دانلود آهنگ جدید حسین رستمی به نام بیا رفيقوم
Download New Music Hossein rostami Called Bia Rafighom
دانلود آهنگ در ادامه مطلب…
دانلود آهنگ جدید حسین رستمی به نام بیا رفيقوم
این آهنگ جدید با دو کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ و لینک مستقیم بهمراه پخش آنلاین برای شما کاربران گرامی سایت برج موزیک آماده دانلود شده است که می توانید با مراجعه به ادامه مطلب این آهنگ خوب و به یاد ماندنی را دانلود و گوش کنید.همچنین شعر و متن آهنگ را برای شما در سایت قرار داده ایم.
برای پخش آنلاین آهنگ
بنشين رفيقوم تا درد دل بگیوم - پارت بلاگ
partblog.ir/post/بنشين+رفيقوم+تا+درد+دل+بگیوم/
دانلود اهنگ درخواستی بنشين رفيقوم تا درد دل بگویوم ببین چه کرده فلک با حالو روزوم . متن آهنگ چه بگویم از سالار عقیلی چه بگویم نگفته هم پیداست غم این دل مگر .
بشین رفيقوم تا درد دل بگویوم - لیست بلاگ های اتومات blog.allblog.ir/post/بشین+رفيقوم+تا+درد+دل+بگویوم/
دانلود موسیقی جدید رستاک بنام اختیاریهDownload New Music Rastaak – Ekhtiariehترانه: حامد عسکری , موزیک: رستاک حلاج , تنظیم: اش
شب خواست تا به هیأت ماهت در آورم آیینه از دو چشم سیاهت در آورم حوا شدی به وسوسه , تا آدمت شومیوسف شدی که از ته چاهت درآورمبنشين نترس , دست به مویت نمی زنم بگذار تا که شال و کلاهت در آورم بنشين و سر گذشت مرا مو به مو بخوان تا از دل تو آتش آهت در آورم تا دل بخواهتان بشوم , زودتر بگو خود را چه شکل با چه شباهت در آورم مشکل پسندمن , چه کنم تا که خویش را مقبول طبع و طرز نگاهت درآورم؟سیدمحمدعلی رضازاده
✍✍
ملک الشعرای چشم هایت.
بیا و آرام بنشين
جان آرامم !
که وقت سرور است وسرودن!
شامگاه شعرنوشیدن است.وشیدایی چشیدن
تأخیرنکن
بیاوبنشين برسر کارستان خویش
توفقط بنشين و موی پریشان کن
تنها ؛ بنشين و آشوب کن درشهر دل
می شود روی بچرخانی وبنشينی ام درمقابل؟
شعرگفتنم می آید.!
می شود چشم بگشایی وشراب بریزی در جام جانم !؟
دوسه جرعه نگاه کفایت می کند کام تفتیده را .
بیا ؛بیابنشين و خنده سرکن که جهان جان می گیرداز ترانه ی تبسم ت.
تو زلف بگشا
ت
دانلود اهنگ رفيقوم دردت به جونم ای داداش مهربونم - پارت بلاگ
partblog.ir/post/دانلود+اهنگ+رفيقوم+دردت+به+جونم+ای+داداش+مهربونم/
دانلود اهنگ رفيقوم دردت به جونم ای داداش مهربونم. اگر هرگونه سوال و یا اشکالی در رابطه با این زمینه و یا هر زمینه تحصیلی مانند: مدرسه ، دانشگاه ، کنکور ، ارشد ، دکتری .
اهنگ رفيقوم دردت به جونوم ای داداش مهربونوم - پارت بلاگ partblog.ir/post/اهنگ+رفيقوم+دردت+به+جونوم+ای+داداش+مهربونوم/
دانلود اهنگ درخواستی بنشين رفيقوم تا در
_
_ یکصندلیبگذاروسطپاییزلعنتی
_ بنشيننظارهگرباشبراینآسمانکریه
_ بگذاربهجایِتوآسمانبباردبراینزمین
_ فقطبنشينوببینودقکنوبمیر (!) _
.
.
.
✍
@pourkariman
• رضا پورکریمان
• پاییز ۹۷
دانلود آهنگ جدید عاشقانه و شاد آرام آرام آتش به دلم زدی بنشين که خوش آمدی رضا بهرام با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang aram aram atash be delam zadi benshin ke khosh omadi az
دانلود آهنگ آرام آرام آتش به دلم زدی بنشين که خوش آمدی رضا بهرام
♫ در پی چشمت شهر به شهر خانه به خانه …شدم روانه ×!*/-
♫ ♫ گل عشقم را چیدی دانه به دانه چه عاشقانه !!×!*/-
♫ آرام آرام آتش به دلم زدی بنشين که خوش آمدی ♫… رویای من ×!*/-
// این تو این جان من شوق چشمان من ♫… عا
دانلود آهنگ جدید قشنگ عاشقانه و جذاب برای کسی که دوستش داری از رضا بهرام به نام گل عشقم را چیدی دانه به دانه چه عاشقانه ارام ارام اتش به دلم زدی بنشين که خوش آمدی با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang gole eshgham ra chidi dane be dane che asheghane aram aram atash be delam zadi benshin ke
دانلود آهنگ گل عشقم را چیدی دانه به دانه چه عاشقانه آرام آرام آتش به دلم زدی بنشين که
در پی چشمت شهر به شهر خانه به خانه شم روانه گل عشقم را چیدی دانه به دانه چه عاشقانه♩♫/
یک بار قبل تر ها نوشته بودم من از عددهایی که به دو میچسبند واهمه دارم
کمتر از پنج شش روز دیگر آخرین عدد دو ثابت زندگیم تمام میشود
من هیچ وقت دیگر هجده سالگی را قرار نیست تجربه کنم
شوق بیست سالگی راهم دیگر نمیکشم عاشق رسیدن به بیست و چهار سالگی هم نمیتوانم باشم
قطعا دلهره بیست و پنج سالگی راهم دیگر ندارم
قرار نیست دیگر به بیست و هفت سالگی برسم و با خودم فکر کنم که چیز دیگری تا سی سالگی نمانده
تمام این سه دهه ای را که تجربه کردم فقط میتوانم به
♦️شعری بسیار زیبا (#صلح)
تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیانکن
ندارم جز زبانِ دل، دلی لبریزِ مهر تو
تو ای با دوستی دشمن.
زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونریزی ست
زبان قهر چنگیزی ست
بیا، بنشين، بگو، بشنو سخن، شاید
فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید.
برادر گر که می خوانی مرا، بنشين برادروار
تفنگت را زمین بگذار
تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو
این دیو انسان
دل به یار بی وفای خویشتن دادم و دیدم سزای خویشتن هرکه ننشیند به جایِ خویشتن افتد و بیند سزایِ خویشتن . محمدرضا شجریان در خواست شعر مرحله ششم دل به یار بی وفای خویشتن دادم و دیدم سزای خویشتن AMIRHOSSEIN KOSARI on Instagram: مثنوی مخالف،سه گاه دل . دل به یار بی وفای خویشتن دادم و دیدم سزای خوی. شتن زخم فرهاد و من . اشک ما باده ما wisgoon \"همچو فرهاد بود کوه کنی پیشه ما\" تصنیف همچو فرهاد همچو فرهاد تصنیف \"همچو فرهاد\" حسین تهرانی، شهرام ناظری ، سالار عقیلی. S
دانلود آهنگ یا برگرد یا این دل را برگردان از سالار عقیلی
Download New Music Che Begooyam- Salar Aghili
دانلود آهنگ جدید سالار عقیلی با نام چه بگویم
دانلود آهنگ یا برگرد یا این دل را برگردان از سالار عقیلی
متن آهنگ چه بگویم از سالار عقیلی :
♫ ♫ نکست وان ♫ ♫
چه بگویم نگفته هم پیداست غم این دل مگر یکیو دوتاست
به همم ریخته است گیسویی به همم ریخته است مدت هاست
چه بگویم نگفته هم پیداست غم این دل مگر یکیو دوتاست
به همم ریخته است گیسویی به همم ریخته است مدت هاست
یا برگ
دلم میخواست توی چشمانت نگاه میکردم و معانی ذهن و قلبم را بیترجمه میفهمیدی
کلماتم گاهی بزرگترند از ذهنم، از زبانم، قلمم
نمیشود بکشم و بیارم و قطار کنم
بیا بنشين به اندازه یک لحظه بینهایت با همدیگر سکوت کنیم.
من فقط حس انتظار دارم. حس انتظار برای یک آغوش گرم و طولانی.تو. تو چه حسی داری؟ شاید تو هم منتظر. منتظرِ.
بیا انتظار را حواله ی ابر ها کنیم.بیا کنار من بنشين، پتو را میکشم دورمان.
آب میریزم.
آب بنوشیم.
از نو زاده شویم.
بیا مستی مکن ، بنشين
نمی بینی دگر ما را
بیا با آستین بزدای ، اشک چشمهایم را
مرو ، آخر پشیمان میشوی
دانم که می جویی پس از من در ره میخانه
هر شب رد پایم را
من آخر می روم ، اما تو با افسوس می بوسی
نشان دستهایم را در این پیمانه ها هرشب
چو بوم خسته تنها می نشینی و اشک می ریزی
بیادم تا سحر پشت در میخانه ها هرشب
چو شبها باد سرگردان وحشی سر به در کوبد
تو پنداری منم
پر می زنی از جای و می خندی
کلون کهنه را وا میکنی ، اما مرا دیگر نمی بینی
سرشک از دیده می ب
بسمالله الرحمن الرحیم
کاش مىشد که حرفهایم را
روبروى تو، مو به مو بزنم
تا که آزردهخاطرت نکنم
باز باید به شعر رو بزنم
شعر، دنیاى کوچکى که در آن
تو براى همیشه مال منى
من، جواب سکوت مبهم تو
و تو زیباترین سوال منى
وَهم زیباى من سلام، کمى
بنشين باز پاى صحبت من
بنشين دردِ دل کنم با تو
حامى روزهاى غربت من
بنشين، شعر تازه دم کردم
باز هم تشنهى شنیدن باش
روى یک قله رو به آغوشم
باش و آمادهى پریدن باش
تو در آغوش من؟ چه رویایى
حیف در شعر و
سیاهی کجاست؟ مگر نه آنکه غرقی؟ پس نمیبینیاش.
سیاهی همان من است، همین دنیا، همین وجود و همین زندگی
جستجوی بیهودهایست، راهها همه بنبستند و این شهر گور آرزوهایت شده.
بنشين و سیاهی را تماشا کن و غرق شو، یک نفس عمیق و دیگر هیچ.
بسمالله الرحمن الرحیم
کاش مىشد که حرفهایم را
روبروى تو، مو به مو بزنم
تا که آزردهخاطرت نکنم
باز باید به شعر رو بزنم
شعر، دنیاى کوچکى که در آن
تو براى همیشه مال منى
من، جواب سکوت مبهم تو
و تو زیباترین سوال منى
وهم زیباى من سلام، کمى
بنشين باز پاى صحبت من
بنشين دردِ دل کنم با تو
حامى روزهاى غربت من
بنشين، شعر تازه دم کردم
باز هم تشنهى شنیدن باش
روى یک قله رو به آغوشم
باش و آمادهى پریدن باش
تو در آغوش من؟ چه رویایى
حیف در شعر وا
جان خوش است ، اما نمیخواهم که جان گویم تو را
خواهم از جان خوش تری باشد، که آن گویم تو را
من چه گویم کانچنان باشد که حد حسن توست ؟
هم تو خود فرما که چونی ، تا چنان گویم تو را
جان من ، با آنکه خاص از بهر کشتن آمدی
ساعتی بنشين ، که عمر جاودان گویم تو را
.
.
بس که میخواهم که باشم با تو در گفت و شنود
یک سخن گر بشنوم ، صد داستان گویم تو را .
جان خوش است ، اما نمیخواهم که جان گویم تو را
خواهم از جان خوش تری باشد، که آن گویم تو را
من چه گویم کانچنان باشد که حد حسن توست ؟
هم تو خود فرما که چونی ، تا چنان گویم تو را
جان من ، با آنکه خاص از بهر کشتن آمدی
ساعتی بنشين ، که عمر جاودان گویم تو را
.
.
بس که میخواهم که باشم با تو در گفت و شنود
یک سخن گر بشنوم ، صد داستان گویم تو را .»
ناگریز است گل از صحبت خار
چمن و باغ، بفرمان قضا است
نتوان گفت که خار از چه دمید
خار را نیز درین باغ، بهاست
چرخ، با هر که نشاندت بنشين
هر چه را خواجه روا دید، رواست
هر گلی، علت و عیبی دارد
گل بی علت و بی عیب، خداست
پروین اعتصامی
چون گرد حرم گشتی با خان خدا بنشين چون می به قدح کردی بر چشمه زمزم زن
گر تکیه دهی وقتی، برتخت سلیمان ده ورپنجه زنی روزی، در پنجه رستم زن
گر دردی از او بردی صد خنده به درمان کن ور زخمی از او خوردی صد طعنه به مرهم زن
زاهد سخن تقوا بسیار مگو با ما دم در کش از این معنی، یعنی که نفس کم زن
فروغی بسطامی
بعد از مدتها .
خودم را نشاندم گفتم درست است که دلت گرفته آدمها همینند تو میشوی اولویت آخرشان بعد نرسیده به تو حذفت میکنند
حالا که حذف شدی بیا بنشين یک چیزی نشانت بدهم
و حالا دلم کمی آرام گرفته
دیگر یاد گرفتم تنهایی آرامش کنم در میان آشوب بی توجهی ها
اما تو . یادت بماند این دوران را
گذر این روزها برایم سخت شد اما فراموش نمیکنمشان
سیب سرخ انار سرخ به دومن یار بزنه .
اگه دیروز که بعضی پانترکیستهای تماشاگرنما یا تماشاگرهای پانترکیستنما، به اسم طرفداری از تیم محبوبشون شعار "خلیج عربی" سر دادن،یه چک زیر گوش هر کدوم خوابونده بودیم، امروز اینقدر وقیح نمیشدن که به ارتش ترکیه سلام نظامی بدن!
پ.ن: فوتبالی نیستم.ولی برای فهمیدن معنی این حرفها و کارها نیازی به فوتبالی بودن نیست! فقط خطاب به بعضی میگم:
مرا بهل که همان داغدار خود باشم
به جای خود بنشين تا به کار خود باشم!
#دیدگاه_شخصی
در این خلوت روزهایم را می نویسم. کارهای زندگی. خیابان ها. خریدها. آدم هایم. اشیا. واژه ها. شعر. شاید هم خلوت نیست چون خودم خواسته ام و این یعنی چیزهایی را هم نمی نویسم. تا هر جای هر سو هم که بتوانی بدوی، جاهایی هست و وقت هایی که خودت می گویی این سمت نرو یا دور بزن و برگرد یا بنشين و نفسی تازه کن.به هرحال این ها هم طوری است از این زندگی. این نوشته ها. این ننوشتن ها و پاک کردن ها یا دور ریختن ها. جدی نیست آن قدر که فکر می کنم. هست. فقط هست مثل خیلی چیزهای
مثل کوهیم و از این فاصله هامان چه غم استلذت عشق من و تو نرسیدن به هم استما دو مغرور، دو خودخواه، دو بد تقدیریمعاشقى کردن ما شرح عدم در عدم استمثل یک تابلوى نیمه ى نفرین شده اىدست هر کس که به سوى تو بیاید قلم استعشق را پس زدى اى دوست ولى پیش خداهر که از عشق مبّرا بشود ، متهم استمى روى ، دور نرو ، قبل پشیمان شدنتفکر برگشتن خود باش و زمانى که کم استقبل رفتن بنشين خاطره اى زنده کنیم بنشين چاى بریزم ، بنشين تازه دم است
تقی سیدی
رونق جان صفا بست گهی بستان را
نغمه و چلچله مرغ غزل خوش خوان را
می ببارید به دشت و چمن باز رسید
بوی ریحان گل باغچه و ایوان را
می رسد معجزه ای بعد شبی تار وسیه
گوش باشد شنوا چشم دل عرفان را
ای که بر دایره ای شعله کشد نور امید
پشت هر ابر سیه ان گذرا ایمان را
ته هر کاسه مسکین شکوفا نگرت
اندکی چشم به بهاری پس ان بوران را
درس باشد از این قافله ی عمر عجیب
باز ای الهه ی ناز با دل من بسازکین غم جانگداز برود زبرم
گر دل من نیاسود از گناه تو بودبیا تا ز سر گنهت گذرم
باز می کنم دست یاری به سویت درازبیا تا غم خود را با راز و نیازز خاطر ببرم
گر نکند تیر خشمت دلم را هدفبه خدا همچو مرغ پر شور شعفبه سویت بپرم
آن که اوبه غمت دل بنددچون من کیست؟ناز توبیش از اینبهر کیست؟
تو الهه ی نازی در بزمم بنشينمن تو را وفا دارم بیا که جز ایننباشد هنرم
این همه بی وفایی ندارد ثمربه خدا اگر ازمن نگیری خبرنیابی اثرم.
کریم ف
امیرالمومنین علیه السلام فرمود از جمله عالم ست که از او زیاد نپرسی جا مه اش نگیری و چون بر او وارد شدی و گروهی نزد او بودند بهمه سلام کن و اورا نزد آنها تحیت مخصوص گردان مقابلش بنشين و پشت سرش منشین چشمک مرگ با دست اشاره مکن پر گویی مکن که فلانی و فلانی بر خلاف نظر او چنین گفته اند و از زیادی مجا لستش دلتنگ مشو زیرا مثل عالم مثل درخت خرماست باید درانتظار باشی تا چیزی از آن بز تو فرو ریزد و پاداش عالم از روزه دار شب زنده داری که در راه خدا جها
امیرالمومنین ع فرمود از جمله حقوق عالمست که از او زیاد نپرسی و جامه ش نگیری و چون براو شدی وگروهی نزد بودند بهمه یلام کن اورا نزد انها بتحیت مخصوص. ،گردان مقابلش بنشين وپشک سرش منشین چشمک مزن با دست اشاره مکن پرگویی کن که فلانی فلانی بر خلاف نظر او چنین گفته اند واز زیادی مجالستش دلتنگ مشو زیرا مثل عالم مثل درخت خرماست باید در انتظارباشی تاچیزی از ان بر تو فرو ریزد و پاداش عالم اروزه دار شب زنده داریکه درراه خدا جهاد کند بیستر است
من کَزین فاصله غارت شدهی چشم توام
چون به دیدار تو اُفتد سر و کارم چه کنم؟
سیدحسن حسینی
هیچ یعنی من ِ از حسرت رویت دلتنگ
منِ آواره یِ در وسعتِ یک عالمه هیچ
اولین صفحـــه تقدیر دو دستم پـر پــوچ
دومین صفحه این قصه بی خاتمه هیچ
بــی تــو اقلیم زمین در نظرم یک کف خاک
هفت دریا همه در چشم ترم یک نمه هیچ
هیچ یعنی که مرا نشنوی از اینهمه بغض
هیچ یعنی که مرا نشنوی از اینهمه هیچ
"بنشين بر لب جــوی و گذر عمـــــر ببین"
ما نشستیم و ندیدیم جز این زمزمه هی
گلهای زرد، بنقش و قرمز گلفروشیها را به حال خودشان بگذار. یک روز و دو روز عطر خوش رزهای بیریشه را فراموش کن. من برای تو نهال آوردهام. نهالی از درخت زیبای یاس. تا آن را در گوشهی خانهات بنشانی. چرا گوشه؟ آن را ه میان خانه بنشان، دور آن بنشين، پیش او چای بنوش. من برای آب دادن به آن نهال به تو سر خواهم زد و تو با قلبی که از حرارت من میتپد به آن رسیدگی خواهی کرد. به دورش ربان خواهی بست. درخت یاسم را به پیش خود حفظ کن. روزی گلهای آن را با
بنشين در کنارم، در مقابلم
دستانت را در دستانم بگذار
تا لطافت دستان زیبایت دشواری زندگی را از من بزداید
بیا و بنشين تا بوسه ای بر دستانت
تسکین لبهای جستجوگرم باشد
که سالها تو را جستجو کردند و نامت را فریاد
در چشمانم نگاه کن
بگذار در دریای زیبای چشمانت سیر کنم
در زلال چشمانت غبار تن بشویم
و چون کودکی پاک از نو زاده شوم
سخن بگو، با من سخن بگو
بگذار تا آوای زیبایت، همه صداها و فریادها را
همه دشنامها و کینه ها را از ذهنم بزداید
به خوابم بیا و در روی
یا دائِمَ الفَضلِ عَلَی البَریَّه
یا باسِطَ الیَدَینِ بِالعَطیَّه
یا صاحِبَ المَواهِبِ السَّنیَّه
صلِّ عَلی محمّدِِ و آلهِ خَیرِ الوَری سَجیَّه
وَ اغفِرلَنا یا ذَالعُلی فی هذِهِ العَشیَّه
+از اعمال امشب اینه که ده بار این ذکر شریف رو بخونیم ^_^ (معنیشم اگه متوجه نشدید و دوست داشتید خودتون سرچ کنید دیگه خدا خیرتون بده)
عید تون مبارک رفقا. این عید واقعاً "عیدمونه" و هرکس به اندازهای که مجاهدت کرده از این عید بهره خواهد برد. انشالله که خدا
پاک کن برداشتم دیشب ولیپاک کردم هرچه را منغیرعشقپاک کردم دردوهجروغربت ودلخوشی هایی هر آنچهغیرعشقمشق من شد خط خطی من بازهمپاک کردم جمله ها راغیرعشقعاقبت درصفحه کاغذ نماندجز کلام ماندگاریغیرعشقصبح شد رفتم به سوی مدرسهزنگ خورد، آن زنگ اونگ عشقبازهم خانم معلم آمد ومشق ها را دید بالبخند عشقروی مشق من کشید یک خط سرخخط سرخ روشنزیبای عشقباز برمن خنده زد یعنی جوانمانده ای بد جور درسودای عشقمن زجا برخواستم بی اختیارگفت :بنشين ای توخاطر خوای ع
Bax
این کلمه، ریشهی فعل دیدن» در ترکیست و همه افعال در ترکی برای دیدن» مثل دیدم, خواهی دید, اگر ببینی, میتونی ببینی, دیده بودهای و. همهشون با همین bax شروع میشن.
همچنین bax همون جایگاه فعل امر مفرد رو داره و معنای ببین» هم میده.
.
خلاصه اینکه در ترکی ریشهی هر فعلی همزمان فعل امر مفرد هم هست. مثلا:
Dur بایست
Ged برو
Bax ببین
Vur بزن
iç بنوش
at بینداز
Gəz گشت بزن
De بگو
bil بدان، آگاه باش، بفهم
sev دوست داشته باش
Elə, et, yap, qıl انجام بده، بکن
.
همه این بالا
دنیا هست رو شونم،سنگین.
تکلیفای الکترومغناطیس که تموم شد اینجوری بودم که خب حالا چی؟!تمرینای نجوم خب بعد چی؟!حالت جامد خب بعد چی؟!کیهان،خب بعد چی؟! امتحانای ترم،خب بعد چی؟!ترم بعد،خب بعد چی؟!ترم بعدترش٬خب بعد چی؟!مقطع تحصیلی بعدی،خب بعد چی؟!فلان،خب بعد چی؟!بیسار،بعد چی؟!بهمان،بعد چی؟!بعد چی،بعد چی،بعد چی،بعد چی،بعد چی،بعد چی،بعد چی،بعد چی،بعد چی،بعد چی،بعد چی،بعد چی،بعد چی،بعد چی،بعد چی،.
ول میگردم،الکی میخندم
از دویدن خستهام،
زیبا
زیبا هوای حوصله ابری استچشمی از عشق ببخشایمتا رود آفتاب بشویددلتنگی مرا
زیباهنوز عشقدر حول و حوش چشم تو می چرخداز من مگیر چشمدست مرا بگیر و کوچه های محبت رابا من بگردیادم بده چگونه بخوانمتا عشق در تمامی دل ها معنا شودیادم بده چگونه نگاهت کنم که تردی بالایتدر تندباد عشق نلرزد
زیباآنگونه عاشقم که حرمت مجنون رااحساس می کنمآنگونه عاشقم که نیستان رایکجا هوای زمزمه دارمآنگونه عاشقم که هر نفسم شعر است
زیباچشم تو شعرچشم تو شاعر استمن شع
دانلود آهنگ جدید عاشقانه خیلی زیبا از رضا بهرام به نام در پی چشمت چشمات شهر به شهر خانه به خانه شدم روانه با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang dar pey chashmat shahr be shahr khane be khane shodam ravane
دانلود آهنگ در پی چشمت شهر به شهر خانه به خانه شدم روانه رضا بهرام
در پی چشمت شهر به شهر خانه به خانه شدم روانه ♩♫/
گل عشقم را چیدی دانه به دانه چه عاشقانه ♩♫/
آرام آرام آتش به دلم زدی بنشين که خوش آمدی رویای من ♩♫/
این تویی این جان من شوق چشمان
چهارمین لیوان چاییمو میخورم صدای تلوزیونو بلند میکنم فینال کرلینگ رو تحلیل میکنم میگم کانادا سنگشو نباید اونجا میزاشت میگم سوئیس تکنیکی تر بازی میکنه این ست دبل نکنه امتیازی هم ب کانادا نمیده روبروت نشستم ولی به هیچ کدوم از حرفایی که میزنم گوش نمیدم میون افکار خودم دست و پا میزنم گُمم تپش قلبمو حس میکنم دلم شور میزنه خودمو از عکسای دسته جمعی گوشیم پاک میکنم، نخ به نخ سیگارای مچاله و خیس زیر تختم رو دود میکنم، با طناب دار فدر خودکشی میکنم و
چهارمین لیوان چاییمو میخورم صدای تلوزیونو بلند میکنم فینال کرلینگ رو تحلیل میکنم میگم کانادا سنگشو نباید اونجا میزاشت میگم سوئیس تکنیکی تر بازی میکنه این ست دبل نکنه امتیازی هم ب کانادا نمیده روبروت نشستم ولی به هیچ کدوم از حرفایی که میزنم گوش نمیدم میون افکار خودم دست و پا میزنم گُمم تپش قلبمو حس میکنم دلم شور میزنه خودمو از عکسای دسته جمعی گوشیم پاک میکنم، نخ به نخ سیگارای مچاله و خیس زیر تختم رو دود میکنم، با طناب دار فدر خودکشی میکنم و
مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم
طایر قدسم و از دام جهان برخیزم
به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی
از سر خواجگی و مکان برخیزم
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم
بر سر تربت من با می و مطرب بنشين
تا به بویت ز لحد رقص کنان برخیزم
خیز و بالا بنما ای بت شیرین حرکات
کز سر جان و جهان دست فشان برخیزم
گر چه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کش
تا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم
روز مرگم نفسی مهلت دیدار بده
تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخیز
رویِ صندلی اتوبوس نشسته بودم و تقریباً کسیهم وسطِ اتوبوس سَرِپا نبود. تو ایستگاه بعدی مردی پا به سن گذاشته با چهرهای جا افتاده و ریشی از تَه زده و سبیلی کاملاً مردانۀ مردانه واردِ اتوبوس شد. کُلاهِ نمدی قهوهای رنگی رویِ سرش داشت که گوشهایش را نمیپوشاند. چندین نفر بُلند شدند و جایشان را بهاو تعارف کردند ولی مرد قاطعانه نپذیرفت! من فقط نگاه میکردم. با خودم گفتم:تعارف را کنار بذار مرد! بنشين رویِ یکی از صندلیها!» اتوبوس حرکت کرد و
بیخود شو به پیشام آ، یا با همه تنها شوای باهمه زین جا رو، ای بیهمه با ما شو
تو مست خودی با خود، این باده نمیدانیمن مست توام بی تو، ای بیتو به دریا شو
من قصّه نمیدانم، افسانه نمیخوانمتو گر سر حق داری، بی سر به ثریّا شو
با خلق به سودایی، این خلق نمیدانمآن خلق حق ار یابی با آن به سر جا شو
بی چشم تو را دیدم در محفل بیخوابانبی حرف ندا آمد: ای روح به بالا شو
حلمی تو چه میجویی؟ آن خانه به جان پیداستبنشين و به پنهان رو، برخیز و هویدا شو
سر انگشتانم که میسوزد یعنی وقت نوشتن از توست
بیا در خیالم آرام بنشين ؛ میخواهم صدای نفس هایت را بنویسم مهربان.
سال هاست که من با خیالت سر می کنم زندگی را. و با خودت عاشقی!
آری
کنارم که هستی ، زمان هم مثل من دستپاچه میشود ، عقربه ها دوتا یکی می پرند !
اما همینکه می روی تاوان دستپاچگی های ساعت را هم من باید بدهم! جانم را می گیرند ثانیه های بی تو بودن.
گاهی وقت ها آدم ها از یک جایی به بعد ؛
از یک روزی به بعد؛
از یک نفر به بعد ؛
دیگر هیچ چیز برایشان مع
امشب بالاخره نامه رو شروع کردم.
براش نوشتم که حس ورتر رو دارم. هرچند که لوته ای رو از دست ندادم.
+ عزیزدلم
برایت خوانده بودم "بنشين رفیق تا که کمی درد دل کنیم/اندازه ی تو هیچکس مهربان نبود/اینجا تمام حنجره ها لاف می زنند/ هرگز کسی هرآنچه که می گفت آن نبود"
یادمه پارسال وقتی نشسته بودیم توی زیرگذر میدون ولیعصر براش خوندم.
حالا میخوام حرف بزنم. می خوام بگم این چهارماه چی بهم گذشت که سکوت کردم و دوباره از همه دورتر شدم.
عصر جدید واقعی:
در برنامه عصر جدید هر فرد هنر خاص خود را ارائه می کند و داوران طبق شگفتی هنر ، نظر می دهند.
زندگی هر فردی نمایش هنر ارائه خوبی هاست و شاهدان واقعی ، داوری را بر عهده دارند. خداوند ، امام زمان عجل الله فرجه، ملائکه و اعضا و جوارح شاهدند و آیا هنر خوبی را ارائه کرده ایم که برای امام زمان عج شگفتی داشته باشد و نمره مثبت به ما بدهند. آیا وضعیت ما مورد رضایت ایشان هست؟
همه موسم تفرّج به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نه، بنشين کنار
F#m
در پی چشمت شهر به شهر
F#m Bm F#m
خانه به خانه شدم روانه
F#m
گل عشقم را چیدی
F#m Bm F#m
دانه به دانه چه عاشقانه
C#m D F#m
آرام آرام آتش به دلم زدی
F#m Bm C#m
بنشين که خوش آمدی رویای من
C#m D F#m
این تو این جان من شوق چشمان من
F#m Bm C#m
عاشق ها میکشی زیبای من
D C#m Bm F#m
مثل تو دنیـا نـدیـده فصل عشق ما رسیده
Bm D
رو نمایان کردی و یک شهر دستش را بریده
C#m D
کفرمو دینم تو هستی
Bm
دستایی که از عصر میلرزه رو زور میکنم که چند خطی بنویسن! نمیشه ننوشت از حالی که بده
اونم وقتی که کسی نیست که براش حرف بزنی
و حتی اگرم باشه دردی دوا نمیشه دلی که تنگه که گشاد نمیشه
چند روزی بود که به طرز عجیبی دلتنگش بودم و براش بی قرار! دیشب که دلو به دریا زدم دوستش گفت که تو یه خفت گیری خیابونی گوشیشو ازش گرفتن
گفت حالش خوبه ولی از همون لحظه که بهم گفت حال من بده
تصور میکنم که چقدر ترسیده؟ چقدر ممکنه آسیب دیده باشه؟ چقدر اذیتش کرده؟!
من موندم و گر
زندگی را ورق بزنهر فصلش را خوب بخوانبا بهار برقصبا تابستان بچرخدر پاییزش عاشقانه قدم بزنبا زمستانش بنشين وچایت را به سلامتی نفس کشیدنت بنوش.
زندگی را باید زندگی کرد، آنطور که دلت می گوید.مبادا زندگی را دست نخورده برای مرگ بگذاری! " #نسرین_بهجتی "
مگسوار از سر خوان وصال خود مران ما را
نه مهمان توام آخر بخوان روزی بخوان ما را
کنار از ما چه میجویی میان بگشاد می، بنشين
به اقبالت مگر کاری برآید زین میان ما را
از آنم قصد جان کردی که من برگردم از کویت
معاذا الله» که برگردم چه گردانی به جان ما را
تو زوری میکنی بر ما و ما خواهیم جورت را
کشیدن چون کمان تا هست پی بر استخوان ما را
رقیبان در حق ما بد همی گویند و کی هرگز
توانند از نکو رویان جدا کردن بدان ما را
چو اجزای وجود ما مرکب شد ز سودایت
چه غ
یار عیسوی مذهب میل مذهب ما کن
یا بیا مسلمان شو یا مرا نصارا کن همرهم به مسجد آ مومن و مسلمان شو یا مرا ببر با خود ساکن کلیسا کن کاسه ی سرم کشتی هر دو دیده ام طوفان ناخدا بیا بنشين سیر موج دریا کن از زبور و از تورات از قرآن و از انجیل دلبرا بیا بگذر صفحه ی دلم وا کن
شاعر؟؟
حکایت
دو درویش در راهی با هم میرفتند. یکی بیپول بود و دیگری پنج دینار داشت.درویش بیپول، بیباک میرفت و به هر جایی که میرسیدند، چه ایمن بود و چه ناامن، به آسودگی میخوابید و به چیزی نمیاندیشید. اما دیگری مدام در بیم و هراس بود که مبادا پنج دینار را از کف بدهد.
بر چاهی رسیدند که جای ان و راهن بود.اولی بیپروا دست و روی خود را شستو زیر سایهی درختی آرمید. در همین حین متوجه شد که دوستش با خود چه کنم چه کنم میکند!برخاست و از او پرس
متن آهنگ گل من رضا بهرام
در پی چشمت شهر به شهر خانه به خانه شدم روانه گل عشقم را چیدی دانه به دانه چه عاشقانهآرام آرام آتش به دلم زدی بنشين که خوش آمدی رویای مناین تو این جان من شوق چشمان من عاشق ها میکشی زیبای مندر پی چشمت شهر به شهر خانه به خانه شدم روانه گل عشقم را چیدی دانه به دانه چه عاشقانه
ادامه مطلب
ساقی بَسی خُمارم ، پُر کن تو جام مارا
از شَهدِ بوسه هایت ، تَرکن تو کام ما را
بر بامِ کُلبه ی عشق ، بنشين که مَست گردم
هرگز مکُن تو تَرکِ ، تارَکِ بام ما را
شاعر معاصر : داوود جمشیدیان ، متخلّص به سِتین
دانلود آهنگ علی زند وکیلی بهار دلنشین | متن و بهترین کیفیت
آهنگ زیبا و بسیار شنیدنی علی زند وکیلی بنام بهار دلنشین همراه با متن و دو کیفیت 320 و 128
Exclusive Song: Ali Zand Vakili – Bahare Delneshin” With Text And Direct Links In jazzmusic.blog.ir
متن آهنگ علی زند وکیلی بهار دلنشین
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
تا بهار دل نشین آمد به سوی چمن♬♫♪ ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن ♬♫♪چون نسیم نو بهار برآشیانم کن گذر♬♫♪ تا که گلباران شود کلبه ی ویران من ♬♫♪تا بهار زندگی آمد بیا آرام جان♬♫♪ ت
بازدیدِ وقت و بی وقت از برخی نوشته هایم، با زبان بسته پیام هایی از شما به من می رساند که، شرمنده ام. همین. امیدوارم که بتوانم این پرچین شرمساری را بشکنم و. همین. دیگر آنکه از دیروز مدام در گوش خودم می خوانم که نکند انتقام بگیرم! نکند دوباره گند بزنم به خودم، نکند باز خودم را شرمنده ی خودم کنم! که قوی بمانم، انتقام نگیرم، انتقام خوب نیست مهرداد، انتقام شیرین هم نیست، انتقام نگیر مهرداد، خواهش می کنم، بنشين سر جایت و از پنجره بهار را تماشا کن و
چه بی رحم اند ، آنان که با شکمی سیر ، به گرسنگان درس صبوری و قناعت می آموزند . ای تمام ابر های سیاه ، در هم بپیچید و آنقدر ببارید که تمام این فاصله ها را آب ببرد . که مرگ بشود خط تساوی میان تمام آدم های دنیا ، که شاید پایان یابد این ارتفاع نا همگون . تو که کفش هایت از ابر های آسمان است ، از حال من که کفش هایم از ریگ های بیابان است چه می فهمی . تو که حسرت در دل و نگاه و باورت رنگ باخته ، از حسرت کودک خیره از پشت شیشه قنادی ، چه میدانی . تو همه چیز را دیک
شیعیان! دیگر هواى نینوا دارد حسینروى دل با کاروان کربلا دارد حسیناز حریم کعبۀ جدّش به اشکى شُست دستمروه پشت سر نهاد، امّا صفا دارد حسینمىبرد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیمبیش از اینها حرمت کوى منا دارد حسین.او وفاى عهد را با سر کند سودا ولىخون به دل از کوفیان بیوفا دارد حسین.آب را با دشمنان تشنه قسمت مىکندعزّت و آزادگى بین تا کجا دارد حسین.دست آخر کز همه بیگانه شد، دیدم هنوزبا دم خنجر نگاهى آشنا دارد حسینشمر گوید گوش کر
تنهاییام را با تو قسمت میکنم، سهم کمی نیست
گستردهتر از عالمِ تنهایی من عالمی نیست
غم آنقدر دارم که میخواهم تمام فصلها را
بر سفرهی رنگین خود بنشانمت، بنشين غمی نیست
حوّای من بر من مگیر این خودستایی را که بیشک
تنهاتر از من در زمین و آسمانت آدمی نیست
آیینهام را بر دهان تکتک یاران گرفتم
تا روشنم شد، در میان مردگانم همدمی نیست
همواره چون من نه! فقط یک لحظه خوب من بیندیش
لبریزی از گفتن ولی در هیچ سویت محرمی نیست
من قصد نفی بازی گل
خستگی حسی کِشدار است زمان دوایَش نیست و روز به روز زنده ماندَن را سختتر میکند . مثل این است که کسی پایَش را رویِ گلویت گذاشته باشد و بگوید نفَس بکش
نه دلت میآید نفسَت را قطع کنی نه میتوانی قطعَش نکنی وقتهایی هم هست که منتظِری فقط یک نفر پیدا شود که پایش را بگذارد روی گلویت و بگویَد نفس بکش تو هَم او را بهانه کنی و کار را تمام !
"خستگی" که میگویم غرَضم کوفتگی بدن و قرمز شدنِ چشمها از فرطِ بیداری و اینجور داستان ها نیست! منظورم وقت
وقت نبودنت ، همه گل واژه شاعری
پژمرده نگاه به در دارند
وهیچ کاری از شبنم چشمانم برنمی آید
چشمان منتظرم را به قاصدک سپردم
شاید آن هم برود دور شاید
وشاید خبر از آمدنت وگوشهام را گوشواره
مترسک دشت مهربانی ات
شاید آمدنت را زود ترجار زد بی تو حتی خورشید صبح
میلی به تازه تابیدن ندارد بیا کنار پنجره یادها بنشين شاید نسیم مهربانی
تا دیداری دیگر زنده نگه دارد
زندگی را
دخترک بیچاره، تنهاکه شدی، اخرشب که شد، هیس، یواشکی، هیچکس نفهمد، جلوی اینه بنشين، دستت را روی تصویرت بکش، روی گونه ات، ارام لپ خودت را بکش و ریز بخند. همان کوفتی ها را بردار و صورتت را نقاشی کن. شاد. خیلی خیلی شاد. مثل دلقکها. بعدلبخند بزن. زورکی. زیاد. ارام ارام بلندتر و بلندتر. قهقهه بزن. مثل دیوانه ها. بعد گریه کن.میان همان خنده ها یکهویی بزن زیر گریه. به چشمهای خیست در اینه نگاه کن! زیباترشده اند، تیرگی زیرچشمهایت هم شاعرانه بنظرمیرسد نه؟ بع
مأمون رقی نقل می کند:
روزی خدمت امام صادق علیه السلام بودم، سهل بن حسن خراسانی وارد شد، سلام کرده، نشست. آن گاه عرض کرد:
–
یابن رسول الله، امامت حق شماست زیرا شما خانواده رأفت و رحمتید، از چه رو
برای گرفتن حق قیام نمی کنید، در حالی که یکصد هزار تن از پیروانتان با
شمشیرهای بران حاضرند در کنار شما با دشمنان بجنگند!
امام فرمود:
– ای خراسانی! بنشين تا حقیقت بر تو آشکار شود.
به کنیزی دستور دادند، تنور را آتش کند. بلافاصله آتش تنور افروخته شد، به طو
امروز رفتم یک موسسهی آموزش زبان که آزمون تعیین سطح بدهم، کلاسش چیزی نبود که انتظارش رو داشتم، برگشتنی چند کیلومتر رو پیاده اومدم و خسته شدم، از اون خستگیها که درنمیرود، آخرش هم تقلب کردم و یک کدئین انداختم، اون پیاده اومدنت بهر چه بود و این کدئین خوردنت بهر چه. با خستگی درنرفته دارم آهنگ گوش میدم، یکی میگه کاش روز رفتن تو، گریه چشمم را نمیبست، یکی هم میگه بنشين لحظهای، رو در روی من، چایم را با عطرت هم بزن، ملت خجستهن. ولی یکی خ
مامون
رقّى - که یکى از دوستان امام جعفر صادق(ع) است - حکایت میکند:
در منزل آن حضرت بودم که شخصى به نام سهل بن حسن خراسانى
وارد شد و سلام کرد و پس از آن که نشست، با حالت اعتراض به حضرت اظهار داشت: یاابن
رسول اللّه! شما بیش از حدّ عطوفت و مهربانى دارید، شما اهل بیت امامت و ولایت هستید، چه
چیز مانع شده است که قیام نمى کنید و حقّ خود را از غاصبین و ظالمین باز پس نمى
گیرید، با این که بیش از یک صد هزار شمشیر زن آماده جهاد و فداکارى در رکاب شما
هستند؟ !
ام
نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانیکه به دوستان یک دل سر دست برفشانیدلم از تو چون برنجد که به وهم در نگنجدکه جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانینفسی بیا و بنشين سخنی بگو و بشنوکه به تشنگی بمردم بر آب زندگانیغم دل به کس نگویم که بگفت رنگ رویمتو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانیعجبت نیاید از من سخنان سوکمعجب است اگر بسوزم چو بر آتشم نشانی؟دل عارفان ببردند و قرار پارسایانهمه شاهدان به صورت تو به صورت و معانینه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتمهمه بر
آن که او دیده ی جان و دل و نور بصر است
هر کجا می نگرم صورت او در نظر است
خبر از دوست بدان بر که ندارد خبری
ور نه آنجا که عیان است چه جای خبر است
ره بدو برد کسی کز پی خود دور افتاد
اثر از دوست کسی یافت که او بی اثر است
ره بی پا و سران است تو نتوانی رفت
بنشين خواجه تو را چون هوس پا و سر است !
تو بدین چشم کجا چهره معنی بینی
چشم صورت دگر و چشم معانی دگر است
شمس مغربی
بدنبال روزنهای ام. هرچقدر که میخواهد کوچک باشد. از آفتاب آموختهام که چگونه باید از ریزترین روزنهها خود را به تو رساند و دستهایت را به گرمی گرفت. چگونه باید روی موهایت مکث کرد و آخرسر صورتت را بوسه باران کرد. من همهٔ اینها را از آفتاب آموختهام. از کسی که هیچوقت نمیتواند تو را روی پاهایش بنشاند و هر روزِ خدا، صبح زود، میآید و روی پاهایت مینشیند. و تو میگذاریاش. تو میگذاریاش اما مرا نه!؟
بگذریم. غیر از گذر راهی نیست. آسمانم را ب
در کافه بنشين، چند خطی کتاب بخوان. شاید این مغازه ها (ببخشید کافه ها) روزگاری نباشند یا شاید این کتاب های قلم خورده دیگر از رنگ هم بیفتند. شاید دیگر منی نبودم که منتظرش نشسته باشی. تا به حال فکر کرده ای به جای بارانی بروی تا شاید از آن چتری که خریده ای استفاده کنی. یا در فصلی سرد لباس نپوشی تا قرص های سرماخوردگی ات مصرف شوند. شاید ما به دنبال اندوهی میگردیم که اشکهایمان را برایش سرازیر کنیم
مجلسی علیه الر حمه از اکمال الدین صدوق روایتی نقل میکند که ابو الادیان خادم و نامه رسان اما حسن عسگری ع امر انحضرت بمداین رفت وروزیکه بسامره برگشت امام وفات کرد بود ابوالادیان جعفررا دید که اماده نماز خواندن بر امام شد ناگاه کودکی را دیدپیش امدعبای جعفر را کشبد فرمود عمو عقب بایست که من بنماز،خواندن بر پدرم از تو سزاوارترم مرات ج 1 ص422 حدیث 2 محمد بن اسماعیل گوید حضرت ابومحمد امام یازدهم ع قریب 20 روز پیش از مرگ المعتز اسحاق بن جعفر زب
گاهی فکر. نمیکنم. مطمئنم. اینستاگرام با همهی چیپ بودن و مزخرف بودن، چرت بودن، چندش بودن و مبتذل. بله مبتذل بودنش جای خوبیست. یک جاییست به هرحال. که آدم میتواند ابتذالِ ناگهان از ناکجای غیر قابل حدس پیدا شدهاش را در آن تخلیه کند. (مثل آشغالی که بین بقیهی آشغالها پرت میشود.) تا درون آدم، تو در تو نشود، پیچ و تاب نخورد، پیچیده نشود، متراکم نشود. و نشت نکند در وبلاگش!
”ابتذال هم اصلا چیز خوبیست جناب! دردناک است، زجر آور است. خودِ م
وبلاگ گل زیبا این روز مبارک را تبریک عرض می کند .
" قسم به کسی که جان علی در دست اوست همه امور نیک و بدی که بر بندگان جاری میشود، از شب نیمه شعبان تا پایان سال، در این شب تقسیم میشود. هیچ بندهای نیست که این شب را احیاء دارد و در آن دعای خضر بخواند، مگر آن که دعای او اجابت شود. بنشين ای کمیل هنگامی که این دعا را حفظ کردی خدا را در هر ، یا در هر ماه یک شب، یا یک بار در سال یا حداقل یک بار در طول عمرت، با آن بخوان، که خدا تو را یاری و کفایت
آنشب که زمین ز لطف ایزد
از فوج فرشته موج می زد
آنشب که صدای بال می داد
سجاده به مهر، حال می داد
درسینه چه گفت ، مرغ آمین؟
می گفت دمی به ذکر بنشين
باید که دراین میانه باشی
در حلقه زلف، شانه باشی
سر زد ز دلم سرشک دیده
از دل، بخدای، تا سپیده
انگار کسی مرا نظر کرد
آن گم شده در مرا خبر کرد
یک لحظه نوای نور یا نور
پیچید درون چاه، مسرور
تا یوسف عصمتم که چاهی است
وان نور که خفته در سیاهی است
خود را به زلال غیب بندد
درهای گناه و عیب بندد
صد شکر ، ز چاه رستم
دانلود اهنگ میخندی تو دنیا رنگی
دانلود آهنگ میخندی تو
دانلود آهنگ شیرین خیال از گروه دال
دانلود بنشين لحظه ای رودرروی من
دانلود آهنگ میخندی تو گروه دال
میخندی تا دنیا رنگی تازه شود متن
متن اهنگ طعم شیرین خیال دال بند
دانلود آهنگ sweetness of a dream
بگذار مسئله را گر چه تلخ، ولی واقعی، برایت روشن کنم. در این دنیا احتمال اینکه تو فقط با ازدواج با خانم ایکس یا آقای ایکس خوشبخت شوی و با هیچ کس دیگر خوشبخت نشوی چیزی در حدود یک تقسیم بر هفتصد میلیونه. تازه از اینها بگذریم، تو قسم جلاله میخوری که حتما با ایشان خوشبخت میشوی؟!
اصلا یک سوال! من الان من هستم و تو الان من. تو فکر میکنی چون من به او نمیرسم دارم برایت صغرا و کبرا میآورم؟ یقیناً اشتباه میکنی. تو الان در این موقعیت بحث توانا
دانلود رمان جدید بوی یاس پژمرده
نام رمان : بوی یاس پژمرده
نویسنده : ا.اصغرزاده
موضوع : عاشقانه،اجتماعی
فرمت دانلود رمان : APK (اندرویدی ) PDF (برای کامپیوتر ، تبلت و …)
تعداد صفحات : ۳۶۲
خلاصه رمان :
دانلود رمان بوی یاس پژمرده بیـا کمی کنارم بنشين،بگذار مهمان
نوازیام را به رخت بکشم،خانه را غرق بوی یاس میکنم تا با هرقدم برداشتنت
عشق را تنفس کنی! ای تمنای من ای یارجان،عشق همان بوی یاس پیچیده تو خونه
است که منتظر آمدن توست,فقط دیر نکنی
فردا امتحان شیمی ازمایشگاه دارم. حوصله احدالناسی را ندارم. پرداخت هزینه خوابگاه را انقدری پشت گوش انداخته ام که احتمالا جریمه بخورد و حالا هم که گویا رمز دوم و اینها فلان شده! باید دوش بگیرم، کمدم را مرتب کنم، و بعد بروم در اتاق جدید ببینم انجا میشود درس خواند یا چه!
اگر فکر کرده اید توان روانی اش را دارم که فقط تماس بگیرم و ببینم جواب mri چه شده و وقت بعدی دکتر کی است سخت در اشتباهید. از بس مرغ خورده ام که حالم دارد از همه چیز بهم میخورد! سم میگف
بیستون ها میکنم من چون که شیرینم تو هستی
در پی چشمت شهر به شهر خانه به خانه شدم روانه
گل عشقم را چیدی دانه به دانه چه عاشقانه
من تورا راحت نیاوردم به دست ای جان
بعد عمری بر دلت مهرم نشست ای جان
جز تو در قلبم دگر عشقی ندارم نه
غم شود پیدا ؟! مگر من میگذارم ؟! نه !
آرام آرام آتش به دلم زدی بنشين که خوش آمدی رویای من
این تو این جان من شوق چشمان من عاشق ها میکشی زیبای من
Reza Bahram Gole Eshgh
دانلود آهنگ رضا بهرام گل عشق
همینک شنونده ترانه جدید رضا بهرام بنام گل عشق از تو باشید از رسانه آپ موزیک
Exclusive Song: Reza Bahram | Gole Eshgh With Text And Direct Links In UpMusic
متن موزیک گل عشق از رضا بهرام:
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
در پی چشمت شهر به شهر خانه به خانه
شم روانه گل عشقم را چیدی دانه به دانه چه عاشقانه ♩♬♫آرام آرام آتش به دلم زدی بنشين که خوش آمدی رویای من ♩♬♫این تو این جان من شوق چشمان من عاشق ها میکشی زیبای من ♩♬♫در پی چشمت شهر به شهر خانه به خانه ♩♬♫
ش
محمّد طیّار گوید:
وارد مدینه شدم و منزلی میطلبیدم تا اجاره کنم،
به خانهای وارد شدم که دارای دو اطاق بود و دری میان آن دو قرار داشت
و در یکی از آنها زنی زندگی میکرد آن زن به من گفت: این اطاق را اجاره کن،
گفتم: این دو اطاق به هم راه دارد و من جوان هستم تو نیز جوانی و صلاح نیست،
گفت: تو اجاره کن من در را میبندم، من پذیرفتم و متاعم را به آنجا بردم،
و بدو گفتم: در را ببند، گفت: از اینجا نسیم میآید بگذار باز باشد،
گفتم: من و تو هر دو جوا
دوستش داشتم. خیلی زیاد.
بیشترین دوست داشتنی که توی زندگیم تجربه کرده بودم. و براش تلاش کردم.
براش صدهزار بار گفتم که چقدر دوستش دارم و چقدر بودنش برام ارزشمنده. اینکه چقدر می خوام که توی لحظه هام باشه.
ولی خب. حسی نداشت دیگه.
این اولین باری بود که یه نفرو اینقدر می خواستم، اولین باری که اینقدر براش تلاش کردم و اولین باری که آخرشم نشد. خب حتما دلیلی داره.
همیشه دلیلی هست.
به یه دلیلی حتما صلاح نیست.(البته یکم هم فهمیدم چیه دلیلش. ولی خب. اگ
زمانی که همزاد هایتان با تیر مستقیم گنبد مبارک حرم حضرت زینب را هدف قرار میداد کجا بودید تا با عشق و علاقه به زیارت حرم مشرف شوید!
روایت است در زمان امام صادق شخصی از خراسان خدمت امام رسید و به امام گفت: آقا جان در خراسان یاران زیادی دارید چرا قیام نمیکنید که مردم خراسان منتظر اذن شما هستند!
حضرت نگاهی به خراسانی کرد و فرمود: سهل برخیز و در تنور بنشين
خراسانی گفت:آقا جان از من بگذر(!) و از من مخواه که خود را بسوزانم!
حضرت فرمودند: از تو گذشتم
ه
دانلود فایل صوتی MP3 اهنگ تا بهار دلنشین آمده سوی چمن با صدای سالار عقیلی و کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸ از تهران دانلود
Download Music Salar Aghili – Ta Bahar Delneshin
شعر : بیژن ترقی آهنگساز : روح الله خالقی پیانو : حریر شریعت زاده ( همسر ) تنبک : ماهور عقیلی ( پسر )
این اهنگ برای اولین بار در سال ۱۳۳۰ و توسط غلام حسین بنان خونده شده است .
متن آهنگ بهار دلنشین سالار عقیلی
تا بهار دلنشین آمده سوی چمنای بهار آرزو بر سرم سایه فکنچون نسیم نوبهار بر آشیانم کن گذرتا که گلبار
قسمت کردن تنهایی با دیگران امکان پذیر نیست. اما ذهن انسان ظاهرا از ترکیبات ناممکن استقبال میکند. مثل : زنده شدن با مرگ، التیام یافتن با زهر، خنک شدن با آتش و قسمت کردن تنهایی ها با دیگری!
گوش کنیم شعر م.ع بهمنی را. (بله گوش کنیم، مگر وقتی میخوانید متنی را، حتی بی صدا و در دل، صدایش در سر نمیپیچد ؟)
تنهایی ام را با تو قسمت می کنم سهمِ کمی نیستگسترده تر از عالمِ تنهایی من عالمی نیستغم آنقَدَر دارم که می خواهم تمامِ فصل ها رابر سفره ی رنگین خود بنش
در سال ۲۰۰۲ میلادی، مارتین سلیگمن با بیان نظریه شادکامی که به مفهوم اودایمونیا” (Eudaimonia) ارسطو شباهت بسیاری دارد، گام بزرگی را در جهت تعریف شادکامی برداشت. ارسطو شادکامی را در خوب بودن، نیکی کردن و زندگی در سایه آن می دانست و سلیگمن به پیروی از این جمله، شادکامی حقیقی را رسیدن به فراخنای شناسایی و رشد توانایی (کنجکاوی، نیروی حیاتی و قدردانی) در بازی، کار و عشق بیان کرده است. خیام نیز در رباعی زیبایی تعریف خویش را از شادکامی بدینگونه بیان
آتش با آتش خاموش نمی شود:
از اتفاقاتی که در زندگی انسانها رخ میدهد، اختلاف نظر و اصطکاک در بعضی مسائل است. زندگی مشترک نیز، گاهی محل بروز دعوا و اختلاف بر سر بعضی موضوعات است. معمولا در این مواقع، صدای دو طرف، بلند شده و زن و مرد هر کدام به دنبال اثبات نظر خودشان هستند. وقتی شعله های اختلاف بالا میگیرد، بنا به فرموده امام علی علیه السلام کینه های قدیمی همچون خاکستر زیر آتش شروع به فوران می کنند الغَضَبُ یُثِیرُ کَوامِنَ الحِقدِ.»1. در حدیثی ا
کامنتهای این پست کم کم رفت به سمت خاطرات خنده دار من و گندم و دختر معمولی از اصفهان و شیراز. گندم پیشنهاد داد یک پست بگذارم و از شما ملت همیشه در صحنه دعوت کنم که خاطرات خنده دار خودتان از سفر به استانها و شهرهای دیگر را کامنت کنید و من اضافه می کنم که اگر خاطره خنده داری از حضور مردم سایر استانها و حتی کشورها در شهر خودتان دارید هم بنویسید.
فقط لطفا لطفا لطفا بیایید حواسمان را جمع کنیم و در بیان خاطراتمان هیچ گونه توهین و تحقیری نسبت به قومیته
تصور کن بهاری را که از دست تو خواهد رفتخم گیسوی یاری را که از دست تو خواهد رفت
شبی در پیچ زلف موج در موجت تماشا کننسیم بی قراری را که از دست تو خواهد رفت
مزن تیر خطا آرام بنشين و مگیر از خودتماشای شکاری را که از دست تو خواهد رفت
همیشه رود با خود میوه غلتان نخواهد داشتبه دست آور اناری را که از دست تو خواهد رفت
به مرگی آسمانی فکر کن محکم قدم برداربه حلق آویز داری را که از دست تو خواهد رفت
فاضل نظری
حاشیه:
چند ماهی میشود که دیگر به چروکهای پیدا شدۀ زیر چشم یا روی پیشانی بها نمیدهم. اصلاً توی آینه ندیدمشان. دیگر روزها و سالهای رفتۀ عمرم را با حسرت نمیشمارم.
این روزها دقیقههای زیادی کنارش مینشینم و چای میخورم و یک صفحۀ جالب کتابم را تعریف میکنم بدون اینکه نگران باشم چند صفحه به انتها مانده و چقدر امتحاناتم نزدیک است!
این روزها مدام با خودم تکرار میکنم "اصلِ کار ما دو نفریم و همۀ دنیا فرعِ ماست"1.
*دوست بزرگواری میفرمود بع
از کوچه ها بوی آمدن می شنوم؛ بوی خستگی مهربانی که به سمت
خانه می آید و دست هایش عطر نان و عشق دارند. بوی پیراهن پدر می آید. چشم
های خانه روشن! تمام پنجره باز شده اند تا رسیدنش را از دور ببینم و به سمت
آمدنش به پا خیزم. سلام پدر! خستگی هایت را به من بده. بگذار سراپایت را
از غبار پاک کنم و بارهای سنگینت را از دوش بگیرم. خوش آمدی، بنشين، بنشين
که خانه چشم به راه قدم های خسته تو بوده. بنشين که من دلواپس بازگشت شبانه
ات بوده ام. بنشين که با بودن تو تمام
از کوچه ها بوی آمدن می شنوم؛ بوی خستگی مهربانی که به سمت خانه می آید و
دست هایش عطر نان و عشق دارند. بوی پیراهن پدر می آید. چشم های خانه روشن!
تمام پنجره باز شده اند تا رسیدنش را از دور ببینم و به سمت آمدنش به پا
خیزم. سلام پدر! خستگی هایت را به من بده. بگذار سراپایت را از غبار پاک
کنم و بارهای سنگینت را از دوش بگیرم. خوش آمدی، بنشين، بنشين که خانه چشم
به راه قدم های خسته تو بوده. بنشين که من دلواپس بازگشت شبانه ات بوده ام.
بنشين که با بودن تو تمام
تو نبودی و به پاهای خدا افتادم
دست بیرحمترین ثانیهها افتادم
تو نبودی و تب فاصلهها پیرم کرد
عاشق شعر شدم، شعر زمینگیرم کرد
مثنوى کردمت و شُکر به جا آوردم
توى هر بیت فقط اسم تورا آوردم
آرزو کردمت و بغض نوشتم حالا
پاى تو آب شده خشت به خشتم، حالا
قد یک خاطره گهگاه کنارم بنشين
نه عزیزم! خبری نیست، از آن دور ببین
گریهی مرد غریب ست، ولی حادثه نیست
غرق رویای خودش بود، غریبانه گریست
| کاظم بهمنی |
ابن زیاد گفت: عمر سعد راست می گوید. بیماری این جوانک را خواهد کشت، مخصوصا که باید راهی طولانی از کوفه تا شام را بپیماید.»
به زینب پوزخند زد: شاید همه تان در این راه مردید!»
زینب به علی نگاه کرد که همچنان به دیوار تکیه داده بود. برادرزادۀ عزیزم. نه نه. برادرزادگی اکنون در سایۀ امامت علی ابن حسین قرار گرفته. او امام است. فقط. و امام همه چیز است. خواست بگوید حداقل بنشين عزیز عمه؛ اما اگر امام تشخیص داده باشد که باید در این جا بایستد، چه؟ پس اگر ا
سلام فلسفهی چشمهای بارانیسلام آبروی سجدههای طولانیتو را هر آینه تصویر کردهام، نظمیچه نسبتی است میان تو با پریشانی؟چگونه وصف کند غصهی تو را دعبل؟چگونه رسم کند چهرهی تو را مانی؟بیا که ما همه چشم از گناه میپوشیمچرا تو این همه از خلق، رو بپوشانی؟چقدر بر سر بازارها قدم زدهایکه یک معامله سر گیرد از مسلمانیچقدر موقع قحطی صدا زدیم تو راو یادی از تو نکردیم در فراوانیقرار بود بسازیم خانهی دل راچقدر ساخته شد خانههای اعیانیچه عهدها
این تصویر رو در سایز بزرگ بگیرید و نگاه کنید، هر چقدر که حوصله تون کشید.
بعد برگردید و این شعر رو بخونید، و کمی اشک بریزید برای پسر بچه ای که ساعت ها نشسته بود سر مزار عزیزانش و غروب رو تماشا میکرد و آرزو هاش رو درون سیاه چاله میسوزوند، شبیه عکس هاش، شبیه خاطره هاش، به یاد دل مهربونش، به خاطر گل بی پناهش در مسیر باد
فقط کمی بنشين و گریه کن کنارش، که به هیچ منطقی سازگار نیست احساسش.
اگر چـه شک عجیبی به داشتن» دارم
سعادتی ست تو را داشتن که من دار
زیبا هوای حوصله ابری است
چشمی از عشق ببخشایم
تا رود آفتاب بشوید
دلتنگی مرا
زیبا
هنوز عشق
در حول و حوش چشم تو می چرخد
از من مگیر چشم
دست مرا بگیر و کوچه های محبت را
با من بگرد
یادم بده چگونه بخوانم
تا عشق در تمامی دل ها معنا شود
یادم بده چگونه نگاهت کنم که تردی بالایت
در تندباد عشق نلرزد
زیبا آنگونه عاشقم که حرمت مجنون را
احساس می کنم
آنگونه عاشقم که نیستان را
یکجا هوای زمزمه دارم
آنگونه عاشقم که هر نفسم شعر است .
زیبا
چشم تو شعر
چشم تو شاعر است
دانلود آهنگ جدید و بسیار زیبا از رضا بهرام به نام من تو را راحت نیاوردم به دست با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang Man To RA Rahat Nayavordam Be Dast az Reza Bahram
دانلود اهنگ من تو را راحت نیاوردم به دست رضا بهرام
من تو را راحت نیاوردم ♪. به دست ای جان#>>؟/
بعد عمری بر دلت مهرم ♪. نشست ای جان#>>؟/
جز تو در قلبم دگر ♪. عشقی ندارم من#>>؟/
آن شود پیدا مگر ♪. من مگیذارم من#>>؟/
دانلود آهنگ من تو را راحت نیاوردم به دست رضا بهرام
آرام
چنان بیدارم از رویا که رویایش نمیدانماگرچه خواب میبینم ولی خوابش نمیخوانم
من آن رویای بیدارم که عشق از آستینش دادمن آن روحم که جز کشتی سرمستی نمیرانم
برو ای چرخ سرگردان که دور ما به آخر شدبه سر گر یاد ما داری بیا تا سر بگردانم
زمین میگویدم برخیز، فلک میگویدم بنشينزمین و آسمانها را بچرخانم برقصانم
کجا آن عقل دریوزه تواند تا فلک خیزدکه میگوید خدا مردهست که من رویای یزدانم
الا ای کشتی باده مبادا لنگر اندازیکه تا لنگرگهت خیزم رس
دانلود آهنگ جدید و بسیار زیبا از رضا بهرام به نام من تو را راحت نیاوردم به دست با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang Man To RA Rahat Nayavordam Be Dast az Reza Bahram
دانلود اهنگ من تو را راحت نیاوردم به دست رضا بهرام
من تو را راحت نیاوردم ♪. به دست ای جان#>>؟/
بعد عمری بر دلت مهرم ♪. نشست ای جان#>>؟/
جز تو در قلبم دگر ♪. عشقی ندارم من#>>؟/
آن شود پیدا مگر ♪. من مگیذارم من#>>؟/
دانلود آهنگ من تو را راحت نیاوردم به دست رضا بهرام
آرام
دانلود آهنگ رضا بهرام – گل عشق
Download New Music Reza Bahram – Gole Eshgh
دانلود آهنگ رضا بهرام گل عشق
دانلود آهنگ رضا بهرام گل عشق
متن آهنگ رضا بهرام با نام گل عشق
من تو را راحت نیاوردم به دست ای جان
بعد عمری بر دلت مهرم نشست ای جان
جز تو در قلبم دگر عشقی ندارم من
غم شود پیدا مگر من میگذارم نه
آرام آرام آتش به دلم زدی بنشين که خوش آمدی رویای من
این تو این جان من شوق چشمان من عاشق ها میکشی زیبای من
دانلود آهنگ - ( کیفیت عالی 320 )
دانلود آهنگ رضا بهرام – گل عشق
Download New Music Reza Bahram – Gole Eshgh
دانلود آهنگ رضا بهرام گل عشق
دانلود آهنگ رضا بهرام گل عشق
متن آهنگ رضا بهرام با نام گل عشق
من تو را راحت نیاوردم به دست ای جان
بعد عمری بر دلت مهرم نشست ای جان
جز تو در قلبم دگر عشقی ندارم من
غم شود پیدا مگر من میگذارم نه
آرام آرام آتش به دلم زدی بنشين که خوش آمدی رویای من
این تو این جان من شوق چشمان من عاشق ها میکشی زیبای من
دانلود آهنگ - ( کیفیت عالی 320 )
دانلود آهنگ رضا بهرام – گل عشق
Download New Music Reza Bahram – Gole Eshgh
دانلود آهنگ رضا بهرام گل عشق
دانلود آهنگ رضا بهرام گل عشق
متن آهنگ رضا بهرام با نام گل عشق
من تو را راحت نیاوردم به دست ای جان
بعد عمری بر دلت مهرم نشست ای جان
جز تو در قلبم دگر عشقی ندارم من
غم شود پیدا مگر من میگذارم نه
آرام آرام آتش به دلم زدی بنشين که خوش آمدی رویای من
این تو این جان من شوق چشمان من عاشق ها میکشی زیبای من
دانلود آهنگ - ( کیفیت عالی 320 )
امشب چو حق زنده می داده به خیراتیمست است و خراباتی این روح سماواتی از مغرب پیمانه جان را خبری آمدآن عالم ناپیدا دیدیم به اصواتی دیدیم همه حلقه در بند و به تاراجندگفتم که چه باشد این، صد کیش و دو صد ماتی بگذشت سویم پنهان، گفتم به کجا ای جانپاسخ بده آنم را بنشين تو به ساعاتی بنگر همه در خوابند، بی آینه میتابندخواهند تو بت باشی گردند به طاعاتی گفتا علف هرزند، یک سایه نمیارزندامّا دم حق باشد این سایهی سقراطی گفتم همه اسرارت بفروختهاند
توی ویژه برنامهی عید، یه بخشی بود، قابوسنامه :)
گیلانشاه، داشت یه گوشه از حرفای باباشو تعریف میکرد و خودش هم نظر میداد. گیلانشاهی که ما ساختیم، یه خورده خنگ و گیج بود :))
نسخهای که توی برنامه منتشر شد نسخهی تمرینشده بود. این فایل، اولین اجرای گویندهی اون کاره.
با همهی تپق زدنا و سوتیدادنا و گیر و گوراش. بانمکه. گوش بدین :)
+ با تشکر از حنانه و میرمعین.
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی
درباره این سایت