و زیاد شربت حساسیت خوردم، امروز صبح همسر چندین بار بیدارم کرد تا بالاخره با چشم‌های پف کرده سر سفره صبحونه نشستم. زنگ اول که به سختی چشمامو باز میکردم، تمام تلاشمو کردم که تنش‌های تو ذهنم رو به بچه‌ها منتقل نکنم. زنگ دومه و دارم از بچه‌های کلاس چهارمی امتحان میگیرم. دلم میخواد فقط سرمو بذارم روی میز و بخوابم. چشامو که میبندم هرلحظه یکیشون صدام میزنه. راستش قبل از اینکه معلم بشم هیچوقت به این فکر نکرده بودم که معلما حق ن
خرگوش ها خیلی موجودات حساس، و تمیزی هستن.
کسایی که خرگوش دارن کاملا میفهمن که یه خرگوش، خیلی حساسه، خیلی باهوشه، خیلی دقیقه، تو ممکنه این طرف خونه یه ت کوچیک بخوری،
و خرگوش اون ور خونه فرار کنه،
 
وقتی علامت خطر رو حس میکنن روی دو پا وامیسن و تند تند بو میکشن.
 
خرگوش موجود خیلی خیلی حساسیه.
 
من قبلنا مثل خرگوش بودم،
حساس، 
توجه زیاد به جزئیات،
زودرنج.
 
بودن مثل خرگوش باعث میشه بقیه اگه کرمو باشن و مریضی روحی روانی داشته باشن، سعی کنن شما
امروزم گذشت. با موفقیت. خیلی نگران کلاسام بودم و با حال بد هم رفتم سر کار‌ ولی همه چیز خوب پیش رفت و مشکلات حل شد. خدا رو شکر. راستی چرا بعضی از بچه‌ها اینجورین؟ خیلی از شاگردام وقتی منو می‌بینن با ذوق میان سمتم و سلام می‌کنن، ولی یه سری هم هستن که حتی وقتی باهام چشم تو چشم میشن هم سلام نمی‌کنن. خیلی عجیبه برام. من خودم حتی وقتی از معلمی بدم میومد به خاطر احترام، بهش سلامو دیگه می‌کردم. ولی راست راستش باورم نمیشه شاگردی از من بدش بیاد:)) که خیل
سلام 
چرا اینترنت ملی رو راه انداختن؟، فقط برای امتحان کردن بود یا از این به بعد قراره ارتباط مون با دنیا قطع باشه؟ تو توضیحات خبرگزاری مهر نوشته بود که گویا این کار رو کردن که ببینن تا چه حد در صورت از دست دادن سرورهای جهانی میتونن اینترنت ملی رو برای مردم داشته باشن و مردم هم به امکانات اولیه استفاده از اینترنت دسترسی داشته باشن اما آخه تا کی؟، کسی اطلاعی داره؟
مخصوصا اینستاگرام و گوگل پلی، کاش اولش یک، یک دو سه ای میگفتن!!! ولی نت ملی هم وا
امروز یکی به خاطر رفتن یکی‌از مهم ترین ادماش ناراحت بود. من میتونستم ارزش اون ادم براش رو تا حدی تصور کنم و میدونستم این ارزش فرا تر از تصور من بود و هست.برگشتم به گذشته؛زمانی که از دست دادن ادما برام درد داشت زمانی که برا رفتنشون گریه میکردم زمانی که اخرین سلاحم برا نگه‌داشتنشون ' لطفا نرو ' بود. نمیدونم چقد از اون موقع گذشته ولی به نظر زیاد میاد دیگه مزه ی اون احساساتو یادم نمیاد. همشون دادن تبدیل میشن به یه سری جزوه که عملا به دردم نمیخو
لحظه ها. اتفاق ها.
همه لحظه ها و اتفاق های این زندگی مشترک از جلوی چشم هاش میگذره. الان 72 ساعته که مدام داره تصویر میبینه؛ خنده های مهناز، اشک هاش، سفرهاشون، دعواهاشون. و جمله های آرمان که مدام تکرار میشن : اتفاق ها و لحظه هان که مهمن"
احمد تصمیم گرفته به این فلسفه آرمان فکر کنه. درواقع بیشتر از فکر، چون به نظرش منطقی میاد، میخواد عملیش کنه.
داره اتفاق ها رو مرور میکنه. لحظه ها رو هم. و این مسئله با خودش ترس میاره. ترس از این که لحظه ها اونقدر ج
سیزده  بدر میگن  که  بارون  میادمیگن  که  سیل  کنار  کارون میاد!
میگن که  بیرون  نرید از  خونه ها!ممکنه  طغیان   کنه  رود  خونه ها!
میگن  که از  فردا  هوا  بد میشه!خیابونا  به  شکل   یک  سد  میشه!
گفته   شده    کنار   زاینده   رود!یوقت   نشینید  و   بخونید  سرود!
چون  که  تگرگ  میاد  بقد  کیوی!یا  شایدم   بیاد   به   قد   سیبی!
هوا شناسیمون دیگه راست میگه!از کره  و  مربا  و  ماست  میگه!
سیزده  بدر تو خونتون  حال  کنید!رو سرتون  کلاه و یک  ش
فانتزیای هم خونه ای داشتن من و خیلی چیزای مشابه تموم شدن

و الان فانتزیای جدیدی دارم.
میخوام خیلی پیشرفت کنم.
بچه ها از شما چه پنهون 
هر وقت با یه پسر ایرانی صحبت میکنم یا فکر میکنم بهشون به دو چیز فکر میکنم، اگه که توی کانادا باشن و بیشتر از 5 سال باشه که اینجا باشن:
1. آخی بیچاره ها آلت تناسلی کوچیکی دارن حتما
2. تو واقعنی چطوری تونستی بیشتر از 5 سال توی کانادا بمونی؟!!!!
من مثلا درسم دو سال و یه ماه دقیقا طول کشید که کاملا تموم شه.
یه ماه بعدشم باز
یک‌سری پست‌ها هست که ترجیح می‌دم فعلا به‌صورت رمزدار منتشرشون کنم.
رمز پست‌ها به چه کسانی تعلق می‌گیره؟
 
1- کسانی که زیر این پست درخواست رمز کرده باشن.
2- کسانی که یا وبلاگ‌نویس ِ آشنا باشند یا آشنای بدون ِ وبلاگ باشند.
توضیح: آشنا بودن چطوری مشخص می‌شه؟ کافیه کمی از شما شناخت داشته باشم، یعنی وقتی اسمتون رو می‌بینم با خودم نگم یارو چه مشکوکه، کیه؟ من که نمی‌شناسمش؟ تا حالا ندیدم اسمشو!
 
+ لازم به ذکره که، این پست‌ها، چون کمی جنبه‌ی شخ
امشب که تقریبا دو هفته مونده به عروسی، وسط بل بشوی خونه ای که باید مرتب شه لباسی که باید آماده شه و هزار تا هماهنگی که باید انجام شه و همش تمام و کمال به گردن منه، دلم واسه خودم تنگ شده، واسه کتاب خوندن و خیال کردن، واسه پیاده روی و موزیک گوش کردن، واسه درس خوندن و آرزو کردن دلم واسه یه روز بی دغدغه تنگ شده، روزی که نه حسرت دیروزو داشته باشی نه دلهره فردا، نه برای شروع دیر باشه نه واسه بیخیال شدن زود 
حس میکنم دیگه چیزی نمیتونه منو بشکنه، یه د
خب، من کلن آدم حسودی هستم.
درمورد چیزایی که دوستشون دارم، دست‌ودل‌باز و جنگنده‌ام. یعنی اگه از یه‌چیزی واقعن خوشم بیاد دیگه بی‌خیال شدن برام بی‌معنی می‌شه. اما خب، دراین مورد مهربون‌ترم! اگه دیگران هم اون رو داشته باشن، چه دلیلی برای ناراحتی هست؟ خوشحالم می‌‌شم، البته خب اگه لیاقتش رو داشته باشن و قدر بدونن، وگرنه می‌خوام خفه‌شون کنم.
اما درمورد کسایی که دوستشون دارم، به‌طرز نفرت‌انگیزی حسودم! یعنی اگه یه موقعی مثلن عاشق یکی بشم ح
کنار هم هستیم اما نمادین. واقعا چرا؟ مگر نه اینکه یلدا یعنی قدر همدیگر رو بدونیم یعنی فرصتی پیدا کنیم برای محبت کردن، برای صله رحم، برای اینکه به کوچکتر ها یاد بدیم که با هم مهربون باشن و به بزرگتر ها  احترام بگذارن، برای اینکه همه تو خونواده ها یاد بگیرن تا هوای هم رو داشته باشن ولی همش نمادینه. اگه ببینیم کسی کمکی نیاز داره عمرا بهش کمک کنیم، اگه ببینیم پیرمردی داره بار سنگین به دوش میکشه اوج همدردیمون یا یه عکس ازش و گذاشتن پست تو اینس
بصورت حرفه‌ای با فتوشاپ بلد نیستم کار کنم. ولی در حد نیازی که دارم می‌تونم کارهایی رو انجام بدم. البته قراره بشینم و یه دوره ی آموزشی کامل فتوشاپ ۲۰۲۰ ببینم. فعلا پیکس ارت و لایتروم کارم رو راه میندازه و کمتر سراغ فتوشاپ میرم . این دلیل نمیشه که کیفیت کارام پایین بیاد چون پیکس ارت و لایتروم هم نرم افزار های حرفه ای هستن :)برنامه نویس‌ها باید کار با فتوشاپ و یا سایر ابزارها رو بلد باشن. نمی‌گم بصورت خیلی حرفه‌ای. در حد نیازی که دارن باید یاد
کی گفته سن یه عدده؟بازیکن های فوتبال هر چه قدر هم که خوب باشن از یه سنی به بعد دیگه نمیتونن اون بازیکن سابق باشننمونه اش همین رونالدو که کسی نمیتونه انکار کنه بازیکن بزرگیه ولی پرز احساس کرد دیگه مثل سابق نیست و فروختش به یوونتوس و تو یووه هم افتش مشهودهبرای خانم ها تو یه بازه سنی خیلی خواستگار میاد ولی اگه خواستگارها رو رد کنن دیگه معلوم نیست خبری از خواستگار باشهبرای اقایون هم تا یه سنی ذوق و شوق ازدواج رو دارن وقتی سنشون از یه بازه ای گذشت
گاهی اوقات آدم‌هایی رو اطرافم می‌بینم که با حرص خاصی زندگی می‌کنن. و به نظرم هیچ جوره نمی‌تونه یک آدم با این شرایط از زندگیش حتی برای یک لحظه‌ی کوتاه لذت ببره. به نظرم اگر توانایی صبر، گذشت، آرامش و مثل این رو نداشته باشیم، زندگی خیلی جهنمه! 
به نظرم خیلی آدم‌ها عصبانی زندگی می‌کنن. خیلی ناراحت! در حالی که دقیقا همون جایی که ناراحتی برات پیش میاد اگر بتونی خودت رو کنترل کنی و کار اشتباه‌تری ازت سر نزنه برنده‌ای! وگرنه با ریختن بنزین ر
 
میخوام درمورد دخترا بیشتر بدونم
فکر میکنید چقدر این حرفا در مورد خودتون درسته میتونید ناشناس هم جواب بدید
 
1- دخترا دوس دارن با همسطح خودشون یا پایین تر دوست باشن یعنی اینکه اگه مثلا 4 نفر باشن و اون سه تا از نظر قیافه بهتر باشن همیشه تو دلش ناراحته و اذیت میشه و درمورد تیپ و لباس هم همینجور
و البته برعکسش اگه خودش از بقیه خوش قیافه تر باشه تو دلش خوشحاله و از این که کسیه که بین اون چند نفر به چشم میاد احساس رضایت میکنه
 
2- بدترین چیز واسه یه
 
به روز هایی رسیده ام که دیگر،
چندشنبه هایش مهم نیست!
همه ی آدم ها و روزهایش
همه جمعه شده اند.
 
+چقدر از دنیا و آدماش زده ام حتی از آدم خوبا!اصلا همه چی تقصیر این خوباست
آدم که از بدا انتظاری نداره، همین خوبان که دلتو بی هوا میشکنن، همین خوبان که قلبتو پر پر میکنن! همین قشنگ ها،همین مهربونا، همینا که میتونستن دلخوشی باشن تو دنیا،مرهم باشن واسه دردا.
همین خوبان که داغ به دلت میزارن و نه حتی بد بودن که بتونی چشم بپوشی ودیگه یاد خوبی هاشون نیا
هوالرئوف الرحیم
عصر مامان رضا زنگ زدن که شب شام بریم اونجا.
اولین دیدار بعد از اطلاع رسانی.
خیلی فکری بودم. به رضا گفتم صدقه بگذاره و کلی 4 قل خوندم.
تیکه که هیچی. همگی ابراز ناراحتی کردن. با توجه به اوضاع اقتصادی.
کلا هیچ انتظار مثبت حرف زدنی ازشون نداشتم. و خب واقعا هم خوب شناختمشون. چه این تک فرزندها. چه اونیکی.
همیشه به بچه به دید بار و زحمت نگاه می کنن. هیچ وقت عبارت مثبتی از دهنشون در نمیاد. و اینها خیلی با خانواده ی ما تفاوت داره. 
خلاصه اگر
میخوام یه دختر قوی باشم. یه دختر قوی که به مشکلات و درگیریهاش ـ هرچیزی که هست ـ اجازه نمیده تا حالشو بد کنن یا سنگی جلوی پاش بشن. میخوام یه دختر پرکار و شاد باشم! دختری که هیچ چیز نمیتونه مانع کار کردنش بشه و با تلاشش آرزوهاشو برآورده میکنه. میخوام دختری باشم این چنینی. که عزیزانش لذت ببرن از بودنش و زندگی کردنش. میخوام اونهارو هم خوشحال کنم. میخوام با هر سختی ای که هست ـ هرچیز ـ از زندگیم لذت ببرم و کار کنم و بجنگم و به ناراحتی هام اجازه ندم تا
دنیای بچه ها دنیای قشنگیه هنوز هیچی از بدیها و زشتیها و سیاهی ها نمیدوننفردا کلاس دارم.کلاس اولم سی تا دختر بچه ی کوچولو هست که هر کدومشون با یه ویژگی توی ذهنم بولد شدن
مثلا یکیشون هر دفعه با یه تیپ جدید و خفن میاد.با دیدنش یاد مدلهای اینستاگرام میفتی!
اما دوتاشون رو بیش از حد تصور دوست دارم! انقدرررررر نازن ، انقدرررررر مودبن که اصن نمیتونی دربرابر علاقه ای که با دیدنشون به وجود میاد مقاومت کنی
فکر میکنم هر دوشون هفت هشت ساله باشن.
ولی در ح
بهرحال خیلی خوبه که اینجا وجود داره و ددگیم از عالم و آدم رو میتونم اینجا هر چند به صورت خفیف بروز بدم.
بچه ی آخر بودن هزار تا گرفتاری داره، هرچند فقط نکات مثبتش به چشم بقیه بیاد.
بچه های آخر هزار تا بزرگ تر دارند. از خود پدر و مادر گرفته، تا خواهر برادرهایی که بزرگشون کرده، حتی در مواقع وخیم تر فامیل هم ادعا میکنن که مثلا روزی که فلانی بدنیا اومد من اومدم اولین نفر ملاقاتش پس نظر من هم شرطه.
بچه های آخر باید کوله باری از تجربه باشند، چون خواه
میخوام درمورد دخترا بیشتر بدونم
فکر میکنید چقدر این حرفا در مورد خودتون درسته میتونید ناشناس هم جواب بدید
 
1- دخترا دوس دارن با همسطح خودشون یا پایین تر دوست باشن یعنی اینکه اگه مثلا 4 نفر باشن و اون سه تا از نظر قیافه بهتر باشن همیشه تو دلش ناراحته و اذیت میشه و درمورد تیپ و لباس هم همینجور
و البته برعکسش اگه خودش از بقیه خوش قیافه تر باشه تو دلش خوشحاله و از این که کسیه که بین اون چند نفر به چشم میاد احساس رضایت میکنه
 
2- بدترین چیز واسه یه دخ
به نظرم
اقلیت خیلی خیلی خیلی ناچیزی اونم حالا چه تغییرت ژنتیکی یا محیطی یا تربیتی ای در زندگی یه فرد صورت بگیره
 
به تنهایی علاقمندن.
 
انسان موجود خیلی اجتماعی ای هست.
 
تنهایی رو هیچ کس دوست نداره.
 
یادمه یه بار داشتم درباره اینکه پسرای خاورمیانه ای تورنتو خونه هاشون رو مجانی میذارن روی کی جی جی، که یه دختر پیدا بشه باهاشون زندگی کنه،
 
مینوشتم اینجا
 
که یهو
اون کسخل که پشت گردنشو تمیز نمیکنه و با لباس وزنه برداری و وزنه هاش عکس پروفایل می
از اینکه بخوام مدام استارت بزنم  و یک چیزی جلوم رو بگیره ، دیگه بریدم از این کار. واقعا یک ماهه درگیرم . فقط سر همین قضیه !!
 
هر روز دارم بیشتر حسرت میخورم که چرا از این همه توانایی که دارم استفاده نمیکنم . اصلا راه استفاده اش رو بلد نیستم . ای کاش یک دو تا راهنما بود . دو تا راهنما که هم تواضع  داشته باشن و بتونن به یک آدم در هر سطحی جواب بدن و هم اینکه
ایرانی
باشن :(
هر جایی ، هر گروهی رفتم انگار نه انگار سوال پرسیدم و امان از جوابایی که داده نشد :((((
داستان کوتاه:حمید وضعش از حسن بهتره چون عادت بد جنسی نداره نمازشو مرتب میخونه و مومنه و همیشه شاد وقتی تو چهره ش نگاه کنن همه شاد میشن و اگه یه روز نبیننش غم دارن حمید عاشق زن هاست و تحریک شدن یعنی تو رختخواب اگه فشار جنسی روش بیاد و هک بشه شلوارشو میکشه پایین زیر پتو و منتظره که عقده ی ن بریزه بیرون البته حمید خیلی خوشکله و زیاد خواهان داره و همه ن آرزوشو دارن و بفکرشن و هکش میکنن ولی فعلا حمید نمیخاد زن بگیره ولی تو نوبته او به ماده قبل
2
همیشه تلاش کردم تا دانش آموزان، در رشته خوبی قبول بشن 
و کمترین نتیجه این میتونه باشه که از نظر اقتصادی تامین باشن و با اندوه از بی پولی های دانشجویی زندگی نکنن.
و وقتی مرفه شدن به وضعیتم بخندند یا منو توی تلگرام و اینستا بلاک کنن.
من فضای وبلاگ رو طی جستجوهایی که به خاطر این دغدغه ام داشتم پیدا کردم. یکی از ظلم های علنی که به مردها در جامعه میشه اینه که اگر مجرد باشن نمیتونن بر خلاف خانم ها که در یک سنی بچه به سرپرستی میگیرن، بتونن پدر یه بچه باشن. 
من الان سنم 30 تا 35 ساله چون گفتن دقیق نگو نگفتم، یکی از اطرافیان که خانومه و مجرد و 36 ساله، یک بچه به سرپرستی قبول کرده و شده دخترش. من هر وقت این ها رو می بینم دلم میگیره و حسودیم میشه. منم میخوام یه بچه داشته باشم و دخترم باشه،
Write about someone who inspires you
باید بگم که همچین کسی رو اصلا یادم نمیاد:دی شاید به صورت کلی رفتارهایی در بعضی آدم ها باعث این اتفاق شده باشن یا رویاها و خیال پردازی هایی بودن که الهام بخش بودن ولی هر چی فکر کردم شخص خاصی به نظرم نیومد! 
نمی دونم بعضیا چرا همیشه طلب کارن. انگار که تنها آدم روی زمین اونان، بقیه رو هم هیچی حسابشون نمی کنن. این که هیچی حساب نکنن به درک و چه بهتر ولی طلب کاریشون مغز آدمو به درد میاره. البته آدم اون شکلی باشه خودش راحتتره ها، ولی پدر بقیه رو درمیاره.
نمی دونم چرا به این فکر نمی کنیم که همگی مث همیم. حق تحقیر کردن بقیه رو نداریم. هیچ کدوممون اونقدر خاص نیستیم. معمولیم مث هم دیگه. اگه موقعیت های اجتماعیمونم فرق میکنه دلیل بر این نمیشه که از بقیه بهتریم.
این پست یک تخلیه هیجانی ناخوشایند است. خواندنی نیست : 
یه جور مرموزی به هم ریخته و ناآرومم 
انگار چند نفر بهم حمله کرده باشن حالم بده. امروز حالمم خوب نبود قرص خوردم بیرون دووم بیارم. بعدازظهر باید یه نیم ساعت چهل دیقه من با بچه های بزرگتر (اکثرا ازم بزرگترن) باشم که جایی نرن و فلان و سرگرم باشن. 
اشتتتتبببااهی کردم سرچ کردم توی نت چند تا بازی جدید پیدا کنم. یکی از پیشنهادها صندلی داغ بود‌. اینو دوست داشتن. منم گفتم خوبه باحاله‌. اصلا حواسم نبو
گاهی فکر می کنم مسئولین ما تا هر چی هست رو بر ندارن با خودشون و خانوادشون ببرن خیال شون راحت نمیشه!
همینه که ولمون نمی کنن :(
روزی رو تصور می کنم که همه رفتن فقط چند تا کارگر باقی موندن اونم برای اینکه آقایون یه کسی رو داشته باشن که بتونن ایرانو باهاش خالی کنن و بفروشن :|:(((
عزیزم از تهران تا اینجا بیش از نود درصد حرف‌ها حول کرونا می‌گرده. از آدم‌هایی که ماسک می‌زنن خیلی خوشم نمیاد. به نظر می‌رسه آدم‌های سطحی باشن که فکر می‌کنن ماسک به کمکشون میاد!
جانم تو از مرگ فرار نکن. این‌جوری وحشی و هار دنبالت میدوئه. آروم باش و حتی اگه نیاز بود بغلش کن:)
یکی از دلایلی که نمیخوام بچه دار بشم ( و یا کلا بچه بزرگ کنم ) اینه که میترسم مثل مامان بابای خودم بشم
نتونم کوچک ترین عقیده ی مخالف و یا تغییری رو تحمل کنم
میترسم حرفایی که الان میزنم همشون شعار باشن و اون بچه ی بیچاره ترس جونش رو داشته باشه
سو نچ. بچه بی بچه
عزیزم از تهران تا اینجا بیش از نود درصد حرف‌ها هول کرونا می‌گرده. از آدم‌هایی که ماسک می‌زنن خیلی خوشم نمیاد. به نظر می‌رسه آدم‌های سطحی باشن که فکر می‌کنن ماسک به کمکشون میاد!
جانم تو از مرگ فرار نکن. این‌جوری وحشی و هار دنبالت میدوئه. آروم باش و حتی اگه نیاز بود بغلش کن:)
بچه کوچولو ها چقد عشقن.
مخصوصا اگه فامیل نزدیک باشن.
آقا پسر داییم اینقد نازه که نگو.
خیلی وقته بچه ای رو اینقد زیاد دوست نداشتم.
فسقلی راه میره 
پدسگ یه رکابی سفید پوشیده که شیکمش ازش زده بیرون.
ای جوووونم.
موقع حرف زدن میخنده.
ای جان
ای درد. ببین به استخوان رسیدی.!
+ همیشه تمام لحظات خوبی که میتونستم بهترین باشن رو خراب کردی! خیلی چیزا رو . خیلی لذت ها رو ازم گرفتی. 
+ حتی نمیتونم به انتقام گرفتن ازت فکر کنم  تو چی داری که ازت بگیرم؟به جز درد چی داری؟؟
بهانه این نوشته رو روز دانشجو است.
یک.
اسمش دانش‌جو است یعنی کسی که جوینده دانشه ولی حقیقتاً این‌که آخر ترم به دنبال جزوه از فلان خانم نازک نویس و چند رنگ نویس می‌گردند و به دنبال هویت خود دانشجویی رو یدک می‌کشن.
الحق و الانصاف که هیچ چیز به جز الفاظ و اسماء بی‌هویت نشده و به هیچ چیز بیش از ساحت اسماء صورت نگرفته و حرمت کلمات دریده نشده!
دو.
در دوران تحصیلم در رشته مهندسی و یا اون موقع که علوم ی می‌خوندم یا اون موقع که حوزه می‌رفتم
_ عماد 
+ جانم 
_ عماد چطور میشه همزمان دو نفر رو دوست داشت ؟! اصلا چطور میشه یکی همزمان هم دوست داشته باشه با من ازدواج کنه هم با دیگری ؟! ها ؟! 
+ ببین عزیزم ، اگر منظورت درمورد مردهاست که باید بگم مردها مکانیزم متفاوتی نسبت به زنها دارند ، مردها میتونن عاشق زنی که باهاش میخوابن ، باهم صاحب بچه میشن ، زنی که باهاش به مسافرت میرن ، غذا میخورن و در کل کسی باهاش زندگی میکنند باشن . و همزمان میتونن عاشق زنی باشند که در رویاهاشون عشق رو با اون تجربه کر
عملگر ها :
عملگر ها نماد هایی هستن که کار های خاصی انجام میدن
مثلا عملگر های + و - که کار های جمع و تفریق را انجام میدهند
عملگر ها محدود به + و - نیستند و از بسیار متنوع هستن
عملگر ها در جاوا به چهار دسته کلی تقسیم میشن:
1-عملگر های محاسباتی
2-عملگر های مقایسه ای
3-عملگر های منطقی
4-عملگر های ترکیبی
*باید توجه کنیم که برخی از عملگر ها تو هیچ دسته ای نیستن *
----
1-عملگر های محاسباتی:
شامل{ +    -    *    /    %   ++   --}که هر کدام برای محاسبات انجام میشود
*توضیح {
بچه که بودیم وقتی شب 22 بهمن میرسید و بابا میرفت تو حیاط الله اکبر میگفت مام ذوق زده میشدیم و میرفتیم تا میتونستیم داد میزدیم خیلیم حال میکردیم از همه خونه های اطرافم صدای بچه هاشونم میومد علاوه بر بزرگا. یادش بخیر
دوست داشتم امروز برم راهپیمایی ولی نشد یه دلیلشم اینکه استخر تعطیل نبود و باید میرفتم سرکار . جالبه حالا بسیاری از جماعت روشنفکر ما که با این جریانات کلا مخالفن از مدتها شروع کردن به آه و ناله که زمان شاه ایران بهشت بود و حالا 40
دلم یه رمان وطنی میخواست. رمانی که آدم هاش توی همین ایران خودمون بزرگ شده باشن، همینجا و توی آغوش همین گربه ی هفت هزار ساله درد کشیده باشن، همینجا عاشق شده باشن و همینجا زندان رفته باشن. آدمهایی که اسم های غریبه ندارن،غذاهای آشنا میخورن و لباس های آشنا میپوشن و بتونم صدای فریادها، گریه ها و خنده هاشون رو از پشت دیوار اتاقم بشنوم .  آدمهایی که بتونم  توی کوچه پس کوچه های همین شهر پیداشون کنم و تقلاها، جستجو ها و رویاهای آشنا داشته باشند.
و روی
سلام
یه سوالی داشتم از کاربران محترم خانواده برتر
اگه یه خانومی، سرد مزاج باشه و دوست داشته باشه با یه مرد سرد مزاج هم ازدواج کنه، به نظرتون مشکلی پیش میاد آیا؟
اینکه چقدر تضمین هست که پسر واقعا سرد مزاج باشه و بعدا مزاجش عوض نشه؟، فرض کنید این دو نفر سرد مزاج بخوان خیلی خیلی منطقی باشن تو زندگی و رابطه شویی کم رنگی داشته باشن. به نظرتون این بده؟، به نظرتون مشکلی بوجود میاد؟ 
سپاس اگه کسی جوابی داره بگه
ادامه مطلب
حالا هرکی بهم میرسه محکم میپرسه پشیمونی؟ فقط میگم نه. نمیگم چرا(چون نمی‌فهمن).
که یارم اونقدر یاره که اگه صد نفر دیگه مثل ترامپ و هم دشمنم باشن، ترس و لرزی ندارم. دل من دیگه فقط وقتی می‌لرزه که از یارم دور باشم. همین و بس. 
سلام
آخه چرا باید مهمانهای امشب خندوانه این دو نفر باشن؟؟
آخه چرا قصه شون باید این باشه؟؟
آخه چرا؟؟؟؟

چرا هر روز باید به این ایمان اضافه بشه که "هیچی بی دلیل نیست؟"

پی نوشت:
نگرانتممم.
داوود عابدی و المیرا شریفی مقدم . (آخه همکاررررررررررررررررر!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! (استیکر ِ چشمهای از حدقه بیرون زده.))
به نام خدای بی‌خیالها
آخر هفته ها معمولا فشار کار بیشتر از روزهای دیگه ست، اگه مثل اینهفته دو روز تعطیلی غیر مترقبه هم داشته باشیم و بعضی از بچه ها توی این روزها بخاطر آنفولانزا هم غایب باشن هم که دیگه نور علی نور میشه!!
ادامه مطلب
قانون اول:اگر فکر می‌کنی کاری اشتباهه، انجامش ندهقانون دوم:در صحبت‌ها همیشه دقیقا همون چیزی رو بگو که منظورتهقانون سوم:هیچ‌وقت طوری زندگی نکن که سعی کنی همه رو از خودت راضی نگه‌ داری؛ هیچ وقتقانون چهارم:سعی کن هر روز یاد بگیری و دست از یادگرفتن بر نداریقانون پنجم:در صحبت با دیگران هیچ‌وقت راجع به خودت بد حرف نزنقانون ششم:هیچ‌وقت دست از تلاش برای رسیدن به رویاهات بر ندارقانون هفتم:سعی کن راحت نه بگی، از نه گفتن نترسقانون هشتم:از بله گفتن
یوقتایی که خیلی استرس دارم یا حالم خوب نیست به خودم میگم نگاه کن این زمین این طبیعت این آدما این کوه این در این دیوار این آسمون اینا همه و همه می تونن باشن و تو نباشی. نباشی و هیچ تغییری تو عالم ایجاد نشه. تو اون لحظه آرومم می کنه خیلی.ولی نمی دونم چرا این دور رو تکرار می کنم باز.:(
وقتی ذهنت یهو برمی‌گرده به چهار سال پیش و یاد این طرز فکر خودت می‌افتی که اگر الان شکست رو بپذیری تا آخر عمرت یه بازنده باقی می‌مونی اما اگر روی پات وایسی یعنی به اندازه‌ی یک عمر به خودت مغرور می‌شی ولی یه تلنگر بهت بزنن که اگر همه‌ی این‌ها از عمق وجود خودت نباشه و فقط بهت تحمیلش کرده باشن چه حسی بهت دست می‌ده؟!
اگر حس اون تحمیل‌گر رو داشته باشی چی؟!
من عاشق تمام ترکای جدید شدم همه ی دیروز رو داشتم بهشون گوش میکردم و تو چشمم پر اشک بود:)من واقعا بهشون افتخار میکنم امیدوارم ک همیشه موفق باشن:)و اینکه تو حیاط دانشکده دیدم چند نفر دارن بازدید میزنن یوتیوب و کلی ذوق کردم:)از من خیلی کوچیکنر بودن به عبارتی پیر کیپاپ شدم :)
بعضی چیزها هست که انگار سرنوشت انسا‌ن‌اند. انگار از قبل معلوم می‌شه که روزی متعلق به این آدم باشن، تنها به این دلیل که اون آدم با تمام قلبش اون چیز رو می‌خواد، بدون هیچ شکی، تمام و مطلق. قبلا تو سریال ما البته سرنوشت اسم دیگه‌ای داشت. 
مثلاً همین کاپشنی که میترا امروز خرید. سه ماه از روزی که اون کاپشن رو دیده و خواسته بود، گذشته بود و تو این سه ماه  امروز با خواستنی غیرقابل مقاومت که می‌دونست فرسنگ‌ها دور از انتظارِ هنوز اونجا بودنش» هست
توی فرهنگ کانادا حداقل، یه مسئله ای بین کانادایی هست که از وایتها اومده
و اون اسمش هست venting
یعنی طرف میتونه همکارت یا دوستت باشه
میاد
میشینه 
کلی حرف میزنه
درد دل میکنه
و فقط هم از خودش حرف میزنه
بعد هم خالی میشه و میره رد کارش
از طرفی نسل فعلی کانادا چون مثل ما یاد نگرفتن که مخفی کار باشن یا همش بترسن که حرف بزنن
هر حرف ریز و درشتی رو به زبون میارن
یعنی walk of shame تا مثلا هشت بار این کورس رو افتادم رو در میون میذارن با شما
چون که براشون واقعا مهم ن
بعد از تقریبا دو هفته مامانم اینا دارن برمیگردن خونشون 
معلوم نیست دفعه‌ی بعدی که همدیگرو میبینیم کی باشه 
++++
دو خط بالا رو دیشب نوشتم و ذخیره پیش نویس شد
راستش خیلی دوست داشتم باهاشون برم اما نشد 

چون همسر زیادی اهل سفر نیست 

و حوصله مسیرای طولانی رو نداره
اما من سفر رو دوست دارم البته با شرایط عالی 
خیلی دوسدارم یه بار به روستاهای شمال سفر کنم اما فعلا شرایطش جور نیست !
یا خیلی دوسدارم با دوچرخه سفر کنم البته احتمال میدم بعد از طی کردن چن
 
برآمدگیِ پیشونیش رو نشونه گرفته بودیم و زل زده بودیم بهش. شبیه آهوهایی که خیره شده باشن به برگای آویزونِ شاخه‌ی درختا. چشاش بدجور خمار بود. انگار یه بسته کلونازپام ریخته باشن توی حدقه‌ی چشاش. نمی‌دونستیم چی بایس بهش بگیم. مغزمون تبخال زده بود انگاری! تعارف زدیم که توی این گرما که ممد استخون هم عرق‌سوز میشه بیاد بریم با هم کوکاکولای تگری بزنیم. نه گذاشت و نه برداشت با لحنی که مشخص بود میگه عاشق چشم و ابروت که نیستم. با این قیافه‌ت که شبیه
آدمای شاد خیلی خوبن.همیشه حالمو خوب میکنن
شاید دلیل شادیشونو نفهمم، یا به نظرم بی معنی بیاد ولی باعث نمیشه از اون انرژی خفنی که دارن و اون حس خوبی که به اطرافشون میدن لذت نبرم
احتمالا یه بخشی از اینکه که خودم شاد نیستم ولی دوست دارم اطرافیانم شاد باشن هم به خاطر خودمه،نه اونا :(((
 
داوطلبایی که دارن خودشون رو برای ماراتن کنکور سراسری آماده می کنن و می خوان تو تعطیلات عید نوروز پیشرفت خوبی داشته باشن باید به دنبال بهترین برنامه ریزی عید باشن تا از این دوران طلایی برای برطرف کردن نقاط ضعفشون و جبران درسای عقب موندشون استفاده کنن .
 
برای مطالعه متن کامل مقاله روی لینک زیر کلیک کنید :
 
www.tahsilico.com/web/articles/view/1242/بهترین-برنامه-ریزی-عید-با-6-مرحله-ساده-اما-تاثیرگذار.html
 
اصالت داشتن یعنی اینکه کسی که هستی و چیزایی که داری انقدر بهشون خو گرفتی که خون شده رفته توی رگ هات و لازم نیست حتی به خودت یادآوریشون کنی فقط کافیه زندگی کنی و بذاری تو زندگیت جریان داشته باشن و زنده نگهت دارن.
وقتی اصالت نداری درست مثل یه مترسک سر جالیزی.
دنیات محدود به خودته یا دنیاتو با دیگران تقسیم میکنی؟
تاحالا برای درک دیگران پیش قدم شدی یا فقط انتظار داری دیگران پا جلو بذارن و تو تهش یه تی به خودت بدی یه واکنشی داشته باشی؟
تاحالا به این فکر کردی  اون جایی که تو داری به زندگی نگاه میکنی با جایی که بغل دستیت نگاه میکنه متفاوته، پس چرا وقتی دیگران میگن تو موضوعی درکت میکنن جوابت میشه یه پوزخند و یه جمله تو دلت که میگه دلش خوشه. ؟
وقتی خودتو حبس میکنی چرا انتظار ارتباط داری؟
چرا وقتی حصا

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها