نتایج جستجو برای عبارت :

خود افتاده گریه نمیکند

با دل روشن در این ظلمت سرا افتاده ام
نور مهتابم که در ویرانه ها افتاده ام
سایه پرورد بهشتم از چه گشتم صید خاک ؟
تیره بختی بین کجا بودم کجا افتاده ام
جای در بستان سرای عشق می‌باید مرا
عندلیبم از چه در ماتم سرا افتاده ام
پایمال مردمم از نارسایی های بخت
سبزه ی بی طالعم در زیر پا افتاده ام
خار ناچیزم مرا در بوستان مقدار نیست
اشک بی قدرم ز چشم آشنا افتاده ام
تا کجا راحت پذیرم یا کجا یابم قرار ؟
برگ خشکم در کف باد صبا افتاده ام
بر من ای صاحبدلان رحمی ک
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی فاطمیه ۹۸
در لجن زار معاصی، از بها افتاده ایمدور از مولای خود در تنگنا افتاده ایمراه را گم کرده و بیراهه دائم می رویمدر غل و زنجیرِ اوهام خطا افتاده ایمکیست بیچاره تر از ما بندگان بی پناه؟!از امام عصر، از مولا جدا افتاده ایمبرکت از اموال مردم رفت، مشکل از کجاست؟!گیرِ مال شبهه و مال ربا افتاده ایمرنگ ایمان رفته از این شهر، تقوا رفته استوای بر ما. شاید از چشم خدا افتاده ایممنتقم، خون شهیدان ریخت، دیگر
افتاده‌ایم
عکس خورشیدیم در آب روان
افتاده‌ایم
ناامید از جذبهٔ خورشید تابان
نیستیم
گر چه چون پرتو به خاک از
آسمان افتاده‌ایم
رفته است از دست ما بیرون
عنان اختیار
در رکاب باد چون برگ خزان
افتاده‌ایم
نه سرانجام اقامت، نه امید
بازگشت
مرغ بی‌بال و پریم از آشیان
افتاده‌ایم
بر نمی‌دارد عمارت این زمین
شوره‌زار
ما عبث در فکر تعمیر جهان
افتاده‌ایم
از کشاکش یک نفس چون
موج فارغ نیستیم
گر چه در آغوش بحر بیکران
افتاده‌ایم
چهرهٔ آشفته حالان
مثل یک ساعت از رونق و کار افتاده
هر که در عشق رکب خورده کنار افتاده
فصل تا فصل خدا بى تو هوا یک نفره است
از سرم میل به پاییز و بهار افتاده
هر دو سرخیم ولى فاصله ما از هم
پرده هایى است که در قلب انار افتاده
پیش هم بودن و هم جنس نبودن درد است
آه از آن سیب که در پاى چنار افتاده
حس من بى تو به خود نفرت دانشجویى ست
از همان درس که در آن دو سه بار افتاده
سهمم از عشق تو عکسى ست که دیدم آن هم
دستم آنقدر تکان خورده که تار افتاده!
#سید_سعید_صاحب_علم
دین حق در خطر افتاده، کمک کن فضه
حرف حق از اثر افتاده، کمک کن فضه
قول داده به نبی حیدرِ من صبر کند
یاد حرفِ پدر افتاده، کمک کن فضه
درب این خانه که خود بوی نبی را دارد
گیرِ چندین نفر افتاده، کمک کن فضه
سرخ شد حلقه و مسمارِ درِ این خانه
شعله بر جانِ در افتاده، کمک کن فضه
با لگد ریخت درِ خانه. ببین روی سرم.
یک درِ شعله ور افتاده، کمک کن فضه
مردک پست چنان ضربه به پهلویم زد
شاخه ام از ثمر افتاده، کمک کن فضه
سوی کوچه ببرم زود، علی را بُردند
حیدرم در خط
 
بسم‌الله الرحمن الرحیم
 
عشق، حالا که از آن چهره نقاب افتاده
در دلم تازه به شور و تب و تاب افتاده
 
دیر شد آمدنت روح من از جانم رفت
مثل یک شاخه‌ى خشکم که به آب افتاده
 
عشق طغیان بکند عقل جلودارش نیست
مثل یک صخره که در شیب و شتاب افتاده
 
زندگى خواب خوشى بود که تعبیر نشد
من دچارم به شب و در تب خواب افتاده
 
مثل یک رادیوى از همه‌جا بى‌خبرم
پرم از حرف و به یک گوشه خراب افتاده
 
سیدتقی سیدی
 
 
* منبع: صفحه‌ی اینستاگرام شاعر
۲۶۷۹ - اسدالله علم» نخست‌وزیر و وزیر دربار رژیم پهلوی، در خاطراتش نوشته: شاهنشاه صحبت عجیبی می‌فرمودند که واقعا اعتقاد ایشان را به خداوند می‌رساند. فرمودند امتحان کردم، هرکس با من در افتاده، از بین رفت. چه داخلی، چه خارجی». مثال برادران کندی را در آمریکا می‌زدند . ناصر (رئیس جمهور مصر) از بین رفت. خروشچف نخست‌وزیر شوروی با شاه خوب نبود، از بین رفت. در داخله هم هر که با شاه در افتاده، ور افتاده. مثل مصدق و تا اندازه‌ای قوام السلطنه. رزم
سلام دوستای گلم
من اومدم با ی اموزش دیگه
آموزش خط چشم کشیدن برای خانم هایی که پلک افتاده دارن
خب سوالی که پیش میاد اینه که از کجا بدونید که پلک شما افتاده است یا نه؟؟
اگر پلک های شما کمی پایین تر است و یک چروک کوچک بالای چشم به وجود آورده،شما جزء آن دسته خانم هایی هستید که پلک های کمی افتاده دارید
یک خط چشم باریک زیر پلک شما گم می شود ،به یک خط چشم پهن تری نیاز دارید تا تاکید بیشتری روی چشم ها به وجود آورد


ادامه مطلب
ای نازنین، ای نازنین در آینه ما را ببین
از شرم این صدچهره‌ها در آینه افتاده چین
 
از تندباد حادثه گفتی که جان در برده‌ایم
اما چه   جان دربردنی دیریست که در خود مرده‌ایم
 
ای نازنین، ای نازنین در آینه ما را   ببین
از شرم این صدچهره‌ها در آینه افتاده چین
 
اینجا به جز درد و دروغ   هم­خانه‌ای با ما نبود
در غربت من مثل من هرگز کسی تنها نبود
عشق و شعور و   اعتقاد کالای بازار کساد
سوداگران در شکل دوست بر نارفیقان شرم باد
هجرت   سرابی بود و بس خوابی
به نام خالق بی‌همتا
# مجالس+
# دیوارنوشت
بیچاره دستی که گدای مجتبی نیست
یا آن سری که خاک پای مجتبی نیست
بر گريه‌ی زهرا قسم مدیون زهراست
چشمی که گریان عزای مجتبی نیست
وقتی سکوتش این همه م به پا کرد
دیگر نیازی به صدای مجتبی نیست
در کربلا هر چند با دقت بگردی
چیزی به جز عشق و صفای مجتبی نیست
کرب وبلا با آن همه داغ مصیبت
همپایه‌ی درد و بلای مجتبی نیست
طوری تمام هستی‌اش وقف حسین شد
انگار قاسم هم برای مجتبی نیست
او جای خود دارد در این دنیا مجال
رز
وسقمی لا یشفیه الّا
طبک.
درد و مرضی که به جونم
افتاده رو جز تو کسی نمیتونه
طبابت کنه.
آن مریضی غرق شدن
در استخر آمال و آرزوهایی
که تمومی نداره.
آن درد اعتیاد به فضای مجازی.
آن جراحت و زخم قلب
دور افتاده از تو.
آن روان پریشان
آن روح آسیب دیده.
خدایا کمکم کن.
حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی (رحمه الله علیه )
یک روزدرایام تحصیل درنجف اشرف ،پس ازاقامه نماز،پشت سرآیت الله مدنی دیدم که ایشان شدیدا گريه می کنندوشانه هایشان تکان می خورد.رفتم پیش آقای مدنی وگفتم :ببخشیداتفاقی افتاده که این طورشما به گريه افتاده اید؟ایشان فرمودند:یک لحظه امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)رادیدم که به پشت من اشاره فرمودند:آقای مدنی نگاه کن شیعیان من بعدازنماز،سریع می رونددنبال کارخودشان وهیچکدام برای فرج من دعانمی کن
میگفت:
 صورتت کبود بود.
نفش نمیکشیدی.
به پهنای صورت گريه میکردم.
تو توی یه دست بودی.
با دست دیگه محکم به دیوار تکیه میزدم.
نفس نمیکشیدی . رو دستم بی جون افتاده بودی. نمیدونست چیکار باید بکنم . با تمام وجود میخواستم برگردی.
همه دورم جمع شده بودند. بلند با گريه میگفتم: دخیلم دخیلم.


خودت یکی که نه چند معجزه ای یه روزی متوجه میشی. قدر خودت رو بدون.
دانلود اهنگ مگه چه گناهی کرده که دلم افتاده دستت mp3 با کیفیت خوب همراه با متن مسیح و آرش AP دانلود آهنگ مگه چه گناهی کرده دلم که افتاده دستت دانلود آهنگ مسیح و آرش صد ریشتری دانلود اهنگ مگه چه گناهی کرده که دلم افتاده دستت مسیح و آرش ای پی
دانلود اهنگ مگه چه گناهی کرده که دلم افتاده دستت
مگه چه گناهی کرده که دلم افتاده دستت
بیخیال شو این همه ناز دیگه بسه
راه بیا کشتی مارو با اون چشای عسلیت
خیالت تخت تو دلم هیشکی جز تو اصلا نیست
با اون نگاه صد ریشت
هرروز وقتی از منطقه ی تفحص شهدا برمی گشتیم بطری آب من خالی بود اما بطری مجید پازوکی پر بود.توی آن حرارت آفتاب لب به آب نمی زد.همیشه هم به دنبال یک جای خاص بود.یک روز نزدیک ظهر روی یک تپه ی خاک نشسته بودیم و اطراف را نگاه می کردیم که مجید بلند شد.حالش عجیب بود.او را هیچ وقت این گونه ندیده بودم.مرتب می گفت پیدا کردم این همان بلدوزر است.
یک خاکریز بود که جلویش را سیم خاردار کشیده بودند. رفتیم آنجا. روی سیم های خاردار دو شهید افتاده بودند.پشت سر آن ها
هرروز وقتی از منطقه ی تفحص شهدا برمی گشتیم بطری آب من خالی بود اما بطری مجید پازوکی پر بود.توی آن حرارت آفتاب لب به آب نمی زد.همیشه هم به دنبال یک جای خاص بود.یک روز نزدیک ظهر روی یک تپه ی خاک نشسته بودیم و اطراف را نگاه می کردیم که مجید بلند شد.حالش عجیب بود.او را هیچ وقت این گونه ندیده بودم.مرتب می گفت پیدا کردم این همان بلدوزر است.
یک خاکریز بود که جلویش را سیم خاردار کشیده بودند. رفتیم آنجا. روی سیم های خاردار دو شهید افتاده بودند.پشت سر آن ها
صبح هوا اکسیژن ناب و خنک بود، با سیم ظرفشوئی آسمان را سابیده بودند و شاخسار درختها، توی مسیر نگاهها به آسمان آبی-سرخ یواش افتاده بودند، نسیمهای سوز دار منظره را جرعه جرعه گوارای نفسها می کردند. هوا انقدر خوش گوار بود که از دیدن خودم در جهان، از دیدن سی و پنج سالگی ام در جهان، دم به دم  هوای گريه می گرفتمگاهی شادیها هست که گريه ناکت می کنند
هاای  امروز کوههای اطراف پیدا ترند و سرنوشت  نزدیک تر آمده است
د پس نوشته شو ای عصاره ام
دیشب در حالی که بغض کرده بود بهم گفت بهم قول بده ، بعدش آروم  _ مثل اکثر اوقاتی که موقع حس گريه کردن چشماش قرمز میشد و سریع پر از حلقه های اشک میشد _ بهم گفت که بعدا همه ی اینا رو بنویسی ، همه ی این اتفاقات رو برام بنویسی ؛ مثل یه داستان کوتاه و بهم بدی بخونمش. نگاش کردم ؛ با خنده به چشمای پر از اشکش نگاه کردم و گفتم اینکه چه حسی رو داشتم و اینکه چه اتفاق هایی افتاده رو برات بنویسم ؟! بعدش خندش با گريه ش قاطی شد و گفت آره
خاکساری کرده خاک ره شدیم،
جسته راه حق ولی گمره شدیم.
خانة مقصود شد باد فنا،
در فضای زندگی چون که شدیم.
جورها دیده ز بدخواهان و لیک
خیرخواه مردم ابله شدیم.
تا به پا خیزد ز پا افتاده ای،
ما ز پا افتاده خود در چه شدیم.
مانده غافل از خود و دنیای خود،
تا ز مکر ناکسان آگه شدیم.
چه دارد برای تو، تنهایی کبریا؟خدایا! اگر هستی از عرش پایین بیا!وطن کو؟ که عشقی بورزم به سیما»ی آنکه بیزارم از دین و تاریخ و جغرافیاخدا! این‌همه قارّه! جا مگر قحط بود؟چرا سرزمین من افتاده در آسیا؟غزل را کتک می‌زند ناظم محترمببین ترکه و خط‌کش افتاده دست کیا!پر از گوش مخفی‌ست این چاردیوار شعربله! شعر؛ این سازمان همیشه سیا»پدرخوانده‌ی مرده‌ام بس که خط خورده‌ام؛که میراث‌داری ندارم در این مافیامریم جعفری آذرمانی
بعضی وقت‌های یا حتی به عبارت دقیق‌تر و بی‌تعارف‌تر 
در نود درصد اوقات زندگیم حس می‌کنم تبدیل شدم به یک لیست بلند بالا از کارهای عقب افتاده که قرار نیست هیچ کدامشان تیک بخورد.
کارهای عقب افتاده که از سر وظیفه‌است به کنار.‌
آرزوها و دوست داشتنی‌هایم را هم یکی پس از دیگری از سر وا میکنم و پی‌اش را نمی‌گیرم 
رخوت است یا بختک هر چه هست دست از سرم برنمی‌دارد.
من یه روز از فصار روانی این همه کار جان خواهم داد
التماس دعای هدایت
دو روزی میشه که ساعت دیواری اتاق خواب مونده و یه ساعتی عقب افتاده. البته کار می کنه اما هر چند وقت یکبار که میزونش می کنم یک روز صبح پا میشم می بینم که یه ساعت عقب افتاده. حالا نمی دونم به خاطر نامیزون بودن روی دیواره، به خاطر قدیمی بودن، یا واقعا باتریش ضعیف شده. یا شاید هم با من لج کرده.
تو رفتی کار من شد لعنت تقدیرِ افتادهکه من در سوی دیگر ، رو به رویت گیر افتاده.میان قهوه خوردن ناگهان رفتی دلم جاماندشبیه یک دوچرخه ساکت و زنجیر افتاده.خبر پیچید در کافه میان دشت آهوییرها شد از دویدن ها همان جا شیر افتاده.نمی دانم تو اکنون دوستم داری دلم می گفت:که پیش پای من از دست تو شمشیر افتاده
"محمدامین آقایی"
♪♬♬♪چه شود دوست شوی دست در این دست کنی حبیب من♪♬♬♪
♪♬♬♪چه شود نیم نگاهی به این عاشق سرمست کنی مرا مست کنی♪♬♬♪
♪♬♬♪دل به دلت داده منم منم پای تو افتاده منم منم دلبر دل برده تویی تویی عاشق دیوانه منم منم♪♬♬♪
♪♬♬♪دل من افسار ندارد درگیر تو است دیدم آن چشم تورا چشمانم مست شد است♪♬♬♪
♪♬♬♪دل به دلت داده منم منم پای تو افتاده منم منم دلبر دل برده تویی تویی عاشق دیوانه منم منم♪♬♬♪
♪♬♬♪دل من مست کن و دست در این دست کن و زیر و رو
اونقدر تو فشارم که یه ساعت بعد خواب، بیدار شدم دیدم دارم گريه می‌کنم
چند دقیقه طول کشید تا به خودم بیام
واقعیت اینه که واقعا باور کرده بودم همچین اتفاق بدی برام افتاده. چون همیشه انتظارش رو داشتم
ولی برای اولین بار توی خواب یکی از ترس هام رو تجربه کردم
افتاده ام از پا مرا حالی نمانده ستدیگر مرا آرامشی عالی نمانده ستلبریز دردم بسکه سودای تو دارمزین گردوی تر هم مرا فالی نمانده ستبرصفحه شطرنج دل مات تو گشتمکیش تو ام جای تو هم خالی نمانده ستدلبر دراین شبهای تنهایی دراین شهربرناظمی والی وسالاری نمانده ستچون نیستی از تاروپود نقش القاچزین فرش ها نقشی براین قالی نمانده ستاز رفتنت برلوح دل امروز وفرداجز یک غزل از شاعر لالی نمانده ست
یه موقع هایی هست که آدم وقتی به زندگیش فکر میکنه و اتفاقاتی که افتاده؛ باورش نمیشه این اتفاقا تو زندگی خودش افتاده باشه. مثل اینکه ماجرای ی زندگی رو از زبون دوستی شنیده باشه یا یه فیلم دیده باشهباورش نمیشه که این زندگی خودش بودهکاش واقعا گاهی اوقات همین طور بود.
چگونه می توان از شر کبودی خلاص شد کبودی یک پاسخ طبیعی به یک آسیب است. رگ‌های خونی ریز در زیر پوست حتی با یک ضربه کوچک نیز می‌توانند آسیب ببینند، و خون به دام افتاده در زیر پوست باقی بماند. این خون به دام افتاده در نهایت توسط بدن بهبود می‌یابد. در ضمن، می‌تواند ادامه مطلب 
با اینکه قوول داده ام هیچ وقت خاطراتت را مرور نکنماما هر از گاهی یواشکی توی ذهنم تو را مرور میکنم
دعا میکنم که خدا کند دل به دل راه نداشته باشد
که اگر داشته حتما تو هم میفهمی که من یادت افتاده ام
ننهههه اصلا دعا میکنم کاش دل به دل راه داشته باشد 
آنوقت دلم خوش است به اینکه شاید اول تو خاطراتمان را مرور کرده ای و من به یادت افتاده ام 
#دلخوشی_های_کوچک
#به_وقت_دلتنگی
سایپا به جان مردم افتاده است!!
در حالیکه قیمت خودرو در بازار سیر نزولی را تجربه میکند، سایپا در اقدامی عجیب برای چندمین بار قیمت خودروهای خود را بالا برد
تیبا و کوییک امروز افزایش ۴ تا ۵ میلیونی توسط شرکت سایپا داشته‌اند. تاکنون سایپا علت افزایش پی در پی محصولات کم‌کیفیت خود را نگفته و وزارت صنعت نیز فقط نظاره‌گر این تخلفات آشکار بوده است./قانون #اقتصادی 
  روز ازل عشق تو شد باعث پیدایش من
من خود طوفان و تو هم ساحل آرامش من 
 
هیچ عجب نیست که با دست خودت رام شدم
در بر و آغوش تو جا می شود آسایش من 
 
از دل و جانم زده ام تا که غمت بیش کنم 
چهره ام از گريه پر است این همه پیرایش من
 
ی امانم بده ای دیده دمی پلک ببند 
سیل محبت به ره افتاده از این بارش من
 
با دل پر مهرت اگر بر سر من دست کشی
تا قد و بالای بلندت برسد دانش من 
 
صحبت خود نیست ولی با تو سخن ها دارم 
با خطر شورش چشمت چه کند سازش من ؟؟
سلام دوست عزیز
خیلیا می پرسن که مگه پسر هم گريه می کنه؟
بله پسرها هم حتی اگه14یا15سالشون هم باشه شک نداشته باشید که از سر بد رفتاری گريه می کنند
نمونش همین خود من
من موقعی که باهام بدرفتاری می کنند و منو درک نمی کنند گريه می کنم
گريه می کنم که چرا کنار اینجور آدما نشستن و منو درک نمی کنن
پس فقط دختر خانوما گريه نمی کنن بلکه پسرا هم گريه می کنن
خیلی خوبه امتحان کنید
(:
خودرو به روغن سوزی افتاده یعنی چه؟و دلایل بروز این مشکل؟
 
اگر روغنی که باید صرف کاهش اصطکاک، خنک‌کاری و بهبود کار قطعات موتور شود، به دلایلی وارد اتاق احتراق یا‌‌ همان محفظه بالای پیستون شود و همراه با مخلوط سوخت و هوا حین جرقه زدن شمع.
ادامه در
http://ravankaransanat.ir/category/weblog
پسری هستم ۳۰ ساله و مجرد .
چند سال پیش با چند تا از دوستانم در حین راه رفتن درباره موضوعی صحبت می کردم به جایی از صحبت هام رسیدم که باید نظر اون ها رو می پرسیدم وقتی برگشتم عقب دیدم اون ها ۲۰ متر پشت سرم ایستاده اند و خشکشان زده . علت چی بود؟
زمانی که من جلو تر از اونها راه می رفتم زنی خود را از بالای یک ساختمان بدون هشدار و ناگهانی انداخت پایین، کله او کاملا پخش شده بود و مردم دور جنازه جمع شدند و گريه می کردند من حتی مسیر خود را تغییر ندادم و از ر
برف هنگامه کرده بود.سوز و سرما بیشتر شده بود.برف تاج خروسی می بارید.صدای زوزه هر لحظه بیشتر میشد.کمی دورتر یک درخت زبان گنجشک پیدا بود.برگ هایش ریخته بود به جز چند تا و باد شاخه هایش را بی امان تکان میداد.یک چاله پای درخت قرار داشت.یک لانه ی خالی کلاغ هم بالای درخت بود‌.صدا از آنجا می آمد.برف سفت و سخت شده بود.درون چاله یک پسر بچه و یک سگ افتاده بودند.برف مانند پتو رویشان افتاده بود.بی حرکت بودند و فقط ناله می کردند.
دیروز جلسه‌ی اول کلاس گیتار با عری بود. نمیدونم ممد بفهمه چه واکنشی نشون میده. شاید بهتر بود قبل از اینکه با پشمینه پوش و خط مشکی هماهنگ میکردم بهش میگفتم ولی خب اتفاقیه که افتاده. پریروز سر یه موضوع کوچیک واکنش بدی نشون داد. با گذشته‌ای که اتفاق افتاده حق داره به راحتی شک کنه ولی نه در مورد من اخه! تنها چیزی که برام مهمه اینه که خوب جدا شیم. چند سال دیگه که به روزای دانشگاه نگاه میکنه از یه نفر حس خوب بگیره. ترجیحا اون ادم من باشم :) حالا گذشته ا
حال دلم خوب است یا نه؟نمی دانم،شاید تنها چیزی که می دانم این است که می گذرد.شاید حتی آن را هم نمی دانم،می گذرد یا نه؟خنده ها،گريه ها،باور ها،دوستی ها،دوست داشتن ها،عشق ها،معرفت ها،زندگی ها آمدند و رفتند.تنها چیزی که آمد و نرفت "من" بودم.دلم تنگ شده،نه برای شخصی،نه برای مکانی و نه حتی برای زمانی،حتی این را هم نمی دانم دلم برای چه چیزی تنگ است.گمراهم.سرگردانم.گم گشته ام.من.خود را.گم.کرده ام!!!
آدمی در درونم گیر افتاده،حسی درونم به بند
یک غروب پاییزی، گیج و مبهم گونه از خواب بلند شده بودم.
فاطمه داشت گريه می کرد.
گربه گچی کوچکش از دستش افتاده بود و گوش سمت چپش شکسته بود.
پدرو مادر ما دو تا بچه چهار پنج ساله رو خونه تنها گذاشته بودن.
منم نمی تونستم آروومش کنم.
هعی، درسته پونزده شونزده سال فاطمه رفته اما،
هنوزم وقتی از خواب عصرگاهی بیدار میشم آرزو می کنم ای کاش او زنده بود.
کاش می تونست منو آرووم کنه.
و اینک پایان‌.
پایان دو هفته تعطیلی بسیار دل انگیز ناک .
پایان خواب های دلنشین صبح ، هر روز فیلم دیدن 
و بسیار بسیار خرسندی از تعطیلی های پیش امده.
افسوس.
اغاز ترم جدید.ترمی بس دشوار و پر واحد
آه.
میببنم چند نفر دارن با خوندن این پست گريه میکنن.
نمیخواستم گريه تونو در بیارم :دی
هنوز فردا رو وقت دارید :دی
" :) "

آخرین جستجو ها