نتایج جستجو برای عبارت :

اهنتو خاطرات باهم به درک

خب
امسال هم با تمام بدی ها و خوبی هاش تموم شد و رفت تو بایگانی دلمون♥.امسال کنارهمدیگه اتفاقای زیادی رو پشت سر گذاشتیم؛باهم قهرکردیم،بعد چندروز آشتی کردیم.باهم دعوا کردیم اما بعداز یه مدت کوتاه دوباره شدیم همون اکیپ سابق‍‍‍.
به خاطرهمدیگه بابقیه دعواکردیم.باهم بازی کردیم.باهم بزرگ شدیم.باهم گفتیم و خندیدیم.باهم و برای هم گریه کردیم.برای همدیگه کادو خریدیم.برای همدیگه تولدگرفتیم.باهم بحث کردیم.باهم کل کل کردیم‍♀‍♀.همدیگه روسورپرای
علامت آنکه حق او را دوست داردآن است که سه خصلت بدو دهد:‌‌ سخاوتی چون سخاوت دریا . شفقتی چون شفقت آفتاب . تواضعی چون تواضع زمین .‌‌#بایزید_بسطامی‌‌‌‌‌‌‌‌پ.ن: این دو سه روز، روزهای عجیب و نابی بود! به لطف این خود قرنطینگیِ دلگیر و اخبار دلسرد کننده‌ی این روزها، سری زدم به کتاب‌هایی که دوسشون داشتمو دوباره خوندمشون، اوناییم که خرید کرده بودم و فقط خاک میخوردن رو هم یه نگایی کردم‌و اممممااا فکری به سرم زد و دوستان قدیمیِ خودم رو توی دن
تا حالا واستون پیش اومده با یه نفر بیشتر از اینکه تفاهم داشته باشید اختلاف داشته باشید ولی بازم همو دوست داشته باشید و به هم کمک کنید
روایت من و دوستمه
از لحاظ مذهبی، فرهنگ، مسافت، نظر و عقیده، سنی (متولد 75) خیلی باهم تفاوت داریم
ولی توی این دو /سه سال اینقدر باهم خاطره داشتیم که انگار سال هاست همو میشناسیم و باهم دوستیم
با اینکه دانشجوی بین المللی و بورسیه هست امروز با زبان فارسی دفاع کرد
نزدیکش نسشته بودم هرجا گیر میفتاد زودی فارسیشو بهش می
."به یاد می آورم زمانی را که برایت ارزشمند بودم،نه اشتباه میکنم!مگر اصلا روزی برایت ارزش داشته ام؟به خاطر دارم لحظاتی که مرا میخواستی،نه اشتباه میکنم!مگر اصلا لحظه ای خواهان من بوده ای؟در خاطرات عاشقانه ای که باهم داشته ایم میپویم،نه اشتباه میکنم!مگر خاطره ی عاشقانه ای باهم داشته ایم؟".
از ربکا میپرسم و میخواهم برایم بگوید دلیل این وصف های اشتباه چیست،ربکا لبخند میزند و آرام میگوید چه قدر بی رحمانه.
+چه قدر بی رحمانه؟همین؟دیوانه شدن آن ه
سلام دوستان یک پویش سه روزه گذاشتم تا عید قربان برای خاطرات شما
در روز عید سه تا از بهترین خاطرات در وبلاگ منتشر میشه 
میتونید در قسمت ارسال نظر خصوصی برام بفرسید
و هم میتونید به ایمیل xeynabamini@yahoo.comارسال کنید 
منتظر خاطرات صورتی شما هستم
نشاط چیست؟ ابراز عشق وخاطره سازیخاطرات خوب وانچنانی باهم ساختننشاط یعنی همه اعضائ خانواده برای هم  وقت بذارن واز در کنار هم دیگر بودن لذت ببرند، نشاط هر خانواده مختص خودشون هست ، نشاط نه خریدنی است نه یاد دادنی برای اینکه نشاط ایجاد کنیم در طول روز کمی از خواب کم کنیم وبرای اهدافمون وقت بذاریم واز این طریق انرژی بگیریم چه چیزهایی حس نشاط رو کم میکنن،،۱ـمرور خاطرات بد گذشته۲ـفیلمهای بد۳ـقهر۴ـدعوا۵ـخشمچه چیزهایی حس نشاط روبیشتر میکند،،
نشاط چیست؟ ابراز عشق وخاطره سازی
خاطرات خوب وانچنانی باهم ساختن
نشاط یعنی همه اعضائ خانواده برای هم  وقت بذارن واز در کنار هم دیگر بودن لذت ببرند، نشاط هر خانواده مختص خودشون هست ، نشاط نه خریدنی است نه یاد دادنی 
برای اینکه نشاط ایجاد کنیم در طول روز کمی از خواب کم کنیم وبرای اهدافمون وقت بذاریم واز این طریق انرژی بگیریم 
چه چیزهایی حس نشاط رو کم میکنن،،
۱ـمرور خاطرات بد گذشته
۲ـفیلمهای بد
۳ـقهر
۴ـدعوا
۵ـخشم
چه چیزهایی حس نشاط روبیشتر می
داشتم خاطرات بابامو مرور میکردم که یهو لبخند نشست رو لبم:) خاطرات شیرین هم تلخه وقتی نیستی.میگفت بیشتر عشقم راه مدرسه بود تا خود مدرسه، راه مدرسه یعنی درخت میوه گنجشکا دویدن وشیطنت.وقت پرسش بود،معلم جدی ای داشتیم،منم سر کلاس چون آروم نبودم جواب سؤالای بقیه رو از من می پرسید، یهو صدا زد پورابراهیم؟ گفتم بله آقا، پرسید تو بگو گله داری با کیست؟منم سریع گفتم:شاه آقا.اونم که شنید شاه باعصبانیت اومد سمتم و گفت: که گله داری با شاه است آره،شاه!اله
    پسر بچه ی دو سال و هشت ماهه شان را آورده اند درمانگاه. بچه سوزش ادرار شدید و قرمزی ناحیه ی تناسلی دارد. قبل از معاینه میپرسم بچه ختنه شده؟ می گویند نه. میگویم خب چرا تا این سن ختنه اش نکرده اید؟ دارو را که خورد و خوب شد ببرید عمل اش کنید. پدرش جواب می دهد: مامانش یکی دیگه توی راه داره. به دنیا که اومد باهم میبریمشون.
کتاب خاطرات آدم و حوا به قلم مارک تواین عاشقانه‌ی لطیفی است از اولین زوج آفرینش.
 
عنوان: خاطرات آدم و حوا
نویسنده: مارک تواین
مترجم: حسن علیشیری
آدم، اولین آفریده خدا، به تنهایی در بهشت زندگی می‌کند تا سر و کله‌ی حوّا، کسی که او را مزاحم می‌داند؛ پیدا می‌شود. حوا با خصوصیات نه‌اش عرصه را بر آدم تنگ می‌کند و آدم با اخلاقیات مردانه‌اش حوا را کلافه! و کم کم دست تقدیر این دو را به هم علاقه‌مند می‌کند.
دانلود کتاب خاطرات آدم و حواحجم: 922
حدیث جابری:
چند خطی از خاطرات ناگفته ی جمیله 
تیک تاک . تیک تاک. صدای ضربان قلبم با صدای گذر سنگینِ زمان باهم در می آمیزد تا لحظاتِ پر از استرس زندگی ام را رقم بزند.
باصدای در از جا می پرم
+جمیله جان. عزیزِمادر. چقدر ماه شدی. ماشاءالله لا حول ولا قوه الا بالله. جانِ مادر! چادرت رو سر کن مهمونا منتظرن. 
ادامه مطلب
تاریخ‌ها برای من خیلی مهمند. مثلا میشمارم که یه هفته گذشته از آن‌روز. یا سال پیش، امروز کجا بوده‌ام و این چیزها!
حتی لازم نیست اتفاق خیلی خاصی هم آن‌روزها افتاده باشد مثلا آن شبی که باهم راه می‌رفتیم و وسط صحبت‌هایش گفتم عههههه ماه رو ببین چقدر خوشگله و با ماه سلفی گرفتیم هم جزو خاطرات خوب زندگیم شد که هنوز هم هروقت ماه را می‌بینم که به خوشگلیِ همان شب است، یادش میفتم.
یا مثلا همین چندروز پیش که محمد آمد و بلوار کشاورز را باهم قدم زدیم
دفترچه خاطرات
  دفترچه ی جدیدی خرید.او خوشحال است از اینکه می تواند اتفاقات امروزش رادر دفترچه ی خاطرات جدیدش را بنویسد.
  او ماه هاست که همین کار را میکند. هر روز دفترچه ی کوچک جدیدی خریده و اتفاقات و خاطراتش را می نویسد.اما او دوست ندارد که خاطرات بد را ثبت کند او میخواست که زندگی بدون غم ناراحتی و دلخوردگی داشته باشد و خاطرات زندگی فوق العاده ی خود را بنویسد.
ادامه مطلب
       یه بارم یکی از بیمارا شروع کرد گریه کردن و دعوا که تو آبروی منو بردی جلوی همسایه هامون و من نمیخواستم مردم مسایل زندگی ما رو بدونن و شما دکتری و چرا اینطوری هستی و فلان. کاشف به عمل اومد که اومده ازمایش بچه اش رو نشونم داده و خب منم گفتم کم خونی داره و قطعا هم تقصیر من بوده که چند نفری، و باهم اومدن توی اتاق ویزیت بشن‌.
این روزا.مامان کار میکنه توی خونه و ماهام سرمون توی لب تاپ و گوشیه.یادم نمیاد آخرین بار کی باهم خوش گذروندیم حتی گاهی به جز صورتش موقع کار چیزی یادم نمیاد اما قبل ترا وقتی بابا میرفت مسافرت دور هم جمع میشدیم سریال میدیدیم و خوش میگذروندیم اما الان هممون حبس شده و جدا از همیم فک کنم واسه همینم هست که هر کاری میکنم ترمیم نمیشم.
احساس میکنم همه ازم ناامیدن.از اینکه یه وعده غذا باهم بخوریم از اینکه باهم وقت بگذرونیم.
دانلود کتاب صوتی رومه خاطرات یک آدم ناقابل اثر جورج و ویدون گروسمیت
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
رومه خاطرات یک آدم ناقابل - کتابفروشی مهرگان اصفهانmehreganbook.ir › رشته های موجود › ادبیاتنام کتاب : رومه خاطرات یک آدم ناقابل مولف کتاب : جورج و ویدون گروسمیت مترجم : شهلا طهماسبی ناشر : فرهنگ نشر نو. اخطار: موجودی این کتاب رو به اتمام است! تاریخ در .وارد نشده: دانلود ‏صوتی
پرفروش ترین فایل های فورکیاnovinfile.4kia.ir › mostsell › pageلیست پرفروش ترین فایل
اینکه رابطه ی عاطفیت با یه نفر به هم خورده، از نظر همه به این معناست که دیگه گذشته، گذشته و تموم شده و حال و آینده ی اون آدم هم کلا دیگه به تو چه! ولی از نظر من اینطور نیست.
یه وقتایی یهو! به پشتوانه ی هوش سرشارِ خودت (قربونِ هوشِ خودم برم!) متوجهِ یه داستانایی تو گذشته میشی! مثلا میفهمی اون ج*ده ای که باهات بخاطرش کات کرده، از دو سال قبل باهم بودن! مثلا خارجه باهم میرفتن، باهم توی خارجه استخر مختلط میرفتن و خیلی کارهای دیگه باهم میکردن و بعده دو س
سلام دوستان خوبم . طاعات و عبادات تون قبول حق باشه. 
از خاطرات خوب ماه رمضان بگید.
برای مثال خاطرات شیرین بچگی هاتون ،اولین روزهایی که روزه گرفتید، خاطرات بامزه و سوتی ها ، سختی هایی که تو سن کمتر به عشق روزه داری تحمل کردید ، دورهمی ها و مهمونی هایی که بوده ،سحرهای و افطاری های ماه مبارک و هر چی که به ذهن خودتون می رسه. 
منتظر خوندن خاطرات قشنگ تون هستم :)
ادامه مطلب
 
 با آلبوم عکس دیواری می توانید همه خاطرات قشنگ خود را جلوی چشم قرار دهید لذت ببربد. در اینجا روش درست کردن دو مدل آلبوم خاطرات دیواری مدل حلقه و ریسه ای یاد داده شده است. شما هم به راحتی می توانید این آلبوم ها را در خانه درست کنید.
ادامه مطلب
میخوام دستاتو بگیرمو ببرمت یه جای دورخیلی دور تر از زمین،تو یه ارتفاع خیلی زیاددستاتو میگیرمو میبرمت تا لبه کوهدستامونو محکم به هم فشار میدیم و به هم قول میدیم که تا آخرش باهم باشیم.زیر گوشم بهم میگی که نمیتونی بیشتر ازین رو لبه بمونی. تورو به خودم فشار میدمو بهت میگم که پیش منی و هیچ اتفاقی نمی افته:)ما کل روزو باهم سر میکنیم کنار اتیش میشینیمو واسه هم داستانای ترسناک میگیمو تهش میخندیم.اونقدری میخندیم که اشکامون روی گونمون سرازیر میشه
عمر دوستیمان به اندازه تمام عمرش است. از زمانی که توانست راه برود و حرف بزند، همدم و یار همدیگر شدیم. همان رفیقی را می‌گویم که در این پست، یادگاری‌اش را نشانتان دادم.
کسی که وقتی بیخبر به خانه‌مان می‌آمد، در را که می‌گشودم با دیدنش فریاد شادی میزدم و در آغوش می‌گرفتمش.
مهر دیدمش. رفته بودیم خانه‌شان. باهم قرار گذاشتیم بیشتر همدیگر را ببینیم و یک روز برویم بیرون بگردیم.
آبان میخواست بیاید به خانه‌مان. ما مسافر بودیم و نشد.
دی می‌خواستیم ب
در ادامه آموزش های کاربردی آشپزی، در این مقاله، از زبان یکی از معروف ترین سرآشپزهای دنیا، ۱۰ توصیه مهم قبل از شروع آشپزی در خانه را به شما یادآوری می کنیم.
مقدمه
هیچ چیز مثل یک وعده غذایی خانگی نیست. خاطرات بچگی‌مان از سوپ نون و مرغ مامان یا کیک شکلات تخته‌ای مادر بزرگ ما را به گذشته می‌برد. غذاهای خاص که طعم و بوی آن‌ها خاطرات ما را زنده می‌کنند.
چیزی که درباره‌ی آشپزی و پختن غذا برای دیگران که من عاشقش هستم یادآوری خاطرات خوب و ساختن خاط
یه کار خوبم، مثلأ یادآوری خاطرات خوبه.
اصلن یه چالش بذارم، یک هفته فقط خاطرات خوب رو تو ذهنم نگه دارم و پرورش بدم. مثلأ اون گل یاسه حس خوبی بهم داد.
دیشبم رفتم با بهزاد رانندگی، از باکری انداختم تو شیخ فضل الله و از اونجا یادگار امام و باز شیخ فضال الله و ستاری. برای من واقعأ پیشرفت خوبی بود. البته رانندگی ام خوب نیست و با سلام و صلوات سلامت خونه میرسیم ولی من باید تلاش کنم.
به قول آقای مورس مترلینگ 
"اگر در اولین قدم موفقیت نصیب ما می‌شد، سعی و
Memories 1995,x265 HEVC,انیمیشن Memories,انیمیشن خاطرات,انیمیشن ژاپنی,تخیلی,حجم کم,خاطرات,دانلود Memories 1995 BluRay,دانلود انیمیشن Memories 1995 1080p,دانلود انیمیشن خاطرات Memories 1995,دانلود رایگان,دانلود زیرنویس فارسی انیمیشن Memories 1995,دانلود فیلم و سریال,دانلود کارتون Memories 1995 720p,دانلود مستقیم انیمیشن Memories 1995 1080p,دوبله فارسی,
ادامه مطلب
چند خطی از خاطرات ناگفته ی جمیله 
تیک تاک . تیک تاک. صدای ضربان قلبم با صدای گذر سنگینِ زمان باهم در می آمیزد تا لحظاتِ پر از استرس زندگی ام را رقم بزند.
باصدای در از جا می پرم+جمیله جان.  جانِ دلم! چادرت رو سر کن مهمونا منتظرن. _ااااام. چششششم مامان.+سفید بخت بشی گل دخترم چادرم را که تحفه ای باارزش از سفر اربعینت بود، سر میکنم و آرام و باوقار باذکرِ زیرلبِ یازهرا"سلام الله علیها " به دنبال مادر راه می افتم. .
ادامه مطلب
دیشب پادرد گرفتم
چشام از بیخوابی میسوخت ولی از پادرد خواب نمیرفتم
نماز صبح خوندم و باز بیدار
ساعت ده بود فک کنم نمیدونم چجوری خواب رفتم
وقتی بیدار شدم ساعت چهار ونیم بود
الانم بیدارم وباز هم حالم خوب نیس
راستش خیلی عادت کردم به بدحالی
دیشب تا صبح لب پنجره بودم و بارون رو نگاه میکردم
چه اتفاق نابیست باران.تمام خاطرات را زنده میکنه
دیشب داشتم فکر میکردم که شاید اگه من و تو خاطرات بیشتری داشتیم مثلا مثل بقیه بیرون رفته بودیم عکس داشتیم باهم
دانلود اهنگ خودت با خاطراتت باهم به درک
دانلود اهنگ خودت با خاطره هات باهم به درک
دانلود اهنگ عرفان کالبد خودت با خاطراتت باهم به درک
دانلود آهنگ خودت با خاطره هات باهم بدرک

دانلود اهنگ خودتو خاطراتت باهم به درک
اهنگ.خودت با خاطراتت باهم بدرک
آهنگ خودت با خاطراتت با هم به درک
الان باید البوم جدید تیلور رو باهم گوش میدادیم. یک هندفری رو ب اشتراک میزاشتیم و تو تاریکی شب روی هر ترک تمرکز میکردیم و بعد راجع ب کل البوم باهم حرف میزدیم و نزدیکای صبح تازه میخابیدیم و تو میگفتی ک عاشق شب های تابستونی. بله. من دلتنگتم. بیشتر از چیزی ک فکرشو بکنی!
.
شرعا و اخلاقا حق پاک کردن این هشت پست باقی مانده را نداشتم، چون روزنوشت ها و خاطرات تو در آن ها بود ریحانه ی عزیز.
بماند بین خودمان که دل ِ پاک کردنشان هم نبود . می‌دانی که از خوب ترین خاطرات زندگی من اند این هشت پست . هنوز هم که می‌خوانمشان، زنده می‌شوم. 
پ.ن: 
عمر اگر قد دهد روز برگشت، پست ها هم بر می‌گردند. 
سفر به گوانگژو چین و خاطرات جذاب آن قطعا یکی از بهترین سفر های زندگیم میشه. درست اول تیر ماه 97 بود که هوس کردم همراه یکی از دوستای چینی ام که دانشجو زبان فارسی در ایران بود شروع به راه اندازی یک کار مشترک کنم .
از اونجایی که من کلا آدم عجولی هستم در لحظه تصمیم گرفتم و گوشی موبایل رو برداشتم، با دوستم تماس گرفتم ماجرا رو براش تعریف کردم و قرار گذاشتیم که همدیگرو ببینیم و مفصل صحبت کینم. عصر همون روز تو کافه ای همدیگرو ملاقات کردیم و در مورد همه چ
اخیراً کتابچه‌ای با عنوان "خاطرات تاریک" مطالعه کردم ، این کتابچه را به تمام خرد دوستان ایران پیشنهاد میدهم.
این اثر فاخر به قلم نویسنده‌ای با نام مستعار: fm-god است.
نکات فلسفی عمیقی که در متن بکار گرفته شده بود دست کمی از سخنان فلاسفه‌ی بزرگ ندارد.
خاطراتی که طعم تلخی می دهند اما گفتنشان لازم است.
حجم: کمتر از ١مگ
دریافت نسخه pdf
دریافت کتابچه با سرچ کردن "خاطرات تاریک" در کانال زیر هم امکان‌پذیر است.
کانال فلسفه بدون سانسور
یه مرضی هم هست که میری سراغ خاطره های قدیمی، بدترین ها رو انتخاب می‌کنی و لحظه به لحظه اش رو با خودت مرور می‌کنی. عکس ها رو می‌بینی یا حرفای رد و بدل شده رو مرور می‌کنی. انقدر توی خاطرات فرو میری که نمی‌فهمی چند دقیقه است داری گریه می‌کنی. 
تپه ی خاطرات : طعم یک زندگی لذیذ طبیعی را با این کتاب به کودکتان بچشانید…
 
تپه ی خاطراتنویسنده: مصطفی اوزچلیکمترجم: میلاد سلمانیانتشارات براق
خلاصه کتاب:
داستان پسر بچه کوچکی است که در شهر بدنیا آمده و برای چند ماه پیش فامیل در روستا می رود. در این داستان سعی شده که تفاوت تربیتی وفرهنگی مردم روستا و شهر بیان شود.این داستان مفاهیم خوبی را برای بچه ها بیان می کند وآن حالت ددگی نسبت به روستایی بودن را از بین می برد.
به گزارش ندای اصفهان، کتاب خاطرات سردار قاسم سلیمانی به زبان عربی از سوی جمعیت المعارف لبنان منتشر شد. این اثر دربردارنده خاطرات دفاع مقدس سردار است که از زبان خود او نقل شده است.
در بخش‌هایی از این کتاب نیز تصاویری از سردار سلیمانی در عملیات و مناطق مختلف جبهه جنوب منتشر شده است. در مقدمه این کتاب آمده است: پس از جنگ‌های چند سال گذشته در عراق و به ویژه پس از جنگ سوریه، سردار سلیمانی به عنوان یک فرمانده جهانی بیش از پیش شناخته و مطرح شده است.
امروز یکی از صمیمی‌ترین دوستای دوران دبیرستانم اومده بود دانشگاه بهم سربزنه. کلی باهم حرف زدیم از گذشته از الان.
بعد چند دقیقه یه سیگار از جیبش بیرون آورد و گذاشت لای لباش روشنش کرد و دستاشو گذاشت تو جیبش 
خیلی صحنه بدی بود واسم. صمیمی‌ترین دوستم از سرما لباش میلرزید و سیگارو پک میزد، چشمای سرخش به زور باز بود و خیره بودیم به چشمای هم،چرا اون همه شادی و انرژی تو چشماش جاشو داده به بی‌تفاوتی و سردی؟
دلم واسه اون روزایی تنگ شده که باهم میرف
دانشجویی میگفت:
 یک روز استاد دانشگاه به هر کدام از دانشجویان کلاس یک بادکنک باد شده و یک سوزن داد و گفت یک دقیقه فرصت دارید بادکنکهای یکدیگر را بترکانید هرکس بعد از یکدقیقه بادکنکش را سالم تحویل داد برنده است
مسابقه شروع و بعد از یک دقیقه من و چهار نفر دیگه با بادکنک سالم برنده شدیم
سپس استاد رو به دانشجویان کرد 
و گفت:
من همین مسابقه را در کلاس دیگری برپا کردم و همه کلاس برنده شدند زیرا هیچکس بادکنک دیگری را نترکاند چرا که قرار بود بعداز یک
دلم برای سپهر تنگ شده
برای حرف زدن 
برای دیوونه بازیهاش
برای همه وقت هایی که با وسواس میاد سر کمدم میگه با من میای بیرون به سلیقه من لباس بپوش
برای شبهایی که باهم بیداریم و حرف میزنیم
مدتهاست حوصله نکردم حتی چند دقیقه باهم صحبت کنیم.
پنجره را که باز می‌کنم، انگار دریچه‌ی خاطرات نامحدودم را باز کرده‌ام. شاید همه‌ی بادها درختان را شکسته‌اند و شاید فاجعه‌ای به بار آورده‌اند. اما من همه‌ی آن‌ها را دوست دارم. بادها. باران‌ها. طوفان‌ها. خاطرات. می‌دانم که آن‌ها هم در گوشه‌ای از قلب مرطوب و مه‌گرفته‌شان مرا دوست دارند.

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها