نتایج جستجو برای عبارت :

ویسگون سر دخترروی پاهاش

به پاهاش نگاه می کنم و یادم میاد یه زمانی الهه زیبایی بود برام. شده بودن معیار زیبایی هر پایی. هر چقدر بهشون شبیه تر، زیبا تر. بعد از درک زیبایی پاهاش بود که کم کم متوجه شدم خودشم قشنگه.
تب و تابی که الان پس از گذشت سالها به چه سادگی فراموش شدن. فقط این پاها موندن. شاید اون موقع که داغ تر بودم میشد استفاده بیشتری کرد. الان سعی می کنم یادم بیارم چقدر برای لمس کردن این پاها اشتیاق داشتم. شاید دوباره معنی بده به روزهای تیره و تاری که هیچ معنی روشنی ند
زیبا بود،انقدر زیبا بود که دلم میخواست برای تمام عمرم توی قاب چشمام نگه اش دارم،وقتی میرقصید وقتی میخندید وقتی بی مهبا میشد وقتی ک بود.کتاب رو گذاشته بود رو پاهاش و روی صندلی راک خوابش برده بود،باد پرده رو ت میداد و موهاش روی صورتش جابه جا میشد.یه لحضه چشماشو باز کرد خندید گفت خیالم راحت شد ک اومدی،دستشو دراز کرد ک برم پیشش،اروم منو رو پاهاش نشوند بغلم کرد و گفت میدونی باید برم،گفتم اره،گفت یادت نره،فقط منو یادت نره بذار بمونم همیشه ا
سلام
دوستان من قبلا یه ترم یه دانشگاه دیگه خوندم. اون جا عاشق یه دختر شدم. ولی متاسفانه همه چیز از دور قشنگ بود. اون دختر تمام عشق و علاقه ی منو زیر پاهاش له کرد و از همه مهم تر غرور و شخصیتم لگد مال شد.
حدود یک سالی هست که پای عشقم وایسادم و بهش اصرار میکنم که درخواست ازدواجم رو قبول کنه. ولی اصلا با وجود اینکه میدونه چقدر دوسش دارم ولی اصلا واسه ی نه خودش و نه خانوادش مهمه که من براش میمیرم. قیافه م و رفتارهام شده شبیه آدم های شکست عشقی خورده. هر
بسم الله الرحمن الرحیم یه شهری بود خیلی خیلی بزرگ اندازه ی ته استکان همه مردم دنیا توش زندگی می کردن که سه نفر بیشتر نبودن .یکیشون کور کور کور بود اما دور دور دور را هم خوب می دید . یکیشون کره کره کره بود اما صدا های خیلی کم راهم خوب میشنید . یکیشونم و عریان بود
اما لباساش اینقدر بلند بود که زیره دست و پاهاش گیر می کرد . یه روز تصمیم گرفتند که از شهر برن بیرون . از دروازه ی شهر اومدن بیرون اونیکه کور کور کور بود اما دور راهم خوب میدید گفت یه لش
اولین بار توی عمرم یک مگس رو دیدم که موقع پروازش نتونست رو پاهاش فرود بیاد و با پشتش افتاد روی میزم. با اینکه اصلا دلم نمیخواد دست به کشتن بزنم اما اگه مگس به این خنگی رو نکشم، احساس میکنم نسبت به جامعه مگس‌ها دارم خیانت میکنم که بهش فرصت ازدیاد نسل میدم.
و یه دستگاه سونوگرافی اینجاست 
که خوبه 
فست نه هااا
و یه آقای ۱۷ ساله اینجاست 
که خدا می دونی دیشب نصف شب چجور گاز داده که واژگون شده و خورده به حفاظ های بلوار 
و الان نگاش می کنی قیافه ش قابل تشخیص نیست بس که ورم داره جفت پاهاش ران هاش آسیب دیده و دستش و فکش :/ 
این دستگاه اینجاست و این آقا تا واحد سونوگرافی جابجا نشد! 
و این چیزها ذوق داره :) 
و این ها پولهای مملکته که تو جای درستش خرج شده! 
درد شدیدی در ساق پاهاش میپیچد،،راه طولانیی را بی وقفه دویده است ،نفس نفس ن دستش را به نیمکت پارک میگیرد ،روی نیمکت ولو شده است ،کفشش را با حرص به کناری پرت می کند ،داخل کفش از خون خیس شده است ،پاهایش زخمی و خون آلود است ،می ایستد ،بدون کفش بدون چشم،چشم هایش رفته اند! گودی چشم در صورتش از تاریکی پر شده است و رگه های خون سرخاب گونه هایش شده ،ارام ارام قدم بر میدارد ،ارام،ارام،ارام .می رود تا انتهای دنیا!
درد شدیدی در ساق پاهاش میپیچد،،راه طولانیی را بی وقفه دویده است ،نفس نفس ن دستش را به نیمکت پارک میگیرد ،روی نیمکت ولو شده است ،کفشش را با حرص به کناری پرت می کند ،داخل کفش از خون خیس شده است ،پاهایش زخمی و خون آلود است ،می ایستد ،بدون کفش بدون چشم،چشم هایش رفته اند! گودی چشم در صورتش از تاریکی پر شده است و رگه های خون سرخاب گونه هایش شده ،ارام ارام قدم بر میدارد ،ارام،ارام،ارام .می رود تا انتهای دنیا!
دوشنبه 25 آذر
امروز اتاق عمل پوست رفتم یه خانومی کل گوشت رون سمت راستشو از دست داده بود وضع عجیبی بود عمل دو ساعته گرافت پوستی براش انجام دادن بعدش یه معتاد آوردن که جفت پاهاش از جلو سوخته بود بوی به شدت بدی میداد حالم بد شد بردن منو آشپزخونه و کمی چایی قند بهم دادن تا خوب شدم و پیش یکی از معروف ترین جراحان ایران صبحونه خوردم. فردا باید پنج نفری کنفرانس سوختگی بین الملی بریم و کلی حوصلمون سر بره. نهار کوکو سبزی، شام هم عدسی.
برنامه ويسگون (Wisgoon) یک شبکه اجتماعی ایرانی است و این امکان را فراهم آورده تا کاربران بتوانند تصاویر مورد علاقه خود را با استفاده از این برنامه به اشتراک بگذارند. در این مقاله قصد داریم تا به معرفی برنامه ويسگون (Wisgoon) بپردازیم.
ادامه مطلب
نخودچی من توی ٩ماه و هفت روزگی دندونش شروع کرد به در اومدن امروز دیدم لثه بالا هم نیش زده و داره دندونش میاد بیرون
یه دونه پایین و یه دونه بالا دراورده 
سال قبل این موقعا شیکمم اندازه یه طالبی بیرون زده بود و الان اون طالبی رو وقتی بغل میکنم پاهاش به رون پای من میرسه 
به شدت خوش اخلاق و خوش خنده اس 
عاشق لبخندای به پهنای صورتشم 
مخصوصا وقتی با لبخندش چشمای قشنگشم بسته میشه 
اولین کلمه ای که گفت بَ بَ بود و الان بَ بَ و مَ مَ و ا مَ رو راحت میگه 
یک سکانس خیالی از اتفاقات روز قبل از مراسم رونمایی اولین کتاب یک نویسنده(خودم)در ده سال آینده.مثلا پاییز سال ۱۴۰۸
به نام اوی من و تو
 رویای جشن امضا.
موبایلم را برداشتم و شماره اش را گرفتم. با دومین بوق گوشی را برداشت.از خودم که اگر آب بخورم به او خبر میدم در عجبم چطور  طاقت آوردم و تا امروز یعنی تا روز قبل از برگزاری مراسم جشن امضا این خبر را ازش مخفی کردم؟ راستش چون او یک کمی ازخودم دیوانه تره و اینجور وقتها از استرس و هیجان روی پاهاش بند ن
 مامان ما یه عادتی داره هروقت بخواد تهدید کنه که  یه چیزی رو نابود می کنه، میگه یا آتیش میزنم، یا سنگ بر میدارم میشکنم،(در همین حد خشن ).
 مثلا میاد توی اتاقمون میبینه از بس کتاب گذاشته دور و بر اتاق جای راه رفتن نیست، میگه آخرش یه روز این کتابا رو آتیش میزنم:)))) 
یا اون انار سفالی هایی که من خیلی دوستشون داشتم و دائم میگذاشتم جلو  تلوزیون و مامانم دوست نداشت جلو تلوزیون چیزی گذاشته باشه، یه بار گفت اگه اینا رو جلو تلوزیون بر نداری با سنگ میشکن
از همون اول که نشستم یا شاید هم بعد ده دقیقه، این مهم نیست، می خواستم صندلی و بخوابونم و تا مقصد راحت باشم. تا صبح که روی صندلی های چرت و زوار در رفته ی سمینار یک ارشد می شینم، دردهای قبلی باعث نشه سه روز به کمر درد و گردن درد فکر کنم و عملا تو یک در یک تخت گیر بیوفتم! ولی دستم به تنظیم صندلی نمی رفت که مبادا پشت سری پاهاش بلند باشه اذیت بشه. تا اینکه بعد از دو ساعت که از صدای فیلم چرت ایکس لارج و رد شدنش حتی از هندزفری تصمیم گرفتم یکم خودمو خلاص کن
شبیه یک درخت ریشه دار
پاهاش سفت چسبیده بود ته مرداب.تقلاهاش هیچ فایده ای برای نجاتش نداشت
می خواست هِی دور شه ولی چرا تلاشاش برای دور شدن بی نتیجه بود؟!!
همه واژه های ذهنش برای بیان هر چیز دیگه ای خفه شده بودن ذهنش پر شده از واژه های خاکستری و تاریکتغییر چقدر سخت شده بود
اون هر شب فوبیاهاش رو قورت می داد نباید کابوس می دید؟!
خسته از دغدغه های پوچ و عبث اطراف
اون داشت تو تاریکیش دفن می شد
دفن می شد؟!
یعنی هنوز دفن نشده بود؟!!
نمی دونم من
سلام به دوستای گلم امیدوارم حالتون خوب خوب باشه ^-^
براتون یه مطلب ریزه میزه راجع به پلاتیپوس گذاشتم♥_____♥⤵
پلاتیپوس یکی از ۳ گروه دار تخم گذاره!!  
همه ی داران بچه‌زا هستن و به بچه هاشون شیر می‌دن اما پلاتیپوس اینجور نیست.بدنش مثل سگ آبی و منقارش مثل اردکه تخم گذاری پلاتیپوس مثل یک مار به انجام میرسه اما شیردهی به بچه های پلاتیپوس مثل داران است.این جانور از نظر ظاهری شبیه خزندگان و داران و پاهاش پهنه.حتی دم پلاتیپوس به
باز هم بیمارستان!!! خدایا شوخیت گرفته مگه نه؟؟بعدازظهر برمیگردم خونه اول حموم بعدددددد میام پست میزارم!!!
اصلا حال و حوصله ندارم .اونایی که میان میگن دوسال خوندی و هیچی نشده و شکست عشقی و فلان اول یه تف سربالا بندازین برگرده به فیس خودتون ثابت شه من تواین دوسال بخاطر مسائل جدی هیچی نخوندم میخوندم همون سال اول رتبه ی مدنظر رو میاوردم مرگ شما!(منظورم اوناییه که چرت و پرت میگن همه نه! سوتفاهم پیش نیاد!)
دلم چایی میخواد ، نسکافه :(( زود بریم خونه هی
صحنه‌ی بدن سرد و بی‌جون باباکلاهی زیر چادر وسط خونه، به دست و پاهاش نگاه می‌کردم و نمی‌تونستم باور کنم چند روز پیش همین‌ دست و پا رو با روغن ماساژ داده بودم، عمو که توی راهرو یک دفعه کنار دیوار سر خورد و زیر گریه زد، وقتی بابا رو دیدم و بغلش کردم و بدنش با هق هق بالا پایین می‌رفت، آواز سوگواری سوزداری که عمه به زبان گیلکی می‌خوند، بابا که تا حالا اینطوری گریه کردنش رو ندیده بودم و کاور رو باز می‌کرد تا بدن باباش رو توی کاور بذاره، وقتی که
فکر کن بری از روی دلسوزی یه لاکپشت رو وسط اتوبان نجات بدی ، بزنن له و لوردت کنن.
یا زنده نمیمونی ، یا اگر بمونی دیگه نمیتونی زندگی کنی بدون مغز و پا . 
                                                  ****
تو اورژانس خودم تحویلش گرفتم و لحظه به لحظه باهاش بودم ، هنوز به هوش بود باهاش مدام حرف میزدم شوخی میکردم و اونم به زور بعد ناله هاش یه خنده ای میزد.
امروز رفتم بالا سرش icu .
کاملا بیهوش بود.
۷۰ درصد مغزش ایسکمی شده بود به خاطر شرایط وحشتناک پاهاش و
سلام العلیکم 
براتون مطلب اوردم (یه‌مطلب ریزه میزه) درباره ی گربه ی شنی :
گربه ی شنی کوچولو موچولو تر از گربه های خونگیه.این حیوون موهای بلندی‌ در کف دست ها و پاهاش داره که بهش کمک میکنه تو مناطق شنی و بیابانی زندگی کنه. نویسنده: tabnak

ادامه مطلب
داداش بزرگه استاد دانشگاهه
امشب یه چیزی تعریف کرد که به کل از این نسل دانشجو ناامید شدم، انگار چیزی از جنس مادرانگی ته دلم لرزید.
میگفت دختره میشینه تو سالن دانشکده، تکیه میده به دیوار، پاهاشم دراز میکنه، بماند که شلوارش تا وسط ساق پاشه و پاهاش پیداست، وقتی میبینه داری میای، حتی پاهاشو جمع نمیکنه که رد بشی! همینقدر نابود! همینقدر بی ادب!
داداش بزرگه عضو هیئت علمیه، جوانک هم نیست، محاسنی داره و مشخصه که استاده، یعنی کسی با دانشجوها اشتباهش ن
کف بالکن نشسته بودم و پاهام رو از لا به لای نرده ها آویزون کرده بودم، یهو صدای پاهاش که روی سرامیک می کشید رو شنیدم، همین طوری که توی تاریکی شب خیره شده بودم به یه لامپ روشن ساختمون رو به رو ای، گفت : باز که بیداری، خوابت نمیاد؟ نشست کنارم گفتم: خواب بد دیدم . فندکشو از کنار نرده برداشت سیگارشو روشن کرد گفت: تعریف کن ببینم .
دستمو بردم توی پاکت سیگارش زیر چشمی نگاهم کرد اومد خط و نشون بکشه واسم با چشماش که نتونست و یه لبخند کج زد، سیگارمو واسم روش
امروز بعد از کلاس آناتومی خوابیده بودم و بیدار نمیشدم! انقدر خسته بودم که دلم میخواست یه روز کامل بخوابم.
تنها چیزی که میتونست منو از خواب بیدار کنه، شنیدن صدای دختر کوچولوی همسایه بود. اومد، کلی بازی کردم باهاش، فیلمشو گرفتم، لاک زدم به دست و پاهاش، آهنگ باز کردم رقصید و . . تا حد امکان سعی میکردم بخورمش^__^ ولی فشار که میومد به بدنش، فرار میکرد:( . هنوزم مزه ش زیر دندونامه:)) . سر تا پاشو بوسیدم و خوردم:) (زیاد اجازه نمیداد متاسفانه).
شبم رفتیم خ
یا رئوف
قد کشیدم و سن زیاد کردماما هنوز، یه وقتایی که یکم به خودم و حال و روز و کارام نگاه میکنم؛ میشم اون بچه ی کوچیکی که میدونه حسابی کارا رو خراب کرده، ترسیده، ته دلش خالی شده، غصه ش شده از کوچیکی و نفهمی هاش ، سردرگمه ، نمیدونه چیکار کنه و از خجالت گوله شده زیر یه میزی یه گوشه ی خلوت خونه یا توی طبقه ی کوچیک کمد، بین یه عالمه لباس.تو اما تنها کسی هستی که میتونه نجاتش بده، آروم در کمد رو باز کنه، دستش رو بگیره و بیاردش بیرون و آروم بشوندش روی پ
بنظرم نه تنها مهناز افشار هیچی حالیش نیست بقیم از سر جوگیری و احساسات رای میدن
همین گلدن بازر ارش!
خدایی کار دختره اونقدرا شاخ نبود کلا دو سه تا حرکت سخت داشت که اونم واسه کسی که 5سال کار میکنه چیزی نیست(بنده دو سال اسکیت کار کردم در جریانم)حتی ابیم گف اونایی رو یخ هستن جالب ترن فقط چون میدونست ارش بخاطر اهنگش مثبت میده گفت بذار از تماشاچیا بپرسم
ارشم چون فقط اهنگ خودش بود اینو داد مثه رقص مسخره اون دخترا که بهشون رای مثبت داد چرا؟چون اهنگ خو
آقاجون که مرد، عزیز سینی شوید رو میذاشت رو ایوون جلوش و پاشو دراز میکرد و سرگرم تمیز کردنش میشد.
اخماش میرفت تو هم.چندبار صداش میزدی حواسش بهت نبود!با خودش حرف میزد، متوجه نمیشد اومدی! متوجه نمیشد رفتی.
وقتی میپرسیدی عزیز چی شده؟میگفت: هیچی .عزیز تو باغ هم که بود تو فکر بود،دست و دلش به کار نبود.دیگه ایوون رو جارو نمیکشید.دیگه موهاش رو رنگ نمیذاشت.دست و پاهاش حنایی نبود.تو غذا هاش مو پیدا میشد.امروز که عزیز مرده بود و کنار آقاجون خاکش
چند روز پیش فاطمه خانوم از خواب بیدار شد و حس کردم یک کم ناخوش احواله. تب نداشت ولی بدنش گرم بود. چیزی طول نکشید تا تب هم به سراغش اومد و بدنش داغ شد. سه شب و چاهار روز رو با بی‌خوابی تن‌شویه استامینوفن و بی‌حوصلگی تمام دخترک با هم گذرونیدم. گفتیم خب به‌به بسلامتی دیگه داره دندون در میاره :) دیروز تب‌ش کم کم فروکش کرد و بدنش خنک شد. داشت خیالم راحت میشد که متوجه دونه‌های ریز قرمز کم‌رنگ مایل به صورتی روی صورت‌ش شدم. کم‌کم روی شکم‌ و دست
اینکه یکی بیاد با دوتا پاهاش لگد بزنه به زندگیم خیلی نامـردیه ! من دیگه هیچ کس برام مهم نیست ولی اینکه مهندس کنارم رد بشه و با کینه بهم نگاه کنه حس خوبی بهم نمیده هرچند در تلاشم زودتر مستقل بشم و در حد نیاز گاهی ازش پول بگیرم ! اونم فقط گاهی .
چقدر این حس خوبه که روزه میگیرم ! اونم قبل از ماه رمضون :)) ولی رژیم غذاییم بهم ریخته از این بابت ناراحتــَم یکم ! این تناسب اندام و لاغری یه زمانی برام غول چراغ جادو بود ولی حالا که نصف راه رو آمدم اذیت میشم
دوست دارم یه دوستِ پسری داشته باشم که یه دو سه سال از من کو چیکتر باشه؛ تا هر زمانی که اشتباهی مرتکب شد
.
.
.
.
.
ببرمش یه جای خلوت و 5-4 ضربه بخوابونم تو . هاش و بگم سینه خیز برو.
اگر هم ممانعت کرد دو ضربه دیگه حوالش کنم.
 
بعد بخوابونمش زمین و کف پاهاش رو 120 ضربه فلک کنم و اگه هم ت خورد مرحله اوّل رو دوباره تکرار کنم.
 
فلکش هم که تموم شد مجبورش کنم تا رو پاش وایسته و روی یه میز خم بشه تا 150 ضربه اسپنکش کنم.
 
اگر هم ت خورد یا اذیت کرد دوباره شمارش
گوشی رو برداشتم رفتم بالا سر مریض تخت یک. سی و خورده ای سال داشت. پتو رو داده بود رو پاهاش و لباس بخش رو تنش نکرده بود. سلام کردم گفتم اوضاع احوال؟ گفت: شکر. پرسیدم: مشکلتون چی بوده شما؟ گفت: عفونت ادراری داشتم. از نوع قوی! رفتم دکتر گفتش باید چند روز بستری شی دارو بگیری. هیکل تنومندی داشت. سینه های ستبر و بازوهای به هم پیچیده. با خودم گفتم لابد راننده کامیونه تو این دستشویی های بین راهی مبتلا شده! پرسیدم: شغلت چیه؟ با صدای آروم بهم گفت: من شغل ندار
کسی نشسته توی من و دارد با تمام وجود زجه می‌زند. کسی نشسته قاه قاه می‌خنند، کسی دست می‌گذارد روی زشت عکس بچه‌گی‌اش که آن را نبیند، کسی مانتوی سبز مغز پسته‌ای پوشیده که از دکمه‌هاش متفنر است، کسی مانتوی زرد مخمل بی‌دکمه تن کرده، کسی نمی‌تواند حرف بزند، کسی فریاد می‌کشد و دست‌هاش را می‌بلعد، کسی خواهرش را در آغوش گرفته تئاتر می‌بیند، کسی می‌رقصد، کسی ادای اسفنج دریایی بودن را در می‌آورد، کسی تو را در آغوش گرفته می‌خوابد، کسی نمی‌خو
زندگی مثل دویدن روی تردمیل میمونه.
حتی اگه پاهای قوی ای داشته باشی،اگه لحظه ای دست از تلاش برداری می افتی.
بعد اونوقت کسی که حتی پاهای قوی ای نداشته،روز به روز پاهاش قوی تر میشن‌.
شاید ندونیم چطور میشه برنده شد و به موفقیت رسید اما میدونیم که چه طور میشه سقوط نکرد و نیوفتاد.با اینحال چرا اینقدر آروم و سست میدوییم.چرا دویدن اینقدر سخته اصلا.
 بعضیا کم میارن و تردمیل رو خاموش میکنن و اینطوری زندگیشون رو متوقف میکنن.
هیچ کدوممون نمیدونیم چقدر
ننه آغا را، ملک در سالن شفاخانه دید که نشسته است با چادری گُل گُلی. او را نگاه کرد. ملک هاج و واج پرسید: "مگر شما با پسرت نرفتی مادرجان؟" 
"نه مادرجان. او با رفیقش رفت." 
"اما یک زن چادری با او بود." 
ننه آغا باز خندید. "چادر ما رو سرش کرد تا دستِ قزاق ها نیفته مادر. با همو پاهاش که شما دیدی؟" 
ملک از خنده یِ ننه آغا و دندان های سالمش خندید. "میام منزلتون و پسرتون رو معاینه می کنم." 
"برات می رُم حرم و دعا می کنم سفید بخت بشی." 
ملک در شناخت این آدمیان تازه
دانلود آهنگ اگه به من باشه ستاره های آسمونو براش
اهنگ اگه به من باشه ستاره های اسمونو میکنم فرش زیر پاش
دانلود آهنگ گل پونه محسن ابراهیم زاده
دانلود اهنگ گل پونه

اهنگ گل پونه محسن ابراهیم زاده
دانلود اهنگ گل پونه محسن ابراهیم زاده
محسن ابراهیم زاده اگه به من باشه
گل پونه ابراهیم زاده
تعریف می کرد تو حلب شبها با موتور حسن غذا و وسائل مورد نیاز به گروهش میرسوند.
ما هر وقت می خواستیم شبها به نیروها سر بزنیم با چراغ خاموش میرفتیم.
یک شب که با حسن میرفتیم غذا به بچه هاش برسونیم چراغ موتورش روشن می رفت.
چند بار گفتم چراغ موتور رو خاموش کن امکان داره قناص ها بزنند. 
خندید
من عصبانى شدم با مشت تو پشتش زدم و گفتم مارو می زنند
دوباره خندید و گفت: مگر خاطرات شهید کاوه رو نخوندى که گفته شب روى خاک ریز راه می رفت و تیر هاى رسام از بین پاه
هر سال اوایل بهار و ماه فروردین که فصل زاد و ولد گنجشگ هاست ما با یه اتفاق روبرو بودیم.توی حیاط درست کنار در ورودی ساختمان، بالا یه جاهای بالکن مانند کوچیکی هست که گنجشک ها اونجا لونه دارن.هر سال همین موقع ها تقریبا هر روز یه دونه بچه گنجشک میدیدیم تو اندازه های مختلف که به هر دلیلی از بالا سقوط میکردن و جان به جان آفرین تسلیم می کردند! اوایل ناراحت بودیم از این صحنه ها ولی الان فهمیدیم این قانون طبیعته و این طفلکی ها عمرشون به دنیا نبوده لابد.
هوالرئوف الرحیم
کار نوشتن اصلا خوب پیش نمیره.
بر خلاف اولش که ذهنم باز باز بود، الان قفل شدم چه قفلی.
تمام امیدم به مفهوم آنچه می نویسم هست.
زمان رو از دست دارم می دم و حسابی در تنگنام.
خیلی هم خسته شدم.
رضا بعد از حرفهایی که بهش زدم و درد دلی که باهاش کردم، امروز خیلی کمک کرد. 
عجیبا غریبا هاااا.
با اینکه خودش از سر کار اومد نتونست بخوابه و سردرد شدید داشت، جفت بچه ها رو برداشت و یک ساعتی برد پارک.
جفتشون رو کشته مرده تحویلم داد که شام خورده نخور
گل کلم رو تو شیر بجوشون.
بعد بزن تو ماست و تخم مرغ
بعد آرد سوخاری.
حالا سرخش کن.
تو یه گل کلم سوخاری خواهی داشت.و یه عالمه ویروس خراب تر از کرونا تو جونت!
این چه وضعشه آخه؟
خونه داری گفتن.نگفتن مهمونو بکش که.!
میمیریم اونو بخوریم.!میمیریم.!مردن تعارف نداره که!
به نظر من خونه داری و کدبانو گری یعنی.دور ظرفت تمیز باشه.قاشق و لیوان لک نباشه.دیگه حالا نکش خودتو.!
نمیریییییییی!ثانیه ثانیه غذا پختنتو به جهانیان نشون میدی و تنهااا کسی که لای

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها