نتایج جستجو برای عبارت :

تو برام مقدسی مثل مریم همیشه پاکی برامgo

تو برام مثل بوسه اخرمادر رو پیشونی پسر سربازشی،تو برام مثل اخرین بادوم تلخ بین بادوم های شیرینی،تو برام مثل سرکوفت های گاه و بیگاه پدری،تو برام درست مثل چشم های دریده شکارچی رو سرخی خون آهو نگون بخت تلخی،حسرت نبودنت درست مثل حسرت پاک کردن جواب سوال درست تو امتحانه مهم اخرساله،تو برام مثل اون کفش قشنگ ته جا کفشی که هر بار بعد پوشیدنش پاهام تاول میزنه دردناکی،تو برام مثل عدالت،حقیقت تلخی،مثل قهوه تلخی که نمیارزه به کلاسش،مثل قهوه قاجار تلخ
این روزا روزای خوبیه
دعا کنید برام
دعا کنید برگرده
دعا نکنید که تحمل کنم
فقط دعا کنید برگرده
چون حال بدمو دوس دارم
چون داخلش محمد من هست
توی وجودم محمد من هست
تا خوب میشم تموم سعیم میکنم بد بشم
چون تو حال خرابم محمد هست
دعا کنید برام
توی محرم دعا کنید برام
شمارو به خدا دعا کنید برام
دانلود آهنگ با کیفیت (320)
دانلود آهنگ با کیفیت (128)
 
متن آهنگ تو موندی برام ازا
فقط تو موندی برامفقط تو موندی براماینجا تنهای تنهامفقط تو موندی برامهیشکی نموند پیشمهمه رفتن یه شبهفقط تو موندی برامفقط تو موندی برامدیگه تنهای تنهامفقط تو موندی برامهیشکی نموند پیشمهمه رفتن یه شبهفقط تو موندی برامفقط تو موندی براماون موقع که همه گذاشتن رفتنبازم کنارم بودیوقتی که همه منو بردن از یادبازم به یادم بودیوقتی کسی نبود درک کنه حال منوتو تنها کسی بودی
سوم ابتدایی که بودم مامانم یه دوچرخه دست دوم سبز رنگ برام خرید چون قدم کوتاه بود تا پنجم ابتدایی برام بزرگ بود 
تازه ترمزاشم کارنمیکرد واسه همین هميشه پاهام زخم وزیلی بود
ولی رفیق بود برام تاچندسال وجب به وجب کوچه ها و خیابونارو باهم میرفتیم 
دوم راهنمایی که شدم اوراق شده بود فرمونش کج شده بود چرخاش تاب برداشته بودن
ولی میشد دستی بهش بکشی واستفاده کنی 
رفت ته انباری .

ادامه مطلب
احتمالا این اخرین پستی باشه که توسال 97می نویسم
هفته و دهه تولدم به بهترین شکل سپری شد و خیلی ها برام تولد گرفتن و بهم تبریک گفتن و از همه مهتر اونی بود که به بهترین اتفاق رو برام رقم زد و یک تولد به یاد ماندنی برام گرفت
28 سالگی رو شروع کردم با یک حس خوب و امیدوارم که اتفاقات خوبی هم برام توی این سال رقم بخوره
رابطه ما از هميشه بهتره و روزای خوبی رو باهم سپری میکنیم و این خیلی برای من روحیه بخشه
فردا باهم قرار ناهار داریم که خیلی مشتاقشم!
در کل
تازه ها هميشه برای من حس خوبی رو به همراه داره. 
یادمه پارسال اینجا نوشتم 2017 ــه بد. 2018 لطفا تو برام خوب باش!
امان از این بشر و سستی هاش! 
2019 تو چی برام داری؟!  من میخوام چیزهایی زیادی واست داشته باشم!  
سال نو مبارکِ هر تغییرمون!  
قید دوستی هایی که حالت رو بد میکنن رو باید بزنی
جمله ی زیبا و سنگینیه.
از دوستی با ف لذت میبردم،اما تحمل ف۲ برام سخته.رابطه ی ما سه نفره شکل گرفته!و انگار سه نفره معنا پیدا میکنه!اعتقادات،رفتار و عقایدش اصلا اونی نیست که با من مچ بشه!
با اینکه برام سخته،اما،قیدش رو زدم!قید هر دوشون رو با هم.
پ.ن:سخته برام.
آفتابگردون هارو توی گلدون روی میز مرتب کردم و خودم رو پرت کردم رو کاناپه بغض داشت خفم میکرد و من قلبم شکسته بود تا دیروز تقلای بیهوده ای داشتم تا همه چیز رو درجای درست خودش قرار بدم و تلاش میکردم تا جایگاه خودم رو پیدا کنم ولی از همون دیروز دیگه برام مهم نیست چه اتفاقی می افته دیگه برام مهم نیست دیگه برام مهم نیست دیگه برام مهم نیست 
و فقط امیدوارم دیگه فردایی درکار نباشه تا بلند شم .
بچه ها امروز برام یک روز پر از خاطره بود!صبح یک آهنگ گوش کردم که وقتی شنیدم که زندگی برام پر از خوشی های بچگی بود. بعدم مهمونایی برامون اومد که مربوط به همون آهنگن:)
این آهنگ برام پر از خاطرات بچگی من و خواهرم و اون ۳ تا پسرن که الان بزررگ شدن، همونطور که منو خواهرم بزرگ شدیم.
یادمه ما چهارتا(داداش کوچیکه کوچیک بود و زیاد با ما نبود) تا پیش هم می‌رسیدیم، بالشت بود که به هم میزدیم و خونه رو روی سر هم خراب می‌کردیم‌. کم پیش میومد که مثل آدمیزاد پای
خدایا چرا فکر می کنم از اولش منو بدبخت آفریدی؟روزای خوش ما، روزای یُسرِ  ما بعد از این همه عُسر کی می رسه؟؟
هميشه حسرت، هميشه بی قراری، دلهره، اضطراب، غصه. کجا میخوای خاتمه بدی؟؟؟ دیگه توان ندارم، به خودت قسم رمقی برام نیست!! ازت دورِ دورِ دور شدم،چرا کاری برام نمیکنی؟؟ چطور باید صدات زد؟؟ چطور باید خواست تو رو؟؟
برا یه بارم شده بیا پایین، بیا پیشم، بغلم کن، نجاتم بده!
وقتی افسرده میشم هیچی برام مهم نیس
برام مهم نیس مامان کدو میگیره حلوا شو درست میکنه
برام مهم نیس تو اونشب ماکارونی نخوردی
برام مهم نیس دو کیلو اضافه کردم
برام مهم نیس هنوز اجرا ها و مومنتا و ریکشنا رو ندیدم
مهم نیس صورتمو پاک نکردم
مهم نیس پوست موز نزدم
مهم نیس پستام چقد لایک میخوره
مهم نیس تو چرا یه قرنه آن نمیشی
مهم نیس شام چی داریم
مهم نیس هیچی!
مهم اینه که من اشتباه کردم
بدم اشتباه کردم
و یه دونه اشتباهم نکردم
پشت سر هم کردم!
فقط کردم
از لحاظ روحی خوبم، هميشه زمستونا تپل و زرنگ میشم
یاد گرفتم نترسم و رو به جلو برم و این خیلی برام خوبه 
یاد گرفتم قرار نیست زندگی من مث بقیه پیش بره و هميشه نتوان مث عرف جامعه پیش رفت .یاد گرفتم راهی رو بسازم به جای اینکه توقع داشته باشم راهی برام ساخته بشهو یاد گرفتم منتظر دست های خودم باشم نه هیچ اعجازی
خدایا کمکم کن بتونم همینطور پیییش برم
از یجایی به بعد 
ترک کردن یا حذف کردن چیزایی دوسش دارم و داشتم 
برام مهم نیست 
قبلا برام مهم بود ٬ نگهشون میداشتم ٬ چندین و چند سال 
مثل نامه ها ٬ مثل وسایلی که دوست داشتم ٬ مثل خیلی چیزای دیگه 
نمی‌دونم چیشد . 
اون بخش از احساساتم رو از دست دادم بابت نگهداریشون 
اون وبلاگ بیانم که توش شعر می‌نوشتم رو حذف کردم 
نامه ها رو سوزوندم 
با آدمایی که آشنا میشدم و دوسم داشتن ٬ خیلی راحت ترکشون کردم .
هیچی برام مهم نیست
سلام
امروز تولدمه. 
فکر میکردم امروز خیلی غصه دار باشم ولی خوشحالم خیلی خوشحال.
همکارم که در حال حاضر دوستم هم هست دیروز رفته و برام یک مانتوی خوب خریده. یک مانتوی زیبا که واقعا دوست داشتنیه و وقتی پوشیدم حسابی لذت بردم.
با همکارم رفتیم یه قنادی عالی و شیرینی رولت خریدم و آوردم با بقیه خوردیم. خیلی بهمون مزده داد.
یکی از دوستام از خارج از کشور با من تماس گرفت و برام شعر "Happy birth day" را خوند، حسابی خوشحال شدم.
دوتا از اساتید دوره  کارشناسی ارشدم هم
من و میم دوتامون تهِ خطیم. دوتامون داریم جون می‌کنیم برای زنده بودن. برام عجیبه چرا اینجوریه! برام عجیبه آیا دیگران هم زندگیشان مدل ماست؟ خسته ایم. از نفس افتادیم. خودمون رو روز زمین می‌کشیم. هیچ مطلقا هیچ چشم‌اندازی پیش رومون نیست. هیچ بهانه‌ای نداریم. چجوری زنده‌ایم؟ برام عجیبه! زندگی به مثابه رنج شده برامون و همچنان ادامه می‌دهیم. واقعیت اینه که از مرگ می‌ترسیم. زندگی رو با تموم پوچی و سختییش دوست داریم. هیهات.
خدا می دونه چقدر بی تابم. چقدر منتظر. منتظر یه فصل از یه کتاب. فصلی که خیلی برام مهمه و قراره یه نفر برام بفرسته. مطمئنم اون یه نفر درک نمی کنه چقدر برام مهمه و چقدر منتظرم و نمی دونم چطوری تحمل کنم . چطوری صبر کنم. خدا کنه زود بفرسته. خدایا. خدایا.
اوضاع مملکت که خیلی قمر در عقربه‌ ولی من سعی می کنم بی خیال باشم. مسئله ی دیگه ای منو بی تاب کرده
دیشب شعرها رو فرستادم برای سین. امیدوارم بتونه کاری بکنه
کم کم داره برام روشن میشه کسی که باید وسواس به خرج بده تو انتخابهای شغلی، منم، نه کارفرما! شرکتا فوق العاده بی نظمن و آدما هم غیر قابل اعتماد. من فقط به پیشرفت فکر میکنم و برام کار کردن اصلاً اولویت نیست. وسواسمُ به خرج میدم، موقعیتهای عالی خودشون به سمتم خواهند اومد!
عه یه صفت جدید.
بی‌معرفت.
هاهاها.
پ.ن. آه خب واقعا برام مهم نیست چی کار کنم؟ ‌:)) هیچی مهم نیست برام. :‌)) آه لعنت.
پ.ن. نمی‌دونم اینو قبلا گفتم یا نه. ولی من اگه جای آدم‌هایی بودم که منو می‌بینن، تا خودم رو می‌دیدم پا می‌گذاشتم به دویدن و دور می‌شدم.
پ.ن. حالا شایدم مهم باشه ولی الآن حوصله ندارم چی کار کنم؟ :‌(
بسم الله
من شاید بیشتر از ده بار به رنگ ارغوان رو دیدم.نمیدونم چه حرف قشنگی برام داره که از دیدنش خسته نمیشم.علی سنتوری هم همین مدلیه برام.انگار تضاد جس های مختلف که آدم رو به اوج میبره و بعذ زمین میزنه.عشق هایی که همه چیز رو به هم میریزه و آدم رو خراب میکنه.یه همچین چیزی.
دوستش دارم. و کنترل کردن احساساتم خیلی برام سخت شده. چقدر بوسیدنی ای چقدر چقدر خواستنی ای برام چقدر دلم برات مرده بود چقدر میخوامت چقدر چقدر با اون چشم های قشنگت با اون موهای قشنگ ترت که میتونم تا آخر عمرم فقط نازشون کنم دوست دارم فقط پر از تو باشم یه کاری بکن برام پیش من باش همش فقط پیش من باش دلم برای عطرت لک زده بود. چقدر دلم میخواد ببوسمت سرم رو فرو میکنم تو گردنت و بزرگترین جهاد رو میکنم که فقط بوت میکنم! تا لب هات تا گونه هات
یه چیزی هست که سالها تو خودم کشتمش.خیلی سخت بود برام ولی کشتمش.
یه اتفاقایی میفته که یه چیزایی برام زنده میشه
اذیت میشم ولی نمیدونم چرا همینجوری رو به جلو پیش میرم.
بازم اردیبهشت.
 
رفیق من لا رفیق له.
 
بدم مباد مردم برام زمان تعیین کنن
انگار که بین دوتا کار مهم ی پیام بازرگانی باشم 
هميشه بحثم با روانشناسم همینه
ک چرا برام تعیین و تکلیف میکنن در صورتی ک قاطعانه رفتار میکنم
این کار رو هم آدمایی انجام میدن ک بیشعورن
آدمایی ک به خودشون حق میدن بین ساعت هاشون ی سرگرمی هم داشته باشن
حالم داره بهم میخوره
از اینکه مجبورم عید رو خونه بمونم و مهمون داری کنم متنفرم!
قرص هامو یادم رفته بخورم فکر کنم واسه همینه آدم ها بازم برام غیر قابل تحمل شدن
انگار
حرف زدن چیز عجیبیه، یه وقتایی بیشتر از هر چیزی بهش نیاز پیدا میکنم، بیشتر از رابطه های آب دار، بیشتر از غذا، بیشتر از سلام ها و خوبی ها، بیشتر از تحسین ها و کلَپ کلَپ ها. و هر چقدر که کلمه برام با ارزش تر میشه، فرصت حرف زدن برام محدود تر میشه، مکالمه داشتن برام سخت تر میشه و وسواسم تو خرج کردنش بیشتر میشه. دلم برای کلمه رد و بدل کردن و بازی با مغز وقتی تلاش میکنه کانکت شه، به دیگری، به حسِ متقابل،تا ازش کلمه تولید کنه و بوووممم، پاسش بده مغز
To supernova :
یه بخشیش اونه ولی این موضوع برام اونقدر ترسناک هست که فعلا نمیخوام در موردش حرف بزنم و اینکه تو هم همچین مشکلی داری برام ترسناک ترش میکنه چون نمیدونم چی تو فکرته و از فهمیدنشم میترسم
سو فکر نکنم فعلا بخوام طرفش برم ولی اگه نظرم عوض شد میام سراغت
تا قبل تو چیزی به اسم هوای بهاری 
هوای بیرون رفتن هوای مسافرت و هوای دو نفره در زندگیم نبود 
هیچ حسی نداشتم که آخجون بهار میشه و گلها و سبزه ها درمیان 
بهار برام فصلی از فصل ها بود 
اینکه هر هفته و هر روز دلم بخواد برم بیرون وجود نداشت 
تو بودی که بد عادتم کردی حسین 
تو بودی که وقت و بی وقت با موتور منو می بردی این طرف و اون طرف 
تو بودی که هوای دونفره رو برام معنی کردی 
قبل از تو زندگی معمولی بود اما 
بعد از تو 
همه فصل ها برام خاطره اند 
همه فصل
برام مهم نیست چند شنبه اس. برام مهم نیست ساعت چنده. برام مهم نیست دیر شده یا نه. بذار کل دنیا قرنطینه باشن، این که بهونه چی باشه فرقی نداره. نمیدونم دارم به قول خارجیا اُوِرثینکینگ میکنم یا تو هم اندازه ی من دنبال بهونه ای اما. همین که هر چند روز یه بار شده اندازه ی پنج دقیقه دم در هم میبینمت تو این روزا غنیمته. و فکر نکن که نمیفهمم از این که نگرانیم رو برا خودت میبینی خوشت میاد! من نگرانتم و تو نگران ترم میکنی چون انگار دیدن نگران بودنم به خاطر
بابا جانم؟! من عاشق شمام :) که وقتی یک ساعت پیش دارم بهت فکر میکنم و به آرامشی که ازت می گیرم و به صدای قشنگ و گرمت، و به انرژی مثبت همیشگیت، تو بهم زنگ بزنی یهو و این انرژی رو دریافت کنی به قول خودت و بعد بشی آرامش من وسط ناراحتی و نگرانی. که بعد مهربون ترین بابای جهان باشی و بخوای تماس تصویری بگیریم و من روی ماه شما رو ببینم بابا و برام بخندی و خونه قشنگتون رو بهم نشون بدی و موهاتو باز کنی برام و بگی تو هی موهاتو از اینور میدی اینور! ببین موهای من
گل نرگس روزایی که من تو اوج احساساتم نسبت بهت بودم، به آینده امیدوار بودم، انگیزه شده بود بنزین و من با ۲۰۰ تا توی یه کوچه‌ی شلوغ تنگ که تهش یه دره‌اس میروندم. بوی دستات و دود و سونات مهتاب و بشکن مرا از نامجو. آخرین والتس از کینگ رام. کاناپه‌ی کانون. چشمات. صدات. نگاه خیره‌ی دوست‌داشتنیت.
هوس دست کردن تو موهات.
گل مريم واسه روزای ملایمی که با نبودت کنار اومدم، فهمیدم نباید ایندمو با کسی تصور کنم که هیچ ربطی بهم نداره. کسی که کل ایندشو با مری
  Day 2 Write something that someone told you about yourself that you never forget 
دوستم بهم گفت تو با کمترین تلاش بهترین نتیجه رو میگیری.
هميشه بهم گفتن تو خیلی عاقلی.
مشاورم میگه تو خیلی باهوشی.
مدیرم بالاخره اعتراف کرد تو خیلی عوض شدی ،این جمله برام خیلی باارزش بود
خیلیا بهم میگن که خیلی مهربونم‌.
یه آقایی بهم گفت من به تو هميشه به عنوان یه خانم احترام گذاشتم تو قابل احترامی این جمله خیلییییی زیاد برام باارزش بود.
امروز حالم بهتره خیابان انقلاب نرفتم اما دیشب یه کم زودتر خ
دانلود اهنگ اومدی تو زندگیم تا تو بیای غمم بره (ایوان باند) با لینک مستقیم با متن
دانلود آهنگ جدید ایوان بند بمونی برام♫ دانلود اهنگ جذاب و شنیدنی آی دیوونه بمونی برام از خیالت نمیشه درام . اومدی توو زندگیم؛ تا تو بیای، غمم بره…
آهنگ جدید ایوان بند به نام بمونی برام بمونی برام موزیک جدید ایوان بند با . اومدی توو زندگیم تا تو بیای غمم بره بی اراده هر دفه میبینمت دلم بره.
دانلود آهنگ جدید ایوان بند به نام بمونی برام عکس جدید ایوان بند عکس ها و.
چقد برام عجیبه ک از اشتباهات بقیه ب راحتی میگذرم بعد همون بقیه ب خاطر ی چیز مسخره خودشونو واسه من میگیرن و کلاس میذارنخدایا چرا دنیا برعکسه؟
تازگی ها نمیدونم چرا قلبم اینقد بد میزنههی تاپ تاپ میکنه محکمالان دقیقا فهمیدین قلبم چش شده یا بیشتر توضییح بدم؟؟؟ داداش محمد حسین رفت دیروز ساعت دوازدهالبته بردادر شوهرمه اما مثل داداش نداشتم دوسش دارم براش شیرینی کشمشی هم پختم خوبه وقتی بمیرم همه یاد شیرینی هام میفتن آخه هنر دیگه ای ک ندارمب
عرفان ببخشید من فکرمیکردم اون ناشناس تویی ولی نبودی
ببخشید زود قضاوت کردم و اون روش اوندفعه رو استفاده کردم حالا هم رمزت رو برام اس امک اس کن(شماره ای ک هازم داری)تا برات درستش کنم.
الان هم خیلی عذاب وجدان دارم زودتر اس ام اس کن برام
 
احساس آرامش دارم. برام تجربه سنگینی شد. آینده‌ام رو متأثر می‌کنه اما تجربه‌ی نابی بود؛ برام کلی آموزنده بود و فهمیدم تعادل بین عقل و احساس رو، فهمیدم که انتخاب عقلانی خیلی سست ه و با یه واقعیت جدید  می‌شه از بین بره.الان شادم. خب منم اشتباه داشتم و اشتباهاتم ریشه‌ای بودند.
دو و نیم ِ دیشب بود که تو نورای ریز ریز ِ هال رفتم سمت آشپزخونه و بقیه ی شربتی که آماده کرده بودم رو آروم روی باقلوا ها میریختم. تصویر لذت بخشی ساخته شد برام و دور شده بودم از واقعیت، تصور چنین اتفاقی تو خونه ای که خونه ی خودم باشه و کسی که اون سر تخت خوابه برام حس خوبی داشت.
 
دانلود آهنگ ایوان بند بمونی برام | کیفیت خوب و عالی
موزیک جدید و زیبای ایوان باند با عنوان بمونی برام { آلبوم عالیجناب } همینک از رسانه بزرگ جاز موزیک
Exclusive Song: Evan Band – Bemooni Baram With Text And Direct Links In jazzmusic.blog.ir

متن آهنگ ایوان بند بمونی برام
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
اومدی تو زندگیم تا تو بیایی غمم
بره بی اراده هر دفعه میبینمت دلم بره ♬♫♪نیمه ی گمشده ی من غرق پیدا ♬♫♪
شدنی قلب دوم منی اینور سینم میزنی ♬♫♪اومدی پرنده ی عشق بشینه رو ♬♫♪
 دانلود آهنگ
میشه به عنوان یادگاری ، یه جمله (یا حتی بیشتر) برام بنویسی؟مثلا دوست دارم مهمترین درس و تجربه ای که توی زندگیت به دست آوردی رو واسم بنویسی
یا یه خاطره ی قشنگ
یا حتی پیشنهاد ، انتقاد  یا نصیحت
فقط دلم میخواد پس از مدتها یه حس و حال خوب توی یکی از پستهام توسط شماها برام ثبت شه
پیشاپیش مرسی:)
لاک فیروزه ایم یه مدتیه سفت شده و نمیشه ازش استفاده کرد :( دلم گرفته ، یعنی دیشب ن حالمو گرفت ، این هفته خوب شروع شده بود ولی مثل اینکه من نمیتونم چند روز پشت سر هم خوشحال زندگی کنم ، دلم  یه لاک آبی کمرنگ که حالت صدفی داشته باشه میخواد :(
+: میدونید ؟ مهم نیست که یه دختر 23 ساله در مقابل یه پسر 15 ساله تو این جامعه حرفش خیلی بی ارزش تره ، برام مهم نیست کسی جنس مونث رو آدم حساب نمیکنه ، برام مهم نیست دنیا چقدر حق دختر ها و زن ها رو خورده ، برام مهم نیست
باز رفتم راجع به دانشگاها سرچ کنم و باز حالم بد شد
یاد تابستون ۹۶ افتادم 
یاد این که اوضام داغونه و نمیدونم چه غلطی باید بکنم. 
هیچ کس نتونست برام کاری بکنه و الان حس میکنم حتی خودم هم.
خدایا
دستم به دامنت 
یه کاری برام بکن در این راستا
پ ن: اینستاگرام رو باز کردم یه پستی اومد که نوشته بود: پس صبری کن صبری جمیل ( سوره معارج آیه ۵)
اما من خوب نیستم
نبودنت برام پر از درد و غصه بود
اشک ریختن و غصه خوردنام آخر سر منجر به کمردرد شدید شد و قلبم که دیگه نگم نمیخواست بزنه
خوشحالم که حالت خوبه و کم کم حال منم خوب میشه ایشالا
فردا میرم سرکار
امتحان کردم دیدم میتونم راه برم و بشینمو پا بشم
بودنت برام یعنی زندگی
دوستت دارم
خیلی
مراقب خودت باش لطفا
فیلم‌ها انتظارات ما رو از زندگی بالا می‌برن، سعی می‌کنیم یک چیزی شبیه اون لحظه رو بسازیم ولی واقعیت هميشه ناقص‌تر از چیزیه که تو فیلم دیدیم. هميشه» واقعا؟
بعد، اون سه ساعت تموم شد و برگشتیم خونه‌هامون؛ فرداش برام نوشت که من از دیروز تا حالا چند بار کشو رو باز کردم، کادو و بقیه وسایل رو نگاه کردم و کشو رو بستم.
و این برام کامل‌تر و قشنگ‌تر از هر سکانسی بود که می‌تونست ساخته بشه.
من وقتی میرم خونه پدرخانومم برام یه سینی چایی میارن . معمولا مادر خانومم برام چایی میریزه و یک سینی چایی میاره برام . آخه خانواده شون عادت دارن به چایی واسه همینه که مثلاً من یا دامادهای دیگه شون که میره خونشون براشون یک سینی چایی میارن .
استاد جان،
با همه ارادتی که بهتون دارم ولی باید بگم خیلی بیشعور هستید.
وقتی اسمس میدم میتونید حداقل بگید که فعلا وقت ندارم، یا فردا تماس بگیر.
واستون متاسفم جناب دکتر!
#نظرت چیه بلاکت کنم اصلا؟
*محسن: لطفا اگر وبلاگ دارید آدرسش رو برام بذارید. ایمیل زدن واسه پاسخ به نظراتتون برام کار بسیار مشکلیه!
نوشتن برام مثل رویا، مثل آرزو لطیف بود. 
مثل یه خواب عمیق بعد دو روز شب بیداری، نیاز بود.
 مثل پچ پچه های دختران نوجوان، راز بود. 
مثل صدای معشوق بعد مدتها دوری، دلنواز بود.
نوشتن برام مثل صدای جوی آب، مثل باد، مثل جوونی، پر فروغ بود.
هنوزم هست. 
اما نه مثل یک چای داغ
نه مثل یک نسیم ملایم بهاری
حالا نوشتن برام مثل معشوقی شده که های و هوی عاشقیش گذشته و داره تعیین تکلیف می کنه
مثل معشوقی که ماه عسلش تموم شده و بیشتر روز سر کاره
نوشتن حالا روی تل
تولدت مبارک رهگذرِ بی سایه ی من!
یک ساله شدی
فکر میکردم بدونِ تو میتونم
بزار راستشو بگم حتی این اواخر یک بار به این که پاکت کنم برای هميشه هم فکر کردم ولی نشد!
خاطرات یک سالمه!
تمومِ عمرمه!
اگه پاکت میکردم چیکار میکردم؟!
نوشتم غمامو بدبختیامو باهات عاشق شدم باهات تنفرم نابود شد از شیطان شیطان شد برام یه ادم عادیِ حقیر تر از هميشه که دیگه حسی به جز دلسوزی نسبت بهش ندارم
ماهی که اومد خوند نوشته هامو و بعدش گفت چرا انقدر کم تحملی؟!
مادری که شد سایه
درست فردای تولدم عکس دونفره پروفایلشو دیدم. درسته دوسش نداشتم اما دستام لرزید. دلم ترسید. پرس و جو کردم فهمیدم ازدواج کرده. واقعا فک نمیکردم اینقدر زود بتونه منو فراموش کنه. خیلی عذاب وجدان داشتم بابتش. اما زود جمع کرد خودشو. یعنی اصلا انتظار نداشتم با اون حرفای  عاشقانه ای که میزد اینقدر سریع خودشو جمع کنه ها. به هر حال پروندش برای هميشه هميشه بسته شد. بهتر. میدونم خدا بهترینا رو برام میخواد
وقتی راجع بهش حرف زدم فهمیدم واقعا انتخا
درست فردای تولدم عکس دونفره پروفایلشو دیدم. درسته دوسش نداشتم اما دستام لرزید. دلم ترسید. پرس و جو کردم فهمیدم ازدواج کرده. واقعا فک نمیکردم اینقدر زود بتونه منو فراموش کنه. خیلی عذاب وجدان داشتم بابتش. اما زود جمع کرد خودشو. یعنی اصلا انتظار نداشتم با اون حرفای  عاشقانه ای که میزد اینقدر سریع خودشو جمع کنه ها. به هر حال پروندش برای هميشه هميشه بسته شد. بهتر. میدونم خدا بهترینا رو برام میخواد
وقتی راجع بهش حرف زدم فهمیدم واقعا انتخا
استارت دوره آموزشی کارم زده شد، مغزم پر بود از نگرانی و انرژی منفی، رفت و آمد برام سخت بود، اما مثل هميشه خدایی در همین نزدیکی دستم رو گرفت و کارها رو برام حل کرد. خدایی که پیشاپیش ما بندها گام برمیداره و راهی که می رویم را آسان میکنه. خدایا شکرت که هوامو داری، خدایا شکرت که دلم را قرص می‌کنی، خدایا شکرت که کارها رو به همون سبک و سیاقی که صلاح میدونی پیش می بری. خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت.
ازش متنفرم. ازینکه انقد رقت انگیزه متنفرم. از اینکه برام قابل احترام نیست متنفرم. از اینکه از پنج سالگیش به بعد هیچ رشدی نکرده بیزارم. دیگه حتی بهشت و جهنمم برام زیاد فرقی نمیکنه، برام مهم نیست اگه دوسم ندارن و نمیتونم کسی رو دوست داشته باشم. فقط دلم میخواد صدای ناله هاش رو نشنوم چون دیگه حتی دلمم براش نمیسوزه، فقط حالم بهم میخوره. چند روز پیش یکی بهم گفت تو به هیچی نیاز نداری و این خیلی بده. ولی من خوشم اومد. اره میدونم اینجوری خیلی بی انگیزه و
وقتی این وبلاگ رو درست کردم بیشتر دلم میخواست جایی رو داشته باشم که بتونم با خیال راحت هر اون چه که از فکر و قلبم میگذره رو اونجا ثبت کنم و بنویسم و چندان برام مهم نبود که اصلا مطالبم خواننده ای داره یا نه،کسی نظر میده یا نه؟
ولی راستش الان خیلی دلم میخواد که بدونم کسی پست هامو می خونه؟و اگه می خونه نظرش چیه؟پیشنهادی برام داره یا نه؟
به حال الف و میم غبطه میخورم .که هنوز فرصت دارن برای انتخاب و تجربه ی حس های خوب . دوست داشتم جای اونا بودم .به شدت دوست داشتم جای الف بودم .
بهانه هامو به پای ناسپاسی نذار ، روزا و ماه ها و سالهایی که باید برام شیرین میگذشت تبدیل شدن به بدترین اوقات عمرم که همش رنج یه حسرت عمیق با من بود که بار سنگینی هم بود . تنها موندم و غصه هامو تنها به دوش کشیدم و تنهایی گریه کردم .به مرگ فکر کردم .این حسرت عمیق با من موند .شد جزئی از افکارم .بیشتر از هم
سلام
جوینده یابنده است.
این روزها اتفاقاتی برام میفته که واقعا به این جمله ایمان آوردم.
جوینده یابنده است.
هر قدم که جلو میرم خدا چراغ های بیشتری برام روشن می کنه. 
نمیدونم آخر راه کجاست ولی کاملا مطمینم و یقین دارم که در مسیر درستی قرار گرفتم.
این روزها شک از زندگی من کنار رفته و به یقین رسیدم.
خدا هر روز راه را به من نشون میده خیلی شفاف و آشکار.
ولی بعضی وقت ها معنی بعضی از کارهای خدا را درک نمی کنم ولی خب حتما به نفع منه.
خدایا بیشتر از هميشه شک
سلام
خیلی پسر دائی پدرم برام مهم ومحترم ،یه هفته قبل فشارش رفته بالا دکتر فقط براش قرص نوشته گفته برو،اومد خونه حالش بد شده برند تو بیمارستان بستریش کردند،این پسر دائی بابام سرطان هم داره،خوب الان چشمش خدب نمیبینهافراد میخواند کنکور بدهند لطفا اگر برا پزشکی میخوانید،این طور دکتر نباشید اهل خدمت صادقانه باشیدواقعا افراد عزیزانشون دوست دارندمیدونید چرا برام عزیز بخاطر دست شو میش هر وسی دراز نکرد،رو پای خودش وایستا ،امید زیادش به خدا
فیلم‌ها انتظارات ما رو از زندگی بالا می‌برن، سعی می‌کنیم یک چیزی شبیه اون لحظه رو بسازیم ولی واقعیت هميشه ناقص‌تر از چیزیه که تو فیلم دیدیم. هميشه» واقعا؟

بعد، اون سه ساعت تموم شد و برگشتیم خونه‌هامون؛ فرداش برام نوشت که من از دیروز تا حالا چند بار کشو رو باز کردم، کادو و بقیه وسایل رو نگاه کردم و کشو رو بستم.
و این برام کامل‌تر و قشنگ‌تر از هر سکانسی بود که می‌تونست ساخته بشه.
سال اول دانشگاه واقعا سال سختی بود برام! نمی‌دونید چی گذشت بهم پس فقط یه گرا بدم! من از اول ترم یک تا آخرش اول یه ۱۵ کیلو وزن اضافه کردم و بعد یه ۱۰ کیلو کم کردم. بی‌ثباتی روحی و فیزیکی رو از این دریابید!
یه سری چیزا شدیدا یادآور اون ایامن برام. وقتی اون چیزا برام اتفاق میفتن، یاد اون سال میفتم و یه بویی حس می‌کنم(واقعا به معنی لغوی: بو)
فک کنم نورونای مغزم آچمز شدن =)))
از بین همه‌ی این‌چیزا یکیشون صدای محمدعلیزاده‌س تو آهنگ عشقم این روزاست. او
سال اول دانشگاه واقعا سال سختی بود برام! نمی‌دونید چی گذشت بهم پس فقط یه گرا بدم! من از اول ترم یک تا آخرش اول یه ۱۵ کیلو وزن اضافه کردم و بعد یه ۱۰ کیلو کم کردم. بی‌ثباتی روحی و فیزیکی رو از این دریابید!
یه سری چیزا شدیدا یادآور اون ایامن برام. وقتی اون چیزا برام اتفاق میفتن، یاد اون سال میفتم و سه بویی حس می‌کنم(واقعا به معنی لغوی: بو)
فک کنم نورونای مغزم آچمز شدن =)))
از بین همه‌ی این‌چیزا یکیشون صدای محمدعلیزاده‌س تو آهنگ عشقم این روزاست. او
بعضی موقع ها فکر میکنم بهتره چیزی نخوام از خدا . 
چون خدا دوست نداره نه بگه ممکنه خواسته ام رو به من بده و من هنوز اماده اش نباشم و برام دردسر درست کنه . 
خدا هر موقع لایق چیزی باشم برام فراهم میکنه چون اون موقع است که میتونم از اون درست استفاده کنم. 
 
نمیدونم شاید هم اشتباه میکنم ، پس 
خدایا به من 
عقل و فهم و درک بده تا بفهمم 
دیشب بعد که شب بخیر گفتیم و رفتیم بخوابیم ,تک زنگ زده و بیدارم کرده که بیا خوابم نمیبره :))))))حرف زدیم و عاشقونه هامون بیان کردیم ,حسش قابل بیان نیست که چقدر دلمون میخواد زودتر این چند ماه دوریمون بگذره و کنار هم باشیم .
آهنگی که دیشب برام فرستاده :جور چین محسن چاووشی 
برام نوشته :
مهربونی ای عشق، نازنینی ای عشق، آخرین تیکه ی این جورچینی ای عشق.
انقد برام بی معنی شدی که خودتم فکرشو نمیکنی
دیروز دلم سیگار میخواست، رفتم سمت خونتون، تو اون خیابون شروع کردم به کشیدن، انقد خالی ام اصلا فکرشم نمیکنی
خیلی بد و مذخرفه، دیروز با اینکه مست بودم الان فقط یه کوچولو کنجکاوم بدونم اوکی شدی یا نه، ولی اصلا برام مهم نیست بخوام پیگیرت شم
وا که من چقد عوض شدم
هیچی خوشحالم نمیکنه ٬ بودن توی این دنیا اصلا هیچ جذابیتی برام نداره ! من تموم پل های پشت سرمو خراب کردم و حالا موندم وسط یه پرتگاه عمیق که هر طرفی برم ٬ میمیرم ! هیچی رو نمیتونم نه تغییر بدم نه هیچی ! آینده برام مبهمه ٬ حقیقتا خیلی در عذابم و روزها به سختی میگذره ٬ به مرگ فکر میکنم ؟ هر روز و هر روز و هر روز ! چیزی برای تغییر وجود نداره٬ یا اگه داره من نمیتونم ٬ هميشه همین بوده ! می‌دونی این روزا رو با چشم میدیدم :) ولی تلاشی برای تغییرش ندادم ! همه چ
امشب مثل هميشه از هم صحبتی باهات لذت میبردم ولی وقتی گفتی مجبورم برم شهرم، دلم بد گرفت دوست داشتم قطع کنم تا راحت گریه کنم تا صدای بغضم عذابت نده ببخش که جوری رفتا کردم انگار دوست دارم قطع کنم، که نداشتم فقط مجبور بودم
الان نوشتن برام سخته چون درست صفه گوشیمو نمیبینم، این اشکهای لعنطی نمیزاره درست ببینم
گاهی چیزهایی هست که نمیتونم رک و راحت بهت بگو و یا دسترسی بهت ندارم اون مطالب اینجا هستن امیدوارم ببینیشون
کاش این چشمه های اشک خشک میشدن
ص
آهنگ پلی شده راننده ی اسنپ ، رد عطر جا مونده ی کسی قبل از من توی اتاقک آسانسور، بهار . بهار. اردی بهشت .
همگی شون برام یادآور اینن که من روزی عاشق بوده ام. روزی قلبم برای کسی ضرب میگرفته . چه قدر برام دوره اون حسها . 
بلرز لعنتی، بلرز برای بنی بشری. بلرز و دنیام رو رنگ بنفش عشق و هیجان بده:/
میتونم بگم جالب بود برام.
چی باید بهش بگم؟ـ
_ یه تجربه‌ی جدید!
اره . جدید و تازه بود برام.
به عنوان اولین ، باید بگم
اونقدر‌هاعم وحشدناک و خجالت‌اور نبود.
الان پر از احساسات و حرف‌های جدیدم.
فقط میشه گفت از وقتی بیدار شدم تا همین الان یه روزه فوق‌العاده رو گذروندم.
لبخند زدم ، از ته دل 
با اینکه دیشب حاله خوبی نداشتم،امروز همه‌چی جبران شد.
:"))
جای تو گوشه ی دل منه از تو دوره دست همه هرچی یادمه♪ ♥‿♥ ♪با چشات میریزی شهرو بهم تو کاری کردی با دلم انقد عاشقم♪ ♥‿♥ ♪تو منو دیوونه کردی شیرین تر از عشق چه دردی کارته دیوونه کردن که همه دورت بگردن♪ ♥‿♥ ♪با چشات زل بزن توی چشام دیوونه شو برام با تو خوبه حال و هووام♪ ♥‿♥ ♪دیوونتم میدونی خودتم من که عاشقتم مث پروانه دورتم♪ ♥‿♥ ♪با چشات زل بزن توی چشام دیوونه شو برام با تو خوبه حال و هووام♪ ♥‿♥ ♪دیوونتم میدونی خودتم من که عاشقتم مث
سلام. از اونجایی که نوشته های شما برام معنای زندگی میده و با خوندنشون حس خوب زندگی رو برام منتقل میکنه ، تصمیم گرفتم ( البته با توصیه های شما) نوشتن رو همین جا بعد از مدتها شروع کنم و خواستم همین جا ازتون تشکر کنم. :)
البته میدونم که به خوبی نوشته های شما نمیشه ولی تا جایی که میتونم سعی میکنم بهتر بنویسم. 
سلام بر شما آدمای بامعرفت و مهربون بلاگفا این آخرین پستیه ک شما از آرام میخونید بهمن91اومدم و با پاییز99 دارم میرم من و کاسبرگ امروز از هم طلاق گرفتیم و من دیگه نمینویسم بلاگفا برام سرزمین عجیبی بودیه جزیره ک آدمای دوس داشتنی زیادی رو توش پیدا کردم و باهاشون گپ زدماینجا خیلی اشک ریختمخندیدم.لذت بردم تنها فضای مجازی ک معتادش بودم بلاگفا بوده هميشه. دل کندن از اینجا و شماها ک واقعا دوستتون دارم برام سخته.انگار میخوام جونمو بدم.
 
یه بار بهش گفتم هميشه برام سواله، اینایی که میگید واقعا بهش اعتقاد دارید؟ گفت اگه قرار باشه نگیم تا اعتقاد کامل که نمیشه.
 
رجائاً گفتن قبول. با ارادت گفتن قبول. حتی اگه اعتقاد هم کامل نباشه.
 
ولی.
این یکی رو مجبور نبودی اگه اعتقاد نداری بگی، مجبور نبودی شعار بدی، مجبور نبودی.
این یکی اسمش چیه؟
ریا؟ یا دروغ؟ 
اگر هم به اینها اعتقاد داشتی پس چرا عمل نکردی؟ چرا حق عمل بهش رو برام قائل نبودی؟
 
 
این یکی برای من انگار روضه اس.
حس مفت باخت
بعد از اینکه تعداد قابل توجهی از انبیاء و اوصیاء و اولیاء رو نام می‌بره و بر اونها درود می‌فرسته، می فرماید اللّهُمَّ اجعَلهُم اِخوانی فیک 
اغراق نیست که بگم همینجای دعا دوست داشتم از فرط شوق جان بدم
+دعای امّ‌داود.
+خداوندا آنها را برادران من در راه خودت قرار بده.
+ راستش اول نوشته بودم از فرط شرم، بعد دیدم حس شوقش برام خیییلی پررنگ‌تر بود. برای همین به شوق تبدیل کردم. این سخاوت امام در دعا و این بلندپروازی بسیااار دلنشین بود برام :)
هميشه فک میکردم این لحظات باید برام جز سخترین لحظاتم باشه اما امشب خودم از آرامش خودم تعجب کردم نه تپش قلبی نه بغضی نه اشکی نه عصبانیتی انگار وجودم همه چیز رو پذیرفته و راحت تر از اونچه ک فکرشو میکردم کنار اومده شایدم چون تلاشمو کردم و سختیامو پشت سرگذاشتم خدایم! شکرت اینا همش از الطاف توه ب من حقیر دوستت دارم یه جور دیگه بیشتر از قبلنا:) . خیلی وختا شده تو زندگیم ک از قبل نشستم لحظات تلخی ک مقرر بوده برام اتفاق بیفته رو تصور کردم و گفتم ای خدا
بازم هفت سالم بود ! نه دقیقا ولی نزدیک به هفت سالگیم، آره بچه بودم ! یادم نیست من از سید (پسرخالم که اون موقع تقریبا بیست و پنج، سی سالش بود) درخواست کردم تا برام داستان بگه یا سید خودش برام داستان گفت، ولی هرچی بود واقعا حوصلم سر رفته بود و به این داستان نیاز داشتم !
ادامه مطلب
جالبه که همون روزی که من داشتم به آخرین پیامم نگاه می‌کردم پی‌ام بده هنوزم نمیخوای حرف بزنی؟و جالب‌تر اینکه واقعا برام فرقی نداشت. جالب بود که اون اعتماد به نفسی که قبلا برام جذاب بود الان روی اعصابم بود. فروتن بودن چیزی ازتون کم نمیکنه بچه‌ها.فروتن و متواضع باشیم.پیمان پیمان، فروتن باش الاغ.
تا به حال با خودتون مصاحبه کردین؟ من سال‌هاست که دارم این کارو می‌کنم، و صادقانه بگم هميشه برام جذاب و لذت‌بخش بوده. گاهی جوابی به سوالات می‌دم که برای خودمم تازگی دارن، گاهی فقط با بلند گفتن اون جمله توی ذهنت هست که به درک و وضوح بیش‌تر از موضوع می‌رسی. 
از وقتی که به یاد دارم، رابطه‌ی دوستانه و رفاقت برام یه‌جور ایده‌آل و اسطوره بوده، خیلی پیش‌تر از این‌که فیلم‌های کیمیایی رو کشف کنم و جذب نثر شاعرانه‌اش از رفاقت و بودن برای دیگری ب
دانلود موزیک از این شهر برو 2 از دنیا به همراه لینک مستقیم 
 
دانلود آهنگ دنیا به نام از این شهر برو 2 320
دانلود آهنگ دنیا به نام از این شهر برو 2 128
 
در ادامه شاهد متن شهر برو 2 هستید:
از این شهر برو برو یه جایی که زندگی کنیتو جز خودت به هیچکی فکر نمیکنیغم تو چشمامو حس نمیکنهفقط برو همینو بساز امشب تورو سپردمت به اون که پیششیکه واسش از همه چی دست میکشیاز این به بعد اسم عشق میشه چیبرو که بد دلم شکستشکستن منو نگاه میکنیتو روزگارمو سیاه میکنیبدون م
رمان سگ هوس باز من داستان واقعی که می توانید قسمتی از این را مشاهده کنید
قسمتی از رمان:آرایش کردم باز هم چشمامو بیشتر ماریا برام ریمل و خط چشم کشید رژ لب هم زدم میکسش کردم رو لبام آماده شدم .ماریا برام زنگ زد آژانس 
تابلوی نقاشی که به تازگی تمومش کرده بودم رو به عنوان کادو بردم و هنرمو به جذاب چشم مشکی هدیه بدم تابلو تصویری از کوهستان بود با دریاچه و با یه آهو وبچه اش که پای دریاچه بودن این یکی از بهترین آثارم بود  رضا هم کلی مخالفت کرد تابلو
بهم یاد دادی بترسم از محبت کردن به آدما. یا از ین که آدما بهم محبت کنن. بترسم از کوچکترین قدمی که آدما برام بر میدارن.
بهم یاد دادی هیچ کس بی توقع برام کاری نمیکنه. حتی تو.
بهم یاد دادی کمک کنم به بقیه،  بدون این که علاقه ای به اونها یا اون کار داشته باشم. بهم یاد دادی چطوری هرکاری رو عاری از احساس کنم و انجام بدم.
من با این اندوخته، چطور باید زندگی کنم ؟
این رو هم لطفا سریعتر بهم یاد بده.
هميشه یکی از فانتزی هام این بود ماشین داشته باشم ، بعد هر روز بیام سوار شم ببینم یکی برام گل گذاشته :))
امروز کتابام رو که داشتم درس میخوندم جا گذاشتم روی میز ؛ رفتم راند تا ظهر ، ظهر برگشتم بردارمشون که دیدم یه تکه کاغذ یکی گذاشته زیر کتابم و روش نوشته : 
Fly without wings, dream with open eyes
یعنی بدون بال پرواز کن و با چشمهای باز رویا ببین‌. 
خیلی خوشم اومد.
یعنی هرچیز دیگه ای نوشته بودن گذاشته بودن اینقدر برام خوشآیند نبود.
کلی بهم انرژی مثبت داد. 
و خب ب
این روزها به مرگ فکر می کنم ، دیروز توی واتساپ دو تا عکس از خودم وقتی که خواب بودم برام اومد ظاهرا دوستم زودتر از من بیدار شده بود و ازم توی خواب عکس گرفته بود بعد وقتی که به مرخصی رفت عکس ها رو برام فرستاد !
تو نظر خودم شکل یه جنازه بودم ، لحظه ای حس عجیبی بهم دست داد و مثل لحظاتی که اتفاقاتی میفته و بهم تلنگری زده می شه این بار هم تلنگری زده شد و من رو به یاد مرگ انداخت .
ادامه مطلب
امروز 25 ساله شدم
قبلا 25 ساله بودن آدما از نظرم خیلی عجیبو غریب بود ولی الان میفهمم که مفهوم سن واقعا ی عدده :)
این ی ماه آخر خیلی اتفاقا برام افتاد که سعی میکنم یجوری هضمشون کنم به کمک روانشناس:)
امیدوارم تو 25 سالگیم حس پوچی و افسردگی دست از سرم برداره و حال خوب داشته باشمو ی آدم موفق
 بسازم از خودم:))
راستش حتی خجالت میکشم که از خدا بخوام کمکم کنه ولی شما برام دعا کنین ازش بخواین:)))
خدایا ازت میخوام انقدر کارای مهم وعلمی و دوست داشتنی برام درست کنی که دیگه وقت نکن حتی قفل گوشیمو باز کنم :)
خدایا هرچی که دوست دارم اما برام خوب نیستو ازم دور کن.
خدایا توان وحافظه وتلاش وصبرمو بیشترکن وکمکم کن به هدفای علمی که دارم برسم.
 
پ ن:اخلاق وبی حوصلگی هامم درست کن.
ادامه مطلب
دانلود آهنگ مهدی مقدم پاییز برام بده
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * پاییز برام بده * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , مهدی مقدم باشید.
دانلود آهنگ مهدی مقدم به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Mehdi Moghadam called Paeiz Baram Bade With online playback , text and the best quality in mediac
متن ترانه مهدی مقدم به نام پاییز برام بده
نیستی یه روزی من میمیرم از این درد قلبم فقط واسه تو زندگی میکردهوا چه دلگیره بازم بارون زده انگار
ی ایمیل برام اومده از طرف دبیرخانه یک همایش ملی درباره کارآفرینی
و ازم دعوت شده برای حضور در کنفرانس یا پرزنت یکی از مقالاتم
همایش تو اصفهون برگزار میشه حدود 10 روز دیگه
من و این همه خوشبختی محاله
 
 
+البته به شرطی که دعوتشون مدل اصفهونی نباشه و برام بلیت هواپیما و محل ست در خور شأن در نظر گرفته باشند اِهِم اِهِم :دی
++ شلوغ نکنید یکی یکی بیایید جلو برای عکس و امضا :)))
نابودم حالم بده فکر و خیال دارم واقعا نمی دونم خداوند برای فردام چه چیزی رو مناسب خواهد دید!؟
به قول همین مخاطب آخر وبلاگم خدا هرچیزی برامون بخواد همون خیرمون و بهترینه
دوست داشتم بدونم خدا برام چی رو صلاح خواهد دونست تا خودمو باهاش وفق بدم و از اتفاق افتادنش شوکه نشم.
خیییییییلی میترسم به زودی برام اتفاقی خواهد افتاد که نمیدونم چطور بشه برام بهتره؟
و واقعاً نمی دونم!
تقریبا
تو اتفاق افتادنش هم دستم به جایی نمیره که حتی اگه بدونم فلان چیز ش
سلام :)
حالتون خوبه؟
حقیقتا اومدم یه مطلبی رو اینجا بنویسم ولی یه چیزایی دیدم. حالا سوالی برام پیش اومده که خوشحال میشم اگه کسی هست که میتونه بهم جواب بده، این کارو بکنه
یه سری نظرات هست که به طور خودکار وارد بخش هرمه میشه و معمولا هم زبان نوشتاری شون انگلیسیه
امروز نشستم با کمک translate یه سری ها رو ترجمه کردم.
بعضی هاشون همچین بی ربط به پست مربوطه نبود
حالا سوالی که برام پیش میاد اینه که آیا اینا ربات هستن؟ مطمئنا پست ها رو که خب بعضی هاشون ط
وقتی که بعد از بیست روز و اَندی فرجه برگشتم شاهرود.پامو که گذاشتم توی خوابگاه حسم حس دلتنگی بود:)
دلتنگ تخت دنجم :)
دلتنگ اتاق تمیـــزمون :) 
دلتنگ  درخت سنجد گوشه ی حیاط .که همـــه ی زورشو زده سایه درست کنه برام انقدری که دیگه شاخه هاش داره میرسه به زمین :))) 
دلتنگ سالن تلوزیونش.نماز خونه شاتاق هایی که برام رنگ خونه ی همساده دارن :)
دلتنگ خونه دومم
حالا اینجا.الان.امروز ٦تیر ٩٨!
پارسال اینموقع دوروز مونده  بود به کنکورم الان حتی
میدونی صبا دوستی با تو هم معایبی داره و هم محاسنی.اول میخوام چیزهای خوبی بگم که با تو تجربه کردم .ذوستی با تو یعنی یه نفر هست که تو رو درک  می کنه ، کسی که دوست داره و برات ارزش و احترام قایل؛ یعنی کسی که حواسش به تو هست؛ یعنی داشتن کسی که با فکر کردن بهش دلت از دنیا و آدمهاش قرص می شه، بودن تو یعنی یه گوشه دنج داشتن برای هر چیزی.
اما یه عیبی هم داری اینکه من همش حس می کنم تو وقتی میای به سمت من که خودت بخوای به این فکر نمی کنی شاید عارفه الان به من ا
خب. من فردا کارنامه میگیرم و احتمالش زیاده که مامانم تبلتو ازم بگیره .
خب خداحافظ دوستان
تورووو خدااااا برام دعا کنینننننننننننن
 
 
 
 
 
 
 
 
دعا کنید اونقدراهم نریده باشممممممممم
❤❤❤❤❤❤❤❤❤
خداحافظ . . . 
ى چیزى بگین اروم شمممممممممممم
سلام دوستای گلم امیدوارم حالتون خوب باشهمن نمیدونم شماچقدربه دعااعتقادداریدولی من خودم خیلی اعتقاددارمیکی از بهترین دوستای عزیزمن که خاطرش برام خیلی عزیزه
وخیلی برام باارزشه قرارطی این هفته وهفته آیندهیه خبری بهش برسهوبه قول خودش سخت به دعااحتیاج دارهازتون میخوام شماباقلبای پاکتون براش دعاکنید که همه چیزاونجورکه دلش میخوادپیش بره
خیلی ممنونم ازتون❤️
ترسناکه.
دوست ندارم این اتفاق برای من بیفته.
ترجیح میدم توی اوج *** از درد بمیرم ولی اتفاق نیفته.
درسته هیجان انگیزه و ادمو به وجد میاره حتی منو. ولی بازم این چیزی از ترسناک بودنش کم نمیکنه.
شاید تصورش برام جالب باشه اما واقعیتش برام وحشتناکه.
ولی خب ذوق زدن واسه بقیه یه کم ازار دهندست وقتی میبینی توهم میتونی توی اون شرایط باشی.
بیخیال اصن هر چه بادا باد. فعلا از نمای ماه رنگارنگم لذت میبرم .البته فقط توی این موضوع.
حالم به همو میخوره از اینکه یه جوری نگام میکنی که دوباره بهت فکر کنم!
شایدم‌نگات واقعا هیچ‌معنایی نداشته باشه، ولی برای من داره ، تو این شرایط که دارم فراموشت میکنم یهو نیا وسط ، یهو یجوری نگام نکن انگار
ولی خب خدا رو شکر امشب اصلا برام‌مهم نبودی ، خدا رو شکر ، خودم بودم ،رفتارام خنده هام.
خدا رو شکر که داری بی اهمیت میشی ، و میدونی جالبیش چیه؟
دیگه دست و پا چلفتی نیستم ، اتفاقا رفتارای تو برام خنده داره.انگار تو هول شدی .
مطمئنم که اتفاق بدی افتاده. اتفاقی مثل شناخته شدن، دیده شدن، درک شدن. برام مهمه؟ نه. فقط امیدوارم که تموم شه. این بخش از زندگی برخلاف میلم (یا شایدم دقیقا با میل خودم) بیش از اندازه کش اومده. وقتشه از این برهه‌ی فاکد آپ گذر کنم. با اینکه وابستگیا دست و پامو بستن. باید سنگامو با خودم وا بکنم. می‌خوام یا نمی‌خوام؟ همه چی برام یه بازیه؟ کاش یکی بود از بیرون میزد تو گوشم تا حواسم سر جاش بیاد. گیج و سردرگمم.
مطمئن نیستم.
می‌خوام یه مشت بزنم تو صورتم.
 چند وقت پیش به آقای ن. پیام دادم که داده‌های مربوط به ژن چند نفر رو برام بفرسته. در واقع پرسیدم میشه برام بفرستید؟» و جواب این بود که چطور؟» چون بالاخره شوخی که نیست! من ممکنه با داشتن اطلاعات مربوط به ژن چند نفر بمب اتم بسازم و حیات بشری رو به نابودی بکشونم!
اون قدر جوابش برام دور از انتظار بود که تا چند روز چت رو باز نکردم. بعد از چند روز هم باز کردم ولی چیزی نداشتم که بگم.
دیروز دوباره برگشتم سر همون کار و امروز دوباره بهش پیام دادم که لطفا
امروز از کلاس برمیگشتم 
یهو از جلو بیمارستانی رد شدم‌ که ننه اونجا بود 
رفتم‌ داخل که‌ برم مثل هميشه بهش سر بزنم ببینم‌‌‌ امروز ناهار خورده یا نه 
رفتم 
جلو در ورودی گل میفروختن
یاد ننه افتادم 
یاد جمله ای که میگفت اگر برام‌ گل بیاری خوب میشم 
لبخند زدم‌
رفتم‌ یه گل خریدم و خواستم‌ برم‌ ملاقات.‌ ساعت ملاقات نبود اما‌ نگهبان اونجا منو خیلی دیده‌بود , فکر کرد اومدم‌ بجای مامان وایسم‌ پیش ننه که مامان‌بره خونه 
درو برام‌ باز کرد اما
یعنی یه روزی میشه که این آوارگی هام تموم بشه؟
خدایا این چه بساطیه که من باید اینقدر بین شرکت های مختلف واسه حمالی های مختلف پاسکاری بشم؟
خدایا خودت همه چیز رو ختم به خیر کن.میبینی که از هیچی نترسیدم و هر کاری برام پیش اومد انجام دادم.از این به بعد هم انجام میدم ولی به نظرم موقعشه که یه اتفاقی بیفته ، نه اینکه هر روز همه چیز بدتر بشه.
یه جایی هستم که خیلی خطرناکه:(
برام دعا کنید.
برای یک حسم دلیل منطقی و عرفی دقیقی پیدا نمی کنم:
همسرم اگر بزرگترین اشتباهات رو بکنه یا اشتباهاتی بکنه که برام هزینه داشته باشه (اعم از روحی. عاطفی. مادی.)
باز هم خط قرمزمه.
کما اینکه کاملا برام روشنه اختلافات فکریمون. حتی از روزهای اول محرم شدن اینها رو فهمیدم.
گاهی حتی افکار اشتباهش واقعا خسته ام میکنه.
گاهی واقعا حس خفگی پیدا میکنم. اما.
اما هميشه خط قرمزم بوده.
هميشه حس پدرانه قوی ای نسبت بهش داشتم.
حتی آزارهای کوچیکی که توی زند
یادمه وقتی به دنیا اومدم تو منو خیلی دوست داشتی
خیلی خیلی زیاد
هميشه کنارم بودی، هميشه مراقبم بودی، هميشه میپرسیدی چی میخوام که برام بیاری، و بیشترین زمان بیداریت کنار من بود
من بغلیت و وابسته ات شده بودم
هر روز بزرگتر شدم
تپلی تر شدم
خسته میشدی از اینکه مدام بغل میخواستم، منم مدام گریه میکردم که بغلم کنی، هم دلت برام میسوخت هم کفرت در میومد
چیزای دیگه ایم شروع کردم به خواستن مثل "با من بازی کن"
با بزرگ تر شدنم هم خواسته هام بزرگتر میشد
منو ب
هنوز هم برام قابل هضم نیس ولی از  96.11.1 تا الان چیزی حدود یه سال و نیم باید میگذشت تا بفهمم چقد تغییر کردم و مطمئنم اگه تایم کمتری میگذشت محال بود بتونم قبول کنم این واقعیتو.
نمیخام و نمیتونم راجع به خوب یا بد این تغییرات یکی دوساله حرف بزنم ولی کاملا مشهوده برام که از اون محمدحسین دوسال قبل فقط یه سایه خیلی کمرنگی مونده. واقعا آدم چطور میتونه سخت معتقد باشه به پایبندی به اصول ثابتش و تو یه سال نصفشونو زیرپا بزاره؟
چطور؟؟
تغییرات هورمونی در من اینطوره که 7ماه شب و روز هورمون های بدنم در حال تغییر هستن
دکترا میگن!من که سر در نمیارم و دلیل این همه بی قراری منن
من در میان جمع و دلم جای دیگر است
تو جمع نشستم ولی نمیتونم افکارم و کنترل کنم!
هربار هم داروهام عوض میشه این تغییرات بدتر میشه!
الان تمام بدنم گورگرفته و انگار حرارت میخواد از سرم بزنه بیرون!!!!
دکترا برام ارامبخش مینویسن
ارام بخش ها اثر مخرب تری دارن انگار!
آرومم میکنن بی حوصله ام ولی تو بی حوصلگی بازم خودم ن
اصلا یادم نبود آخرین باری که اومدم اینجا کی بوده 
الان که تاریخش رو دیدم یاد اون روزهای پرالتهاب دوباره برام زنده شد
خداروشکر که تموم شدن و با خوبی تموم شدن 
مادرم جراحی شدن و حالشون خوبه ممنون از همه که نگران بودن 
براتون دعا میکنم هیچ وقت شرایطی که من تجربه کردم رو تجربه نکنین 
برام دعا کنین هیچوقت دوباره چنین شرایطی رو تجربه نکنم
ممنونم از همگی 
معیارهای زیبایی برام ذره ای اهمیت نداره وقتی خودمو زیبا میدونم ! منظورم این نیست که معیارای زیبایی مخالف ویژگی‌های منن، اصلا زیاد ازشون اطلاع ندارم. اما کلا چه موافق ویژگی هام باشن چه مخالف برام مهم نیست. 
کما اینکه هممون زیباییم و مگر میشه اصن آفریده خدا زیبا نباشه؟!(حالا که مینویسم بیشتر بهش آگاه میشم، اسمش نوشتنه یا معجزه؟!) بقیه‌اش داستانه و راه پول دراوردن عده ای.
بسم الله
وقتی دوباره دلم گرفت از این همه آرزوی مادرم
از این همه لباس
این همه پارچه
و گفتم کاش مادرم این همه برام آرزو نداشت
و برای بار نمی دونم چندم سوره مريم آمد
کاش ازدواج امتحان سخت زندگی ام نبود
بعد از ازدواج متوجه یه سیستمی توی خانواده همسرم شدم که برام خیلی عجیب بود. وقتی مریض میشن فوری میرن یه دوجین تخم مرغ میارن و شروع میکنن به "چشم فلانی" گفتن که البته برای احترام به حضار (که اسم اونا هم گفته میشه) بترکه ی اولشو نمیگن. خودشون که میگن خوب میشیم با این کار ولی من خوب شدنی ندیدم. هميشه برام سواله چرا به جای این کار به ذکر و صدقه متوسل نمیشن. 
شما هم تجربه ای در این مورد دارید؟ خودتون استفاده میکنید؟ تا حالا در مورد تاریخچه ش چیزی شنیدی
بعد از ازدواج متوجه یه سیستمی توی خانواده همسرم شدم که برام خیلی عجیب بود. وقتی مریض میشن فوری میرن یه دوجین تخم مرغ میارن و شروع میکنن به "چشم فلانی" گفتن که البته برای احترام به حضار (که اسم اونا هم گفته میشه) بترکه ی اولشو نمیگن. خودشون که میگن خوب میشیم با این کار ولی من خوب شدنی ندیدم. هميشه برام سواله چرا به جای این کار به ذکر و صدقه متوسل نمیشن. 
شما هم تجربه ای در این مورد دارید؟ خودتون استفاده میکنید؟ تا حالا در مورد تاریخچه ش چیزی شنیدی
مثل گیاه وقتی خشک میشه دیگه خشک شده تمام مراقبت های عالم رو به پاش بریزی فایده ای ندارد هفته پیش از ناچاری مجبور شدم زنگ بزنم به شخصی و ازش کمک بخوام خیلی بد جوابم رو داد تعجب کردم کمکی که من خواستم نه زیاد بود نه عجیب رسیدم خونه احساس کردم توی ذهن من اون آدم برای هميشه مرده نفرتی عجیب بهش پیدا کردم بعد فکر کردم بودن یا نبودنش روی این کره خاکی برام فرقی نمیکنه همینطور که برای اون همینطوره این دوسال اینقدر از دست رفتاراش عصبانی بودم و به خاطر ا
صبح 23 نوامبر یک صبحی متفاوت برام بود. از ساعت 6 صبح رفتیم کنار ساحل ورزش کردیم و آرش مثل یه مربی پا به پای من میدوید. تمام این روزها برام درست مثل یه فیلمی میمونه که انگار خیلی وقت بود منتظر تماشاش بودم.
وقتی به این دوره ها و آینده شغلیم فکر میکنم، تلاش های آرمسترانگ درست روبروی چشام قرار میگیره. همه چی منظم و مرتبه و برنامه ریزی شده است و هیچی بهتر از این نمیشه. 
درسته که قرار نیست مثل آرمسترانگ فضانورد بشم ولی این شرایط و خاص بودن شغلم باعث شده
اتفاقی که برام افتاده عجیب نیست. فوق‌العاده هم نیست. انگار فقط تو نقطه‌هایی که بازنده میشدم بیشتر حواسم هست و خشمم نسبت به خودم و دیگران به طرز قابل توجهی کمتر شده. مث بقیه نمیتونم بگم من تازه متولد شدم و فلان. دکتر گفت آرامش بهترین اتفاقیه که میتونه براتون بیوفته و فک کنم گرفتمش. نفیسه بهم گفته بود قبلش اعلام هات رو بنویس و دیشب نگاهشون کردم و دیدم که آره. چقدر قشنگ. 
ولی میتونم بگم اتفاقی که برام افتاد به جا بود. 
من دوست نزدیک خیلی داشتم!! از اون ها که از ریزترین جزییات زندگی هم خبر داشتیم
ولی توی این ۵ سال و اندی، زندگی من به معنای واقعی کن فی شد و شاید خوشی های زندگیشون را بخاطر ترحم به من با تاخیر گفتند و امروز بی وفایی چهارمین دوستم برام روشن شد سه تاش را راحت گذاشتم کنار و الان هیییییچ برام مهم نیستن ولی این آخری بدتر از همه دلم را سوزوند و با اینکه کل اخلاق و روحیاتم را حفظه اگه زودتر خبر خوشش را گفته بود، کلی خوشحال میشدم و کم کم خودمو آماده

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها