نتایج جستجو برای عبارت :

ویسگون پروفایلمو نگاه میکنی یه حالی هم ازم بپرس خوشحال میشم

 درای شب اندوهان را از من بپرس که در کوچه تا سحرگاه رقصیده‌ام و سنگ‌فرش‌های حوصله را به شیون عبث گام‌هایم آغشته‌ام‌. از من بپرس که همپای بادها در شهر و کوه و دشت به دنبال تو گشته‌ام و ساعت کوکی کهنه‌ام را به وقت ساحل ابدیت میزان کرده‌ام. جای پاهای کوچکت را بر ماسه‌ها دیدم. صدا زدم الکساندر. دویدی بالای صخره‌ها. مرا نگاه نکردی.
بارون بزن که از عالم و آدم بارون بزن که دوباره شکسته غرورم♪ ♥‿♥ ♪بارون بزن که نسوزم از آتیش دوری بارون بزن تو برام مث سنگ صبوری♪ ♥‿♥ ♪بارون نشست عطرتو از شونه هام بازم نشست اشک تو رو گونه هام♪ ♥‿♥ ♪پاییزی ام از خیابونا بپرس حالم رو از چتر و بارونا بپرس♪ ♥‿♥ ♪میخواستم این چشمه يه روز با چشات دریا بشه♪ ♥‿♥ ♪دنیا فقط یک ثانيه پیش تو زیبا بشه♪ ♥‿♥ ♪زیبای من امیدو از این دل بی کس نگیر♪ ♥‿♥ ♪دنیای من دست توئه دنیا رو از من پس نگیر♪
سلااااااام :)
من این روزا حال روحی خیلی خوبی دارم، وقتی به خودم نگاه میکنم متوجه ميشم این خواست من بوده ک خوب باشم، خوشحال باشم :) من خواستم خوب باشم و خوب شدم :)
شادی رو ما بوجود میاریم، این ماییم که انتخاب ميکنيم حالمون چطور باشه، از وقتی انتخاب کردم خوب باشم، حملات عصبیم کمتر شدن و بیماریم کنترل شده، این خودش به نوعی معجزست :)
من تلاش میکنم برای خوب بودن، هر روز در تلاشم، هر روز به طور مداوم به خودم یادآوری میکنم تا خوب و قوی باقی بمونم :)
مرسی
این را از مادرم بپرس. او بهتر می داند. حتما به خاطر دارد وقتی هر شب  رخت ها را توی حیاط پهن می کرد، من صدای گريه اش را می شنیدم و سخت در آغوشش می گرفتم. آن وقت اشک هایش شدت می گرفت و کودکی ام خیس می شد. بعد درش می آوردم و میچلاندمش و آرام بین لباس ها روی بند رخت پهنش می کردم و آرزو میکردم زودتر خشک شود.
آغوش؟ 
این را از باد بپرس. او خوب یادش است که یک صبح، دور باغ های شهر را از زمین تا خدا حصار کشیدند. 
آخر، شب قبل بی محابا وزیده بود و دل چند شکوفه را لر
ارزش بعضی چیزا با به زبون آوردنش از بین می‌ره. این آخرِ بدبخت بودنه که به کسی بگی گاهی حالم رو بپرس. همیشه دیدن يه پیام ناگهانی، شنیدن يه سلام بی‌هوا، از آدمی که انتظارش رو می‌کشی، می‌تونه حال و روزت رو عوض کنه.گاهی آدم، خودش رو گم و گور می‌کنه، فقط به این امید که يه نفرِ بخصوص» سراغش رو بگیره. بر خلاف تصور، خوشحال کردن آدمِ غمگین خیلی سخت نیست، فقط کافيه وانمود کنی به یادش هستی.
[پویاجمشیدی]
ارزش بعضی چیزا با به زبون آوردنش از بین می‌ره. این آخرِ بدبخت بودنه که به کسی بگی گاهی حالم رو بپرس.همیشه دیدن يه پیام ناگهانی، شنیدن يه سلام بی‌هوا، از آدمی که انتظارش رو می‌کشی، می‌تونه حال و روزت رو عوض کنه.گاهی آدم، خودش رو گم و گور می‌کنه، فقط به این امید که يه نفرِ مشخص» سراغش رو بگیره. بر خلاف تصور، خوشحال کردن آدمِ غمگین خیلی سخت نیست، فقط کافيه وانمود کنی به یادش هستی.
دانلود آهنگ حجت اشرف زاده پاییزی ام
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * پاییزی ام * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , حجت اشرف زاده باشید.
دانلود آهنگ حجت اشرف زاده به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Hojat Ashrafzadeh called Paeiziam With online playback , text and the best quality in mediac
متن اهنگ حجت اشرف زاده به نام پاییزی ام
بارون بزن که از عالم و آدم بارون بزن که دوباره شکسته غرورمبارون بزن که نسوزم از آتیش دوری بارون بزن ت
فقط سه سالشه تکيه داده بود به دیوار وداشت به روبه روش نگاه میکرد، بهش میگم به چی نگاه ميکني!؟ میگه به ارزوهام بعدم میخنده و میره
تا کلی وقت داشتم فک میکردم که چطور همچین جمله ای رو به زبون اورده!؟
بعدش به این فکر افتادم که ما از بچگی یاد میگیریم فقط به ارزوهامون نگاه کنیم  شایدم تو خانواده ما ارثيه!!! هرچقدرم که تلاش می‌کنیم همیشه ارزوهامون يه قدم جلوتراند انگار دیگه از خیر ارزوهام تو دنیا گذشتم که مدام خابشونا میبینم. استادمون میگفت چه اش
با يه تعریف دیگران خوشحال ميشم .
با يه نگاه چپ ناراحت !
من که اینطوری نبودم ! بودم ؟
.
يه وقتایی نگران ميشم ! فقط همین !
این نگرانی منوط به کم ظرفیتی نیست
فقط . میترسم ! نکنه .
و تهش فقط تو میتونی بیای بگی بد به دلت را نده !
و من بی برو برگرد قبول کنم !

اینطوریم که يه وقتایی نقطه ضعف هامو به رو خودم میارم و چه بسا به دیگران هم میگم ، احساس میکنم باعث میشه که جلوش قوی شم يه طوری که دیگه نقطه ضعفم نباشه .
اینکه ادم يه جاهایی با خودش لج کنه
بدجو
سلام دوستان.
تو پیامرسان ایتا ، مدیرِ کانال شدم .
اگه بیاید ،خیلی خوشحال ميشم .
يه کانال هنری دارم که توش اموری درباره زندگی ، نی نی داری و . هست ولی همه شون با دیدِ خاصِ هنری هستن . بنظرم که زود عضو شید که منم خوشحال شم . منتظرتونم .
Eitaa.com/honarism
سلام
من این روزها رو مدی هستم که چیزی خوشحالم نمی کنه، یا بهتره بگم خیلی سخت خوشحال ميشم.
الان يه پیام دریافت کردم از همون دوستی که گل را دریافت کرده بود. گفت که مسافرت بوده و خودش دریافت نکرده. همکارارش در شرکت دریافت کردن و عکس گل را براش فرستادن.
حتی نپرسیدم کجایی. فقط گفتم مسافرت خوبی داشته باشید. همین.
 
دیگه از اون روزهای کنجکاوی من گذشته. هر جایی باشه. داخل یا خارج. دیگه برای من خیلی چیزها مهم نیستند.
 
من الان باید خوشحال باشم ولی نیستم. ف
♫ دانلود آهنگ با اون نگاه صد ریشتری دلو درجا میبری زیر و رو ميکني دل آدمو ولی نمیمونه اثری با صدای مسیح و آرش به همراه متن ترانه و بهترین کیفیت
Download New Music BY : Maih Arash Ap | 100 Rishteri With Text And 2 Quality 320 And 128 On Musiceto
متن آهنگ 100 ریشتری مسیح و آرش
♬♬♬
مگه چه گناهی کرده که دلم افتاده دستت بیخیال شو این همه ناز دیگه بسهراه بیا کشتی مارو با اون چشای عسلیت خیالت تخت تو دلم هیشکی جز تو اصلا نیستبا اون نگاه صد ریشتری دلو درجا میبری زیر و رو ميکني دل آدمو ولی نمیمونه
=این دیگه چيه؟
-مسواک؟
=این چيه؟
-صابون
=نداشتیم؟
-اگه داشتیم میخریدم؟
=يه هفته پیش يه بسته خریدم
-این مالِ صورته
=این برا چيه؟ (اشاره میزنم به يه چی که شبيه کاکائوئه)
-برو اونور بذار خریدمو بکنم
=مسواکت چی شد؟
-برا تو خریدم
=دارم که
-اونی که شما داری شده فرچه‌ی توالــ استغفرالله. برو اونور؟
=جواب میده هنوزا. دیگه لازم نیست بالا پایین کنی همین که میره تو دهن همه جا رو پوشش میده. (میخندم. نمیخنده)
-برو اونور
=کرانچی میخوری یا چیپس؟
-نگفتم برو اونور
پسرخالهٔ نه ده سالم داره با تبلتش فوتبال بازی می‌کنه. می‌گه جام جهانيه. من فرانسه‌ام. ایران هم هست توش»، بازی می‌کنه و گلایی که می‌زنه رو نشونم می‌ده. بازی بعدی، بعدی و بعدی.‌ بعد يهو با ذوق می‌گه ببین من و ایران رسیدیم فینال! من از قصد می‌بازم که ایران برنده شه» :)
و بدین ترتیب، سال جدید با يه گوله حس خوب شروع می‌شه :)
 
+ روز آخر سال با یکی از بچه‌ها رفته بودم بیرون. بهش گفتم بیا بریم يه روسری خوشحال بخریم. دلم يه روسری خوشحال می‌خواد.»
راستی يه چیزیو نگفتم .
دیروز زن داداش سابق رو دیدم 
خیلی خوشحال بود و تیپ چادری خوشگلی زده بود و خلاصه خیلی به خودش رسیده بود و با یکی از زن های همسايه میرفت خرید ، منم از داخل مغازه دیدمش 
خب دروغ چرا از خوشحال شدنش خوشحال شدم ،همین که روحيه ش خوبه بهتر میتونه به برادرزاده هام برسه و اون هم حق داره عاشقانه ازدواج کنه حتی اگه عمر اون ازدواج کوتاه باشه بازم براش خوشحال شدم و فکر کنم دیگه تو دلم کینه ای نسبت بهش ندارم
 
میگن .ظریف و عراقچی تو هواپیما میرفتن میگه یک تراول ۱۰۰تومانی بندازیم پایین تا یک نفر پیدا کنه خوشحال بشه ظریف میگه دوتا ۵۰ بندازیم تا دونفر خوشحال بشن عراقچی میگه ده تا۱۰ تومانی بندازیم ۱۰ نفر خوشحال بشن خلبان میگه بحث رو تموم ميکنيد یا سه تاتون رو بندازم تا ۸۰ ملیون خوشحال بشن
خب چرا درباره خواستگارای من انقدر فوضولی ميکني که آخرش حالت گرفته بشه؟
خوب شد الان؟
هی بگو کی بود چکاره بود
روانی دوست داشتنی!
من صدبار بهت گفتم به هیچکس حسی ک ب تو دارم رو نداشتم
گفتم با هیچکس انقدر ادامه ندادم
باز بیا بپرس
چه اشتباهی کردم گفتم دو سه جلسه حرف زدم
حسادت جناب رو تحریک کردم :(
سلام!
من امیریوسفم.
يه کرم کتاب حرفه ای.
این جا میخوایم کتاب هامونو بشناسیم، انتخابش کنیم یا حتی داستان بنویسیم! خلاصه. هرچیزی که مربوط به کتاب میشه توی این جا وجود داره.
دنبال کتاب میگردی؟ ازم بپرس.
میخوای ببینی کدوم نویسنده قلمش عاليه؟ ازم بپرس.
فیلم های مربوط به کتاب هارو میخوای؟ ازم بپرس.
و يه عالمه چیز دیگه.
راستی یادم رفت بگم. منم مثل همه ی کتابخونا کتاب نوشتم و حتی تا چاپش هم رفتم ولی نشد. ولی من کتاب هایی که نوشتم توی همه ژانری هست. مثل ت
بچه ها این کانال نماشای منه برای بی تی اس خوشحال ميشم
بیان ویدیو هامو نگاه کنین
بیشتر اونجام
ویدیو و هر چی خواستین بهم بگین اونجا براتون میزارم
درخواستی از عکس ها تون هم اینجا میزارم
مرسییییییییییییییییییییییی
از همههههههههههههههههه
يه مدت نبودم حالم بد بود از این به بعد هستم
مرسیییییییییییییییی
اونی هاااااااااااااا
دونسنگهاااااااااااای
عزیییییییززززززززززززززممم
توی عنوان آدرسش کانالمه   
 
دیشب خواب دیدم داداش اومده خونه. همه میدونستیم از زندان آزاد شده و همه میدونستیم جرمش غیر عمد بوده و از این بابت خوشحال بودیم. ولی زندگی با همون روال عادی پیش می رفت. کسی حرفی از زندان نمیزد و فقط همگی خوشحال بودیم. 
با اون نگاه های مهربونش بهم زل میزد، لبخند میزد و من کیف میکردم.
کاش تکرار شدنی بود!
کاش الان زنگ میزد میگفت ناهار میرسم خونه، آش درست کنید.
پفیوز ( خوشگل ) پشتیبان خانم مهسا آ  الان اومد شیفت بعدازظهر!!!! بعد نمیدونم صبح کجا رفته خوشحال و شاد معلوم نیست با دوست ش کجا رفتند مثل خری که بهش تی تاپ داده اند خوشحال ِ؟؟؟؟  داره با يه ذوق و شوق برای بقيه ی پشتیبان ها توضیح میده!!!!!
" اندوه که از حد بگذرد، جایش را می‌دهد به یک بی‌اعتنایی مزمن دیگر مهم نیست بودن یا نبودن، دوست داشتن یا نداشتن آن‌چه اهمیت دارد یک کشداری رخوتناک حسی است که دیگر تو را به واکنش نمی‌کشاند و در آن لحظه در سکوت فقط نگاه ميکني و نگاه ميکني "
خوشحالم اما می ترسم از خوشحال بودن!
به خوشحال بودن عادت ندارم! نگرانم که نکنه خراب شه یا خواب باشم یا نکنه توهمه یا نکنه نکنه نکنه
هزار تا اما و اگر تو ذهنمه!
تا حالا ترسیدین از اینکه خوشحال باشین؟
 
چرا بی قید شاد بودن رو یاد نگرفتم؟!
-دیوونه شدی؟!
من:
-با خودت میخندی يهو گريه ميکني. چته؟!
من: خخخ
-چرا میخندی؟!
من: خوشالم لابد!
-(نگاه مشکوک)
 
میدونه خوشحال نیستم. ببخش ک نمیتونم حرف بزنم مامان.
 
چند روز پیش توو خیابون سما(آبجی کوچولوم ) واسه اسباب بازی گريه میکرد.
من: قشنگم. میدونی وقتی گريه ميکني زشت میشی؟تازه منم دلم میشکنه و گريه م میگیره. ولی وقتی بخندی همه خوشحالترن و ممکنه واست عروسک بخریم^_^ پس توعم مث من وقتی ناراحتی،بخند! باشه قشنگم؟!
 
اولش گیج بود. بعدش رفتیم
میگذرم از همه چی با سرعت ثانيه و دقت دقیقه ولی برمیگردم پیششون باز ، این چه عادت بديه که من دارم؟
همه معتقد به معجزن و منتظرن خوب بشه اما من پرم از انتظار.
میزنم اونا رو اما نمیمیرن لعنتیا، زخمی هم میشن اما بازم زندن.حاشيه هربار منو تو آغوش میگیره ولی اینجا یا جای منه یا اونا،این شاید لحظه ی آخر باشه این لحظه ی آخر باش منو بیشتر از این منتظرم نذار.
درسته،ما دور میشیم شکسته میشیم،زیر باورهامون دفنمون میکنن،خودمونو از خودمون میگیرن اما يه چیز
گفتم نه بلکه من با تن ومال خود توانایی مسوفرت دارم فوری برو بیثرب  گفتم  یثرب را نمیشناسم گفت برو تا برسی بمدینه قبیله بنی غنم بن مالک بن نجار را بپرس که نزدیک در مسجد مدینه ترا نزدشان می فرستم سختگیر  است و خلیفه سختگیر تر انگاه نشانی بنی عمرانوبن مبذول را که در بقیع بیر  است بگیر و سپس بپرس موسی بن جعفر  کیست و منزلش کجاست وایا بسفر رفته یا حاضر استا ر بسفررفته بودنزدش  برو که مسافرت او از راهی که اکنون سویش   میروی  نزدیکتر  است انگاه باو
 
دلتنگ کسی شدی ؟ زنگ بزن
میخوای کسی رو ببینی ؟ دعوت کن
میخوای بقيه درکت کنن ؟ توضیح بده
سوال داری ؟ بپرس
چیزی میخوای ؟ برو دنبالش
از چیزی خوشت میاد ؟ حفظش کن
از چیزی خوشت نمیاد ؟ ترکش کن
عاشق کسی هستی ؟ بهش بگو 
ما فقط یبار زندگی ميکنيم
سخت نگیر ، ساده باش
 
پسرخالهٔ نه ده سالم داره با تبلتش فوتبال بازی می‌کنه. می‌گه جام جهانيه. من فرانسه‌ام. ایران هم هست توش»، بازی می‌کنه و گلایی که می‌زنه رو نشونم می‌ده. بازی بعدی، بعدی و بعدی.‌ بعد يهو با ذوق می‌گه ببین من و ایران رسیدیم فینال! من از قصد می‌بازم که ایران برنده شه» :)
و بدین ترتیب، سال جدید با يه گوله حس خوب شروع می‌شه :)
 
+ روز آخر سال با یکی از بچه‌ها رفته بودم بیرون. بهش گفتم بیا بریم يه روسری خوشحال بخریم. دلم يه روسری خوشحال می‌خواد.»
سلام
کلی دنبال عکس تو یکی از سایت ها گشتم ولی عکس خوب پیدا نکردم عکسی که مثل عکس های قبلی شعر نوشته داشته باشه
این پست رو می ذارم برای چت کردن.
اگه سوالی داری در خدمتم.اگه در مورد چیزی کنجکاوی تو این پست ازم بپرس.اگه درد و دلی هست اینجا با من درد و دل کن.
اگه پیشنهادی داری برای بهتر کردن وبلاگم خوشحال می شم با من در میون بذاری.
اگه جمله ای شعری قبلا خوندی و دوسش داشتی اینجا می تونی برام بنویسی
و
.
در مورد این عکس (عکس مستربین) هم می تونی نظرت رو بنو
دلم میخاد پیش از هرچیزی خودم،خودم رو پیدا کنمهدف زندگی م رو پیدا کنم.براش تلاش کنم و از این زندگی بلاتکلیف دربیام.خوب دیشب خیلی فکر کردم که حیف وقت و زندگی منه.حالا که این همه تلاش کردم تا به اینجا برسم حیفمه واقعا که همه چیزو رها کنم که از دست بدم همه چیزو وقتی به چند قدمی رسیدم! سال دیگه این موقع ها باید استارت بزنم و بخونم برای دستیاری.باید از الان محکم قدم بردارم :) من روزای زیادی پیش رو دارم و هدف های دست یافتنی زیاد تری! 
یکی یود میگفت خو

جیگر میخواد تو نگات زل زدن هول ميشم وقتی نگات میفته به من.
با اون نگاه صد ریشتری دلو در جا میبری زیر و رو ميکني دل آدمو ولی نمیمونه اثری.
با اون نگاه صد ریشتری دلو در جا میبری زیر و رو ميکني دل آدمو ولی نمیمونه اثری.
با اون با اون با اون
ادامه مطلب
گفتم من از شهری دور نزد تو امدهام ودریا ها پیموده و متعرض غم واندوه وترسها گشته و در صبح  وشام از همه چبز نومید و تنها برسیدن باین حاجت امیدوار بوده ام  گفت من عفیده دارم زمانبکه مادرت بتو باردار گشته فرشته ای بزگوارنردش حاضر  شده و فکر میکنم که پدرت چون خواسته ت نزدیکی کند غسل نموده و با پاکی نزدش رفته  است وگمان. دارم که سفر چهارم تورات را که بهتربن اسفار ان مشتمل  .برحالات خاتم الاتبیاست هنگام شب زنده داری خود مطالعه کرده و عاقبت بخ
چشم تو چشم هم نشستیم و زل زدیم به چشم و عمق وجودمون. 
گن با تمام وجودم میگم و تو با تمام وجودت میشنوی. 
من نگاه میکنم تا ابد یادم بمونه و تو نگاه ميکني تا من نگاهتو در ذهنم حک کنم. 
نمیدونم پس نگاهت چيه ولی آدم عاشق مطمئنا همه چیو میفهمه. 
 
 
 
کم کم دو روح به هم نزدیک میشت و حس و حال همو تجربه میکنن و میفهمن که خواسته هاشون چيه و آهسته آهسته میشن یکی. 
من به خودم نگاه میکنم و تو به خودت. یعنی ما. 
این آغازی هست که من و تو نیستیم و دو جسم با یک نگا
چشم تو چشم هم نشستیم و زل زدیم به چشم و عمق وجودمون. 
گن با تمام وجودم میگم و تو با تمام وجودت میشنوی. 
من نگاه میکنم تا ابد یادم بمونه و تو نگاه ميکني تا من نگاهتو در ذهنم حک کنم. 
نمیدونم پس نگاهت چيه ولی آدم عاشق مطمئنا همه چیو میفهمه. 
 
 
 
کم کم دو روح به هم نزدیک میشت و حس و حال همو تجربه میکنن و میفهمن که خواسته هاشون چيه و آهسته آهسته میشن یکی. 
من به خودم نگاه میکنم و تو به خودت. یعنی ما. 
این آغازی هست که من و تو نیستیم و دو جسم با یک نگا
 يهودی من میخواهم از تو سه مساله  سه مسالهویک مساله بپرسم  علی عليه السلام لبخندی زد. فرمود چرا نگفتی هفت مساله يهودی برای اینکه سه میاله خواهم پرسید ا،ر جواب گفتی دنبال انهارا  میپرسم واگر جواب مبدانم که در میان شما دانشمندی نسیت علی علبه السلام  از تو میپرسم بحق خداییکه پرستش ميکني اگر هرچه خواهی جوابت بگویم دبنت را ميکني و بدین من میگرایی يهودیجز برای این نیامده ام علی ع پس بپرس ^ يهودی بمن اولین قطره خونی که بر روی زمین بجنبش امد چه بود
رسمش نبود که چنین بیگانه وار مرا
آواره ی کوه و کمر و بیابان کنی
من گفته بودمت که مرا فکر رفتنت
دیوانه میکند و بگفتی مزاح ميکني
من از پس تمام نگاه و حرفها برامدم
اما تو هر لحظه مرا دیوانه ميکني
من در میان گريه خندم و در خنده گریستم
آری چنین با دل من رفتار ميکني
دیریست خو گرفته ام با حرف مردمان
رسمش نبود با من بیچاره چنین کنی
دیگر چه باشی و نباشی  فرقی نمیکند
وقتی کنارمی اما نگاه نميکني
ای کوه ای دشت ای اسمان ببین
من خون گریستم اگر کتمان نميکني
تن
معمولا خودم دوست ندارم چرا؟
چون همیشه میگم کاش انسان بهتری بودم
معلوم که کمالگرا هستم متاسفانه
ولی یک روزهایی هم هست بشدت خودم دوست دارم
از خودم خوشم می اد
زیر لب هر چند دقیقه یکبار لبخند میزنم
ته دلم قند آب میکنن
شاید بخاطر خودخواهی باشه یا هزار و یک صفت بد دیگه که میشه برای این کارم توصیف کرد
ولی برام مهم نیست
مهم اینکه از عمق قلبم خوشحال ميشم
و حتی این حس اعتیاد آوره
مشتاقی به تکرارش
و اون کمک به آدم های دیگه هست
مخصوصا اگه بچه باشن
امروز د
دلم واسه اون لحظه ای تنگ شده که بهت گفتم واستا میخوام يه چیزی درگوشت بگم.سرتو آوردی پایینو بهم نگاه کردی.گفتم نه روم نمیشه.روبروتو نگاه کن.با خنده رو به رو رو نگاه کردی.همونطور که ایستاده بودیمو تو بغلت بودم سرمو آوردم بالا نزدیک گوشت.واست زمزمه کردم:
گرداب را درون خودت غرق ميکني
تو با تمام حادثه ها فرق ميکني
و تو خندیدی و گفتی اینجوری حس کردم زله م کهو منو بیشتر به خودت چسبوندی.
ای کاش تموم نمیشد اون لحظه ها‌.
بذار به تو اطلاعات و چیزی ارزشمند بدمبه نظر من هر زنی  که بخواد در زندگی خوشبختو سالم و خوشحال و پولدار باشه،باید این کارهارو برای خودش انجام بده،حتی خود من
من يه نویسنده هستم و تو حوزه قوی کردن ن فعالیت دارم
من میخوام چیزی به شما اضافه کنم
خوشحال ميشم با من همراه باشینــــــ
گاهی نگاه يه نگاه نیست!!
گاه قاب میشه و میچسبه به دیوار چشمانت!
گاه يه نگاه میشه فکر وخیال لحظه به لحظه ی زندگیت!
گاه يه نگاه میشه فرمانروای جوانح و جوارحت!
گاه يه نگاه یعنی يه عمر تمام!
گاه يه نگاه یعنی ابدیت!
به نگاه اینقدر ساده نگاه کردن، از سادگی ما انسانهاست!!
هرچی به روز سفر نزدیکتر ميشم بیشتر خوشحال ميشم.هرچند میدونم اونجا کسی منتظرم نیس که باهم بریم بیرون و اینا و عملا دارم اویزون دوتا از دوستام ميشم برای بعضی روزا.و میدونم تنهایی گز کردن تهران خیلی منو میترسونه.ولی بازم حس خوبيه.من عاشق پارک رفتنم.شهر خودمون پارک خیلی کم داره و عاشق پارکای سرسبزو هیجان انگیز تهرانم
وقتی بهی تو کافه بهم گفت: پنجشنبه ها که با توام تا آخر هفته بعد انرژی دارم از بس میگیم و میخندیم و شوخی ميکني و فراموش میکنم خیلی چیزارو،خوشحال شدم، خداروشکر که میتونم برای کسی تو يه سری شرایط انرژی باشم.وقتی همکار البته بیشتر دوست جونم فائزه، بعد از دیدن فایل های صوت ولحن که قسمت بندی کرده بودمش گفت: بغض کردم از خوشحالي معصومه،ان شاءاللّه قرآن جایی دستت رو بگیره که فکرشو نميکني، خوشحال شدم.خدایا خوشحالم که میتونم گاهی حال بعضی هارو خوب کنم.
حالي  بپرس  از  دل پر دردم     ای نگارمن  ماندم  وغم تو واین  درد ماندگاریارا بیا زسرمهر و وفایت در این زماندرد مرا کن التیام و به قلبم شرر نبارای آشنای این دل غمگین وغمزدهیاری نمی کنی  مرا تو دراین روز وروزگاررحمی به حال بی کسی این دلم نمااز قلب پر زغصه ام اندوه واگذارناز از وفا تو کم کن وبرمن نظر نمااینجا ز لطف توست که ماندم دراین قرارنور دوچشم تار منی ای تو نازنینهستی تمام هستی ام ای عشق ماندگارجانم به لب رسیده به کویم بیا دمییک بار باز ب
وقتی بعضی چیزارو نمیبینمو انتخاب میکنم که نگاه نکنمبیاد می اورم و بعد از خودم میپرسم حسم چيه؟!و میگم شبيه اینکه به زخمت نگاه کنی و یاد دردت بیفتیاما مطمئنی جای زخم هم خوب میشه مثل همیشه
 
به پشت سرت که نگاه نکنی.حس ميکني دور شدی خیلی دور
و همین حس خیلی چیزا رو تسکین میده
به نظرم بدترین حس دنیا دقیقا اون زمانی میاد سراغت که از خودت خجالت میکشی و نسبت به خودت حس پشیمونی داری ، این که به دستات نگاه ميکني و حس ميکني به دستای یک گناهکار نگاه کردی ، این که تو آیینه به خودت نگاه ميکني و تو جز جز صورتت حس پشیمونی رو میبینی ، این که سر به بالش میگذاری و افکارت تو رو رها نمیکنن ! و میدونی که نه از کسی دلگیری نه از چیزی و اون حس دلگیری از خودته که مثل خوره افتاده به جونت . از خودم بابت همه چیز ناراحتم و حس میکنم که با دستای خو
من فدای تو ميشم که با شنیدن صدای اون پیام بازرگانی که همه مامانشون رو صدا میزنن، از خواب بیدار میشی و میگی بله، و به دور و برت نگاه ميکني ببینی کدوم یکی از بچه هات صدات زدن! مامان عزیزم ^_^
 
ادامه عنوان: که تلویزیون رو خاموش نميکنيم تا تو راحت استراحت کنی.
  امام صادق فرمود چون فاطمه ع بحسین  ابستن شد  جبرییل. نرد پیغمبر ص امد   و عزصکردم همانافاطمه  ع پسری  خواهد  زایید که امتت او بعداز تو مبگشند چون فاطمه ع  بحسین ع ابستن شد خوشحال نبودو چون  رایید از زانید نشه. هم خوشحال نبود. سپس امام صادق ع فرمود در دنیا مادری دیده نشده که پسری بزایدو خوشحال نباشد ولی. فا طمه خوشحال نبود  زیرا دانست.او کشته خواهد شد واین. ايه در باره او نازل شد ما انسانرا بنبکی نمودن نسبت بپیدر ماردرش سعارش نموده ایم  مادر
خوشحالي وقتی که بعد از چند وقت بالاخره به فکرت برسه با قلبت دوست بشی
ازش بپرسی چرا ناراحته
چرا رنج میکشه؟
 
میخواست چی بشه؟و ببینی میگه اگر چطور میشد خوشحال میشدم؟
اونوقت به خواسته هاش فکر کنی ببینی منطقی؟
یعنی واقعا اگر خواسته هاش براورده میشد تو خودت گارانتی ميکني که اخرش خوشحال میشد؟
 
وقتی یک سوال ازش پرسیدم و فهمید از چه چیزی ناراحته و فکر کردم مسلما چیزی که میخواد با واقعیت خیلی فرق داره به حرفم گوش داد
 
راستی یک کتاب پی دی اف خوانده ش
دانلود آهنگ جدید به نام پادشاه قلبم با يه نگاه جون بخواه پايه تو میدم کامران مولایی
ahang Kamran Molaei Padeshahe Ghalbam ba ye negah jon bekhah
دانلود آهنگ پادشاه قلبم با يه نگاه جون بخواه پايه تو میدم کامران مولایی
من آلودتم به چشمات قسم کسی تو دلم جا نداره .♪
میگی که برم ازت بگذرم به جون تو که راه نداره .♪
خودتو نگیر واسه من یکی این حرفارو بهونه نکن
يه سر به هوايه بی دست و پا رو اینجوری دیوونه نکن .♪
پادشاه قلبم با يه نگاه جون بخواه پايه تو میدم
سهم خنده هاته دیوون
همه آدم‌ها تلاش میکنن که کسی رو که باهاش وارد رابطه شدن رو به هیچ قیمتی از دست ندن.هیچکسی حاضر نیست مقدمات دور شدن عشق زندگی‌اش رو فراهم کنه و بعد در آتش دلتنگی خود بسوزه!
ولی من آن یک آدمم که یک قیمت برای از دست دادن طرف مقابلم دارم. قیمتی به نام خوشحالي او».
حاضری اگه بدونی طرف مقابلت کنار یک آدم دیگه خوشحال تره، کمکش کنی بهش برسه؟؟؟ 
برای نگه داشتنش تمام تلاشت رو بکن، تمام تلاشت رو بکن، تمام تلاشت رو بکن؛ اما اگه نشد، واقعی دوست بدارش.
د
اینقدر براتون خوشحالم 
اینقدر این عشق برای شما پسرامون بی تی اس، زیاده که حد و مرز نداره 
روز من قشنگ شد چون شماها جایزه ها رو بردین
چون منم تلاش کرده بودم شما رو خوشحال کنم، همین طور که شما همیشه ما رو خوشحال می کنید و نور امید تمام روح ما هستین :))
با استاد بهترین بیزنس اسکول آلمان دو بار مصاحبه داشتم.در شرایطی که ت.م از خونه خارج شدن رو نداریم، من امید به خارج وارد شدن دارم. خیلی استادش رو دوست دارم و خب راستشو بگم اگر‌چه نه به اندازه مقداری که اگه قبول بشم خوشحال ميشم ولی در هر صورت اگه قبول نشم، ناراحت ميشم.
خونمون رو تحویل گرفتیم 
نمیدونم باید خوشحال باشم یا ناراحت! 
یعنی خوشحال که هستم اما وقتی به حجم کارایی که تو این ماه دارم نگاه میکنم و میبینم باید وسط این همه کار تازه فکر اسباب کشی هم باید باشم مغزم سوت میکشه! 
کاش حداقل نزدیک این خونه بود میتونستم هر اخر شبی يه سری وسیله جمع کنم ببرم اونور 
اینطوری خیلی راحت ترم تا اینکه بخوام يهویی جمع کنم ببرم! تصورش هم نمیتونم بکنم يه خروار وسیله رو بدم دست باربر جابجا کنه بزنه له کنه یا خط بندازه یا بشک
"در زندگی نیازی به جست و جوی معنا نیست
زندگی نه بی‌معناست نه با معنا
معنا یک چیز ذهنی است
زندگی یک طعم است
آیا تا به حال فکر کرده‌ای طعم چه معنایی دارد؟
به هنگام خوردن اسپاگتی، آیا میپرسی که طعم آن چه معنایی دارد؟ 
به هنگام نگاه کردن به غروب آفتاب، با رنگ‌های بسیار زیادش که در تمام افق پخش شده است، آیا پرسیده ای که غروب آفتاب چه معنایی دارد؟
سوال اشتباه بپرس تا به جواب اشتباه برسی."
اوشو
از يه قسمت از شخصیتم به شدت متنفرم. اینکه وقتی با آدمای
بعضی وقتها به این خیلی فکر میکنم
که اگه شما اون ادم/پارتنر/شریک که فکر ميکنين ادم فانتزیاتونه
رو پیدا کنین
هم شما خوشحال میشین از ازدواج با اون ادم
هم اون ادم (پسرا مخصوصا) در نگاه اول و در همون هفته اول تصمیمش رو گرفته که شما اون همسر رویایی اون ادم هستین.
بله ما دخترا خیلی فانتزی بزن و گاهی خیلی رویایی و احساساتی میشیم.
ولی پسرا خیلی قاطع هستن. وقتی پسری در نگاه اول یا در هفته اول از شما خوشش میاد و یا حس میکنه شما نیمه گم شده ش هستین،
 
قطعا شم
5
خسته تر از آنم که "از آیینه بپرس نام نجات دهنده ات را" به فعل برسانم!درعوض مانند کوآلایی به تخت چسبیده ام و "اعوذ بالنوم من کل احزان" را به فعل میرسانم!
 
+هفته دیگر امتحانات ترم تابستان شروع میشود و این یعنی بازگشت به خانه،نمیخواهم بروم،نمیخواهم شنیده های این روزها رو به چشم ببینم!
    یک وقتهایی هم که بعضی پست های رندوم را نگاه میکنم و می بینم پای عکس یک عالمه خنزر پنزر و لوازم تحریر برای صاحب کله پوک پیج کامنت گذاشته اید" این عکس ات روزم رو ساخت دختر" خوشحال می شوم که در این کره ی خاکی از من تباه تر زیاد هست.
نذر صدوچهارده هزار صلوات.
هی فکر ميکني به ته ذکر رسیدی، به شمارنده که نگاه ميکني میبینی کلی هنو ازش مونده!
تو معنویت هم اگه مثل معصومین نبودند گمان میکردیم به ته معنویت رسیدیم، ولی وقتی به اونا نگاه ميکنيم میبینیم کلی عقبیم.
و خوب برخلاف شماره اندازها، کمالات اهل بیت قابل احصا نیستند پس همیشه این حالت وجود داره و نمیرسه وقتی که انسان احساس بی نیازی نسبت به انجام اعمال داشته باشه.
صوفی چه فکر میکنه نمیدونم؟!
چرا زندگی رو سخت ميکني؟دلتنگ کسی شدی؟ .زنگ بزنمیخوای کسی رو ببینی؟ .دعوت کنمیخوای بقيه درکت کنن؟ . توضیح بدهسوالی داری؟ .بپرسچیزی میخوای؟ .برو دنبالشاز جیزی خوشت میاد؟ .حفظش کناز چیزی خوشت نمیاد؟ .ترکش کنعاشق کسی هستی؟ .بهش بگوما فقط یکبار زندگی ميکنيم سخت نگیر، ساده باش :-)
 
يهو هیجان زده و با خوشحالي گفت ماماااان
گفتم بله
گفت پام رو ببین يه کمی مو درآورده حالا منم میتونم اپلاسیون کنم
و کلی خوشحال بود
رفتیم پارک آبی
تو يه قسمت رودخانه يهو فهمید پاهاش به زمین میرسه با خوشحالي گفت: عهههه پام زمینو گرفته
موقع برگشت هم میگفت:بازم بریم تو حوض خونه ی ما (به رودخانه ک خیلی خوشش اومده بود میگفت حوض خونه ی ما)

هرکسی ازش میپرسه دوست داری پسر بشی
با قاطعیت بهش میگه نههههه دوست دارم دختر باشم همیشه
دخترکم بسیااار خوشحالم که
من مشکلم باخودم عز جایی شرو میشع ک برخلاف چهرع مغرورم ،زیادی مهربونم:/سر این مهربونی بیخودم دارم حرص خعلی چیزارو میخورم.این ته دلم موندع بود:/:دیروز تولدم بود؛بیشتر عز اینک واسع تبریکا خوشحال شم،واسع تبریکایی ک ع یع سریا نشنیدم خوشحال شدم
داشت از خاطراتش می گفت. می گفت دو سه سال پیش وقتی کربلا بوده، به من پیام داده " اینجا بارونه " . می گفت من بهش جواب داده ام : خدا دوسِت داره ! داره صورتت رو با بارونش ، می بوسه .  می گفت از آن موقع به بعد، هر وقت کربلا رفته، به باران هایش به چشم ِ بوسه های ِ خدا نگاه میکرده .  نشسته ام و دارم فکر میکنم لطافتم را کجا جا گذاشته ام که این روز ها زندگی نشاطش را در چشمم باخته ؟ 
نشسته ام و دارم فکر میکنم اتفاقا امروز زیر ِ باران بودم. منتهی به تنها چیزی ک
*پدرشوهر میگویند امروز مثل همیشه سرحال نیست. طفلک زبون نداره بگه چشه که. چی شده؟ شاید غذایی خوردی سنگین بوده. دلش درد میکنه. يه طوريه بچه م.
خوب میدانم چیست. امروز حال خودم خوب نبود. حال دلم خوب نبود. این بچه ها بیشتر از هرکسی از نگاه آدم، حالش را میفهمند و خودشان هم میشوند عین تو. چه خوشحال باشی چه ناراحت. حالا امروز از آن روزهایی بود که از اول صبحش خوب شروع نشد. کوچولوی ما هم از اول صبح دمغ بود. سرحال نبود. خوشحال نبود.
*به جدول برنامه غذایی هرهفت
برام مهم نیست چطور به نظر می‌رسم! 
چون وقتی که برام مهم باشه، رفته‌رفته، اونی ميشم که نیستم و سعی میکنم بهتر از چیزی که هستم نشون داده باشم، بدون اینکه روندش روبفهمم. همه اگه اینطوری باشن، میشن جمع اشباع شده‌ای از صورتک های قابل پیش بینی و از قبل طراحی شده و همه چیز طعم طبیعی بودن خودش رو از دست میده و همه چی تبدیل میشه به دنیای مرده‌ها. واکنش هایی که طبق قوانین صفرو یکها تعیین شدن. برای همین وقتی میدونم کاری اشتباه، آسیب‌زننده، و آزاردهند
برای من تنهایی قدم زدن بهترین لذت دنیاست؛ درسکوت راه می‌روم و نگاه می‌کنم و قصه‌های اطراف را گوش می‌کنم. 
در تنهایی محله‌های جدید و کنج‌های خاص و دلنشین را کشف می‌کنم و توی ذهنم قصه خلق می‌کنم.
خیابان کوالالامپور را یک روز تابستان موقع قدم زدن پیدا کردم و تا امروز هروقت غم داشتم، خوشحال بودم، عصبانی بودم یا عاشق به این‌جا پناه آورده بودم و می‌نوشتم.
امروز دوباره هوای کوالالامپور به سرم زده اما دلم تنهایی قدم زدن نمی‌خواهد، دلم قدم زد
من چارلی چاپلین هستم وقتی بچه بودی شبهای درازی بر بالینت قصه ها گفتم خواب که به چشمانم می امد . تعنه اش می زدم و می گفتم .اش . برو  در رویای دختر خفته ام رویا می دیدم . دختری را می دیدم پری فرشته ای می دیدم که بر اسمان می رقصید و تماشاگرانی را می دیدم که می گفتند این دختر, دختر همان دلقک پیر است . بله امروز نوبت توست و تو در جامه ی حریر شاهزادگان می رقصی این رقصها با صدای کف زدن تماشاگران گاه ترا به اسمانها خواهد برد . برو انجا هم برو !اما گاهی نیز به
يه خبر خوش
وقتی يه آدم حسود زندگیت رو بهم میریزه
بعد هر روز زنگ میزنه میگه يه خبر خوشحال کننده 
اون يه مریضه که دوست داره دیگران خوش نباشن .
منم خدایی دارم 
+اون روزا  منتظر يه خبر خوش بودم ،با گفتن يه خبر خوش این ادم حسود ؛کلی خوشحال میشدم.وقتی چرت و پرت می گفت (ساعتها يه ساعت رفته جلو خوشحال شدی ؛خانم میم زنگ زد لباست آماده است .بعد قاه قاه میخندید ) کلی حالم بد میشد
امروز حالم بد .اونم خیلی بد
يه خبر خوش
وقتی يه آدم حسود زندگیت رو بهم میریزه
بعد هر روز زنگ میزنه میگه يه خبر خوشحال کننده 
اون يه مریضه که دوست داره دیگران خوش نباشن .
منم خدایی دارم 
###اون  روزا  منتظر يه خبر خوش بودم ،با گفتن يه خبر خوش این ادم حسود ؛کلی خوشحال میشدم.وقتی چرت و پرت می گفت (ساعتها يه ساعت رفته جلو خوشحال شدی ؛خانم میم زنگ زد لباست آماده است .بعد قاه قاه میخندید ) کلی حالم بد میشد
امروز حالم بد .اونم خیلی بد
برنامه ويسگون (Wisgoon) یک شبکه اجتماعی ایرانی است و این امکان را فراهم آورده تا کاربران بتوانند تصاویر مورد علاقه خود را با استفاده از این برنامه به اشتراک بگذارند. در این مقاله قصد داریم تا به معرفی برنامه ويسگون (Wisgoon) بپردازیم.
ادامه مطلب
کجا در این حوالی پرسه میزنی ؟ کجا به تنهایی نفس میکشی ؟ کجا با تنهایی خودت چای مینوشی ؟ کجا رند بازی ميکني ؟ کجا شعر نو میخوانی ؟ کجا همه چیز را ساده مینگری ؟ کجا فقط نگاه ميکني تا هر آنچه که میبینی ببینی ؟ کجا در وجود آدم ها رخنه ميکني ؟ کجا سر تا پا رنج میکشی ؟ کجا از هیچ چیز دم نمیزنی ؟ کجا تفاوت میان منو خودت را احساس ميکني ؟ کجا به این تفاوت لبخند میزنی ؟ کجا درد بی درمان سر من را احساس ميکني ؟ کجا هیچ دردی را حس نميکني ؟ کجا از من دور میشوی ؟ ک
میتونم وایسم تو خونه داد بزنم بگم اذیتش نکن؟ بله میتونم
میتونم بخاطرت چک بخورم؟ بله
میتونم کوله پشتیمو بردارم بیام پیش تو زندگی کنم؟ بله همین فردا
میتونم از پدرم شکایت کنم و حقی رو ازش سلب کنم؟ بله میتونم
.
چرا نمیکنم؟
چون اینا راه های سختن
راه های سخت همراه محکم میخواد
تو همراه محکمی هستی؟ برای یک امضا برآشفته میشی
امضایی ک حتی حاضر نیستی دربارش با من همفکری کنی!
.
بذارم تو بری باهاش صحبت کنی؟ بپرسی ک ایا لات هستی!؟ معتادی؟ زن داری!؟
برو بپ
سلام . از اونجایی که راه ارتباطی(وبلاگ) برای پاسخ به شما وجود نداره من مجبورم اینجا به شما جواب بدم . و عذرخواهی من بابت پاسخ دیرهنگام رو پذیرا باشید .
از اینکه اینقدر به من و بلاگم لطف دارین ممنونم :)) من واقعا خوشحال ميشم وقتی کسی وقت میذاره و به پست های من واکنش نشون میده و نظرش رو بیان میکنه . همونطور که قبلتر ها گفته بودم اینجا نظر دادن اجباری نیست ولی خوشحال ميشم اگر کسی نظرش رو بیان کنه و قطعا با روی باز میپذیرم. و درمورد وبلاگ نویسی به نظرم
پشت چراغ قرمز ، يه هو دیدم از ماشینای عقب صدای داد و فریاد میاد . يه نگاهی انداختم دیدم داخلِ يه پیکان وانت دو تا مرد میان سال که افغانی هم بودن از شدت خوش حالي داد میزنن و همدیگه رو بغل می کنن و هی بوق میزنن :))) اصلا نفهمیدم چرا انقدر خوشحال بودن اما نا خوداگاه لبخند به لبم اومد . يه نگاهی به ماشینای دیگه انداختم دیدم همه دارن به اون ها نگاه می کنن و می خندن . خندشون به هیچ وجه خنده ی تمسخر نبود . حتی الآن موقع نوشتنش حالِ خوبی بهم دست میده چه برسه
سلام.
امروز میخوام چندتا از لذتهام را تووبلاگم بنویس فقط چندتاشا
شاید بااین کاربتونم به لذتهای زندگیت اضافه کنم
البته ازسعی میکنم هرهفته تعدادبهش اضافه کنم البته اون لذتهایی که قابله نوشتن باشه
نگاه کردن به بچه هام وقتی به خواب عمیق فرورفتن
نگاه به چشمها ودستهای همسرم
نگاه به عکسهای یادگاری 
نگاه به تلاش وپشتکار مورچه ها
نگاه به دریا
نگاه به ماه روزاولش وچهاردهم
نگاه به طلوع وغروب خورشید
نگاه به دریا 
نگاه به حرم ایمه
وخیلی نگاههای دیگه.
دیروز دوباره مجبور شدم برم شرکت.
یکی از همکارا  که يه صف دیگه س و من اولین بار بود می دیدمش ازم سوال کرد متاهلی گفتم آره گفت آخیش راحت شدم گفتم چراااا گفت آخه اینجا از هر کی پرسیدم متاهلی گفت نه دیگه حس بدی داشتم :)
گفتم تازه بچه هم دارم بیشتر ذوق کرد گفت وای مثل من.
گفتم به جای بقيه بیا هر روز از من بپرس که تو ذوقت نخوره :)))
+ سه سال پیش مثل فردایی ، در روز جشن فارغ‌التحصیلی کارشناسی، با مامان و غزاله از جلوی دانشکده کامپیوتر رد شدیم؛ و من در حالي که قدم‌هام رو تند میکردم و از  گوشه چشم پسر پیراهن آبی لاغر دوربین به دوش رو نگاه میکردم که با عده ای در حال صحبت بود، زیر لب گفتم: میشه زودتر بریم مامان؟ یک نفر هست که دلم نمی‌خواد سلام کنم. مامان مثل همه مادرها کنجکاو پرسید: چرا؟ و  من مثل همه فرزندها جواب دادم هیچی فقط حوصله ندارم.
و اون روز حتی برای یک لحظه هم فکر نم
ی خبر جدید.
خواهر زن شدم رفت
بلاخره راحت شدم از دستش.
شیرین میرینیم خبری نی .
لطفا تقاضا نشود خخ
.
.
حالا
نمیدونم باید خوشحال باشم،یا ناراحت.
چقد سخته بدونی چند روز دیگه
قراره تنها تنهاتر بشی
ولی جدا از دپرس بودن،خواهر زن بودن حس خوبی میده .
ای سو استفاده ميکني ازش خخخ
اگه روش جالب برا چزوندن داماد دارید،خوشحال ميشم بگید.!
Bax
این کلمه، ریشه‌ی فعل دیدن» در ترکی‌ست و همه افعال در ترکی برای دیدن» مثل دیدم, خواهی دید, اگر ببینی, میتونی ببینی, دیده بوده‌ای و. همه‌شون با همین bax شروع میشن.
همچنین bax همون جایگاه فعل امر مفرد رو داره و معنای ببین» هم میده.
.
خلاصه اینکه در ترکی ریشه‌ی هر فعلی همزمان فعل امر مفرد هم هست. مثلا:
Dur بایست
Ged برو
Bax ببین
Vur بزن
iç بنوش
at بینداز
Gəz گشت بزن
De بگو
bil بدان، آگاه باش، بفهم
sev دوست داشته باش
Elə, et, yap, qıl انجام بده، بکن
.
همه این بالا
‏با نگاه به داخل برجام امضا شد
با نگاه به داخل دلار ۴ برابر شد
با نگاه به داخل طلا ۵ برابر شد
با نگاه به داخل بنزین ۳ برابر شد
با نگاه به داخل تورم ۴ برابر شد
با نگاه به داخل پراید ۳ برابر شد
با نگاه به داخل قیمت چیزا ۳ برابر شد
البته با نگاه به داخل امریکا و اروپا
#من_بلد_نیستم  
چه زیبا بافتی زلف عروسان شب من را
که از هر زلف، صد شب شد، زمان بی تو و من را
به دستانت گره کردی، شب و شعر و شرابم را
که هر دم آروز کردم، تو بودی جای اینها را
از این دیوار و این سايه، که عمری همدم غم بود
بپرس و راست را بشنو، که هم قصه شوند من را
از این حالي که من دارم، غزل شاید توان گفتن
ولی با تو چه باید گفت؟ از این ما و تو و من را 
دیشب ناگهانی فهمیدم که امروز روز مادر بوده، از نیلوفر خواستم اگه فرصت کرد يه شاخه گل برای مامانم ببره. واقعا خوشحال ميشم اگه برسه و این کار رو کنه. به مامان هم پیام دادم که روزت مبارک و این حرفا که گفت ای وای من یادم رفت به مادرم تبریک بگم مگه دیروز ولنتاین نبود ؟ گفتم امروز روز مادره ولنتاین دیروز بود .
یک سری خاطره هایی که با کسی برام جالب بوده و خیلی اوقات یادم میاد و دلتنگ خاطره ها ميشم اما دلم نمیخواد دوباره تکرارش کنم و برام عجیبه. طوری بی
دیروز که رفته بودم اونجا که دوستامو ببینم و وقتیکه دیدمشون و چنننندبار سفت سفت بغلم کردن، تازه یادم اومد سفت بغل کردن ینی چی؟ دوست داشتن ینی چی؟ رفیق بودن ینی چی؟ وقتی با يه‌لبخند خیره بهم نگاه کردن و حس خوشحالي رو از توی چشماشون خوندم، خوشحال شدم. دیدم که توی راهنمایی، با چشمای باز دوستامو انتخاب کردم. انقدری چشمام باز بوده که وقتی دیدنم اینهمه خوشحال شدن. انقدری چشمام باز بوده که فکم درد گرفت از محکم بغل کردنم و احتمالاً فک اوناام درد گرف
يه بارم يه دختره ی ۱۶-۱۷ ساله ی چیتان فیتان کرده ی خوشحال با لبخند گشاد روی لب اومد نشست روی صندلی معاینه ی ما و گفت: نمیتونم نفس بکشم.
+یعنی نفست تنگه؟
-نه اصلا نمیتونم نفس بکشم. هیچی.
+یعنی وقتط نفس میکشی احساس تهويه هوا توی ريه هات نداری؟ فکر ميکني داری خفه میشی؟[و همزمان معاینه رو شروع کردم]
- نه. نمیتونم نفس بکشم اصلا. نفسم بالا نمیاد و پایین نمیره. [موقع معاینه ی ريه اصلا نفس نمیکشید]
+نگا اگر نفس نمیکشیدی الان باید مرده بودی.
-واقعا نفس نمی ک
يه بارم يه دختره ی ۱۶-۱۷ ساله ی چیتان فیتان کرده ی خوشحال با لبخند گشاد روی لب اومد نشست روی صندلی معاینه ی ما و گفت: نمیتونم نفس بکشم.
+یعنی نفست تنگه؟
-نه اصلا نمیتونم نفس بکشم. هیچی.
+یعنی وقتط نفس میکشی احساس تهويه هوا توی ريه هات نداری؟ فکر ميکني داری خفه میشی؟]و همزمان معاینه رو شروع کردم[
- نه. نمیتونم نفس بکشم اصلا. نفسم بالا نمیاد و پایین نمیره. ]موقع معاینه ی ريه اصلا نفس نمیکشید[
+نگا اگر نفس نمیکشیدی الان باید مرده بودی.
-واقعا نفس نمی ک
 امروز يه حلوای خیلی خوشمزه خوردم که بخاطر فوت مادربزرگ یکی از همکلاسیامون بود. اینه که میگم خوشی و غم در هم آمیخته‌ان. و من هم غمگین ميشم و هم خوشحال. اما غم‌ها رو باید جا گذاشت و خوشی‌ها رو با خود به آینده برد؛ برای روزهای سخت.
بچه ها
خیلی خوشحال بودم گفتم با شما هم تقسیم کنم بلا بلا بلا :)
صابخونه م هر هفته دوبار برام نون میپزه خودش :)

امروز بهم گفت،
من خیلی کم این رو میگم
ولی خیلی خیلی خوشحالم که تو اومدی اینجا با من هم خونه شدی :)
اینقدر خوشحال شدم :)
مرد نازنین و خوبيه :)
خیلی مسنه
حدود هشتاد سالشه!
چه فراز و نشیبی دارد نگاه‌ها.آن هنگام که به شب نگاه می کنی و جز سیاهی نمی‌بینی.آن هنگام که به آسمان نگاه می کنی و جز قفس نمی‌بینی.آن هنگام که به زندگی نگاه می کنی و جز حسرت نمی‌بینی.آن هنگام که به شعر نگاه می کنی و جز غم نمی‌بینیآن هنگام که به تاریخ نگاه می کنی و جز خون نمی‌بینی.آن هنگام که به خدا نگاه می کنی و جز شرم نمی‌بینیچه فراز و نشیبی دارد نگاه‌هاآن هنگام که به قلب‌اش نگاه می کنی و جز نفرت نمی‌بینی.آن هنگام که به چشم‌
ی تولد یوهویی واسه دوستم تو خوابگاه 
به وقت دیروز :)))
درسته ک ساده بود اما از هیچی لاقل بهتر بود.
حس کردم عمیقا خوشحال شد•_•
#حس خوب
# يه مقدار از کیک تولدم دادم به جهادة خانم  و هیاتة خانم
اونام خوشحال شدن :)
حس خوبی بود بعد این همه غصه 
# تولد مهسا( هم)
برای نشون دادن حسن نیتم به خودم (!) اتاقمو تمیز کردم. همین اتفاق توی زندگیم هم خواهد افتاد. ادما حذف میشن، چیزا سر جای خودشون قرار میگیرن و من خوشحال و خسته و بی‌انرژی يه گوشه میشینم و به نظمی که ایجاد کردم نگاه میکنم. وقتشه که همه چی درست شه صبا.
دیروز دوباره به علت تغییر صف کاری ( اشتراکی با صف قبلی) مجبور شدم برم شرکت.
یکی از همکارا  که يه صف دیگه س و من اولین بار بود می دیدمش ازم سوال کرد متاهلی گفتم آره گفت آخیش راحت شدم گفتم چراااا گفت آخه اینجا از هر کی پرسیدم متاهلی گفت نه دیگه حس بدی داشتم :)
گفتم تازه بچه هم دارم بیشتر ذوق کرد گفت وای مثل من.
گفتم به جای بقيه بیا هر روز از من بپرس که تو ذوقت نخوره :)))
آنچه که خوشحالم میکند!۱) برف و بارون!برف واقعا منو خوشحال میکنه. از‌نوع عمیقش. لبخند واقعی میزنم و تمام غم هام رو میشوره با خودش.۲) سریال هایی مثل سه درچهار، وضعیت سفید، درچشم باد، روزگار قریب، فرار از زندان، ۲۴، دکتر‌مایک، قصه های جزیره و .از تلویزیون پخش شه و ساعتاشم به زمان حضور‌من تو خونه بخوره.۳) طراحی رو خودم‌تنهایی به کمک یوتیوب و گوگلِ عزیزتر از جانم یاد گرفتم. به قدری خوشحال بودم که هرشب قبل از خواب يه دور‌نگاهشون میکردم و طرحی که
هر روز سعی میکنم بهتر شم 
ولی شب که میشه حداقل يه مورد هست واسه سرزنش 
و شبا با عصبانیت میرم سمت تخت ولی موقع خواب خودمو میبخشم 
میگم يه روز دیگم وقت بده خدا
و میخوابم 
و صبح خوشحال بیدار ميشم میگم
خدا وقت داده بهم 
ولی باز
کاش يه روز بدون شرمندگی میخوابیدم
میدونی من همیشه ادمارو تو دعوا شناختم مثل الان که ش میگه من يه عروسک دارم که روشنش ميکني سرش میچرخه با حالتای مختلف توهم همینجوری ای چند رو داری :) مثل اونروز که بهم گفتی من اگه برگردم عقب. ولش کن، خودت خوبی؟ حالا که من از اونجا رفتم و برگشتم به خوابگاه، تو چیکار ميکني؟ تو در چه حالي عزیزم؟ دوستای توهم خنجرو نه از پشت که از جلو فرو میکنن تو قلبت؟ منکه ناراحت نميشم عزیزم دور ميشم فقط دورتر دورتر
ابن سنان گوید بجصرت صادق ع عرصکردم مردیست عاقل که گرفتار وسواس در وصو و نماز میباشد فرمود چه عقلی که فرمانبری شیطان میکند گفتم چگونه فرمان شیطان میکند میبرد فرمود از او بپرس وسوسه ایکه باو دست میدهد از چیست قطعا بتو خواهدگفت از عمل شیطانست  
نذر کرده ام
یک روزی که خوشحال تر بودمبیایم و بنویسم کهزندگی را باید با لذت خوردکه ضربه های روی سر را باید آرام بوسیدو بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتادیک روزی که خوشحال تر بودممی آیم و می نویسم کهاین نیز بگذردمثل همیشه که همه چیز گذشته است وآب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است
 
 
در یکی از روزها خبر رسید که ابرهیم و جواد و رضا گودینی پس از چند روز ماموریت، از سمت پاسگاه مرزی در حال بازگشت هستند. از اینکه آنها سالم بودند خیلی خوشحال شدیم. جلوی مقر شهید اندرزگو جمع شدیم.
 
دقایقی بعد ماشین آنها آمد و ایستاد. ابراهیم و رضا پیاده شدند. بچه ها خوشحال دورشان جمع شدند و روبوسی کردند. یکی از بچه ها پرسید: آقا ابرام، جواد کجاست؟
یک لحظه همه ساکت شدند. ابراهیم مکثی کرد، در حالي که بغض کرده بود گفت: جواد! بعد آرام به سمت عقب ماشین
وقتی توانایی انجام می‌دهی. وقت استیصال یا می‌خوابی‌ یا فکر می‌کنی. تمام روزها خواب بودی و آن‌قدر‌ فکر کردی که تنها شدی. همه مرده‌بودند. راست می‌گفت غزاله من غلام خانه‌های روشنم. تنها و خسته‌ای برای همین می‌روی. دیگر حوصله نداری.
مردن، آسودن - سرانجام همین است و بس؟ و در این خواب دریابیم که رنج‌ها و هزاران زجری که این تن خاکی می‌کشد، به پایان آمده. پس این نهایت و سرانجامی است که باید آرزومند آن بود. مردن… آسودن… و باز هم آسودن… بودن یا
در شرایط طوفانی که هیچ امیدی به نجات کشتی تو نیست
به جای ترس و نیتی و ناامیدی، از ناخدای کشتی بپرس من باید چه کنم
و ناخدا هر دستوری داد همون رو با اعتماد اجرا کن
هر بادبانی رو که گفت محکم بگیر
شرایط امروز کشور هم همینه
باید با تمام وجود به همون سهم کوچک خودمون بچسبیم
اون روز بعد از اشکایی که ریخته شد رفتم لباس هامو از خیاطی آوردم 
قبل از اینکه بنی بیاد ایران قرار بود يه چن روزی رو با هم بگردیم و بعد نتیجه نهایی رو درباره همدیگه اعلام کنیم ولی وقتی همدیگه رو دیدیم يه این نتیجه رسیدیم ما همون دو تا آدم هستیم با همون اخلاق ها خاص خودمون ، دقیقن خود همون چیزی که براش وقت گذاشتیم و انگار نه انگار نه اولین بار همدیگ رو حضوری دیدیم ، انگار که هزارمین بار بودد
برای همین بنیامینم شنبه رسید یکشنبه با هم کمی بیرون
 
بازرگانی در بغداد زندگی میکرد روزی از خانه به قصد بازار بیرون آمد غریبه ای را دید که با حیرت و تعجب او را می نگرد.
به سوی خانه بازگشت و توشه ای اندک فراهم نمود و سوار بر اسب راهی سامراء شد.
شب در سامِراء منزلی گرفت و خواست که استراحت کُند که عزرائیل به سراغش آمد و گفت می خواهم جانت را بگیرم.
بازرگان گفت : ای فرشته مرگ می دانم که چاره ای جز تسلیم در مقابلت ندارم اما پیش از آنکه جانم را بگیری سوالی دارم که می خواهم به آن جواب دهی و آنگاه تسلیم تو هس
1. من خیلی وقتا کنار گلدونای اون مغازه ژاپنيه میخکوب ميشم
اینقدر غرق نگاه کردن ميشم که غافل ميشم.
اما هیچ وقت جرات خریدنشونو ندارم.
همون دو باری که گلدون از این ور اون ور دستم رسید و اخرش خشک شدن برای تجربه کافی بود.
من نمیخوام سهم يه گل از کل زمین و خورشید تنها يه مشت خاک و يه سوسوی گاه و بیگاهِ نور باشه.
من یک گل میخوام که اصیل و سر جای خودش باشهریشه در اعماق زمین و چشماش به ابی بیکران اسمون.
به قول اون اقاهه، من میخوام شبا که از پنجره ب
بعضی وقت ها نباید خوشحال باشینباید خیالت راحت باشدباید دلت بشکندباید با خودت مواجه شویو درست و غلط را در غیر حال خوب خودت بشناسیباید بدانی دلت سنگ است تا بشکنی تا خوشحال نباشی، خوشحال کنیباید بدانی شکستن بد نیست، باید شکست تا فهمید لگدمال شدن سخت تر است و بسیار سخت ترباید خود را در خود جستجو کرد تا سختی وجودت را بشکنیو برای شکستن این؛باید بفهمی سنگ چیستباید با خودت هر بار آشنا شویآخر خود آن آشنایی است که هر از گاهی با خویش بیگانگی میکند گم
من اینو ^_‌‌‌‌^ خیلی دوس دارم
هر چقدرم دهنش کشیده تر باشه یعنی بیشتر خوشحال شدم
الان رفتم تو وبم و اتفاقی دیدم که
موقع قبولی گواهینامه م دهنش گشاد تر از پاس شدن نوروم بوده
این یعنی واسه قبولی گواهینامه م از پاس شدن نورو خوشحال تر بودم
باسلام چند وقتی هستش که يه گوشه از ابروم ریخت و خیلی نگران کرده و غصه میخورم قطره سریتا هم به مبلغ  97 هزار  تومن  از داروخانه تهيه کردمو نتیجه ی حاصل نشد اگر کسی تجربه ی در این زمینه داره خوشحال ميشم منم راهنمایی کنه با تشکر
من يه دانشجو هستم. بیست سالمه و از صبح (وقتی هوا هنوز تاریکه) تا شب (وقتی هوا تاریک میشه) توی دانشگاه کلاس دارم. وقتی دانشگاه آزمایشگاه خالی نداره بهمون بده، میگن خودتون برین سر يه کلاس دیگه و وقتی میریم سر يه کلاس دیگه، بهمون میگن جا نداریم برید بیرون. و وقتی بیرون نمیریم (چون برامون غیبت میزنن) بهمون می گن شما پزشک های خوبی نمیشین، چون وقتی دلتون برا خودتون نمیسوزه چطوری قراره برای مریض هاتون دل بسوزونین؟
من صبح ها که میخوام از جلوی حراست رد

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها