,طوری دل مه خونن از جون خو بیزارم ,طوری دل مه خونن از جون خو بیزارم ,•,ویدئوها,دانلود اهنگ طوری دل مه خونن ,تیر ۱۳۹۴ ,موسیقی قشم ,دانلود اهنگهای کامل علی محبوب ,MiSs M.D Instagram: امشو دل مه خونن نادونوم کجاییبا که ,تصاویر برای دانلود اهنگ طوری دل مه خونن,جستجوهای مربوط به دانلود اهنگ طوری دل مه خونن
نمــاز مثل کپسول می مونه، دیدید بعضی کپسول ها داخلش دارو نیست، کپسول ۵۰۰ هم بخوره فایده نداره ، فقط پلاستیک خورده!!بعضی نماز ها این گونه هست. بعضی ها نماز می خونن دروغ هم میگن. غیبت هم میکنن
بعضی ها نماز می خونن ربا هم می خورن رشوه هم می گیرن نماز می خونن زن کتک می زنن اهل فحش و ناسزا هستن. این ها دروغ میگن ، این ها نماز نمی خونن، کپسول بدون دارو خوردن!!
شبیه وضعیت یه آدم مرگ مغزی که همه ازت نا امید می شن. با این تفاوت که منتظرن برگه رضایت نامه رو، خودت، با دستای خودت امضا کنی.
بعدش هم میان پشت شیشه می ایستن تا ببینن چطور نفس نفس ن، دم و دستگاه ها رو از خودت جدا می کنی. که چطور به خودت خاتمه می دی.
+اهل مناسبت ها نیستم اما آرزوی "شادیِ عمیق" دارم برای اونایی که اینجا رو می خونن و برای اونایی که اینجا رو نمی خونن.
یه سوال
کیا اینجا رو می خونن؟
منظورم اینه که کیا وقتی اسم وبلاگ رو میبینن ، میزنن روش تا ببینن چی توش منتشر شده، نه فقط اینکه اسمشون توی دنبال کننده ها باشه
اینو برای اطلاعات شخصی خودم میخوام
فقط می خوام یه عدد دستم بیاد ، هر چند که اعداد همیشه گول زننده اند
و اونایی که می خونن، نظرشون چیه راجب وبلاگ؟
+ چند وقتی بود که دلم می خواست یه روزنوشته بزارم ، یکم خاطره، یکم حرف دل، یکم گِله ،نشد ولی، نذاشتن، نذاشتید ، نتونستم.:)++ چقد غریبه شدم توی همه
حقیقتا یه دورهای فکر میکردم تواناییهای (محدودی) که دارم همه از سر تلاش و مطالعه و زحمت و مشقت خودمه و مامان و بابا چون به اندازهٔ من کتاب نمیخونن یا قد من درگیر فيلم و مجله و فناوری و. نیستن، پس اصولا نقش خاصی هم نداشتن تو شکلگیری ویژگیهای احیانا مثبت شخصیتیم.
جدا متاسفم برای خودم با این افکار ابلهانه.
- آدم بدبخته، کلا بدبخته، من و تو و اون نداریم، همه بدبختن. همه یه روزی به دنیا میان، یه روزی میمیرن، این وسطش هم به اصطلاح زندگی میکنن، یه مشت چیزو خراب میکنن، یه مشت میسازن، بچه میارن، درس میخونن، غذا میخورن، میرن سفر، کار خیر میکنن، آدم میکشن، دروغ میگن، هدیه میدن، عروسی میکنن، حسرت میخورن، طلاق میگیرن، میرن زندان، دیوونه میشن، کور میشن، فلج میشن، معاشقه میکنن، ی میکنن، ورزش میکنن و هزار کوفت و زهر
آرام و فاطمه دارن درس می خونن منم نشستم نزدیک شون و دارم کتاب می خونم. آرام میگه کتاب نخون. میگم چرا؟! تو که داری درس می خونی منم اینطوری مشغولم. میگه نه من درس می خونم ولی تو کتاب نخون میگم پس چیکار کنم؟ میگه بشین مارو نگاه کن:|:)
جدیدا تا جلو روش کتاب باز می کنم شروع می کنه به غر زدن
-این سخنرانیا به چه دردت میخوره؟
-این همه سخنرانی گوش میدی چرا به شعورت اضافه نمیشه؟
-یه کتاب بخون ترسو نباشی. تو یه بزدلی.
-جواب دوستات رو نمیدی بیشعوریت رو میرسونه، فکر نکن باشعوری.
-تو مثل اینایی که نماز میخونن نمیفهمن چی میگن. کتاب میخونی ولی نمیفهمی چی میخونی. سخنرانی گوش میدی ولی نمیفهمی چی میشنوی.
-چقدر جوش زدی! از ریخت افتادی!
-تو دیوونهای، نیاز به روانپزشک داری.
این داستانِ یه روزه. اگه بگم بدترین حرفای زندگیم رو
سلام بر همه گیمر هایی که دارن سایت ما رو می خونن
همه ما دوست داریم که اخبار بازی مورد علاقه مون رو علاوه بر اینکه چندسال از انتشار اون گذشته دنبال کنیم، یا شاید هم یک بازی رو تموم کردیم و دنبال سلاح ها و راز های مخفیش هستیم و حتی فهمیدین داستان و کلیت یک بازی ای که می خواهیم بخریم رو بدونیم و .
این وبلاگ همونیه که می خواین! ما یعنی Kiavashو ،ehsan و alireza366 همیشه در تلاشیم بروز ترین اخبار برای شما پست کنیم
همراه AGN بمانید
چی میگن این فکرای بیخود؟ من که مثل بچّههای خوب نشستم میخوام درسم رو بخونم. چرا نمیذارن خوب؟ :(
همیشه به آدمهایی که خیلی درس میخونن به دیدهی تحقیر نگاه میکردم. ولی دارم فکر میکنم واقعن کار خفنی میکنن! یعنی هیچ وقت به مشکل فلسفی نمیخورن و نتونن رفعش کنن و انقدر بهشون فشار بیاد که نتونن درس بخونن؟ درس که سهله! تو کوچکترین و سادهترین فعّالیّتهای روزمرهشون هم کم بیارن! این قدر بنیانهای فکریشون رو محکم ساختن؟ :-
ولی. شب
خیلی از ما این اصطلاح رو شنیدیم که می گن: "درس رو داروساز ها می خونن،پوزش رو پزشک ها می دن و پولش رو دندون ها در میارن"
در کمال تاسّف و تاسّر و با توجّه به بی توجّهی هایی که در دور گذشته به داروسازی و دانشجویان اون شده امروزه شاهد بی احترامی های شدیدی به این قشر در سطح جامعه ی علوم پزشکی هستیم.
امّیدوارم این مساله با بلوغ ذهنی و عقلی عزیزانی که درجه ی اهمیّت وجود داروساز رو در جامعه و در کادر درمان نمی دونن بر طرف شه.
دیشب بوی یاس حسابی توی حیاط خلوت خونمون پیچیده بود. اومده بود تا دستامون رو بگیره و ببرتمون به خاطرات گذشته.
به سالها پیش که توی حیاط خونمون یه درخت یاس بزرگ داشتیم و هر شب از بوی یاسش مست میشدیم.
انقد بوش میپیچید که مامان گاهی چند تا یاس جدا میکرد و تو بشقاب به همسایهها میدادیم.
هر موقع مهمون میومد خونمون دستاشو پر از یاس میکردیم و راهیش میکردیم که بره.
اون موقعها مربای گل یاس داشتیم، لای کتابامون یاس خشک شده داشتیم، حیاط د
دوستانی که می خوان رمان سلبریتی رو دانلود کنن،برای دریافت رمز باید در قسمت پی ام،به من پی ام بدن تا من رمز ورود رو بهشون بدم.
کسانی که می خوان جلد پنجم و ششم مجموعه ی وحشی رو بخونن هم باید در پی ام از من رمز رو بخوان تا من بهشون بگم،به علاوه من از کسانی که می خوان این دو جلد رو بخونن،یک سری سوالات درباره ی جلد های قبلی می پرسم و فقط اگر درست جواب بدن رمز رو دریافت می کنن.چون هزاران نفر هستن که با توجه به اصرار های ما بازم جلدها رو به ترتیب نمی خون
یه همکار داریم شیفتای ۲۴ ساعته وایمیسته (نه همیشه البته)، بعد فرداشم تازه پا میشه میره سر کار دومش (کارای ساختمونی انجام میده). بعد چند روز پیش گوشیش رو اتفاقی دیدم، از این گوشیای قدیمی دکمهای بود که تازه نوشتههای روی دکمههاشم کلا محو شده بودن:)واقعا شدت تلاش و پرکاری این آدم و قناعتش برام جالبه. تجسم اون حدیثه که کار کردن مرد برای کسب رزق و روزی خونواده رو مصداق جهاد میدونه. واقعا آدم میبینتشون یاد جهادگرا میافته^_^
+ ایشون با
کسانی که می خوان جلد پنجم و ششم مجموعه ی وحشی رو بخونن باید در پی ام از من رمز رو بخوان تا من بهشون بگم،به علاوه من از کسانی که می خوان این دو جلد رو بخونن،یک سری سوالات درباره ی جلد های قبلی می پرسم و فقط اگر درست جواب بدن رمز رو دریافت می کنن.چون هزاران نفر هستن که با توجه به اصرار های ما،بازم جلدها رو به ترتیب نمی خونن و این باعث پایمال شدن زحمات نویسنده میشه.
نکته:رمز همه ی مطالب با هم متفاوت است.
نکته 2:قسمت پی ام بالای صفحه و در قسمت منوی وب
سلامهمان طورکه میدونید شاید نمیدونید. من کتابی نوشتم همین مدل که قبلا مینوشتم. یعنی یک داستان فانتزی کوتاه کمی شوخطبعی توش و تفسیر.طنز و تفسیر با هم. چند سالی هم زمان برد.اگر میخواستم هر کدوم رو جدا بنویسم خیلی راحتترتر بودم. مثل بچهی آدم طنز مینوشتم خندهی بیشتر هم از خواننده میگرفتم و یک نتیجه اخلاقی هم میذاشتم توش. یا فقط تفسیر مینوشتم با عمق زیاد. و لازم نبود این همه مخم رو هم به کار بگیرم برای ترکیب این دو با هم. این طور
خب، تو سال جدید پست نذاشتم.
سلام بچه ها. امیدوارم تا الانِ سال جدید بهتون خوش گذشته باشه، یا حداقل بهتون بد هم نگذشته باشه.
من؟
روز قبل عید زیر سرم و آمپول بودم چون سرمای شدیدی خورده بودم. تو حالت فجیعی سفره هفت سین چیدم. سیبو میذاشتم یه عطسه میکردم، سماق رو میذاشتم یه سرفه و عطسه می کردم. یه چیز فجیعی اصن :))
دیگه خلاصه به هر فلاکتی بود برای هفت سین آرایش کردم و لباس پوشیدم و با بقیه دور یه سفره نشستم. مراسم هفت سین تو خونه ی ما خیلی مهمه و هممون د
یه سری آدم ها هستن که هیچ وقت ندیدیشون
هیچ وقت درگیرشون نبودی ولی یهو پیداشون میکنی و فکر میکنی وای ما چقدر اشتراکات زیادی داریم با هم!
خیلی عجیبه برات که چطور من این بشر رو این قدر خوب می فهمم!
چند تا از این دوستا رو دارم که خیلی برای شناختنشون و داشتنشون خوشحالم
نیلوفر که تو شیکاگوس ، یه آدم که توی کاناداس،یه بابای دیگه ای که الان تو فرانسه هست ،مهرداد که توی آلمانه ، کوزی که توی ترکیه اس ،کریستین که توی آلمانه
راستش می دونید
زندگی وقتی در طولش اتفاق می افته که آدم اسیر ظواهرش میشه و همه چیز رو به صورت کمّی می بینه. مثلا تبدیل میشه به تعداد فيلم هایی که دیدی، تعداد کتاب هایی که خوندی، مقدار پول و ثروتی که انباشتی، تعداد سفرهات و تعداد آدم ها و روابطی (کاری-شخصی-عاطفی و .) که داشتی. طبیعتا از این منظر، هر چه بیشتر، بهتر.
اما به نظرم، خوشا به سعادت اونهایی که در عرض زندگی می کنند و مبناشون کِیفی هست. اینها جزو اون دسته آدم هایی هستند که هر چیزی رو با حوصله مزه مزه می کنن
از همون اولش، خوندن رمانای اینترنتی صدمن یه غاز، گیلتی پلژر من بودن. خزعبلات مسخرهای که همون فقط به درد بچههای اول راهنمایی میخورن که شبا یواشکی زیر پتوشون بخوننش و کیف کنن که دارن کتابای آدمبزرگا رو میخونن.
آره، یه مدت طولانی بد جوری تو نخشون بودم، حدود سه سال. یادمه یه شب سه چهار تاشون رو پشت هم خوندم و هنوز هم نمیتونم داستاناشون رو توی ذهنم تفکیک کنم، پیچیدن تو هم.
الان فائزه داره این برنامه مضحک کودک شو رو میبینه. اسم دختره پا
دو سه هفته پیش، محمد گفت دوستش خواسته که کتاب "سپیددندان" رو بخونه. سپیددندان از اون مجموعههای خلاصهشدهی ورقکاهی افق بود که من چهارم و پنجم دبستان خوندمشون. منم اول ذوق کردم از اینکه به پسربچه تو این سن میخواد این کتابا رو بخونه و اصلا برام جالب شد، چون در هر صورت اون مجموعه گرچه برای نوجوانه اما هر نوجوانی دوست نداره بخونه، اما چون سعی کردم مثل پدر و مادرها رفتار کنم و جانب احتیاط رو بگیرم، پرسیدم آدم مطمئنیه یا نه، و بعد گفتم که ب
به نام خدا
من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر
من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش
حال بد برای من یعنی اون وقتی که تشنۀ حرف زدنم و کسی نیست برای شنیدن.کسی که باید باشه.
حال بد یعنی وقتی که هیـــــچ کتابی نمیتونه منو به سمت خودش جذب کنه.
و وای به روزی که هیچ کتابی منو نخواد.
و من هیچ کتابی رو.
پ.ن: دارم به کنار گذاشتن دکتری فکر میکنم، حداقل به مدت یک سال.و رفتن به دنبال کار.
+ فوق العاده بود. آخرین کتابی که به صورت صوتی از "ایران صدا" شنیدم رو میگ
رمان پسران بد
نویسنده:sober ژانر:ترسناک تعداد صفحات:198
خلاصه:پسران بد سه تا دوست که شدیدا دنبال احضار ارواح هستن اما اشتباها موجودات دیگه ای رو به سمت خودشون فرا می خونن.این وسط به دلایلی که توی داستان گفته میشه این موجودات فقط به داروین پیله می کنن،جوری که هر جا میره یه داستان واسش پیش میاد.بعد ِ یه مدت معلوم میشه یکی از همکلاسی های جدید این سه نفر با مشکلی که برای داروین پیش اومده ، در ارتباطه و…
ادامه مطلب
لطفا اگر عاشق مهندسی هستید، جای ما رو در علوم پایه تنگ نکنید. منت بر سر ما نذارید بابت اینکه مهندسی رو رها کردید و اومدید دنبال علوم پایه. اگر اومدید قطعا منافعی براتون داشته گرچه برام قابلدرک نیست که چهطور میتونید کاری رو بکنید که علاقهای بهش ندارید. شما حتی به انتخاب خودتون هم احترام نمیذارید، یا شاید براتون نصرفیده شرایط دیگری رو انتخاب کنید. در هر صورت این انتخاب شماست. واقعا عجیبید و این وسط، کسی که خودخواه لقب میگیره، مایی
من همیشه دوست داشتم بنویسم! دوست داشتم خیلی خیلی بنویسم! از همهی چیزایی که توی سرم میگذره :دیشاید همیشه نوشتن چیزی بوده که حالم رو بهتر میکرده. یعنی بدترین حالها رو هم که داشتم همین که مینشستم یه گوشه و شروع میکردم به نوشتن به تنهایی حالم رو خوب میکرد. حتی اگه خیلی کم.گاهی از حال و احوالم نوشتم، گاهی برای آدمهای مختلف نوشتم، گاهی از تصوراتم راجع به خدا، گاهی هم راجع به زندگی یا جامعه و اینها (البته خیلی کم!).بعد خب جاهای مختلف هی
"چایی تا وقتی که داغه، می چسبه. همچین که سرد شد، از دهن میفته. نمازم تا وقتی داغه، به بند بند روحت گره می خوره. بعدشم، الله اکبر اذون که بلند می شه؛ امام زمان اقامه می بنده. اون قوت کسایی که اول وقت نماز می خونن، انگار به حضرت اقتدا کردن و نمازشون با نماز مولا میره بالا. آدم که فقط نباید تو جمع کردن پول و ثروت، اقتصادی فکر کنه. اگه واسه دارایی اون دنیات مقتصد بودی، هنر کردی!"
+ چایت را من شیرین می کنم - زهرا بلند دوست
"اگه فقط یه بُعدی بودی، شاید می تونستی بگی من نیاز به دم و دستگاه دستوری ندارم. اما جسم یه چیزه، روح یه چیزه. چند جلد کتاب زیست خوندیم که فقط بدونیم بدن انسان چیه! آخرش هم تمام و کمال یاد نگرفتیم. هفت سال پزشکی می خونن، دو سال تخصص، دو سال فوق تخصص، دو سه سال هم پروفسوری. آخرش هم بگی یه انسان رو کامل به ما توضیح بده، می گه من فقط تو یه قسمت تخصص دارم. سیستم های عامل و غیرعاملش رو. بهت می گه من فقط جسم رو یاد گرفتم. اونم خیلی از چراهای مریضی ها رو نه.
فرقی نمیکنه چقدر تلاش کردهم و وقتی اتفاقی میفته که خودم رو با خودِ چند سال پیشم مقایسه میکنم میبینم که چقدر جلو زدم. مهم اینه اینجا جایی نیست که من میخواستم باشم. همین.
احساس پوچی میکنم. نه اونطور که انگار من هیچ فایدهای توی دنیا ندارم، برعکس انگار تموم دنیا هیچ تأثیری روی من نداره. و احساس تنهایی عجیبی میکنم، نه ـ مثل قبلترها ـ اونطور که انگار جزو هیچ گروه و جامعهای نیستم، درواقع انگار که هیچکسی دستش بهم نمیرسه. اونقدر ا
ساغر نفر اول قلم چی شهرمون هستش .امروز وقتی معلم ازش پرسید چرا امتحان گوارش ندادی برگشت گفت:نمیشد! یعنی فکر کنم دیوونه شدم! همه از حرفی که زد تعجب کردیم.باهوش بود.درس خون بود. هنوز هم هست هنوزم نفر اول شهر.هنوزم ترازش بالای 7000می گفت تو خونه بودم به دیوار خیره شدم.
بعدش از مهدیه شنیدم به خاطر خواهرش روحیه اش انقدر خراب شده می گفتن خیلی می خوندهانتظار رتبه دو رقمی رو ازش داشتن مثل اینکه خراب می کنه کنکورشوساغر می گفت خواهرش براش الگو بود او
گویا چند روز قبل، یکی از سانسورچی های اداره کتاب ارشاد، در پی بحثی که پیش اومده، مجبور شده خودش رو لو بده، یعنی اعلام بکنه که یکی از سانسورچی های ارشاد هست. از لابلای حرف ها و صحبت ها معلوم شده که یک عده از همین نویسنده ها و شاعرهای حکومتی کار بررسی (اعلام نظر درباره) کتاب ها رو انجام میدهند. یعنی کتابهای نویسنده جماعت تحویل این دوستان نامحترم میشه و اونها کتاب رو می خونن ببینند قابل چاپ هست یا نه.
ناگفته پیداست که با چه شیوه ی کثیفی سر و کار دا
انگاشته ، فيلمی اکشن و مهیج محصول سال ۲۰۲۰ به کارگردانی کریستوفر نولان و با هنرنمایی جان دیوید واشنگتن و رابرت پتینسون میباشد. انگاشته داستانی اکشن و حماسی دارد که اتفاقات آن در سراسر دنیا در جریان است. داستان رسمی این فيلم هنوز مشخص نشده است و…
دانلود Tenet 2020 + دانلود دوبله فارسی فيلم Tenet 2020 + دانلود دوبله فارسی فيلم تنت 2020 + دانلود رایگان فيلم Tenet 2020 + دانلود زیرنویس فارسی فيلم Tenet 2020 + دانلود فيلم Tenet 2020 + دانلود فيلم Tenet 2020 با زیرنویس فار
خب من ترجیح میدم ناشناس باشم ولی باید بگم که از نظر نویسندگی هوش بالایی دارم و به همین دلیل این وب رو ساختم.می خواستم برای تمام هم سن های خودم جایی رو درست کنم تا گاهی وقت خبر های خوب و ناراحت کننده رو اونجا بشنون و از اهنگ ها و فیک ها خیال بازی ها لذت ببرن همینطور جایی که اونها درک میشن و چیز هایی که دوست دارن رو پیدا میکنن.
باتمام وجود از همه کسایی که دارن این متن رو می خونن ممنونم واینکه لطفا با نظر ها و لایک هاتون از ما حمایت کنبد
دنیا به این بزرگی، به این عظمت و شگفتی. با این همه آدم های جورواجور متفاوت در ظاهر و شخصیت. چرا آدم های مناسب هر فرد این قدر نایاب هستند! چرا وقتی یک حرفی می زنی که دلت میخواد طرف مقابل دقیقا آن گونه که منظورت هست، بفهمه ، پس چرا نمی فهمه!!!
چرا نمیشه دو تا آدم فکرها و ذهنیت هاشون و کلا هر چی تو کله دارند را با موافقت همدیگه، به صورت صوتی یا تصویری با هم مشترک بشن!!!
وقتی به چیزی فکر می کنی طرف مقابل فقط با گرفتن دستت و لمس نبضت وارد ذهنت بشه و هر
بعضی دردها هستند که چنان عقده ای و مریض هستند که دست از باز کردن خاطرات تلخ برنمی دارند. در حال باز کردن کاغذ دور خاطرات هم حسابی خش خش راه می اندازند تا ذره ذره از خاطرات را تا زمانی که کاملا نمایان بشه را ببینی و بیشتر دردشو حس کنی.
بعد خاطره رو عین یک سگ هار کوکی راه می اندازه و باعث یک صحنه گروتسک میشه که تو بدو، خاطره بدو دنبالت! گاهی جاشون عوض میشه و گاهی هم خسته میشن و می شینن یه گوشه کرکری برای هم می خونن. خلاصه که صحنه ی خشن و طنزی می تونه
حالا که به آخرای کتابم و ضربالعجل تحویلش به ناشر نزدیک و نزدیکتر میشم، بیشتر هم به مقدمهی مترجم فکر میکنم. به همهی تشکرهایی که میخوام توش از آدمای مهم زندگیم بکنم و به همهی حرفهایی که باید توش بزنم. میدونی، نویسنده یه جای کتابش، تو اوج همون سختیهایی که داشته به رفقاش میگه اصلا شاید یه روز که از اینجا نجات پیدا کردم یه کتاب بنویسم و درموردش به همهی دنیا بگم». و خب کتابش دستمه و میدونم که موفق شده بگه! رسیدن آدما به آرزوهاش
دلتنگم این روزای بی بارون
حالا که تو از چشم من دوری
این جاده ها بی چتر و تو زشتن
دلتنگتم ، دلتنگ، بد جوری
عشقم، قناری ها نمی خونن
برگرد تا بلبل غزلخون شِه
این آسمون شاید تو برگردی
با دیدنت ابری شِه مجنون شِه
این عادت بی ابر بودن رو
ای آسمون یک روز ترکش کن
عاشق دلش میمیره بی بارون
این چشمه بی آب و درکش کن
ای آسمون دلتنگم این روزا
از لحظه های کُند و تکراری
از این شبای بی سرانجامی
از اینکه لج کردی نمی باری
محبوب من با این نوا اُخته
تق تق تتق تق تق تق
همه ی بچه ها مطمینا به مشاور نیاز ندارنخب پس کیا به مشاور می تونن نیاز پیدا کنن؟من چند دسته ی اصلی رو براتون می گم :1. اونایی که احساس می کنن هر چی تا الآن خوندن فایده نداشته و تفاوتی در نتیجه خودشون نمی بینناگه بخوام یه ذره بیشتر توضیح بدم یعنی افرادی که ساعت مطالعه خوبی دارن ولی علی رغم تلاش خوبشون یا نتیجه نمی گیرن یا نتیجشون تغییر نکردهمثلا من شروع کردم روزای مدرسه دارم 6 ساعت درس می خونم و روزای تعطیل هم 10 ساعت مطالعه می کنم ولی ترازم توی
,اسلام نظری و وحید آور ,دانلود آهنگ محلی چپونی آمبولانسی شاد ,ویدئوها,دانلود آهنگهای چپونی سنگین بندري اسلام نظری ,Mp3 تحمیل اسلام نظری چپونی أغنیة تحمیل ,دانلود آهنگهای چپونی سنگین بندري اسلام نظری ,آهنگ بندري و شاد اسلام نظری و وحید آور به نام ,اســــلام نــــظری و وحــــید آور ,دانلود آهنگهای چپونی سنگین بندري اسلام نظری ,تصاویر برای دانلود آهنگهای چپونی سنگین بندري اسلام نظری,جستجوهای مربوط به دانلود آهنگهای چپونی سنگین بند
درباره این سایت