نتایج جستجو برای عبارت :

دایی ام نباشgo

باسمه تعالی
چهل حدیث
توکل
غزل۲
اینقدر فکر زن و بچه و اولاد نباش
می رسد روزی هر بنده و صیاد نباش
تو ممکن کار خلاف و تو مکن هر کاری
کار نیکو کن و در زندگی پولاد نباش
تا توانی دل مظلوم بدست آور تو
با زبان و عملت موجب فریاد نباش
وقت خود را به هدر طی مکن و آن دریاب
بی خود و بی هدف از عالم اضداد نباش
کن توکل به خدا در همه ی احوالت
این همه دلهره از آتی و رخداد نباش
گر شدی عاشق دنیا، تو مکن عمر تلف
لحظه ای فکر کن و عامل هر باد نباش
باش در یاد خدا، جز به خدا ف
باسمه تعالی
چهل حدیث
توکل
غزل۲
اینقدر فکر زن و بچه و اولاد نباش
می رسد روزی هر بنده و صیاد نباش
تو مکن کار خلاف و ، به خلاف امر مکن
نابجا سخت مگیر و دم پولاد نباش
تا توانی دل مظلوم بدست آور تو
با زبان و عملت موجب فریاد نباش
وقت خود را تو غنیمت بشمار و دریاب
بی خود و بی هدف و سر خود و آزاد نباش
کن توکل به خدا در همه ی احوالت
این همه دلهره از آتی و رخداد نباش
گر شدی عاشق دنیا، تو مکن عمر تلف
لحظه ای فکر کن و عامل هر باد نباش
باش در یاد خدا، جز به خدا فک
خر وصیّت کرد : فرزندم ! بیا و ‌خر نباش !این همه خر بوده ای ، کافی ست ، پس دیگر نباش !
یا تلاشت را بکن با پارتی پُستی بگیر !یا فرار مغزها کن ! توی این کشور نباش !
کار کردن مثل خر در شأن ما هرگز نبود !همتی کن وارثِ این شغل زجرآور نباش !
سعی کن یا رانت خواری یا زمین خواری کنی !هر چه می خواهی بخور اما پی عرعر نباش !
آخورت را پُر کن و تنها خودت از آن بخور !بیخودی دلسوز اسب و قاطر و اشتر نباش !
از مترسک هم نترس ، اصلا به او جفتک بزن !لیک روی خط قرمزهای گاو نر نباش
*تلفن زنگ میخورد.*
 
من: الو. سلام دايي
دايي: سلام سلام. زود بزن شبکه فارس زووووود باش!
من: برای چی؟
دايي: تو بزننن!
من: خو برای چیی؟
دايي: شهر موش ها داره. شهر موش ها!
من: واقعا؟ صبر کن الان به نیلو میگم بزنه.
دايي: زود باش زووووووود.
من: نیلو نمیذاره میگه میخوام پویا نگاه کنم
دايي: یه جوری راضیش کن دیگه. اممم کار دارم خدافظ!
من: خداحاااافظ.
 
*پس از تلاش های خستگی ناپذیر بلاخره ابجی را راضی کرده و شبکه را به شبکه فارس تغییر میدهیم*
 
من: عه! اینکه
.   باسمه تعالی
چهل حدیث
عدل و انصاف
غزل ۴
مردم بیچاره را یاری کن و کاهل نباش
در تجارت در امانت، خاطی و غافل  نباش
تا توانی یاور بیچارگان باش و ضعیف
گر ندارد مال و ثروت، شاکی و نازل نباش
صرف کن مال و منالت، در ره قرآن و دین
دور کن دلبستگی را، دائما مایل نباش
تا توانی کن تو احسان و مکن کار خلاف
چون رضای حق تعالی باشد و سائل نباش
در مصاف دیگران پرهیز از اجحاف کن
در عدالت عامل و از بندگی غافل نباش
مال دنیا را کسی با خود نبرده تا کنون
بهر فردایت بکن کا
با پدرم تماس گرفتم. قرار بود خریدهایش را برادرم به خانه‌ام بیاورد چون من سرما خورده‌ام. حافظ از پشت گوشی گفت رفتی اونجا ما رو گرفتار کردی!! حالا میگه عسل هم بیارم براش! چای؟ قلیان؟ چیز دیگه‌ای نمی‌خوای؟!» خندیدم. وقتی کیسه‌ی خرید را تحویل داد او را در آغوش گرفتم. بوی ادکلنش را نفس کشیدم. مثل خودم و مثل دايي حسین همیشه بوی خوبی می‌دهد. دايي حسین، دايي کوچکم است که گمانم همه‌ی آدم‌ها یکی از این دايي‌ها داشته باشند؛ بین بقیه‌ی آدم‌ها جذاب
با پدرم تماس گرفتم. قرار بود خریدهایش را برادرم به خانه‌ام بیاورد چون من سرما خورده‌ام. حافظ از پشت گوشی گفت رفتی اونجا ما رو گرفتار کردی!! حالا میگه عسل هم بیارم براش! چای؟ قلیان؟ چیز دیگه‌ای نمی‌خوای؟!» خندیدم. وقتی کیسه‌ی خرید را تحویل داد او را در آغوش گرفتم. بوی ادکلنش را نفس کشیدم. مثل خودم و مثل دايي حسین همیشه بوی خوبی می‌دهد. دايي حسین، دايي کوچکم است که گمانم همه‌ی آدم‌ها یکی از این دايي‌ها داشته باشند؛ بین بقیه‌ی آدم‌ها جذاب
دانلود کتاب شرمنده نباش دختر اثر ریچل هالیس PDF
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
کتاب صوتی شرمنده نباش دختر: یک برنامه بدون شرمساری برای رسیدن به اهداف نوشته‌ی ریچل هالیس ، یکی از پرفروش‌ترین آثار نیویورک تایمز در سال 2019 است که به .
دانلود pdf کتاب شرمنده نباش دختر ریچل هالیس | ایران پیپرiran-paper.ir › tag › دانلود-pdf-کتاب-شرمنده-نباش-دخ.دانلود کتاب شرمنده نباش دختر نوشته ریچل هالیس کتاب شرمنده نباش دختر: یک برنامه بدون شرمساری برای رسیدن به اهداف
 
دانلود کتاب شرمنده نباش دختر
عنوان کتاب: شرمنده نباش دخترنویسنده: ریچل هالیسمترجم: هدیه جامعیفرمت فایل ها: pdfتعداد صفحات: 241ناشر: کتاب کوله پشتیزبان: فارسیتوضیحات:
کتاب شرمنده نباش دختر: یک برنامه بدون شرمساری برای رسیدن به اهداف جدیدترین اثر ریچل هالیس، نویسندۀ کتاب پرفروش خودت باش دختر، شما را در راه رسیدن به رویایتان و موفقیت‌هایی که قرار است در زندگی کسب کنید، یاری می‌کند.اکثر نی که کتاب شرمنده نباش دختر را برای خواندن انتخاب…
دانلود کتاب شرمنده نباش دختر اثر ریچل هالیس PDF
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
دانلود کتاب شرمنده نباش دختر؛ یک برنامه‌ی بدون شرمساری .taaghche.com › . › موفقیت و خودیاریریچل هالیس، نویسنده کتاب پرطرفدار و پرفروش خودت باش دختر»، این بار در کتاب جدیدش . دانلود کتاب شرمنده نباش دختر؛ یک برنامه‌ی بدون شرمساری برای رسیدن به اهداف . رایگان خرید دریافت از طاقچه بی‌نهایت. هدیه به دیگران مطالعه نمونه . رتبه: ۳٫۵ - ‏۲۸ رأی
دانلود کتاب شرمنده نباش دختر ا
یه جوری دلم سنگینه که انگار تقصیر منه . 
مادربزرگم خونه ش رو تغییر داده کابینت و کمد و رنگ دیوار رو . مامان گفت ،خاله گفت ، مامانی گفت :وفا چه مدلی باشه ؟ من گفتم، طرح نشون دادم ،دايي م منتظر موند زن دايي م و خواهر زاده زن دايي م طرح دادن و همون و اجرا کرد!! و تهش گفتن تو مگه نظر دادی؟؟؟ مامانی گفت امیر بد شده مامان گفت امیر واقعا بی معنیه خاله گفت چه بی کاربرد !  دايي ترش کرد ! اخم کرد تند گفت . من چرا دلم پره؟ چون گفتم هرچی میگیم کار خودت رو میکنی
نوشتمو هی پاک کردم . 
دل و دماغ نوشتن دیگه از من گذاشته راستش رو بخوای از روزی که فهمیدم دیگه نباید رو دیوار کسی بنویسیم دیگه حس هیچ چیزی رو ندارم تمام وقتم تو خودمم دارم یه مسیر رو میرم تو این مسیر فقط خودمم . دیگه سیگارم نمیکشم بیشتر به خودم فکر میکنم به کارم به آیندم به کار های که قرار انجام بدم . زیاد به حرف آدم ها اهمیت نمیدم ، زیاد حرف نمیزنم ولی عوض همه اینا زیاد راه میرم به خودم انگیزه میدم  به این که  4 سال صبر کنم 25 سالگی تو باید اروپا
 
 
۱- وقتی زن دايي‌م جای مامانم اومد مدرسه‌مون.
۲- وقتی با زن دايي‌رفتم خرید.
۳-وقتی مانتویی که زن دايي گفتو خریدم.
۴- هرچیزی که شامل زن دايي بشه
۵- وقتی با فاط اوکی شدیم و بهش گفتم بهم بگه دلش برام تنگ شده.
۶-وقتی به دوستم زنگ زدم.
۷-وقتی متنه مبینا رو خوندم.
۸-وقتی که جه بوم رو دوباره دیدم.
۹-وقتایی که خودم بودم.
۱۰- وقتی که لیتل رو می‌خونم[ ی لبخنده عجیبی میزنم‌]
۱۱- وقتایی که دورهمی می‌بینم و از دیدن مدیری ذوق‌مرگ می‌شم.
۱۲- وقتی که چند تا موم
امروز که داشتم یه سری گل رو میکاشتم پامچال و اینا 
یادِ دايي افتادم اخرین روزی ک دیدمش
یه لحظه دلم از بد جنسی بابا گرفت نتونستم اون روز ک دیدمش برم جلو 
دلم از بدجنس بودن خودمم گرفت  نشستم گوشه حیاط گریه کردم 
همه خاطره ها و اون لحظه رد شدنش از جلو در نگاه پر حسرت من که نمیتونم برم پیشش.
ما آدم ها هیچ وقت فکر نمیکنیم اونی ک الان هست ممکنه فردا نباشه.
چقدر دوستت داشتم دايي.
امروز اومدم پیشتا شمعدونی برات اوردم :)
دايي عاشقِ آلوچه بود. 
4
یک دايي دارم، تا ندارد! رزقنا الله و ایاکم! 20 سال از من بزرگتر است. چندین سال روابط فی ما بین خواهر و برادر کدر و تیره و تار بود، و ما هم به تبعیت از مادر، دايي را تیره میدیدیم، کدر، سیاه، خشن، ترسناک، لولو! اما حمدُ لله و المنة که روابط از دوران جنگ سرد به صلح گرم تغییر ماهیت داد. الان دايي جان، یک ابرِ پُف پفیِ ملوس است با احتمال بارش همبرگر. هر چند وقت یکبار زنگ میزند بیشعوری مرا یادآوری میکند. مثلا دیشب زنگ زده بود میفرمود ببخشید شماره ات از
اخیرا رسانه ها از تشرف علی دايي فوتبالیست مشهور کشورمان و آقای گل جهان به کربلا خبر داده اند.علی دايي برای مراسم پرفیض عرفه به کربلای معلی رفته و تصویری از او درکنار حرم مطهر حضرت امیرالمومنین(ع) در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی منتشر شده است.
 
 
علی دايي بهترین گن جهان در رقابت های ملی همچنان با اقتدار عنوان آقای گل ادوار جام ملت ها را به خود اختصاص داده است.شهریار فوتبال ایران که در سه دوره از رقابت‌های جام ملت‌های آسیا پیراهن تیم ملی
دايي حسین یک پراید مدل 97 خریده 36 میلیون تومان . یادش بخیر یکسال پیش با این پول یک ماشین خیلی بهتر می تونست بخره مثلاً 206 صندوق دار یا پژو پارس . دايي حسین این پراید رو روز 17 دی ماه 1397 از بنگاه خریده . عکسهای ابوالفضل کوچولو با ماشین پراید دايي حسین داخل حیاط خونه بابابزرگ .
توی حال خودم بود و فکرها توی سرم چرخ می خورد. رشته یکی‌شان ادامه پیدا کرد و به این جا رسید که دیدم دور و برم چقدر آدم شصت ساله و همان حدود دیده می شود. دايي و عمو و خاله و. انگار این ها همان دايي و عموی بچگی هستند و همیشه جوان!
بعد تلنگردار بعدی داستان اینجاست: اگر این عزیزان در کانال 60 سالگی پیش می روند [که ان شاءالله عمرشان پربرکت و دراز باشد] و دیگر آن دايي و خاله کودکی نیستند، یعنی من هم دیگر آن کودک نیستم. من هم بخش زیادی از مسیر را آمده ام؛ ف
قسم که نخوردم درباره‌ی کرونا ننویسم، خوردم؟ بذارین پس قسمت فان این ماجرا رو بنویسم.
من پنج تا دايي دارم و سه تا خاله. دو تا از دايي‌هام (دايي ۱ و ۳) تو یه کشور زندگی می‌کنن (بهش بگیم کشور اول)، دو تای دیگه‌شون (دايي ۴ و ۵) تو یه کشور دیگه زندگی می‌کنن (بهش بگیم کشور دوم)، یکیشون (دايي ۲) بزرگم و یکی از خاله‌هام (خاله ۳) تو یه کشور دیگه زندگی می‌کنن (بهش بگیم کشور سوم)، دو تا دیگه از خاله‌هام (خاله ۱ و ۲) هم تو یه کشور دیگه زندگی می‌کنن (بهش ب
مامان و خاله و دايي معمولا آخر هفته ها میرن دماوند،به با ما هم همیشه میگن که بیایید آخرین باری که رفتم خیلی خسته شدم علاوه بر اینکه شلوغه و نمیشه آدم بیکار باشه، آخر خسته و کوفته میرسی خونه و صبح شنبه باید بری سر کار و این خیلی سخته برام
این هفته هم گفتن بیایید و من دوباره گفتم نه، به شدت نیاز به تنهایی و خلوت دارم چیزی که اونجا امکان پذیر نیست و کلا هم جو بعد از فوت دايي برای من غمگینه
ولی از طرفی وقتی یاد آخرین دماوندی که دايي محمد
من دارم فکر چی رو میکنم وقتی تو هنوز اون دستبند دستته؟ 
من دارم چیکار میکنم؟ در برابر چی مقاومت میکنم؟ 
این چندمین باره واقعیت اینطوری میخوره تو صورتم؟ قراره چند بار دیگه بخوره که بیدار شم از این خواب؟ دست بکشم از این رویا؟ بفهمم؟ احمق نباش آدم ساده. احمق نباش.
       پیشتر ها یک همسر، فرزند دختر، خواهر، لولی، خواهر زاده، برادر زاده، عروس، زن دايي، زن داداش، دختر خاله، دختر عمه، دختر عمو، دختر دايي، پزشک و خانمِ همسایه اینجا می نوشت . من بعد با حفظ تمامی این سمت ها یک خواهرشوهر در اینجا می نویسد.
بین مزار دايي و بابا بزرگ نشسته بودم 
یه خانمی با یه سینی  شله زرد اومد  کنارم 
چشمم افتاد به ظرفهای کوچولوی یه بار مصرف 
یاد یخچال خونمون افتادم (بسه شله زرد :/)
برای اینکه دستشو رد نکنم یه ظرف برداشتم
گفت :چند نفرید
گفتم :سه نفر 
گفت: برای خانواده هم بردار
ده دقیقه گذشت دايي و خاله ها و بقیه هم اومدن.سه تا شله زردها رو دادم پسر دايي.خیالم راحت شد (نفس راحتی کشیدم )
خانمه دوباره با سینی شله زرد اومد برای همه آورد 
همه ظرفهای شله زرد رو پاس میدادن
یه نادونی رفته تو وب صدرا به عنوان ناشناس داره حرف مفت میزنهبرید پیداش کنیدخودش که میگه دو نفرهبگذریمبعد از یافتنش به من بگین تا مژدگانیتونو بدم+ دايي مشتی زحمت بکش با جعبه مهماتت افقیش کنیم+ عرفان جان ببخشید که تو چت روم من اشتباها بهت اتهام زده شدهمه ی کامنتای چت رومو پاک کردم+ صدرا بگو ببینم منظور اون یارو از سین هه منم؟
دايي بابا رو خیلی نمی شناختم فقط طی سفرهای هر ساله به مشهد و یه دیدار یک ساعته باهاش کمی آشنا شده بودم.وقتی دخترش خبر فوتش رو به بابا رسوند اوضاع روحی خانواده ام خوب نبود.مامان و بابام از هم دلخور بودن، تلفن خونه مدام زنگ میخورد و شده بودم منشی تلفنی خونه.ولی بعد از چند ثانیه اوضاع به کل عوض شدمامان
تو سایت دنبال نزدیک ترین بلیط به مشهد بود ، بابا اش تلفنی حرف
میزد و آرومشون میکرد حتی یه کمی طنز هم مخلوط حرفاش میکرد (بابا: باور کن
دا
۳۱ شهریور برای شما یادآور هرچه باشد برای من یادآور از این دنیا رفتن دايي مهدی ست.قرار بود شام را خانه ی ما باشد.بساط منچمان به راه بود(خانوادگی اهل تفریحات سالم و بدون دودیم)دايي دیر کرد و مادر نگرانِ یخ کردن شام و من زنگ به خانه ی دايي و گوشی دايي و جواب ندادن دايي و گذاشتن گوشی و زنگ زدن پسرخاله و فراخواندن ما به بیمارستان و دیدن قامت افقی دايي و چشمان گریان پسرخاله و گریه و زاری کردن ها و غش کردن ها و داد زدن ها.القصه ،دايي را به خاک سپردیم
۳۱ شهریور برای شما یادآور هرچه باشد برای من یادآور از این دنیا رفتن دايي مهدی ست.قرار بود شام را خانه ی ما باشد.بساط منچمان به راه بود(خانوادگی اهل تفریحات سالم و بدون دودیم)دايي دیر کرد و مادر نگرانِ یخ کردن شام و من زنگ به خانه ی دايي و گوشی دايي و جواب ندادن دايي و گذاشتن گوشی و زنگ زدن پسرخاله و فراخواندن ما به بیمارستان و دیدن قامت افقی دايي و چشمان گریان پسرخاله و گریه و زاری کردن ها و غش کردن ها و داد زدن ها.القصه ،دايي را به خاک سپردیم
 دانلود کتاب شرمنده نباش دختر از ریچل هالیس
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
شرمنده نباش دختر - نویسنده ریچل هالیس - معرفی کتاب | .https://ostad7.com › girl-stop-apologizing۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۸ - کتاب شرمنده نباش دختر ، کتابی جدید از نویسنده خانم ریچل هالیس هست و دومین کتابی که من از این نویسنده خوندم. اولین کتابی که از ریچل هالیس.دانلود کتاب شرمنده نباش دختر اثر ریچل هالیس PDF - نیک پروژهhttps://nikproject.ir › آموزش۲۷ مرداد ۱۳۹۸ - نوع فایل : PDF تعداد صفحات : 241 صفحه نویسنده : ریچل
درحالِ کیک پختنم اما تو قالب کیک یزدی تازه شروع کردم 
فردا باید بریم سرخاک عزیز و دايي ، واسه همون لیلة الرغائب ، یه سری مامان از دوستش ازین نون حلواییا خرید ، یه سری کیکِ   من ، مامانم الان داره حلوا درست میکنه 
خبر بقیه رو ندارم که قرارِ چیا بیارن ، میخوام برای عزیز گل گلدونی بگیرم چون تولدشم هست 
سال تحویلا خیلی وقتِ خوشحال نیستیم و همیشه سر خاک بودیم چ شب باشه چ صبح باشه.
چندتا پامچالو گذاشتم واسه دايي میخوام بکارم تو گلدونش ، دايي از گل
با مامان خانم اینها نرفتم عیددیدنی خونه دايي آقا حسن دايي مامان خانم و پدر نجمه زن خان داداش محسن هیچی بعدا مامان خانم برام داره جلوی کوثر زن داداش مجتبی بهم چیزی نگفت یکی ساعت بیشتر توی خونه تنها هم و فقط دارم دور خودم تاب میخورم و رویا پردازی مزخرف میکنم همین بس من سرباز ارتش ؟ بیشعوری هم حدی داره
من ابوالفضل کوچولو هستم و سن من 18 ماه هست . یکی دیگه از خاطرات خودم رو میخام تعریف کنم .در یکی شبهای پایانی مهرماه سال 1397 بود که من به همراه مامانی و مامان بزرگ و بابابزرگ با ماشین رفتیم پیش بابایی خودم که در خونه دايي حسین مشغول به کار بود و آشپزخانه دايي حسین رو ام دی اف میکرد . برای بابایی چایی بردیم که بخوره و ما هم رفتیم تا خونه دايي حسین رو نگاه کنیم . بابایی کار میکرد و منم رفتم نگاه میکردم شاید یک روزی من هم همین شغل بابایی رو بگیرم البته
حال و روزم رو به راه نیست.بغض سنگینی دارم که دارد خفه‌ام می‌کند، برای من نگرانی نیست که گاه به گاه تماس کوتاهی هست برای "نگران نباش، نگران نباش عزیزم، قطع کنیم پول تلفنت زیاد نشه".برای من قطع ارتباط است، رنج تنها بودن، که رنج تنهایی فیزیکی را کشیده بودم و غرق در بهشت ارتباطات راه دور نمی‌دانستم که کویر وحشت تنهایی اصیل چطور است. برای من اعتیاد نبود، نیاز بود، به ارتباط، به عشق، به اثرگذاری، مثل آب، مثل هوا، نیاز به سلام کردن، به دوست داش
دانلود اهنگ مازندرانی زمونه ناجور نباش زمونه نامرده دلبر با صدای رضا کرد
دانلود کامل اهنگ جدید رضا کرد به نام  زمونه ناجور نباش
متن اهنگ
زمونه های زمونه بیوفا چی رو دونه…♯♫♪
می دل غریب جا دره دلبر ته وسه خونه…♯♫♪
آهای دیوونه وومه می دل ره نزن پس…♯♫♪
می دل ره پس نزن یار غریب هستمو بیکس…♯♫♪
ادامه مطلب
ما بچه بودیم .
بابام یخ فروش بود گاهی درآمد داشت گاهی هم نداشت .
گاهی نونمون خشک بود گاهی چرب 
شاید ماهی یکبار هم غذای آنچنانی نمیخوردیم.
نون و پنیر و سبزی گاهی نون خالی.
اما چشممون گشنه نبود.
 
یه دايي داشتم اون زمان کارمند دولت بود .
ملک و املاک داشت و وضعش خوب بود.
مادرمون ماهی یک بار میبردمون منزل دايي .
زنش، زن خوبی بود .
آبگوشت مشتی بار میذاشت و
ادامه مطلب
ناشناخته(باکی نباشد) 
قال الصادق علیه السلام:
إنْ قَدَرْتُم أنْ لا تُعْرَفوا فافْعَلوا، وما علَیکَ إنْ لَم یُثْنِ علَیکَ النّاسُ ؟! وما علَیکَ أنْ تَ مَذْموما عِندَ النّاسُ؟! إذا کنتَ عِندَ اللّه ِ مَحْمودا .؟!
اگر توانستید ناشناخته بمانید، چنین کنید؛ 
وقتى نزد خدا ستوده باشى نگران نباش که مردم ستایشت نکنند و نگران نباش که در نظرشان نکوهیده باشی!
- بحار الأنوار: ۷۳/۱۲۱/۱۱۰
| بسم الله النور |
امروز رفتیم دنبال پرده های خونمون 
میدونی من تک تک تک تک تکککک تکککککک این خریدا رو حتی اگر کلی اختلاف سلیقه داشته باشیم،با ذوق و شوق کاملللل انتخاب میکنم؟میدونی؟ 
پرده ی اتاقا رو گرفتیم ، طرح سنتی و رنگ گرم
پرده آشپزخونه هم سفید ، تقرییییبا ساده. 
کل امروز و با دايي حسن بودیم و کلی اذیتش کردیم 
هیچوقت فکر نمیکردم با کسی اینقدر اخلاف سلیقه داشته باشم که با دايي داشتم و اینم بگم که هر بار که نظر دايي و پیچوندم یبار مردم و زن
 
دیروز روز خوبی بود. صبح دايي ام زنگ زد که تو راه بودن و می خواستن بیان خونه ما. دیسک کمر همسر عود کرده بود و دو روزی درد شدید داشت که خدا رو شکر دیروز دردش آروم  تر شده بود. این اولین دیدار با فامیل بود. دايي و زندايي و پسر خاله ام و خانوم و بچه هاش اومدن خونمون. البته نموندن ، داشتن می رفتن یزد ، ولی افتخار دادن و یسر به ما زدند. خیلی خوب بود . خیلی خیلی. نمی دونستم برخورد فامیل چطور خواهد بود ، البته حدس می زدم دايي ام اینا برخورد خوبی داشته باشن،

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها