نتایج جستجو برای عبارت :

زیر نویس فارسی دوست پسرم باش

 
پسرم با همسرش مشڪل پیدا ڪرده بودند و همسرش قهر ڪرده بود رفته خونه باباش . ماخیلی ناراحت بودیم ، یه روز پسرم خیلی عصبانی شده بود و رفت در خونه ی پدرخانمش و خیلی سر و صدا راه انداخت . من هم با اینڪه همیشه مشڪلات دیگران را حل می ڪردم دیگه برا پسر خودم مونده بودم چه ڪنم . زنگ زدم به آقاجواد و آدرس را بهش دادم گفتم بیا اونجا. آقاجواد وقتی اومدند پسرم را دید ڪه خیلی دادوبیداد می ڪند ، دست پسرم را گرفت بردش توی ماشین و گفت : می خوایم با هم یه ڪم حرف بزنیم
َantimatter چقدر آخرامانی‌ست. موسیقی این ترک در شب اتفاق افتاده. جزء موسیقی‌های شب است. شبی تاریک که دور یک زمین فوتبال می‌دوی و سرد است و تنهایی و شقیقه‌ات تیر می‌کشد و می‌دوی که رها شوی. و همان خط اول برای فروپاشاندن تو کافی‌ست، welcome my son, welcome to the machine. پسری که بناست روبروت کنم با فریبی که خورده‌ای. پسری که بناست تو را از لذات خودت بیرون بکشم و تو را در رنجی ناتمام فرو ببرم چون تو نه آنقدر بی‌مایه‌ای که ی این چرخه التذاذ بشوی، و نه آنقدر
دو سال است که پدر شده‌ام
پدر بودن را دوست دارم
یعنی دوست داشتم.
اما الان بیشتر
چون پدر بوردن یعنی آموزگار بودن
آموزگاری را دوست دارم
این روزها، پسرم به سنی رسیده است که می‌آموزد
آموختگار شده است
من از این آموختگاری اش، لذت می‌برم
شما نیز بهتر است هر چه زودتر، لذت ببرید.
شاید فردا دیر باشد
پسرم.
داری مرد میشی.
داری قد می‌کشی و من دارم.
لحظه‌های بزرگ شدنت را می‌بینم.
دلبندم.
بندبند دلت را.
به خدایی بسپار که
بیشتر از من هوایت را دارد.
#تولدت_مبارک
#تولد
#پسرم
#پسرم_دنیای_من
#پسر_خوشگل
#پارسا_حسامی
#لحظه_های_شیرین
#لحظه_های_زندگی
[عکس 1024×1280]
مشاهده مطلب در کانال
دانلود فیلم ترکی تو میتونی پسرم با دوبله فارسي
دانلود فیلم تو میتونی پسرم ۲۰۱۸ Hadi Be Oglum با لینک مستقیم
کیفیت ۷۲۰ اضافه شد
نام فیلم : Hadi Be Oglum / تو میتونی پسرم ژانر : رمان کارگردان : Bora Egemen نويسنده : Firat Parlak بازیگران : Alihan Turkdemir, Büşra Develi, Cem Zeynel Kılıç, Feridun Düzağaç ,Kivanç Tatlitug, Büsra Develi, Alihan Türkdemir محصول : ترکیه زبان : ترکی ( دوبله فارسي ) زمان : ۱۰۶ دقیقه امتیاز : ۷/۱۰ کیفیت : ۴۸۰p , 720p فرمت : Mkv حجم : MB 900 , MB 400 لینک دانلود : مستقیم – Direct خلاصه داستان
: علی یک ماهی گیرا
به پسرم : وصیت نامه امام علی به فرزندش امام حسن علیهما السلام (بخشی ازنهج البلاغه)
 
به پسرم : امام علی (علیه السلام)، نشرمعارف
معرفی:
این سفارش های پدری است که می رود، پدری که می داند لحظه ها می گذرند.فرزندم! گفتم پیش از اینکه عجلم شتابان از راه رسد این سفارش ها را بنويسم و این اوصاف را برای تو ثبت کنم.پسرم! به وصیت من خوب فکر کن.
بریده کتاب(۱):
خیلی‌ وقت ها دعایت را دیر اجابت می کند؛ چون در این تأخیرها پاداش دعا کننده و عطایی که به امیدوار می دهند،
 
چهار تا دوست که 30 سال بود همدیگه رو ندیده بودند توی یه مهمونی همدیگه رو می بینن و شروع می کنن در مورد زندگی هاشون برای همدیگه تعریف کنن. بعد از یه مدت یکی از اونا بلند میشه میره دستشویی. سه تای دیگه صحبت رو می کشونن به تعریف از فرزندانشون…اولی: پسر من باعث افتخار و خوشحالی منه. اون توی یه کار عالی وارد شد و خیلی سریع پیشرفت کرد. پسرم درس اقتصاد خوند و توی یه شرکت بزرگ استخدام شد و پله های ترقی رو سریع بالا رفت و حالا شده معاون رئیس شرکت. پسرم ان
سلام
معمولا از سر کار که به خونه برمی گردم یا پسرم از کلاس برمی گرده دلش می خواد یه میان وعده سالم باشه که راحت بشه مثل پنیر روی نون تست مالید و خورد. در عین حال سالم هم باشه
من اینو امتحان کردم من مزه اش را دوست داشتم، پسرم هم با اینکه کرفس را دوست نداره خیلی خوشش اومد. امیدوارم شما هم خوشتون بیاد
زیتون بی هسته دو پیمانه
نصف یک ساقه کرفس
یک تا دو قاشق غذاخوری بادام 
1 حبه سیر
2-3 ق.غ آبلیمو 
کمی روغن زیتون برای تنطیم غلظت مواد
همه رو داخل غذاساز بر
علی منو به کنه این حدیث رسونده که الانسان حریص علی ما منع»
ازونجایی که پسرم شده عاشق تشت کوچولوی حمام که من گاهی لباسای علی رو میذارم توش
و علی فک میکنه چه رازی نهفته اس در اینکه من این تشتک رو ازش میگیرم!
تا چشم برمیگردونم میبینم یواشکی رفته از تو حمام تشت رو آورده، بغلش کرده،زير چشمی منو نگاه میکنه 
سرپرست 2 خانوادهپدر شهید می‌گوید:داخل گوشی پسرم دو اسم به عنوان دخترانم ذخیره شده بود. گویا او دو خانواده را تحت پوشش قرار داده بود و به آنها کمک می‌کرد. یکی از این خانواده‌ها دو دختر داشتند که پسرم آنها را با عنوان دخترانم ذخیره کرده بود. بعد از شهادت مجید آن خانواده از کمک‌های پسرم خبر دادند و اینکه سعی می‌کرد از هر جهت کمک حالشان باشد.»ماجراهای دست بخیری آقا مجید داستان درازی دارد که یک سرش به مرام علی(ع) متصل می‌شود و سر دیگرش به بخشش ج
خون قلبم نه ز داغ پسرم ریخت حسین
آسمان از غم تو روی سرم ریخت حسین
زینب آن نیست که پیش از سفر از پیشم رفت
از غم موی سپیدش جگرم ریخت حسین
خواهرت گفت که از نیزه دهانت خون شد
ناگهان بند دل از این خبرم ریخت حسین
من شنیدم بدنت زير سم اسبان رفت
تنت انگار که پیش نظرم ریخت حسین
گفت: راوی که جگر گوشه اَت ارباً ارباست
از دلم سختیِ داغ پسرم ریخت حسین
در ره یاری ارباب پسر یعنی چه؟
شکر، پیش قدمِ تو قمرم ریخت حسین
مادر آن است که یار غم زهرا بشود
پس چه بهتر که به پ
راستی
خخخخخخ
در انتخاب کسایی که ازشون خوشتون میاد خیلی دقت کنین
چون چند سال بعد ممکنه خجالت بکشین که عکس این کسخلا رو نشون کسی بدین و بگین من این کسخلو دوست داشتم.
من الان اون احساس خجالت رو نسبت به گرگ زاده پول شو دارم :) دوست پسرم گاهی کرم میریزه عکسشو میفرسته میگه تو برای این کسخل ارزش قائل بودی :)
آبروی خودتونو نبرین :)
من به عهد هایم ایمان دارم
می دانم اندازه ی آرزوهایم نبودم
ولی به عهد هایم ایمان دارم
نه آنکه لایق آنها باشم
چون شما شایسته وفای به عهد بوده اید همیشه
می دانم زمانش نرسیده بودو هنوز هم نرسیده
اما
دلم بیشتر از همیشه برای پسرم تنگ شده است
حسن جانم
جان مادر
پسرم 
همو که به گفته ی مادرم نامش را انتخاب کردم
صدرا شده استاد شطرنج من
هر بار که موفق بشم حرکت خوبی برم میره یک کارت امتیاز برام‌درست میکنه.دیروز برای اولین بار مساوی شدیم (پات)
کلی ذوق کردم که به پسرم نباختم
حس می کنم بچه ها یک مادر مهربون اماااااا قوی و مدرن که اعتماد بنفس بالایی داره رو خیلی بیشتر می پسندد تا یک مامان غر غرو و بی دست و پا و ترسو .
رو این حساب سعی میکنم دربرابر بچه ها و همسرم قوی باشم .به روز باشم مطالعه امو بالا ببرم و اطلاعات کافی به سوال های علمی پسرم بدم .
.قشنگ رضای
احسان کوچولو بعضی روزها با مامانش می رفت پارک اما وقتی می رسیدن اونجا از کنار مامانش ت نمی خورد و نمی رفت با بچه ها بازی کنه. هر چه قدر هم که مامانش بهش می گفت پسرم برو با بچه ها بازی بکن فایده ای نداشت.
 
احسان کوچولو روی یکی از دست هاش یه لک قهوه ای بزرگ بود، اون همیشه فکر می کرد که اگه بقیه بچه ها دستش رو ببینن مسخره اش می کنن بخاطر همین همیشه خجالت می کشید و دوست نداشت که با هم سن و سال های خودش بازی کنه.
یه روز احسان به مامانش گفت: من دیگه پا
دوست دارم پسرم طلبه یا پاسدار شود.
هرطور که خودش دوست داشت انتخاب کند. فقط طوری تربیتش کن که در این جامعه یک سرباز برای امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌شریف شود.
شهید محسن حججی
برای دیدن تصویر در اندازه اصلی با ذکر صلوات بر روی آن کلیک کنید.
ثواب این طراحی تقدیم به شهدای پاسدار میهن عزیزمان
توی رویاهام، یک پسر داشتم بزرگش می‌کردم بهش درس شهادت می‌دادم بعد می‌شد سرباز رکاب حاج قاسم. حاجی بهش یاد می‌داد یک سرباز امام زمان چطور باید باشه؟ میگفتم پسرم هر چی سردار میگه گوش بده دل بده کم کسی نیست. حرفاشو بذار روی چشمات.
صبح بیدار شدم تا حالا اشکم بند نمیاد چطور باور کنم نبودنتو؟ چطور باور کنم رفتنو؟ چیزی جز شهادت حق شما نبود.
دارم رویاهایی که بافته بودم پنبه می‌کنم پسرم بی سردار موند
خواب دیدم یڪ گردنبند و پلاڪ طلا چشم نواز و بزرگی بهم هدیه دادن .
ڪه تو بیداری هم ندیده بودم.
تعبیرش و پرسیدم
از یک نو رسیده
از تولد یک پسر خلف خبر مےداد.
خوابم تعبیر شد.
دومین فرزندم و اولین پسرم بدنیا اومد.
باباش آقامهدے گفت:  هرکی اسم پسرش و حسین بزاره هروقت صداش ڪنه انگار حضرت زهرا پسرش و صدا میڪنه . دوست دارم اسم پسرم همنام پسر دختر پیغبر باشه رهرو ارباب باشه.
ادامه مطلب
بهم میگه اسم پسرم رو میزارم امیر حسین به نظرت خوبه میگم اره قشنگه میگه یکی رو دوست داشتم اسمش امیرحسین بود اومدن خواستگاری پدرم بهم نگفت یک سال بعد فهمیدم که خیلی دیر شده بود یکبار دیگه دیدمش ختم پدربزرگم اومده بود خیلی تغییر کرده بود خیلی گذشته ولی هنوز توی نگاهش چیزی بود که چندسال پیش بود توی نگاه منم همون بودولی سرم رو انداختم پایین نخواستم بعد این همه سال وقتی همه چیز از بین رفته دوباره جون بدم به یه گل پژمرده گذاشتم .
میدونی هفت سال گذشت
برادران
خواهران
مگر چقدر از انقلاب پنجاه و هفت گذشته؟
مگر چقدر از دفاع مقدس دهه شصت گذشته؟
چند سال از قطعنامه گذشته؟
چند سال از تمام شدن زیست امام بر روی این کره خاکی، بین ما گذشته؟
برادران 
خواهران
من امروز از سر شک، با تقویم چک کردم
از انقلاب پنجاه و هفت، چهل سال گذشته
از تمام شدن جنگ، بیست و نه سال گذشته
از رحلت امام، بیست و نه سال گذشته
پدر جان شما متولد چه سالی هستی؟
چهل پسرم»
مادر جان شما متولد چه سالی هستی؟
چهل و دو پسرم»
خانم شما متول
     اخیرا متوجه میشم با پسرم چند مورد بد رفتاری داشتم! کجاها؟ جاهایی که سرسخت رو نظر مخالفش با خودم پافشاری کرده؛ بخصوص که اگر جایی مثل استخر جلوی دید دیگران بودیم و تایممون رو به اتمام بود!
     یادمه تو خونه پدری آنقدر حرفم و نظرم نادیده گرفته میشد تا جائیکه حق انتخاب پوشش و مدل لباس خودم رو نداشتم، که همیشه برای ساده ترین مسائلی شخصیت میبایست زور زیادی میزدم تا با عصبانیت تا بتونم کمی از حریم دفاع کنم و بخصوص که خودم و نظرم رو اثبات کنم!
 
.
من میتونم بگم عشق سازنده نیست، واقعا نیست. دو ماه سازنده است، ولی بعدش پوست همه تون رو، همه مون رو میکنه. چه مرد، چه زن، فرقی نمیکنه‌. پسرم کوچیک بود، خیلی تعریف خوبی از عشق کرد، گفت یعنی دوست داشتنِ بسیار. بعد فهمیدم این واژه ی بسیار رو شما سر هرچیزی بذارین تباهی میاره، کار نمیکنه. هیچی بسیارش بدرد نمیخوره، تعادل خوبه در عشق. تعادل هم اگه بخواهید رعایت کنید دیگه نمیگید عاشق شدن. میگید دوست داشتن.
"عباس کیارستمی"
+ باشد که یادمان باشد :)
     دو روز پیش بسیار آزرده خاطر شده بودم. دلم به درد اومده بود. سعی کرده بودم یک دوست همسن و همجنس برای پسرم در محل زندگیمون پیدا کنم و بعد از جستجو و ارتباط های اولیه، برای اولین بار به منزل هیراد رفتیم. پسرم اولش از رفتن به ددر جدید خیلی خوشحال شد. با خوشحالی سمت اسباب بازی هایی که جلوی در گذاشته بودن رفت، ولی تا به هرچیزی دست میزد، هیراد با خشم از دستش می گرفت. فرقی هم نمی کرد که مثلن ازون توپ، 10 تای دیگر هم روی زمین بود. به محض اینکه پسرم ممان
یکنفر هست دائم به من تیکه میندازه پشت سرم میگه فلانی با بچه هاش بد تیپ میگردن چقدر همسرش وضع مالیش بده و حرفهای دیگه 
ما چند ساله بخاطر کلاسهای گفتار درمانی و کاردرمانی پسرم یخورده وضع مالیمون خوب نیست ولی تحمل میکنم چون پسرم خوب شده و داره پیشرفت میکنه و از این موضوع خوشحالم حتی اگه لباسهای قدیمیم رو بپوشم. 
میخواستم بهش بگم تو که با کلاس وبا شخصیتی چرا رفتی صیغه یه مرد زن دار شدی ؟؟؟ برای شوهر صیغه ایت بچه آوردی دلت خوشه هر ماه با دعوا و دا
من کار خاصی برای دوستان انجام نمیدم اما خیلی بهم لطف دارند، غروبی زنگ در رو زدن پسرم رفته پشت اف اف ببینه کیه، میگه مامان یه آقایی اومده فامیلی شمارو میگه، گفتم وایستا بیام، رفتم میبینم یکی از همکاران که با هم همسرویس بودیم هستن خلاصه قسم داد پایین نیاین منم بالا نمیام، عسل از شهرستان آوردم با سیاه دانه میزارم تو اسانسور 
خلاصه کلی شرمنده کردن پسرم میگه مامان کجاییه ایشون لهجه آذری داشتن عسلش مال کجاست، یک لحظه عجیب دلم یادت کرد، گفتم اردب
ادم ها میتوانند در رفتار با ادم هاى مختلف، متفاوت رفتار کنند. مثلا کسى که تا دیروز من و دوستم را بخاطر گیاه خوار بودنمان مسخره میکرد امروز دربرابر خواهرش که گفت گیاه خوار شده بسیار مودبانه و مهربانانه! تشویق کرد! حتى اینکه من سیر دوست نداشتم برایش مهم نبود ولى امروز بخاطر گفته ى خواهرش که سیر دوست ندارد بیخیالش شد!
البته که اینها چیزهاى بسیار مسخره اى هستند که ارزش اهمیت دادن ندارند اما ذهنم مشغول این موضوع بود که چرا هیچوقت از سمت هیچ مردى ا
پیامبر رحمت (ص):
دعای پدر برای فرزندش، همانند دعای پیامبر برای امتش است.
پدر شهید لطفی در مراسم تشییع:
امروز از همیشه من به مسیر مصمم ترم و از همه بیشتر نسبت به اسرائیل دشمن ترم.
اگر خبر برسد که مقام معظم رهبری دستور دادند که به سمت اسرائیل حرکت کنید، والله پسرم را دفن نکرده به سمت سرزمین های اشغالی حرکت می کنم.
 پسرم متولد 1374 و 45 روز به پایان سربازیش باقی نمانده بود و افتخار میکنم که پسرم در راه دفاع از کشورش شهید شده است.
وی ادامه میدهد: عاشق لباس نظامی و عاشق شهادت بود و لباسش را دوست داشت و همیشه می گفت که خیلی دوست دارم شهید شوم.
مادر شهید مدافع وطن می گوید: درتماس های روزهای اخیر که حرف از دلتنگی می زدم به من می گفت چیزی به پایان سربازیم باقی نمانده و کمی صبر کن برمیگردم.
وقتی پیشنهادی برای تغییر مکان خدمت سربازی اش می دادیم در جوابمان میگفت که سرب
مدیر جان پارسال زنگ زد و گفت چرا جلسه ی آشنایی اولیای دانش آموزان پایه ی دهم با دبیران نیامدی؟!
گفتم اداره بودم و درگیر ثبت نام مدرسه ی پسرم.
گفت برای سال بعد چه میکنی؟
با احترام گفتم به دلیل نزدیکی به محل ستم مدرسه ی دوم را میروم. 
گفت محض اطلاع بگویم که خروجی ات را نمیدهم!
و تلفن را قطع کرد.
 
+ آخه این چه مدل دوست داشتن یه نیروی خوبه؟!
گفتگوی طنز گاهی اوقات خواندن مطالب طنز هم برای تنوع و روحیه خوب هست آن هم اگر در خصوص پدر و پسر باشد
محمد آقایی فرد: خیلی دوست داشتم پسرم را آنطور که خودم دوست دارم تربیت کنم. به عنوان مثال دوست داشتم همین الان در حال مطالعه کتاب در جستجوی زمان از دست رفته» بود، ولی این بچه هیچ وقت با من سازگار نبود. آنقدر که سرش گرم تبلتش بود، به هیچ چیز دیگری توجه نمی کرد. مادرش می گوید او بچه نابغه ای است، فقط یک مقدار بی ادب است که گویا دقیقا این قسمتش به من
یادمه وقتی پسرم نوزاد بود دعوایی کردم و خیلی دلم میخواست با پسرم درباره اش صحبت کنم تا سبک بشم. ولی میدونستم این کار روحی هست و گذاشتن بار به این سنگینی که خودم تحملش رو ندارم، رو شونه های ظریف اون طفل لطیف اشتباه جبران ناپذیری هست. خلاصه با اینکه میدونستم تو نوزادی متوجه حرف های من هم نخواهد شد، کار درست رو انجام دادم و از همون روزهای اول مشکلات رو به عشق کوچکم منتقل نکردم.
چندی پیش متوجه شدم برنا حتی اگه به ظاهر مشغول کاری هست، تک تک کل
پسرم هشتاد و سه روزه شده است. کلی کارهای جدید یاد گرفته است. در هفتاد و هشت روزگی، هنگامی که در آغوش آقای پدرش بود به تبلیغات کودکانه تلویزیون خیره شد. قهقهه که خوراک هر روزش است. کمی بیشتر از قبل گردن می گیرد. با "هم" گفتن من دهانش را باز می کند تا به او قطره دهم. قطره کولیکش را هم بعضی وقت ها تف می کند. در جهت گوشی می چرخد و لبخند می زند تا از او فیلم بگیرم. با او حرف بزنی با تو حرف می زند. روی شکم که بگذارمش کلی سعی می کند که سینه خیز برود ولی تنها کم
فصل 2
:اسم تو هم دادار هست نه؟ _آره پس منو میشناسید :پدربزرگت خیلی در موردت تعریف میکرد، حالا چی شد اومدید شمال؟ _چی میگفت در موردم؟ :والا پسرم چی بگم.گفت اگه یه موقع دادار اومد سراغم رو ازت گرفت بهش یه امانتی بده اونقد هیجان زده بودم که حد نداشت یه لبخند زدم که ایلیا سوالی بهم نگاه کرد.بدون تردید گفتم. _آقای میشه اون امانتی رو بهم بدین؟ :چرا که نه الان برمیگردم پسرم تا آقای رفت دفتر رو بیاره ایلیا زد رو پام و ی
      روز گذشته با آرد و نمک و ماست برای پسرم کمی خمیر بازی درست کردم تا باهم حال کنیم. یک تکه از خمیر رو دست پسرم دادم و یک تکه هم دست خودم. همینجور که داشتم خمیرآماده شده رو ورز می دادم و شکل می دادم، ییهو دیدم غول کوچولو داره با چشمایی گرد نگاهم می کنه در حالیکه چیزی از خمیر تو دستش نمونده! بهش گفتم خوردیش؟ سرشو به چپ و راست ت داد و گفت: به به به به :))
     خلاصه دوباره نصفی از خمیر خودم رو بهش دادم و گفتم یلحظه صبر کن تا برم قالب بیارم؛ وقتی بر
دانلود آهنگ جدید حامد محضرنیا پسرم
Download New Music Hamed Mahzarnia Pesaram
آهنگ جدید حامد محضرنیا بنام پسرم
خوش اومدی به زندگیم همه ی دنیای من قربون اون نگات بشم پسر زیبای من
به عشق دیدنت تا صبح بیدارم من بیشتر از خودم تورو دوس دارم
 
ادامه مطلب
*این داستان خیلی زیباست* *مردی بود قرآن میخواند و معنی قرآن را نمیفهمید* *پسرکوچکش از او پرسید:* *-چه فایده ای دارد قرآن میخوانی بدون اینکه معنی آن رابفهمی؟* *پدر گفت پسرم سبدی بگیر واز آب دریا پرکن وبرایم بیاور* *پسر گفت:غیر ممکن است که آب درسبد باقی بماند.* *پدر گفت امتحان کن پسرم.* *پسر سبدی که درآن زغال میگذاشتند گرفت ورفت بطرف دریا وامتحان کرد* *سبد را زيرآب زد وبه سرعت به طرف پدرش دویدولی همه آبها از سبد ریخت وهیچ آبی در سبد باقی نماند* *پس به پ
امروز دوباره دلها لرزید اشکها غلطان و 13هزار مادر چشم براه امیدوارانه به ستاد رفتند .عزیز دلم؛ منم رفتم ؛با پاهای لرزان و عصای دلخون؛ منم رفتم ؛آمده بودم نوه گلت را نشانت بدهم ؛دلبرک بالا بلندم؛ امروز من مثل تو یواشکی از خانه بیرون رفتم ؛ یاد رفتنت به جبهه افتادم برای امیر حسین تعریف کردم گفتم بیا مثل پدر بزرگت یواشکی بریم تا کسی مارا نبیند ؛جان دل مادر روزی که رفتی پسرت در بطن مادرش یکماه بود امروز که به امید دیدنت آمدم نوه تو چهار ساله است .
شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان


مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان


تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان


کمتر از ذره نه‌ای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ ن


بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داری
شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان


پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان


دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل
مر

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها