نتایج جستجو برای عبارت :

فکرکنم ای یاکریم تو بامن داری دشمنسی

سخنی بايد گفت!
با لبانی خاموش و صدايی دلگیر
که چرا غصه چنان غرق دوچشمان تو شد؟!
سخنی بايد گفت!
تو چه کردی که اگر قطره ز چشمت ریزد 
سیل آید زبر چشمانم 
غصه گردد آب و بغض گردد نانم
تو چه کردی بامن؟!

توچه کردی با من  که به نجواي تو معتاد شدم
من چه بودم؟ و چه شد تاکه گرفتار شدم؟
خسته ام 
عریان در جامه ی خواب
آسمانم غمگین
غصه بايد خوردن 
زیر لب می پرسد، قلبک بی تابم:
تو چه کردی بامن؟
بزرگترین اشتباه عمرمو کردم.
یه کاری کردم که ۵۰ درصد امکان داره حق بامن باشه
و ۵۰ درصد امکان داره اشتباه کرده باشم
اگه اشتباه باشه که بزرگترین اشتباه عمرم میشه واگه 
حق بامن باشه هم باز من باختم.
در هر دو صورت بازنده ی اين بازی منم
عاشقانه هايم را سرود می کنم
انگاه که در میا نه شب ، باد
عطر گیسوانت را، سوغات می اورد
من با نی لبکی از جنس اشکهاي پنهان
تاسحرگاه می نوازم ؛ آرام . . . آرام
واژه واژه شعرم از نم چشمت معطر است
واين سرخی هر سطر، خون دل سالهاي انتظار
بامن بمان اي ستاره روشن شب تیره گی ام
بامن بمان اي حسرت فروع خورده عاشقی
بامن بما ن  تنها بهانه هستی ام
با. . من . . بمان
امروز یه نفر بهم ابراز محبت کردکه دلم قنج رفت
خواستم جوابشو بدم
اولین چیزی که خواستم تايپ کردم، یاد اولین روزهاي قدیم افتادم
و فقط نوشتم ممنون
و نتونستم به کس دیگه اي جز خودش فکرکنم
چندشب پیش هم خوابشو دیدم
خیلی دوس داشتنی بود
مثل همیشه لوس و شیطون
همین
<<نه به گذشته می بايست فکرکنم و نه به آینده. گذشته شبیه کتابی بود تلخ و شیرین که حتی خواندن یک سطرش شهامتم را از بین می برد و قدرتم را زايل می کرد. آینده کتاب نانوشته ی کاملا سفیدی بود.شبیه دنیا پس از طوفان نوح.>>
 
ما بی عشق، ما بی شور، ما بی امید، ما بی میل به استقامت و قدرت ورزیدن، ما بی لبخند، ما بی تحمل و تاب آوری، ما بی نبوغ، ما بی اشتیاق، ما بی دلیلی براي تلاش کردن، آنچنان زنده نیستیم. 
صحبتی ندارم، جمعه شايد برام روز بزرگی باشه نمیدونم.
چیزی نمیخوام بگم بعدا حتما میام 
درباره رهگذر عوضی پست قبل هم بگم که به حسام ايمان آوردم :))))))))) 
واشنا تو همیشه بامن بودی و مواظبم، هیچ وقت تنهام نذار.
صحبتی ندارم، جمعه شايد برام روز بزرگی باشه نمیدونم.
چیزی نمیخوام بگم بعدا حتما میام 
درباره رهگذر عوضی پست قبل هم بگم که به حسام ايمان آوردم :))))))))) 
واشنا تو همیشه بامن بودی و مواظبم، هیچ وقت تنهام نذار.
دو کلمه که باهام حرف میزنن فکر میکنن منو شناختن نمیدونن فلانی سه سال بامن هم اتاقیه ولی منو نمیشناسه سه سال همه احساسم برا یکیه ولی بازم منو نمیشناسه
نمیدونم مشکل از منه که اينقدر سخت و دیر شناخته میشم یا مشکل از بقیه که فکر میکنن با نگاه اول و دو تا پست منو شناختن
الان دلتنگ خودم هستم خوب به من چه اون کسی رو که مورد پسندم هست رو تاب حال پیدا نکردم.من از اون تیپ ادم هايی نیستم که بخوام با یه موقشنگ دیزلی ونصفه ونیمه وداري پستی وبلندی مو وشلوار تنگ پوش واصلاح کرده با شمع ازدواج کنم من الان سر دوراهی ايستاده ام ايا کسی به تقدیر من دچار شده؟!!من دلم یک فنجان ارامش از جنس دوری از ادمهاي دور ورم میخواهم .وهمین ها باعث
طلوع امروز و پر از انرژی آغاز کردم پر از انگیزه و نشاط زود تر از همه رفتم سر وعده مو به مو از موضوعات و یاداشت کردم
دو ساعت و نیم اونجا بودیم از اونجا پیگیر کاراش بودم با عباسیان هم تماس گرفتم اوکی داد رفتم دانشگاه تا بریم دنبال کار
اي کاش صحبت نمی کردیم شرايط جوری پیشرفت که لحظه لحظه برام سخت بود تازه راحت شده بودم از بار یکساله ولی دوباره بايد بار دیگه اي و به دوشم بکشم
راستش نفهمیدم چی گفت ولی فقط اون چیزی که من میخواستم بگم گفته نشد
آخرشم
اين ترم تحصیلی، اولین ترم مامان طورم بود و انصافا مامان و بابا و همسر خیلی خیلی همه جوره کمکم کردن تا بتونم امتحاناتم رو پشت سر بگذارم.
در حالی که فقط یک امتحانم مونده و من هنوز زندم :| تصمیم دارم براي جبران بخش کوچکی از زحمات شون براي هرسه شون هدیه بخرم ^-^
یک هفته وقت دارم فکرکنم چی مناسبه و تهیه کنم.
به هیچکس هم نمیخوام بگم. کاملا سورپرايزی طور :)
یه هدیه هم براي دخترگلم که باهام همکاری کرد اين مدت البته بجز دیشب که ساعت دو و نیم خوابید :|
پیشنها
وقتی یکی یه کاری برام میکنه
مثلا وسیله اي که از دستم افتاده زمین رو بهم میده
یا حالا هرچی
تا صد بار ازش تشکر نکنم خیالم راحت نمیشه
فکرمیکنم اگه اين کارو نکنم نسلشون منقرض میشه
مثلا امروز عصر بعدِ ۵ دقیقه گفتنِ ممنون و خیلی ممنونم و مچکرم چنان دست دختره رو فشار دادم که فکرکنم استخوناش خرد شد!خیلی تقلا کرد دستشو از بین دستام بکشه بیرون ولی من مقاومت میکردم!
چرا اينقد ظریف و عصبی بود؟!
تاثیر و تقصیر گرونیاست هاا.
میگه مگه مغز خر خورده بودم برم دختراي دانشکده رو بگیرم ! :) مگه دیوونه بودم با دکتر ازدواج کنم! :) تو اونقدرررر واسم باارزشی میخوام به آرزوت برسی :) درمورد بعدشم صحبت میکنیم! :)
میگه هر رشته اي بخونی تو واسه من حکم ستاره رو داريهمیشه تو اوجی لیاقتت خیلی بیشتر از اين حرفاست پس میخوام به هدفت برسی :) اينجوری که معلومه فکرکنم نزاره برم کارکنم یا پاره وقت اونم فقط رشته هايی که موافقیم منظورم رشته هاي پزشکیه مثلا میگه ن زايمان یا اطفال که اونم با زن
 
 
 
 .مرتب گوششون میکنم :جمعه، آینه، کودکانه، مردتنها  و آوار، آوار، آوار! صدبار فکرکنم گوشش کردم.عجیبه  شعرش! انگار شهیار قنبری شرايط منو داشته وقتی براي اين کار شعرشو سروده! داره فرهاد از زبون من حرف میزنه: توهم با من نبودی!
حالم خوش نیست. به هر دری میزنم بیفايده ست. انگاری منو جادو کردند. بسراغ هرکسی که میروم مرا پس میزند .بلافاصله عین کسیکه اعصابش خرد بشه وبره سراغ سیگار،منهم سراغ موسیقی میرم. 
شايد بهتر باشه قبل از شروع وبلاگ نویسی کمی بامن اشنا بشید 
من شهرزاد هستم علاقه زیادی به وب گردی دارم و امروز اولین روز وبلاگ نویسی خودم امیدوارم توش موفق باشم 
قراره اينجا از هر چیزی صحبت کنیم خوراکیا حیوانات ورزش درس خوندن کاراي روزمره فیلم و سریال و هرچیزی که فکرشو بکنید
به دنیاي من خوش اومدید
بسم رب
 
حتی اگر بامن حرفی نداري، باز هم با من حرف بزن
مثلا بگو: چه خبر؟ تا من از چیزهايی که تو از آن ها خبر نداري برايت بگویم
از روزهايی بگویم که تو نبودی.
از دردهايی بگویم که تنهايی کشیدم.
حتی اگر هم برايت مهم نبود باز هم بگو : واقعا؟
تا چانه ام گرم شود و شايد آن بین ها خسته شوم
هیچ وقت در مقابل من سکوت نکن
من از سکوت واهمه دارم.
سکوت اصلا علامت رضايت نیست.
من هرچه سکوت دیدم، همان رفتن بود
 
 
اي تو چون شمعی ومن باشم ترا پروانه ايمن همه سرمست از عشق تو چون فرزانه ايدل به عشقت مبتلا،اما جفا کاری چرا؟اي که دربزم دل ما ساقی میخانه ايدر میان عاشقان اي دل غریبی می کنیاي که در اين انجمن با عشق ما همخانه ايگفتم از فرهاد پرسم راه ورسم عاشقیگفت شیرین بامن مجنون مگر دیوانه ايبی جهت از ساغر ومی گفتم اي آرام جانعذر خواهم زین سخن چون نور اين کاشانه ايجان (ناظم)باش عاشق همچو لیلی و چو مجنونعاشقی کن روز و شب تا گویمت مستانه اي
بسم الله الرحمن الرحیمسلام
وقتی فهمیدم اون از اين طبقه رفته، فوری رفتم سمت مادرم و دستاش و باز کردم. تا من و دید گفت فاطمه خوبه؟؟؟
گفتم آره. هیچ جاي نگرانی نیست.
هم زمان فیروزفر سر رسید.
بهش گفتم:
خواهشا برو پايین بمون جلوی ساختمون و مدیریت کن. تیم هاي مربوط به خودت و از اونجا هدايت کن. فقط داري میری پايین مواظب خودت باش. چون اون نامرد همین دور و بر هست و کمین کرده.»
فیروزفر فوری برگشت پايین و منم به دوتا از بچه هاي نیروی مخصوص گفتم شما بامن ب
اي همراه بی همراهان؟!
اي مونس بی همدمان؟
اي یار و دلسوز آنکس که دلسوزی ندارد
اي پناه هر طرد شده؟
اي راهنمايم در سرگردانیخدايا؟من جز تو چه کسی رادارم؟!
از تو میخواهم بامن مداراکنی و بمن رحم کنی و به آنچه روزی ام نموده اي 
خشنود و قانع بداري آمین یا رب العالمین
کانال ما در سروش دنبال کنید گاهگاهی که دلم میگیرد پیش خود میگویم انکه با خود دل من برد هنوز یاد کند از دل بیچاره ی من؟گفته بودند که از دل برود انکه از دیده برفت رفتی و یادت هست که چه کردی بامن؟سالهاست که از دیده ی من رفتی حیفدلم از مهر تو اکنده اس هنوز.و خدا میداند که تو یادت با کیستدلم ارام بگیرانکه جانت را سوختحال عشقش دگریستارسالی #نفس
گاهی اوقات واقعا دلم میخواد بشینم و دقیقه ها ساعت ها به اين فکرکنم که من به درد چی میخورم؟ چه چیزی هست که با پرداختن به اون خیل عظیمی از استعدادهام به کار گرفته میشه؟
اون چیه که من بايد عمرم رو صرفش کنم؟ و در نهايت منجر به تولید یک چیز منحصر به فرد خواهد شد . چیزی که من بايد به وجودش میاوردم نه کس دیگه. 
فارغ از رشته شغل و چیزهاي محدود کننده ی اين مدلی.
یه دعاي خیلی قشنگ هست میگه: الهی و ربی وستعملنی لما خلقتنی له.
خدايا من رو مشغول به همون کاری
یک نقل قول از داستايوفسکی می‌خواندم که می‌گفت:"کسی که در روز کمتر از۶ساعت کارکند، شب لايق رخت‌خواب نیست."
البته وقتی می‌گوید 'کار' منظورش اين مدل کاری که ايرانی‌ها می‌کنند نیست قطعا. متظورش دقیقا 'کااار' است. روس جماعت کلا کاری است.! و اينکه جناب داستايوقسگی فکرکنم کَفَـش را گفتند.
خلاصه که من امشب خیلی لايق رخت‌خواب هستم و ازاين بابت خوشحالم.
 
پ.ن: بااينکه هنوز اوايل مسیر روبیکر(!) شدن هستم اما کاملا پدیده‌ی مخ‌پیچی هست. ازاين جهت که وقتی
دویست روزگیم مبارکههههههههه
آقا یکی آهنگ‌ بزاره من قررررر بدمممم
دوستان مبارک باشه ۲۰۰ روز همنشینی تون بامن میدونم چقد خوش شانسین که 
همنشینتون من بودم 
خب دوستان منم خوش حالم که تا الان باشماها بودم
خو حالا بریم سراغ جشننن میخوام براتون توی هفته در هر روز یکی از اعضا رو بزارم هر کدوم یکی 
 
یعنی من چه آدم خوبیم‌که به جاي اينکه شما ها چیزی بدهید من بهتون چیزی میدم 
 
حالا اشکال نداره 
 
خب راي گیری میکنیم هر عضو بیشتر راي آورد در اولو
نانسی پلوسی درراهروهاي کاخ سفیدعادت به غیبت کردن داشت اين اتفاقات دونالدراناراحت مینمود.همیشه زمانی که نانسی پلوسی سرش پايین بودبه دوستانش میگفت خانم هاجنبه معاشرت کردن بامن راندارن.نانسی پلوسی برايش گویی اهمیت خاصی داشت حتی سفرکردن نانسی پلوسی هم برايش مهم بود.
نانسی وقتی خبردارشدکه دونالدمیگویدخانم هاجنبه معاشرت کردن بامن ندارن نزداورفت درحالیکه دونالدداشت کتاب جنايی اقتصادی ی میخواندواصلاحواسش به اونبودازاوسوال کردبعدازیک
اين فصل را بامن بخوان باقی فسانه ست»
دنیا براي مهر ورزیدن بهانه ست
مُهر رسالت روی دوش مردمان خورد
بار امانت عشق،ردّش روی شانه ست
پیغام عشق آرید یاران صمیمی
هر عاشقی پیغمبری در اين زمانه ست
آغوش بگشا دوست تا قرآن بخوانم
ادامه مطلب
داشتم با همساده دم در حرف میزدم که جوجه شنید.بعد که درو بستم ازم پرسید: کتابخونه کجاست؟!همساده گفت که داره میره اونجا که تا شب درس بخونه.گفتم: ببین عمه، کتابخونه یه جايی ه پررر از کتاب.یه عالمه م میز و صندلی داره. آدما میرن اونجا، ساکت میشینن، کتاب میخونن. اصلنم نبايد با هم حرف بزنن.با دقت داشت گوش میکرد.دو ثانیه بعد، کف دستاشو گرفت جلو صورتش و گفت: عمه مثلا ما الان تو کتابخونه ايم. من دارم کتاب میخونم. تو بامن حرف نزن.و اينجوری شد که تا دقايقی
کتاب عادت‌هاي اتمی» ُ از همین تریبون شايسته‌ی دریافت عنوان بهترین کتابِ خودیاری‌اي که خوانده‌ام» می‌شوند. 
[بعداً توی گودریدز براش ریویو می‌نویسم، پس فعلاً از اين صوبتا بگذریم، بریم سرِ اصل مطلب حرفم. ]
 
بخشی از کتاب که مربوط به ترک عادت‌هاي بده، می‌گه یک نفر ُ بذار بالاسرت که دست از پا خطا نکنی؛ و در ادامه از فردی مثال می‌زنه که با خودش قرار گذاشته‌بوده که پنج دقیقه به شش صبح از خواب بیدار شه و اگر به موقع بیدار نمی‌شده بايد توییت
میتونم اين رو بگم که از شنیدن کلمه آبجی از زبون خواهرام متنفرم
پشت اين آبجی گفتناي هرچندسال یک بار مطئنن یک درخواستی هست که میگن
سلام گرگ بی طمع نیست.
متنفرم ازاين کلمه که فقط در مواقع اي که بهم نیاز دارند استفاده میکنند و چه 
وقیحانه اين کلمه رو بعداز هربار پوزخند زدنم و تاکید براينکه بهم نگو آبجی و کارت رو بگو
بازهم تکرار میکنند و منو آزار میدهند.
دلم میخواهد آبجی گفتنشان از ته دل باشد و بدون درخواستی اما فکرکنم اين آرزو رو بايد به گور ب
اين مدت نتونستم از اتفاقايی که پیش اومد بنویسم و امروز بعدازمدت ها وقت کردم که بنویسم
البته وقتم که خالی بود اما خب م به یه سری مشکلاتی برخوردم که اين مدت
تکنولوژیو ترک کرده بودمپووفبگذریم
یکی اينکه اون روز بخاطر مشکلم تو پست و چه غمیگنم پیش مشاور خانوم جدیدی رفتم و 
باکلی صحبت تونستم اوکی بشم اما خب هرازگاهی جوم میگیره و حالم بابت حرفاي نرگس بد میشه
اما خب تاحدودی با یاد حرفاي خانوم جدیدی میتونم خودمو کنترل کنم.
بعدازاون مشاوره،
تمرکزم ازدستم خسته شده است 
و بامن حرف نمی زند 
مدادم دنبال خریدن میز و ايینه  ارايش است
که با آ ن خط چشمش را صاف بکشد
آن طرف تر 
دفترم از من طلاق می خواهد به خاطر  تمام شدن ژل مویش 
و از همه بدتر 
نوشته هايم قاضی شده اند 
کاسه اي داغ  تر  از  آش با شش وجب روغن برآن 
احساسم را بردم  سرخیابان بفروشم 
تمام شد 
قبل از  فروخته شدن 
حال من مانده ام 
و
حوضم 
تو بگو رفیق 
که 
مهریه عند المطالبه دفترم را چه کنم؟ 
متن آهنگ تمومش کن از حسین قلی زاده
تو بامن که نه حتی با خودت هم توی اين زندگی درگیری داري .
نمیدونی ولی از راه دورم داري پا روی قلب من میزاری
 تو با من که نه با دنیا تو جنگی همیشه از همه چی گله داري
یه لحظه فکر کنی شايد بفهمی داري چی سر زندگیم میاری
تمومش میکنی یا نه بايد از خاطرات من جدا شی
اگه بايد بسوزم تا به اين حد همون بهتر که تو دنیام نباشی
تمومش می کنی یا نه نمیخوام توی اين عذاب بمیرم
واسه اينکه تورو یادم‌نیارم همون بهتر فراموشی بگیرم
تموم
ورق هاى دفتر من سیاه مى شوند و گیسوان تو سپیدمن قد مى کشم تا تو نفس مى کشى. هر روزدر تو پیامبرى بامن سخن مى گویدکه چشم هايش از بى خوابى سُرخ اندآه!در کلاس درس توحتى تخته سیاه روسفید شدمن هنوز شرمنده. چقدر خسته ات کردم. روز معلم مبارک
درواقع الان که دارم می‌نویسم، هیچ ايده‌اي ندارم که چی میخوام بنویسم و فقط دلم خواسته بنویسم.
خب میدونی؟ یکم عجیب شدم، همش دوست دارم فکر کنم هیچکس دراين جهان نیست و فقط خودمم که دارم یه مسیری رو میرم. نه اينکه کسی باشم که فقط خودش رو می‌بینه ولی احساس می‌کنم خیلی صداست! همه جا پراز صداست! احساس می‌کنم هرکس یه میکروفون گرفته دستش و فریاد میزنه. احساس می‌کنم بايد گوشامو بگیرم و سعی کنم صداي خودم رو بشنوم، که شايد شنیدنی باشه.نسبت به اينجا، ا
چقدر خوب بهانه جور میکنی تا ردم کنی
خوب تر از آن که فکرش رابکنم!!!
ما چه میخواستیم و شما چه؟!
چقدر تفاوت!!!
چقدر دل هاي الکی خوش!!!!
خیلی وقت است که فقط انتظار میکشم
تا من هم به هر بهانه اي 
فايل هاي روضه ی حاج مهدی راتکرار کنم
همان ها که هربار جدیدتر میشوند
دل مرده ها را عیسا مسیح ها واجب!
چقدر دلم شبیهِ روزهايی شده
که تنها آرزویش کربلاي شما بود
حتی در خواب!
هرچه می خواهی بامن کن
تنها همین اشک را نگاه دار برايم
من بی گریه بر شما دق می کنم حسین جان.
اين ارامش رو مدیون تلاش هايی هستم که بی وقفه براي رسیدن به خوشبختی و حل مشکلاتمون انجام میدادم. دعا میکردم‌. میپرسیدم. حرف میزدم و حرف میزدم و حرف میزدم.
حالا وقتی یک بحثی بینمان پیش بیايد حتی اگر خیلی حاد شود مطمئنم که دوستم دارد مطمئنم که دوستش دارم و دقیقا بخاطر همین علقه هست که میتوانم در ارامش به حل مسائل فکرکنم. به اينکه ببین چقدر همدیگر را دوست داريم. ببین تا الان چه چاله ها و دست انداز هاي بزرگی را پشت سر گذاشتیم جانم! ببین که اين اتفا
وقت هايی که میرم عروسی دلم میخواست من عروس بودم و اون داماد ولی اينبار از بس عروس دوماد فامیل نداشتن و همه سناشون زیاد بود تقریبا میشه گفت احتمالا من کوچکترین بودم وقتی تانگو میرقصیدن بقیه عالی بود یه عالمه آدم که سناشون زیاده و بلد نیستن تانگو اصولی برقصن کلاس نرفتن ولی دستشون میذارن دور گردن یار قدیمیه شايد بیست سی سالشون اون یار قدیمیم دستشو میذاره رو کمر اونا باهم ت میخورن که دلم خواست باهاش پیر بشم ولی خب متاسفانه اون حتی حال حاضر ر
از غم که بگذریم دیروز یه اتفاق خنده دار افتاد.
بین دانش آموزانم یک دخترکوچولو دارم که خیلی دوستم داره و دوستش دارم. اغلب کنارم هست و دیروز خیلی جدی دايیش اومد ظاهرا درباره ی خواهرزاده ش با من حرف بزنه. بحث از وضعیت دانش آموز به سن و رشته تحصیلی من رسید. گویا دختر کوچولو در راستاي اينکه میخواسته زمان بیشتری رو بامن بگذرونه تلاش کرده من در کسوت زن دايی ش کنارش باشم. دايیش از من دو سال کوچیکتر بود. صحبت کردیم و به توافق رسیدیم زن دايی اون دخترکوچو
 روباه به هردری می زد گوشت پیدا نمی کرد .شیر هم گوشت نداشت . نمی دانست چه کند . اما شیر پیشنهادی داد . گفت : گاو  هاي وحشی اين اطراف پیدا میشوند . اما کسی جرات جلو رفتن ندارد . روباه گفت : گاو وحشی ؟ مرغی و خروسی پیدا نمی شود . شکار گاو کار شماست، می ترسید ؟ شیر گفت : از یک گاو نه ولی از سه گاو با شاخ هاي وحشتناک چرا ، 
روباه گفت : خب من آنان را فریب می دهم . 
شیر گفت : چه خوب ، اما آن ها که  به حرفت گوش نمی دهد . 
  روباه گفت : اون بامن. فقط اگر دیرکردم . بی صب
اگر می خواهید براي خانه و فروشگاه خود کرکره برقی تهیه کنید.می توانید براي کسب اطلاعات بیشتر در مورد مزايا و معايب کرکره برقی، با کارشناسان ما تماس بگیرید.کارشناسان ما به محض تماس در محل شما حاضر شده و با توجه به ویژگی هاي درب مغازه و پارکینگ شما، کرکره برقی مناسب را به شما پیشنهاد می دهند.
از مزاياي کرکره برقی می توان به اين موارد اشاره کرد که در مقايسه با جک اتوماتیک پارکینگی و درب اتوماتیک شیشه اي، قیمت کمتری دارد. و به علاوه فضاي کمتری نیز

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها