نتایج جستجو برای عبارت :

بدنم گرم نیست

دو روزی هست شست دستم پرش داره و خود به خود ت میخوره و رگ های روی دستام درد میکنه یا گاها حس میکنم یه چیزی روی بدنم راه میره (یه جور توهمه درواقع) و شب هام همش کابوس.
کاش بدنم میتونست باهام حرف بزنه.حس میکنم بدنم دیگه تحمل این حجم از فشار عصبی و روح خستم نداره.اینجا خانم دکترهای زیادی دیدم کسی هست بتونه بگه من چم شده؟ 
ازم گله کن شکایت کن شاید سبک شی.توهم مثل روحم همه چیو تو خودت میریزی و اینطور با دردهای عجیب خودت لو میدی :( 
بدن عزیزم مع
وقتی از خواب بیدار شدم تموم بدنم می لرزید. استرس داشتم و بدنم خشک شده بود. باورم نمی شد این خواب از کجا سروکله ش پیدا شده بود من اصلن به اون آدما فکر نکرده بودم. خواب دیدم آدمایی که تو گذشته بدم وجود داشتن توی خونه م جمع شدن و یهو همه ی آدما میریزن توی خونم و وقتی اونا رو می بینن، گذشته من رو می فهمن، آبروم میره :| توی خواب از شدت شرم و خجالت و نگرانی بیهوش شدم و وقتی چشمامو باز کردم توی اتاقم بودم
احساس می کنم تمام اتفاقات الان یعنی علافی ها و ان
شاید باورتون نشه اما سردرد من هنوز ادامه داره ! 
دیشب بیهوش شدم و صبح رفتم بیمارستان .
کارمون تو بخش ساعت ۹ تموم شد و بعدش اومدم پاویون و نفهمیدم دیگه چجوری خوابم برد .
ساعت ۱۲ یکی از بچه ها به زور بیدارم کرد . 
گفت اومدم صدات کنم بیای صبحانه بخوری ساعت ۱۰ ، نمیتونستی چشمات رو باز کنی حتی . 
به زور بیدار شدم و از جام پاشدم و رفتم نهارم رو گرفتم از اشپزخونه و خوردم و دوباره زدم به جاده و برگشتم خونه ی خودم .
تا رسیدم رفتم از فریزر بطری ای که نصف
نمیدونم چرا هر وقت بدنم رو به چالش میکشم و در رنج قرار میدم افکار پریشانم، پریشان تر از قبل شروع به جولان میکنند. چنان میگردند و میچرخند و بالا و پایین میروند که انگار در قفسی بودند و بدنم زندان بان آنهاست و با در فشار قرار گرفتن بدن، فرصتی میابند که آزاد شوند و به رقص درآیند. 
ادامه مطلب
تقریبا شش ماه پیش آبله‌مرغان شدیدی گرفتم. تمام صورت و بدنم پر شد از آبله‌های چرکین. به حدی سخت و دردناک بود که تا دو هفته نمی‌توانستم صورتم را بشویم. حمام می‌رفتم. موهایم را میشستم. آب روی صورت و بدنم می‌ریختم اما نمی‌توانستم روی آن دست بکشم. تا دو هفته تمام صورت و بدنم فقط آب دید و شسته نشد. بماند که چه وضعیت چرکی بود و چقدر از خودم بدم می‌آمد. چیزی که می‌خواهم بگویم اشتیاق و دلتنگی زیادم برای دست کشیدن به پوست صورتم بود. دلم لک زده بود که ب
I Lost My Body 2019 1080p BluRay,J'ai perdu mon corps 2019,آی لاست مای بادی,انیمیشن I Lost My Body 2019 دوبله فارسی,انیمیشن سینمایی بدنم را از دست دادم,دانلود انیمیشن جدید,دانلود دوبله فارسی انیمیشن I Lost My Body 2019,دانلود رایگان انیمیشن I Lost My Body 2019,دانلود فیلم I Lost My Body 2019,دوبله فارسی,زیرنویس فارسی انیمیشن I Lost My Body 2019,من بدنم را گم کردم,
ادامه مطلب
I Lost My Body 2019 1080p BluRay,J'ai perdu mon corps 2019,آی لاست مای بادی,انیمیشن I Lost My Body 2019 دوبله فارسی,انیمیشن سینمایی بدنم را از دست دادم,دانلود انیمیشن جدید,دانلود دوبله فارسی انیمیشن I Lost My Body 2019,دانلود رایگان انیمیشن I Lost My Body 2019,دانلود فیلم I Lost My Body 2019,دوبله فارسی,زیرنویس فارسی انیمیشن I Lost My Body 2019,من بدنم را گم کردم,
ادامه مطلب
یک‌بار حول و حوش شانزده سالگی، وقتی که کسی در خانه نبود، تمام لباس‌هایم را از تن درآوردم و جلو یک آینه‌ی تمام قد، بدنم را از فرق سر تا نوک پا به دقت وارسی کردم. حین آن کار هرچه نقص و کمبود در بدنم بود - یا دست کم به نظر من نقص و کمبود می آمد- در ذهن خود فهرست‌بندیی کردم. برای مثال (و یادتان باشد که این‌ها را فقط به عنوان مثال ذکر می‌کنم) ابروهایم چه پرپشت‌اند، ناخن‌هایم چه شکل خنده‌داری دارند و از این قبیل مسائل. تا جایی که به یاد دارم وقتی به
✨﷽‌✨#اولین_تابوت_در_اسلام
از حضرت صادق علیه السلام روایت می‌کند که فرمود: اوّلین تابوتی که در اسلام ساخته شد تابوت فاطمه ی اطهر سلام الله علیها بود. زیرا آن بانو در آن بیماری که از دنیا رفت به اسماء فرمود: من لاغر شده‌ام و گوشت بدنم از بین رفته است، آیا یک چیزی که بدنم را بپوشاند برای من درست نمی کنی؟ اسماء گفت: آن موقعی که من در حبشه بودم یک نوع تابوت می‌ساختند، اگر مایل باشی من شکل آن را به تو نشان دهم؟ فرمود: مانعی ندارد. اسماء گفت: یک تختی
من در ماه 8م دانه هایی روی شکم و قسمت های دیگه بدنم بیرون زد. که خارش داشتن و اذیت کننده بودن ولی بدتر از اون این بود که بعد از زایمانم رو نقطه به نقطه بدنم زیر چونه م بیرون زد و شدیدا خارش داشت واقعا بد بود. حتما درصورت داشتن این دونه ها به متخصص پوست نه دکتر ن مراجعه کنید. ولی خب دکتر به من گفت باید صبر کنی تا خودشون برن و صبر کنی. خداروشکر که این دونه ها رو بدن پسرم نزد . امیدوارم که خدا به همه سلامتی بده. اگه شماهم این طور شدید نترسید و صبر کنی
از شدت خستگی و پا درد نمیتونم کتاب بخونم یا حتی نرم افزار کاریم را جلو ببرم و ازینکه تایم آزاد، خودم خسته ام و مغزم کار نمیکنه ناراحتم و بدتر اینکه همیشه هم همینه
نمیدونم دقیقا کار خونه زیاده یا من خیلی خودم را اذیت میکنم یا اینکه بیش از توان بدنم کار میکشم یا بدنم ضعیفه!!!!
 
خوابم نمیبره بااینکه ۲۰ساعته نخوابیدم و نکته بدتراینکه ازیکساعت پیش یهو بدنم یجوری شده وحس میکنم فردا که ازخواب پاشم کل بدنم عفونت کرده و ی سرماخوردگی جانانه منتظرمه.
این روزاهمه مریض هستن امامن رعایت میکردم ب شدت.
اه اه.کلا ی جوری شدم وخدابخیرکنه.فردااصلاوقت مناسبی برای سرماخوردگی نبود ب شدت کارودغدغه دارم.البته بقول خیابانی الان توی فرداییم.
حالت خفگی هم کم کم داره حسمیشه.
نمیدونم چراهروقت پرانرژی و توپ میشم بلافاصله ی ضدحالی شتابان ب
شهید نوید صفری
دوست دارم در منتهای بی‌کسی باشم. در منتهای گمنامی دوست دارم بدنم زیر آفتاب سه شبانه‌روز بماند. دوست دارم بدنم از زخم‌های جای پای دشمنان خدا و دین پر باشد و دوست دارم سرم را از پشت سر ببرند، همه این ها را دوست دارم زیرا نمی‌خواهم فردای قیامت که حضرت زهرا(س) برای شفاعت امت پدرش ظهور می‌کنند من با این جسم کم ارزش خود سالم حاضر باشم.»
نشر بمناسبت سالروز ولادت
 @zakhmiyan_eshgh
امروز از اون دنده بیدار شدم. اینقدر خوابم میاد اینقدر خوابم میاد باورت نمیشه. تا دوتزده یک خواب بودم مها بزور بیدارم کرد از ساعت ده داشت صدام میکرد نمیتونستم چشامو باز کنم که. الانم هنوز هم خیلی خسته ام به حد مرگ هم خواب الود. کتابمو دست گرفتم اما با بدبختی. چرا من اینجوریم ؟ هیم به دکتر میگم انگار کاری ازش بر نمیاد :( فقط دلم میخواد بخوابم اما فعلا خودمو مجبور کردم بیدار بمونم جنگی که من با بدنم دارم. کدوم برنده میشه نمیدونم. همین اینم از اول اس
تمام قدرتش را جمع می‌کند و مشتی روی صورتم می‌نشاند.از کبودی هایم لذت می‌برد.لبخند می‌زند.سرم می‌افتد پایین و قبل از این‌که بدنم به آن ملحق شود،محکم لگد می‌زند به شکم‌ام و از همان‌جا پرت می‌شوم فرسنگ ها آن‌طرف‌تر. صدای  قهقهه می‌پیچد توی گوش هایم.خوشحال است.در هم شکستگی استخوان هایم چهره‌ام را جمع‌ می‌کند توی خودش.پلک هایم را روی چشمانم فشار می‌دهم.صدای خوشحالی‌اش را که می‌شنوم،لبخند می‌زنم.او هم می‌خندد و نزدیک می‌شود.خوشحالی
روزی که برایم ایده‌آل باشد، روزی است که هوا ابری باشد. سرد و کمی مرطوب. از خانه بیایم بیرون و در خیابان راه بروم. یکهو با دیدن آسمان درونم غرّشی حس کنم و عربده بزنم. خیابان شلوغ باشد ولی کسی صدایم را نشود. آدم های توی پیاده رو به راهشان ادامه بدهند. از خیابان رد شوم و نگاهم به ماشین‌ها نباشد. از توی بدنم رد شوند و بوقی نزنند. شاید هم یکی‌شان محکم بکوبد به بدنم و پرتابم کند روی هوا، ولی خودش نفهمد که مرا کوبیده است. روی آسمان چرخ بزنم، از لابه‌لا
فقط علاقه‌م نسبت به رنگ‌ها نيست که زیاد شده. بعد از سال‌ها هوس کرده‌ام که تکه لباس نه‌ای را در خانه تنم کنم. کشوی وسط را باز می‌کنم و می‌بینم از ‌های راحتی، فقط همان سورمه‌ای تور را دارم که از فرط ناراحتی در آن تمام بدنم درد می‌گیرد. میلی در من درحال رشد کردن است.
فقط علاقه‌م نسبت به رنگ‌ها نيست که زیاد شده. بعد از سال‌ها هوس کرده‌ام که تکه لباس نه‌ای را در خانه تنم کنم. کشوی وسط را باز می‌کنم و می‌بینم از ‌های راحتی، فقط همان سورمه‌ای تور را دارم که از فرط ناراحتی در آن تمام بدنم درد می‌گیرد. میلی در من درحال رشد کردن است.
تمام قدرتش را جمع می‌کند و مشتی روی صورتم می‌نشاند.از کبودی هایم لذت می‌برد.لبخند می‌زند.سرم می‌افتد پایین و قبل از این‌که بدنم به آن ملحق شود،محکم لگد می‌زند به شکم‌ام و از همان‌جا پرت می‌شوم فرسنگ ها آن‌طرف‌تر. صدای  قهقهه می‌پیچد توی گوش هایم.خوشحال است.در هم شکستگی استخوان هایم چهره‌ام را جمع‌ می‌کند توی خودش.پلک هایم را روی چشمانم فشار می‌دهم.صدای خوشحالی‌اش را که می‌شنوم،لبخند می‌زنم.او هم می‌خندد و نزدیک می‌شود.خوشحالی
دل بی  پناه من. 
شاید فکر کنید شهر دل من ساکت است و سرد 
من با گذر ثانیه ها میمیرم 
در این شعله ی قدیمی سال هاست در حال سوختنم
دیگر نه ان اهنگ قدیمی حالم را جا می اورد نه یک غذای دلچسب با صدای شر  شر باران 
دلم هزار تکه شده و تکه های تیزش شاه رگم را بریدههه. 
تاول های چرکین تمام بدنم را پوشانده.
از جیغ های خفه گلوی جانم زخمی است انگار استخوان هایم خالی اند بدنم میسوزد. از درد مینالم، به خودم میپیچم. 
گاهی به خودم میگویم ای کاش 
ای کاش یک نفر
در این بخش از آموزش آرایشگری می خواهیم به شما بیاموزیم چگونه موی بالای لب خود را در خانه بردارید . این آموزش از زبان یک متخصص لیلیوم سرخ بیان می شود .
من مو های زیادی دارم ، روی سرم ، صورتم و بدنم . مو ها به ناچار در تمامی صورت شما رشد می کنند حتی اگر آن ها را نخواهید . در واقع به نوعی این مو ها حکم مهمان ناخوانده را دارند . موی بدن چیزی است که من از مادرم به همراه شخصیت طنز او به ارث برده ام . در حالی که مورد دوم را دوست دارم ، تمایل دارم از شر مو های ز
بهترین منبع ویتامین دی نور مستقیم آفتاب است. در اثر تابش اشعه خورشید به پوست، ویتامین دی در پوست تولید می شود. جگر، تخم مرغ ،کره و شیر و ماهی تن هم منابع خوبی از ویتامین دی هستند. درصورتی که شیر غنی شده با ویتامین دی در دسترس باشد، بخشی از ویتامین مورد نیاز بدن را تامین می کند.


بتازگی آزمایش دادم و متوجه شدم ویتامین D بدنم فوق العاده پایینه، لطفا بفرمایید جهت تامین ویتامین دی بدنم از چه منابعی می توانم استفاده کنم؟
ادامه مطلب
بسم رب الشهدا
.
#قسمت_پنجاه_و_پنجم
.
متعجب ایستاده بود
بدنم روی زمین درد گرفته بود 
با کلی آخ و اوخ به بدنم کش و قوسی دادم وبلند شدم دنبالش رفتم پایین
با ذوق سلام کردم و رفتم کنار مامان فرشته 
مامان یه لقمه واسم گرفت
رو به محمد کردم
- دیرتون نمیشه صبر کنید منم بیام؟
- من کلاس ندارم اما فاطمه کلاس داره
ناراحت لب ورچیدم
- فاطمه توبا ماشین برو ما خودمون می ریم
ادامه مطلب
اگر زندگی را یک نمودار سینوسی در نظر بگیرید، من اکنون در قعر یکی از آن عمیق‌ترین چاله‌های نمودار ام. دقیقا وسطش. دقیقا همانجایی که دیگر از آن منفی‌تر ممکن نيست.
شاید تنها ماندن بیش از حد تازه الان دارد کم کم تاثیرش را می‌گذارد. شاید به خاطر این است که سطح هرمون‌های بدنم در مینیموم حالت ممکن اند. شاید چند روزی خوب به بدنم نرسیده باشم، خوب غذا نخورده باشم. شاید دلتنگی مرا از پا در آورده. شاید اینکه از درس‌ها عقبم ناخودآگاه روی روانم تاثیر منف
تمام بدنم داره درد میکنه.
دیروز زنگ زدم دختر خاله ام که دکتره و گفتم واسم مرخصی بنویسه.نوشت عکسشو فرستاد ._هی گفت من نمینویسم.من مسئولم و فلان_تا اینکه شب گفتن دانشگاه تعطیله.و خیالم راحت شد!چون بدنم این روزا به شدددت ضعیفه و هر آن ممکنه با یه نسیم جون به خداوند تسلیم کنم!چه برسه ویروس!
تو بیمارستان سینا یه پدر و پسر کرونا گرفتن و پدره متاسفانه فوت شد.
بچه ها تو گروه دخترا میگفتن ما انقدر از این زندگی بیزاریم که حاضریم بریم این پسره رو در
تو این پست میخوام دلایل زمین خوردنم رو بگم و سلسله اشتباهاتی که باعث شد مچ پام بشکنه
اولین اشتباه : کرم نکردن بدنم قبل از سوار شدن دوچرخه بود، اون روز حال و حوصله گرم کردن نداشتم و همینطوری یهویی سوار شدم، شاید اگر عضلاتم آماده بودن ضربه رو بهتر دفع میکردن و مچ پام پیچ نمیخورد.
اشتباه دوم : من دوتا دوچرخه با سبک های مختلف دارم، یکی Full Suspension یا دو کمک و یکی Dirt Jump که برای حرکات نمایشی و خیابونی هست، فیزیک این دوچرخه ها باهم فرق داره و دو کمک موقع ب
دیشب موقع خواب متوجه شدم کل عضله های کتف و زیر فک و پاهام گرفته و با هر حرکتی درد تو بدنم می پیچه، تا به مامانم گفتم سریع یه قرص سرماخوردگی واسم تجویز کرد و یهو یادش افتاد قبلن قرص حساسیت هم ازش خواسته بودم، چند شب پیش فکر کنم یه پشه یا سوسک یا هر موجود دیگه ای منو نیش زده و کل بدنم داغون شده و هر لحظه یه منطقه از بدنم داد می زنه "منو بخارون"، این دوتا قرص رو خوردم و تقریبا بالای نه ساعت خوابیدم، نزدیک ظهر به زور بیدار شدم و کل روز هم تو حالت نیمه خ
دیشب موقع خواب متوجه شدم کل عضله های کتف و زیر فک و پاهام گرفته و با هر حرکتی درد تو بدنم می پیچه، تا به مامانم گفتم سریع یه قرص سرماخوردگی واسم تجویز کرد و یهو یادش افتاد قبلن قرص حساسیت هم ازش خواسته بودم، چند شب پیش فکر کنم یه پشه یا سوسک یا هر موجود دیگه ای منو نیش زده و کل بدنم داغون شده و هر لحظه یه منطقه از بدنم داد می زنه "منو بخارون"، این دوتا قرص رو خوردم و تقریبا بالای نه ساعت خوابیدم، نزدیک ظهر به زور بیدار شدم و کل روز هم تو حالت نیمه خ
صبح خیلی بدنم درد میکرد
درد قفسه سینه وپهلو 
انقدر بیحال بودم ک عموم بردم دکتر
دکتر معاینه کرد گفت عفونی نيست ویروسیه اما مشکوک به کرونا
مهم نيست موندن یا نموندن من
فقط دلم نمیخاد برا خانوادم اتفاقی بیوفته.
من با از دست دادن آدما ذره ذره آب شدم افسرده وگوشه گیر شدم
تحمل از دست دادن ندارم
 
توی ماشین ک نشسته بودیم سفت حرف میزدم. میدونستم دارم چی کار میکنم. دستام یخ کرده بود و قلبم تند میزد. اونجا ک رسیدم دیگ نمیتونستم تحمل کنم. کل بدنم یخ کرده بود و داشتم لرز میکردم. کلی فکر پاچیده بود توی مغزم و فلج شده بودم. یکم بیرون نشستم و نفس کشیدم. فکر های مختلف میزد تو کله ام و نمیتونستم خودمو خفه کنم.اروم اروم بدنم داشت گرم میشد و بینیم داشت اتیش میگرفت! اونجا دنبال ی عادم اشنا گشتم ک بشه باهاش حرف زد و جوابمو با صوت های مختلف بی معنی نده و
1. جمعه که رسیدم فرودگاه مهرآباد خیلی جالب بود همه سرمونو انداختیم پایین اومدیم بیرون رفتیم تموم شد، هیشکی اصن نبود بیاد بگه خرت به چند من؟ باز صد رحمت به فرودگاه شهر خودمون، هم قبل از عید موقعی که رسیدم اونجا سرتاپا سمپاشی مون :)) کردن هم تب گرفتن، هم جمعه که داشتم برمیگشتم قبل از اینکه بذارن برم کارت پرواز بگیرم تب گرفتن حالا درسته این تب سنج هام انقد دقیق نيستن ولی باباجان حداقل واسه حفظ وجهه ام که شده بذارین اینارو! حداقل احساس کنیم به خ
بسم الله الرحمن الرحیممدتی ست که سرطان سینه پیچک شده و از تنش بالا رفته اما درد و دارو و .می گوید: "حالم خوش نيست و نایی در بدنم نمونده ولی نمی خوام غر و ناله کنم. می خوام از این دروازه استفاده کنم برای پل زدن به خدا"و الی الله ترجع الامور .*منزوی
در رویاهایم روزی رو می‌بینم که خورشید در زاویه‌ی خوبی نسبت به اتاقم قرار گرفته.فضای اتاق روشنه. هیچ جا سایه نيست.  همین‌طور باریکه‌ی نور از درز و بیم پنجره‌ها و پرده روی فرش، کتاب و دست‌های من نمیفته.وسایلی که ریخته وسط اتاق رو کنار می‌زنم.کلیپسمو باز می‌کنم. دراز می‌کشم کف اتاق.پاهامو جمع می‌کنم، تصورش سخته که جمع نکنم. اما نه، بذار دوباره می‌گم: دراز می‌کشم کف اتاق و پاهامو به عرض شونه‌ها باز می‌کنم. دست‌هامو باز می‌کنم وَ چشمام
دمای بدنم، این روزها بالاست، لبانم
خشک و انگشتانم بی رمق شده اند، صدایم بالا نمی رود، خوابهای ناز بهاری
برایم ملال آور شده است، اما هیچ کدام مانع بندگی من نمی شوند.من این
روزها ، در مهمانی معبود به سر می برم، چه روزهای زیبایی است. عده ای می
گویند روزه نگیر تو نحیفی ولی من می گویم نگو نحیف، من حنیف هستم و در راه
مستقیم.همه ی سختی های ظاهری و مادی ماه رمضان، برای پرورش انسانهایی
بااراده و متقی است زیرا این ماه عزیز با نخوردن و نیاشامیدن به ما
این اواخر دو بار از حال رفتم. من چیزی نفهیدم نيستی لذت بخشی بود، اما دیگرانم را اساسی نگران کردمواز آن روز می گذرد که بدنم لمس شده بود و بعد دست و پا و آخرش صورت و کاممبهترم و من ترسو همیشه تو این اتفاقت مرگ را می بینم، مرگ ی که از هیچ فردی دور نيست و هر لحظه می تواند در ذهن و بدن کسی جاری شود.
در میانه شب ابرها بر اساس ارزش دوست داشتن می باریدن. برای همین زمین من همیشه خشک می ماند. مدتی گذشت و ماه تمرین شب بخیر می کرد. به من؟ نه او بر اساس بلندی، صدا می کرد. داشت صبح می شد که بدنم شروع به لرزیدن کرد. ترسی از شکست، شکست قلبی که تقاضای دوست داشتن داشت. تصمیم گرفتم معبودی برگزینم تا نیازهای دست نیافرینم را از او طلب کنم. اما کسی را ندیدم که خداوند را بپرستد و از او بیاموزم. آنها بتی از فرستاده خداوند ساخته اند و از او طلب آمرزش می کنند! با
بسته بودن دایمی چشمهایم،درد و زجر این شکنجه ها را دو چندان می کرد.وقتی چشم ها باز باشد و انسان ببیند که چه بلایی می خواهد بر سرش بیاید،بدن به خودی خود،با انقباض و انبساط واکنش نشان می دهد.
یک بار،وقتی با سیخ داغ  آمدند سراغم،یکی از مامور ها برای اینکه به امام خمینی توهین بکند،اسم ایشان را برد.به محض این که گفت خمینی،من به احترام این اسم،با صدای بلند صلوات فرستادم.او از لجش سیخ را محکم چسباند به لب هایم.
بلای دیگری که در همین حالت آویزان بر س
نمیتونم مقاومت بدنم نسبت به شادیو درک کنم 
از دیروز صبح سعی کردم با غمگین بودنم مقابله کنم و فکر کنم فقط انقراض دایناسور ها قلبمو بدرد نیاورده :| و نگرانش نبودم و واسش غصه نخوردم 
ولی من تسلیم نمیشم اینبار برنده من خواهم بود :)))
رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
رفتم، که داغ بوسه پر حسرت ترا
با اشک‌های دیده ز لب شستشو دهم
رفتم که ناتمام بمانم در این سرود
رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم
رفتم مگو، مگو، که چرا رفت، ننگ بود
عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما
از پرده خموشی و ظلمت، چو نور صبح
بیرون فتاده بود به یکباره راز ما
رفتم که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رف

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها