دوست ندارم دیگه مانتوهای رسمی بپوشم و مقنعه سر کنم
دوست ندارم
دوست دارم رنگی باشم دقیقا شبیه اون زنی که توی رویاهای دختربچگیم بود
دوست دارم بخندم و کاری که دوست دارم انجام بدم
دوست دارم کار های قشنگم دیگرانو خوشحال کنه
دوست دارم . دوست دارم
دوست دارم قلبم زنده باشه . پیروز باشم
دوست دارم آسمونو ببینم
دوست دارم ستاره ها رو بشمرم
دوست دارم دور از هیاهو بقیه عمرمو زندگی کنم .
+ البته نه اون رنگی رنگی شکل اینفلوئنسرهای خز و بی معنی ای
دوست دارم در جمع باشم.دوست دارم در تمام این جمعها باشم.دوست دارم که دوستهایی داشته باشم و تنها نباشم.
تلاش می کنم.تلاش می کنم و باز هم تلاش می کنم.
در نهایت روزی موفق خواهم شد.روزی مثل اینها می شوم و در آن روز من تنها کسی خواهم بود که میدانم رنگم اینجا ناشناختهست.
میدانی چیه ناتانائیل؟ میخواهم دور باشم. از کسی که دوستم نداشته و ندارد و توانایی دوست داشتنم را ندارد و کسی که بسیار دوستم دارد ولی ناخواسته همیشه باعث می شود غمگین باشم. میخواهم دور باشم، آن قدر دور که دیگر به اجبار دوست نداشته باشم و بتوانم خودم باشم بدون مودیفیکیشن. من دیگر مسئولیتی ندارم، میخواهم تنها باشم، میخواهم یک انسان مجزا باشم که خودش تصمیم میگیرد چه احساسی داشته باشد و یا چه کار کند. از این تحمیل* متنفرم.
می خواهم تو را دوست داشته باشم
با یک فنجان چای،
یک تکه نان
یک مداد سیاه،
چند ورق کاغذ.
می خواهم تو را دوست داشته باشم
با یک پیراهن کهنه،
یک شلوار پاره پاره
دست هایی خالی،
جیب هایی سوراخ
می خواهم تو را دوست داشته باشم
درون این اتاق پنهانی،
پشت سیم خاردارهای تیز
روبروی گلوله باران های دشمن.
می خواهم تو را دوست داشته باشم
با کمی زندگی
اندکی زنده ماندن.
| انسی الحاج / ترجمه: بابک شاکر |
میخوام بدونی عزیز دلم
تو رو دوست دارم، بیشتر از هر کس و هر چیزی که دوست داشتم
جوری که هیچ چیز و هیچ کس رو اینجوری دوست نداشتم تا الان
عشق من
دوست دارم
اونقدر که میتونم چیزی یا کسی رو دوست داشته باشم، شاید هم بیشتر
اونقدری که کسی مثل من میتونه عشق چیزی بشه، حتی بیشتر
دوست دارم
دوست داشتم دوستم داشته باشی، چنان که من میخواهمت، بی وقفه و بی دلیل.
دوست داشتم باد باشم و بپیچم لای گیسوانت به تمنای بوسه های بی گناه.
دوست داشتم دریای تو باشم قویِ سیاهِ مست، که در آغوش من بخرامی بی هراس توفان ها.
دوست داشتم خورشید آذرماه باشم که از پس ابرها به سمت تو قد بکشم، به سمت نوازش کردن شانه های ات کنار پنجره.
دوست داشتم گنجشک خیس زیر باران باشم که ببینی و دلت ضعف برود و چند ثانیه بعد یادت برود. چند ثانیه یادت بماند.
دوست داشتم فق
من هیچوقت دوست نداشتم آدمها را اذیت کنم اما خیلیها را اذیت کردم
من همیشه دوست داشتم دوست خوبی بودم اما هیچوقت نبودم
من همیشه دوست داشتم با کلمات جادو خلق کنم اما انگار کلماتم همیشه محو بودند
من همیشه دوست داشتم بوی رشت بدهم، دوست داشتم سبزینگی داشتم اما بوی انزلی دادم؛ نه از شوریدگی انزلی، از غم حلشده در این شهر
من همیشه دوست داشتم میتوانستم دریاچه قو چایکوفسکی را اجرا کنم اما هربار فقط توانستم بشنوم
من همیشه دوست داشتم کولی باشم
همیشه دوست داشتم از آن آدمهایی باشم که قلمبه سلمبه حرف می زنند .از آنهایی که خوب بلدند شق ورق بایستند و نگاهشان نافذ باشد .از بچگی دوست داشتم بلد باشم سوتی ندهم ، تپق نزنم و سخنرانی خیره کننده داشته باشم
اما نشد. نمی شود . چون من برای نمک پرانی های جذاب و ساده بودنم به دنیا آمده ام
چون من ساده می پوشم و ساده حرف میزنم وساده نگاه میکنم
چون رسم زندگی من ، سوتی دادن است !!
اما هر چه که باشم خودم هستم و لبخندم طبیعی است
خیلی وقت است که د
خدایا
گفتی بارهایم را بر دوش تو بگذارم
با فرزندم مشکل دارم کمک کن حلشون کنم فعلا نمی برمش آزمون تا شهریور
هر چه تو بخوای اگه بخوای یکسال با تاخیر میبرمش مدرسه
با عشقم چیکار کنم اونم سپردم دست تو اگه بخوای اونم از من بگیر اگه میدونی به صلاحم نیست با کسی باشم
اونم به تو میسپارم
خودم و زندگیم رو به تو میسپارم
اگه فکر میکنی برم پیش مشاور بهتره خب میرم فقط تو اونو سر راهم قرار بده
الان دیگه فهمیدم مشکل من اطرافیانم نیستن چون من بازهم افسرده
زلیخا گفت در یک دل دو دوست جای ندارد
من نمیتوانم جز معبود دوست دیگری در دل داشته باشم.
ما تو قلبمون جای چند تا دوسته؟:)
حالا وما واژه ی دوست به آدما اشاره نمیکنه
ماده هم میتونه باشه
دل بستگی های دنیایی
مثلا شخص من اگر لپتاپم رو ازم بگیرن دیوونه میشم:)
به به
حرف زدن باهات خیلی بهتر از حرف نزدنه. دلم برات تنگ میشه و تو معنی دلتنگی رو نمیفهمی. من سعی کردم بهت توضیح بدم دلتنگی برای تو چطوریه. شاید دوست داشته باشم جای اینجا نوشتن، مستقیم حرفامو به خودت بگم. تو اذیتم نمیکنی. دوست نداری حتی ذره ای دچار هر حس بدی باشم. تو حال من رو بهتر میکنی :) تو رو میتونم بالاخره ببینم !
میدونم منو خوب میشناسی اینجوری پست میذاری که مجبور شم جواب بدم. وقتی یکیو دوس داری غرور و عصبانیت میره کنار ولی تو هنوزم هر دو رو به شدت 5 ماه قبل داری.
اینجوری حرف نزن. میدونی که چجوری میخوامت. زجر میکشم زجر. میدونم الان میای میگی لذت میبرم . اصلا نه میخوام لذت ببرم نه زجر بکشم. خودت هزاران بار نخواستیم. خودت گفتی برو حرف نزن نمیخوامت و
تو از اینکه دوست داشته باشم میترسی از اینکه دوست نداشته باشم حرص میخوری.
گاهی مثل الان با خودم فکر میکنم،فلانی چطور میتونه دلتنگم نشه!؟اینجاست که مطمئن میشم دوست داشتن من توسط بعضیا به خاطر دوست داشتن خودشون بوده توسط من.این نوع دوست داشتنارو دوست ندارم هرچند خودم شاید همین مدلی باشم خیلی وقتا،اما این مدلی بودنمم دوست ندارم
متنفرم از بی نتی!
همین الان فیلم جوکرو دیدم و دوست دارم برم نقدهاشو بخونم دوست دارم برم تو اینستا انقدر توی هشتگ جوکر غرق بشم که بمیرم دوست دارم انقدر برم توی اینستاگرام نظرات زیر پست های جوکرو بخونم که مغزم بپاچه روی گوشی.
دوست دارم بتونم برم خود فیلمو دانلود کنم و هزاردفعه ببینمش نه فقط یبار با برنامه ی لنز رو صفحه ی کوچیک موبایل!دوست دارم برم تو سینما جوکرو ببینم.دوست دارم برم هزار تا فیلم دیگه از خواکین فینکس دانلود کنم ببینم دوست دا
یکی از دوستام می گفت، هر کسی خیلی خودش را دوست داشته باشه آنگاه سایرین را هم دوست خواهد داشت.
ایده ایشان این بود که دوست داشتن دیگران به دلیل دوست داشتن خود است و هر چه خود را بیشتر دوست داشته باشید آنگاه دیگران را نیز دوست خواهید داشت.
ادامه مطلب
مدام سرم رو درد آورده. خواب طولانی و هندزفری گذاشتن چیزی از وجودم برام باقی نذاشته. چرا چرا چرا چرا
از این که من عاشقم، از این که دوست دارم عاشق باشم ولی. ولی تو نمیخوای. گفتی دوست نداری چیزی بیشتر از یه همکلاسی برای من باشی و دوست نداری حرفای من رو بشنوی. ما دو نفر خیلی با هم فرق میکنیم ولی تکلیف عشقی که توی دل من مونده چی میشه؟ تکلیف اون جوونهای که نمیدونم عشقه یا نه؟ تکلیف دوست داشتن من؟ چرا این قدر مرموزی تو چرا هیچ وقت نتونستم
میدونی چیه؟ واقعیت اینه که حتی منم از نفرت خسته شدم. مدت زیادیه که از عالم و آدم متنفرم و حس میکنم که دیگه نمی تونم! از خانواده ام، از آمبریج از میم، از لیلا و نوچه هاش از نصف معلمامون از همکلاسیام از عمه هام از عموم از پسرخاله ها و پسرعمه هام از هم شهری هام از خدا از کشورم از خودم و به طور عمومی از 90 درصد مردم دنیا متنفرم.
ولی واقعا چیزی نیست که خودم انتخاب کرده باشم یا ازش راضی باشم! آرزوم اینه که تو سال جدید از نفرت رها بشم، دوست داشته بشم و دو
یاد گرفتم وقتی یک نفر را دیوانه وار دوست دارم، ازش فاصله بگیرم .
هیچ تضمینی وجود نداره وقتی مجنونم خوشبخت باشم .
چه معنایی داره وقت هایی هست از خوشحالی مست و وقت هایی نیست از دلتنگی تهی باشم !
چه معنایی داره که وابسته باشم و خوشبختی من در گروی جان و تن دیگری باشه !
یاد گرفتم عاشق خودم باشم .
هیچ انرژی تاابد وجود نداره که من یا شما را شاد نگه داره جز خودمان !
یاد گرفتم آرامش و خوشبختی درون خودم است، نه در آغوش نه در حلقه نه در ازدواج و نه در کاد
صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
بیار نفحهای از گیسوی معنبر دوست
به جان او که به شکرانه جان برافشانم
اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست
و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار
برای دیده بیاور غباری از در دوست
من گدا و تمنای وصل او هیهات
مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست
دل صنوبریم همچو بید لرزان است
ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست
اگر چه دوست به چیزی نمیخرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
چه باشد ار شود از بند غم دلش آزاد
چو هست حافظ مسکین غلا
میدونی ،نمیدونم بهت دلبسته باشم یا نه؟
از این حس بلاتکلیفی حالمبه هممیخوره.
مثل شکوفه ای که نمیدونه تو سرمای زمستونیِ بهار بیاد بیرون یا نه.
حالمبده. اگه دوست داشته باشم و همینجوری به پات بشینیم، یه روزی میاد که توام منو دوست داشته باشی؟!
دو تا تجربه ی نا موفق در این زمینه داشتم. یکی ش خیلی نا موفق بود ،در حد گَند بود.یکی ش معمولی تر.
وقتی به این دوتا نگاه میکنم ،باید فراموشت کنم، پس چرا هستی تو ناخود اگاهم؟
×دارم گیم آف ترونز میبی
لم داده ام روی مبل و در سالن را باز گذاشتم و هوای خنک بهم میخوره و یکم حالت رخوتی ام را با خودش میبره. تقریبا شگی دور و برم را مرتب کرده ام و در تدارک پختن ناهارم ولی ذهنم پر از بحث و جدل با خدا و روزگارم هستدوست داشتم توی خونه ای باشم که تک تک وسایلش به سلیقه و انتخاب من و تو* باشه و آرامش سهم من از تک تک لحظات زندگیم باشه. دوست داشتم اونجا پیش تو* باشم و پر از حس زندگی و شادی و خوشبختی و امید به زندگی و پر از هدف و شوق زندگی باشم. مدتهاست خودم را
من را دوست داشته باش؛در امتدادِ زمان،از شکوفه بارانِ درخت هاتا عرق ریزانِ گل هااز خش خشِ زرد و نارنجی ها زیرِ قدم هایِ دخترکان عاشقتا نفس هایِ گرم پسرک رویِ دستهایِ از سرما قرمز شده معشوقش.من را دوست داشته باش؛اندک و فراوانش مهم نیست،من را در گذران فصل هاهمچون روزِ اول دوست داشته باش.با هر بوسه ؛حسی شبیه اولین بوسه را تویِ رگهایت حس کنو با هر بار دیدنمبازفکر کنکه معشوقت حتمااز جایی جز زمین آمده.من را دوست داشته باش؛در امتدادِ شبهایِ طول
زمان همیشه به تغییر آدم ها کمک کرده! زمانی نمیگذره که میبینیم دیگه اون آدم قبلی نیستیم و یه جورایی فرق کردیم؛ گاهی بهتر و گاهی متاسفانه بدتر!
ولی تو همه ی این تغییرها همیشه حسابم با او فرق داشته و داره و ان شاءالله خواهد داشت!
من هیچ وقت حس و حالم با امام رئوفم عوض نشده
هیچ وقت دوست نداشتم تو حرم عکس بندازم چون حس میکردم وقتم تلف میشه
هیچ وقت دوست نداشتم جز برای غذا و استراحت و استحمام تو هتل باشم
هیچ وقت دوست نداشتم فقط یه جا بشینم و بعدش پاشم
دوست دارم تو یه جزیره باشم. تک و تنها. هیشکی دور و برم نباشه. نهایتاً یک نفر.
تا کیلومترها هم هیچ آدمیزادی یا هیچ خشکی نباشه.
چهار فصل رو داشته باشه ولی زیاد سرد نباشه.
هر روز فقط صدای امواج دریا و پرندگان رو بشنوم.
از همه کَس و همه چیز دور باشم.
من باشم و من.
تو را به جای همه کسانی که نشناختهام دوست می دارمتو را به خاطر عطر نان گرمبرای برفی که آب میشود دوست میدارمتو را به جای همه کسانی که دوست نداشتهام دوست میدارمتو را به خاطر دوست داشتن دوست میدارمبرای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریختلبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست میدارم
تو را به خاطر خاطرهها دوست میدارمبرای پشت کردن به آرزوهای محالبه خاطر نابودی توهم و خیال دوست میدارمتو را برای دوست داشتن دوست میدارمتو را به خاطر بوی لا
ما دوست معمولی ایم، اون عاشق یکی دیگستما دوست معمولی ایم، به روی هم نمیاریم احساسمون رو
ما دوست معمولی ایم، از دلتنگیش دارم دق میکنم
ما دوست معمولی ایم، هیچ گزینه ی دیگه ای نیس
شب تا صبح تو بغل هم میخوابیم، ما دوست معمولی ایم
بهم میگه تب داری؟ ما دوست معمولی ایم
دستم رو میپیچم دور گردنش، ما دوست معمولی ایم
واسه دیدنش لحظه شماری میکنم، ما دوست معمولی ایم
دوسش دارم، ما دوست معمولی ایم
ما دوست معمولی ایم، من عاشقش نیستم
دوست داشتن تو دنیا رو جای امن تری میکرد. دوست داشتم چون مثل همیشه خودخواه بودم. دوست داشتن تو رو دنیا رو جای امن تری میکرد. باعث میشد نترسم. دوست داشتن تو گرمم میکرد. باعث میشد حس نکنم تنهام. حس نکنم پناهی ندارم. که نصفه شب یارو چرت و پرت میگفت و به تو پناه آورده بودم. پناهم دادی و بم گفتی نترسم، که هیچ تقصیری ندارم و طرف لاشیه. دوست داشتن تو دلمو گرم میکرد. خودخواه بودم، میخواستم دوسم داشته باشی که دووم بیارم. که آدمی رو داشته باشم که براش
خدایا! به من صبر عنایت کن تا در آنچه مؤخر داشته ای عجله را دوست نداشته باشم، و در آنچه تعجیل میفرمایی تأخیر را دوست نداشته باشم. درباره ی آنچه پنهان کرده ای آشکار شدن را و درباره ی آنچه کتمان کرده ای جستجو را دوست نداشته باشم. در تدبیر تو بحث نکنم و نگویم: چرا؟» و چگونه؟» و چرا ولیّ امر ظاهر نمیشود، درحالیکه زمین از ستم پر شده؟» بلکه همه امورم را به تو بسپارم.
+ صدایت می زنم، سلامت می دهم، دعایت می کنم - محمدباقر انصاری
بچه ها شاید مشاورم رو عوض کنم.
این کامی دیگه داره یه جوری میشه
دو روزه رفتم تو فکرش
مث کسخول ها دارم همه جا تصورش میکنم.
دارم خل میشم.
میخوام برم یه مشاور خانوم بگیرم.
کامی خیلی بچه خوبیه.
ولی حس میکنم دارم وابسته میشم.
خودشم به بهانه درس و اینا و پیشرفتی که داشتیم جلسات مون رو کرده دیر به دیر.
آقا دوست دارم به عنوان بهترین دوست با هم باشیم ولی نمیخوام دوستش داشته باشم.
چون همه پسرها یه لاشی درون دارن که اصلا قابل اعتماد نیس مخصوصا اگه سن شون با
#ابراهیم رفیعی هم اکنون فردی ۲۶ ساله می باشم که به تمام آرزوهایم که دوست داشتم و امیدوار بودم برسم نرسیدم همش تقصیر نداشتن سرمایه هست واسه ما دیگه هیچ کس وجود نداره ضامنمون بشه من دوست دارم خودم اوستای خودم باشم کسی نتونه بهم دستور بده و کار غلط رو به من یاد بده یا بخواد چیزی که دلش میخاد از من بسازه من دوست دارم اون چیزی که هستم و مطمئنم میشم رو از خودم بسازم البته اینا همش فکره خودمه من الان واقعا خودم واسه خودم کار میکنم یعنی خودم اوستا و
تورا دوست دارم شاملو
متن تورا دوست دارم
دانلود اهنگ من از عهد آدم تورا دوست دارم
من از روز ازل تو را دوست دارم
تورا دوست دارم چون نان و نمک
من از عهد آدم تورا دوست دارم علیرضا قربانی
دکلمه تو را دوست میدارم
دوستت دارم
من از عهد آدم تو را دوست دارم
من از عهد آدم، تو را دوست دارم از آغاز عالم، تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نمنم، تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی من ای حس مبهم، تو را دوست دارم
سلامی صمیمیتر
سلام
هر چی زمان میگذره، بیشتر به این موضوع پی می برم که کلا در این دنیا تنها هستم. البته منظورم از نظر فیزیکی نیست.
این واقعیت تلخیه ولی خب قرار نیست همه واقعیت ها شیرین باشه.
فکر می کنم کلا تعداد آدم هایی که شبیه من باشن و دوست داشته باشم با اونها ارتباط داشته باشم خیلی کمه. فکر می کنم آدم ها بسیار سطحی و کوته نظر شدن و فکر میکنم این فرایند سطحی و کوته نظر شدن هر روز ادامه داره.
دوست دارم با کسانی در ارتباط باشم که مطالعه می کنن، فیلم می بینن،
خیلی حرف دارم باهات اما نمی تونم بگم ، شاید عادت کردم به نگفتن حرف هام .
گاهی وقت ها تو خیالم با حرف میزنم ، گل میدیم به هم ، بهم محبت میکنی ، با هم مسافرت می ریم ، اما هیچ کدوم مثل بودن تو در کنارم نیست .
توی قلبم یک جای خالی بزرگ نگه داشتم که برگردی ، اما میترسم .
میترسم دوست نداشته باشی در کنارم باشی ، دوست نداشته باشی دوستت داشته باشم . لیاقت تو بیشت از دوست داشتن منه اما میترسم دوست داشتن منو قبول نکنی .
یعنی میشه واقعاً یک بار دیگه ببینمت ، حر
نقاشی کشیدن برای من مثل مدیتیشنه. که هیچ فکری نکنم و تو خلا باشم. خدا همینجاست برای من.
این نقاشیم که کامل شد میخوام قابش بگیرم و بزنم بالای میزم. نگاهشو دوست دارم جوری که دستاشو گرفته دور سرشو دوست دارم. تو فکرش چی میگذره رو نمیدونم. ولی میدونم کله شقه. هاره. و این ویژگی هاشو دوست دارم.
محدثه، اگر کسی به خواستگاریت آمد، بهش بگو اگر به اندازه مرگ تو را دوست دارد، بماند. زیرا فردا مرگ عاشقانه ای خواهد داشت.
محدثه، اگر قصد کردی عاشق پسری جز من شوی. قبلش به من تماس بگیر و بهم بگو چگونه خودکشی رو دوست داری. من حتی می خواهم نحو مرگم را دوست داشته باشی.
محدثه، اگر روزی فهمیدی دوستم نداری. بهم نگو و این خیانت را بهم بکن. بگذار روز های بیشتری حس کنم دارمت.
محدثه، اگر ثانیه ای گذشت و دلت برایم تنگ نشد. آرام زیر گوشم بگو. تا آنقد بهت نزدیک ب
دوستت دارم.
به سان یک دیوانه، به سان یک سرباز
به سان یک ستاره سینما
دوستت دارم، به سان یک گرگ، به سان یک پادشاه
به سان انسانی که من نیستم
میدانی من اینگونه دوستت دارم
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب می شود دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخند
دیشب با حمید صحبت می کردم.
کلی سوالای تخصصی ازش پرسیدم.
گفت تو هنوز مرد نشدی.
گفت من اگه کسی رو دوست داشته باشم و اونم منو دوست داشته باشه، تمام تلاشم رو میکنم تا دنیا رو به پاش بریزم و این چیزایی که تو می گی اصلا مهم نیست.
گفتم، آخه من هنوز نمیدونم که اونو دوست دارم و اونم منو دوست داره.
گفتم خیلی هنر کنم احساس خودم رو بفهمم، حرف دل اونو چه طوری باید متوجه بشم؟
گفت اگه دوستت داشته باشه قبولت میکنه، به شرطی که با صداقت جلو بری.
بسم الله الرحمن الرحیم
هی فکر میکنم چی بنویسم؟
همیشه شروع چقدر سخته :)
اینجا روز نوشت های منه
زندگی رو روایت میکنم و دوست دارم دوستانی که اینجا رو میخونن منو از راهنمایی های خوبشون بی نصیب نزارن.
خب بالاخره زندگی بالا و پایینش ؛ تلخ و شیرینش ؛ و زیاده
من یه مادرم
مادری که مثل بقیه ی مادرها و خانم ها روزهای متفاوتی داره
به تصویر کشیدن تلاش هام برای زندگی خوب واسم لذت بخشه.
و اینکه من خیلی بلد نیستم ادبی بنویسم
عامیانه و خیلی ساده روایت میک
درباره این سایت