نتایج جستجو برای عبارت :

رفیقم ای بهترینمgo

اخه چرا من هرچی مطلب میزارم الان بالاترین ویوش 9 کم کم مونده بیان منو اصلا بندازه بیرون اه کردیینش اينستاگرام فاک به همتون بیانی ها جز رفيقم رفيقم همیشه انلاينه داره مطالبمو میبینه من ریدم به همه بیانی ها جز صدرا عبلعلی زاده
سلام
اول خدمت خانم ها عرض کنم بنده آدم شکمویی نیستم ولی اعتقاد دارم زن آیندم بايد آشپز باشه ، چند روز پیش خونه دوستم که تازه ازدواج کرده مهمون بودم، چشمتون روز بد نبینه، البته دست خانمشون درد نکنه زحمت افتاده بود، ولی کاش زحمت نمی افتاد، کاش اون شب میگفتم رژیم دارم ،کاش اون شب به اون خونه نمیرفتم و باز میگم کاش 10 سال غذاي سربازخانه رو میخوردم ولی اون خورشت سبزی رو نمیخوردم.
باور کنید انگار به جاي سبزی از جلبک هاي دریايی استفاده شده بود ، بو و
دانلود آهنگ فرهاد جهانگیری به نام رفیق نارفیق (رفیق نا رفيقم بغض و ترانه و دردم )
Download Music Farhad Jahangiri – Refighe Narefigh (♛) With Text And Direct Links In kordseda
دانلود آهنگ جدید رفیق نارفیق (رفیق نا رفيقم بغض و ترانه و دردم ) با صداي فرهاد جهانگیری با لینک مستقیم و رايگان از سايت کرد صدا
دانلود آهنگ کردی جدید با قشنگترین صداي جهان فرهاد جهانگیری رفیق نارفیق همراه متن براي شما دوستاران آهنگ کردی آماده دانلود می باشد که با کلیک بر روی ادامه مطلب آهنگ کردی رفیق نارف
دیشب بعد یه پیاده روی تقریبا طولانی و حرف زدن با رفيقم برگشتم خونه ولی هنوز هم به نتیجه نرسیده بودم چی میخوام.
رفيقم میگفت خاصیت سن و سال ما الان همینه. ثبات نداریم همش تو شک به سر میبریم نمیدونیم چی درسته
خیلی خسته بودم نتونستم از کتابم (ملت عشق) چیزی بخونم، خوابیدم
صبح دوباره متولد شدم! شاد بودم! ولی براي کلاس رفتن خیلی معطل کردم
تو کلاس میخندیدم عطر جدیدم خیلی آرامش بخشه.حداقل براي خودم که اينطوریه
ولی ادما ازش تعریف نمیکنن. در بیشتر
دختره اومده سر فلان قضیه نصیحتم کنه، که برم علت انگیزه‌هاي درونی‌مو پیدا کنم، و حالا وسط حرفاش می‌گه: من به دراگ خیلی علاقه دارم. کنجکاوم دربارش. یه دفعه به رفيقم که پسر هم هست، گفتم و با تعجب زل زد تو چشمم و منو نهی کرد که اصلاً سمتش نرم و فلان.اين دختره خیلی هم با من رودروايسی داره. یه زمانی رو من کراش داشته و اينا.من کاری به دراگش ندارم. همه چی به کنار.چه ومی داره که با تأکید بگی که رفیقت پسره؟ :))آقا، من خودم هم داغونم. منم معصوم نیستم. م
روز اول عید قبل از اينکه بزنم همه چی‌ را ببندم توی گروه دوستان نزدیک که کلاً ‌۵ نفریم و نزدیک ۱۶ ساله با هم رفیقیم، عید را تبریک گفتم و نوشتم انشالله سال بع قدری خوب باشه که بدی‌هاي ۹۸ هم فراموشتون بشه، رفيقم اومد نوشت، اينقدر ايشالله ايشالله نکن تا جمهوری اسلامی هست ما روی خوش نمی‌بینیم، به شوخی جوابش دادم با تو نبودم، باز تندتر شد و گفت آخر سال اين زِرِت را بهت یادآوری می‌کنم.
تلگرامم را‌ فعلا‌ دیسیبل کردم، اما الآن بعد از ۵ روز دلم بر
+ به رفيقم میگم داداش مسیج منو خوندے دیشب بهت دادم ؟
- ڪه گفته بودے 100 تومن پول میخواي؟
+ آره آره
- نه نخوندم !!!!
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
یک دسته از مو هايم را در دستم گرفته و تا زیر چانه‌ام می‌کشم.تقریبا ده ماهی می‌شود که کوتاه‌شان نکرده‌ام.هنوز اما به حد کافی،بلند نشده‌اند.کش مویی را که پارسال تابستان خریده بودم،از بالاي کتابخانه ‌برمی‌دارم.همراه با رفيقم،با چه خجالتی رفتم روبروی یک فروشگاهی که خرت و پرت هاي نه می‌فروخت!از همین هايی که تلِ سر و لاک ناخون و اين جور چیز ها دارند.من که نتوانستم درخواستم را به خانم فروشنده بگویم!رفيقم که دلیل اين خجالتم را نمی‌فهمید،ج
اولین رفيقم تو بیان
 
✌کسی ک اشتباهامو بم گوش زد میکنع
 
کسی ک باهام قهر میکنع و دل قهر کردنو ندارع و میاد واسع اشتی
 
عاشق غر غر کردناشم و چش غرع رفتناش
 
[حنانه اي] گفدنشو دوس دارم 
 
شخصیت رک و عالی ک الان کمتر کسی دارع
 
هوامو دارع حتی اگ ب روم نیارع.
 
رفيقم تولدت مبارکاااا:)
  دوست تنهاي هاي آدم فقط من دیونه ی درون شه هر آدمی یه من دیونه داره که همیشه کنارشه و آرومش می کنه من خوشبختانه یا بدبختانه دوتا دیونه درونم دارم یکی دیونه ی خودم و یکیم دیونه ی رفيقم .
   نمیدونی رفیق خندهات چه لذتی داره وقتی خوابی دیدن صورتت چه لذتی داره اوج خوشبختی لحظه ی که دو تاب نشستیم تو سرماي استخون سوز آهنگ گوش می دیمو قهقهه می زنیم .
   بابت بودنت ممنونم رفيقم
ادامه مطلب
سلام  
اين روز ها چشم دلم قفل حرم امام رضاست هر وقت تو خودم میرم دلم براي درد و دل باهاش میره تا گوشه گوهر شاد همون جا که گنبد اقا در زیبا ترین و با عظمت ترین حالت خودش حال دل آدم و خوب میکنه 
 
رفيقم از دستم شاکیه چن وقته نشستم درست و مردونه با هم حرف بزنیم همش در حد یه فاتحه بوده وبس   خودت ببخش رفيقم 
 
خدايا دل تنگمون و به  دست دلگشاي بی مانند یعنی خودت میسبارم خودتون کنارم باشید یعنی کنارمون  باشید 
 
برم یکم دعا کنم  
 
خدايا کمک کن انقدر عا
چالش خواهری نیلو❤100تا از چیزايی که خوشحالم میکنه:1_چت با رفیق خوبم حوا و آبجی نیلو❤2_کنار مادربزرگ عزیز و کلا خانواده مادری3_سریال کره اي تماشا کردن4_برد و قهرمانی استقلال5_قهرمانی بارسلونا❤6_کلا تماشاي فوتبال7_گردش با خانواده مادری8_موسیقی گوش دادن9_چک کردن آخرین بازدید رفيقم حوا در وات و سروش ک روبیکا10_تا صبح بیدار موندن11_قبول شدن تو آزمون تیزهوشان12_کسب اجازه مادر واس رفتن ب مدارس تیزهوشان13_خوشحالی مادرم❤14_چت با رفقاي بیانی15_چت با بر و بچ
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
بسیار اين داستان را شنیده آید که((خانمی میگوید در سالن نه صداي خنده شوهر رفيقم می آمد،دوستم در حالی که بچه بغلش بود گوشی را به من داد و گفت برايش پیامک بده که خفه شو  آبرویم با صداي خنده هايت رفت.
من هم از گوشی دوستم براي شوهرش اينگونه نوشتم، فداي خنده هايت شوم کاش همیشه شاد باشی ولی صداي خنده هايت تا سالن نه می آید کمی آرامتر خوشبختی مان را چشم میزنند.))
اين داستان را زیاد شنیده
چند ماه پیش با رفيقم رفته بودیم یه جايی براي استراحت، یکی از دوست‌هام یه سايت فروشگاهی راه انداخته بود اما هنوز خیلی چیزا رو نمیدونست.
اون روز بهم زنگ زد و درباره تولید محتوا چندتا سوال پرسید. منم سعی کردم با یه زبون ساده جواب سوالشو بدم که هم موضوعو درک کنه و هم بتونه کمکش کنه.
تلفنو که قطع کردم رفيقم گفت : براي مشاوره اي که بهش دادی چقدر پول میگیری؟
منم گفتم هیچی همین طور مرامی بهش گفتم.
گفت : آدم بايد خل باشه تا چیزی رو که میدونه رايگان به بق
یک سالگیه وبت مبارکککککککککککک بهترین دوست و رفيقمبهترین خواهر کوچولوم^^بهترین نویسنده تو بیانفعال ترینشونالبته بعد خودم*-* کککویکی از با وفاترین،با مرام ترین،با معرفت ترین ادمايه روزگاره که شده نصیب من^^ و خیلی هم خوشحالم از اينکه پیداش کردمشايدم اون منو پیدا کرده حالا هر چی^^اهاي رفيقمفاطمه جونمقندم نفسم شوگولاتم ابنباتم^^ دوستت دارم بهترین دوست بیانیمو مجازیمالبته به بقیه دوستام بر نخوره ها گفتم که فاطمه یکی از شوماهاس وگرنه من عاشق ه
خب .
سلام.
روز دانشجو بود امروز .مبارک همه!
استاد عزیز ما امروز فرخنده رو گذاشته بودن واسه میانترم.فک نکنین لغوش کرد یا چی ها.نه.میانترمو گرفت عین چیییییی.
بعدشم همه کلاسو بستنی مهمون کرد.که دستش درد نکنه.
بعدش من فهمیدم آزمونم به جايی که فردا باشه پس فرداس .
بعدش من حساب کتاب کردم که پس فردا میانترم جزا هم دارم:||||
بعدش اون رفيقم که شکست عشقی خورده بود با یه صحنه پرفکت دیگه مواجه شد و اون طرف اومد به قصد عذر خواهی و غلط کردم
بعدش ايشو
    اول راهنمايی یه رفیق داشتم که با هم مدرسه می رفتیم. خونه شون با ما کمی فاصله داشت.من هر روز ساعت هفت صبح ، صبحونه خورده یا نخورده از خونه می زدم بیرون؛ زنگ مدرسه ساعت هفت و نیم می خورد. از خونه مون تا مدرسه بیست دقیقه راه بود.می رفتم دَم در خونه ی رفيقم دنبالش،در خونه شون رو می زدم آقا تازه از خواب بیدار می شد. همین طور که خمیازه می کشید می گفت الان میام. با خون سردی لباس می پوشید ، صبحونه می خورد، به موهاي وزوزیش ژل می زد. هر بار صداش می زدم و م
من: یک سوال! بازار تهران پوشاک مردونه چی داره؟ می خواستم لباس بخرم ولی گرون نه. می خواستم ارزون باشه.
رفيقم: حاجی! منم هیچی [از خارج] نخریدم. هر چی میومدم دست بذارم ریالی که حساب می کردم اعصابم خرد می شد. رفتم فقط 5 تا پیراهن خریدم دونه اي 800 - 700 هزار تومن!
من: (ايموجی تعجب)
رفيقم: تازه توی حراجی که 30-40 درصد آف خورده خریدم.
من: (ايموجی نگاه بالا)

اين رفيقم آدمی است که سالی دو سه بار و هر دفعه سه چهار کشور مختلف سفر می کنه اما همیشه از بی پولی و نداشتن شکو
حقیقتاً دلم تنگ شده که وقتی بعد چند ماه غزل رو میبینم باهم دعوامون میشه که کی حرف بزنه :)))) رفيقم کجايی؟ دقیقا کجايی؟ 
+ فردا ناهار ندارم :| پس انگیزه ندارم و منتظر اين باشید که بیام بگم نرفتم :))))))))
+ اين هفته رو به معناي واقعی گند زدم! جنبه ندارم. همه یکصدا بگین خاک بر سرت :|
اين روز ها کسانی که اولین روز هاي ورود به بورس خود را سپری میکنند  و دوره هاي آموزشی من رو نگاه میکنند به من پیام میدن و اصرار دارن بدانند من در ماه چقدر از بورس درمیارم از اون ها اصرار از من انکار ، اخه نمیشه گفت.یک ماه بازار بده یک ماه بازار خوبه ، بعد اصلا نمیشه عدد گفت خب شايدیکی 100 هزار تومان پول داره  یکی 10 میلیون پول داره یکی 100 میلیون  نمیشه گفت اينها دقیقا در یک ماه یک اندازه سود میکنند ، شايد از لحاظ درصدی بشه چیزی فهمید ولی نمیشه از لح
بعدِ اين همه مدت! چه دوبله سوبله
به سر و وضعم رسیدم که برم دورهمی!
زرت کنسل کردن نامردا.
حاج خانوم گفت: دیدم  چه با عظمت به خودت رسیدی دلم نیومد بگم پیس آخرُ نزن!
حالا هم دلت نشکنه بیا بریم جشن ختنه سوران پسرِ دختر عموت، هم ثواب داره
هم اين همه تشریفات، رو دستت
قلمبه نمیشه.

#به قول رفيقم خواستم برم آنتالیا ، نامردا بُردنم قُم :)
دانلود آهنگ جدید عاشقانه و خیلی زیبا در قلبتو رو کسی وا نکنیا با کیفیت بالا 320 موزیک صوتی Mp3 با لینک مستقیم
Ahang dare ghalbeto ro kasi va nakoniya
درِ قلبتوُ رو کسی، وا نکنیـا!♭♪/ .///
خودتوُ توو دلِ کسی، جا نکنیا!♭♪/ .///
منو تنها نذاریا… تنها نذاریا…♭♪/ .///
هر چی هم بد بشی، بازم تورو می خوام!♭♪/ .///
کی میگه، کم تورو می خوام؟!♭♪/ .///
من که گفتم تو رو می خوام… نگفتم، تورو می خــــوام؟!♭♪/ .///
دانلود آهنگ در قلبتو رو کسی وا نکنیا
شعر : میلاد فلاح
آخه من نمیگم،
سلام خوبین خبری نیست ازتون
زندگی من خیلی تغیر کرده اصلا همه چی عوض شده خیلی هاگرگ شدن خیلی ها بد شدن
خود من رفيقم رو که وضع مالی خوب نداشت رو انقدر مسخره کردم و تحقیر شد حالا وضعشون داره تغیر میکنه ولی من گره افتاده به کارم تازه دارم خیلی چیز ها رو میفهمم 
E.A:خودت رو باور داشته باش
اين چند وقت اينقد اتفاق افتاده ک نمیدونم دقیقن از کجاش بگم
فقط اينکه روزاي خوبی نداشتمغصه ی رفيقمکشیکاي کشنده اينترنیخسته ام ولی راه فراری ندارم.دلم میخواس ی چند روز دور شم از اين شهر از همه چی.
فکراي دیروز خودمو باورم نمیشه اينکه از زور تنهايی و خستگی ب چ چیزی فک میکردمراستشو بگم از خودم میترسماز اينکه زیر اين همه فشار ممکنه از رویام دل بکنم و بی خیال همه چی بشم.
کاش تموم شه اين روزا
 
 جاتون خالی دیشب نماز مغرب حرم بودم و همتون جمعا دعا کردم چون به قدری شلوغ پلوغ! بود که فرصت دعا تکی تکی نبود
تو مسیر آمدن یه راننده اتوبوس کاروان با چمدون هاشون پیاده کرده بود و اونها هم مونده بودن که چیکار کنند چون قرار بود چمدونها با اتوبوس ها بره محل اسکان ما هم در نهايت فداکاری گفتیم حاضریم زودتر پیاده بشیم ( ۳ کیلومتر جلوتر) تا اونها چمدونهاشون تو اتوبوس ما بذارن ولی راننده اتوبوس قبول نمیکرد!گفتیم کرايه میدیم گفت نه»گفتیم زائر امام
 
وقتی قرار باشد تردیدها بر خواسته‌ها چیره شوند، دلیل قانع کننده‌اي از درون متولد می‌شود، رشد می‌کند و احساسات جدیدی را تولید می‌کند. احساسات آدمی حتی در باب یک مسئله دائماً در تغییر و تکامل‌اند؛ طوری‌که امروز احساسی داری که وجودش منقلبت می‌کند، اما ماه‌ها بعد با آن احساس بیگانگی می‌کنی. براي من شعرها شواهد مکتوب اين ادعا هستند. شعری که همین چندوقت قبل با عشق و اشتیاق آن را زمزمه می‌کردم، امروز انگار مال من نیست. اصلاً آن را به جا نمی
آقا بیايد بگید تا حالا چه چیزايی رو با هم ترکیب کردید و خوردید.
من خودم چندتا دارم :| . مثلا من پفکو با ماست دوست دارم یا خیارو با املت میخورم. ولی ته اين ترکیبا رو رفيقم گفت یعنی واقعا پشمهايم آخه چطور میشه سالاد الویه رو با چاي شیرین خورد؟ O_O
آقا جون سلام
پارسال همین موقع ها بود یادتونه . به انسیه گفتم تو اون شرايط سخت که دنبال راه نجات بود از شما کمک بخواد. بهش اطمینان دادم که کمکش میکنید 
اما امسال خودم تهِ چاهم . آقا جون با بغض و اشک دارم مینوسیم . وسط دعاهاتون منو یادتون نره . میدونم آدمِ بدیم . ولی اينجا یکی هست که تحمل اين روزا رو نداره 
آقاجون من هر جا گرفتار شدم شما بهترین رفيقم بودین .اينجا تنهام نذارین . قلبم داره منفجر میشه 
آقاجون .
من یه ادم خودخواهم اصن
اونقدر خودخواه که یه خط بطلان کشیدم رو تمام چیزايی که حالمو بد میکنه
و اين فرم شدنو دوست دارم
دارم سعی میکنم نزدیک اين مدل شدن شم
یه ادمِ سبک جدید
فلان رفيقم زبونش تند و تیزه و من؟
بی خیالش شدم
تموم کردم دوستیمو
تنها بودن بهتر از حرفاي مسخره شنیدنه
نشستمم خودمو به بیرون رفتن دعوت کردم حالم بهتر شد(:
زندگی هنوزم جریان داره
و من برگشتم
دلم واسه بوی بدنش بوی گردنش براي بستن موهاش تنگ شده میرم قدم بزنم کلی وسیله می بینم میتونستم براش هدیه بخرماينا رو که میگم میگن دعا بخون فاتحه بفرست خیرات بده! یا منو نمیفهمن یا من نمیفهممشون. من یه حجم متشکل از پوست و گوشت و استخون میخوام که بغلش کنم نه مریم مقدس که فرزند مصلوب داشته باشه و وقت مشکلات ازش کمک بخوام و بهش پناه ببرم. من زندگیم رو میخوام؛ زنی رو میخوام که مهم ترین هم صحبت و رفيقم هست. صبر میکنم. 
حالش خوب نیسو اون بهش میگه قوی باشفک کن مثلن ب کسی ک بچه شو تازه از دست داده بگی قوی باشواقعا نمیفهمم تو مغز بعضیا چی میگذره.اين موضوع حتی منی ک زیاد ربط ب ماجرا ندارمم ، داره از تو میکشه بعد ب اون میگه قوی باش
حالم خوش نیسفشار امتحان داره لهم میکنهعملا تمام وقتمو دارم میخونم ولی هنوز از برنامم دو روز عقبم.با همه اتفاقات اين چند وقت واقعا نیاز دارم ب مغزم حداقل دو روز استراحت بدمولی وقتشو ندارمنمیفهمم چقد دیگه میکشم
واسه رفيقم دع
حالش خوب نیسو اون بهش میگه قوی باشفک کن مثلن ب کسی ک بچه شو تازه از دست داده بگی قوی باشواقعا نمیفهمم تو مغز بعضیا چی میگذره.اين موضوع حتی منی ک زیاد ربط ب ماجرا ندارمم ، داره از تو میکشه بعد ب اون میگه قوی باش
حالم خوش نیسفشار امتحان داره لهم میکنهعملا تمام وقتمو دارم میخونم ولی هنوز از برنامم دو روز عقبم.با همه اتفاقات اين چند وقت واقعا نیاز دارم ب مغزم حداقل دو روز استراحت بدمولی وقتشو ندارمنمیفهمم چقد دیگه میکشم
واسه رفيقم دع
میگم استاد سرجدت به حرف مخالفا گوش بده‌‌
من با امتحان تستی مخاااالفم.
میگه خانوم فاطمه شما که در هر صورت ۲۰ میشی .چیه؟شما که کارت همیشه درسته!
و بغل دستیم و تقریبا رفيقم محکم میکوبه رومیز و دسته کیفشو میکشه و میره.
باورکن من ۷ روزه لاي کتاب باز نکردم.به من حسادت نکن.من الان از همیشه تنها ترم.لطفا منو ول نکن.!
اين چیزی بود که میخواستم بگم.اما فقط گفتم کجا میری؟گفت میرم خونهحوصله بقیه کلاسو ندارم.!
و رفت.
 
براي زنده ماندن چی کار می کنی؟. گل می کشم و موهامو ناهموار چتری می زنم.
براي زنده ماندن چی کار می کنی؟. یک بسته سیگار وینستون در کیف، نمی دانم کی ولی دور انداختمش.
براي زنده ماندن چی کار می کنی؟. ساس در اتاق، شب ها خودم را می زنم.
براي زنده ماندن چی کار می کنی؟. دو و پونصد حقوق را یک هفته اي می خورم.
براي زنده ماندن چی کار می کنی؟. با رفيقم گه می خوریم، هر وقت بشه.
براي زنده ماندن چی کار می کنی؟. لاک می زنم، مشکی.
براي زنده ماندن چی کار می کنی؟. گریه می
دختر من و میم هی هربار فکرامونو سر هم میذاریم
چجوری مامانمو راضی کنیم بریم یزد پیششهر بار به یه مشکل برمیخوریمـ
حالا لازم بود من پسر بودم اين سوسول بازیا چی بود.راحت میرفتم پیش رفيقم! حالا اين بار گفتیم خودش بیاد منو ببره
نمیدونمخدايا منو به کویرت برسون
سلام دوستان
سعی میکنم تا دو سه هفته دیگه رمان "عشق ابدی ولیعهد" رو تموم کنم
و اينکه میخوام یک رمان جدید بنویسم که ماجرايی باشه ولی ربط داشته باشه به رفاقت و اينا(میخوام تقدیم کنم به رفيقم)ولی نمیدونم اسمش چی باشه.نظرشما چیه؟
اسم هاي پیشنهادی خودم:
"عشق در تاریکی" اسمش جور شه رمانش میاد تو ذهنم چی باشه
"عشق نا تمام" یه طوری نیست از نظرتون؟
"دو دقیقه تا مرگ"خودمم میترسم از اسمش
خب دیگه نظر شما چیه؟
نسشته بودم نگاهش می کردم. کار دیگری نداشتم. اولش می ترسید. دور نمی شد. چند قدمی که می رفت بر میگشت که خیالش راحت شود. بدو می آمدم سمتم و چیزی می خواست. انگار بودنم کافی نبود و حتی از چیزی نخواستن هم واهمه داشت. یکی دوساعتی که گذشت رفيقم رسید. قرار بود با هم جايی برویم، اما نه به آن زودی. او هنوز می دوید. حالا دورتر می رفت. یخش آب شده بود. یکی دوتا رفیق هم پیدا کرد. رفیق هاي چند دقیقه اي. خانواده هايشان زود می رفتند بچه ها هم دنبال آنها. از دست دادن را ب
آخر کلاس جبر خطی بود
استاد واث(۱) پشت میز رو صندلی گوشی بدست نشسته بود که حضور غیاب کنه. تا صفحه حضور غیاب لود بشه گفت: در ضمن اونايی که میان ترمشون پايین تر از 10 گرفتن حواسشون باشه نیفتن.
بعد با مکث کمی گفت: (با لحن حضور غیاب گونه استاداي دانشگاه بخونید): خب آقاي آقاجا.(۲)؟
بنده خدا رفيقم حواسش نبود یه دفعه جاخورد و گفت: ما استاد؟! ما بالاتر از 10 گرفتیم!
همه زدیم زیرخنده.
تازه بنده خدا فهمید قضیه حضور غیابه الان و‌ اون بحث نمره 10 میان ترم اينا تم
چقدر خوبه که با تو رفيقم:) 
چقدر خوبه صاحب کللل دنیاااا عاشق منه :)
چقدر خوبه که همه چیز اين دنیا براي رسیدن من به بهترین ها خلق شده:)
چقدر خوبه همه اتفاقات دنیا طوری رقم میخورند که قوی بشم براي اهداف و آرژوهام:))
چقدر  خوبه ادماي اطرافم مهربونن و دوستم دارن:)
چقدر خوبه که قدرت بخشیدن و گذشت کردن رو دارم:)
چقدر خوبه که تورو دارم ،تویی که همیشه بهترین ها رو براي من میخواي:) 
 
خدايا شکرت براي همههه چیززززايیییی که درکشون میکنم و درکشون نمیکنم:))
بااااران و دناااا استاداي کیپاپ من❤
یاسی و لیندا ملکه و پادشاه هارتم
مهیاسی بهترین حامی من با نظراي خوشگلت
ریحون نمکی لپ گردالی من، آبجی کوچیکه
ملوودی خواهر مهربون نانازم
روشنا و نورا و نیکا رفیقاي باحال با معرفتم
ویستا معشوقه ی من و رامتین پسر بی تربیت دوست داشتنی
Z رفیق دیوونه ی با مرام خودم
ددی بزرگواااااااااارممممممم❤
هستیییی جونم که ۲۸ ام تولدته، تولدت مبااااارک
نیلوی مهربووونم دوست حامی من
پریساي ناناز خوشملم
بهااااار بی همتاي نف
نمیدونم میدونین یا نه ولی پدر مادر برگشتن و خب از اون ماجراهاي اينکه: خونه شده آشغال دونی و اينا بگذریم میرسیم به دیروز ظهر
داشتم ps4 میزدم که مامانم جارو برقی رو روشن کرد، اول اينکه صداي رفيقم رو توی هدفون نمیشنیدم و دوم هم همه جاي خونه تمیز بود الا زیر پاي من، پاهامو جمع کردم و چهار زانو روی مبل نشستم، بدیش اين بود که مامانم جلوم بود و صفحه تلوزیون رو خوب نمیدیدم
جارو رو خاموش کرد، یه نفس راحت کشیدم ولی انگار اين پايانش نبود
مامان: بلند شو
ادا
با خودم فکر می کردم گذشته مهم تره یا آینده؟
بهتر نیست هرچی که قبلا بوده رو فراموش کنیم و فقط به فکر ساختن آینده باشیم؟ 
چند روز پیش به اصرار رفيقم، یکم براش جوشکاری کردم، خیلی وقت بود به انبر و اتصال و الکترود دست نزده بودم.
القصه چشمام رو برق گرفت، اگرچه سوزش چشمام خیلی کمتر شده، ولی هنوز اون دور دورها رو تار میبینم.
قدیم ها، اومدم اينجا تا یه پیج انگیزشی باشه واسه ورزش کردن و لاغرشدن.
یه عکس دونده حرفه اي هم گذاشته بودم و زیرش تعداد جلساتی که
هی دختر!من دارم به معناي واقعی کلمه ، '' رفاقت '' و رفیق بودن رو درک میکنم ؛
اين روزا که همه جوره ، همراهِ اتفاقات زندگیِ آنا هستم و همه ی سعی‌َم رو براي خوب بودنِ خودش و احوالش و شرايط درس و ارتباطیش میکنم .
خوشحالم که هیچ اثری از دلخوری ها و قهر هاي بچه‌گانه ی سالهاي اخیر نمیبینم .
رابطه ی ما رنگ و بوی جدیدی گرفته
رفاقت تازه داره معنا میگیره
و خیلی خوشحالم *__*
واي دختر جون
ما از سال ۸۳ تا الان همراه و همدلیم
تو همه ی پستی و بلندی هاي زندگیمون خ
خیلی وقتها ما آدمها وقتی تنها میشیم احساس میکنیم حالمون خوب نیست
چندوقتیه که وقتی تنها هستم حالم خوبه خیلی خوب
میدونی چرا؟
چون یک رفیقی پیدا کردم که مدام اين حرفش را براي خودم تکرار میکنم:
همانا مادررعايت حال شما کوتاهی نمی کنیم ویادشماراازخاطرنمی بریم
اسم رفيقم مهدی است رفیقی که به سمت خوبیها هدايت میکنه رفیقی که خیلی باخدا رفیقه رفیقی که واقعا رفیقه
پیشنهاد میکنم اگه دنبال حال خوب هستی باهاش رفیق بشی
اين رفیق همیشه خواسش بهت هست براي
درونم شلوغه و نمی دونم چی بگم.
یک وقت هايی نمی دونم کی ام؟ چکاره ام؟ هدفم چرا گم شد؟ چرا ول دادم؟ چرا شل شدم؟ (علاوه بر کار حرفه اي توی فضاي مجازی) دلم یه هدف محکم میخواد تا توی فضاي حقیقی براش بدوام. 
بدبختی اينه خودم میدونم چمه ولی راه حلش رو نمیدونم.
از قضاوت شدن و راه حل هاي بقیه خسته و زده شدم.
حوصله ی حرف زدن با بقیه رو ندارم.
یه رفیق دارم که هیچ وقت بهش نمیگم چمه، فقط بهش میگم "من نیت میکنم تو برام حرف بزن" چون خودش میدونه و بهش گفتم که خدا خ
سلام 
  عجب شبی بود امشب ،عقد بهترین و صمیمی ترین دوستم شايد بدون تردید بتونم بگم بهترین شبم ،قشنگ ترین لحظه ی که دختری که هیچ پسریو نگاه نمی کنه حتی یه رژساده هم نمی زنه به یکی محرم می شه و تمام وجودشون مال هم می شه و خنده هاي که بدونه توصیفه  .
  رفيقم زوج شدم مبارک باشه برات بهترین هارو می خوام .
هر کسی یه عادت هايی داره و یه خواسته هايی یه وقتايی خود آدم متوجه میشه چقدر عجیب شده بعضی از اين عادت ها ، یکی شون که جدیدا زیاد به چشم خودم میاد میل به قايم شدن و ناپدید شدن و سکوته !
یه خود سانسوری عمیق ، نمیدونم کی شروع شده ولی خیلی خیلی عمیقه
تو اومدی بهترین رفيقم شدی ، بدون سانسور با هم از هر دری حرف میزنیم بدون ترس از قضاوت شدن و کمکم کردی اين چاه رو عمیق تر نکنم .
با حوصله تکه هاي شکسته رو بهم چسبوندی و احساس هايی رو که مرده بودن زنده کردی .
آدمی که همیشه از من بدش میومد، امروز تحسینم کرد، چشماش برق زد و از من با خوشحالی پیش بقیه تعریف کرد! بهم لبخند زد، بهم توجه کرد. و من توی دلم با غصه به اين فکر میکردم که چقدرر دیر عوض شدیم! آدمی که ازش بدم میومد، داره میره، یه غم عجیبی توی دلمه! 
داریم برمیگردیم شهر خودمون (به احتمال ۵۰ درصد) خوشحالم چون برمیگردم پیش دوستهاي مهربون خودم، همونايی که واقعا دوستم داشتن، پیش همون معلم هايی که کلی زحمت کشیدن! از طرفی ناراحتم، چون یه سری هارو(درست ۷
قبل از آنکه دست چپ و راستم را از هم تشخیص دهم و خودم و اطرافم را بهتر بشناسم، او را دیدم و شناختم و در کنارش خو گرفتم. با او بود که دنیا و هر آنچه که در او هست برايم زیبا‌تر و دل‌انگیز‌تر شده بود. من بزرگ می‌شدم و او در اين لحظات ثانیه‌اي مرا بی‌خودش رها نمی‌کرد. من هم رهايش نمی‌کردم. من قد می‌کشیدم در حالی که عشقش در دلم عمیق‌تر می‌شد. رفاقتمان عمیق بود. حقیقتش دیگر چگونگی دنیاي قبل از او چندان در خاطرم نمانده. در خوشی و ناخوشی با هم بودیم.
خداوندا به دل نگیر.گاهی هراز گاهی اگر،‌ دل درماندهٔ بی درمانم هواي غیر تو را میکند. دل است دیگر، نمی‌فهمد!.به دل نگیر اگر روزهايم را بی تو می‌گذرانمکلی رفیق دارم فراموش کرده ام تو تنها و بهترین رفیق واقعی منی!رفیق نیمه شب هايی که تنهايی دلم را به درد می‌آورد و تو نزدیک تر از هر نزدیکی.رفیق بچگی هايم.رفیق شفیق روز هاي بیچارگی و درماندگی.به دل نگیر. اين دوستان و آشنايان هم خیلی زود، میروند و تنهايم میگذارند تجربه گفته. و من با
یه روز ۲ تا رفیق بودن که همیشه با هم اب پرتغال میخوردن، بعد از چند وقت یکی‌ از اينا میمیره،اون یکی رفیق تنها میره کافه و به ساقی‌ میگه ۲تا بریز،ساقی‌ میگه چرا ۲تا؟میگه یکی‌ برا خودم یکی‌ هم بیاد رفيقم، اين قضیه چند سال ادامه داشته تا یه روز میاد و میگه یه پیک بریز،ساقی‌ بهش میگه چیه رفیقتو فراموش کردی؟میگه نه،خودم توبه کردم اين یه پیک به یاد رفيقمه سلامتی‌ همه رفیقاي با مرام
حس بدی دارم به تک تک اين روز هايی که گذشت و در حال گذشتنه و در حال اومدن هست! 
از تک تک ثانیه هام می‌ترسم و دلم می‌گیره.
اين نیز بگذرد.
ی بهم گفت 
ماهور؟
بله؟
تصور کن مامانت.
؟
مامانت، فوت کنه
توی دلم گفتم خدا نکنهههه:/  ولی با آرامش گفتم خوب؟
تو می‌تونی همون آدم گذشته باشی؟
بدون فکر گفتم 
البته که نه، دست می‌کشم از زندگی کردن. بابامو دوست دارم ولی با مامانم حسابی صمیمی و رفيقم.
ولی من تونستم، منم مثل تو، تنها دوستم مامانم بود، خواهرم با بابام
گلشیفته تو گوشم میخونه و اشکه که تو چشمام دویده. تلگرامو باز کردم به امید اينکه پیامی داشته باشم ازت. و هیچ. نیستی. آخرین پیامم که به طرز مسخره‌اي نوشتم عصر بخیر سین خورده و بعد اون هیچ. اينا ناله‌هاي آخره اما. نمیذارم دوست داشتنت زمینم بزنه. دوست داشتن واسه زمین زدن نیست که، واسه بلند شدنه، واسه هر چیه جز اين چیزی که توش گیر کردم. که اصلا پشیمون شدم از زدن اينجا. گفتم اينجا رو زدم که ازت ننویسم، ولی همش شده تو. که بیشتر پرو بال دادم به فکرا و حس
اي چنار خوش قیافهتازیانه ی نوازششاعر همیشه باکلتعطر آماده ی بارش
اي هجوم خشم خندهمرد جذاب بد اخلاقحرفه اي ترین روانیعاشقه همیشه خلاق
به دیوار خوردمبهم در بدهبه اين دختر خستهسنگر بده
به دیوار خوردمبهم گوش کنتو دیوارو مثل یهآغوش کن
که ما حالمون بدهحالمون بدهحالمون بده
احوالمون بدهفالمون بدهحالمون بده
اي مرید خط چشمامتو نخ ابریشم منطفلکی ترین رفيقمقتلگاه هر غم من
اي قلمرو ستمهامرد دلداده به تاراجاي شفا گرفته از عشقعاشق همیشه محتاج
به دیو
.
بسم رب الفاطمه اهرا
سیاهپوش کرده ام هم ظاهرم را هم دلم را
راهی حرم رفيقم .
میخواهم امشب تا صبح کنار سلطانم سراپا خاک شوم
میخواهم امشب تا صبح دستان خالی ام را کنار ضامن آهو به پیشگاهتان بلند کنم مگر نبینید تهی بودنش را
میخواهم امشب تا صبح  کنار امام رئوفم براي باباعلی جانم ، براي شما ضجه بزنم
میخواهم امشب تا صبح پا به پاي صاحب عزايتان بیدار بمانم و اشک بریزم
میخواهم امشب تا صبح براي قلب مولاي غریبم دعا بخوانم تا کمتر قلب مبارکش بسوزد
چندیس
دانلود آهنگ رفیق (دردت به جونم) از حسن شکیبا با لینک مستقیم و کیفیت 320
اهنگ قدیمی رفیق از سايت تفریحی چفچفک
سبک موزیک : دانلود آهنگ قدیمی پاپ غمگین
متن آهنگ :
رفيقم دردت به جونم اي داداشم مهربونم
یاور غم و جنونم وقت پیکاي شرابه
یاد دل هاي خرابه گر همش رنج و غذابه
رفيقم دردت به جونم اي داداشم مهربونم
یاور غم و جنونم وقت پیکاي شرابه 
یاد دل هاي خرابه گر همش رنج و غذابه
رفيقم دردت به جونم اي داداشم مهربونم
یاور غم و جنونم وقت پیکاي شرابه 
یاد دل
#تلنگرامام صادق' ع':  خداوند متعال می فرمايد:قسم به عزت و جلال و مجد و ارتفاع من بر عرشم بلا شک امید هر کسی را به غیر من امیدوار شود حتما امیدش را قطع میکنم
خداي مهربانم؟! خدااااااا؟
 دوست و آشنا زیادن  
اما دیگه رفیقی ندارم میشه تنها رفيقم باشی؟!
اين روزا  حال و هواي دلمو بیشتر داشته باش
نذار حس کنم که تنهامهمین
اين شب ها بايد دلبری کردن  را از مجیر یاد بگیریم.
قصه از شب هايی شروع شد که پاي حرف هاي ابوحمزه ثمالی و افتتاح نشست و گفت:
توی اوج بی نیازی هايت دست دوستی را بهم دادی و بهترین رفيقم شد.من هم گناه کردم  و بین تمام خطاهايم باز لیست آرزوها و 
دعاهايم را نشانت دادم و پاي غفار الذنوب بودنت را به میان کشیدم.براي مردم گفتم که میدانستید وقتی دری را به رویت باز کن هیچکس
نمی تواند ببندد،بعد ته دلم یک یا ستار العیوب گفتم و بلند گفتم اگر انداختمان وسط اتش ج
 
دو سال پیش بود که رفتم پیش مدیرکل، که باهاش حرف بزنم، بگم خیلی لازمه اين دوره با اين رویکرد و جزئیات تاسیس بشه یه جايی. توی دانشگاه امکانش نیست به فلان دلیل.
که دیدم مدیرکل ازونايیه که کلا فقط خودش رو قبول داره، ولاغیر.
رویکردش هم علمی نبود، بیشتر شبیه آدمهايی بود که دنبال اسم و رسم کارن. پشیمون شدم از صحبت باهاش.
 
 
اما مدیرگروهشون واقعا آدم باسواد و روشنیه و چندین ساله داره داخل و خارج از ايران کاراي خوبی میکنه. اون موقع ها جور نشد همک
آخرین پستی که گذاشتم ۷۳ روز مونده بود به کنکور
ولی الان فقط ۱۱ روز دیگه مونده
اتفاقاتی که توی اين مدت افتاد تلخ و شیرین زیاد بود
فوت پدربزرگم
افسردگی و تهوع صبحگاهی بخاطر قرص LD 
۲ رقمی شدنم توی آزمون جامع
حس جدیدی که پارسال تجربه نکردم (البته فقط پشت کنکوریا اين حسو تجربه میکنن)
و
دیگه واقعا خسته شدم میخوام واسه خودم باشم 
رفيقم که بهتون درموردش یبار گفتم (همون که پزشکی شیراز میخونه) برگشته میگه جات توی کلاسمون خیلی خالیه یه جوری بخون شیرا
براي یک کار اداری قبل از عید اقدام کردیم تا یه جاهايی موفق به گرفتن امضا شدیم  اما تعطیلات نوروزی باعث عقب افتادن کار تا چند روز پیش شد
فرم و گرفت .نگاهی کرد . گفت اسمت کو ؟
فرمو گرفتیم . اسم نوشتیم 
فرمو دادیم . نگاهش کرد  . گفت فلان شماره کو؟ (جايی براي یادداشت فلان شماره مشخص نشده بود)
فرمو گرفتیم بالاي صفحه شماره رو نوشتیم  در ادامه تاریخ هم زدیم که حرفی نمونه 
فرمو دادیم . نگاهش کرد.  با همون خونسردی گفت فرم عوض شده 
گفتم قبل عید عوض
داستان کار خوبه خدا درست کنه
داستان کار خوبه خدا درست کنه , دو گدا بودند یک بسیار چاپلوس و دیگری آرام و ساکت .
گداي چاپلوس وقتی شاه محمود و یا وزیرنش را می دید بسیار چاپلوسی می کرد و از سلطان محمود تعریف می کرد و هدیه میگرفت ولی اون یکی ساکت بود .
اون گداي چاپلوس روزی به گداي ساکت گفت چرا تو هم وقتی شاه رو می بینی چیزی نمیگی تا به تو هم پولی داده بشه.
گداي ساکت گفت: کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمود خر کیه؟
براي سلطان محمود اين سوال پیش اومده بود،
حسین حائریان :
دوم راهنمايی یه معلم ریاضی داشتیم تیکه کلامش اين بود خدا رو چه دیدی شايد شد ».یادم میاد همون سال یکی از بچه ها تصادف کرد و دیگه نتونست راه بره. دیگه مدرسه هم نیومد. فقط یه بار اومد واسه خداحافظی که شبیه مراسم عزاداری بود. همه گریه می کردیم و حالمون خراب بود. گریه مون وقتی شروع شد که گفت به درک که نمی تونم راه برم، فقط از اين ناراحتم که نمی تونم بازیگر بشم. آخه عشق سینما بود. سینما پارادیزو رو صد بار دیده بود. سی دی تايتانیک رو اون
دو روز پیش سه کلاس سنگین در دانشگاه داشتم که وسطی حضور غیاب نداشت. اولی را نرفتم چون استاد سخت گیر نبود و تاثیری روی پايان ترمش نداشت هرچندغیبتم را خوردم. سومی را زنگ زدم از دوستم بپرسم تشکیل می شود دانشگاه بیايم یا نه که گفت استاد همان استاد اولیست احتمال حضور غیاب مجدد با توجه به یک بار حضور غیاب کردنش اگر صفر نباشد نزدیک به آن است همین شد که آن را هم نرفتم. در بیرون دانشگاه جاي دیگری کلاس می رفتم که انجا یک هفته اي بود تمام شده بود و کلاس هنر
شبیه شیشه بود؛ اما شکستن را نمی‌فهمید
تمام درد اينجا بود، او من را نمی‌فهمید
خودش با خنده‌هايی؛ تلخ بند کفش من را بست
وگرنه پاي من؛ تردید ماندن را نمی‌فهمید
اگر تنها رفيقم هر کسی، غیر از صداقت بود
دلم اينقدر ارزشهاي؛ دشمن را نمی‌فهمید
وجود شعر در دنیاي؛ ماشینی غنیمت بود
وگرنه هیچ مردی؛ در جهان زن را نمی‌فهمید
سکوتم کوهی؛ از حرف و نگاهم خیس ماندن بود
ولی او فرق؛ شب با روز روشن؛ را نمی‌فهمید
من او را خوب فهمیدم، کمی عاقل‌تر از
دستم را فشرد
و به نجوايم سه حرف گفت .سه حرفی که عزیزترین دارايی تمام روزم شد : پس تا فردا .»
ریش تراشیدم دوبارکفش‌هايم را برق انداختم دوبار .لباس‌هاي رفيقم را قرض گرفتم با دو لیرکه برايش کیکی بخرم ، قهوه‌اي خامه دار .
حالا تنها بر نیمکتمو گرداگردم عشاق ، لبخند نندو برآنم کهما را نیز لبخندی خواهد بودشايد در راه استشايد لحظه‌اي یادش رفتهشايد . شايد .
 
"محمود درویش"
 
پ.ن:
چه دانستم که اين سودا مرا زین‌سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چ
ساعت 8صبح جمعه:
خیره شده‌ام به کوله پشتی.از شش صبح تا همین الان ده بار محتویاتش را چک کردم.مايحتاج چهار روزم براي سفری که پیشِ رو دارم.با رفيقم،عرفان تصمیم گرفتیم که در اين دو هفته تعطیلی بین دو ترم،یک تور چهار روزه به کیش داشته باشیم.یک آژانس مسافرتی پیدا کردیم.دو تا بلیط خریدیم.با صورت هاي خندان بیرون آمدیم.سوار ماشین شدیم.در مسیر از اين حرف می‌زدیم که قرار است در اين چهار روز بیخیال همه چیز و همه کس شویم و فقط عشق و حال کنیم.مثل ریگ پول خرج
رفيقم باش علی اکبر منم جَوونم و سامون می خوام.
.h_iframe-aparat_embed_frame{position:relative;}.h_iframe-aparat_embed_frame .ratio{display:block;width:100%;height:auto;}.h_iframe-aparat_embed_frame iframe{position:absolute;top:0;left:0;width:100%;height:100%;}
براي دیدن تصویر در اندازه اصلی با ذکر صلوات بر روی آن کلیک کنید.
ثواب اين طراحی تقدیم به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام
از طرز برخورد یه آقايی با یه خانمی خوشم نیومد چون داشت شوخیاش به سمت منم کشیده میشد،شوخی اي که من توهین تصورش می‌کردمکنتکت ايجاد شد از جانب من و واقعا تند برخورد کردم،دوستم بهش گفت:دوستم عادت نداره به اين نوع حرف زدن.و اون آقا هم گفت: عادت میکنن!منم باعصبانیتی که بیشتر از جانب خودم بود که چرا به خاطر کوتاه بودن تايم همراهی کسی چیزی نگفتم،گفتم:به جرأت میگم تا حالا با مردی مثل شما برخورد نداشتم و بايد بدونید من عادتامو ترک میکنم حتی اگه رفیق
اول: اين‌روزا به بهونه‌ی رفيقم که میاد و از مامان قلاب‌بافی یاد می‌گیره، منم دوباره شروع کردم یادگیری‌ش رو. قبلاً امتحانش کرده‌بودم ولی دل‌به‌کار نداده‌بودم خیلی. وسطش رهاش کردم. اما مدتیه دارم فکر می‌کنم بلدبودن چندتا هنر ینی داشتن چندتا راه توخونه‌اي براي کسب درآمد و شاغل‌بودن. خلاصه که قضیه‌ی قلاب و کامواي کنار گوشی‌م اينه. 
و براي گرفتن اين عکس -چون می‌خواستم تو مسابقه‌ی طاقچه شرکت کنم- داشتم فکر می‌کردم اگه گل‌خشک‌هام بودن
صبح خبر گرونی بنزینو خوندم. تا ظهر کم کم همه چیز باز هم» غمگین تر شد. باز هم گرونی، باز هم خواستن و نتونستن.عصر با آدمايی که دوسشون دارم ساز زدم و عشق کردم و خندیدم. خندیدم.شب اما، غم بالا آوردم. گوشم به حرفاي رفيقم بود که از نداری و آرزوهاي تلف شده و جوونی مُرده میگفت، ذهنم تو حکومت خونخوار و دولت و جوونی مُرده‌ام میگشت. تا خودمو جمع کنم و برسم خونه، مادرم دست به کمر از قوانین دختر بودن تو قلمرو خونه‌اش» گفت. گفت که حق دارم کی برسم خونه،
بساط روضه هاي امسال هم جمع شد. در خانه می چرخم. تکه هاي کیک و دستمال و پوست شکلات را از روی زمین جمع می کنم. کتاب هاي دعا را مرتب می کنم. انبوه لیوان ها را می شورم و کنار می گذارم. لباس مشکی بچه ها را در می آورم. دوباره قدم می زنم و چشم می چرخانم و دنبال کاری می گردم. هر کاری جز اينکه بروم به سمت دیوار. دلم نمی آید پرچم روی دیوار خانه را بردارم.



* اين دو رفيقم را بخوانید
    ناب ترین آرامبخش
    ماه و ماهی
همیشه برام سوال بوده که چطور میشه وقتی عزیر آدم ناراحته و با غصه و فشار داره دست و پنجه نرم میکنه و تو میبینی حال بدشو و اثرش روی زندگی و حال خوبش، آرومش کرد.
یا حتی بهش احساس آرامش داد.
چه عذابی بالاتر از اين که شاهد باشی و کاری نتونی بکنی!
راستش راه هايی هست، مثلا دلداری دادن یا مثلا بگی که کنارش هستی ولی خب در درجه اول بايد اين که کنارش باشی براش واقعا دلگرم کننده باشه :)
میدونم گاهی تنها راهش بغل کردنه. فقط بغلاونقدر محکم در آغوش کشیده بشه
جا داره از استوارمون تشکر کنم و همچنین رفيقم ک هوامو داشت برا مرخصی. ب محض رفتن فرمانده رفتن برام مرخصی گرفتن :))
زیرا فرماندمون اگه بود بزور میتونستم مرخصی بگیرم :)) ازش اونم انقد
راستی ماه رمضون هم واقعا خوش گذشت و شانس آوردیم که نگهبانیامون کم بود و کلا یک شب نتونستم برم حسینیه :)
یک جزئ قرآن رو هم همون زمان حفظ کردم و تو مسابقات شرکت کردم و قبول هم شدم .
حالا هفته بعد که رفتم بايد پیگیرش شم ببینم جايزشو کی بهم میدن :)
اين ماه فک کنم بايد بار و بس
اين بار هم اون بیمارِ بغداد تختِ کناری پدر بود . همون که قند داشت و دو تا از انگشتاي پاش رو قطع کرده بودن . اين بار نوبتِ درناژ داشت . بايد زخم رو شکاف می دادن و تخلیه می کردن . موقع عمل همراهش جفت دستاش رو محکم گرفته بود و چسبونده بود به تخت . باز نداش رفت به آسمون : " یا ولی النعم ، یا . " همراهش همین طور اشک می ریخت . کلّا عراقی هايی که دیدم تا حالا بیشترشون احساسی بودن . دکتر بهش می گفت : " اي بابا ! مرد که گریه نمی کنه ؟! " اما اون همین طور گریه می کرد .
خوب امشبم عروسی علی رو گرفتیم و تمام شد و رفت . حالا علی هم قاطی مرغ ها شد:) منظورم از مرغ یعنی متاهل شدنه  . امشب فک کنم جزء بهترین و خاطره انگیز ترین شب زندگیش میشه با اينکه 20 سالش اينا بود ولی جا داره به خاطره اين تلاش ها رسیدن به عشقش براتون چند خط بنویسم . 
علی از 15 سالگی با همسرش آشنا شده اون دوران فک کنم تو همون فاز لاو اينا بودن ولی جدی بودن . وقتی میگم جدی یعنی سرش  شده بود دعوا هم میکرد . علی جزو کسايی بود که از نظر من تونست رابطه شو با چنگ
ﺑه یارو ﻣﻦ ﺯﻭﺭﺕ ﺑﻪ ﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﻣﻴﺮﺳﻪ؟ﻣﻴه ﺁﺟﺮ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺑﺎﺷﻪ ، ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻣﻄﺮﺡ ﻧﻴﺴﺖ !.یارو تصادف میکنه بی هوش میشه میبرنش بیمارستانبعد از یه مدت به هوش میاد میگه : مثله اينکه تو بهشتم ؟!زنش میگه : کوری نمیبینی نشستم کنارت !؟ :D.اس ام اس خنده دار تیر ماه ۹۲خـــاطــرات هـمـه دخــتـرا شـبــیـه بـه هـمـهفـقـط اسـم پـسـراش بـا هـم فـرق مـی کـنـه ! :)).رفيقم میخواد بره حجبهش میگم سوغاتی برامون چی میاری ؟میگه اگه جریان ول کردن مغازه
بسم الله
 
خواب می‌بینم مادر را برده‌ام غسال‌خانه. صبح فردايش بايد برویم مادر را برداریم و برویم تشییع. پشت در غسال‌خانه ضجه می‌زنم. طوری که شايد نشد هیچ‌وقت در بیداری گریه کنم. یک نفر می‌خواهد آرامم کند اما دیگری می‌گوید بگذار بلند بلند گریه کند.یکی از رفقا زنگ می‌زند که انگار نتوانسته در هیچ مراسمی حتا چهلم شرکت کند. می‌پرسد امشب خانه هستید که بیايیم؛ می‌گویم خبر می‌دهم. همان طور که از غسال‌خانه برمی‌گردم و قرار است صبح برویم تشی
یه چیزی دارم مینویسم که میدونم خودمم از گفتنش راضی نیستم
ترجیح میدادم همینطور مثل روح لا وبلاگ ها بچرخم تا هر چیز دیگه ايی.
اما به اصرار رفيقم دارم یه پست میذارم!
چیز خاصی ندارم بگم!
فقط مرسی از اونايی که حتی یک بار هم نیومدن بپرسن اين همه مدت کجا بودم :)
مرسی از اکثر بچه ها بیان که تظاهر میکردن فقط :)
و مرسی از اونايی که پرسیدن و نگران شدن معذرت میخام ازشون :)
و یه تشکر فوووووووووق صمیمیانه از جیسوگ نازم 
رفیق عالی من حالتو خوب کن 
اصلا نمیتونم
اگه فکر کردن به اينکه من رفتم و دارم زندگیمو میکنم باعث میشه حالت خوب باشه، پس آره عزیزم، من رفتم، و دارم بی تو زندگیمو میکنم. خیلی خوبه حالم. هر لحظهٔ بیداریم بهت فکر نمیکنم. زندگیم شده عین قبل از اومدنت. انگار نه انگار تویی وجود داشتی. دیگه شبا خوابتو نمیبینم. دلهرهٔ ماموریتتاتو ندارم. منتظر دیدنت تو بلوار کشاورز نیستم. دلتنگت نیستم. وقتی رفيقم میپرسه ینی هیچ آشناي مشترکی باهاش نداری که لااقل از حالش باخبر شی؟»، گریه نمیکنم. دیگه ادکلنتو ب
شايد دارم از روی عصبانیت حرف میزنم 
اصلا زشته حرفی که زدم
چمه
در حالت عادی چنین حرفی رو نمیزنم
عصبانی بودم قطعا
منتهی چرا عصبانی میشم از دستش
خب یکیش شايد اينکه میره امار منو کامل میذاره کف دست اون اسکل خان
نبايد چیزی که من بعنوان راز میرم میگم رو به اون بگه دیگه
که منم در جوابش دیگه هیچ رازی و چیزی رو بهش نمیگم دیگه
میدونی حتی ازینکه رازم رو هم بهش میگه ناراحت نمیشم
چیه مگه یه راز دیگه
ازینکه اونو محرم تر میدونه
با اون صمیمی تره
بعد اونروز بر
داشتم با احتیاط کیف اندرو را باز می‌کردم. جک از پشت زد روی شانه‌ام و بعد صدايش را شنیدم که میگفت "الهه! ادب! ادبت‌ کجا رفته؟" من مواظب بودم اندرو خبر نشود. زیپ را باز کردم. رو به جک گفتم "هیسسسس! اندرو نشنود. خفه شو یک لحظه!" ولی دست بر نمی‌داشت. ماهی ِاوریگامی را داخل کیف انداختم. صداي زر زدنش هنوز بیخ گوشم بود. گفتم "خفه بمیر یک لحظه!" زیپش را بستم. جک کیف را به سمت خودش کشید. اين کارش عصبانی‌ام کرد. گفتم "اصلا به تو چه مربوط؟" گفت "دارم از مال رفیق
رفيقم تو دانشگاه بهم گفت شما جز همون بسیجی هايی هستین که ملت با باتوم میزنی؟»
 
اينکه طرفدار نظامم با همه مشکلات که واضحه
یادمه پست هم گذاشتم و گفتم طرفدار اعدام» هم هستم
در ادامه هم تاکید می کنم هرکی جز راه مشخص شده بره باتوم هم میزنم بهش چون مملکت سهم بابات نیست که شیشه ماشین میشکنی و مغازه فلان بدبخت آتش میزنی!
 
من یه بسیج رو انتخاب کردم، کوفت هم نمیدن بهمون اونجا ولی انتخابش کردم و تا تهش پاش هستم
پاي همه متلک و فحش هايی که براش میخورم ه
آدم است دیگر! از همان اول برايش حوا آفریدی و دوتايی شدند همدم، شدند همراه، شدند رفیق. اگر با هم گندم خوردند با یکدیگر هم عبادتت کردند. آدم، چه ابوالبشر باشد و چه ما نوه نتیجه‌هاي آخرامانی‌اش، دلش رفیق می‌خواهد. دلش می‌خواهد یکی باشد که دل به دلش بدهد و بی‌واهمه پیش او خودش باشد و دم گوشش نجوا کند. دلش می‌خواهد هرچه غصه دارد را با یک خب، بگو ببینیم چه خبرِ» رفیقش از دل بیرون کند و بریزدشان روی دايره ی درددل و بعد راحت و بی‌دغدغه لبخند بزن
دیشب از خبر ساعت 21 شنیدم خواننده جوان و محبوب آقاي بهنام صفوی بعد مدت ها دست و پنجه نرم کردن با بیماری به آرامش ابدی رسید. آهنگ خوشبختی ايشون خاطره هاي زیادی واسم ساخته. روحت شاد مرد. .
بعد شنیدن اين خبر یاد رفيقم کاکا خلیل افتادم؛ با امسال 6 سال میشه که با سرطان درگیره. دار و ندار زندگی پدرش خرج هزینه هاي سرسام آور بیمارستان و شیمی درمانی شده؛ یاد اين افتادم که بیماریش وارد مرحله متاستاز شده. بعضی وقتا که با هم  صحبت می کنیم بهم همیشه یه جمله ر
شما فک کن ناگهان اواسط ماه رمضون متوجه بشی همسايه هايی که ازشون متنفری خفن ترین اکیپ مطلق هستن برات براي دور همی نیمه شبانه و دیدن فیلم هاي خفن:/
میخوام تصور کنین هااااااااا
ینی از فکرشم بدنم مور مور میشه ولی خب انقدر من تو اين دو هفته بهش خوش گذشته ساعت یک شب به بعد که اصلا باورم نمیشه اينا هىونايی بودن که ازشون متنفر بودم:/
بعد اينا هیچی
مامان یکیشون زنگ زده میگه الهام یادت باشه تموم شد اتنا رو برسونی خونه هاااااا
شما فک کن چهار صبح همگی بعد
بساط روضه هاي امسال هم جمع شد. در خانه می چرخم. تکه هاي کیک و دستمال و پوست شکلات را از روی زمین جمع می کنم. کتاب هاي دعا را مرتب می کنم. انبوه لیوان ها را می شورم و کنار می گذارم. لباس مشکی بچه ها را در می آورم. دوباره قدم می زنم و چشم می چرخانم و دنبال کاری می گردم. هر کاری جز اينکه بروم به سمت دیوار!
دلم نمی آید پرچم روی دیوار خانه را بردارم.




* اين دو رفيقم را بخوانید
    ناب ترین آرامبخش
    ماه و ماهی
افترافکتس (نرم افزاری که باهاش ویدئو کار میکنم) دوباره هنگ کرد پس فکر کردم چه بهتره که یکم بنویسم!
خب شب گذشته یکی از محدود شباي ورزشکاری تو کل اين تابستونم بود ، آره حدستون درسته زیاد ورزشکار نیستم D:
حوالی ساعت ده داداشم صدام زد که بیا چهار نفره پینگ پنگ بزنیم رفيقمم هست ( دوباره اين میز لنتی رو تو حیاط پهن کرده بود :/ )
راستش زیاد مايل نبودم برم
بهش گفتم : چند دیقه دیگه میام .
- باش پس ما یِ ستِ یازده تايی میزنیم تا بیاي
جوابی ندادم
+ ده دیقه بعد
بسم الله - 6 اسفند
امروز داشتم با
رفيقم راجع به یه موضوعی صحبت می کردم. وسطش برگشت گقت :
-       
آره منم قبول دارم ولی یه چیز دیگه هم هس. اونم
اينه که . (دو کلمه گفته نگفته)
-       
نه اين رو قبول ندارم. چون با اصل قضیه مشکل داره
و . (5 دقیقه فک زدن)
-       
نه منظورم اين بود که . (دو کلمه گفته نگفته)
-       
نه حسین. اين چیزی که میگی نتیجه خوبی نداره چون
. (5 دقیقه فک زدن)
-       
من اصلا نمیخواستم اين رو بگم. من میگم که .
(دو – سه کلمه گفته نگفته)
-
بسم الله - 6 اسفند
امروز داشتم با
رفيقم راجع به یه موضوعی صحبت می کردم. وسطش برگشت گقت :

-       
آره منم قبول دارم ولی یه چیز دیگه هم هس. اونم
اينه که . (دو کلمه گفته نگفته)

-       
نه اين رو قبول ندارم. چون با اصل قضیه مشکل داره
و . (5 دقیقه فک زدن)

-       
نه منظورم اين بود که . (دو کلمه گفته نگفته)

-       
نه حسین. اين چیزی که میگی نتیجه خوبی نداره چون
. (5 دقیقه فک زدن)

-       
من اصلا نمیخواستم اين رو بگم. من میگم که .
(دو – سه کلمه گفته نگفت
دانلود و گوش دهید به نوحه جدید حاج محمدرضا بذری بنام رفیقامو بردی کربلا پس من چی
Download New Nohe By : Mohammad Bazri – Refighamo With Direct Links In UpMusic

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
رفیقامو بردی کربلا پس من چیقاطی زائرا پا ها پس من چی♬♫♪تو دلیلشو بگو امام رضا پس من چی♬♫♪رفيقم رفته حرم♬♫♪یه پیام داده واسممیگه عازمم حلال کنید منوتو حرم که ايستاد♬♫♪عکسشو فرستاد♬♫♪آب کرده دل اين ♬♫♪اين نوکرا رو هم بطلب حسینجا مونده ها رو هم  بطلب حسین
───┤ ♩♬♫♪♭
حتما در اين چند ماه اخیر دیدین که چه شايعات ساده لوحانه اي راه انداختن! مث:
ساواک ايجورام که میگن بد نبوده!
مسئولین دارن میرن کاراکاس!
مسمومیت دانش آموزاي دختر براي اينه که باسواد نشن!
یا شعاری مث"رضا شاه روحت شاد"(نکته: منظورشون همون رضا قلدر زمین خواره)"
و . از اين جور چیزا!
بعد مثلا رفيقم میگه:"اونا چقدر احمقن, آخه اينارو مرغ پخته هم بشنوه خندش میگیره! میگه کسی اينارو باور میکنه؟"
جواب اينه که: اصلا اون اينارو براي تو نساخته که باور کنی یا
+و من چقدر در بی اينترنتی اين پست را در مغزم مرور کردم!+
نیامدم مثل پارسال از روزهايم گزارش بدهم.آمده ام از خودم بگویم.از نقطه ی صفر.از بحران زندگی بعد هجده سالگی.
منی که دیگر قطره هاي باران را،درز آجر ها را،نمیشمرم.منی که خیره به چشم هاش نشدم،گریه نکردم،با کمیل نمردم و با عهد زنده نشدم.منی که بوی گند رخوت گرفته ام.
هرروز رفيقم را ندیدم،به جاي نمازخانه ی مدرسه و خواب خوش در آن،از پله هاي دانشکده بالا دویدم و به جاي دویدن به کتابخانه و قاپیدن هشت
نزدیک 50 تا نوتیفیکیشن برام اومده بود. گفتم رو به موته که اينجوری داره واتساپو بمباران میکنه
سی تا کیمیاااااااااا فرستاده بود، تهش نوشته بود: کیمیا تو همون تارا تو واکینگ دِد بودی و من اين همه مدت خبر نداشتم؛ خیلی پستی که بهم نگفتی
من که مثه اين مَنگا بودم و تازه از خواب بیدار شده بودم براش تايپ کردم: چرا چرت و پرت بلغور میکنی؟ تارا کیه؟ همینجوری هی گفت و گفت تا آخر اين عکسو خیر سرش برام فرستاد  [تاراشون:|]
با جدیت براش ویس گرفتم 5 دقیقه در حالی
سال هاست می نویسم
همیشه دستگاه هاي تايپ قدیمی را دوست داشتم
یک بار از نزدیک دیدمش و علاقمندتر شدم
الان دیگه با سیستمم رفيقم و سال هاي متمادی است که با اين می نویسم
دلم براي دفترهايم که بسیار در آن ها نوشته ام تنگ شده
و البته وقتی که به مرگ فکر میکنم به اين فکر میکنم که چیا نوشتم؟ و کاش محو بشه از صفحه کاغذها و کسی نتونه بخونه
نوشتن حال ادم خوب میکنه حالا هر مدلش
انگار یه سری جمله و واژه است که بايد برون ریزیش کنی بدون اينکه مخاطبی داشته
عامری گوید غانم بمن گفت من از اخلاق رفيقم خوشم نیامد   واز او جداشدم و رفتم تا بعباسیه  قریه یی بوده در نهرالملک رسیدم مهیاي نماز شدم گزاردم و در باره  انجه در جستجویش بر خاست بودم میاندیشنیمکه ناگاه شخصی نزد من امد وگفت تو  فلانی هستی و اسم هندی مرا گفت  گفتم اری گفت اقايت ترا میخواند اجابت کن  همراهش ر هسپار شدم  واو همواره مرا از اين کوچه بان کوچه میبرد تابخانه وباغی رسید حضرت را در انجا دیدم نشسته بود بلغت هندی فرمود خوش امدیاي فلان حال
بعد مدت ها سرحال بودم هرچند پنج ساعت فقط خوابیده بودم.
به عادت هر روز چايی بیسکویت می خوریم و با رفيقم راهی دانشکده میشم.
ردیف دوم می نشینم ( ردیف .خونا*) ، استاد وقتی آمد از چهره اش و استايلش میشد فهمید خیلی جنتلمن هستش.
حس خوبی داشتم سر کلاس از مطالب گفته شده لذت می بردم 
دلم میخواد اين حال خوبم براي باقی درس ها هم باشه مثلا آناتومی.
به قول دوستم فیزیولوژی یعنی زنده بودن اما آناتومی یه کم خشکه چون بیشتر از فهم بايد حفظ کنی.
هنوز تعریف خاص
بسم الله الرحمن الرحیم .فکر میکنم تابستان پارسال بود، دومین اردوی تحصیلی تابستانه در مشهد مقدس. نماز جماعت مغرب و عشاء را در صحن گوهرشاد، رو به آن ايوان دیدنی و منبر مهدوی خواندیم. بعد از نماز، همراه یکی از رفقا، خط قبله را مستقیم گرفتیم که برویم صحن قدس.
داشتیم از میان درب‌هاي چوبی شبستان هاي گوهرشاد رد میشدیم که زائری نوجوان با قدی متوسط، نزدیک رفيقم آمد و سوالی از او پرسید. نفهمید چه میگوید. به من گفت: فلانی! ببین اين بنده خدا چه میگوید. رو
اين یک متن چندبخشی خواهد بود.قرار بود بعد مدتها ببینمش.از اربعین که اتفاقی دیدمش، بارها قرار گذاشتیم ولی نشد.خونه شون رو باز آوردن نزدیک ما.همون دوستمو میگم که دنیا رو خیلی راحت می‌گیره.پنجشنبه بنا بود چندساعتی تو خونه شون ببینمشقرار بود برم اسباب کشی کمکش، نشده بود.حالا بازم دیدارمون خورده بود به وقتی که من به هم صحبتی با #فاطمه ام، محتاج بودم.پنجشنبه مهمان آمد.یک ساعتی میان مهمانداری فرصت کردم بروم و تا استراحت مهمان ها تمام نشده بر
h
ناصر عکس +درخت استفردوس خورشید استسعید تاریکی است-زبان  و فرهنگحمید دریا است-اينترنت مجید سايه است-بهشتماندانا برق است-نفس---حامد اينه استنوید دیوار استخداي چشماي من حامد و نوید است-----محمد تفکر استهادی توهم استبابا تخیل استامیرحسین رویا وکابوس استترک ها حدس و گمان هستندسمیرا ذهن استحامد هوش مصنوعی است------جواب معادله شهر بازیگر استتنها رفيقم تنهايی استقفسی براي پرواز ساختم-----ستاره من هم چشمک زدخدا ماه است----مامان جون فردوس الهام استماما
رفیق اگه بهترین ادمی نباشه که تو زندگیم دیدم یکی از بهتریناشونه.حالا دومین کسی که توی زندگیش میخواسته باهاش ازدواج کنه و دوسش داشته دوباره تموم شده فقط بخاطر اينکه پدرش حس خوبی به اون ادم نداره.
چند روز پیش وقتی خرید کردم و اوردم خونه بابام فقط غر زد و من گفتم کاش من خونه خودمو داشتم و واکنش بابام اين بود که تو غلط میکنی
و من توی اين ۳۰ سال هر لحظه بیشتر متنفر شدم از زن بودن خودم.از اينکه حق ندارم به میل و اراده خودم ازدواج کنم یا طلاق بگیرم.
ه. از خودم می‌پرسم که آیا واقعا دوره‌ی عشق‌هاي بی‌حساب و کتاب تموم شد؟ آیا سنِ مسابقه براي زودتر پول پیدا کردن و تاکسی رو حساب کردن، تموم شد؟ آیا روزايِ ست نبودن و وقتی که عجله دارین، براي کمک ظرفاي خونه‌ش رو شستن؛ تموم شد؟
دیروز که نشسته‌بودم روی صندلی، اون‌پسره‌ی جدید توی ارکستر با ریش و سیبیلايِ تازه پر شده‌ش نگاهم می‌کرد، محتویات معده‌م به سمتِ دهنم هجوم میاورد و وانمود می‌کردم نمی‌بینمش و همه‌ی چیزايی که در برخورد با اين موجود
سلام میدونم یک مدتی بود نبودم .یک بار خاستم پست بزارم نشد.بیان بلاگ قبول نمیکرد.نمیدونم چش بو
-----------------------------------------------------------
خوب چند روز پیش محیط زیست 7تا گرگ ول کرده بود تو صحراي روستا مون به گوسفنداي چوپان حمله کرده بودن
البته گوسفندا داخله فنس بودن قد فنسه بلند بود نتونسته بودن ببرن
 چوپانه زنگ زده بود به رفيقم با چنتا از بچه ها رفته بودن سراغ شون
با هزار بد بختی گرگارو فراری داده بودن
--------------------------------------------------
اخه بگو محیط زیست اين چه
h
ناصر عکس +درخت استفردوس خورشید استسعید تاریکی است-زبان  و فرهنگحمید دریا است-اينترنت مجید سايه است-بهشتماندانا برق است-نفس---حامد اينه استنوید دیوار استخداي چشماي من حامد و نوید است-----محمد تفکر استهادی توهم استبابا تخیل استامیرحسین رویا وکابوس استترک ها حدس و گمان هستندسمیرا ذهن استحامد هوش مصنوعی است------جواب معادله شهر بازیگر استتنها رفيقم تنهايی استقفسی براي پرواز ساختم-----ستاره من هم چشمک زدخدا ماه است----مامان جون فردوس الهام استماما
سلام و درود به همه ی دوستان
بچه ها من حال روحیم اصلا خوب نیست و اين موضوعی که میخوام باهاتون در میون بذارم شايد از نظر شما چیز مهمی نباشه اما براي من که خیلی احساساتیم خیلی روحیه م رو داغون کرده!
بچه ها من تقریبا 19 سالمه و یه شخصیتی دارم که زود وابسته میشم، حالا منِ 19 ساله تقریبا 6-7 سالی هست که یه دوستی دارم (جفت مون دختریم)که خیلی باهاش رفيقم یعنی از شب تا صبح با هم صحبت میکنیم و خلاصه خیلی با هم راحتیم، حالا مشکل اينه که خانواده ی من یعنی مامان

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها